استبداد، سكولاريزم و حكومت دينى

  • سه شنبه, 01 مرداد 1392 17:44
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3325 بار

مقدمه:

حكومت ديني، در ايران اسلامي، عملا"بعنوان يك رژيم سياسي جديد مطرح گرديد وسنتهاي سياسي موجود در دنيا را در هم ريخت.هدف اين مقاله، بنحو اجمال، مقايسه تطبيقي اين حكومت با دو نوع حكومت ديگر يعني استبدادي و دمكراتيك است. اما حكومتهاي ديگر، از جمله كمونيستي كه سالها در تعدادزيادي از كشورها دائر بود و نيز حكومتهاي فاشيستي كه عليرغم چهره تجددگرائي و دانش دوستي، يا دينداري و مردم دوستي، بنوعي انحراف از اصول و مباني عقلاني است، بعلت فرط تنوع و تغير، از حوزه اين بررسي خارج مي مانند.

اكنون براي امكان مقايسه مزبور محورهايي را كه از اهم عناصر قوام بخش و مورد توجه حكومتهاست، مورد توجه قرار مي دهيم از قبيل:منشا حاكميت، هدف حاكميت، منشا حقوق وقوانين، رابطه حكومت و مردم، گزينش تركيب حاكميت، برخورد با مخالفان داخلي، برخورد بامخالفان خارجي، عوامل واهرمهاي كنترل حاكميت، و سرانجام اقدام به تغيير حاكميت.

 

مسلما" در مقام مقايسه، نكات جزئي بيشتري را مي توان مطرح كرد كه در اين جا به خاطر رعايت گنجايش مقاله، تنها به ذكر چندنكته، اكتفا مي كنيم.

1- منشا و خاستگاه حاكميت

در يك نگرش تحليلي مي توان عوامل پيدايش قدرت را در سه نوع حاكميت ياد شده بررسي كرد.

1-1- حكومتهاي استبدادي:

در اين گونه حكومتهاتنها سرچشمه و خاستگاه قدرت، غلبه است. هركس بر اساس توارث يا تباني و توطئه برجامعه اي غلبه يابد، حاكم آن جامعه شده و«الحق لمن غلب »!!. چنانچه يعقوب ليث آشكارا برزبان راند. در نيشابور شايع شد كه يعقوب ليث،فرمان خليفه ندارد و حاكميتش مشروع نيست.يعقوب، سران شهر را جمع كرده در مجلسي كه ازسراپاي آن نشان غضب، هويدا بود، بر تخت نشست و در حاليكه شمشير برهنه اي در دست داشت اين شايعه را با حاضران در ميان نهاد.مردم از بيم جان منكر شدند. يعقوب گفت من كاري ندارم كه شما باور كنيد من فرمان از خليفه دارم! شما را براي اين كار به اينجا نياورده ام، امامي پرسم مگر نه اينست كه خليفه در بغداد باقدرت اين شمشير، حكومت مي كند؟ من هم شمشير دارم پس ديگر چه جاي اين سخن كه ازكس ديگر فرمان دارم يا ندارم؟!

طبيعي است كه در چنين حاكميتي، حاكم براي بدست آوردن قدرت و حفظ غلبه خود از هروسيله اي نيز بهره مي جويد.

2-1- دولتهاي دمكراتيك:

در اين گونه حاكميتهامنشا حاكميت، ظاهرا قرارداد اجتماعي است ومجموعه اي از مردم براي حفظ منافع و دفع زيان، دولتي با رضايت اكثريت بر سر كارمي آورند و جامعه مدني غرب در اين سنت،مفهوم يافته است.

3-1- حاكميت اسلامي:

در حاكميت ديني،خاستگاه حاكميت، صلاحيتهاي واقعي نظري وعملي است و اين صلاحيت به عنوان نوعي برتري منطقي و صلاحيتهاي شخصيتي حاكم مطرح مي شود و تنها بر دو مبنا مي تواند استوار باشد:آگاهي و تقوا. در نظام حاكميت ولائي ديني،تخت حاكم، يكي دو متر بلندتر از جايگاه ديگران نيست، بلكه شخصيت اوست كه نسبت به ديگران در علم و عمل، جايگاه برتري دارد و او به اين جايگاه بلند با بالهاي معرفت و اخلاق بالا رفته است نه آنكه مانند يعقوب ليث و ديگران به زورشمشير و نيزه بر تخت نشسته باشد.

از اينجاست كه قاعدتا بايد انتخاب و راي مردم به معني متداول غربي آن ركن منحصر در تعيين حاكم نباشد براي اينكه واقعيت با راي و قرارداد آنان تغيير نمي كند و اگر كسي صلاحيت اين كار رانداشته باشد، با راي ما، داراي صلاحيت نمي شود. در نظام ديني، بايد «ولي » و فرد صالح راكشف وبااو بيعت نمود. در جامعه اسلامي، شخص ولي، نقش مهمي دارد كه بدون او حتي از وجودكتبي كتاب و سنت هم كاري ساخته نيست.

گر انگشت سليماني نباشد چه خاصيت دهد نقش نگيني

در نظام ولائي ديني، رهبري منوط به وجودشرايط لازم است. مولوي مي گويد:

چونكه مردي نيست خنجرها چه سود چون ندارد دل، ندارد سود خود از علي ميراث داري ذوالفقار بازوي شير خدا هستت، بيار كشتئي سازي ز توزيع و فتوح كو يكي ملاح كشتي همچو نوح بت شكستي گيرم ابراهيم وار كو بت تن را فدا كردن به نار؟ چون زنا مردي دل آكنده بود ريش و سبلت موجب خنده بود!

(مثنوي دفتر 5)

2- منشا حقوق و قوانين حاكميت

هر حاكميتي بر پايه اصول و قوانيني،انتظاراتي از مردم دارد و هماهنگي آنان را طلب مي كند. اين قوانين و حقوق در حكومتهاي مختلف، منشاهاي جداگانه دارند.

1-2- حاكميتهاي استبدادي:

در اين گونه حاكميتهامنشا همه دستورات و مطالبات، اراده شخص حاكم و اطرافيان و عوامل اوست و همه چيزبستگي به نظر مبارك دارد! تمام مردم و همه طبقات اجتماعي بايد با اراده و تمايل حاكم هماهنگ باشند.

2-2- حاكميتهاي دمكراتيك:

در اين حاكميتهامبناي كار، طبق ادعاء، خواست مردم است.

3-2- حاكميت ديني:

در حاكميت ديني، منشاحقوق و قوانين، اراده و فرمان خداوند و مصالح حقيقي مردم براساس تشريع الاهي است وتمايلات شخصي افراد طبقه حاكم، نقشي نداردچنانكه اميال مردم نيز نمي تواند اين قوانين راتغيير دهد.

3- اهداف حاكميت

1-3- هدف حاكميت استبدادي:

در اين گونه حاكميتها تامين منافع طبقه حاكم، هدف اصلي حكومت است و تلاشها در برآوردن اميال حاكمان هماهنگ مي شود.

2-3- هدف حكومتهاي دمكراتيك:

هدف اصلي اين گونه حكومتها، تامين منافع شهروندان وبرآوردن آرزوهاي آنان در حد امكان است،بديهي است كه محور اين آرزوها و منافع، به زندگي دنيوي و حيات مادي و روزمره آنان است.

3-3- هدف حاكميت ديني:

در حاكميت ديني،هدف حاكمان، تامين مصالح معاش و معاد امت است. معاش و معاد در مقام سنجش البته همسنگ نيستند. بلكه مصالح معاش بر محورمصالح معاد، تنظيم مي گردد. يعني در يك نظام ديني، چنين نيست كه مردم بخواهند هم دنياداشته باشند و هم آخرت، بلكه بايد خواسته اصلي مردم معاد باشد و معاش هم بگونه اي تنظيم گردد كه مزرعه معاد باشد. معاد و معاش،درعرض يكديگرنيست گرچه هردو ضروري است.

4- رابطه حاكميت و مردم

1-4- حاكميت استبدادي:

در اين گونه حاكميت هامحور رابطه، سلطه و تسليم است. حاكم با زور و تهديد، تسلط مي يابد و مردم ناچار به تسليمند.

2-4- حكومتهاي دمكراتيك:

در اين گونه حكومتها از حيث تئوريك، خواست مردم بايدتامين شود. يعني به هر ميزان كه هيات حاكمه وعوامل حكومتي در تامين منافع مردم موفق باشند به همان مقدار از حمايت و پشتيباني مردم برخوردار خواهند بود. در جامعه هاي دوحزبي يا چند حزبي، اصل تامين منافع، هدف اصلي همه احزاب است.

3-4- حاكميت ديني:

در حاكميت ديني علاوه برخدمت و حمايت، مبناي رابطه براساس ولايت -بيعت است. ولايت به معني رهبري آگاهانه، ازموضعي علمي و اخلاقي برتر ناشي از علم و عمل برتر است. و بيعت، به معني گزينش ناشي ازايمان به مباني و اصول مكتب.

اين رابطه، رابطه اي ظريف است و بدون توجه به مباني، قابل فهم نيست. كساني از سرسطحي نگري ولايت را مخصوصا اگر با قيد«مطلق » همراه باشد، با استبداد و سلطه، يكي دانسته، در نتيجه لازمه آن را سلب آزادي وانتخاب و اختيار مردم مي دانند. و حتي بامغالطه اي بر مبناي تجانس و اشتراك لفظ گاهي دانسته، يا ندانسته آن را در حد قيمومت صغارمطرح كرده، مردم را در نظام ولائي، مشتي محجور و نابالغ و نيازمند به قيم و سرپرست قلمداد مي كنند! در صورتي كه محور ولايت،دلسوزي و شفقت ناشي از آگاهي و تقواي برتراست كه دقيقا مستلزم آگاهي و هوشياري وانتخاب مردم است.

در نظام ولائي، مبناي كار، هدايت مردم است نه اسارت آنان. و معلوم است كه هدايت، نيازمندهوشياري و گزينش مردم است. از اينجاست كه در قرآن كريم از طرفي بر اين موضوع تاكيدمي شود كه در دين، اكراه نبوده و كار پيغمبر،سيطره بر مردم و تصميم گيري بجاي آنان نيست.و از طرف ديگر هم بر انذار و تبشير و هدايت تكيه مي شود.

يعني دادن آگاهي و هوشيار كردن مردم تا امكان راهيابي و گزينش داشته باشند.بنابراين در نظام ولائي، ولي امر جامعه اسلامي،با رهنمودي كه از منبع آسماني، يعني كتاب وسنت دريافت مي كند، امت مؤمن به اين حركت سرنوشت ساز را به سوي لقاءالله و حيات جاودان رهبري مي كند. در اين جريان و حركت، تدبيرزندگي دنيوي بايد بگونه اي باشد كه به هدف والاي انساني كه همان سر بر آستان جانان نهادن است، آسيب نرساند.

5- مبناي گزينش براي تركيب حاكميت

هر حكومتي با مباني و معيارهاي خاص خوددست به گزينش عوامل اجرايي مي زند.

1-5- حكومتهاي استبدادي:

مبناي انتخاب اشخاص در اينگونه حكومتها دو چيز است: يكي،تبعيت و وفاداري به حاكم. و ديگري، توان كار در جهت منافع نظام.

بديهي است كه در چنين شرايطي فضايل اخلاقي كمتر مورد توجه قرار مي گيرد، بلكه درموارد زيادي بي توجهي مامور به اخلاق و فضيلت لازم است. چنانكه در عوامل قتل و غارت و تعدي و تجاوز تا اين بي توجهي وجود نداشته باشد كارپيش نخواهد رفت. كسيكه فرماندهي قسمتي ازقشون چنگيز را مي پذيرفت، يا جلادي دربار شاه عباس را برعهده مي گرفت، يا مامور غارت واخاذي در حاكميت تيمور مي شد اگر ذره اي به وجدان و فضيلت توجه مي كرد هرگز نمي توانست كاري از پيش ببرد.

2-5- نظامهاي دمكراتيك:

در اينگونه نظامهامعيار گزينش افراد، محبوبيت و مقبوليت اجتماعي است تا اشخاص كاردان و شايسته مسؤوليت را بعهده بگيرند.

3-5- حاكميت ديني:

در نظام ديني، معيارمسؤوليت، كارداني و دينداري، و بعبارت ديگر،تخصص و تعهد جهت عايت حقوق و مصالح مردم است. بديهي است تا كسي كاردان نباشدنمي تواند كارآيي داشته باشد و تا كسي ديندار ومتعهد نباشد با جريان و حركت ديني جامعه هماهنگ نخواهد شد. بنابراين در مسئولان جامعه، حتما" بايد اين دو شرط را در نظر گرفت.علاوه بر اينها، معيار ديگر نظام ولايت، برتري درآگاهي و تقواست.

با اين حساب كسي مي تواند،مثلا" استاندار، فرماندار، رئيس يك اداره و مركز،فرمانده يك واحد نظامي و مدير مؤسسه ياكارخانه اي باشد كه اولا" كاردان باشد و ثانياديندار و ثالثا در آن محيط و در آن شرايط ازحيث صلاحيت، برتر از افراد ديگر باشد. اگر درنظام ولايت بخواهند مديري را براي مدرسه اي تعيين كنند، آن شخص كه براي اين مسئوليت انتخاب مي شود بايد:

اولا" - بتواند از عهده كار برآيد. ثانيا - بايدديندار باشد. ثالثا - در مقايسه با افراد ديگري كه مي توانند اين مسئوليت را به عهده گيرند از همه برتر و جلوتر باشد.

با توجه به اين نكات در نظام اداري وخدماتي جامعه ديني به دو موضوع بسيار مهم برخورد مي كنيم كه از امتيازات بزرگ اين نظام مي باشد و آن دو موضوع عبارتند از:

1-3-5- توجه به بلوغ به جاي ابلاغ:

منظور من ازابلاغ، فرمان يا حكمي است كه به موجب آن مقام بالاتر مسئوليتي را به كسي واگذار مي كند.در نظامهاي عرفي، اساس رياستها و مديريتها،ابلاغ و حكم مقام بالاتر است. اما در نظام ولايي، مبناي مسئوليتها همين بلوغ است.

يعني براساس تعميم صلاحيت و برتري نسبت به همه مسئولان، كسي مي تواند رياست و مديريت را به عهده بگيرد كه در ميان واجدين شرايط، از لحاظ آگاهي و تقوا و كارداني از همه برتر باشد و اين برتر بودن، همان «بلوغ » است كه يك حقيقت عيني است نه قراردادي. و لذا شايستگي مديريت در نظام اسلامي هم عينا" مانند ولايت، و بعنوان جلوه و شاخه اي از ولايت، با انتخاب و حكم وابلاغ تحقق نمي يابد بلكه بايد نخست آنرا در يك شخص كشف كرده سپس به او ابلاغ داد. با اين حساب چنانكه وظيفه مردم كشف مصداق عيني ولي امر است وظيفه ولي امر هم كشف مصداق عيني اين بلوغها است.

در اينجا بي مناسبت نيست كه نكته اي رادرباره تخصص و تعهد بعنوان دو شرط مسئوليت يادآور شوم، نكته اي كه جامعه ما بخاطر غفلت ازآن دچار آسيب و خطا شده و خواهد شد.

ما سالهاست كه تخصص و تعهد را به عنوان دو شرط اساسي براي شايستگي مسئوليت مطرح مي كنيم. و اين موضوع از طرفي، باعث انتقاد مخالفان شده و از طرف ديگر زمينه اشتباه مسئولان را فراهم آورده است. اين انتقادو اشتباه از اينجا ناشي مي شود كه ما رابطه تخصص و تعهد را با مسئوليت، و نيز جايگاه آندورا نسبت به يكديگر تاكنون به صراحت روشن نكرده ايم.

ما معمولا" ايندو را در كنار هم آورده وبه اقتضاي جو جامعه ديني نسبت به تعهد،حساسيت بيشتري نشان مي دهيم. و لذامخالفان ما از ما انتقاد مي كنند كه اينان مثلا"نماز شب خواندن را محور مديريت قرار داده و به تخصص و مهارت توجه نمي كنند! و از طرف ديگردر مواردي خود ما گاهي عملا" به چنين كاري دست مي زنيم!

براي جلوگيري از اين انتقاد واشتباه لازم است كه نخست به جايگاه آندو توجه كنيم و سپس رابطه آندو را با مسئوليت مشخص نمائيم: در مورد جايگاهشان بايد توجه داشت كه تعهد و تقوا از شرايط عمومي صلاحيتند، عينا"مانند عاقل بودن و هوشياري. و اينگونه شرطهادر همه مشاغل مطرحند. اما تخصص در هرزمينه اي شرط خاص مسئوليت است.

يعني حتما" و الزاما" در تصدي آن شغل بايد تخصص كافي داشته باشد. و اما در ارتباط ايندو با تصدي شغل بايد دانست كه هيچ شغلي را با شرايط عام نمي توان به كسي واگذار كرد. يعني هيچ كس رابخاطر عاقل بودن، بالغ و هوشيار بودن وهمچنين بخاطر دينداري نمي توان به شغلي گمارد، بلكه با داشتن همه اين شرايط بايدمهارت و تخصص لازم را هم داشته باشد.بنابراين بي توجهي به تخصص در نظام ديني يا يك شايعه است و يا در مواردي از اعمال بي منطق و نفساني برخي از مسئولان مي باشد.

2-3-5- تكليف بجاي مزدوري:

در حاكميتهاي عرفي و سكولار، تلاش و كوشش مسئولان جنبه مزدوري دارد. به اين معني كه كاري مي كنند تابسودي دست يابند. خواه اين سود، سود مالي باشد يا بصورت ارتقاء مقام و استمرار قدرت وغيره تحقق پذيرد.

اما در نظام ولائي كوشش در همه مشاغل وكارها، از ولايت امر تا كارگري در يك مزرعه،جنبه اداي تكليف داشته، وسيله تقرب بحق وتكامل معنوي انسان است. براي روشن شدن مطلب بايد توجه داشت كه تكليف واجب بر هرانسان مكلف بر دو نوع است: عيني و كفائي.

بيشتر چنين مي انديشند كه در زندگي يك انسان ديندار، واجب عيني، مهمتر بوده و ازلحاظ مورد، بيشتر از واجب كفائي است. در حالي كه كار برعكس است.

يعني اولا" واجب كفائي بلحاظ ارزش اخلاقي و نتايج عملي، مهمتر از واجب عيني است. براي اينكه در واجب عيني، شخص تنها به خودمي انديشد و باري از دوش خود برمي دارد، درحالي كه در واجب كفائي، نه تنها به خود، بلكه به مردم جامعه اش مي انديشد و نه تنها كار و وظيفه خود را انجام مي دهد، بلكه از طرف ديگران هم كار مي كند. در انجام واجب عيني، شخص خود رااز آلايش گناه، دور مي دارد اما در انجام واجب كفائي، انسان از آلايش جامعه به گناه جلوگيري مي كند.

و لذا از لحاظ وسعت قلمرو نيكخواهي واحساس وظيفه و مسئوليت و نيزاز جهت برخورداري ديگران از آثار و نتايج عيني كارانسان، از اهميت بيشتري برخوردار است.

ثانيا" موارد وجوب كفائي بيش از مواردوجوب عيني است. براي اينكه ما عرفا" تنها دفن ميت را مصداق واجب كفائي مي دانيم!! در حالي كه همه كسب و كارها مصداق اين تكليف اند.نانوائي كه نان مي پزد، قصابي كه گوشت توزيع مي كند، بنائي كه خانه مي سازد، قاضي كه داوري مي كند، افسران و درجه داران و سربازاني كه به مرزداري يا حفظ امنيت داخلي مشغولند، معلم واستادي كه درس مي دهد، كشاورزي كه گندم مي كارد، وزير، نماينده مجلس، استاندار، رئيس دانشگاه، بازاري، همه و همه، يك تكليف وواجب شرعي انجام مي دهند.

بسيار ضروريست كه باين نكته توجه شود كه دنيائي بودن و سكولاريزم و نظام دنيوي، در برابرحيات ديني و نظام ولايت، ريشه در نحوه درك ومعرفت و قصد و نيت انسانها دارد. بر مبناي قصدو نيت و درك و معرفت انسان است كه جائي محراب و جاي ديگر دكان است.

اگر همت امام جماعت در محراب، محدود به منافع دنيوي بوده، قصد و نيتش نيل به اجر دنيوي باشد ازقبيل حقوق ماهانه و حرمت اجتماعي و غيره،بي ترديد محراب و مسجد براي او دكان است وكارش دنيوي است. در مقابل اگر كاسب، كارگر،پزشك و معلم كارشان را نه بمنظور حقوق ومنافع مادي بلكه براي خدا انجام دهند، دكان،كارگاه، مطب و مدرسه شان محراب است. اولي تك محصولي - دنيوي - است و دومي دو محصوله- دنيوي و اخروي - است.

بنابراين نظام ولايت، منوط به معرفت برتر ونيت برتر است. و گرنه از اسم و عنوان چيزي ساخته نيست. در نظام ولائي، همه در محراب اند.همه در مسير سير الي الله و تقرب اند. چنين نظامي الهي است كه كاروان بشريت را بمقصدقرب مي كشد.

و اگر چنين نباشد، بلكه هدفها،مادي و دنيوي باشند و نتيجه نيز گرفتاري بيشتردر جهان خاكي و محروميت از عروج باشد، اين نظام، دنيوي و سكولار است، اگر چه نامش ديني و مركزش مسجد باشد. از اين گونه تفرعن ودنياگرائي ها در پوشش خلافت الهي و دين باوري،در طول تاريخ نمونه هاي زيادي داريم. و لذاحتما بايد حساب حاكميت ديني را، از حكومت به نام دين و با ابزار قراردادن دين جدا كرد.

6- در برابر مخالفان:

1-6- حكومت هاي استبدادي:

در اين گونه حكومتها، هدف اصلي سركوب و نفي مخالفان داخلي و خارجي به هر قيمتي و به هر شيوه اي است و اگر در موردي اقدامي نمي شود، غالباناشي از مشكلات موجود و يا نتايج و آثارناخوشايند آن است. در مورد مخالفان خارجي،شرايط امروز كشورهائي كه داراي حكومت استبدادي هستند، از جهاتي با گذشته فرق مي كند.

در زمان گذشته، حمله به دشمن وسيله اي بود براي جلب غنايم و منافع و توسعه قلمرو كه امروزه، چنين كاري امكان ندارد; البته نه بخاطر دگرگوني در ماهيت آن حكومتها، بلكه بخاطر شرايط جديدي كه بر روابط بين المللي حاكم است. ناگفته نماند كه شرايط جديدبخصوص گسترش وسايل ارتباطي، در موردرفتار با مخالفان داخلي نيز تا حدودي تاثيرگذاشته است.

2-6- حكومتهاي دموكراتيك:

در اين گونه حكومتها، مخالف بصورت اقليت در كنار اكثريت به فعاليت مي پردازد و حكومت هم در انتظارمرحله بعدي اظهار نظر مردم كه بصورت انتخابات رياست جمهوري يا پارلمان ياشوراهاي شهر ظاهر مي شود، مي ماند. بنابراين دولت در اين گونه كشورها، رقيب دارد نه دشمن!

و اما از نظر روابط با كشورهاي ديگر، باز هم غالبا رابطه، رابطه رقابت است. مگر اينكه شرايطخاصي پيش آيد كه منافع ملي كشوري موردتهديد قرار گيرد. در اين گونه موارد نيز نهايت تلاش را براي حل صلح آميز بكار مي گيرند. البته اين موضوع غير از موضوع رابطه استعماري بعضي از اين كشورها، با بعضي از كشورهاي عقب مانده است كه خودش به بحث جداگانه نيازمنداست.

3-6- حكومت ديني:

در حكومت ديني، مبناي حاكميت بر ولايت و استحقاق و صلاحيت است وولايت خود ظرايفي دارد كه كمتر مورد توجه قرارمي گيرد. هدف حكومت ولايي، هدايت و تامين سعادت و حقوق كافه مردم است. براي اينكه بعثت مايه رحمت براي همه جهانيان، همه مردم و حتي مخالفان غيرمعاند است:

1-3-6- رسالت يعني به سراغ مردم رفتن و دركنار آنان بودن:

اين رسالت، يكي از ظريف ترين لوازم نظام ولايت است. رسول با مردم است و دركنار مردم. خانه اش، خوراكش، پوشاكش،مركوبش، خاندانش و در يك كلام زندگيش جدااز مردم نيست. «كان فينا كاحد منا» اگر غريبه اي او را با ديگران در يكجا ببيند، تشخيص نمي دهدو ناچار بايد بپرسد: «ايكم محمد(ص)»: كدام يك از شما، محمديد؟ چه سؤال معني دار و باشكوهي!

بگذريم از انحرافها و تحريفهايي كه در طول تاريخ بر پايه هوا و هوس مدعيان، بوجود آمده وبدعتها، سنت شده و نورانيت ها از ياد رفته است!

به هر حال لازمه ضروري نظام ولائي، اينگونه رسالت است. نظامي كه با هدف هدايت مردم به سوي كمالات نامحسوسشان، تاسيس مي گردد.بديهي است كه تحقق رسالتي كه هدفش دعوت مردم به كمالات نامحسوس آنان است، نيازمندعوامل زمينه ساز است. از جمله اين عوامل زمينه ساز مي توان به موارد زير اشاره كرد:

الف - نفوذ و تاثير:

براي روشن شدن اين موضوع بايد توجه داشت كه جامعه هاي غيراستبدادي، بطور كلي بر دو قسم اند:

1- جامعه هاي مدني بر پايه اصول و مباني تمدن جديد غرب.

2- جامعه هاي آرماني و تعالي گرا.

در اولي طبيعت انسان و زندگي دنيوي او،محور همه رابطه و ضابطه هاست. و دولتها مامورو مسئول تدارك و تامين نيازهاي همين حيات محسوس و زندگي نقد روزمره.

اما در جامعه دوم، روح انسان و حيات اخروي وي محور همه روابط و ضوابط است ودولتها همچنان مامور و مسئول آن.

بنابر اين دو نوع جامعه داريم با دو نوع دولت و دو نوع قانون.

در جامعه هاي نوع اول، مديريت، از اراده اين و آن پديد آمده و قوانين و برنامه هايش براساس زندگي روزمره و منافع و دلخوشيهاي مردم است و طبعا پشتيبانش تمايلات مردم. بنابراين مسئوليتي جز تامين نيازهاي تجارتي و لهوي آنان در حد امكانات ندارند.

اما در جامعه هاي نوع دوم، حاكميت از اراده الهي و مصالح حقيقي مردم، نشات مي يابد.قوانين و برنامه ها نيز همگي با هدف تامين سعادت دنيوي و اخروي انسان است. بگونه اي كه سعادت دنيوي در چارچوب تامين سعادت اخروي محدود مي گردد. انسان بعنوان يك موجود مادي اصل و محور نيست. بلكه انسان بعنوان يك عابر و مسافر و معراجي مطرح است.

در چنين جامعه اي مديران جامعه، علاوه برتامين نيازهاي دنيوي انسان، حتي بيش از آن بايد در انديشه هدايت مردم باشند و اين هدايت نيازمند تاثير است و از ضروريات امكان اين تاثير، همراه داشتن معجزه است.

انبياء و اولياء باقدرت اعجاز بر مقاومت عقول و افكار در برابردعاوي نامحسوس خود چيره شده، مخالفت هواهاي نفساني مردم را در هم مي شكنند. تلازم عقلي وعيني دعوت انبيا با اعجاز از همين نكته سرچشمه دارد. براي داعيان اين دعوت الهي،همراهي با اعجاز هميشه ضرورت دارد.

از اينجاست كه كرامات اوليا، همان نقش اعجاز انبيا را دارد. بديهي است چنانكه پذيرش دعوت انبيا بدون شاهد صدق معقول نيست،پذيرش دعوت علماي مكتب وحي نيز نيازمندشاهد صدق آنان است.

احزاب و دولتها در جوامع مدني، با نيازهاي زندگي عادي مردم سر و كار دارند. مسئوليت آنان محدود به حوزه منافع مادي (تجارت) و سرگرمي(لهو) است. طبيعي است كه نياز و احساسات انسانها هم پشتوانه فعاليت آنان است. اما درنظام آرماني ديني، دعوت به «ما عندالله » است كه مردم بايد آن را بعنوان يك مطلوب بپذيرند و ازتجارت و لهو برتر دانند. و اين كار، كار آساني نيست.

آسان نيست كه مردم بپذيرند كه گروهي با الهام از يك منبع معرفتي غيبي مامور هدايت آنانند! ولذا بايد نشان صدق ادعاي چنان معرفتي را با خود داشته باشند. يعني يك چيزغيرعادي داشته باشند كه نشان صدق ادعاي غيرعادي آنان باشد. و اين چيز غيرعادي همان اعجاز و كرامت است.

انبياء و اوليا يك اعجاز عيني و آشكار با خودداشتند كه هميشه با آنان بود و آن اعجازشخصيت و رفتارشان بود. تنها كلام پيغمبرغيرعادي نبود، بلكه اخلاقش (خلق عظيم) ورفتارش نيز غير عادي و وحياني بود. اگر سخن اوقرآن بود، خلقش نيز قرآن بود چنانكه در حديث آمده است.

براي پيروان آن اسوه الهي هم اگر اعجازشق القمر ميسور نيست، اينكه ميسور هست كه عملا نشان دهند كه دل به چيزي بسته اند برتر ازدلبستگي هاي روزمرة. همين اعجاز است كه براي توده مردم حجت است.

يكي از امام صادق(ع) پرسيد توده مردم از هر دين و ملتي ازعلماي خود پيروي مي كنند پس چگونه مي شودجماعتي با پيروي از علما نجات يابند و گروهي ديگر گرفتار شوند؟ اگر تقليد و پيروي عوام ازعلما رواست بايد همه جا روا باشد؟ و گرنه بايد به هيچ كس روا نباشد حضرت در پاسخ فرمود: اگرعوام تقليد كوركورانه كنند همه جا مذموم است.

اما اگر با توجه به دلايل و نشانه هاي صدق، سخن علما را بپذيرند نجات مي يابند و براه درست رفته اند. سپس امام فرمود: مردم با آگاهي فطري و وجداني مي توانند نشان صدق و كذب را درعلما و پيشوايان خود دريابند اگر توده مردم ما نيز حالاتي ببينند از قبيل:

كارهاي خلاف، تعصب شديد، ستيز بر سرجاه و مال، حمايت از طرفداران ناصالح خود وستم به مخالفان شايسته شان، با وصف اين سخن چنين علمايي را بپذيرند مانند پيروان مذاهب ديگر كه به دنبال علماي ناشايسته خود مي روندگرفتار خواهند شد.

ب - سنخيت:

براي نفوذ در مردم علاوه براعجاز كه گفتيم سنخيت نيز لازم است. راز اصلي انسان بودن پيامبر نيز در همين نكته است.خداوند اگر پيامبران را از فرشتگان بر مي گزيدشايد رابطه آنها با مردم رابطه قهر و سلطه مي شداما وقتي كه پيامبر انساني باشد همانند آنان، به جاي قهر و سلطه ،كارش هدايت مردم خواهدبود. و چون در نظام ولايي بنابر حفظ شخصيت انسان است، حق آزادي و انتخاب او تنها باهدايت محترم شمرده مي شود و لذا انبيا«مذكر»اند، نه «مصيطر».

بنابراين سنخيت پيغمبر، لازمه راه و رسم هدايت است تا هيچ گونه مقهوريتي در كارنباشد.

اين سنخيت مظاهر گوناگوني دارد از جمله:

- سنخيت در بشريت كه مستلزم همدردي،همراهي، مؤانست، شناخت، پيشگامي و اسوه بودن است.

- سخنيت در آيه و اعجاز كه بايد شرايط هرعصروچگونگي اشتغال ذهني مردم رادر نظر گرفت.چنانكه اعجاز انبيا مناسب زمان خودشان بود.

- سنخيت در زبان و فرهنگ و تكلم به زبان قوم و قدر عقول مردم.

بديهي است كه پيشوايان حاكميت ديني هم بايد به اين نكته توجه كرده عملا خود را در كنارمردم و جزء مردم دانسته، در هيچ جنبه اي ازجنبه هاي زندگي از آنان فاصله نگيرند. و مانندطاغوتيان عملاخودراتافته جدا بافته جلوه ندهند.

ج - همراهي و پيوند:

در نظام ديني، همه عبدند و مكلف و هر كه تقربش بيشتر، احساس درد و مسؤوليتش بيشتر.

پيشوايان ديني اگر انسان كامل هم باشندمامور و مكلفند كه با مجموعه اي همكاري وهمراهي كنند كه كاملا انسانند! و بايد انسانها راتحمل كنند و دريابند كه انسان گناه مي كند،دروغ مي گويد، حرص و كينه مي ورزد، هوس مي بازد، دنبال مال و جاه مي رود وسوسه مي شودو هزاران مشكل ديگر! پيشوايان دين با همين انسانها همراهي مي كنند و به روي همين انسانهاآغوش باز مي كنند و صد بار توبه شكستگان راندا مي دهند كه بازآ، با دشمنان كينه توز و بي فرهنگ خود با حبت برخورد مي كنند. همه اينها بخاطر آنكه هدف آنها هدايت است نه كينه و انتقام، و انگيزه شان عقيده است نه عقده: شيرحقم نيستم شير هوا.

و لذا پيامبر اسلام حتي بر كفار قريش،استغفار مي كند و بر جنازه رهبر منافقان وكينه توزترين مزاحم سالهاي زندگيش كه سلسله جنبان همه دسيسه ها و فتنه ها بود نماز گزارده،پيراهنش را براي او كفن مي سازد، در حاليكه يارانش از كار او دل آزرده مي شوند! اما او پيغمبراست و صاحب خلق عظيم!

د- تحمل و استقامت:

چنانكه گفتيم ماموريت پيشوايان ديني هدايت است نه سلطه. و بسيارروشن است كه سلطه آسان و هدايت دشواراست. چنگيز و مغول با اشاره چشمي مي توانندشهري را تسليم كرده و به نابودي كشند، اما يك پيغمبر كه مي خواهد جامعه اي را هدايت كندبايد خون دل بخورد و به پاي اين هدف پير شود.متاسفانه در جامعه ديني خودمان، از اين نكته غفلت مي كنيم و در مواردي از نيروي نظامي وقوه قهر استفاده مي كنيم كه تكليف ما آن نيست.اما مطمئنا دشواري هدايت و آساني قهر ما را به اين كار وا مي دارد. بخاطر اهميت و دشواري هدايت است كه پيغمبر اسلام(ص) به علي(ع)فرمود اگر بدست تو تنها يك نفر هدايت شود به همه آنچه در زمين و آسمان است مي ارزد. باتوجه به اين مقدمات به خوبي روشن مي شود كه درنظام ديني برخورد با مخالفان بايد چگونه باشد.

پيشوايان حاكميت ديني به سراغ مخالفان داخلي و خارجي خود رفته، از هر وسيله اي براي هدايت و دلجويي آنان بهره گرفته، حتي بادشمنان سرسخت و خوني خود نيز از در انتفام وكينه جويي وارد نمي شوند.

7- مهار قدرت:

يكي از مشكلات حاكميت ها، فساد قدرت است كه با تعدي به حقوق مردم، زمينه ستم وبي عدالتي را فراهم مي سازد. مكانيزم مهار قدرت در حكومتهاي مختلف چيست؟!

1-7- حكومت استبدادي:

در اينگونه حكومتهامردم هيچ راهي نداند جز آنكه به خود حاكمان توسل جسته، اگر دسترس و امكانش را داشته باشند با اظهار مظلوميت و ياري گرفتن ازشفاعت مقربان احساس و عواطف آنان راتحريك كرده از قهرشان بكاهند. اما تجربه بشردر طول تاريخ نشان داده است كه انتظار فضيلت از شيفتگان قدرت انتظاري است بي جا.

2-7- حكومتهاي دمكراتيك:

در اينگونه حكومتهابا نهادهاي قانوني از قبيل تفكيك قوا و غيره ونيز با وابسته كردن حاكميت به اراده مردم قدرت را مهار مي كنند.

3-7- نظام ديني:

در حاكميت ديني، براي جلوگيري از فساد قدرت، بناء را بر حذف قدرت مستقل مي گذارند. به اين معنا كه حكومت،حكومت خداوند است و همه مردم در برابرقوانين الهي يكسانند و هيچ كس از هيچ امتيازناشي از مقام، طبقه، خانواده و غيره برخوردارنيست. براي اجراي اين ديدگاه پيشوايان همانندنبي اكرم از كوچكترين امتيازي پرهيز مي كردندو هميشه با مردم و حتي در مشكلات پيشاپيش مردم بودند. سطح زندگيشان در حد فقيرترين قشر جامعه بود.

8- تغيير حاكميت:

1-8 - حكومتهاي استبدادي:

در اينگونه حكومتهامردم هيچ راهي جز انقلاب، براي تغيير حاكميت ندارند، حاكمان تنها بوسيله امرا و حاكمان ديگريا بدست عزرائيل از تخت قدرت به پائين مي آيند و مردم چند روزي به زوال قدرت آنان شادمان مي شوند اگر چه هيچ خلفي از سلفش بهتر نباشد!

2-8 - حكومتهاي دمكراتيك:

در اينگونه حكومتهابوسيله احزاب، حاكميت، جابجا مي شود و يكي ازمزاياي نظام هاي دمكراتيك همين است كه نه تنها مردم دولت را بر سر كار مي آورند، بلكه مي توانند آن را از قدرت بركنار كنند.

3-8 - حكومت اسلامي:

درنظام ولايي، حاكمان به دقت بايدموردنظارت وارزيابي مردم باشند.چنانكه در اصل كار وظيفه مردم كشف صالحان بود، درادامه كار نيز بايد مراقب اين صلاحيت باشند و باملاحظه كوچكترين خلل در صلاحيت مسؤولان،خود به خود آنان از مشروعيت مي افتند و بايدجاي خود را به افراد صالحتر بسپارند.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید