حكومت ديني؛ فقاهت و سياست بخش اول

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 15:39
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3597 بار

مؤلف: علي اكبر عالميان

 

امروزه بحث پيرامون كارآمدي يا ناكارآمدي حكومت ديني، به مهمترين مسئله فكري ميان انديشمندان سياسي داخلي و خارجي تبديل شده است. اين دغدغة فكري بيشتر از آنجايي ناشي مي‎شود كه تبلور عيني آن در كشوري كُهن و متمدن به نام ايران حادث شده است.

در واقع براي نخستين بار در طول تاريخ ـ حداقل پس از غيبت حضرت مهدي (عج) حكومتي بر اساس و محور دين شكل گرفت و نام خود را حكومت ديني نهاد. هر چند اين حكومت همواره با چالشهاي عملي از سوي موافقين و مخالفين خود مواجه مي‎باشد ولي بي‎ترديد بزرگترين چالشها را در وادي فكر و نظر تجربه مي‎نمايد، آنجا كه مشروعيت و كارآمدي يا عدم مشروعيت و ناكارآيي آن در بوتة نقد و تفسير قرار گرفته است. بر اين اساس در يك نگاه كلي مي‎توان حكومت ديني را از منظر انديشه و نظر در سه ديدگاه اساسي مورد بررسي قرار داد: 

ديدگاه اول؛ آناني هستند كه اصولاً قائل به جدايي دين از ساحت سياست و اجتماع مي‎باشند. اين گروه بر مرجعيت عقل و دانش بشري در حوزه‎هاي اجتماعي، سياسي و عملي تأكيد نموده و آن را قادر به كشف غايات و معضلات حيات انساني مي‎دانند در مقابل؛ قلمرو دين را به تنظيم حيات فردي و رابطة انسان و خدا محدود مي‎نمايند. اين نحلة فكري كه به «سكولاريزم» معروف شده است، اساساً هيچگونه اعتقادي به حكومت ديني نداشته و نخواهند داشت. 

ديدگاه دوم؛ آناني هستند كه با ردّ ديدگاه‎هاي سكولاريستي بر مرجعيت دين در تمام مسائل اعم از اجتماعي و سياسي و... تأكيد مي‎نمايند. اين گروه معتقدند كه اسلام براي همة شؤون انساني، چه فردي و چه اجتماعي، قوانين و مقرراتي دارد. طبعاً طبق اين نظر، تشكيل حكومت ديني لازم و بايسته مي‎باشد. 

ديدگاه سوم هم مابين دو ديدگاه قبلي حركت مي‎كند، به اين معنا كه تأكيد بر جامعيت دين دارد ولي حكومت ديني و تشكيل آن را غيرضروري قلمداد مي‎نمايد. 

البته نقد و بررسي پيرامون ديدگاههاي ذكر شده از مجال بحث ما خارج است ولي اين نكات را به عنوان مقدمه‎اي پيرامون سخنان يكي از اساتيد محترم دانشگاه ذكر نموديم كه خود تحقيقات وسيع و آشنايي كامل با كلمات مولا علي ـ عليه السلام ـ در نهج‎البلاغه دارد. همان نهج‎البلاغه‎اي كه صاحبش؛ رهبري حكومت ديني را به عهده داشت و بر نفي انديشه‎هاي سكولاريستي با برپايي حكومت اسلامي صحّه گذاشته بود.

آقاي دكتر سيد محمد مهدي جعفري در مصاحبه با روزنامة شرق در سالروز وفات مرحوم دكتر علي شريعتي، به بحث پيرامون انديشه‎هاي او پرداختند. ولي آنچه ما را بر آن داشت تا قلم در دست بگيريم، نقد انديشه‎هاي دكتر شريعتي نيست، هر چند معتقديم افكار او ميان افراط و تفريط موافقان و مخالفان به مسلخ قضاوت نادرست رفته است، بلكه بخشهايي از سخنان آقاي دكتر جعفري پيرامون مسئله حاكميت دين و حكومت عالمان ديني، موجب شده است تا چند مطلب را در قالب نقد و پرسش از محضر ايشان بيان نماييم. 

الف) ما هم مانند ايشان قائل به جامعيت دين مي‎باشيم و افكار ايشان كه نافي مسلك سكولاريزم مي‎باشد را تحسين مي‎نماييم. غير از اين؛ سپردن امور تخصصي به افراد متخصص را امري بديهي و منطقي مي‎دانيم ولي با اين همه تناقضاتي در سخنان ايشان مشاهده نموديم كه مطلب را كمي مبهم جلوه مي‎دهد: 

اول: آنجايي كه مي‎گويند يك عالم دين و فقيه لازم نيست جامعه را از نظر سياسي اداره كند...» سؤال اينجاست كه اگر فقيهي در علم سياست تخصص داشت، آيا منعي براي مسئوليت‎پذيري او در وادي سياست وجود دارد يا خير؟ غير از اين بايد پرسيد كه منظور از تخصص در مسائلي مانند سياست و اقتصاد و... چيست؟ هر چند معتقديم مسائلي از قبيل فقه، اقتصاد و... به خاطر كاربرد خاص آنها از لحاظ تئوريك، بايد به عالمان اين فنّ سپرده شود ولي مسئله‎اي مانند سياست، به خاطر گستردگي و اهميت آن كه در واقع نوعي اتصال با بحث حاكميت و نظام دارد، فقط منحصر در تحصيل و تدريس اين علم نمي‎باشد. بلكه لازم است يك سياستمدار و حاكم غير از توانايي در برخي مباحث نظري سياست، به راههاي برون رفت نظام از بحرانها، مديريت و رهبري، كارداني و تدبير و... آشنا بوده و تبحر لازم در اين زمينه‎ها را دارا باشد. پس بايد گفت در باب مديريت كلان كشور، فقط جنبة تخصص كافي نيست بلكه بايد ساير موارد ضروري كه ذكر نموديم در نهاد آن مدير وجود داشته باشد. 

دوم آنكه: در قسمتي ديگر مي‎گويند: «... در سياست هم اگر «رجال دين» تخصص دارند، حق اظهارنظر دارند...» اين جمله ايشان نيز با جملة ابتدايي كه گفته بودند «ادارة هر بخش بايد به متخصص آن بخش واگذار گردد.» تناقض جدي دارد. 

از محضر آقاي دكتر جعفري بايد پرسيد كه چطور اگر كسي متخصص در علمي مانند سياست شد مي‎تواند مديريت كلان آن بخش را در جامعه به عهده بگيرد ولي اگر يك عالم فقهي و يك رجل ديني در اين امر تخصص پيدا كرد فقط «حق اظهارنظر» دارد؟ اين تناقض چطور قابل پاسخ است؟ 

سوم: در جاي ديگر مي‎گويند: «... بديهي است كه در همه اين بخش‎ها و از جمله سياست، نيازي به حضور عالم ديني در جايگاه مديريت و اجرا و كارشناسي نيست. تنها آن است كه تصميمات و رويكردهاي متخصصان اين علوم و فنون، نبايد برخلاف قانون دين و ضد شريعت باشد.» اما سؤالي كه مطرح مي‎شود آن است كه چه كسي بايد ناظر بر تطابق امور بر اساس دين و شريعت باشد؟ آيا غير از اين است كه بايد فقيه و عالم دين متصدي اين امر باشد؟ غير از اين بايد پرسيد آيا فقيه بايد نظارت محض داشته باشد يا آنكه غير از نظارت، قدرت اجرايي و عملي را هم دارا باشد؟ آيا فقيه مي‎تواند بدون تشكيلات اجتماعي به تنهايي به اين امور بپردازد؟

بر اين اساس بايد بگوييم كه برخلاف ايدة آقاي جعفري و همفكران او، علم فقه كه همان علم تخصصي رجال دين و فقهاي عصر تلقي مي‎گردد به منزلة «قانون اساسي» علوم ديگر است كه بيان خطوط كلّي و بايدها و نبايدهاي آن علوم را بر عهده دارد. اگر به دين و جامعيت آن معتقديم؛ لاجرم بايد به علم دين كه همان فقه باشد نيز اعتقاد داشته باشيم.عالم به اين علم يعني فقيه هم؛ به خطوط كلي علوم ديگر آشناست و در امور فرعي و جزئي، با مراجعه به كارشناسان و متخصصان هر فن، در همة زمينه‎ها مي‎تواند نظر اسلام را مشخص كند. در يك كشور اسلامي، فرهنگ و اقتصاد و طبّ و سياست و صلح و جنگ و... همه بايد در محور قانون الهي باشد.

كار علمي و وظيفة اجرايي فقيه آن است كه كارهاي كارشناسان امور مختلف را با قانون دين مقايسه و ارزيابي كند تا صحت و بطلان، حرام و حلال و زشت و زيبا بودن انها را اعلام دارد و سپس، دستور اجراي آنچه كه مطابق است را بدهد و آنچه را كه مطابق نيست، جلوگيري كند.[1] پس بايد گفت كه وظيفة علماي دين بسيار فراتر از تخصصي عمل كردن در حيطة فقاهت و افتاء است چرا كه فقه بعنوان قانون اساسي و جامع به امور كلي ساير علوم، تلقي مي‎گردد و مسلماً فقيه نيز بايد نقشي اساسي و محوري در امور جامعه داشته باشد نه آن نقشي كه آقاي جعفري و برخي دوستان ايشان قائلند. 

ب) در قسمتي ديگر از سخنان ايشان به نكته‎اي برمي‎خوريم كه كمي سؤال برانگيز است. به اعتقاد اقاي جعفري مسئله حكومت ديني از مسئله دين و سياست جداست و لازم نيست كه جامعه به وسيلة رجال دين اداره شود...»

اولاً بايد پرسيد كه چطور مي‎توان به اتصال دين و سياست معتقد بود ولي مسئله حكومت ديني را از مسئله سياست جدا دانست؟ در حالي كه در مورد معناي حكومت آمده است: «قدرت سياسي كه امر و نهي مي‎كند، قانون گذاري و سياست‎گذاري و اجرا را بر عهده دارد و مسئوليت قضاوت و برقراري نظم و امنيت را بر دوش مي‎كشد.»[2]

ثانياً، اگر واقعاً بحث حكومت ديني از مسئله دين و سياست جدا بود، چطور پيامبر گرامي اسلام _ صلّي الله عليه و آله _ به تشكيل حكومت مبادرت ورزيده و ولايت و رهبري آن را بر عهده گرفته بودند؟ به طوري كه برخي از انديشمندان غربي مانند «ستروتمان» تأكيد نمودند كه: «اسلام پديده‎اي ديني و سياسي است؛ زيرا بنيان‎گذار آن، علاوه بر نبوت، حكومت را نيز در دست داشت و به شيوة حكومت داري كاملاً‌آگاه بود.»[3]

به عقيدة ما نمي‎توان از يك سو قائل به ارتباط دين و سياست بود ولي بحث حكومت را از آن جدا انگاشت چرا كه حكومت و سياست دو مفهوم جدانشدني تلقي مي‎گردند. 

غير از اين بايد دانست كه معناي حكومت ديني بسيار گسترده است كه شايد تلقي خاص آقاي جعفري از برخي معاني آن، ايشان را به اين ايده و نظر رسانده است و الا بايد گفت از حكومت ديني چندين معني اراده شده است: اول آنكه از آن حكومتي اراده مي‎شود كه مؤمنان به دين خاص، صاحبان اقتدار سياسي باشند. كه اين تفسير، حكومت ديني را مرادف با «حكومت دين‎داران» مي‎نمايد دوم آنكه اقتدار سياسي جامعه به دست طبقه‎اي خاص به نام «رجال دين» باشد ـ همان معنايي كه آقاي جعفري در مقابل آن موضع‎گيري نموده‎اند ـ رجال دين كساني هستند كه واسطة معنوي ميان عالم الوهيت و ربوبيت و عالم انساني محسوب مي‎شوند. اين نوع تجربة حكومتي در زمان اروپاي قرون وسطا و حاكميت كليسا، شكل گرفته بود كه عاقبت به شكست انجاميد. سوم آنكه حكومت، دفاع و تبليغ و ترويج مذهب و دين خاصي را بر عهده گرفته باشد و در واقع از اقتدار سياسي خويش به عنوان ابزاري نيرومند جهت دفاع و ترويج مذهب و سلوكي خاص در سطح جامعه بهره مي‎گيرند.

 

 

 

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید