اسلام و دموكراسى

  • یکشنبه, 06 مرداد 1392 18:54
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3181 بار

مؤلف: سید محمد ثقفی

تاريخ اسلام به دو بخش تقسيم مي شود: دوره تكوين و دوره تأسيس دولت و تشريع.

در دوره تكوين كه در مكه از نزول وحي آغاز شد، پيامبر اسلام به دستور خداوند با شرك و بت پرستي مبارزه كرد و آيين نوظهور اسلام را تبليغ مي كرد. در اين دوره او همراه صحابه اش متحمل زحمات طاقت فرسايي شد كه سرانجام مسلمانان تصميم گرفتند به حبشه مهاجرت نمايند.

در سال هاي بعد، پيامبر با مردم يثرب ـ كه بعدها (انصار) ناميده شدند ـ طي دو ملاقات در (عقبه) دست به كار سياسي زد و پيمان (عقبه دوم) را كه حاوي نوعي پيمان دفاعي بود، امضا فرمود. بالاخره طبق قرارداد خود با يثربيان در سال سيزدهم بعثت به يثرب (مدينه) هجرت فرمود.در آن جا بود كه پايه يك حكومت عادل اسلامي را پي افكند.

دوره تأسيس و تشريع از آغاز هجرت شروع مي شود، پيامبر اكنون كه در مدينه به صورت رهبر سياسي و مذهبي مدنيان درآمده است، با اتكا به قدرت اجتماعي و وحي خداوند، دولت تأسيس كرد. ايشان با بستن قراردادي با يهوديان ساكن مدينه، حكومتي تشكيل داد و امت واحدي به وجود آورد. او براي دولت تازه تأسيس يافته خود ، قانون اساسي تنظيم نمود. اين قانون در تاريخ اسلام، (صحيفه) ناميده شده است.1

در اين قانون ، روابط اجتماعي هر يك از مسلمانان و يهوديان، ضمن 46ماده تنظيم شد. البته زندگي فردي، اجتماعي و سياسي پيامبر به عنوان الگوي رهبري (اسوه) همان سيره نبوي است كه به عنوان دومين منبع تشريعي و آموزشي اسلام تلقي مي شود. چگونه زيستن و روش هاي اجتماعي او قطعاً يك الگوي عملي است كه مسلمانان بايد در حيات اجتماعي و مذهبي خود، آن را مد نظر قرار دهند و به او اقتدا نمايند. اكنون، اين سؤال مطرح است كه روش حكومتي مدينه چه روشي بوده است: دموكراسي، تئوكراسي يا دموكراتيك ديني؟

بحث از حكومت و نوع سياسي آن، شايد از اصلي ترين و با سابقه ترين بحث هاي فكري و سياسي است كه در ميان انديشمندان متفكر فلسفه سياسي بروز كرده و از ارسطو گرفته تا منتسكيو و انديشمندان سوسياليسم جهان معاصر، درباره آن بحث كره اند كه چگونه انسان اجتماعي در پناه چنان حكومتي مي تواند به سعادت همگاني و عدالت اجتماعي نايل آيد؟

در پاسخ به چنين مسأله سياسي بوده كه نوع حكومت (دموكراسي) را براي علاج مشكل اجتماعي انسان ارائه داده اند.

از سوي ديگر، دعوي حكومت از سوي دين، چگونه مي تواند با دموكراسي ارتباط داشته باشد؟ آيا حكومت هاي ديني كه از سوي انبيا يا جانشينان راستين آن ها، كه در نهضت هاي ديني اقامه شده است، پاسخ گوي نياز اجتماعي انسان بوده اند؟ يا اين كه حكومت هاي ديني بنابر خاستگاه اعتقادي خود، كه نوعي يقين و جزميت بر آن حاكم است، چندان ارتباطي با وصف دموكراتيكي نداشته و همواره ناقض آن بوده اند و يا اين كه نوع حكومت ها را بر حسب نظريه بعضي از نظريه پردازان سياسي مانند منتسكيو بايد تابع عامل جغرافيايي دانست و آن را اين گونه تقسيم بندي نمود كه: (همواره غرب به دليل نفوذ مسيحيت، خاستگاه حكومت هاي دموكراسي و شرق منبع حكومت هاي استبدادي بوده است؟)2

مفهوم دموكراسي

ريشه واژه (دموكراسي) از زبان يوناني گرفته شده است، دموس (Demos) به معناي مردم و كراتين (Kratien) به معناي حكومت است. اساس دموكراسي بر آزادي افكار و عقايد و سرچشمه گرفتن حكومت و اقتدار از مردم، استوار است. حكومت دموكراسي بنا به رأي (ابراهام لينكلن) عبارت است از: (حكومت مردم بر مردم و به رأي مردم).3

امّا معناي واقعيِ (حكومت مردم بر مردم) يا (حكومت مردمي) چيست؟ به راستي آيا مردم خودشان مستقيماً حكومت مي كنند؟ يا حكومتي كه مردم از اداره و سياست آن راضي بوده و به آن اطمينان داشته باشند، مردمي است؟

از تجارب سياسي حكومت هايي كه در يونان يا روم باستان، به نام حكومت هاي دموكراتيك، حاكميت داشته اند، چنين فهميده مي شود كه حكومتي كه مردم مستقيماً زمام آن را به دست بگيرند نه وجود داشته و نه ممكن است كه وجود پيدا كند; يعني در واقع، حكومت دموكراسي به مفهوم سياسي مصطلح خود، هرگز از عالم ذهن بشر خارج نشده و در بيرون تحقق نيافته است.

امّا آن چه در عصر ما، از حكومت دموكراتيك ديده مي شود اين است كه به حكومتي كه فردي مستبد يا طبقه اي خاص آن را در دست نداشته باشند، (دموكراسي) گفته مي شود. چنين حكومتي غير از حكومت اريستوكراسي (اشرافي) تئوكراسي (روحانيان) و اليگارشي (نظاميان) است. بنابراين وصف (دموكراسي) يك مفهوم سلبي و منفي خواهد داشت.

اگر معيار حكومت دموكراسي را رضايت و اعتماد مردم به آن بدانيم، اين تعريف ممكن است از جهاتي مقبول، ولي از جهات ديگر قابل نقد و ناقص باشد، زيرا در تاريخ حكومت ها، بعضي از سلاطين و زمامداران را هم مي بينيم كه آن چنان مورد رغبت و رضايت مردمشان بوده اند كه حتي احياناً ستايش هم شده اند و به هيچ وجه، مورد اعتراض هم واقع نشده اند. حكومت (كريم خان زند) در ايران از نمونه هاي بارز اين حكومت است.

لذا ممكن است براي حكومت مردمي، تعريف و توصيف ديگري را نيز يادآور شد. حكومت دموكراسي از آن جهت مردمي و دموكراتيك است كه در راه خدمت به مردم، براي تأمين رفاه و آسايش آنان، تلاش مي كند و مردم حق دارند در امور دولت نظارت داشته باشند.

اين كه نوع و نظام چنين حكومتي چيست: دموكراسي، اريستوكراسي يا حكومت صالحان، نكته اي است كه در بيان انديشه فيلسوفان سياسي يونان باستان نيز وجود داشته است.

شايد، آنان نخستين بار از مفهوم دموكراسي و خدمت به مردم سخن گفته باشند; مثلاً (پريكلس) از حكمرانان آتن، تاكيد داشت همه مردم حق دارند حكومت نمايند و حكومت از آنِ همه است، نه در اختيار عده اي، و همه حق دارند بر امور دولت نظارت كنند.4

در عصر حاضر نيز انديشمندان سياسي آمريكا، وقتي كه مي خواستند استقلال آمريكا را اعلام نمايند، در بيانيه خود چنين آوردند: ما اين حقايق را پذيرفته ايم تا مستقل باشيم:

1ـ همه انسان ها مساوي اند و مساوي آفريده شده اند.

2ـ خداوند به آن ها حقوق پايدار اعطا كرده است. اين حقوق عبارت اند از: حق حيات، آزادي، بهره وري از رفاه و خوش زيستن و حفظ اين حقوق.

3ـ حكومت از ميان مردم و انسان ها برخاسته است و قدرت خود را از مردم دريافت مي كند.5

با وجود اين تأكيدات، همه مي دانيم كه حكومت هاي دنيا، حتي در مركز به اصطلاح دموكراسي جهاني، (آمريكا) چنان نيست كه نظر مردم و يا رأي آن ها صددرصد دخالت داشته باشد، بلكه بيش تر متنفذان جامعه از طريق احزاب حاكم، نمايندگان خود را به قدرت مي رسانند و تا حافظ منافع آن ها باشند. درست برخلاف آن چه در ايران اتفاق افتاد و همه مردم ايران به نظام جمهوري اسلامي رأي دادند.

امّا در بُعد فلسفه سياسي و انديشه هاي بشر دوستانه، طراحان مؤثر انسانيت و احقاق حقوق، آدميان اند نه واقعيت، لذا اگر از سر انديشه، به مسأله حكومت و خدمت به مردم نظر كنيم، علاوه بر فلسفه هاي سياسي، همه اديان بشري، بخصوص اديان آسماني، تأكيدي ژرف بر خدمت به مردم و رفاه حال آنان دارند.

مردم مداري در آموزش هاي اديان

اساساً اديان براي راهنمايي و ارشاد انسان ها و در راه خدمت و ترقي آنان نازل شده و بسط يافته اند، قرآن كريم مي فرمايد:

(انّما انت منذرٌ وَلَكلّ قوم هادٍ;6

[اي پيامبر] تو فقط هشدار دهند اي و براي هر قومي رهبري است.)

طبق قديمي ترين متن حقوقي، (حمورابي) پادشاه بابل، قوانيني را تصويب كرد كه حقوق مساوي و عدالت را براي افراد ملّت اجرا نمايد.

از جمله ده فرماني كه خداوند در كوه طور به حضرت موسي وحي فرمود عبارت بود از:

(عليه همسايه خود شهادت دروغ مده.)

در چين كنفوسيوس گفت:

(آن چه بر خود روا نمي داري در حق ديگران روا مدار.)

بودا به شاگردانش گفت:

(در جهان مسافرت كنيد و به مردم خدمت نماييد، بدون احساس رنج و درد، تنها براي منفعت و شادي خدايان و انسان ها.)

حضرت مسيح(ع) فرمود:

(همسايه ات را دوست بدار.)

حضرت محمد(ص) پيامبر اسلام فرمود:

(ا گر با ديگران به بي عدالتي رفتار نكني، كسي با تو به بي عدالتي رفتار نمي كند.)7

اسلام و خدمت به مردم

بنابراين، اگر خدمت به مردم و تلاش در راه آسايش، رفاه و احياي حقوق انساني و عدالت اجتماعي را معيارِ حكومتِ صالح، شايسته و مردمي بدانيم، قطعاً حكومت پيامبر اسلام(ص) در رهبري حكومت مدينه، از نمونه هاي اعلاي اين حكومت مي باشد كه در مدينه تشكيل شده است.

آن چه در حكومت اسلامي، مطرح است، اصول و اهداف متعالي انساني است، نه شكل و رنگ خاص. هر حكومتي كه بتواند عدالت اجتماعي را به نحو شايسته اي در جامعه اجرا نمايد، مي توان آن را (حكومت اسلامي) ناميد.

شكل حكومت برحسب مقتضاي زمان به هر صورت كه انتخاب شود آزاد است; به عبارت ديگر، حكومت اسلامي، شكل خاص يا رنگ خاصي از حكومت ندارد. معيارِ عدالت و احياي حقوق انساني است بعداً شكل حكومت را زمان تعيين مي كند.

امّا اگر بخواهيم شكل حكومت اسلامي و روش سياسي پيامبر را نام گذاري كنيم، به جاست كه آن را حكومتِ (خدايي ـ مردمي) بناميم، زيرا پيامبر گرچه فرستاده خداوند است، در كارهاي اجتماعي خود همواره از مشورت با مردم ابا نداشته و آنان را در اجراي امور و نظارت بر كارها دخالت مي داده است، حتّي در بسياري اوقات، نظر اكثريت را مقدّم مي داشت.

نقش (بيعت) در انتخاب و شكل كشائي اجتماعي

وجود يك پديده اجتماعي در تاريخ و فرهنگ اسلامي، نشان آن است كه مسائل اجتماعي در زمان رسول خدا از طريق نظرِ مردم و رأي و پيمان آن ها صورت مي گرفت. قطعاً واژه (بيعت) از ريشه (بيع) به معناي يك نوع عقد و قرارداد اجتماعي است كه ميان متعاقدين برقرار مي شود و حكايت از لزوم ميثاق و ضرورت مسأله را مي رساند.

پيامبر اسلام(ص) در آغاز رسالت و دوره تكوين، هنگامي كه مي خواست دعوت اهل مدينه (انصار) را بپذيرد، با ايجاد يك نوع قرارداد (بيعت) در عقبه دوم، آن را پذيرفت; جالب اين كه در اين رأي گيري اجتماعي، برخي زنان مسلمان نيز حضور داشتند و در آن شركت كردند.

ييا انعقاد قراردادِ (بيعت) صلح حديبيه، بيعة رضوان، در حَلِّ مشكل آتش بس و امضاي صلح با قريش، پيامبر آن را به نوعي (رفراندم) گذارد و از مسلمانان در پايداري جبهه اسلام و صلح با قريش (بيعت) گرفت. اين بيعت در تاريخ اسلام اهميت فوق العاده اي دارد كه خداوند در سوره فتح، داستان آن را بازگو مي كند:

(انّ الذين يبايعونك انّما يبايعون اللّه يدُاللّه فوق ايديهم فمن نكث فانّما ينكث علي نفسه و مَنْ اوفي بما عاهد عليه اللّه فسيؤتيه اجراً عظيماً;8

در حقيقت، كساني كه با تو بيعت مي كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مي كنند، دست خدا بالاي دست هاي آنان است. پس هر كس كه پيمان شكني كند، تنها به زيان خود پيمان مي شكند و هر كه بر آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد.)

سپس اضافه مي كند:

(لَقَدْ رَضيَ اللّه عَنِ المؤمنينَ اِذْ يُبايِعونَك تحت الشَجرة فَعَلمَ ما في قلوبِهِم فَانَزَل السَكينَةَ عَليْهم وَاثابهم فتحاً قريباً;9

خداوند از مؤمنان خشنود است آن جا كه در زير درخت با تو (بيعت) كردند، خداوند از آن چه در دل آن هاست آگاه است پس طمأنينه خود را بر آنها نازل كرد و ايشان را به پيروزي نزديك رسانيد.)

كاركرد بيعت با پيامبر خود حل مشكل اجتماعي را به دنبال داشت و پيروزي را براي مسلمانان محقق مي ساخت.10

آيا اسلام تئوكراسي است؟

برخي از نويسندگان، حكومت اسلامي را (تئوكراسي) (Teocracy) معرفي كرده اند، در صورتي كه حتي از نظر تشيع، كه به پيشوايان منصوص معتقد است، ميان حكومت اسلامي و تئوكراسي، تفاوت بسياري وجود دارد، زيرا آنان كه حكومت خود را (از جانب خداوند) و خود را فرزندان الهه معرفي مي كردند و يا چون پادشاهان جبار و مستبد مسيحي در قرون وسطي فرضيه (حقوق الهي سلاطين) را مطرح مي ساختند، منظورشان اين بود كه مردم زورگويي آن ها را تحمل نمايند و دم بر نياورند. اما در حكومت اسلامي، زمامداران موظف اند فقط قانون را اجرا كنند نه اراده شخصي خود را; به تعبير ديگر، حكومت آن ها كاملاً مشروط است نه مطلق و خود آنها در پيشگاه قانون، با ديگران برابر و در عرض ساير امت اند. امام علي(ع) در اولين خطبه خود پس از حكومت فرمود:

(ايّها الناس انّما اَنَا رَجُلٌ منكم لي ما لَكم وعَلَي ما عليكم;11

اي مردم، من يكي از شما هستم، آن چه به نفع شما است به صلاح من هم هست و هر چه به ضرر شما است، قطعاً به ضرر من هم خواهد بود.)

نقد منتسكيو

بدون شك، نظر منتسكيو درباره حكومت اسلامي از بي اطلاعي بوده است، حاشيه پرداز (روح القوانين)، محمد مددپور، مي نويسد:

(منتسكيو بنا بر مشهودات زمانه و مباني نظري عصر روشن گرايي در شرق شناسي و مسأله استبداد شرقي، در مطالعات سياسي و تاريخي خود به اين نتيجه رسيده است كه هر آن چه متعلق به شرق و اديان شرقي است، منشأ استبداد است، در حالي كه مسيحيت غربي از استبداد، دوري مي كند.)

اين نظريه در مقايسه ميان اقدامات دولت عثماني در مقام تبعيت از اسلام رسمي بسيار سست مي نمايد، زيرا در دولت هاي اروپايي عصر منتسكيو به عنوان مظهر مسيحيت رسمي به سهولت مي توان دريافت كه پادشاهان مسيحي اروپا در استبداد و ظلم و ستم بر رعايا كم تر از همتايان عثماني و شرقي خود نبودند. در واقع، تفاوت اساسي استبداد غربي و شرقي در تفاوت روش است وگرنه ديانت اسلام و مسيحيت هيچ كدام با استبداد رأي حاكم جور موافق نيستند و از هر دو دين، در قلمرو آن ها تنها اسمشان حاكم بوده است.

مسأله اي كه قابل ذكر است اين است كه آيا منتسكيو از جنايات پادشاهاني كه قدرت مطلقه داشتند و به كشتارهاي وسيعي، طي جنگ هاي قدرت در عصر اصلاح مذهب و تشكيل حكومت هاي مركزي، دست مي يازيدند، بي خبر بوده است؟ مگر در همان عصر، (لوئي چهاردهم) با جنگ هاي خود، هزاران نفر را به كام مرگ نفرستاده بود و يا (كاترينِ دوم) با نظام سرواژي (زمين برده داري) بي رحمانه حكومت نمي كرد؟ آيا اروپاييان داعيه حكومت الهي (آن هم از نوعي مسيحيت) نداشتند كه هفتاد هزار مسلمان را در عصر جنگ هاي صليبي در بيت المقدس كشتار كردند؟12

دموكراسي انساني

نويسنده، اين تعبير را از دكتر (محمود عقّاد) متفكر و نويسنده مصري، اقتباس كرده است.13 منظور از دموكراسي انساني آن نوع حكومت مردمي است كه جوهره ذاتي آن خدمت به مردم و نجات انسان از چنگال عفريت جهل، فقر و امراض جسمي و روحي و آزادي انسان از سلطه ظالمانه انسان ديگر و از سيطره استعمار، استثمار و استحمار است و اين موضوعي است كه در عمق تعاليم اسلام وجود دارد و از صميم رسالت هاي آسماني بر مي خيزد.

بنابراين توصيف، دموكراسي اسلامي بر چهار پايه و اساس استوار است:

1ـ آزادي انسان:

هيچ انساني گناه انسان ديگر، حتّي گناه پدران و اجدادش را بر دوش نمي كشد:

(لاتزر وازرةٌ وزر اُخري.)14

2ـ مسؤوليت انسان:

(تِلكَ اَمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَلَكُم ماكَسَبْتُم وَلا تُسألُونَ عمّا كانُوا يَعْلَمونَ.)15

فقط انسان مسؤول اعمال خويش است:

(وَاَنْ لَيْسَ لِلانسان اِلاّ ما سَعي.)16

(كُلّ نَفسٍ بما كَسَبَتْ رهينةٌ.)17

در خصوص احساس مسؤوليت و آگاهي انسان، اين حديث نبوي معروف وارد شده است:

(كَلّكُم راعٍ و كلّكُم مسؤولْ عن رعيته. الامام راع و مسؤولٌ عَنْ رعيته والرّجُلُ رَاعقرآن في اهله و مسؤولٌ عَنْ رَعَيِتَه و المرأ َةُ راعيةٌ في بَيْتها وَمسؤولٌ عَنْ رَعيتها والخادِمُ مسئولٌ في مال سيّده و مسؤول عن رعيته.)18

3ـ حقوق عمومي و تساوي مردم:

(يا ايّها الناس انّا خلقناكمْ مِنْ ذَكَرٍ وَانثي وَجَعَلْناكُمْ شُعوباً وَقَبائلَ لِتَعارفُوا اِنَ اَكْرَمَكُمْ عِنداللّه اتْقاكُم.)19

روابط خانوادگي نيز به يك معنا منقطع است. حديث نبوي در اين باره مي فرمايد:

(يا معشر اِشَتروا اَنفُسكُم لا اغني عِنكم مِنَ اللّه شيئاً. يا بني عَبد منافِ! لا اغْني عنكم مِن اللّه شيئاً. يا عباس بن عبدالمطلب؟! لا اغني عنك مِنَ اللّه شيئاً. يا فاطمةُ بنت محمد! سَليني مِنْ مالي ما شئتَ، لا اغْني عَنْكِ مِن اللّه شيئاً، لي عَمَلي ولَكُم عملكم.)

مضمون سخن حضرت(ص) اين است كه: اي جماعت قريش، خود را از عذاب آتش برهانيد، من شما را پيش خداوند چيزي را بي نياز نمي كنم. اي فرزندان عبد مناف، اي عباس بن عبدالمطلب، اي فاطمه، خود را بپائيد من از شما پيش خداوند چيزي را بي نياز نمي نمايم. اعمال من در گِرو من است و كارهاي شما رهين شما است.

پيغمبر شنيد كه ابوذر به يكي از صحابه مي گويد: يابن السوداء، اي فرزند زن سياه. آن حضرت ناراحت شد و فرمود:

(لَيْس لاِبن البيضاء عَلي ابن السَوداء فَضْلْ اِلا بالتقوي اَوْ عَمَلٍ صَالحٍ; فرزند زن سفيد بر فرزند زن سياه هيچ برتري ندارد جز به تقوا و كار شايسته.)

اسلام، مانند يهوديت براي گروه يا نژاد خاصّي انحصار نيافته، بلكه دعوتش عام و همگاني است:

(وَما ارسلناك إلاّ رَحْمَةً لِلعالمين.)

هرگونه تعصب و عصبيت نيز از نظر آن محكوم و مطرود است:

(لَيْس منّا منْ دَعي عَلي عَصَبية وَلَيسَ مِنّا مَنْ قالَ بالعَصَبية وَلَيْس مِنّا مَنْ ماتَ عَلَي عصبية;20 از ما نيست كسي كه بر تعصب سخن بگويد و يا بر عصبيت بميرد.)

بنا به روايتي، حضرت امام سجاد فرمود:

(العَصَبيةُ هِيَ اَنْ تَري شِرارَ قَومِكَ خَيْراً مِنْ خيار قَومٍ آخرين;21 تعصب آن است كه اشرار قوم خود را بهتر از خوبان ديگران بداني.)

4ـ مشورت با مردم:

به بيان يكي از نويسندگان اسلامي22، محمود عقّاد مصري، لازمه حكومت عامه، تنها دخالت دادن مردم در انتخاب زمامدار و سپس بي اطلاعي و بي طرفي مردم در امور مملكت نيست، حكومت عامه كامل وقتي تحقق مي يابد كه همكاري و مراقبت مستمر باشد.

مشورت كردن و احترام به رأي و نظر مردم در امر اجتماعي، سببِ دلبستگي و پشتيباني آن ها مي گردد. ضمناً موجب توسعه شخصيت در ملّت مي شود.

آيات و احاديث به قدر كافي بر اصل مشورت در ايدئولوژي و حاكميت دموكراتيك اسلامي دلالت دارد:

(والذين اِستَجابُوا لِربّهم وَ اقَامُوا الصلوة وَ اَمرُهم شوري بينهم وَ مِمّا رزقناهُم يُنفقونَ* والذين اِذا اصابَهُمْ البَغي هُمْ ينتصرون.)23

(فاعْفُ عَنهُم وَاسْتَغْفِرُ لَهُمْ وَشاوِرُهُم في الامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتوكَلْ عَلي اللّه.)24

حتّي در پاره اي از روايات اشاره شده است كه در صورت نبودن آيه و حديث در مورد حَلّ مشكلات اجتماعي مي توان حلّ مشكل را از طريق مشورت با مردم حلّ كرد.

از سعيد بن المسيّب از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمود:

(قُلْتُ يا رسُول اللّه ينزِلُ بِنا وَلَمْ ينزل فيه قرآنٌ وَلَمْ تَمْضِ فيه سُنّتَك، قالَ رسولُ اللّه: وَاجْمعُوا لَهُ العالِمينَ مِنَ المؤمنين فاجْعَلُوه شوري بِينِكُمْ وَ لا تقضوا فيه برأيٍ واحِدٍ;25 يا رسول اللّه، قضيه اي پيش مي آيد كه درباره آن آيه اي نازل نشده و سنّت تو جاري نگشته است (پديده هاي نو اجتماعي) فرمود: دانشمندان مؤمن را گردآوريد و درباره آن ميان خود به مشورت بپردازيد. بدون آن كه به رأي واحد قضاوت نماييد.)

تضامن اجتماعي و مسؤوليت همگاني

وجوب اجراي امر به معروف و نهي از منكر به عنوان اصل نظارت همگاني و تضامن اجتماعي از اصول و پايه هاي اساسي جامعه مردمي اسلامي است. آثار اجتماعي اين تضامن، برقراري حالت خيرخواهي و تسالم اجتماعي است.

آن چه شايان اهميت است اين كه قرآن ضرورتِ (گروه) خاص كه دعوت به خير و معروف را عهده دار باشند، ضروري مي داند و طبيعي است كه معقول ترين و طبيعي راه و روش براي اين موضوع، همان وجود احزاب صالح و شايسته اجتماعي ـ سياسي است كه با برنامه ريزي و خيرخواهي و نه غوغا سالاري و توطئه گري به جامعه، آگاهي و شعور اجتماعي بدهند و زمامداران حكومت را در خطا كاري و اشتباه اندازي خود هشدار دهند.

آن چه مهم است اين است كه ملّت ما در طول سال هاي حكومت استبدادي شاهي كه آثار و نتايج آن هنوز به اين زودي ها از جامعه ما، كنده نمي شود، طعم يك آزادي مشروع و قانوني و احزاب خيرخواه و شايسته را نديده اند و يا تربيت اجتماعي براي تعامل، گفت و گو و تفاهم و در يك كلام (كار اجتماعي) را پيدا نكرده اند. هر كسي نظر خود را حق و رأي ديگري ابلهانه، و وابسته به بيگانه دانسته است و امت اسلامي كه ضرورت داشت از وحدت اجتماعي و اخوّت و محبت اسلامي برخوردار باشد، كاملاً محروم و احياناً ضد آن را مشاهده كرده است.

از آثار شعور اجتماعي يك ملت آگاه اين است كه از تجربيات تاريخي گذشته خود عبرت گيرد و نعمتِ آزادي و استقلال را كه با بهاي خون بهترين فرزندان خود به دست آورده است از دست ندهد.

شكست نهضت مشروطه و نهضت ملّي در يك قرن اخير، يك بار ديگر همه دل سوزان، ايران دوستان و اسلام خواهان اين ملّت را هشدار مي دهد كه: (بيا تا قدر يكديگر بدانيم)

پاورقيها:

12 . مددپور، حاشيه بر روح القوانين، ج2، ص782.

16 . نجم (53) آيه39.

11 . قملداران ـ حيدر علي ـ حكومت در اسلام، ص96، انتشارات اسماعيليان، تهران، 1385هـ.

19 . حجرات (49) آيه 13.

10. طبرسي، تفسير مجمع البيان (تهران، شركة المعارف الاسلامية، 1379هـ) ج9، ص117.

17 . مدثر(74) آيه38 .

15 . بقره (2) آيه 141.

1. سيدمحمد ثقفي، ساختار اجتماعي ـ سياسي نخستين حكومت اسلامي در مدينه (قم، انتشارات هجرت قم،1376) ص95; سيره ابن هشام، ج2، ص150، بحارالأنوار، ج1، ص110ـ111.

14 . انعام (6) آيه164.

13 . عباس محمود العقاد، الديموقراطية في الاسلام (بيروت، دارالكتاب العربي، 1970) ص17.

18 . موسوعة العقاد الاسلامية، الديموقراطية في السلام، ص714، دارالكتاب العربي.

22 . عباس محمود عقاد ، همان، ص70.

23 . شوري (42) آيه38 و 39 .

21 . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج2، ماده (عصب)، ص256.

2. منتسكيو، روح القوانين، ترجمه علي اكبر مهتدي (تهران، اميركبير، 1375ش) ج2، ص76.

20 . موسوعة العقاد الاسلامية، الديموقراطية في الاسلام، ص714، دارالكتاب العربي و علاء الدين الاعلمي، و هج الفصاحة، ص520، بيروت، 1408هـ.

25 . به نقل از حكومت در اسلام ـ حيدر علي قلمداران، ص218، منقول از سنن ابي داود.

24 . آل عمران (3) آيه159 .

3. Richard. M.Ketcham "what is Democracy" p.38. Dattom.. Co Newyork. 1955. 4. Ibid. P.40.

5. Ibid. P.22.

6. رعد (13) آيه7.

7. Richard. Ibid.p.24.

8. فتح (48) آيه 10.

9. همان، آيه 18.

منابع:

ساختار اجتماعي ـ سياسي نخستين حكومت اسلامي در مدينه،سيد محمد ثقفي،هجرت،mahal=قم،tarikh=1376ش،safhe=95

سيره ابن هشام،jeld=2،safhe=150

بحارالأنوار،علامه مجلسي،jeld=1،safhe=111-110

روح القوانين،منتسكيو، ترجمه علي اكبر مهتدي،اميركبير،mahal=تهران،tarikh=1375ش،jeld=2،safhe=76

تفسير مجمع البيان،طبرسي،شركة المعارف الاسلامية،tarikh=1379ش،jeld=9،safhe=117

حكومت در اسلام،حيدرعلي قلمداران،اسماعيليان،tarikh=1385،safhe=96

حاشيه بر روح القوانين،مددپور،jeld=2،safhe=782

الديموقراطية في الاسلام،عباس محمود العقاد،دارالكتب العربي،mahal=بيروت،tarikh=1970م،safhe=17

موسوعة العقاد الاسلامية،دارالكتب العربي،safhe=714

و هج الفصاحة،علاء الدين الاعلمي،mahal=بيروت،safhe=520

سفينة البحار،شيخ عباس قمي،jeld=2،safhe=256

حكومت در اسلام،حيدر علي قلمداران،safhe=218

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید