بحثی پیرامون ولایت فقیه (1)

  • شنبه, 20 مهر 1392 13:08
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3560 بار

مؤلف: سید حسن طاهری خرم آبادی

مقدمه:

بحث امامت و رهبری یا به تعبیر دیگر و زعامت بر مسلمین از جمله مباحثی است که سابقه تاریخی بسیار زیاد و پرماجرائی دارد.از روزی که رسول معظم اسلام به عالم بقاء ارتحال فرمودند و به لقاء الهی نائل گردیدند،مسأله امامت و ولایت از عمده ترین مسائل اسلامی قرار گرفت و دو گروه در بین مسلمین پدید آمد،(اگر چه در زمان پیامبر هم به اعتقاد شیعه مسأله ولایت و امامت و رهبری پس از پیامبر روشن و مشخص بود و رسول خدا تکلیف مسلمین را،به امر الهی معین فرموده بودند)کروهی که اکثریت را به دنبال خود کشانیدند و حکومت را در دست داشتند طرفدار انتخابی بودن امام و خلیفه شدند،آن هم نه انتخاب اکثریت مسلمین بلکه انتخاب عده ای که گردانندگان امور و به تعبیر خود آنها اهل حل و عقد (یعنی کسانی که باز و بستن گره کارها را در دست دارند)هستند البته این نظریه در بین جامعه مسلمین جز در چند مورد عملی نگردید و انتخاب خلیفه به انتصاب بلکه در عهد خلفای اموی و عباسی به توراث مبدل شد.

گروه دیگر پیروان اهل بیت پیامبر(ص)بودند از دیدگاه آنها مسأله امامت انتصابی است ولی با نصب الهی توسط پیامبر با شرایط و ویژگیهائی از قبیل عصمت و علم و...نظیر شرایطی که در نبی و رسول باید باشد و امامت از نظر آنها امتداد رسالت و ادامه همان مقام و منصب است.با این تفاوت که وحی اختصاص به پیغمبر دارد و برای امام مسأله وحی نیست.

این بحث بعدها منشأ و محور مبارزاتی گردید که این گروه در طول تاریخ علیه طاغوتها و خلفای اموی و عباسی داشتند،جنگ جمل و صفین،برخورد امام مجتبی(ع)با معاویه، داستان کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یاران و فرزندانش،قیام زید بن علی بن الحسین، فخ و قیامهای دیگری که علویین داشتند،همه و همه اساس و محور اصلیش مسأله رهبری و امامت بوده است و چه بحثها و نزاعها و کشمکشها و جدالهای علمی که در این مورد مطرح گردید و چه کتابها و مقالاتی تا به امروز در این زمینه نوشته شد.

و در زندگی ائمه معصومین به موضعگیری هائی بین خلفاءو ائمه برخورد می کنیم که اساس آن همین مسأله ولایت و رهبری بوده است.

از طرفی خلفاءمهمترین خطر را برای حکومت خود از ناحیه ائمه و پیروان آنان(یعنی شیعه)احساس می کردند.زیرا مسأله حکومت و رهبری برای آنها پیش از آنکه یک مسأله سیاسی باشد،یک مسأله اعتقادی بشمار می رفت و چون از دیدگاه شیعه،امامت مانند نبوت از اصول دین محسوب می شود و شیعه بر این اعتقاد است که غیر از ائمه معصومین(ع)یا فقیه عادل بصیر به اداره امور مسلمین در زمان غیبت امام معصوم(ع)هیچ کس حق حکومت بر مردم را ندارد چه اینکه حق ولایت اختصاصی به خداوند دارد و تعیین ولّی مسلمین با اوست و اسلامی بودن یک نظام در درجه نخست بستگی دارد به آنکه فردی که در رأس نظام قرار گرفته با نصب و تعیین خداوند به این مقام منصوب باشد و باید کوشش کرد تا حکومت از دست غاصبین گرفته شده و در دست اهلش قرار گیرد.

اینها و مسائل دیگری که ریشه اعتقادی جمع کثیری از مسلمانها را در رابطه با مسأله حکومت تشکیل می داد و این خود خطرناکترین نوع دشمنی را برای خلفاء و طاغوتها به وجود می آورد.زیرا دشمن سیاسی را با تطمیع و دادن امتیاز یا تهدید،احیانا می توان رام نمود و از طرفی ثبات و استقامت در مبارزه سیاسی هم تا حدی که نیرو و امکانات دارند خواهند داشت،و با ضعف و کمبود،استقامت خود را از دست می دهند،ولی مبارزه ای که ریشه اعتقادی دارد با تطمیع و تهدید و دادن امتیاز خاموش نمی شود و تا آنجا عقیده و ایمان ثبات و استقامت آفرین است که برای دفاع از عقیده،جان خود را می هد مثل مبارزین جبهه ها که با عشق به شهادت از حریم ولایت دفاع می کنند.

و از طرف دیگر ائمهء معصومین برای بقاء مکتب و گسترش آن گذشته از بیان اصل مسأله امامت و دلائل آن و تربیت افرادی چون هشام بن حکم ها برای احتجاج و استدلال در برابر منکرین،به راههای علمی هم دست زده و مبارزه با خلفاء طاغوتها را برای همیشه در بین شیعه زنده نگهداشتند.

مثلا برای شناساندن چهره واقعی حکومتهای ظلم و جور،مردم را از همکاری با آنان منع می نموند و تحت عنوان حرمت«اعانت به ظلم»و یا«حرمت تصدی کارها و مشاغل دولتی»راه همکاری با آنها را بستند و تنها به فردی که عامل نفوذی در دستگاه باشد یا بتواند به مؤمنین خدمت کند و راهگشای مشکلات مردم باشد اجازه فعالیت در دستگاه دولتی را می دادند.

در طول تاریخ حیات شیعه چه در زمان غیبت کسانی که توجه به مسائل شرعی و بخصوص به این مسأله داشتند و می دانستند که داخل شدن در مشاغل دولتی جائز نیست وحقوقی را که می گیرند حرام است، زیرا مأمور از طرف کسانی هستند که آنها حق تصدی و ولایت بر جامعه را ندارند و به مانند کسی خواهند بود که اجازه ورود در خانه ای را از غیر صاحب آن گرفته باشد لذا اینها از امام یا مرجع تقلید زمان خود اجازه می خواستند که در شغل دولتی بمانند و با شرایط خاصی به آنها اجازه داده می شد. و این خود از همان اعتقاد به غاصب بودن حکومتها سرچشمه می گیرد.

ولایت جائر

مرحوم صاحب و سائل حدود 12 حدیث برای حرمت ولایت جائر(تصدی و سرپرستی کاری از طرف حکومت ظالم)از ائمه معصومین سلام الله علیهم نقل می کند و حدود 10 حدیث هم در مورد جواز ولایت،در صورتی که ضرورت و یا تقیه ای در کار باشد،و حدود 17 حدیث در جواز ولایت برای کمک و رفع حوائج مؤمنین نقل کرده است که در این احادیث نیز با لحن شدید،تصدی هر امری از امور مملکت را از طرف ظالمین در غیر موارد مذکور منع کرده و مؤمنین را از آن برحذر داشته است.

اکنون به چند حدیث به عنوان نمونه اشاره می شود:

1-عیاشی در تفسیرش از سلیمان جعفری نقل می کند که او می گوید:قلت لا بی الحسن الرضا علیه السلام ما تقول فی اعمال السلطان؟فقال یا سلیمان:الدخول فی اعمالهم والعون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الکفر و النظر الیهم علی العمد من الکبائر التی یستحق بها النار.(1)

گفتم به حضرت ابی الحسن الرضا علیه السلام که چه میفرمائید در کارها و اعمال سلطان؟(یعنی داخل شدن در کارهای دولتی)حضرت فرمود:ای سلیمان داخل شدن در اعمال آنها و کمک به آنها و کوشش در انجام حوائج آنان،همتای کفر است و نظر نمودن به آنان بطور عمد از گناهان کبیره ای است که استحقاق جهنم دارد(منظور شاید نظری است که با علاقه و رغبت و از روی محبت باشد).

2-کلینی در کتاب کافی از یحیی ابن ابراهیم نقل می کند که او گفته:به حضرت ابی عبدالله(ع)(امام صادق)گفتم که فلانی شما را سلام رسانید و همچنین فلان و فلان(نام سه نفر از شیعیان را می برد که به امام سلام رسانده اند)امام فرمود:و علیهم السلام،گفتم از شما دعا می خواهند،فرمود:جه مشکلی دارند،گفتم:منصور دوانیقی آنهارا زندانی نموده است،حضرت فرمود:مالهم؟و ماله؟چه موضوعی در بین بوده است؟گفتم:آنها را در کارهای خود قرار داده و بعد زندانی نموده است(منظور آنکه جزء عمال او بوده اند)،فقال: و ما لهم و ما له الم انهاهم،الم انها هم هم النار،هم النار،هم النار،ثم قال اللهم اجدع عنهم سلطانهم.

فرمود چیست برای آنها و برای او،و سه بار فرمود مگر آنها را نهی ننمودم(یعنی از اینکه در کارهای دولتی وارد شوند)و سه بار فرمود:آنها در آتش هستند سپس در حق آنها دعا کرد(2).

3-کلینی در کافی از زیاد بن ابی سلمه نقل می کند که می گوید:داخل شدم بر موسی بن جعفر سلام الله علیه،به من فرموده:یا زیاد انک لتعمل عمل السلطان؟آیا تو برای سلطان کار می کنی؟گفتم:آری.فرمود:چرا؟گفتم من دارای اهل و عیالم و هیچ راه در آمدی ندارم،پس حضرت فرمود:«لئن اسقط من حالق فا نقطع قطعة قطعة احب الی من ان اتولی لا حد منهم عملا او اطأ بساط رجل منهم».

اگر از جای بلندی سقوط کنم و قطعه قطعه شوم بهتر و محبوب تر است نزد من از اینکه متصدی کاری برای فردی از آنها گردم،یا بر فرشهای آنان قدم بگذارم مگر برای گشودن همّ و غمیّ از یک مؤمن یا نجات اسیری از مؤمنین یا پرداخت دینی از دیون آنها.

«یا زیاد ان اهون ما یصنع الله عز و جل بمن تولی لهم عملا ان بضرب علیه سرادق من نار الی ان یفرغ الله من حساب الخلائق».

ای زیاد،بدرستیکه سهل ترین کاری که خدا انجام می دهد با کسی که متصدی کاری برای آنها می شود آن است که خیمه ای از آتش بر او زده می شود تا خداوند از حساب خلائق فارغ گردد(3).

در این حدیث که قسمتی از آن ترجمه شد به هر دو مطلب اشاره شده است هم حرمت ولایت و تصدی از طرف سلطان و هم جواز آن در مواردی که موجب انتفاع مؤمنین است.

4-عبدالله بن جعفر فی قرب الاسناد عن علی بن یقطین انه کتب الی ابی الحسن موسی

(1)و2-وسائل،روایت 12و3 باب 45 از ابواب ما یکتسب به ج 12

(3)-روایت 9 از باب 56 ابواب ما یکتسب به ج 12 وسائل الشیعة.

علیه السلام:ان قلبی یضیق مما أنا علیه من عمل السلطان و کان وزیرا لها رون فان اذنت جعلنی الله فداک هربت منه فرجع الجواب:لا آذن لک بالخروج من عملهم و اتق الله(2)

عبدالله بن جعفر از علی بن یقطین نقل می کند که علی بن یقطین نامه ای به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرستاد و در آن نامه نوشت که دلم بسیار تنگ و ناراحت است از کاری که در آن هستم یعنی عمل کردن برای سلطان(و علی بن یقطین وزیر هارون بود)و اگر اجازه دهید از این شغل و پستی که دارم فرار کنم.جواب آمد که:اجازه نمی دهم از دستگاه آنها خارج گردی و تقوی را پیشه کن.

بودن علی بن یقطین در پست وزارت،هم برای رفع حوائج مؤمنین مؤثر بوده و هم عامل نفوذی امام در دستگاه هارون بشمار می رفته و در مواردی هم اخبار داخلی دستگاه را به حضرت اطلاع می داده است.

5-محمد بن ادریس عن ابی الحسن علی بن محمد علیه السلام ان محمد بن علی بن عیسی کتب الیه مسألة عن العمل لبنی العباس و اخذ ما یتمکن من اموالهم هل فیه و خصة؟فقال ما کان المدخل فیه بالجبر و القهر فالله قابل العذر و ما خلا ذالک فمکروه.

ابن ادریس نقل می کند که محمد بن علی بن عیسی به امام علی النقی(ع)نوشت و از آن حضرت راجع به عمل کردن برای بنی عباس و گرفتن آنچه که ممکن است از اموال آنها سؤال نمود که آیا جایز است؟حضرت در جواب فرمودند:اگر به زور و جبر باشد یعنی شخص مجبور شود به داخل شدن در دستگاه و کار آنها،پس خداوند عذر را می پذیرد و در غیر این صورت کار زشتی است.

بعد می گوید مجددا به آن حضرت نوشتم که انگیزه من در داخل شدن در اعمال آنها این است که راهی پیدا کنم برای ناراحت نمودن دشمنان ائمه و ضرر زدن به آنها،پس حضرت در جواب فرمودند:من فعل ذلک فلیس مدخله فی العمل حراما بل اجرا و ثوابا(3).

کسی که این چنین عمل کند پس داخل شدنش در کارهای آنها حرام نیست بلکه دارای اجر و ثواب است.

در این حدیث در ضمن اینکه اصل داخل شدن در کارهای حکومتی سلطان را ممنوع و ناپسند شمرده دو مورد را استثناء نموده است یکی مورد تقیه که شخص مجبور است برای دفع ضرر از خود آن را بپذیرد و دیگری آنجا که می تواند عامل نفوذی باشد و بر آنها ضربه ای وارد سازد.

(2)-روایت 16 باب 46،ابواب ما یکتسب به،وسائل الشیعة.

(3)-روایت 9 از باب ما یکتسب به ج 12 وسائل الشیعة.

6-در تحف العقول از امام صادق سلام الله علیه تفسیری برای معنا و اقسام ولایت نقل می کند.

می فرماید:فاحدی الجهتین من الولایة ولایة ولاة العدل الذین امر الله بولایتهم و تولیتهم علی الناس و ولایة ولاته و ولاة ولاته الی ادناهم بابا من ابواب الولایة علی من هو وال علیه.

والجهة الاخری من الولایة،ولایة ولاة الجور و ولاة ولاته الی ادناهم بابا من الابواب التی هو وال علیه،فوجه الحلال من الولایة ولایة الوالی العادل الذی امر الله بمعرفته و ولایته والعمل له فی ولایته و ولایة ولاتة و ولاة ولاته.....و ذلک ان فی ولایة والی العدل و ولاته،احیاء کل حق و کل عدل و اماتة کل ظلم و کل جور و فساد فلذلک کان الساعی فی تقویة سلطانه والمعین له علی ولایته ساعیة الی طاعة الله مقویا لدینه.

و اما وجه الحرام من الولایة فولایة الوالی الجائر و ولایة ولاة الرئیس منهم و اتباع الوالی فمن دونه من ولاة الولاة الی ادناهم بابا من ابواب الولایة علی من هو وال علیه و العمل لهم و الکسب معهم بجهة الولایة لهم،حرام محرم،معذب من فعل ذالک علی قلیل من فعله او کثیر،لان کل شی ء من جهة المعونة،معصیة کبیرة من الکبائر و ذالک ان فی ولایة الوالی الجائر دروس الحق کله و احیاء تبدیل سنة الله و شرایعه فذالک حرم العمل معهم و معونتهم و الکسب معهم الا بجهة الضرورة نظیر الضرورة الی الدم و المیتة(1).

در این روایت مفصل امام صادق ولایت را به دو نوع تقسیم می فرماید،یکنوع ولایت والی عادل که خداوند فرمان به ولایت آنها داده است و همچنین ولایت کسانی که از طرف والی عادل یافته اند و ولایت مراتب بعدی آنها تا آخرین فردی که ولایت بر مردم دارد (مانند دولت و استانداها،فرماندارها بخشدارها و یا فرماندهان و تمام سلسله مراتبی که در قسمتهای رزمی و بالاخره تمام نظام اجرائی یک حکومت اسلامی عادل وجود دارد).

این قسم از ولایت، حلال است و عمل برای کمک و تقویت او جایز خواهد بود. زیرا در ولایت والی عادل هر حق و عدلی رنده می شود و هر ظلم و جور و فسادی می میرد.

(1)-تحف العقول ص 246

بهمین جهت کسی که در تقویت حکومت والی عادل می کوشد و به او در ولایت و حکومتش کمک می کند،در اطاعت خدا و تقویت دین او کوشیده است.

و اما نوع دوم از ولایت که حرام است،ولایت والی جائر و ولایت کسانی است که از طرف او ولایت می یابند تا آخرین فردی که در نظام جور بر مردم حکومت دارد،تمام این مراتب حرام و عمل برای آنها از جهت ولایت از ناحیهء حرام آنها حرام است و در عذاب گرفتار می شود،هر کس که آنرا انجام دهد چه کم باشد و چه زیاد زیرا هر کمکی به آنها گناه کبیره بزرگ است.

به جهت اینکه در ولایت والی جائر، حق از بین می رود و باطل زنده شده و ظلم و جور و فساد ظاهر می گردد وکتبت آسمانی باطل می شود و انبیاء و مؤمنین کشته شده و مساجد خراب می شود و سنت خدا وشرایع او تبدیل و دگرگون خواهد شد.بدین جهت انجام دادن کار همراه آنها به کمک حرام است،جز در موارد ضرورت.نظیر ضرورتی که انسان برای آشامیدن خون یا خوردن مردار پیدا می کند.

در این حدیث به چند نکته اشاره است:

1-اینکه ولایت والی عادل به امر و فرمان خداوند بوده و از طرف او است (و این مطلب در مباحث آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت).

2-اهداف و دورنمای یک نظام عدل اسلامی و توحیدی را بیان فرموده است که جمله:«و ذالک ان فی ولایة والی العدل و ولاته احیاء کل حق و کل عدل و اماتة کل ظلم و کل جور و فساد»بیانگر آن است،یعنی در نظام والی عدل،هر عدل و حقی زنده می گردد و هر ظلم جور و فسادی می میرد و به تعبیر دیگر ولایت والی عدل زنده کننده هر حق و عدلی و از بین برنده هر ظلم و جور و فسادی است.

3-مردم را ترغیب و تشویق به کمک و یاری حکومت عدل فرموده و آن را کمک به دین خدا و سعی دراطاعت او قرار داده است.

4-داخل شدن در نظام طاغوتی و جور و هر گونه کمک و عمل برای تحکیم آن،حرام و معصیت کبیره است و مرتکب آن در عذاب گرفتار خواهد شد.

5-در حکومت جائر حق کهنه شده و از بین می رود و باطل زنده می شود،ظلم و جور و فساد هم جا ظاهر گشته و انبیاء و مؤمنین در چنین حکومتی کشته می شوند و مساجد خراب می گردد،کتب آسمانی انبیاء از میان برداشته و مهر باطل بر آنها زده می شود.

و بالأخره سنت الهی و دین خدا دگرگون خواهد گردید.

حرمت اعانت ظالمین

مردم شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعة حدود 17 روایت کمک به ظالمین نقل نموده است و 6 حدیث در حرمت مصاحبت و همنشینی با آنان و علاقه به باقی بودن ظلم نقل می کند که برای مراجعه به آن احادیث به اباب 42 و 44 ابواب ما یکتسب به ج 12 کتاب وسائل وجوع شود و ما در اینجا به بعضی از آن احادیث از باب نمونه اشاره می کنیم:

1-محمد بن عمر بن عبد العزیز فی کتاب الرجال(رجال کشی)عن صفوان بن مهران الجمال قال:دخلت علی ابی الحسن الاول علیه السلام فقال لی:یا صفوان کل شی ءمنک حسن جمیل ما خلا شیئا و احدا.قلت جعلت فداک ای شی ء؟قال اکراؤک جمالک من هذا الرجل یعنی هارون.قال:و الله ما اکریته اشرا ولا بطرا ولا للصید و لا للهو و لکنّی اکریته لهذا الطریق یعنی طریق مکة و لا اتولاه بنفسی ولکن ابعث معه غلمانی،فقال لی یا صفوان ایقع کراؤک علیهم؟قلت: نعم جعلت فداک قال:فقال لی:اتحب بقاء هم حتی یخرج کراؤک قلت نعم.قال:من احب بقائم فهو منهم و من کان منهم کان ورد النار،قال صفوان فذهبت فبعت جمالی عن آخرها1

در رجال کشی از صفوان بن مهران که شتردار بود نقل می کند که بر موسی بن جعفر(ع)وارد شدم حضرت به من فرمود:ای صفوان هر کاری از تو نیک و زیباست غیر از یک چیز،گفتم:فدایت گردم آن کدام است؟فرمود:کرایه دادن تو شترانت را به این مرد (هارون).صفوان گفت:بخدا قسم برای خوشگذرانی و عیاشی یا صید و یا برای تفریح و لهو، کرایه نداده ام بلکه برای رفتن به مکه اجاره داده ام و خود هم همراه آنها نمی روم بلکه بعض غلامان خود را همراه آنها می فرستم.حضرت فرمود:ای صفوان آیا کرایه تو بر عهده آنها است؟ گفتم آری فدایت شوم،فرمود:آیا دوست داری آنها باقی باشند تا کرایه تو وصول شود؟عرض کردم:آری،حضرت فرمود:کسی که باقی بودن آنها را دوست داشته باشد از آنها است و کسی که از آنها باشد در آتش جهنم وارد می شود.

صفوان می گوید:از خدمت حضرت مرخص شده و همه شتران خود را فروختم.و این خبر به گوش هارون رسید آنگاه مرا طلبید و گفت ای صفوان:به من گفته اند که تو همه شتران خود را فروخته ای؟گفتم:آری،پرسید:چرا؟گفتم:من پیرمرد شده ام غلامان هم  نمی تواند درست عمل نمایند.هارون گفت:هیهات،هیهات من می دانم چه کسی به تو اشاره نموده است ،موسی بن جعفر تو را به این امر وادار نموده است.گفتم:مرا با موسی بن- جعفر چکار؟! گفت:واگذار این مطلب را،به خدا قسم اگر بخاطر سابقه مصاحبت با تو نبود حتما تو را می کشتم.

(1)-روایت 17 باب 42 از ابواب ما یکتسب به ج 12 وسائل الشیعة.

در این حدیث ملاحظه می شود که امام چگونه با این روشن،موضعگیری می نماید و هارون هم دریافت نموده که موضع امام چگونه است.

2-ورام بن ابی فراس در کتابه قال:قال علیه السلام من مشی الی ظالم لیعینه و هو یعلم انه ظلم فقد خرج من الاسلام(1).

ورام بن فراس در کتاب خود از معصوم(ع)نقل می کند که فرمود کسی که به سوی ظلمی برود تا آنکه او را کمک نماید در حالی که بداند او ظلم است از اسلام خارج شده است.

3-کلینی در کافی از ابن ابی یعفور نقل می کند که گفت:نزد ابی عبدالله(ع) (امام صادق)بودم که فردی از اصحاب خود ما بر او وارد شد و گفت:فدایت شوم چه بسا شدت روزگار به فردی از ما رو می آورد و از جهت معیشت در تنگی قرار می گیرد،از این فرد دعوت می شود که برای حکومت ،بنائی ساخته یا نهری را تصفیه نموده و جاری سازد و یا قناتی را لایروبی کند،در این مورد چه می فرمائید؟.

فقال ابو عبدالله علیه السلام ما احب انی عقدت لهم عقدة او وکیت لهم و کاء وان لی ما بین لابتیها لا ولا مدة بقلم ان اعوان الظلمة یوم القیامة فی سرادق من ناراحتی یحکم الله بین العباد.(2).

امام صادق علیه السلام فرمود:دوست ندارم حتی گرهی برای آنها بزنم یا در مشگی را برای آنها باز نمایم و اگر چه بین دو کوه(اشاره به دو کوهی است در مدینه )را به من دهند و نه قلمی را برای آنها بر صفحه کاغذ بکشم.بدرستی که کمک کنندگان به ظالمین،روز قیامت در خیمه ای از آتش قرار می گیرند تا خداوند بین بندگانش حکم فرماید.

4-در حدیث مفصلی که عملی که علی بن ابی حمزه از امام صادق(ع)نقل می کند،در ضمن آن حدیث،امام می فرماید:لولان ان بنی امیة وجدوا لهم من یکتب و یجبی لهم الفیی ءو یقاتل عنهم و یشهد جماعتهم لما سلبوا حقنا و لو ترکهم الناس و ما فی ایدیهم ما وجدوا شیئا الا ما وقع فی ایدیهم(3).

اگر نبود که بنی امیه می یابند کسانی را که برای آنها بنویسند و جمع کنند اموالی عمومی را و برای آنها بجنگند و در جماعات آنها حاضر شوند هر آینه حق ما را سلب نمی نمودند و اگر مردم آنها را واگذارند و به آنها کمک نکنند چیزی را نمی یابند مگر آنچه در دست آنها قرار می گیرد.

 

(1)-روایت 15،از ابواب 42،ابواب ما یکتسب به،وسائل الشیعة

(2)-روایت 6،از باب 42،ابواب ما یکتسب به ج 12 وسائل الشیعة

در این جملات امام،بقاء و دوام حکومت بنی امیه را مرهون کمک مردم و دخول در مشاغل و مناصب دولتی آنها می داند و به فلسفه و رمز حرمت ولایت از طرف جائر اشاره فرموده است.و با این بیان رمز پافشاری ائمه اطهار(ع)در این مسأله مشخص می شود و عمیق ترین نوع مبارزه منفی را که نتیجه اش دوری و پراکندگی شیرازه نظام وژیم است به پیروان خود تعلیم می فرماید.

اینها نمونه هائی بود از احادیثی بود از احادیثی که در کتاب وسائل نقل شده است که در مجموع حدود 58 حدیث در این کتاب تحت عناوین یادشده وجود دارد و در ابواب دیگر این کتاب و کتابهای دیگری چون مستدرک الوسائل و بحار الانوار،احادیث بیشتری پیرامون مسأله ولایت جائر و حرمت اعانت ظالم یافت می شود.

بحث رهبری در زمان غیبت

در زمان غیبت علاوه بر بحث کلی امامت که بین شیعه و سایر فرق مسلمین مطرح بوده بحث دیگری بین خود شیعه مطرح گردید و آن مسأله ولایت فقیه بود و اینکه آیا در زمان غیبت کبری،زعامت و امامت بر عهده فقیه عادل است؟و در واقع عادل ادامه دهندهء راه رسالت و امامت است؟یا آنکه در زمان غیبت هر اندازه که طولانی هم باشد،امت اسلام فاقد یک حکومت اسلامی خواهند بود و در تمام ادوار این مقطع از زمان اگر چه دهها هزار سال هم طول بکشد حکومت باید در دست طاغوتها باشد،زیرا حکومتی،اسلامی و غیر طاغوتی برای جامعه اسلامی با فرض غیبت امام معصوم(ع)قابل فرض و تصور نیست و اسلام هم برای این زمانها هیچ طرحی ندارد.

(3)-روایت 1،باب 47،ابواب ما یکتسب به از کتاب وسائل الشیعة ج 12.

فرق بین این بحث و بحث امامت آن است که در بحث امامت یک طرف شیعه و پیروان مکتب اهل بیت(ع)قرار داشتند و در طرف دیگر اهل تسنن بودند،ولی در بحث ولایت فقیه طرفین بحث هر دو شیعه هستند ولی نه عوام شیعه بلکه بیشترین فقهاء و علماء، این بحث مطرح بوده و البته بیشتر بحثها در حدود و کم و کیف ولایت فقیه بوده است و گرنه اصل اینکه حکومت و ولایت در زمان غیبت اختصاص به فقیه دارد کمتر کسی آن را انکار نموده است زیرا هیچ فرد عالم و دانشمندی نخواهد گفت که جامعه بدون حکومت امکان ادامه حیات دارد و هرج ومرج و مختل شدن نظام اجتماعی جایز است بلکه هر انسانی وجود حکومت را از ضروری ترین مسائل زندگی انسانی می داند.

از طرفی هیچ عالم و فقیهی حکومت هر فاسق و فاجری را،بلکه حکومت غیر مجاز از طرف معصوم را اگر چه عادل هم باشد جایز نمی داند، پس ناچار باید در زمان غیبت معصوم(ع)هم حکومتی جایز و اسلامی وجود داشته باشد تا آن خلأ و ضرورت جبران گردد و از اختلال نظام و هرج ومرج جلوگیری شود.

پس اصل ولایت فقیه کمتر مورد نفی و انکار بوده و آنچه مورد نقض و ایراد قرار گرفته حدود آنطور که دیگر مباحث اسلامی(چه اصول و چه فروع)مورد بحث قرار گرفته مطرح نگشته و کتابهای زیادی در این زمینه تدوین نشده است با اینکه در مباحث امامت و یا فروع دین چون صلات،صوت،طهارت،...دهها کتاب و جزوه نگاشته شده است و بحثهای فقهی و اصولی در جزئی ترین مسائل حتی غیر ضروری فراوان است،چرا؟

شاید علت اساسی آن بوده است که در حکومت اسلامی در جامعه لباس عمل به خود نپوشید و حکومتی که ناچار شوند برای حل مشکلات فقهی آن فکر کنند،نداشتند و قهرا از مسائل متروکه و بی ثمر تلقی می شد و تنها درپاره ای از مسائل مربوط به حکومت که گاهی یا درپاره ای از زمانها مورد عمل قرار می گرفت و احساس نیاز بدان می گردید بحثهای مفصل و یا مختصری داشته اند از قبیل قضاوت،حدود،دیات،قصاص،خراج،مقایسه،جهاد و دفاع و...و این مباحث در کتب فقهی و یا در رساله های جداگانه ای نظیر«خراجیه محقق اردبیلی»و قاطعةاللجاج فی حل الخراج محقق کرکی»و نظائر آن تدوین گردیده است.

ولی در قرنهای اخیر حتی این مباحث هم بواسطه عدم احتیاج عملی به آنها متروک شده بود و میرفت که بطور کلی بطاق فراموشی سپرده شود حتی محصلین علوم دینی از خواندن و بحث در حدود سطح هم از آنها محروم بودند و به بهانه آنکه ثمره عملی ندارد و مورد ابتلاء و نیاز نیست،اکثرا سطری هم از آنها(مخصوصا کتابهای حدود و دیات و قصاص و جهاد)خوانده نمی شد تا چه رسد به آنکه در بحثهای تحققی مورد بررسی قرار گیرد.

و امروز که حکومت اسلامی در جامعه ما لباس عمل به خود پوشیده و این احکام و مسائل باید در متن و برنامه ریزی ها قرار گیرد،می بینیم که بحثهای زیادی پیرامون این مسائل درحوزه های علمیه مطرح است ولی باید مع الأسف اذعان داشت که فراموش شده این مباحث در گذشته،ضررها و زیانهای فراوانی را از جهت نداشتن افراد و نیروی انسانی لازم به دنبال آورد.

ناگفته نماند که بزرگانی از فقهاء مانند مرحوم صاحب جواهر و مرحونی نراقی و میرزای نائینی در قرنهای اخیر مسئله ولایت فقیه را یا بطور جداگانه مانند مرحوم نراقی و میرزای نائینی و یا در ابواب مختلفی از فقه که مرتبط با این مسئله است.

نظیر بحث امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قضاوت، زکات، خمس، انفال، طلاق، جهادو دفاع، نماز جمعه و امثال آن بحث نموده اند و مرحوم صاحب جواهر در کتاب ارزشمند جواهر الکلام در تمام مواردی که مسائل فقهی ارتباط با حکومت پیدا می کند مانند موارد فوق الذکر،مسئله را بررسی نموده و شدیدا در زمان غیبت طرفدار حکومت و ولایت فقیه است این فقیه بزرگوار پس از آنکه بطور تفصیل در مورد اجراء حدود در زمان غیبت توسط فقیه عادل استدلال مینماید.

می گوید:بل لو لا عموم الولایة لبقی کثیر من الامور المتعلقة بشیعتهم معطلة فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذالک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیئا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا ولا تأمل المراد من قولهم«انی جعلته علیکم حاکما و قاضیا و حجة و خلیفة»و نحو ذالک مما یظهر منه ارادة نظم زمان الغیبة لشیعتهم فی کثیر من الامور الراجعة الیهم(1).

یعنی:بلکه اگر ولایت فقیه عمومیت نداشته باشد هر آینه بسیاری از اموری که مربوط به شیعه است تعطیل می شود.

از مطالب عجیب وغریب این است که بعضی از مردم در این موضوع وسوسه می کنند بلکه گویا از طعم فقه چیزی نچشیده و از سخنان و رموز کلام معصومین چیزی درک ننموده اند.و در قول ائمه(ع)که فرموده اند:«انی جعلته علیکم حاکما و قاضیا و حجة و خلیفة»(2)تأمل و دقت ننموده اند.

این کلماتی که از آن آشکار می شود که منظور شیعه در زمان غیبت است،یعنی مفهوم آنها این است که«فقیه»نظم دهنده شیعه در زمان غیبت در بسیاری از امور است.

(1)-جواهر،ج 21،ص 397،کتاب الامر بالمعروف.

(2)-بدرستی که من«فقیه»را بر شما حاکم و قاضی و حجت و خلیفه و...قرار دادم.

و در همین بحث از مرحوم کرکی نقل می کند که فرمود:

اتفق اصحابنا علی ان الفقیه العادل الامین الجامع الشرایط الفتوی المعبرعنه بالمجتهد فی الاحکام الشرعیّة،نائب من قبل ائمة الهدی علیهم السلام فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل.

یعنی،اصحاب ما(کنایه از علماء و فقهاء شیعه است)اتفاق نموده اند بر اینکه فقیه عادل امین جامع شرائط فتوی که از آن در احکام شرعیه به مجتهد تعبیر می شود،نائب است از طرف ائمه هدی علیهم السلام در حال غیبت در تمام آنچه را که نیابت در آن دخالت دارد (یعنی نیاز به نیابت دارد و نیابت بردار است).

بنابراین اصل ولایت فقیه را در کتب فقیهیه و کلمات اصحاب امامیه می یابیم که مورد بحث و نفی و اثبات قرار گرفته است ولی آنچه مورد بحث قرار نگرفته،ابعاد مختلف حکومت و ولایت فقیه است،یعنی مسائل مختلفی که یک نظام در رابطه با احکام اولیه وثانویه دارد.

بجز پاره ای از آنها از قبیل احکام حدود و قضاوت و...تا میرسیم به زمانی که بر اثر یک نهضت فرهنگی اسلامی افکار توجه خاصی به اسلام پیدا میکند و کم کم اسلام از گوشه انزوا بیرون آمده و در متن مسائل اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد و بعد چهره انقلابی و پرخاشگری آن از حوزه علمیه قم در برابر رژیم ستم شاهی نمودار می شود و از سالهای 41 و 42 به بعد فصل نو و جدیدی از آن توسط روحانیت به رهبری امام بمیان می آید ولی باز هم مسأله تنها صورت مبارزه با رژیم و حکومت است،اما بعد از آن چه باید کرد؟معمولا جوابی برای آن شنیده نمی شد ولی اصل مبارزه با حکومت و مطرح شدن عملی اسلام واقعی ادامه یافت.

تا آنکه فقیه بزرگ و رهبر امت اسلامی ایران،امام خمینی مدظله العالی در ایامی که در نجف در حال تبعید بسر می بردند مسأله ولایت فقیه را در ضمن بحث مکاسب درفصلی که عده ای از فقهاء بزرگ مانند مرحوم شیخ مرتضی انصاری مسأله را مطرح نموده اند بطور مبسوط مورد بررسی و تحقیق قرار دادند و علاوه بر تدوین آن در کتاب مکاسب،تمام این مباحث در نوار ضبط و به ایران آمد و به صورت کتابی در دسترس همگان قرار گرفت و سپس به زبانهای دیگر هم ترجمه شد و بدین ترتیب این موضوع علی رغم همه محدودیتهائی که رژیم شاه برای جلوگیری از انتشارش بوجود آورده بود،به گوش مردم ایران و عده ای از مردم کشورهای دیگر اسلامی رسید.

بسیاری از جوانان و طلاب و محصلین حوزه های علمیه در این رابطه به زندان افتادند و دورانهای بسیار سخت و دشواری راگذراندند و روند انقلاب ایران را این بحث، بطور چشمگیری دگرگون ساخت زیرا قبل از آن هدف از مبارزه برای بسیاری از مردم مشخص و روشن نبود.

با مطرح شدن مسأله ولایت فقیه و حکومت اسلامی مبارزه با یک هدف روشن و مشخص تعقیب گردید و روح و حیات تازه ای پیدا کرد و شکل تازه و جدیدی به خود گرفت و رژیم با یک خطر اساسی و جدی روبرو شد و لذا فشار بر مبارزین و زجرها،شکنجه ها، زندانها،خفقان به اوج خود رسید که این نیز به نوبه خود در نزدیک شدن به هدف تأثیر بسزائی داشت.

پس می توان گفت طرح مسأله ولایت فقیه و پی گیری آن منشأ یک تحول عظیم و انقلاب بزرگ در دنیای اسلام گردید و همهء ابرقدرتها را در صف واحدی در برابر اسلام قرار داد.و امام نه تنها در نجف این بحث را مطرح فرمودند بلکه در دورانی هم که از مدرسین بزرگ حوزه علمیه قم بشمار می رفتند،موضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در یادداشتها و کتاب کشف الاسرار خاطر نشان ساختند و تنها مشکل گشا و راه حل دردهای جامعه اسلامی و نجات بخش ملت را تشکیل حکومت اسلامی می دانستند تا بالأخره پس از سالها، ملت رنج دیده و مستضعف ایران که قرنها زیر یوغ استعمار واستبداد بودند و در تاریخ حیات خود از استقلال جز نامی و از اسلام جز اندک مسائل فردی و فرعی بهره ای نداشتند به ندای آن رهبر عظیم الشأن لبیک گفته و پس از گذراندن مراحلی که در هر انقلاب عمومی ضرورت دارد در 22 بهمن 57 رژیم چند هزار ساله ستم شاهی را سرنگون و زمینه تشکیل حکومت را فراهم ساختند.

و با اینکه در تمام شعارها و راه پیمائیها و فریادهائی که بر سر رژیم و ابر قدرتها می کشیدند مسأله حکومت اسلامی مطرح بود و این خود به تنهائی کافی بود که پس از سقوط رژیم،حکومت اسلامی را تشکیل دهند.

ولی رهبر انقلاب دستور دادند که در یک همه پرسی عمومی شکل حکومت را به آراء عمومی بگذارند تا در دنیا و تاریخ،سندی رسمی و غیر قابل انکار باشد و در این رفراندم بیش از 98% مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و نظام جمهوری اسلامی،نظام حاکم بر ایران شناخته شد.

و از آنجا که برای تشکیل هر نظامی نخست باید قانون اساسی تدوین گردد و بر اساس آن پی ریزی شود،لذا مجلس خبرگان که از نمایندگان ملت ترکیب یافته بود برای تدوین قانون اساسی تشکیل گردید و با اینکه انتخاب خبرگان از طرف ملت ازجهت اتکاء قانون به آراء عمومی کافی بود(همانگونه که در همه مجالس قانونگذاری دنیا چنین است)

ولی خود قانون هم پس از تدوین به آراء عمومی گذارده شد و با آراء زیادی به تصویب ملت رسید.

مجلس خبرگان که اکثریت آنها از علماء و فقهاء عظام بودند اساس نظام جمهوری اسلامی را بر مسأله ولایت فقیه بنیان نهادند و لذا اصل پنجم قانون اساسی از فصل اول که حاوی اصول کلی قانون است ولایت فقیه را اساس نظام جمهوری اسلامی قرار می دهد و چنین می گوید:

اصل پنجم:«در زمان غیبت حضرت ولی عصر،عجل الله تعالی فرجه،در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوا،آگاه به زمان شجاع،مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر با شورای رهبری مرکب از فقهاء واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.

و قبل از آنکه به شرح اصول فصل هشتم قانون اساسی بپردازیم لازم است اصل پنجم را که اساس و مادر اصول دیگر است توضیح دهیم تا با بینش بیشتر در شرح آن اصول وارد گردیم.و اینک با خواست خداوند و توجه ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد اصل مطلب می شویم.

محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ همیشه حق بر باطل پیروز شده است.

از مصاحبه امام خمینی با رادیو لوکزامبورگ در تاریخ 14/9/57

 

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

نظر دادن

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید