درس هفدهم : بحث پيرامون حديث وارد در «احتجاج» طبرسىّ بطور تفصيل

درس هفدهم : بحث پيرامون حديث وارد در «احتجاج» طبرسىّ بطور تفصيل


أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشّيْطَانِ الرّجِيمِ 
بِسْمِ اللَهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ 
وَ صَلّى اللَهُ عَلَى سَيّدِنَا مُحَمّدٍ وَ ءَالِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ 
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَى أعْدَآئِهِمْ أجْمَعِينَ مِنَ الْأنَ إلَى قِيَامِ يَوْمِ الدّينِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إلّا بِاللَهِ الْعَلِىّ الْعَظِيمِ 


عرض شد : حضرت إمام جعفر صادق عليه السّلام در جواب آن سائل فرمودند : ميان عوام ما و علماء ما ، با عوام يهود و علمائشان از يك جهت فرق است و از يك جهت تساوی . 
أمّا از جهتی كه با يكديگر مساوی هستند ، خداوند عوام ما را هم بواسطه تقليدشان از علمائشان مذمّت كرده است ، همانطوريكه عوام آنها را مذمّت نموده است . 
أمّا از آن جهتی كه عوام ما و عوام آنها با همديگر فرق دارند ، اينطور نيست ؛ عوام ما مورد مذمّت نيستند و عوام آنها مورد مذمّت هستند . 
قَالَ : بَيّنْ لی يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ ! 
«راوی به حضرت عرض می‏كند : يَابن رسول الله اين را برای من بشكافيد و روشن كنيد!» اين جنبه اختلاف و جنبه تساوی از روی چه مناطی ، و به چه دليلی است ؟! 
قَالَ عَلَيْهِ السّلاَمُ : إنّ عَوَآمّ الْيَهُودِ كَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَآءَهُمْ بِالْكِذْبِ الصّرَاحِ ، وَ بِأَكْلِ الْحَرَامِ وَ الرّشَآء ، وَ بِتَغْيِيرِ الْأَحْكَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشّفَاعَاتِ وَ الْعِنَايَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ . 
«حضرت در جواب فرمودند : عوام يهود ، علماء خودشانرا می‏شناختند كه آنها صريحاً دروغ می‏گويند ، و مال حرام می‏خورند ، و از عوامشان رشوه می‏گيرند ، و أحكام خدا را از مَحالّ خود و از مواضع خود بواسطه توصيه‏هائی كه به آنها می‏شود ، و ميانجيگريها و وساطت‏هائی كه اتّفاق می‏افتد تغيير می‏دهند.» 
مثلاً أفرادی نزد عالم شفاعت می‏كنند ، و او حكم خدا را در بعضی از مواقع بواسطه همين ميانجي گريها و توصيه‏ها تغيير می‏دهد . و بواسطه توجّه و عنايت به خواصّ و نزديكان و أقوام و دوستان خود از طريق مُصانعات و قراردادها و ساخت و پاخت‏هائی كه دارند ، حقّ را پايمال نموده ، و حكم را تغيير می‏دهند . و عوام می‏فهميدند كه : علماء آنها اين كارها را می‏كنند . 
وَ عَرَفُوهُمْ بِالتّعَصّبِ الشّدِيدِ الّذِی يُفَارِقُونَ بِهِ أَدْيَانَهُمْ . 
«و علماء خود را می‏شناختند كه : آنها در تحت يك نوع خودخواهی و منيّت و تعصّبی فرو رفته‏اند ، كه در أثر پيروی از آن تعصّب ، و خودمِحوری و خودمنشی و عدم تنازل از آن حالی كه دارند ، از أحكامی كه در كتاب و دين آنها وارد شده است فاصله گرفته و از دين جدا شده‏اند ؛ و بواسطه آن تعصّب و استبداد فكری و استبدادِ نفسی ، ديگر نمی‏توانند به أحكام دين عمل كنند.» 
وَ أَنّهُمْ إذَا تَعَصّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصّبُوا عَلَيْهِ وأَعْطَوْا مَا لَا يَسْتَحِقّهُ مَنْ تَعَصّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَيْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ . 
«اينها علماء خود را شناختند كه : بر أساس همان نظر جاهلیّ و تعصّب جاهلی ، وقتی از شخصی نظرشان بر می‏گردد و ميانشان كدورت پيدا می‏شود و از او ناراحت می‏شوند ، حقوق واجبه را از او می‏بُرند ، و حقّ او را نمی‏دهند . و بعكس ، بواسطه همان نفسانيّت و عصبيّت جاهلی و خودمنشی و خودرأيی و استبداد فكری ، به كسی كه لَهِ او نظريّه مساعد دارند و دوست دارند منافع را به جيب او سرازير نمايند ، مقداری از أموال ديگران را بدون استحقاق به او می‏دهند ؛ و به آن أفراد غير ، به خاطر همين مَنْ تَعَصّبُوا لَهُ ظلم می‏كنند .» 
وَ عَرَفُوهُمْ يُقَارِفُونَ الْمُحَرّمَاتِ . 
«اينها می‏ديدند كه علمائشان مرتكب محرّمات می‏شوند.» 
وَاضْطَرّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَی أَنّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ ، لَايَجُوزُ أَنْ يُصَدّقَ عَلَی اللَهِ ، وَ لَا عَلَی الْوَسَآئِطِ بَيْنَ الْخَلْقِ وَ بَيْنَ اللَهِ . 
«عوام يهود بواسطه إدراكات قلبی و رؤيت باطن ، مُضطرّ و مجبور شدند كه إقرار و اعتراف كنند ، و حكم كنند كه : كسی كه اين كارها را انجام می‏دهد فاسق است ؛ و جائز نيست كه إنسان او را بر خدا و بر وسائطی كه بين خدا و بين خلق است أمين بشمارد ، و گفتار او را به راستی و درستی تلقّی كند.» 
اين جمله خيلی جمله عجيبی است : «وَاضْطَرّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَی أَنّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ»! و اين بزرگترين حجّتی است كه خدا در دل إنسان قرار داده است كه هر كس به شناخت نهادی و وجدانی خود ، به انديشه عميق و إدراك عميق خود ، كه بين خود و بين پروردگار از آن انديشه دقيق‏تر و صحيح‏تر نيست ، در باطن و وجدان خود می‏يابد كه : فلان كس دروغ می‏گويد ، فلان كس راست می‏گويد . وقتی إنسان اين را إدراك كرد ، ديگر چرا به دنبالش می‏رود ؟ 
بنابراين ، إنسان نبايد عوام يهود را بی‏گناه بداند ؛ و بگويد : «عامی است ، و شخص عامی از عالِم خود تبعيّت می‏كند . عالم هر چه به او می‏گويد گوش می‏كند ؛ آنها چه تقصير دارند؟!» نه ، اين حرف درست نيست . 
عوام تقصيرشان اينست كه چرا دنبال اين عالم رفته ‏اند ؟! درست است كه عالم چنين و چنان گفت ، چنين موعظه كرد ، چنين تدريس كرد ، ولی تو با إدراك باطن و قلب خود ، وقتی ديدی كه او خلاف كتاب خدا عمل می‏كند ، خلاف سنّت عمل می‏كند ، دروغ صريح می‏گويد ، مسامحه می‏كند ، أفرادی را كه از او طرفداری می‏كنند حمايت می‏كند ، مالِ زياد به آنها می‏بخشد ، احترام می‏كند ؛ و أفرادی كه از او طرفداری نمی‏كنند ، حقّشان را ضايع می‏كند ، به ايشان اعتناء نمی‏كند ، عليه آنها حكم می‏كند ، وزنِ آنها را در اجتماع پائين آورده و ساقط می‏كند ؛ يا از آن عالِم ، دروغی می‏شنويد كه بنظر خودش از روی مصالحی برای شما بيان كرده ، أمّا شما می‏بينيد كه او أكل حرام می‏كند ، و ظاهر و باطنش دوتاست ؛ وقتی كه إنسان در باطن خود اين أمر را تشخيص داد ، آنوقت با چه حجّت إلهی به سراغ اين عالم می‏رود ؟! اين روشن است كه غلط است ! 
و اين همان حجّت باطنی است كه حضرت موسی بن جعفر عليهما السّلام در آن روايت معروف بيان فرموده‏اند كه خداوند دو حجّت دارد : يك حجّت باطن و يك حجّت ظاهر . حجّت باطن عقول است ، و حجّت ظاهر پيامبران و إمامان (1) . و تا حجّت باطن كار نكند ، حجّت ظاهر بكار نمی‏آيد . تا عقل إنسان پيغمبری را به پيغمبری نشناسد ، خود را مطيع او نمی‏كند . پس حجّت ظاهر كه پيغمبر است ، هنگامی كلماتش مؤثّر است كه عقل إنسان قبول كند و وجدان إنسان او را بپسندد . پس تمام حُجج بر ميگردد به عقل و إدراك . و اگر عقل و إدراك إنسان نباشد ، إنسان نميتواند بين پيغمبر حقيقی و پيغمبر دروغی ، بين نبیّ و بين مُتَنَبّی فرق بگذارد . همه ادّعای پيغمبری می‏كنند ، خطبه ميخوانند ، و كتابی هم می‏آورند و إرائه می‏دهند و استدلال هم می‏كنند ، و با شُور و هيجان هم گفتگو دارند و خطابه‏ها إيراد می‏كنند ؛ إنسان از كجا می‏فهمد كه : اين درست است و آن باطل ؟ اين بواسطه همان حجّت باطنی و انديشه قلبی است كه در همه أفراد يكسان است ؛ هم عالم و هم جاهل ، هم عوام و هم انديشمند ؛ تمام أفراد مردم در اين جهت عَلَی السّويّه هستند ؛ و خداوند به آنها يك إدراك باطن و يك انديشه عميقی داده است كه با آن ، تمام إدراكاتشان ، و تمام علومشان را كه از خارج به آنها تحميل می‏شود ، می‏توانند اندازه‏گيری كنند و بگويند : كدام حقّ است و كدام باطل . 
بنابراين ، تمام أفرادِ عوامی كه علماء سوء ، آنها را به سوی خود كشيده و برده‏اند ، در روز قيامت نميتوانند به خدا بگويند : ما نميدانستيم ؛ چشممان باز نبود ؛ سواد نداشتيم ؛ بين عبارت فارسی و عربی يا عبارت خارجی تفاوت نمی‏گذاشتيم ؛ أوّل و آخر كتابرا از همديگر نمی‏شناختيم ؛ اينها زِمام ما را در دست گرفتند و بردند آنجا كه می‏خواستند ببرند . اين عبارت حضرت ، فاتحه اين غرور و دل‏خوش كُنك ها را خوانده است : وَاضْطَرّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَی أَنّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ
يعنی إدراك باطنی و انديشه قلبی كه در قلبشان هست ، به اختيارشان نيست كه بخواهند اين انديشه را نداشته باشند . بلكه هر كسی بخواهد يا نخواهد اين انديشه برای او هست . 
مثل اينكه إنسان چشمش را باز می‏كند ؛ چشمی كه باز شد می‏بيند ، و اگر هم شما بگوئيد : نبين ، نمی‏شود نبيند . و اين نهايت لطف و بزرگواری و محبّت و عظمت پروردگار است كه به إنسان قوّه‏ای داده است كه از همه علوم و همه إدراكات بالاتر است و آن را با وجود إنسان سرشته و خمير كرده‏است ؛ و حتّی در عالم خواب از إنسان جدا نيست و در عالم بيداری هم هر جا حركت می‏كند ، با اين معارف قلوب می‏رود . 
بنابراين وقتی اين عوام ديدند : آن علماء يهود دروغ صريح می‏گويند ، و طرفداری از أقربای خود می‏كنند ، و عليه أفرادی كه نسبت به آنها نظر خوشی نشان نميدهند ، تعصّب دارند ، و حقّ آنها را ضايع می‏كنند ، و در محاكمات ، عليه آنها حكم می‏دهند ، و جيره آنها را می‏بُرند ، و غير ذلك از أعماليكه انجام ميدهند ، در اينصورت ديگر چرا به دنبال آنان رفتند و از آنان تقليد كردند ؟! بنابراين ، آن عوام محكومند و در پيشگاه پروردگار حجّتی ندارند . 
فَلِذَلِكَ ذَمّهُمْ لِمَا قَلّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ ؛ وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنّهُ لَا يَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَا تَصْدِيقُهُ فِی حِكَايَتِهِ ، وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا يُؤَدّيهِ إلَيْهِمْ عَمّنْ لَمْ يُشَاهِدُوهُ ؛ وَ وَجَبَ عَلَيْهِمُ النّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی أَمْرِ رَسُولِ اللَهِ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ إذْ كَانَتْ دَلَآئِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَی ، وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَاتَظْهَرَ لَهُمْ . 
«پس بدين جهت خداوند آن عوام يهود را مَذَمّت كرد ، چون تقليد كردند از آن كسی كه او را شناختند و دانستند كه : جائز نيست إنسان خبر او را قبول كند ؛ و در مطالبی كه از خدا و رسولش حكايت می‏كند ، او را تصديق كند ؛ و جائز نيست طبق آنچه كه او از حضرت موسی و از پيغمبران سابق عليهم السّلام كه إنسان آنها را نديده است ، به مجرّد حكايت او عمل نمايد (چون در واسطه إشكال است ؛ آب ، در ميان راه آلوده و متعفّن شده است.) و واجب است بر اين عوام كه خودشان تفحّص نمايند ، و در أمر رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم نظر كنند ؛ زيرا دلائل رسول الله واضح‏تر است از اينكه پنهان گردد ، و روشن‏تر و مشهورتر است از اينكه بر آنها ظاهر نشود.» 
بنابراين ، عوام كه ديدند علمائشان اينچنين‏اند ، و به معارف قلوب و حكم قطعی وجدانیّ ، مضطرّ و مجبور شدند كه آنها را فاسق بدانند ، و حكم كنند به عدم قبول خبر و به خيانت آنها در گفتار ، ديگر بايد سراغ اين پيغمبر بروند و ببينند چه می‏گويد ؟ 
وقتی به سراغ پيغمبر رفتند و ديدند دلائل او روشن ، و أدلّه و حُجَج او به نحو أكثر و أشدّ از مراتب إتقان است ، و روشن‏تر است از اينكه مخفی بشود ، و مشهورتر است از اينكه بر آنها ظاهر نشود ، در اينصورت أمر پيغمبر را قبول می‏كنند . 
فعليهذا اينها در روز قيامت به جهنّم ميروند ؛ بجهت اينكه به آنها گفته ميشود : حال كه راه به رسول خدا باز بود و أدلّه روشن از طرف رسول الله برای شما إرائه می‏شد ، مَعَذلِك چرا تَعَصّبًا لِلْحَمِيّةِ الْجاهِليّةِ ، وَ لِلْإدْراكاتِ الْحَمْقانيّة ، به دنبال همان علماء خود رفتيد ؟ و به همان جهالت و بربريّت باقی مانديد ؟! اين راجع به يهود . 
وَ كَذَلِكَ عَوَآمّ أُمّتِنَا إذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَآئِهِمُ الْفِسْقَ الظّاهِرَ ، وَالْعَصَبِيّةَ الشّدِيدَةَ ، وَالتّكَالُبَ عَلَی حُطَامِ الدّنْيَا وَ حَرَامِهَا ، وَ إهْلاَكَ مَنْ يَتَعَصّبُونَ عَلَيْهِ وَ إنْ كَانَ لِإصْلاَحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّا ، وَ بِالتّرَفْرُفِ بِالبِرّ وَ الْإحْسَانِ عَلَی مَنْ تَعَصّبُوا لَهُ وَ إنْ كَانَ لِلْإذْلَالِ والْإهَانَةِ مُسْتَحِقّا . 
«و همچنين هستند عوام اُمّت ما ؛ هنگامی كه از فقهاء خود فسق ظاهر ديدند ؛ و استكبار و استبداد و خودرأيی و استبداد فكری در أمری از اُمور مشاهده كردند كه با أصل دين سازش نداشت ؛ و ديدند اينها هم بر حطام دنيا و حرام تَكالُب می‏كنند (يعنی مثل سگانی كه خود را روی جيفه‏ای می‏اندازند ، و هر كدام برای ربودن آن می‏خواهد زودتر آن جيفه را بردارد ، و در نتيجه با همديگر بر سرِ آن جيفه دعوا می‏كنند ؛ اين را ميگويند : تَكالُب) و ديدند اين فقهاء فَسَقه برای حُطام دنيا نزاع می‏كنند ؛ اين بعنوان رياست ، و آن بعنوان ديگر ؛ و خلاصه به صورتهای مختلف تعصّب و تكالبِ خود را ظاهر می‏سازند ؛ و وقتی كه از فقهائشان دانستند كه : آنها هر كسی را كه آبش با آنان از يك جوی نمی‏رود ، و روابطشان تاريك است ، می‏كُشند ؛ اگر چه سزاوار است أمرش را إصلاح كنند و وی و اُمورش را از هر جهت رسيدگی و رعايت و مراقبت نمايند ؛ أمّا خودش و شأنَش ، همه را به نابودی می‏دهند ؛ ولی با كسانی كه با آنها سر و كار دارند ، و از آنها طرفداری می‏كنند ، و أوامر آنها و كارهای آنان را إمضاء می‏كنند ، بِرّ و إحسان را تا جائی كه ممكن است بنحو وفور و پی‏درپی می‏ريزند ؛ اگر چه آن أفراد برای إهانت مستحقّ باشند . يعنی استحقاق داشته باشند كه إنسان آنها را براند و زَجْر كند و از خود دور نگهدارد . أمّا اينها بعكس عمل می‏كنند .» 
فَمَنْ قَلّدَ مِنْ عَوَآمّنَا مِثلْ هَؤُلَآء الْفُقَهَآء ، فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الّذِينَ ذَمّهُمُ اللَهُ بِالتّقْلِيدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَآئِهِمْ . 
«پس هر كدام از عوام ما كه مثل اين أفراد از فقهاء شيعه را تقليد كنند ، اينها عيناً مثل همان يهودی هستند كه خداوند بواسطه تقليد كردن از فَسَقه فقهائشان، آنها را مذمّت كرده است.» 
فَأَمّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَآء : صَآئِنًا لِنَفْسِهِ ، حَافِظًا لِدِينِهِ ، مُخَالِفًا عَلَی هَوَاهُ ، مُطِعيًا لِأَمْرِ مَوْلَاهُ ، فَلِلْعَوَآمّ أَنْ يُقَلّدُوهُ . وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إلّا بَعْضَ فُقَهَآء الشّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ . 
«و أمّا آن فقيهانی كه نفس خود را در صيانت نگهداشتند (زنجير نفس خود را گرفته ، و در عصمت و مَصونيّت در آوردند و مانع شدند از اينكه اين نفس عنان را بگسلد ، و از حريم مصونيّت خارج شود) دين خود را حفظ می‏كنند ، بر هوای خود مخالفت دارند ، و مطيع أمر مولای خود هستند ، فَلِلْعَوَآمّ أَنْ يُقَلّدُوهُ ؛ از برای عوام است ، حقّ عوام است كه از اين أفراد تقليد كنند . و اين أفراد جميع فقهاء شيعه نمی‏باشند ، بلكه فقط بعضی از فقهاء شيعه هستند.» 
فَإنّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَآئِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَهِ الْعَآمّةِ فَلاَ تَقْبَلُوا مِنّا عَنْهُ شَيْئًا وَ لَا كَرَامَةَ . 
«آن أفرادی از فقهاء ما كه مرتكب قبائح و فواحش می‏شوند ، و مانند فَسَقه عامّه و سنّی‏ها بر مراكب فساد و قبائح سوار شده و عمل آنها را أنجام می‏دهند ، از اين فقهاء شيعه هيچ أمری را از جانب ما قبول نكنيد ؛ و از زبان آنها مطلبی را از ما نشنويد ؛ اينها كرامتی ندارند ، مقامی ندارند ، مكرّم و گرامی نيستند.» 
وَ إنّمَا كَثُرَ التّخْلِيطُ فِيمَا يُتَحَمّلُ عَنّا أَهْلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ . 
«خيلی جای تأسّف و تأثّر است كه : آنچه را كه اين فقهاء از ما أهل بيت می‏گيرند ، با مطالب باطلی مخلوط و ممزوج كرده ، در ميان مردم پخش می‏كنند ، و به مردم نشان ميدهند .» از ما حقّ را می‏شنوند ، در مكتب ما درس ميخوانند ، عالم ميشوند ؛ وليكن می‏روند به مردم چيز ديگری نشان می‏دهند ؛ و مردم هم خيال می‏كنند كه : ما اينطور گفته ‏ايم . 
هم خود آن مردم ضايع ميشوند ـ چون به معارف قلوب مضطرّند كه از اين فقها فاسق چيزی قبول نكنند ؛ ولی قبول می‏كنند ـ و هم اين فقهاء فاسد ضايع می‏شوند ؛ چرا كه نزد ما می‏آيند و درس ميخوانند و روايات و حديث و علوم را از ما أخذ می‏كنند ، سپس می‏روند و از خود چيزهائی مايه می‏گذارند و إضافه ميكنند ، و تحريف و تصحيف و كم و زياد می‏نمايند ؛ هم دلهای خود را ضايع می‏كنند ، و هم ما را نزد مردم بی اعتبار می‏نمايند . 
ما چه گناه كرده‏ ايم ؟! ما كه إمام بر مردم هستيم ، و از أوّل عمر تا بحال در تمام ساعات و دقائق بنحو أتمّ و أكمل حتّی در خواب هم يك كلام خلاف نگفته‏ايم ، چرا اينها می‏آيند مطلبی را از ما می‏گيرند ، و چيزی را از پيش خود إضافه می‏كنند ، و می‏گويند : قالَ الصّادق ؟! چيزهائی را كم و زياد و تحريف می‏كنند ؛ آنوقت در نتيجه ما را در ميان دوستان و دشمنان ضايع می‏كنند . 
أمّا آن أفرادی كه شيعيان ما هستند ، و أهل تسليمند ، وقتی اين مطالب را می‏شنوند ، دندان روی جگر می‏گذارند و می‏گويند : چاره‏ای نداريم و بايد از حضرت صادق عليه السّلام تقليد و تبعيّت كنيم ؛ و دشمنان هم خوشحال می‏شوند از اينكه می‏بينند اين مطالب توسّط فقهائی كه شاگردان أئمّه عليهم السّلام هستند تراوش كرده است ؛ در حاليكه آنان معصومند و پاك و منزّه می‏باشند و خلاف حقّ از ايشان صادر نميگردد . لذا حضرت در اينجا خيلی متأثّرند و می‏گويند : وَ إنّمَا كَثُرَ التّخْلِيطُ فِيمَا يُتَحَمّلُ عَنّا أَهلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ . همه مطالب را با هم مخلوط كرده‏اند . زيرا اين علمائی كه از ما أخذ می‏كنند و بعنوان عالم شيعه به مردم تحويل می‏دهند ، بر سه گروه‏ اند : 
لِأَنّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمّلُونَ عَنّا فَيُحَرّفُونَهُ بِأَسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَآءَ عَلَی غَيْرِ وَجْهِهَا ، لِقِلّةِ مَعْرِفَتِهِمْ . 
«بعضی از اين علماء فسقه ، كه فسقشان هم بواسطه همين دروغ گفتن و تغيير و تحريف است ، معاند و بدجنس هم نيستند ؛ أمّا چون جاهلند ، مطالب را از ما می‏گيرند و تماماً تحريف می‏كنند و تحريف شده را به مردم تحويل می‏دهند ، و أشياء را بر غير موضع خود قرار می‏دهند ؛ چون معرفتشان كم است.» 
اينها يكدسته از اين فسّاقند كه بواسطه همين تحريف و كذب ، راه عوام را بسوی خدا می‏بندند . 
وَ ءَاخَرُونَ يَتَعَمّدُونَ الْكِذْبَ عَلَيْنَا لِيَجُرّوا مِنْ عَرَضِ الدّنْيَا مَا هُوَ زَادُهُمْ إلَی نَارِ جَهَنّمَ . 
«دسته ديگر آن علماء فسقه‏ای هستند كه عمداً بر ما دروغ می‏بندند ؛ نه بجهت جهل و نقص و قِلّةِ مَعرِفَتِهِم ، بلكه از روی قصد و تعمّد دروغ می‏بندند . برای اينكه با آن دروغ به متاع دنيا برسند ، و زاد و توشه خود رابسوی آتش جهنّم با خود حمل كنند.» 
مثلاً می‏بينند كه : دستگاه ، دستگاهی است كه اگر فلان دروغ را به ما نسبت بدهند مورد پسندش واقع می‏شود ؛ لذا می‏روند و يك خبری از ما جَعْل می‏كنند و بما منسوب می‏نمايند ، برای اينكه به عَرَض دنيا برسند ، به رياست برسند ، و مقامی بگيرند ؛ در دستگاه خلفاء مَسندی و منصبی بدست بياورند . 
وَ مِنْهُمْ قَوْمٌ (نُصّابٌ) لَا يَقْدِرُونَ عَلَی الْقَدْحِ فِينَا ، يَتَعَلّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصّحِيحَةِ فَيَتَوَجّهُونَ بِهِ عِنْدَ شِيعَتِنَا ؛ وَ يَنْتَقِصُونُ بِنَا عِنْدَ نُصّابِنَا ، ثُمّ يُضِيفُونَ إلَيْهِ أَضْعَافَ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَكَاذِيبِ عَلَيْنا الّتِی نَحْنُ بُرَءَآءُ مِنْهَا ، فَيَتَقَبّلُهُ الْمُسْتَسْلِمُونَ مِنْ شِيعَتِنَا ، عَلَی أَنّهُ مِنْ عُلُومِنَا . فَضَلّوا وَ أَضَلّوا . 
«دسته سوّم ، جماعتی از همين علمای فَسَقه هستند كه اينها دشمن ما هستند (اينها واقعاً دشمنانی هستند كه به صورت شيعه در آمده‏اند ، عالمند و راوی حديث ، ولی در باطن دشمن ما هستند ؛ با ما در باطن ربط ندارند ، رَويّه و منهاج ما را نمی‏پسندند) و اينها أفرادی هستند كه قدرت ندارند در كار ما قَدْح كنند و عيبی از ما بگيرند ، و آن عيب را به مردم نشان بدهند . لذا پيش ما می‏آيند و بعضی از اين علوم صحيحه ما را تعلّم و أخذ می‏كنند ؛ آنوقت بعنوان شاگردی و تعلّم در نزد ما أهل بيت ، در پيش شيعيان ما موجّه می‏شوند ؛ دارای رنگ و آبرو می‏شوند ؛ دارای مقام و منزلت ميشوند ؛ و از طرف ديگر مقام و منزلت ما را در نزد نُصّاب و دشمنان ما شكسته و پائين می‏ آوردند . (زيرا كه دشمنان ما می‏گويند : اينكه شاگرد حضرت صادق عليه السّلام باشد ، معلوم است كه خود حضرت صادق هم چيست . وقتی شاگردش اينطور است ، معلوم می‏شود كه : عيب در آن مكتبی است كه در آن درس خوانده است.) 
آنوقت إضافه ميكنند به آن علوم ما ، أَضْعَافَ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَكَاذِيبِ ؛ چندين برابر و مضاعف از آن دروغهائی كه خود می‏بندند ؛ و بر اين علوم صحيحه ما آن دروغها را إضافه می‏كنند . دروغهائی كه ما از آنها بيزار هستيم .(نه خودمان ، نه حسّمان ، نه عقلمان و نه نفسمان ، به آن دروغها راه ندارد.) 
می‏روند و به عنوان «قال الصّادق» تحويل مردم می‏دهند . آنوقت أفرادی از مُستضعفين از شيعيان ما ، كه أهل تسليمند و مردمِ رام و خوبی هستند ، اين مطالب را قبول می‏كنند ، و بعنوان اينكه علوم ماست از اينها می‏گيرند . پس اين دسته از علماء ، هم خودشان گمراهند ، و هم تمام اين جماعت شيعه را گمراه می‏كنند.» 
وَ هُمْ أَضَرّ عَلَی ضُعَفَآء شِيعَتِنَا مِنْ جَيْشِ يَزِيدَ عَلَی الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِیّ عَلَيْهِ السّلاَمُ وَ أَصْحَابِهِ فَإِنّهُمْ يَسْلُبُونَهُمُ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ . 
«و اين دسته از علماء ، ضررشان برای ضعفای شيعيان ما از لشكر يزيد بر حسين بن علیّ عليه السّلام و أصحاب آن حضرت بيشتر است . زيرا لشكريان يزيد ، جانها و أموال آنها را گرفتند ، أموال را غارت كردند و جانها را از بدنها بيرون كشيدند.» 
وَ هَؤُلَآء عُلَمَآءُ السّوء ، النّاصِبُونَ ، الْمُتَشَبّهُونَ بِأَنّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ ، وَ لِأَعْدَآئِنَا مُعَادُونَ ، وَ يُدْخِلُونَ الشّكّ وَ الشّبْهَةَ عَلَی ضُعَفَآء شِيعَتِنَا ، فَيُضِلّونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقّ الْمُصِيبِ . 
«أمّا اينها علماء سوء هستند كه با جانها و روحهای مردم بازی می‏كنند ؛ اينها با عدالت و شخصيّت و شرف و إنسانيّت إنسان بازی می‏كنند ؛ اينها إيمان و إيقان را از مردم می‏گيرند ؛ اينها رابطه بين خلق و خدا را از بين می‏برند . اين علماء سوء كه دشمنان ما هستند ، خودشانرا به صورت مواليان و نزديكان ما در می‏آورند و به مردم جلوه می‏دهند ، كه آنها با ما موالی هستند ، و با دشمنان ما دشمنند . آنوقت شكّ و شبهه بر ضعفای شيعيان ما وارد می‏كنند ؛ و قلوب شيعيان ما را دچار شكّ و شبهه كرده ، آنها را گمراه می‏كنند ؛ و از پيمودن راه حقّ باز ميدارند ، آن راه حقّی كه إنسان را به مقصد و كمال ميرساند.» 
لَا جَرَمَ أَنّ مَنْ عَلِمَ اللَهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلَآء الْقَوْمِ أَنّهُ لَايُرِيدُ إلّا صِيَانَةَ دِينِهِ وَ تَعْظِيمَ وَلِيّهِ ، لَمْ يَتْرُكْهُ فِی يَدِ هَذَا الْمُتَلَبّسِ الْكَافِرِ ، وَ لَكِنّهُ يُقَيّضُ لَهُ مُؤْمِنًا يَقِفُ بِهِ عَلَی الصّوَابِ ، ثُمّ يُوَفّقُهُ اللَهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ ، فَيَجْمَعُ اللَهُ لَهُ بِذَلِكَ خَيْرَ الدّنْيَا وَ الْأخِرَةِ ؛ وَ يَجْمَعُ عَلَی مَنْ أَضَلّهُ لَعْنًا فِی الدّنْيَا وَ عَذَابَ الْأخِرَةِ . 
«لاجرم چون خداوند دارای لطف و محبّت است و می‏داند كه : بعضی از اين ضعفای شيعه ما راهی برای إدراك واقع ندارند ، و در دست چنين علمائی گرفتار شده‏اند ، اگر اينها در درون قلبشان دنبال واقع بگردند ، و خود را بيچاره ببينند ، خداوند يكی از أفرادی را كه حقّ باشد ، برای هدايت آنها می‏گمارد ، تا اينكه آنها را از دست آن علماء فسقه خارج كند ، و راه حقّ مُصيب را به آنها نشان بدهد ؛ و اين را خدا بر عهده گرفته است كه : أشخاصی كه از درون قلب دنبال واقع می‏گردند ، از اين أفراد به آنها إرائه نمايد ، و آنها را بر طريق حقّ دلالت كند . 
بنابراين ، خداوند آن أفراد حقّ طلب را كه قصدشان فقط حفظ دين خود است ، و اينكه ولیّ خود را بزرگ بشمارند ، در دست اين متلبّس كافر ، اين كافری كه أهل تلبيس و تدليس و خدعه است رها نمی‏كند ؛ بلكه او را بيرون می‏كشد و مؤمنی را برای او می‏گمارد كه او را به راه صواب هدايت كند ، بعد هم او را موفّق می‏كند كه قول آن ولیّ حقّ را قبول كند . 
بنابراين ، خداوند برای چنين شيعه‏ای خير دنيا و آخرت را جمع كرده‏است . (أمّا خير دنيا ، برای اينكه راه را به او نشان داده است تا از دست اين دشمن متظاهر و متعدّی و متلبّسِ كافر ، نجات پيدا كند . و أمّا خير آخرت ، برای اينكه به حقيقت ولايت رسيده ؛ و با اين مِنْهاج صحيح به سوی رضوان و فَوز دارالآخره حركت كند.) 
و خداوند بر كسی كه در صدد گمراهی اين شيعه بوده ، لعنت در دنيا و عذاب آخرت را جمع كرده ‏است.» هم در دنيا در قرآن مجيدش او را لعن كرده ، و هم به دنبال او عذاب آخرت پيامد كار او خواهد بود . زيرا راه يك مؤمن را به خدا بسته است . اين مؤمن می‏خواهد به سوی خدا حركت كند ، حالا اگر واقعاً هم دستش به ولیّ خدا و هادی حقيقی نرسد ، همينطور متحيّر می‏ماند تا اينكه خود را به خدا بسپارد و علاج أمر او بشود . ولی اين عالم فاسق آمده و با إلقاء شكّ و شبهه و با أخبار خلاف واقع ، راه او را بسته ؛ و آن قلب را دچار ترديد و تزلزل كرده‏است . 
بنابراين ، آن شخص عالم ، مستحقّ لعن و عذاب آخرت خواهد بود . 
تا اينجا كلام حضرت صادق عليه السّلام تمام می‏شود . آنوقت ، حضرت صادق عليه السّلام بر اين فرمايشات ، دو استشهاد می‏كنند : يكی به كلام حضرت رسول صلّی الله عليه و آله و سلّم ، و يكی به كلام أميرالمؤمنين عليه السّلام . 
ثُمّ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَهِ : «أَشْرَارُ عُلَمَآء أُمّتِنَا : الْمُضِلّونَ عَنّا ، الْقَاطِعُونَ لِلطّرُقِ إلَيْنَا ، الْمُسَمّونَ أَضْدَادَنَا بِأَسْمَآئِنَا ، الْمُلَقّبُونَ أَنْدَادَنَا بِأَلْقَابِنَا ، يُصَلّونَ عَلَيْهِمْ وَ هُمْ لِلّعْنِ مُسْتَحِقّونَ ؛ وَ يَلْعَنُونَنَا وَ نَحْنُ بِكَرَامَاتِ اللَهِ مَغْمُورُونَ وَ بِصَلَوَاتِ اللَهِ وَ صَلَوَاتِ مَلَئِكَتِهِ الْمُقَرّبِينَ عَلَيْنَا عَنْ صَلَوَاتِهِمْ عَلَيْنَا مُسْتَغْنُونَ»
«حضرت می‏فرمايد : رسول خدا [ صلّی الله عليه و آله و سلّم‏] فرمودند : بدترين علماء اُمّت ما آن علمائی هستند كه مردم را از راه و طريق ما گم می‏كنند ؛ و راههای به سوی ما را بر آنها می‏بندند و می‏بُرند و قطع می‏كنند ؛ و أضداد ما را كه با ما ضدّند ، به أسماء ما می‏نامند (عنوان خليفه ، عنوان أميرالمؤمنين ، عنوان حاكم ، عنوان ولیّ أمر ، عنوان إمام متسلّط ، به آنها می‏دهند) و أنداد ما را كه شريكهای ما هستند به ألقاب ما لقب می‏دهند ؛ با اينكه آنها نِدّ ما هستند و ضدّ ما می‏باشند . و بر آنها درود و رَحمت می‏فرستند در حالتی كه مستحقّ لعنت‏اند ؛ و از ما برائت می‏جويند و ما را لعن ميكنند در حالتی كه ما مَغمور كرامات خدا هستيم ؛ و ما به درودهای خدا و درودهای ملئكه مُقرّبين خدا كه بر ما می‏فرستند ، از درودهای آنها مستغنی هستيم و هيچ نيازی نداريم كه آنها بر ما درود بفرستند . آنقدر خدا و ملائك مقرّبش بر ما درود می‏فرستند كه ما در عالم استغناء بسر می‏بريم.» 
ثُمّ قَالَ : قِيلَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السّلاَمُ : مَنْ خَيْرُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ أَئِمّةِ الْهُدَی وَ مَصَابِيِحِ الدّجَی ؟ قَالَ : «الْعُلَمَآءُ إذَا صَلُحُوا» . 
«حضرت صادق می‏فرمايد : از أميرالمؤمنين عليه السّلام سؤال شد : بعد از أئمّه هُدی و مَصابيح دُجی (أئمّه‏ای كه پيشوايان و زمامداران راه هدايتند ، و چراغان درخشان ، در تاريكی ها هستند) بهترين خلق خدا كيست ؟! حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند : علماء هستند در صورتيكه صالح باشند.» 
قِيلَ : فَمَنْ شِرَارُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ إبْلِيسَ وَفِرْعَونَ وَ نَمْرُودَ ، وَ بَعْدَ الْمُتَسَمّينَ بِأَسْمَآئِكُمْ ، وَ الْمُتَلَقّبِينَ بِأَلْقَابِكُمْ ، وَ الْأخِذِينَ لِأَمْكِنَتِكُمْ ، وَ الْمُتَأَمّرِينَ فِی مَمَالِكِكُمْ ؟! 
«از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام سؤال شد : شِرارُ خَلقِ الله ، بدترين خلق خدا بعد از إبليس و فرعون و نمرود ، و بعد از آن كسانی كه أسماء شما را بر خود گرفته‏اند ، و ألقاب شما را بر خود بسته‏اند ، و مكانها و مقامها و مناصب شما را أخذ كرده‏اند ، و در مواقع و مواضع فرمانروائی و حكومت شما نشسته‏اند ، و زمام اُمور را به دست گرفته‏اند ، و أمر و نهی در ميان آن ظروف و محلهای شايسته می‏كنند ، چه كسانی هستند؟!» 
قَالَ : الْعُلَمَآءُ إذَا فَسَدُوا . «حضرت فرمودند : علماء هستند وقتی كه فاسد باشند .» 
هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِيلِ ، الْكَاتِمُونَ لِلْحَقَآئِقِ ؛ وَ فِيهِمْ قَالَ اللَهُ عَزّ وَ جَلّ : أُولَنِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَعِنُونَ ـ إِلّا الّذِينَ تَابُوا [ وَ أَصْلَحُوا وَ بَيّنُوا فَأُولَنِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التّوّابُ الرّحِيمُ‏]. (2) و (3) 
«بدترين خلق خدا علماء فاسد هستند ؛ چون اينها أباطيل و خلاف حقّ را ظاهر می‏كنند ، و حقائق را می‏پوشانند ؛ و در باره اينهاست كه خدای عزّ و جلّ فرموده است : ايشانرا خداوند لعنت می‏كند ، و لعنت كنندگان ايشانرا لعنت می‏كنند ؛ مگر اينكه بعضی از اينها برگردند و توبه كنند ، و از كارهای ناپسندشان بازگشت نمايند و در مقام إصلاح خود بر آيند ؛ و حقائق را برای مردم روشن كنند ؛ و بيان نموده و كتمان نكنند ، و أباطيل را از بين ببرند . در اينصورت خداوند می‏فرمايد : من توبه آنها را می‏پذيرم ، و قبول می‏كنم ، و من تَوّاب و رحِيم هستم.» 
شيخ الفقهآء العِظام ، شيخ مرتضی أنصاریّ رحمة الله عليه ، مقداری از اين روايت شريفه‏ای را كه حكايت نموديم نقل می‏كند و اعتراف دارد كه : اين خبر شريف كه از آن آثار صدق ظاهر است ، دلالت دارد بر قبول قول كسی كه عُرِفَ بِالتّحَرّزِ عَنِ الْكِذْبِ ؛ و إنْ كانَ ظاهِرُهُ اعْتِبارَ الْعِدالَةِ بَلْ ما فَوْقَها . 
يعنی اين خبر كه آثار صدق از آن ظاهر است (چون عرض شد كه اين خبر از «تفسير منسوب به حضرت إمام عسكریّ» است و در صحّت و سُقم روايات وارده در آن تفسير ، سخن زياد است ؛ أمّا از اين خبر بخصوص ، با اين مضامين عالی و معانی راقی ، آثار صدق مشهود است.) دلالت می‏كند بر اينكه واجبست إنسان قبول كند قول كسی را كه از كذب تحرّز دارد ؛ گرچه ظاهرش اعتبار عدالت ، بلكه مافوق عدالت است ؛ و اين فقهائی كه زِمام أمور مردم را در دست دارند ، و مرجع تقليد مردم هستند ، اينها بايد ملكه‏ای مافوق عدالت داشته باشند . 
سيّد الفقهآء الكِرام آقا سيّد محمّد كاظم طباطبائی يزدیّ ، در «عُروَةُ الوُثقَی» مسأله بيست و دوّم از أحكام تقليد ، بعد از اينكه عدالت را برای مفتی لازم دانسته ، اسْتِنادًا إلَی هَذِهِ الرّوايَةِ الشّريفَه فرموده است : وَ أنْ لَا يَكُونَ مُقْبِلاً عَلَی الدّنْيا وَ طالِبًا لَها ، مُكِبّا عَلَيْها ، مُجِدّا فی تَحْصيلِها . 
فرموده است : «علاوه بر اينكه مفتی بايد عادل باشد ، بلكه يك درجه هم بالاتر ، بايد مُقبِل بر دنيا نباشد ، طالب دنيا نباشد ، خود را به روی دنيا نينداخته باشد ، در تحصيل دنيا كوشا نباشد». بعد استناد كرده است به اين روايت شريفه. 
فقيه نبيل معاصر آقا سيّد أبوالحسن إصفهانیّ رحمة الله عليه ، در حاشيه «عروه» به اين فرمايش مرحوم سيّد اعتراض دارند : بِأنّ الْإقْبالَ عَلَی الدّنْيا وَ طَلَبِها إنْ كانَ عَلَی الْوَجْهِ الْمُحَرّمِ فَهُوَ يوجِبُ الْفِسْقَ النّافیَ لِلْعَدالَةِ ؛ فَيُغْنی عَنْهُ اعْتِبَارُها ؛ وَ إلّا فَلَيْسَ بِنَفْسِهِ مانِعًا مِنْ جَوازِ التّقْليدِ ؛ وَ الصّفاتُ الْمَذْكُورَةُ فی الْخَبَرِ لَيْسَتْ إلّا عِبارَةً اُخْرَی عَنْ صِفَةِ الْعَدالَةِ . انتهَی كَلامُه
می‏فرمايند : « إقبال بر دنيا و طلب دنيا اگر به شكل محرّم باشد ، خود موجب فسق است و منافات با عدالت دارد . پس وقتی ما گفتيم كه : در مُفتی عدالت شرط است ، ديگر اين شرط زائد است كه ما بگوئيم : إقبال بر دنيا نداشته باشد ؛ و در طلب آن نيز نباشد .و اگر إقبال بر دنيا بر وجه محرّم نباشد ، ديگر فی حدّ نفسه مانع از جواز تقليد نيست . و اين صفاتی كه در خبر ذكر شده است ، عبارةٌ اُخْرای همان صفت عدالت است و چيز بيشتری را بيان نمی‏كند»
به دنبال نظريّه آية الله سيّد أبوالحسن إصفهانی جمعی از آيات ديگر هم همين نظر را داده‏اند ، و اكتفای به عدالت كرده‏اند . و مرحوم آية الله آقای حاج آقا حسين بروجردیّ هم نظرشان همين بوده است كه اين خبر فقط همان عدالت را ميخواهد برساند . 
ولی مطلب بالاتر از عدالت است. و حقّ مطلب همان گفتار مرحوم آقا سيّد محمّد كاظم است ، كه اين خبر مطلبی بالاتر از عدالت را ميخواهد بفهماند ، و إن شآء الله توضيح و شرح اين مطلب خواهد آمد ؛ بِحَوْلِ اللَهِ وَقُوّتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إلّا بِاللَهِ الْعَلِیّ الْعَظيمِ. 
اللَهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ ءَالِ مُحَمّد 

 

پی‏نوشتها: 


 


1) يَاهِشَامُ إنّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجّتَيْنِ : حُجّةً ظَاهِرَةُ وَ حُجّةً بَاطِنَةً ؛ فَأَمّا الظّاهِرَةُ فَالرّسُلُ وَ الْأَنْبِيَآءُ وَ الْأَئِمّةُ ؛ وَ أَمّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ . اين روايت ، حديث مفصّلی است كه تمام فقرات آن را حضرت إمام كاظم عليه السّلام با خطاب : «يا هشام» إفاده فرموده‏اند . كلينیّ در «اُصول كافی» ج 1 ، ص 13 تا 19 و محقّق كاشانی در «وافی» از طبع حروفی ، ج 1 ، ص 86 تا93 آورده‏اند ؛ و ما عمده حديث را در جلد دوّم «نور ملكوت قرآن» از دوره أنوار الملكوت ، از ص 555 تا 558 آورده‏ايم . 
2) ذيل آيه 159 و 160 از سوره 2 : البقرة 
3) احتجاج» شيخ طبرسی ، طبع نجف ، ج 2 ، ص 263 تا 265 ؛ و در «احتجاج» بعد از «إِلّا الّذِينَ تَابُوا» دارد : الْأيَة .

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید