پيشتر بيان شد كه حكومتهايی كه در مغرب زمين به نام دين يا با اتكای به آن حكومت كردند، نوعا سر از استبداد درآورده و حقوق مردم را به بهانههای مختلف ناديده انگاشتند.
اما آيين مقدس اسلام اهتمام و عنايت خاصی به حقوق مردم در مقابل حكومت داشته است، و چهارده سده پيش مردم خود را- كه مردمی قبيلهای و به دور از تمدن و دموكراسی بودند- صاحب حقوق متعدد اجتماعی و سياسی و طبيعی برشمرده و حاكمان را ملزم به رعايت آن نمود.
اينجا به تبيين برخی از اين حقوق از منظر فيلسوف متكلم شهيد میپردازيم:
1. حاكم، وكيل و امين مردم
شهيد سعيد با اختصاص يك فصل از كتاب نفيس «سيری در نهج البلاغه» به حقوق مردم در مقابل حاكم، تحت عنوان «اعتراف به حقوق مردم»، ابتدا به تبيين نوع رابطه حاكم، و مردم در فلسفههای مختلف میپردازد.
رابطه اول، رابطه «مالك و مملوك»، «ذيحق و مكلف»، «چوپان و گوسفند» است. بنابراين تئوری، مردم در برابر حاكم برده و مملوك او هستند، و اصلا وجود آنها به خاطر رفاه و آسايش حاكم است و مردم جز ادای تكليف و وظيفه حقی ندارند و حق فقط برای حاكم منحصر شده است و اگر حاكمی گاهی به اصلاح امور مردم و رفاه آنان میپردازد، از قبيل تيماری است كه مالك يك حيوان برای حيوانش انجام میدهد.
ما به عنوان موافقان اين رأی استاد به «گرسيوس» صاحب كتاب «حق جنگ و صلح» در 1625 و هويزه اشاره میكند. و سپس انديشه فوق را انديشه خطرناك و گمراهكننده توصيف میكند كه توسط افكار كليسايی در قرون وسطی تبليغ میشد كه زمينه شورش و هجمه تشنگان آزادی و دموكراسی را بر ضد كليسا، بلكه بر ضد دين و خدا، به وجود میآورد.
اما رابطه دوم، رابطه دو سويه و دو طرفه است، سخن از رابطه مالكيت و بردگی در هيچكدام نيست، و اگر حقی هست- كه هست- در هر دو طرف است.
مردم برای خود حقوقی دارند كه حاكم نمیتواند آنها را سلب كند و همچنين حاكم از حقوقی برخوردار است كه مردم نمیتوانند در برابر آن شانه خالی كنند.
يكی از حقوق مردم، اين است كه حكومت در دست حاكم امانتی است كه مردم آن را به او سپردهاند، و نقش حاكم نقش يك «وكيل» و «امين صلح» و «راعی و نگهبان» «1» و نقش مردم، نقش «موكل» و «صاحب حق و امانت» است.
و اگر قرار است يكی برای ديگری باشد اين حاكم است كه بايد برای مردم محكوم يا فدا گردد.
اينجا اين سؤال طرح میشود كه اسلام با كدام نظر موافق است؟ استاد در اين باره مینويسد:
از نظر اسلام درست امر برعكس آن انديشه [اول] است- در نهج البلاغه كه اكنون موضوع بحث ماست با آنكه اين كتاب مقدس قبل از هر چيزی كتاب توحيد و عرفان است و در سراسر آن سخن از خداست و همه جا نام خدا به چشم میخورد- از حقوق واقعی توده مردم و موقع شايسته و ممتاز آنها در برابر حكمران و اينكه مقام واقعی حكمران امانتداری و نگهبانی حقوق مردم است، غفلت نشده بلكه سخت بدان توجه شده است. در منطق اين كتاب شريف، امام و حكمران، امين و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنها است.
از اين دو- حكمران و مردم- اگر بناست يكی برای ديگری باشد اين حكمران است كه برای توده مردم محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران «2».
استاد آنگاه برای تأييد نظريه امانت بودن حكمرانی كه توسط مردم به حاكم سپرده میشود، به آيه ذيل استناد میكند:
ان اللّه يأمركم ان تؤدوا الأمانات الی اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل «3».
قرآن كريم حاكم و سرپرست اجتماع را به عنوان امين و نگهبان اجتماع میشناسد، حكومت عادلانه را نوعی امانت كه به او سپرده شده است و بايد ادا نمايد، تلقی میكند.
برداشت ائمه دين و بالخصوص شخص امير المؤمنين علی عليه السّلام عينا همان چيزی است كه از قرآن كريم استنباط میشود «4».
يكی ديگر از ادله و شواهد استاد، فرازهای متعدد نهج البلاغه است كه در آنها به «امانت بودن حكومت» «نگهبان و وكيل بودن حاكمان» تصريح و تأكيد شده است.
حضرت علی عليه السّلام در نامهای به حاكم آذربايجان مینويسد:
ان عملك ليس لك بطعمة و لكنّه فی عنقك امانة و انت مسترعی لمن فوقك، ليس لك ان تفتات فی رعية «5».
مبادا بپنداری كه حكومتی كه به تو سپرده شده است يك شكار است كه به چنگت افتاده است. خير، امانتی برگردنت گذاشته شده است و مافوق تو از تو رعايت و نگهبانی و حفظ حقوق مردم را میخواهد. تو را نرسد كه به استبداد و دلخواه در ميان مردم رفتار كنی «6» باز حضرت در بخشنامهای به مأموران مالياتی خود میفرمايد:
فانصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم فانكم خزّان الرعية و وكلاء الامة و سفراء الائمة «7».
به عدل و انصاف رفتار كنيد، به مردم درباره خودتان حق بدهيد، پرحوصله باشيد و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگی نكنيد كه شما گنجوران و خزانهداران رعيت و نمايندگان ملت و سفيران حكومتيد. «8».
دلالت «فی عنقك امانة»، «خزّان الرعية»، «وكلاء الامة» بر ذیحق بودن مردم بینياز از توضيح است «9».
2. حق انتخاب حاكم (عدم تحميل حكومت)
پذيرفتن نظريه امين و وكيل بودن حاكم، خاستگاه حقوق فراوانی برای مردم در قبال حاكم است، كه به بعضی از اين حقوق متعرض میشويم.
اولين ثمره و لازمه نظريه فوق، پذيرفتن حق انتخاب و عزل حاكم توسط موكلان يعنی مردم است. به اين معنا كه پذيرفتن حكومت و والی خاص و انتخاب آن جزء حقوق اوليه انسان است و حكومتها و حكام نمیتوانند به بهانههای مختلف مثل دين و انتخاب از سوی خدا، خود را بر مردم تحميل كنند، و بايد تعيين حكومت از مدار دموكراسی صورت گيرد.
آئين مقدس اسلام چهارده سده پيش- كه مصادف با شروع قرون وسطی در اروپا بود- به اين اصل كاملا توجه داشته و آن را عرضه نموده است.
نكته جالب و مورد توجه اينكه اسلام، تشكيل حكومت اسلامی آن هم به دست يك امام معصوم مانند، حضرت علی عليه السّلام را هم منوط به انتخاب و پذيرش آن از سوی مردم نموده است. چنانكه امام علی عليه السّلام از پيامبر صلی اااه علیه و اله وسلم روايت میكند كه به وی فرمود: «يا علی ولايت امت من بر عهده توست، اگر در كمال عافيت و رضايت به حكومت تو تن دادند، رشته حكومت را بهدست گير، اما اگر درباره تو اتفاقنظر نداشتند و راه اختلاف را پيش گرفتند كار آنان را به خودشان واگذار «10».
در اين موضوع روايات متعددی وجود دارد كه مجال اشاره نيست، بر اين اساس متفكر شهيد معتقد است كه شرط حكومت امام حق [معصوم] هم پذيرفتن مردم است.
اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخيص نمیخواهند، او به زور نبايد و نمیتواند خود را به امر خدا تحميل كند. لزوم بيعت هم برای اين است «11».
و در جای ديگر:
هيچكس نمیخواهد اسلامی بودن جمهوری اسلامی را برای مردم تحميل كند. اين تقاضای خود مردم است «12».
عبارات ديگر استاد مانند «اساسا فقيه را خود مردم انتخاب میكنند»، «ولايت شرعی يعنی مهر ايدئولوژی مردم»، «جمهوری اسلامی ... حكومتی است كه شكل آن، انتخاب رئيس حكومت از سوی عامه مردم است» كه پيشتر گزاش شد، همه ناظر به حق مردم در انتخاب حكومت خودشان است.
اما اينكه در صورت عدم انتخاب مردم، آيا آن خدشهای در اصل صلاحيت و مشروعيت الهی حاكم اسلامی وارد میكند يا نه؟ پاسخ آن پيش از اين گذشت.
3. حق نظارت و انتقاد
حقوق مردم فقط در انتخاب حاكم منحصر نشده، بلكه مردم به عنوان موكّل و صاحب حق، حق نظارت و انتقاد بر نحوه حكومت حاكم دارند. در سوی ديگر اسلام حاكمان را موظف به پاسخگويی در مقابل مردم كرده است. روايت معروف پيامبر اسلام گواه مدعاست كه فرمود: النصيحة لائمة المسلمين «13».
نظريه مقابل آن، مصونيت حاكم از هر گونه نظارت و انتقاد و بازخواست ديگران است كه در قرون وسطی از سوی كليسا تبليغ و «پاپ» مقام مقدس و غيرقابل نقد تلقی میشد، نظريه فوق، اين برداشت را در اذهان مردم به وجود آورد كه اعتقاد به دين و خدا، ملازم با پذيرش قدرت مطلقه حاكم است. استاد در اين باره میگويد:
از نظر فلسفه اجتماعی، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسئوليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسئول میسازد و افراد را ذی حق میكند و استيفای حقوق را يك وظيفه لازم شرعی معرفی میكند «14».
در انديشه سياسی تشيع و استاد، مقام حكومت مخصوصا در غيرمعصوم ملازم با مقام قدسی و الوهيت نيست تا از دايره نظارت و انتقاد به دور باشد و به اصطلاح، فوق مسئوليت و نظارت باشد.
مقام قدسی داشتن حكام اختصاص به جهان تسنن دارد، در شيعه هيچگاه چنين مفهومی وجود نداشته است. تفسير شيعه از «اولی الامر» هرگز به صورت بالا نبوده است «15».
استاد در موضع ديگر فلسفه وجود نظارت و انتقاد از حاكم غيرمعصوم را پيشگيری از خطر «استبداد» ذكر میكند، و درباره نقدپذيری «مراجع تقليد» مینويسد:
در نوشتههای خودم تصريح كردهام كه مراجع فوق انتقاد به مفهوم صحيح اين كلمه، نيستند و معتقد بوده و هستم كه هر مقام غيرمعصومی كه در وضع غيرقابل انتقاد قرار گيرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام ... ضمن اينكه مانند عوام فكر نمیكنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت، مورد عنايت خاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق. اگر چنين چيزی بود، شرط عدالت بلاموضوع بود «16».
4. حقوق اجتماعی فطری
فلاسفه سياسی و متفكران مغرب زمين برای انسان و جامعه يك سری حقوق فردی و اجتماعی، مانند حق آزادی فردی و اجتماعی، آزادی بيان و عقيده، مساوات و حق تملك، مطرح میكنند كه خاستگاه و مبدأ آنها را نه در قرارداد و اعتبار، كه در فطرت و طبيعت بايد جستجو كرد. و چون اين حقوق را طبيعت به انسان بخشيده است نه حاكمان، ازاينرو حكومتها نمیتوانند آنها را از آنسان سلب يا تقييد كنند.
آيا اسلام هم با اين نظريه يعنی فطری بودن حقوق فردی و اجتماعی انسان موافق است يا نه؟
شهيد سعيد بعد از طرح پرسش فوق «17» و تعريف و تمجيد از فلاسفه و متفكرانی چون، روسو، ولتر و منتسكيو «18»، كه انديشه فوق را تدوين و تنسيق نموده و موجب پديد آمدن اعلاميه حقوق بشر شدهاند، مینويسد:
روح و اساس اعلاميه حقوق بشر اين است كه انسان از يك نوع حيثيت و شخصيت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرينش، يك سلسله حقوق و آزادیها به او داده شده است كه به هيچ نحو قابل سلب و انتقال نمیباشند. و گفتيم كه اينروح و اساس مورد تأكيد اسلام و فلسفههای شرقی است «19».
استاد در تحليل آن، منشأ فطری بودن اين حقوق را، استعدادهای خدادادی و مقام «خليفة اللهی» انسان ذكر میكند و چون غرب بدان در اين حد معتقد نيست، طرح و پذيرفتن حقوق بشر را توسط آنان، صوری میداند «20».
اما چون اسلام دين فطرت است تماس حقوق فطری انسان را به رسميت میشناسد و از آن دفاع میكند. مثلا در رابطه با آزادی و نفی سلطه و استثمار ديگران امام علی عليه السّلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حرا «21».
پسرم حسن، بنده غير خودت نباش، چرا كه خداوند تو را [يعنی هر انسانی را] آزاد آفريده است.
استاد با استشهاد به روايت فوق و ديگر روايات بر اين باور است كه تعليمات ليبراليستی- به معنای واقعی آن- در متن تعاليم اسلامی وجود دارد «22».
روح آزادخواهی و حريت در تمام دستورات اسلامی به چشم میخورد، در تاريخ اسلام، با مظاهری روبرو میشويم كه گويی به قرن هفدهم دوران انقلاب كبير فرانسه و يا قرن بيستم دوران مكاتب مختلف آزادیخواهی متعلق است «23».
آزادیهای اجتماعی
استاد «آزادیهای اجتماعی» را از اهداف پيامبران ذكر میكند:
يكی از مقاصد انبياء بهطور كلی و بهطور قطع، اين است كه آزادی اجتماعی را تأمين كنند و با انواع بندگیها و بردگیهای اجتماعی و سلب آزادیهايی كه در اجتماع هست، مبارزه كنند «24».
علامه شهيد با تقديس آزادی اجتماعی، در تبيين آن به روايت ذيل از پيامبر صلّی اللّه عليه و اله و سلّم استناد میكند:
اذا بلغ ابی العاص ثلاثين اتخذوا عباد اللّه خولا و مال اللّه دولا و دين اللّه دخلا.
اولاد ابی العاص (امویها) اگر به سی نفر برسند، بندگان خدا را بنده خود و مال خدا را مال خود حساب میكنند، و در دين خدا هم آنچه بخواهند، بدعت ايجاد میكنند «25».
در اين حديث، پيامبر اسلام تلط بر بندگان خدا و سلب آزادیها و لجام كشيدن (يكی از معانی خول) توسط حكومتها را محكوم و از صفات مذموم امويان ذكر میكند.
آزادی بيان
اما درباره حق آزادیهای عقيدتی، سياسی و احزاب و مخالفان، ايشان معتقد به آن است و آن را يكی از افتخارات اسلام ذكر میكند، استاد در تشريح آن به اظهار عقيده منكران خدا پيش پيامبر و برخورد احترامآميز مسلمانان با آنها اشاره میكند كه همين شيوه و سنت حسنه در حكومت امام علی و در عصر ساير امامان ادامه داشت كه تاريخ برخی از مباحثات امامان با ملحدان و اهل كتاب را ضبط نموده است.
اعطای آزادیهای اجتماعی و سياسی به خوارج توسط حضرت علی عليه السّلام نمونه اعلی دموكراسی را كه در جهان كم نظير يا بینظير است؛ به تصوير میكشد.
خوارج آزادانه عقايدشان را ابراز میكردند و چهبسا در مسجد كوفه (مركز خلافت علی عليه السّلام) وی را تكفير میكردند. امير المؤمنين با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموكراسی رفتار كرد. هر گونه اقدام سياسی و حكومتی برايش مقدور بود، اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد. و حتی سهميه آنان را از بيت المال قعط نكرد. با آنها هم چون ساير افراد رفتار میكرد «26».
آزادی بيان عامل رشد اسلام و انقلاب
استاد درباره آزادی بيان، قلم و فكر در نظام اسلامی میگويد:
هر كس میبايد فكر و بيان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنين صورتی است كه انقلاب اسلامی ما راه صحيح پيروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقا تجربههای گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از يك نوع آزادی فكری- و لو از روی سوء نيّت- برخوردار بوده است، اين امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلكه در نهايت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعه ما، محيط آزاد برخورد آراء و عقايد به وجود بيايد، بهطوری كه صاحبان افكار مختلف، بتوانند حرفهایشان را مطرح كنند، و ما هم در مقابل، آراء و نظريات خودمان را مطرح كنيم، تنها در چنين زمينه سالمی خواهد بود كه اسلام هرچه بيشتر رشد میكند .....
و به اعتقاد من تنها طريق درست برخورد با افكار مخالف همين است. و الّا اگر جلوی فكر را بخواهيم بگيريم، اسلام و جمهوری اسلامی را شكست دادهايم «27».
توصيههایی به مخالفان آزادی بيان
استاد بعد از اشاره به اين نكته كه آزادی عقيده و بيان عامل بقای اسلام در طول چهارده قرن بود، در توصيه به مخالفان آزادی بيان و قلم- كه اكثر جوانان متعصب هستند- میفرمايد:
من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم كه خيال نكنيد راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگيری از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو میشود پاسداری كرد و آن علم است و آزادی دادن به افكار مخالف و مواجهه صريح و روشن با آنها «28».
چگونگی برخورد با شبهات دينی
استاد با اشاره به طرح شبهات مختلف در تضعيف مبانی اسلام يا انقلاب كه بعضا نيز به عنوان انديشه «دينی» عمدا يا غفلتا، مطرح میشود، راه مواجهه با آن را عرضه انديشه ناب و خالص دين ذكر میكند و مبارزه فيزيكی و غيرعلمی را چارهساز نمیداند.
راه مبارزه اين خطر تحريم و منع نيست. مگر میشود تشنگانی را كه برای جرعهای آب لهله میزنند از نوشيدن آب موجود به عذر اينكه آلوده است، منع كرد.
اين ما هستيم كه مسئوليم، ما به قدر كافی در زمينههای مختلف اسلامی كتاب به زبان روز عرضه نكرديم. اگر ما به قدر كافی آب زلال و گوارا عرضه كرده بوديم، به سراغ آبهای آلوده نمیرفتند «29».
گر نه تهی باشدی بيشتر جویها خواجه، چرا میدود تشنه در اين كوهها
استاد در جای ديگر خاطرنشان میسازد كه وجود افراد منتقد اصول دين مانند كسروی كه با نوشتن مقاله و يا سخنرانی درصدد زير سؤال بردن مبانی دين و مذهب هستند، در صورتی خطرناك است كه حاميان دين آنقدر مرده و بیروح باشند كه در مقام جواب برنيايند «30».
مرز آزادیها
استاد به عنوان يك متفكر و فيلسوف برجسته كه طرفدار انواع آزادیهای اجتماعی و سياسی است، عنان آن را مطلق رها نكرده، بلكه برای آن خط قرمزی قائل است. ايشان بهطور كلی به دو عامل (مقابله فيزيكی با نظام و تحريف و بدعت در دين) اشاره میكند كه مرز آزادیهای مشروع است.
خط قرمز و مرز آزادیهای اجتماعی، سياسی و مخالفان، عدم توطئه و قصد براندازی حكومت دينی است و لذا امام علی عليه السّلام شيوه مدارا و تسامح خود را با خوارج، به مجرد اخلال آنان به امنيت اجتماع، تغيير داد.
اينجا ديگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود، زيرا مسأله اظهار عقيده نيست، بلكه اخلال به امنيت اجتماعی و قيام مسلحانه عليه حكومت شرعی است. لذا آنان را تعقيب كرد و در كنار نهروان با آنان رودررو قرار گرفت «31».
استاد درباره حدود آزادی احزاب و مخالفان نظام اسلامی میگويد:
در حكومت اسلامی احزاب آزادند، و هر حزبی اگر عقيده غيراسلامی هم دارد، آزاد است، اما ما اجازه توطئهگری نمیدهيم. احزاب و افراد در حدی كه عقيده خودشان را صريحا میگويند و با منطق خود به جنگ ما میآيند، آنها را میپذيريم «32».
اما وقتی مخالفان به جای ابراز عقيده خود- چه حق و چه باطل- به تحريف مبانی و اصول اسلام بپردازند و قصد داشته باشند به اين طريق مردم را فريب دهند و باورهای مسلّم دينی آنان را مخدوش كنند، اينجا ديگر جای گذشت و تسامح نيست، چرا كه آنان نه به عرضه عقيده خود بلكه به عرضه ناقص و تحريف شده انديشه دين مقدس و يا انديشه ديگر دست زدند كه در حقيقت موجب تعدی به حقوق ديگران شده است.
اگر بخواهند در زير لوای اسلام، افكار و عقايد خودشان را بگويند، ما حق داريم كه از اسلام خودمان دفاع كنيم و بگوييم: اسلام چنين چيزی نمیگويد. حق داريم بگوييم به نام اسلام اين كار را نكنيد «33».
البته همانطوریكه توضيح دادم، برخورد عقايد غير از اغواء و اغفال است.
اغواء و اغفال يعنی كاری توأم با دروغ، توأم با تبليغات نادرست انجام دادن «34».
حاصل آنكه در انديشه سياسی شهيد سعيد، مخالفان در ابراز عقيده و مرام خويش از آزادی كاملی برخوردارند، به شرط اينكه اولا: عقيده و مرام خويش را صاف و پوستكنده ابراز كنند و بدون دليل به آن رنگ شرعی و اسلامی نزنند و ثانيا در مقام توطئه و سرنگونی نظام اسلامی برنيايند.
مميزی كتاب
آيا در نظام اسلامی بايد هر كتابی چاپ و منتشر شود؟! يا اينكه اجتماع به مميزی و نظارت دارد؟ اين سئوالی است كه امروزه هم مطرح است و بعضی خواهان حذف مميزی از كتاب هستند.
نظر استاد از مطالب گذشته روشن است و در پاسخ سئوالی در اين خصوص ملاك پيشين خود در باب آزادی عقيده و بيان را باز در انتشار كتاب تكرار میكند.
بر اين اساس كتابهای كه از روی صداقت و بدون دروغ و اغفال تأليف شده باشد، اجازه نشر میيابند. هر چند كه كتابی مخالف دين و خدا باشد.
من كتابها را از ابتدا دو دسته كردم: يكی كتابهايی كه و لو ضد دين، ضد اسلام و ضد خدا هستند، ولی بر يك منطق و يك طرز تفكر خاص استوارند. يعنی واقعا كسی به يك طرح و به يك فكر خاص رسيده و با نوشتن كتاب، آن طرز فكر خود را عرضه دارد ... راه مبارزه با اين گروه ارشاد است و هدايت و عرضه كردن منطق «35».
اما كتابهای كه مملو از فريب و دروغ و شايعه است، هر چند كه مخالف خدا و دين نباشد، نبايد چنين كتابهايی اجازه نشر يابند. استاد علت منطقی آن را با تعبير شيوا و نغز، چنين تبيين میكند.
آيا اگر ما جلوی دروغ و اغفال را بگيريم، مرتكب سانسور شدهايم؟!
حرف ما اين است كه دروغ را و خيانت را بايد سانسور كرد و نبايد اجازه داد به نام آزادی فكر و عقيده، آزادی دروغ در ميان مردم رايج بشود «36».
__________________________________________________
(1). «واژه «رعيت» علیرغم مفهوم منفوری كه تدريجا در زبان فارسی به خود گرفته است، مفهومی زيبا و انسانی داشته است. استعمال كلمه «راعی» را در مورد «حكمران» و كلمه «رعيت» را در مورد «توده مردم» اولين بار در كلمات رسول اكرم صلی الله علیه واله وسلم و سپس به وفور در كلمات علی عليه السّلام میبينيم. كه به معنای حفظ و نگهبانی است، به مردم از آن جهت كلمه «رعيت» اطلاق شده است كه حكمران عهدهدار حفظ و نگهبانی جان و مال و حقوق و آزادیهای آنهاست» (نقل از: سيری در نهج البلاغه، ص 89).
(2). سيری در نهج البلاغه، ص 89/ و نيز: امامت و رهبری، ص 233/ استاد جعفر سبحانی، امانت بودن حكومت را يكی از ادله پنجگانه خود، در مدخليت رأی مردم در مشروعيت حاكم در عصر غيبت قرار داده است. ر. ك: مبانی حكومت اسلامی، ص 182.
(3). سوره نساء، آيه 58.
(4). سيری در نهج البلاغه، ص 91.
(5). نهج البلاغه، نامه 5.
(6). سيری در نهج البلاغه، ص 92.
(7). نهج البلاغه، نامه 51.
(8). سيری در نهج البلاغه، ص 92.
(9). روايات ديگر حضرت بر امانت بودن حكومت دلالت میكند. مانند: «حق علی الأمام ان يحكم بما انزل اللّه و ان يؤدی الأمانة». الأموال، ابی عبيد سلام. «ايها الناس ان امركم هذا ليس لاحد فيه حق الا من امرتم و انه ليس لی دونكم الا مفاتيح ما لكم معی»، تاريخ كامل، ج 3، ص 193. نقل از: مبانی حكومت اسلامی، ص 184.
(10). «قد كان رسول اللّه عهد الیّ عهدا فقال: يا بن ابی طالب لك ولاء (قبلی) امتی و ان ولوكفی عافية و اجمعوا بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه» (نقل از: مستدرك نهج البلاغه، باب دوم، ص 30.).
(11). حماسه حسينی، ج 3، ص 207.
(12). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 66.
(13). اصول كافی، 1، ص 332.
(14). مجموعه آثار، ج 1، ص 554.
(15). نهضتهای اسلامی، ص 27.
(16). پاسخهای استاد به نقدهای بر كتاب حجاب، ص 71/ امام خمينی كه خود طرفدار ولايت مطلقه فقيه است، اما با اين وجود طرفدار حق نظارت هر فرد و استيضاح حاكم است، «هر فردی از افراد ملت حق دارد كه مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند، و او بايد جواب قانعكنندهای دهد، در غير اين صورت، اگر برخلاف وظايف اسلامی خود عمل كرده باشد، خودبهخود از مقام زمامداری معزول است» (صحيفه نور، ج 4، ص 190 و نيز ج 8، ص 47؛ ج 20، ص 170).
(17). ر. ك: مجموعه مقالات، ص 74.
(18). ر. ك: نظام حقوق زن در اسلام، ص 6.
(19). نظام حقوق زن در اسلام، ص 141.
(20). ر. ك: نظام حقوق زن در اسلام، ص 136.
(21). ر. ك: نهج البلاغه، نامه 31، شماره 87.
(22). ر. ك: پيرامون انقلاب اسلامی، ص 34 و 35.
(23). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 32.
(24). گفتارهای معنوی، ص 18.
(25). ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، شرح خطبه 128؛ و نيز: گفتارهای معنوی، ص 18 و 19؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 126.
(26). جاذبه و دافعه، ص 143.
(27). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 49 و 50.
(28). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 15.
(29). نهضتهای اسلامی، ص 86.
(30). پيرامون جمهوری اسلامی، ص 134 به بعد.
(31). جاذبه و دافعه، ص 149.
(32). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 14.
(33). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 14.
(34). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 50.
(35). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 61.
(36). پيرامون انقلاب اسلامی، ص 61.