يكی از شرائط ولايت فقيه ذكوريّت است . ولیّ فقيه بايد مرد باشد تا بتواند حاكم بوده و ولايت داشته باشد .
ما در اين باره از دو آيه قرآن و از دو روايت استفاده میكنيم . البتّه اين أدلّه غير از أدلّهای مانند إجماع و سيره و روايات متواتره و متظافره و مستفيضه است كه مفصّلاً در «رساله بديعه» ذيل تفسير آيه : الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم (1) آمده است . اينك مُلخّصاً و فقط بجهت استفاده اين شرط برای حاكم فقيه إسلام ، به اين دو آيه و دو روايت اكتفا میكنيم .
الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم .
طُرَيحی در «مجمع البحرين» گويد : معنی و مُفاد آيه مباركه اينست كه : برای مردان بر زنان قيام وَلاء و سياست است . مردان نسبت به زنان از جهت ولاء و سياست قيمومت دارند ؛ و از اين جهت قيّم زنها هستند .
در اين آيه به دو أمر تعليل شده است ، كه يكی موهبتی است از خداوند تبارك و تعالی و ديگری اكتسابی است .
أمّا موهبتی آن اينست كه : خداوند مردان را بر زنان در جهات كثيرهای از كمال عقل و حسن تدبير و زيادی قوّه در أعمال و طاعات فضيلت داده ؛ و بدين جهت نبوّت و إمامت و ولايت هم اختصاص به مردان داشته ، و إقامه شعائر دينی و جهاد و قبول شهادت در هر أمری مختصّ به مردان است ؛ و زيادی نصيب در إرث و غير ذلك از آنِ مردان میباشد . اين از جهت موهبتی .
أمّا جهت اكتسابی اينست كه : مردها بر زنها از أموال خود إنفاق میكنند و نفقات آنها را میدهند و مهريّه به آنها میپردازند ؛ با اينكه فائده نكاح أمری مشترك بين هر دو است . و «باء» در قوله : بِمَا فَضّلَ اللَهُ و در قوله : بِمَآ أَنفَقُوا ، برای سببيّت است و «ما» مصدريّه است . أیْ بِسَبَبِ تَفْضيلِ اللَهِ وَ بِسَبَبِ إنْفاقِهِم . بنابراين در اين آيه ، حكم مُعلّل به علّت است .
چرا خداوند رجال را قيّوم و قيّام زن قرار داده است ؟ به جهت اين دو علّت موهبتی و كسبی ، كه در مردان هست و در زنان نيست .
ابن أثير در «نهايه» آورده است كه : در دعا وارد است : لَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ قَيّامُ السّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ؛ و در روايتی : أَنْتَ قَيّمُ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ؛ و در روايت ديگری است : أَنْتَ قَيّومُ السّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ . تمام اينها از أبنيه صيغه مبالغه است و خطاب به خداوند تبارك و تعالی است ؛ و معنيش اينست كه : پروردگارا توئی تنها قائم به اُمور خلق و مدبّر عالم در جميع أحوال .
أصل اين مادّه ، واوی است نه يائی : قَيْوام و قَيْوِم و قَيْوُوم بر وزن : فَيْعال و فَيْعِل و فَيْعول آمده ؛ و معنيش اينست كه : بستگی و قوام (مَابِهِ الْقيام) در اُمور آسمان و زمين اختصاص به پروردگار دارد .
ابن أثير مطلب را میرساند به اينجا كه میگويد : وَ مِنْهُ الْحَديثُ : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمُهُمُ امْرَأَةٌ (2) . ايشان به اين لفظ روايت كرده است ، كما اينكه بعداً روايتی از پيغمبر صلّی الله عليه و آله و سلّم خواهد آمد كه فرمود : قومی كه تدبير اُمور و ولايتشان به دست زن باشد ، هيچگاه رستگار نخواهند شد .
در تفسير «مجمع البيان» گفته است : «يُقالُ : رَجُلٌ قَيّمٌ وَ قَيّامٌ وَ قَوّامٌ ؛ و اين بناء برای مبالغه و تكثير است . وَ أصْلُ الْقُنوتِ دَوامُ الطّاعَةِ ؛ وَ مِنْهُ الْقُنوتُ فی الْوَتْرِ لِطولِ الْقِيامِ فيه» . خداوند میفرمايد : فَالصّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ . «زنهای صالحه و نيكوكار آن زنهائی هستند كه نسبت به شوهرهای خود دوام إطاعت داشته باشند . يعنی دائماً مطيع شوهر خود باشند . هم در حضور و هم در غيبت ؛ ناموس و أموال او را طبق دستورات شرع حفظ كنند . اينها زنهای صالحه ای هستند كه خدا آنها را به اين صفت نام برده است.»
صاحب «مجمع البيان» سپس میفرمايد : مُقاتل گويد : اين آيه درباره سَعدُ بن رَبيع بن عَمرو كه او از نُقَباء بود ، و درباره زنش حَبيبَه : دختر زيد بن أبی زُهَير نازل شده است . و اين دو مرد هر دو از أنصار بودند . حبيبه زن سَعدبن رَبيع نَشَزَتْ عَلَيْهِ فَلَطَمَها . نسبت به شوهر خود سركشی و نشوز كرد .
نشوز به معنی تَرفّع و بلندمنشی است . نَشَزَ الأرْضُ ، يعنی زمين بالا آمد . نَشَزَتِ الْمَرْأَة يعنی زن نسبت به حقّ شوهر تمكين نكرد و بلند منشی كرد ؛ و از محلّ و مقام خودش تعالی طلبيد و به حقّ شوهر متمكّن نشد .
چون حبيبه بر شوهرش سعد نشوز كرد ، شوهرش او را سيلی زد . پدر حبيبه خدمت پيغمبر آمد در حاليكه دختر را با خود همراه داشت و عرض كرد : أَفْرَشْتُهُ كَرِيمَتِی فَلَطَمَهَا . «من كريمه خودم را ، نور چشم خودم را فراش او قرار دادم ، او آمده و به صورت دخترم سيلی زده است.»
رسول خدا صلّی الله عليه و آله فرمودند : لِتَقْتَصّ مِنْ زَوْجِهَا . «اين زن بايد از زوج خودش قصاص بگيرد.» او حقّ قصاص دارد ، چون سيلی خورده بايد برود سيلی بزند . فَانْصَرَفَتْ مَعَ أَبِيهَا لِتَقْتَصّ مِنْهُ . «اين زوجه با پدرش بلند شدند كه بروند و دختر از شوهرش قصاص بستاند و به او سيلی بزند.»
فَقَالَ النّبِیّ : ارْجِعُوا ! فَهَذَا جَبْرَآئِيلُ أَتَانِی ، وَ أَنْزَلَ اللَهُ هَذِهِ الْأيَة . فَقَالَ النّبِیّ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّمَ : أَرَدْنَا أَمْرًا وَ أَرَادَ اللَهُ أَمْرًا ؛ وَالّذِی أَرَادَ اللَهُ خَيْرٌ وَ رَفَعَ الْقِصَاصَ (3) . همينكه برخاستند و حركت كردند ، پيغمبر فرمود : برگرديد ! اينك جبرئيل آمده است ، و اين آيه را آورده است :
الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّسَآء بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ لِهِم فَالصّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ وَ الّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنّ فَعِظُوهُنّ وَ اهْجُرُوهُنّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَاتَبْغُوا عَلَيْهِنّ سَبِيلًا إِنّ اللَه كَانَ عَلِيّا كَبِيرًا . (4)
مردان قيمومت بر زنها دارند بواسطه فضيلتی كه پروردگار برای مردها نسبت به زنها قرار داده است ، و به واسطه إنفاقی كه از أموالشان بر زنها میكنند . بنابراين ، زنان صالحه و شايسته ، زنانی هستند كه نسبت به شوهرانشان دوام إطاعت داشته باشند ؛ و در غياب شوهر ، حافظ ناموس و فراش و أموال و شرف و آبروی او باشند . أمّا آن زنهائی را كه بيم داريد از اينكه سركشی كنند ، و به حقوق خود حاضر نشوند و از شوهر در حقوق واجبه تمكين نداشته باشند ، در وهله أوّل آنها را پند بدهيد و موعظه كنيد ؛ و اگر فائده نكرد ، در رختخواب از آنها عُزلت بگزينيد و كناره گيری بنمائيد ؛ و اگر هم فائده نكرد آنها را بزنيد !
يعنی زنی كه از دادن حقّ شوهر و همخوابگی با وی امتناع ميكند ، و بيم سركشی و خودرأيی در او ديده ميشود ، در وهله أوّل مرد او را نصيحت ميكند ، و در وهله دوّم از همبستر شدن با او خودداری ميكند ، و در وهله سوّم او را ميزند . پس بعد از پند و اندرز ، و پس از كناره گيری از بستر ، شوهر حقّ دارد او را بزند .
و رسول خدا فرمودند : اين آيه را الآن جبرئيل آورد ، و ما أمری را إراده كرديم (و آن اين بود كه : دختر بايد برود و يك سيلی به عنوان قصاص به شوهرش بزند.) ولی خداوند أمر ديگری را إراده فرمود ؛ و آنچه خداوند إراده فرموده خير است . و بدين جهت قصاص برداشته شد ؛ و اين زن حقّ قصاص نسبت به شوهر ندارد .
حال بايد ديد كه واقعاً آن كلام أوّل پيغمبر كه فرمودند : او حقّ قصاص دارد ، چه موقعيّتی داشته است ؟ و چگونه پيغمبر حكم كردند كه اين زن بايد برود و از شوهرش قصاص كند ، و بعد آيه بر خلاف آن آمد ؟
در اينجا ، هم حكم پيغمبر و هم حكم خداوند هر دو بجا و بموقع و درست بوده است ؛ و پيغمبر كه حكم كردند بايد قصاص كند ، بجهت إطلاقاتی است كه درباره قصاص داريم ، مانند :
وَ لَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُولِی الْأَلْبَبِ لَعَلّكُمْ تَتّقُونَ (5) . و همچنين آيات ديگری كه درباره قصاص است ، مثل : وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَآ أَنّ النّفْسَ بِالنّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ (6) ؛ و أمثال اينها .
زن میتواند از شوهرش قصاص كند . در جراحاتی كه هر مردی بر زنی وارد كند ـ البتّه تا ثلث ديه ـ ديه زن به اندازه ديه مرد است و بين مرد و زن تفاوتی نيست . ولی از ثلث ديه كه بگذرد و بالاتر برود ، ديه زن نصف ديه مرد است . اينك كه اين مرد به عيالش سيلی زده است ، اگر بنای ديه باشد ، مادون ثلث است . و علاوه ، او میخواهد قصاص كند و حقّ قصاص هم دارد ، و میتواند برود يك سيلی بزند .
أمّا تا آن وقت هنوز حكم نشوز نيامده بود كه : اگر زنی بر شوهرش سركشی كند و از شوهرش تمكين ننمايد ، برای او گناه محسوب میشود ، و شوهر حقّ ضرب او را دارد .
بنابراين ، به إطلاق آيه : وَ لَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَيَوةٌ (كه خصوص نشوز هم موضوعيّتی برای تقييد حكم نداشته است) پيغمبر حكم به قصاص كردند . بعد جبرئيل میآيد و تخصيص میدهد و میگويد : حكم قصاص در مواردی است كه از طرف زن نشوز نباشد ؛ و أمّا آنجائی كه نشوز باشد ، حكم اينست كه زن مستحقّ مضروبيّت است .
و چون لطمهای كه مرد به زن زده ، در صورت نشوز زن بوده است ، بنابراين ، موضوع تغيير پيدا كرده است . يعنی موضوع به قيد خاصّی و خصوصيّت خاصّی مخصّص شده است .
لذا در اينجا دو موضوع تحقّق پيدا میكند ؛ أوّل : جنايتی كه بر زن وارد ميشود بدون زمينه نشوز ؛ كه در اين صورت ، بر همان عمومات قصاص باقی است و حكم ، قصاص است . دوّم : جنايتی كه در خصوص ضرب بر زن وارد ميشود ، آن هم در صورتی كه نشوز باشد ؛ كه بواسطه اين قيد ، موضوع ديگری پيدا شده ، حكمش هم عوض ميشود .
عليهذا ، آنچه پيغمبر إراده كرده بود ، بر أساس همان حكم كلّی ، حكم حقّ بود ؛ زيرا كه هنوز حكم ثانوی نيامده بود . وقتی هم كه حكم ثانوی آمد ، إراده پروردگار اينطور اقتضا نمود و آن هم البتّه خير است .
حال ، آيا در اينجا حكم دوّم حكم أوّلی را نسخ نموده ، يا اينكه تخصيص زده است ؟!
در حقيقت أمر ، هر تخصيصی نسخ است در أفراد ؛ و هر نسخی تخصيص است در أزمان . حكم قصاص جعل شده است به عنوان كلّی . ولی اين قيد كه دارای حكم خاصّی است ، تا اين زمان بيان نشده است ؛ و اينك كه موقع بيانش رسيده است ، جبرئيل آمد و بيان كرد . و وقتی حكم روشن شد ، مطلب دو قسم ميشود : يك قسم اينكه : حكم ميرود روی موضوعی كه عبارتست از ضربی كه واقع شده است بدون نشوز . قسم ديگر : موضوعی كه عبارتست از ضربی كه وارد شده است مَع النّشوز ؛ و هر كدام از اين دو موضوع ، حكم مختلفی دارد .
صاحب «مجمع البيان» به دنبال گفتارش میفرمايد : معنی آيه اينست كه : الرّجالُ قَيّمونَ عَلَی النّسآء ، مُسَلّطونَ عَلَيْهِنّ فی التّدْبيرِ وَالتّأْديبِ وَ الرّياضَةِ وَ التّعْليمِ «بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» .
مردها قيّم زنها و مسلّط بر آنها هستند ؛ هم در تدبير ، هم در تعليم ، هم در رياضت (يعنی أدب كردن و در راه وارد كردن) . چرا ؟ بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ . برای اينكه خداوند بعضی را بر بعضی (مردها را بر زنها) فضيلت بخشيده است .
اينگونه تعبير (همانطور كه علّامه در تفسير فرمودهاند) از أدب قرآن است كه سببش را بيان كرده است ؛ لذا صاحب «مجمع البيان» میفرمايد :
هَذا بَيانُ سَبَبِ تَوْليَةِ الرّجالِ عَلَيْهِنّ . أیْ إنّما وَلّاهُمُ اللَهُ أمْرَهُنّ لِما لَهُمْ مِنْ زيادَةِ الْفَضْلِ عَلَيْهِنّ بِالْعِلْمِ وَ الْعَقْلِ وَ حُسْنِ الرّأْیِ وَ الْعَزْمِ . (7)
چون أساس خانواده بايد بر تدبير عقلی استوار باشد ؛ و قوّه عاقله مردها بدون شكّ از زنها بيشتر است ، بنابراين ، آن فضيلت طبيعی كه مردها نسبت به زنها دارند ، إيجاب میكند كه : سياست و تدبير و اُمور خانه به دست مرد باشد نه به دست زن .
آمر در خانه بايد مرد باشد نه زن ، اگر زن أمر خانه و بيت را در دست بگيرد ، به فساد میكشد .
محقّق كاشانی در «تفسير صافی» فرموده است : «الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّسآء » يَقومونَ عَلَيْهِنّ قِيامَ الْوُلاةِ عَلَی الرّعيّةِ «بِمَا فَضّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» بِسَبَبِ تَفْضيلِهِ [ أیْ تَفْضيلِ اللَهِ ] الرّجالَ عَلَی النّسآء بِكَمالِ الْعَقْلِ وَ حُسْنِ التّدْبيرِ وَ مَزيدِ الْقُوّةِ فی الْأعْمالِ وَالطّاعات . «يعنی مردان ، قيام و ولايت زمامداران نسبت به ملّت و مردم را بر زنان دارند ؛ به سبب اينكه خداوند مردان را به كمال عقل و حسن تدبير و توانائی بيشتر در أعمال و طاعات بر زنان برتری داده است.»
تا اينكه میگويد :
فی «الْعِلَلِ» عَنِ النّبِیّ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ : سُئِلَ ما فَضْلُ الرّجَالِ عَلَی النّسَآء ؟ فَقَالَ : كَفَضْلِ الْمَآء عَلَی الْأَرْضِ ؛ فَبِالْمَآء تَحْيَی الْأَرْضُ وَ بِالرّجَالِ تَحْيَی النّسَآءُ . وَ لَوْلَا الرّجَالُ مَا خُلِقَتِ النّسَآءُ ! ثُمّ تَلاءهَذِهِ الْأيَةَ . ثُمّ قَالَ : أَلَا تَرَی إلَی النّسَآء كَيْفَ يَحِضْنَ ، وَ لَا يُمْكِنُهُنّ الْعِبَادَةُ مِنَ الْقَذَارَةِ ؛ وَ الرّجَالُ لَا يُصِيبُهُمْ شَیْءٌ مِنَ الطّمْثِ ؟ (8)
«از حضرت رسول صلّی الله عليه و آله و سلّم در «علل الشّرآئع» روايت میكند كه از وی پرسيدند : فضيلت و برتری مردها بر زنها چيست ؟
حضرت فرمودند : مثل فضيلت آب بر زمين است . زيرا بواسطه آب است كه زمين زنده میماند ؛ و بواسطه مردان است كه زنها زنده هستند (يعنی حيات و زندگی و سعادت مادّی و معنويشان در دائره قيمومت مردان است) . و اگر مردها نبودند ، زنها آفريده نمیشدند . سپس رسول خدا اين آيه را تلاوت فرمودند : الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَی النِّسَآء ... و پس از آن فرمودند : آيا نمیبينيد كه زنها چگونه در هر ماه حائض میشوند و عبادت برای آنان به سبب قذارت إمكان ندارد ؛ و أمّا برای مردها ، طَمث (ديدن خون) و عادات ماهيانه پيدا نمیشود؟»
زمخشری در «كشّاف» گفته است : «قَوّامُونَ عَلَی النِّسَآء » : يَقومونَ عَلَيْهِنّ ءَامِرينَ ناهينَ ، كَما يَقومُ الْوُلاةُ عَلَی الرّعايا ؛ وَ سُمّوا قُوّمًا لِذَلِكَ . وَ الضّميرُ فی «بَعْضَهِمْ» لِلرّجالِ وَ النّسآء جَميعًا . يَعْنی : إنّما كانوا مُسَيْطِرينَعَلَيْهِنّ بِسَبَبِ تَفْضيلِ اللَهِ بَعْضَهُمْ (وَ هُمُ الرّجالُ) عَلَی بَعْضٍ (وَ هُمُ النّسآءُ) . وَ فيهِ دَليلٌ عَلَی أنّ الْوَلايَةَ إنّما تُسْتَحَقّ بِالْفَضْلِ لا بِالتّغَلّبِ وَ الْاِسْتِطالَةِ وَ الْقَهْرِ .
«قَوّ مُونَ عَلَی النِّسَآء يعنی يَقومونَ عَلَيْهِنّ . آنها قيام بر زنها دارند ؛ أمر میكنند ، نهی میكنند ، همچنانكه حكّام و وُلات بر رعايا أمر و نهی میكنند . و بدين جهت وُلات را كه بر رعايا أمر میكنند ، قُوّم گويند . (قُوّم جمع قَوّام است ؛ مردها را هم قُوّم گويند . الرِّجَالُ قَوّ مُونَ عَلَی النِّسآء ، أیْ قُوّمٌ عَلَی النّسآء .) و ضمير در «بَعْضَهُمْ» به رجال و نساء مجموعاً بر میگردد . يعنی مردها مسيطِر و مسلّطند بر زنها بسبب تفضيلی كه خدا بعضی را بر بعضی داده است . در اينجا مراد از «بَعْضَهُمْ» رجال است ، و مراد از «عَلَی بَعْضٍ» زنانند .
و اين دليل است بر اينكه ولايت بواسطه فضيلت به مردها داده شده است ، نه بواسطه أمر من درآوردی و تَغَلّب . اينطور نيست كه مردها بواسطه قدرت و سيطره و قوّت خارجی ، تغلّب پيدا كرده و بلند منشی كنند و با قهر و قهّاريّت بر زنها قيمومت پيدا نمايند ؛ بلكه آنها بر زنها قيّوم هستند بِمَا فَضّلَ اللَهُ . آيه قرآن سبب تفضيل را بيان میكند ، و اين از أحكامی است كه از روی شاهد و دليل است.»
در اينجا زمخشری مطلب را ميرساند به آنجا كه میگويد : «قَنِتَتٌ» يعنی مُطيعاتٌ قآئِماتٌ بِما عَلَيْهِنّ لِلْأزْواج . «قَنِتَتٌ» يعنی مطيع شوهرند ؛ در مقابل شوهر چون و چرا نمیكنند ، و وسائل آرامش مردها را در خانه فراهم میكنند . چنانكه مرد در خارج زحمت میكشد و میآيد در خانه پيش زن ، زن هم در خانه وسائل راحتی و عيش و سكونت او را فراهم میكند .
«حَفِظَتٌ لِّلْغَيْبُ» الْغَيْبُ خِلافُ الشّهادَةِ ؛ أیْ حافِظاتٌ لِمَواجِبِ الْغَيْبِ . غيب در مقابل شهادت است ؛ شهادت يعنی حضور، غيب يعنی پنهانی . إذا كانَ الْأزْواجُ غَيْرَ شاهِدينَ لَهُنّ ؛ حَفِظْنَ ما يَجِبُ عَلَيْهِنّ حِفْظُهُ فی حالِ الْغَيْبَةِ مِنَ الْفُروجِ وَ البُيوتِ وَ الْأمْوال . يعنی آنچه در پنهانی و نبودن شوهر بر آنها واجب شده و إيجاب كرده است ، به آن قيام میكنند ؛ وقتی هم كه مردها در مسافرتند يا در خانه نيستند ، آنها خودشان ناموس مرد را ، و خانه و أموال او را حفظ میكنند تا هنگامی كه مرد بر گردد و اين خانه و خانواده با سلامتی و سكونت و طول عمر و أولاد شايسته و أخلاف صالحه ، دوام پيدا كند .
روايت در اين باره زياد وارد است كه میآمدند از پيغمبر صلّی الله عليه و آله سؤال میكردند : خداوند كه در اين آيه مردها را بر زنها قيّم قرار داده است ، به چه علّت است ؟! اُصولاً چرا خداوند مردها را برای جمعه و جماعت و جهاد و حجّ و مرابطه و كارهای سنگين معيّن كرده است ، وليكن برای زنها معيّن نكرده است ؟! آيا زنها هم در أجر و پاداش مردها شريكاند يا نه ؟! روايات ، بسيار زياد است وليكن روايتی را ما در اينجا میآوريم ، و آن أتمّ روايات است مُفاداً .
سيوطیّ در ذيل همين آيه مباركه ، و اُستادنا العلّامة قدّس اللَه سرّه در تفسير شريف خود بيان كردهاند ، از بيهقی از أسماء أنصاريّه دختر يزيد كه از أنصار بوده است ، كه أسماء آمد حضور پيغمبر صلّی الله عليه و آله و سلّم وقتی كه رسول خدا در ميان أصحاب نشسته بودند .
فَقَالَتْ : بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمّی ! إنّی وَافِدَةُ النّسَآء إلَيْكَ ؛ وَاعْلَمْ نَفْسِی لَكَ الْفِدآءُ أَنّهُ مَا مِنِ امْرَأَةٍ كَآئِنَةٍ فِی شَرْقٍ وَ لَا غَرْبٍ سَمِعَتْ بِمَخْرَجِی هَذَا إلّا وَ هِیَ عَلَیمِثْلِ رَأْيِی .
«أسماء گفت : پدر و مادرم فدای تو باشند ای رسول خدا ! من از طرف زنها به عنوان پيك و نمايندگی به سوی شما آمدهام (آنها مرا نماينده خود قرار دادهاند كه اين پيغام را به شما برسانم) . ای پيغمبر خدا كه نفس من فدای تو باشد ! بدان كه هيچ زنی نيست در شرق عالم ، و نه در غرب عالم كه بشنود اين پيغامی را كه برای تو آوردهام ، مگر اينكه میدانم او هم رأيش مثل رأی من است ؛ و در اين سؤالی كه از شما میكنم ، تمام زنهای دنيا با من شريكند.»
إنّ اللَه بَعَثَكَ بِالْحَقّ إلَی الرّجَالِ وَ النّسَآء ؛ فََامَنّا بِكَ وَ بِإلَهِكَ الّذِی أَرْسَلَكَ ! وَ إنّا مَعْشَرَ النّسَآء مَحْصُورَاتٌ مَقْصُورَاتٌ ؛ قَوَاعِدُ بُيُوتِكُمْ وَمَقْضَی شَهَوَاتِكُمْ وَ حَامِلاَتُ أَوْلَادِكُمْ . وَ إنّكُمْ مَعَاشِرَ الرّجَالِ فُضّلْتُمْ عَلَيْنَابِالْجُمُعَةِ وَ الْجَمَاعَاتِ وَ عِيَادَةِ الْمَرْضَی وَ شُهُودِ الْجَنَآئِزِ وَ الْحَجّ بَعْدَ الْحَجّ ؛ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ الْجِهَادُ فِی سَبِيلِ اللَهِ . وَ إنّ الرّجُلَ مِنْكُمْ إذَا خَرَجَ حَآجّا أَوْ مُعْتَمِرًا أَوْ مُرَابِطًا حَفَظْنَا لَكُمْ أَمْوَالَكُمْ وَ غَزَلْنَا لَكُمْ أَثْوَابَكُمْ وَ رَبّيْنَا لَكُمْ أَوْلَادَكُمْ ! فَمَا نُشَارِكُكُمْ فِی الْأَجْرِ يَا رَسُولَ اللَهِ ؟!
خيلی عجيب مسأله را تمام كرده و حقّ مطلب را با اين سؤال أدا نموده است ! ميرود سراغ پيغمبر ، و آن حضرت را با اين كلماتش به محاكمه و قضاوت میطلبد كه بيا و برای ما شرح بده كه قضيّه چيست ؟!
«حقّاً و حقيقةً ميدانيم كه خداوند تو را به حقّ به سوی همه مردها و زنها مبعوث كرده است ؛ ما هم به تو و به آن خدائی كه تو را مبعوث كرده است إيمان آورديم . و ما جماعت زنها محصور هستيم و مقيّد به قيود و محدود به حدود ، در تحت فرمان شوهر ، در خانههای شما نشستهايم ! و برای برآورده شدن خواستهها و ميلهای نفسانی شما آمادهايم ! و أولاد شما را در دل خود حمل میكنيم !
و أمّا شما جماعت مردان بر ما فضيلت داده شديد به اينكه در صحنههای نماز جمعه حاضر ميشويد ؛ در جماعتها حضور پيدا میكنيد ؛ عيادت مرضی و تشييع جنازه میكنيد ؛ حجّ بعد از حجّ بجا میآوريد ؛ و از تمام اينها بالاتر ، در راه خدا جهاد میكنيد ؛ و هر كدام از مردان شما كه به سوی حجّ يا عُمره ، يا برای مرزداری و سرحدداری خارج بشود ، ما أموال شما را حفظ میكنيم ؛ و لباسهای شما را میبافيم و غزل میكنيم ؛ و أولاد شما را تربيت میكنيم . اينك ای رسول خدا برای ما بيان كن آن چيزی كه ما را با شما در أجر شريك مینمايد چيست؟!»
فَالْتَفَتَ النّبِیّ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّم إلَی أَصْحَابِهِ بِوَجْهِهِ كُلّهِ ، ثُمّ قَال : هَلْ سَمِعْتُمْ مَقَالَةَ امْرَأَةٍ قَطّ أَحْسَنَ مِنْ مَسْأَلَتِهَا فِی أَمْرِ دِينِهَا مِنْ هَذِهِ ؟!
«حضرت چهره مبارك خود را تماماً به سوی أصحاب برگرداندند و گفتند : آيا شما تا به حال شنيدهايد گفتاری از زنی كه در أمر دينش ، و در مسألهای از مسائل مذهبش ، پاكيزهتر و طيّبتر و منطقیتر و نيكوتر از گفتار اين زن باشد ؟!»
فَقَالُوا : يَا رَسُولَ اللَه ! مَا ظَنَنّا أَنّ امْرَأَةً تَهْتَدِی إلَی مِثْلِ هَذَا ! «عرض كردند : يا رسول الله ! أصلاً ما كه نشنيدهايم بجای خود ، گمان هم نمیكرديم اين دقائق به فكر زنی برسد ، و زنی بتواند به اين خصوصيّات پی ببرد!!»
فَالْتَفَتَ النّبِیّ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلّمَ إلَيْهَا ، ثُمّ قَالَ لَهَا : انصَرِفِی أَيّتُهَا الْمَرْأَةُ ، وَ أَعْلِمِی مَنْ خَلّفَكِ مِنَ النّسَآء : أَنّ حُسْنَ تَبَعّلِ إحْدَاكُنّ لِزَوْجِهَا وَ طَلَبَهَا مَرضَاتَهُ وَ اتّبَاعَهَا مُوَافَقَتَهُ يَعْدِلُ ذَلِكَ كُلّهُ . فَأَدْبَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ تُهَلّلُ وَ تُكَبّرُ اسْتِبْشَارًا. (9)
«رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم متوجّه آن زن شده و فرمودند : اينك برو (ای زنی كه آمده ای و چنين پيغامی را آوردهای!) و به آن زنانی كه تو را به عنوان نماينده و پيك و قاصد فرستاده اند و پشت سر تو در انتظار پاسخ به سر ميبرند ، به همه آنها خبر بده كه : بهتر شوهرداری كردن شما ، و دنبال رضا و طلب خواستههای شوهر بودن ، و در اُمور ، متابعت و موافقت او را نمودن ، ثوابی به شما میدهد كه معادل با تمام أجرهائی است كه خداوند برای مردان قرار داده است .
(يعنی آن مرد كه در مرز ، مرابط است و شب تا به صبح نمیخوابد و مرز را نگه میدارد ، و زن او در خانه خوابيده است و بچّهها را نگهداری میكند ، عين همان ثواب را برای او محسوب خواهند نمود . شوهر در ميدان جنگ است ، پيكار میكند ، گرسنگی تحمّل میكند ، عرق میريزد ، دست و پايش میشكند ، در حالی كه عيال او در خانه زندگی را میگرداند و هيچ يك از اين كارها را نمیكند ، تمام اين ثوابها برای او نوشته خواهد شد . شوهر او حجّ انجام میدهد بعد از حجّ ، عمره بجا میآورد ، تشييع جنازه مینمايد ، عيادت مرضی میكند ، تمام اين كارها برای زن او هم خواهد بود بدون هيچ كم و زياد ! از اين بهتر هم چيزی متصوّر است ؟!)
آن زن كه اين حرفها را از پيغمبر شنيد ، به راه افتاد و در حالی كه از شدّت خوشحالی صدا ميزد : لا إلَه إلّا اللَه ، لا إلَه إلّا اللَه ، اللَهُ أكْبَرُ ، اللَهُ أكْبَرُ ، از خدمت پيامبر مرخّص شد.»
از عظمت و بزرگی مقامی كه اين زنها در أثر إطاعت دارند ، و به اين وظيفهای كه مشغولند (در خانه مینشينند ، آبستن میشوند ، بچّه میزايند ، بچّه شير میدهند ، بچّه ها را تربيت و بزرگ میكنند و مجاهد فی سبيل الله بار میآورند ، خانه را در آرامش قرار میدهند تا شوهر از سفر برگردد و نظام اين خانه پاشيده نشود و ضايع نگردد) خداوند هم أجر آنان را محفوظ خواهد داشت ؛ و به قدر مزد و پاداش شوهران به ايشان پاداش عنايت میكند . عجب فرمايشی رسول خدا صلّی الله عليه و آله فرمود ، كه عين حقيقت و واقعيّت است !
اين بادبزنی كه روی سر ما مشغول حركت است ، اگر يك پيچ آن نباشد از كار میافتد . آن مردی هم كه در صفّ أوّل مشغول نبرد است ، به آن پيرهزن كه در صفّ آخر مثلاً سبزی پاك میكند تا به آن مرد مجاهد غذا برساند محتاج است ؛ و اگر به او غذا نرسد نمیتواند جهاد كند . مجاهد بايد شمشير بزند ؛ پاسبان بايد پاسبانی كند ؛ دربان بايد دربانی كند ؛ آشپز بايد آشپزی كند ؛ و خلاصه اگر هركس برای رضای خدا به وظيفه خودش مشغول باشد ، آنوقت إسلام پيشرفت میكند و آن مجاهد و مرابط به منظور خود میرسند ، و أجر و ثواب هم به همه قسمت میشود .
خداوند ظالم نيست . وقتی وظيفه إنسان را بر أساس مصلحت طوری قرار داده است كه به جنگ نرود ، يا در اُمور سياسی دخالت نكند ، آنوقت آيا ميشود كه إنسان به إطاعت خدا در آيد و برای تقرّب به خدا أوامر او را گردن نهد ، ولی خداوند به او أجر ندهد ؟! چرا ندهد ، خدا كه ظالم نيست ؟!
رسول خدا صلّی الله عليه و آله میفرمايد : تمام آن أجرها مال شماست ؛ چون اين زن سؤال میكند : مَا نُشَارِكُكُمْ فِی الْأَجْرِ يَا رَسُولَ اللَهِ ؟! ما میخواهيم شريك أجر شما باشيم . به چه علّت و به چه جهتی ما شريك أجر شما خواهيم بود ؟! حضرت میفرمايد : شما زنهای صالح باشيد ، تا خداوند شما را در أجر شريك مردان قرار دهد .
پيغمبر أكرم سه چيز میشمارند :
أوّل : أَنّ حُسْنَ تَبَعّلِ إحْدَاكُنّ لِزَوْجِهَا ؛ خوب شوهرداری كردن . بعضی از زنها هستند كه داخل خانه ، خوب شوهرداری نمیكنند . هميشه شوهرها از آنها ناراحت و عصبانی هستند ؛ هميشه أوقاتشان تلخ است . اين صحيح نيست . زندگی هميشه بايد بر أساس مسرّت و شادی بگذرد . چرا زن ، خوب شوهرداری نكند كه شوهر از او رنجيده باشد ؟!
دوّم : وَ طَلَبَهَا مَرْضَاتَهُ ؛ ببيند شوهر از او چه میخواهد ؟ مثلاً اگر بگويد راضی نيستم به فلان مجلس بروی ، ديگر إصرار نداشته باشد كه من حتماً میخواهم بروم ! وقتی خداوند مرد را قيّم زن قرار داده است ، او نمیتواند بدون إجازه شوهر از منزل خارج شود . چرا زن بايد إصرار داشته باشد كه حتماً به او إجازه خروج دهد ؟ و آنقدر إصرار و پافشاری كند كه عاقبت شوهر با هزار غم و غصّه و ناراحتی ، در خانه بنشيند تا او برود در فلان عروسی شركت كند ! اين خلاف راه خداست .
سوّم : وَ اتّبَاعَهَا مُوَافَقَتَهُ ؛ و متابعت كردن زن طبق وفق مراد مرد ، و دنبال خواهشهای مشروع او بودن .
ببينيد پيامبر أكرم صلّی الله عليه و آله و سلّم چه قسم اين دستورات عالی را برای ما بيان فرمودهاند ! البتّه آن زن هم خيلی فهميده بود ، كه وقتی رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود : يَعْدِلُ ذَلِكَ كُلّهُ (يعنی اگر شما برويد در منزل بنشينيد و به تكاليف خود عمل كنيد ، و علوم خود را به قرآن و كتاب توسعه دهيد ، و به أعمال عبادی خود بپردازيد ، و به آبستن شدن و شير دادن و زائيدن كه جهاد در راه خداست ـ بطوريكه هر زائيدن ، يك جهاد در راه خداست ـ إدامه بدهيد ، تمام آن أجرهائی كه در أثر آن أعمال برای مردان نوشته شده است ، برای شما هم نوشته خواهد شد.) آن زن بسيار خوشحال شد و به حكم رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم رضا داده و پذيرفت .
اين يك آيه از آيات قرآن ، كه از آن شرط ذكوريّت برای ولايت فقيه استفاده میشود .
آيه ديگر : وَ لَهُنّ مِثْلُ الّذِی عَلَيْهِنّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنّ دَرَجَةٌ وَ اللَهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ . (10)
يعنی تمام حقوقی كه مردان بر زنان دارند ، عيناً همان حقوق را زنان بر مردان دارند ؛ كه به طريق شناخته شده و معروف و پسنديده و به طور نيكی و پاكيزگی ، آن حقوق را بايد به زن بدهند .
در اينجا مطلبی قابل ذكر است ، و آن اينست كه : وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنّ دَرَجَةٌ . «برای مردها بر زنان ، يك درجه فزونی است.» اگر زنان به تمام وظائف خود عمل كنند و حقوقی را كه خداوند بر عهده آنها قرار داده است انجام دهند ؛ و مردان هم تمام حقوقی را كه خداوند بر آنها مقرّر نموده بدون كم و زياد انجام دهند ؛ باز سنخ خلقت ، استخوان بندی ، فكر ، تعقّل (فی الْعِلم و الْجِسم) و خلاصه تمام غرائزی كه در مرد است ، إيجاب میكند كه آنها در تكوين ، يك درجه بر زنان برتری و تفوّق داشته باشند .
عليهذا اين آيه هم از نظر مفاد ، مانند آيه : الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّسَآ میباشد .
و أمّا روايات :
روايت أوّل : روايتی است كه شيعه و سنّی نقل كردهاند و در تمام كتب ديده میشود ؛ و آن ، فرمايش حضرت رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم است كه فرموده اند :
لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . «رستگار نمیشوند قومی كه ولايت أمر خود را به زن بسپارند.» قومی كه حاكم ، رئيس ، ولیّ ، سلطان ، رئيسُ الوزراء ، وزير ، مدير كلّ و أمثال اينها را زن قرار بدهد ، أصلاً رستگار نخواهد شد . «لَنْ» هم كه نفی أبد میكند ؛ يعنی أبداً رستگار نمیشوند .
اين روايت را بخاری در دو موضع از «صحيح» خود (أوّل در كتاب مغازی و دوّم در كتاب فتن) از عثمان بن هيثم ، از عوف ، از حسن ، از أبی بَكرَة نقل كرده است .
قَالَ : لَقَدْ نَفَعَنِیَ اللَهُ بِكَلِمَةٍ سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ [وَ ءَالِهِ ] وَ سَلّمَ أَيّامَ جَمَلٍ بَعْدَ مَا كِدْتُ أَنْ أَلْحَقَ بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ فَأُقَاتِلَ مَعَهُمْ . «أبی بَكرَه میگويد : يك كلمهای كه از رسول خدا شنيدم ، چنان از آن منتفع و بهرهمند شدم كه موجب شد در أيّام جمل ، هنگامی كه نزديك بود من هم به أصحاب جمل ملحق شوم ، دست به جنگ نزدم و عليه أميرالمؤمنين جنگ نكردم.» و إلّا اگر اين كلمه را نشنيده بودم ، با تمام أهل بصره حركت میكردم (أبوبكره أهل بصره بود) و در ركاب عائشه و مساعدت وی با أميرالمؤمنين عليه السّلام میجنگيدم . آن كلمه اينست :
قَالَ : لَمّا بَلَغَ رَسُولَ اللَه صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ [وَءَالِهِ ] وَ سَلّمَ ، أَنّ أَهْلَ فَارِسٍ قَدْ مَلّكُوا عَلَيْهِمْ بِنْتَ كِسْرَی ، قَالَ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . (11)
«میگويد : چون به رسول خدا خبر رسيد كه أهل فارس (ايران) دختر كسری را پادشاه خود قرار دادهاند ، حضرت فرمود : قومی كه ولايت آنها و حكومت آنها را زن بدست بگيرد ، آن قوم رستگار نمیگردند.» و لذا ديديم كه سلطنت و حكومتشان زود از هم پاشيد .
اين حديث ، در جميع نُسخ «صحيح بخاری» قديم و جديد ، و در جميع شروح آن ، مثل : «إرشادُ السّاری» و «عُمدةُ القاری» موجود است .
نسائی در «سنن» به سند ديگر در كتاب قضاء از أبی بكره با اين عبارت نقل میكند : قَالَ : عَصَمَنِیَ اللَهُ بِشَیْءٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ [وَ ءَالِهِ ] وَ سَلّمَ لَمّا هَلَكَ كَسْرَی ؛ قَالَ : مَنِ اسْتَخْلَفُوا ؟ قَالُوا : بِنْتَهُ . پيغمبر پرسيدند : حال كه پادشاه ايران (كسری) هلاك شده است ، كه را خليفه او قرار داده اند ؟ گفتند : دخترش را ؛ قَالَ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً . (12)
همچنين اين روايت را تِرمذِی به عين روايت نسائی نقل میكند ، وليكن در ذيلش أبوبكره میگويد : چون عائشه حركت كرد و قصد آمدن به سوی بصره را داشت ، من بخاطر آوردم قول رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم را ، فَعَصَمَنِیَ اللَهُ بِهِ . خداوند به همان كلمهای كه از پيغمبر شنيدم مرا حفظ كرد ؛ و من خود را آلوده به جنگ با أميرالمؤمنين عليه السّلام نكردم .
قالَ أبوعيسَی : هَذا حَديثٌ حَسَنٌ صَحيحٌ (13) . ترمذی میگويد : اين حديث ، حديث حسن و صحيحی است .
اين كلام حقّی كه از پيغمبر أكرم صلّی الله عليه و آله روايت شده است ، به عبارات مختلف آمده است .
در «تحف العقول» آمده است : وَ قَدْ وَرَدَ أيْضًا : وَ قَالَ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ أَسْنَدُوا أَمْرَهُمْ إلَی امْرَأَةٍ . (14) وليكن در «بحار» از «تحف العقول» لفظ أسْنَدُوا را به أَسْدَوْا آورده است : لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ أَسْدَوْا أَمْرَهُمْ إلَی امْرَأَةٍ (15) . «هرگز رستگار نمیگردند قومی كه اُمور خود را به زن سپردند.»
ابن أثير در «نهايه» در مادّه قَيَمَ گويد : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمُهُمُ امْرَأَةٌ . (16)
حاج ملّاأحمد نراقی با اينعبارت آورده است : لَايَصْلَحُ قَوْمٌ وَلّتْهُمُ امْرَأَةٌ . (17)
شيخ محمّد حسن صاحب جواهر ، در «جواهر» به اين عبارت آورده است : لَا يُفْلِحُ قَوْمٌ وَلِيَتْهُمُ امْرَأَةٌ . (18)
ابن أثير در تعليقه «نهايه» از هروی و «لسان العرب» به اين عبارت آورده است : مَا أَفْلَحَ قَوْمٌ قَيّمَتُهُمُ امْرَأَةٌ . (19)
علی أیّ تقدير ، اين حديث ، هم مشهور است و هم مستفيض ، كه علماء ، چه شيعه و چه سنّی ، در كتب خود (از تفسير و تاريخ و سيره) اين عبارت را از پيغمبر نقل كردهاند ؛ و بزرگان از فقهاء در كتب فقهيّه خود آوردهاند ؛ و در بسياری از مواضع بدان استشهاد میكنند . و در هرجا بحث از رياست و ولايت به ميان میآيد ، اين روايت ، أوّلين روايتی است كه به چشم میخورد . و به اين روايت همه استشهاد میكنند كه : زن نمیتواند زمامدار أمری نسبت به جماعتی بشود ، بدليل اينكه پيغمبر چنين فرمود .
بنابراين ، شهرت عظيم مُحقّق كه بالغ است به حدّ إجماع ، إيجاب میكند كه اين روايت را جزو روايات مقبوله قرار بدهيم و طبق آن عمل كنيم .
اللَهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ ءَالِ مُحَمّد
پینوشتها:
1) آيه 34 ، از سوره 4 : النّسآء
2) النّهاية» ج 4 ، ص 135 ، مادّه قَيَمَ ، كلمه قَيّمْ
3) مجمع البيان» طبع صيدا ، ج 3 ، ص 43
4) آيه 34 ، از سوره 4 : النّسآء
5) آيه 179 ، از سوره 2 : البقرة
6) قسمتی از آيه 45 ، از سوره 5 : المآئدة
7) مجمع البيان» طبع صيدا ، ج 3 ، ص 43
8) تفسير صافی» ج 1 ، طبع إسلاميّه ، سنه 1384 ، ص 353
9) الدّرّ المنثور» ج 2 ، ص 153 ؛ و «الميزان» ج 4 ، ص 372
10) ذيل آيه 228 ، از سوره 2 : البقرة
11) صحيح بخاری» ج 3 ، كتاب المغازی ، ص 60 ؛ و أيضاً در ج 4 ، كتاب الفتن ، ص 154 ، طبع مطبعه عثمانيّه مصريّه ، سنه 1351 هجری قمری
12) سنن نسآئی» ج 8 ، كتاب آداب القضاة ، ص 227 ، مطبعه مصريّه أزْهر
13) سنن ترمذی» ج 4 ، باب 75 از كتاب فتن ، ص 527 و 528 ، مطبعه مصطفی البابی الحلبی
14) تحف العقول» مطبعه حيدری ، ص 35
15) بحار الأنوار» طبع حروفی حيدری ، ج 77 ، ص 138
16) النّهاية» ج 4 ، ص 135
17) مستند الشّيعة» ج 2 ، كتاب القضآء ، ص 519
18) جواهر الكلام» كتاب القضآء ، ص 2 ، طبع حاج موسی ملفّق
19) النّهاية» ج 4 ، ص 135