بخش سوم فلسفه و نظام سياسى فارابى _ فصل دهم نظام سياسى

فصل دهم نظام سياسی

الف) مفهوم نظام سياسی

پيش از اين، در فصل نهم بيان شد كه فارابی به دو نوع اجتماع قائل است: ابتدا اجتماع ناقص كه شامل اجتماعات پيش از تشكيل اجتماع مدينه می شود.

او گاهی از اين اجتماع ناقص، به «اجتماع غير مدنی»(1) هم تعبير می كند. نوع ديگر، اجتماع كامل است كه آن را «اجتماع مدنی» هم ناميده است.

اولين سطح از اجتماع مدنی اجتماعی است كه دارای انسجام و انتظام و كمال است و می تواند انسان را به خير افضل و كمال قصوی برساند. اجتماع مدينه است. «الخير الافضل و الكمال الاقصی انما ينال اولاً بالمدينة لا باجتماع الذی هو انقص منها»؛(2)

يعنی خير برتر و كمال نهايی، همانا ابتدا به وسيله مدينه تحصيل می شود نه با اجتماعی كه كم تر از آن است. در حقيقت، اولين مرتبه اجتماع مدنی، كه می توان بر آن، اطلاق دولت و حكومت كرد، از «مدينه» آغاز می گردد و اجتماعات قبل از آن، اجزای تشكيل دهنده آن هستند.

فارابی بعد از مدينه، به اجتماع بزرگ تری كه دست كم از سه مدينه تشكيل می شود، به نام «اجتماع امت» اعتقاد دارد و از آن به «اجتماع ميانه» ياد می كند و در سطح سوم، به اجتماع بسيار بزرگی، كه دست كم از سه امت يا نُه مدينه تشكيل شده و همه انسان ها واجتماعات روی زمين را در بر می گيرد، اعتقاد دارد و از آن با عنوان «معموره ارض» يا «امم فاضله» ياد می كند.

بنابراين، فارابی به سه سطح نظام سياسی به اصطلاح معاصر، ملی، منطقه ای و جهانی معتقد است:

1. نظام سياسیِ مدينه (حكومت ملی).
2. نظام سياسیِ امت (حكومت منطقه ای).
3. نظام سياسیِ معموره ارض (حكومت جهانی).

بر اساس ايده تقابل ارزشی، هر كدام از اين نظام ها را به «فاضله» و «غير فاضله» تقسيم می كند، و در مورد تحقق خارجیِ آن ها، فارابی بر اين باور است كه اين نظام ها به صورت ترتبی هستند؛ يعنی از مدينه آغاز می شود، به امت می رسد و از مجموع چند امت، دولت جهانی تشكيل می شود.

به همين دليل است كه نظام سياسیِ فارابی، با نام اولين سطح آن، يعنی «مدينه فاضله» مشهور شده است. دولت جهانی و معموره فاضله فارابی، بدون تحقق دو نظام قبلی، هيچ گاه به وجود نمی آيد؛ همان طور كه امت فاضله، بدون مدينه فاضله تشكيل نمی شود؛ ولی در سير تصاعدی، ممكن است «مدينه فاضله» تشكيل شود، ولی امتی موجود نباشد و يا نظام امت تشكيل شود بدون اين كه نظام سياسیِ معموره فاضله موجود باشد.

با اين مقدمه، اهميت تعريف نظام سياسی روشن می شود؛ زيرا در واقع، نظام سياسی را در سه سطح بايد تعريف كرد. علاوه بر اين، فارابی بر اين باور است كه ارائه تعريف جامع و مانعی كه بيانگر حقيقت و ماهيت اشيا باشد، در توان بشر نيست. انسان ها تنها می توانند لوازم و اعراض و خواص پديده را ادراك كنند.(3)

بر اين اساس، او برای تبيين مفهوم نظام سياسی در سطوح مختلف، از چهار منظر، آن را تعريف می كند:

الف) تعريف نظام سياسی از منظر عناصر آن:

در نظام سياسیِ معلم ثانی، دو عنصر بيش از ديگر عناصر، اهميت دارد تا آن جا كه او از منظر آن ها به نظام سياسیِ خويش نگاه می كند. آن دو عنصر عبارتند از:

1. عنصر غايی: در هر سه نظام سياسی، رسيدن به سعادت و كمال و خير، جزئی از تعريف آن است و اين عنصر، مطلوبيت ذاتی دارد.
2. عنصر تعاون: وصول به عنصر غايی، توسط شهروندان، منوط به هم كاری و تعاون آن ها است، لذا اين عنصر، جنبه توصلی و مطلوبيت غيری دارد.

با عنايت به اين دو عنصر، تعريف سه سطح نظام سياسی، به شرح ذيل است:
الف) نظام سياسیِ مدينه فاضله: اجتماعی كه مقصود حقيقی از آن، «تعاون» بر اموری است كه موجب حصول و وصول به «سعادت» آدمی است.
ب) نظام سياسیِ امت فاضله: اجتماعی كه همه مدينه های آن برای رسيدن به «سعادت»، «تعاون» می كنند.
ج) نظام سياسیِ معموره فاضله: اجتماع بزرگی كه همه امت هايی كه در آن زندگی می كنند، برای رسيدن به «سعادت»، باهم «تعاون» می كنند.(4)

ب) تعريف نظام سياسی از منظر سياست فاضله:

فارابی سياست را اسم مشترك برای همه انواع آن می داند(5) و بر اساس ايده تقابل ارزشی، آن رابه دو نوع، سياست فاضله و غير فاضله تقسيم می كند و در تعريف سياست فاضله می گويد: «السياسة الفاضله هی التی ينال بها نوعاً من الفضيلة لايمكن ان يناله الابها ... و ينال المسوسين من الفضائل فی حياتهم الدنيوية و الحياة الاخيرة»؛(6)

يعنی سياست فاضله عبارت است از سياستی كه انسان را به سعادت می رساند كه بدون آن، رسيدن به سعادت امكان پذير نيست. هم چنين شهروندان را در دنيا و آخرت، به فضايلی رهنمون می شود كه در غير آن، رسيدن بدان ميسرنيست.

سپس در تعريف نظام سياسیِ خود، از منظر اين نوع سياست می فرمايد:
1. نظام سياسیِ مدينه فاضله: مدينه ای است كه پيرو سياست فاضله می باشد: «المدينة المنقادة لهذه السياسة».(7)
2. نظام سياسیِ امت فاضله: نظامی است كه پيرو سياست فاضله است: «الامة المنقادة لهذه السياسة».
3. نظام سياسیِ معموره فاضله: امت هايی هستند كه پيرو سياست فاضله اند: «الامم المنقادة لهذه السياسة».

ج) تعريف نظام سياسی از منظر رياست و رهبری:

در انديشه سياسیِ فارابی، رهبری از جايگاه بسيار بالايی برخوردار است و رهبر فاضل، دارای رياست فاضله است و نظامی كه تحت رهبریِ اين گونه رئيسان قرار دارد، نظام فاضله است. بر اين اساس، در تعريف نظام های سياسی چنين آمده است:

1. نظام سياسیِ مدينه فاضله: مدينه ای كه تحت رهبری و زعامت رئيس فاضل باشد؛ «المدينة المنقادة لهذه الرياسة».(8)

2. نظام سياسیِ امت فاضله: اجتماعی كه مدينه های آن، تحت رهبری و زعامت رئيس فاضل باشد؛ «الامة المنقادة لهذه الرياسة».

3. نظام سياسیِ معموره فاضله: اجتماعی كه امت های آن، تحت رهبری و زعامت رئيس فاضل باشند. «الامم المنقادة لهذه الرياسة».(9)

د) تعريف نظام سياسی از منظر غايت:

مكرراً بيان شد كه فارابی فيلسوفی غايت گرا است و در همه منظومه فكریِ خود، علت غايی را مبنا قرار داده است. در موضوع نظام سياسیِ خويش نيز با توجه به غايات مورد نظر، آن را طراحی و تعريف می كند.(10)

1. نظام سياسیِ مدينه فاضله: نظامی است كه اهل آن برای رسيدن به غايت سعادت، با هم تعاون و همكاری دارند؛ «المدينة التی يقصد بالاجتماع فيها التعاون علی الاشياء التی تنال بها السعادة الحقيقية».(11)
2. نظام سياسیِ امت فاضله: نظامی است كه غايت همكاری و تعاون مردم و مدينه های آن، وصول به سعادت است.
3. نظام سياسیِ معموره فاضله: نظامی است كه غايت همكاری و تعاون امت ها و مدينه های آن، تحصيل سعادت است.

ب) خاستگاه حكومت

معمولاً خاستگاه حكومت، از دو منظر مورد توجه قرار می گيرد: يكی از ديدگاه تاريخی، كه به پيدايش دولت و حكومت می پردازد و ديگر، از پايگاه اقتدار و مشروعيت آن؛ به اين معنا كه دولت قدرت خود را از چه منبعی اخذ كرده است.

در مورد خاستگاه تاريخی، فارابی معتقد است كه خاستگاه دولت ها به موازات حيات اجتماعیِ انسان ها، قابل تحليل است. او انسان را موجودی بالطبع و فطرتاً اجتماعی می داند كه وصول به ضروريات زندگی و كمالات برتر، جز در سايه اجتماع برای او مقدور نيست.

در فصل نهم بيان شده كه مراد از اجتماع مدنی، كه در آن، سعادت دنيوی و اخروی تأمين می شود، همان «دولت» است. او در «آراء اهل المدينة الفاضله» می گويد: «خير برتر و كمال نهايی، در گام نخست، به وسيله اجتماع مدينه تحصيل می شود نه اجتماعی كه كم تر و ناقص تر از آن باشد. بنابراين، تاريخ حيات اجتماعیِ انسان، با نوعی حكومت و دولت همراه بوده است.

و اما در مورد پايگاه و مشروعيت حكومت، معلم ثانی در حكومت رئيس اول و حكومت رؤسای تابعه، تفاوت قائل است و در هر نوع حكومت، ابتدا به مشروعيت حاكمان توجه دارد. در «آراء اهل المدينة الفاضله» بر اين باور است كه حاكم، با دو ويژگیِ استعداد فطری و طبيعی و ملكه ارادی، مستعد دريافت فيض الهی می شود.

در «السياسة المدنيه» چنين انسانی را اهل «طبايع فائقه»، كه با عقل فعال و فرشته وحيانی در ارتباط است، می داند و آن را «انسان الهی» می نامد.(12) اين انسان، از راه تقويت قوه ناطقه و قوه متخيله، فيوضات الهی را دريافت می كند.

بنابراين، از اين نظر، هم «حكيم» است و هم «نبی» و هم «واضع النواميس» و «امام» و «ملك»(13) و دارای مشروعيت الهی است، اگر چه در مقام تحقق خارجی، ممكن است «رياست» و حكومت نداشته باشد. چنين انسانی تنها با قطع ارتباط وحيانی و از دست دادن ويژگیِ «حكمت»، مشروعيت خود را از دست می دهد.

فارابی از اين مشروعيت حاكم، به مشروعيت حكومت و حاكميت او می رسد و می فرمايد: حكومت (مدينه فاضله) تا زمانی كه حاكمِ حكيم دارد، مشروع است و هر گاه شرط حكمت از او زايل گردد، پايه اقتدار آن از بين می رود و در معرض زوال قرار می گيرد: «فمتی اتفق فی وقت ما ان لم تكن الحكمة جزء الرياسة و كانت فيها سائر الشرايط بقيت المدينة الفاضلة بلاملك و كان الرئيس القائم بامر هذه المدينة ليس بملك و كانت المدينه تعرض للهلاك فان لم يتفق ان يوجد حكيم تضاف الحكمة اليه لم تلبث المدينة بعدمدة ان تهلك»؛(14)

يعنی هر گاه اتفاق افتد كه حكمت از شرايط رياست خارج شود و كسی بود كه به جز حكمت، ديگر شرايط در او موجود باشد، در اين هنگام، مدينه فاضله بدون پادشاه می ماند. و رئيسی كه قائم به امر اين مدينه است، پادشاه نبود.

و مدينه در معرض هلاكت و تباهی بود. و سرانجام، اگر حكيمی يافت نشود كه به آن، حكمت بيفزايد، طولی نخواهد كشيد كه آن مدينه، تباه می شود و رو به زوال می رود.(15)

البته اين نوع مشروعيت، بيش تر متوجه «رئيس اول» و «رئيس مماثل» و حكومت آن ها است؛ اما رؤسای تابعه، كه ويژگیِ رؤسای اول را ندارند و از استعداد فائقه و فيض اتصال به عقل فعال، محرومند، فارابی منبع مشروعيت آنان را برگرفته از «فقه» و «شريعت» رئيس اول می داند.(16)

به رغم پندار باطل برخی از نويسندگان كه تصور كرده اند در نظام سياسیِ فارابی، مردم و شهروندان هيچ گونه نقشی ندارند، معلم ثانی با اعتراف به نقش اساسیِ مردم در تحقق نظام سياسی، خاستگاه آن را به دو بخش مشروعيت الهی و مقبوليت اجتماعی تقسيم می كند كه ذيلاً بدان اشاره می شود:

1. مشروعيت الهی:

همان طور كه گذشت، حاكم و حكومت، با اتصاف به حكمت و اتصال به منبع فيضان الهیِ عقل فعال در رئيس اول، و منبع فقه در رئيس تابع، حق حاكميت برای آن ها از طرف خداوند، در مقام ثبوت، مشروع و ممضی است؛ اما اين كه آيا با اين مشروعيت می توان در «مقام اثبات»، اِعمال حاكميت كند، فارابی در آن ترديد دارد.

او بر اين باور است كه به صرف داشتن مشروعيت الهی نمی شود بدون خواست و اراده مردم، به آن ها حكومت كرد. منشأ الهیِ حكومت، شرط «ثبوت» است نه شرط «اثبات». بنابراين، نه مشروعيت الهی سبب تحميل حكومت بر مردم می شود و نه مردم نقشی در مشروعيت الهی حاكم، در مقام ثبوت دارند.

در اين جا معلم ثانی با استمداد از مبانیِ فكری شيعیِ خويش می فرمايد: «ملك و امام، از راه ماهيت و صناعتشان (كه برخوردار از مشروعيت الهی است) ملك و امام هستند، خواه مقبوليت اجتماعی داشته باشند يا نداشته باشند، خواه مردم از آنان اطاعت كنند يا نافرامانی، خواه افرادی آنان را در راه تحقق اهدافشان ياری دهند يا كسی يافت نشود. در هر صورت، «لايزيل امامة الامام و لافلسفة الفيلسوف ولا ملك الملك الاتكون له آلات يستعملها فی افعاله و لاناس يستخدمهم فی بلوغ غرضه»؛(17)

يعنی امامت امام و فلسفه فيلسوف و پادشاهیِ ملك، بافقدان قدرت و ابزار حاكميت از بين نمی رود. او منصب رياست را به طبابت طبيب تشبيه كرده است كه طبيب به واسطه مهارت و قدرت بر درمان بيماران ثبوتاً طبيب است، خواه بيماری به او مراجعه كند، يا مراجعه نكند، خواه ابزار طبابت در اختيار داشته باشد يا فاقد آن باشد، خواه توانگر باشد يافقير.

در هر صورت، «ليس يزيل طبه الايكون له شی ء من هذه»؛(18) يعنی با نداشتن آن ها طبابتش از بين نمی رود. از اين عبارت به خوبی در می يابيم كه منصب ملك و امام، بر مقبوليت اجتماعی اتكا ندارد، بلكه مشروعيت آن الهی است.

2. مقبوليت اجتماعی:

بعد از آن كه حكومت در «مقام ثبوت»، مشروعيت الهی پيدا كرد، در مقام اثبات و تحقق خارجیِ آن، نياز به اسبابی هست كه بدون آن ها حكومت، كه مسبب است، محقق نمی شود. فارابی برای اين خاستگاه، هفت سبب را می شمارد:

1. اشتهار به صناعت و تدبير: حاكم سياسی بايد به تدبير و سياست و رهبری، مشهور باشد.
2. امكانات قدرت: برای تشكيل حكومت لازم است حاكم از نظر امكانات، مبسوط اليد باشد.
3. مقبوليت اجتماعی: ايجاد، تثبيت و بقای حكومت، نياز به پذيرش شهروندان دارد.
4. اطاعت شهروندان: در ايجاد و ادامه حكومت، اطاعت مردم از اوامر حكومتی لازم است.
5. سلطه و حاكميت: يكی از اسباب تحقق حكومت، سلطه و حاكميت بالفعل در جامعه است.
6. اكرام و احترام: تكريم و احترام حكومت، توسط شهروندان، يكی از اسباب تحقق آن است.
7. قدرت مالی: تحقق حكومت، بدون قدرت مالی و توسعه اقتصادی مشكل است.

موارد مذكور، جزء «اسباب» حكومت هستند نه «شرايط» آن: «ليس شی ءمن هذه، من شرائط الملك ولكن هی اسباب».(19) اگر اين موارد، جزء شرايطثبوت حكومت تلقی شود، حكومت مطلوب فارابی، به غير فاضله مبدل خواهد شد.

بنابراين، حكومت، متكی بر آرا و خواست عمومی است؛ يعنی اگر عموم مردم با حكومت حاكمی كه حتی از مشروعيت الهی هم برخوردار است، مخالفت كنند، در حقيقت، اسباب تحقق آن را، كه مقبوليت اجتماعی است، از آن سلب كرده اند و طبيعی است كه «مسبب»، بدون سبب، در خارج محقق نمی شود، اگر چه در مقام ثبوت، از مشروعيت الهی برخوردار است.

ج) اَشكال حكومت

بحث از اشكال حكومت، از ديرباز مورد توجه انديشمندان سياسی بوده است. فيلسوفان عصر كلاسيك، هر كدام شكل های مطلوب و نامطلوب حكومت را مطرح كرده اند.

افلاطون در «جمهوريت» خويش به تشريح اشكال مختلف حكومت پرداخته است و ارسطو نيز سه شكل مطلوب و سه شكل فاسد حكومت را بيان می كند و بهترين حكومت را حكومت سلطنتی می داند كه شكل فاسدش استبداد است.

سپس اريستوكراسی كه شكل فاسدش اوليگارشی است و در مرحله سوم، دموكراسی كه شكل فاسدش موبوكراسی يا حكومت عوام الناس است.

اين بحث، بعد از افلاطون يكی از بحث های مورد توجه بود. معلم اول و معلم ثانی به آن توجه ويژه ای به آن مبذول داشتند.

فارابی بر اساس معيار «فضيلت»، حكومت ها را به دو نوع «فاضله» و «غير فاضله» تقسيم می كند و هركدام را در سه سطح ملی (حكومت مدينه)، منطقه ای (حكومت امت) و جهانی (حكومت معموره ارض) مطرح می كند. سپس در بيان اَشكال حكومت فاضله، آن را به دو شكل فردی و جمعی تقسيم می كند.

1. حكومت فردی:

فارابی شكل فردیِ حكومت را بر شكل جمعی ترجيح می دهد. در واقع، ايده حكومت جمعی، ضرورتی است كه در حالت فقدان حكومت فردی، بدان ملتزم می شود. اين شكل از حكومت، نزد وی به سه نوع مستقل تقسيم می شود:

1/1. رياست اولی:
اين نوع از حكومت، در حقيقت، مطلوب ترين شكل نزد فارابی است؛ زيرا زمامدار آن، انسانی است كه به واسطه استعداد فطری و ملكات و هيئات ارادی، همه فضايل نظری، فكری، خلقی و عملی را تحصيل كرده است (20) و جزء طبايع عظيمه و فائقه و متصل به عقل فعال است، فيوضات وحيانی را به واسطه آن از خداوند دريافت می كند. 

از اين نظر، او را «واضع النواميس»(21) می خواند، حكومتش «الهی» است و اوامرش مطلقاً مطاع است. لذا او را «ملك مطلق» و «نبی» و «منذر» و «حكيم» عنوان می دهد. با ويژگی هايی كه فارابی برای آن بر می شمارد، بر حكومت اسلامیِ عصر پيامبر اكرم(ص) منطبق است. اين شكل حكومت، ممكن است در سه سطح تحقق پيدا كند:

الف) رياست اولای مدينه فاضله (سطح ملی).
ب) رياست اولای امت فاضله (سطح منطقه ای).
ج) رياست اولای معموره فاضله (سطح جهان).

1/2. رياست تابعه مماثل:
فارابی بر اساس تفكر شيعیِ خود، بعد از رياست اولی و حكومت اسلامیِ پيامبر(ص) قائل به رياستی است كه از نظر شكل و ساختار و ماهيت، همانند حكومت ايشان است. لذا تصريح می كند كه «اذا خلفه بعد و فاته من هو مثله فی جميع الاحوال كان الذی يخلفه هو الذی يقدّر مالم يقدره الاول»؛(22) يعنی اگر رئيس اول وفات كرد و كسی كه در همه حالات، همانند او است، جانشين او گرديد، همه تدابير و تقديرها را بر عهده می گيرد.

اين نوع رياست نيز در سه سطح قابل تحقق است:
الف) رياست تابعه مماثل مدينه فاضله (سطح ملی).
ب) رياست تابعه مماثل امت فاضله (سطح منطقه ای).
ج) رياست تابعه مماثل معموره فاضله (سطح جهانی).

1/3. رياست سنت:
معلم ثانی در كتاب «الملّه» می گويد: «اذا مضی واحد من هؤلاء الائمة الابرار الذين هم الملوك فی الحقيقة و لم يخلفه من هو مثله فی جميع الاحوال»؛(23) يعنی هر گاه رئيس اول و رئيس مماثل در ميان نباشد،رئيسی به جانشينی می رسد كه در ويژگی های شخصی و رهبری و رابطه وحيانی، همانند آن ها نيست كه از آن به رياست سنت يا رياست تابعه غير مماثل ياد می شود.

فارابی در اين نوع حكومت، با ديدی كاملاً واقع گرايانه، بر اساس تفكر شيعی تصريح می كند كه رئيس در اين نوع حكومت، كه در زمان غيبت «ائمه ابرار» تشكيل می شود، بايد فقيه باشد: «فمن كان هكذا فهو فقيه».(24)

رئيس فقيه كه در اصطلاح فقهی، به حكومت آن، «ولايت فقيه» گفته می شود، كسی است كه با آگاهی بر سنت مكتوب گذشته، قدرت اجتهاد و استنباط احكام شريعت را در اختيار دارد.(25) رياست سنت نيز در سه شكل ملی، منطقه ای و جهانی، تحقق پذير است.

الف) رياست سنت مدينه فاضله (سطح ملی).
ب) رياست سنت امت فاضله (سطح منطقه ای).
ج) رياست سنت معموره فاضله (سطح جهانی).

2. حكومت جمعی:

بر خلاف تصور عده ای از نويسندگان، نظام سياسیِ فارابی اتوپيايی و غير قابل دست يابی نيست. لذا در حكومت فردی، سه نوع حكومت را به صورت طولی مطرح می كند كه در واقع، از «حكومت معصوم» به «حكومت غير معصوم» تنزل می كند سپس با توجه به اين كه حكومت فردیِ غير معصوم (رياست سنت) هم حتی ممكن است قابل تحقق نباشد و ضرورت حكومت ايجاب می كند كه دستگاه فكری و فلسفی نبايد دچار خلأ تئوريك بشود، فارابی پيشنهاد حكومت جمعی را مطرح می كند كه آن هم به صورت طولی، در دو نوع حكومت ارائه شده است:

2/1. رياست رؤسای سنت:
در زمان فقدان رياست سنت، شكل حكومت به صورت جمعی است و در مرحله نخست، حكومت به صورت شورای دو نفره اداره می شود. فارابی در كتاب «آراء اهل المدينة الفاضله»، به دليل اصرار بر روی شرط ترجيحیِ «حكمت»، در رؤسای تابعه غير مماثل، معتقد است كه اگر يك نفر واجد شرايط شش گانه رهبری يافت نشود، حكومت به صورت دو نفری تشكيل می شود به اين صورت كه يك نفر، دست كم واجد شرط حكمت و ديگری واجد ديگر شرايط باشد.

پس از تشكيل حكومت، فارابی با يك شرط اساسی، مشكل احتمالی عدم سازگاری در نظام رهبری را حل می كند و می فرمايد: «و كانوا متلائمين»؛(26) در حكومت شورايی، رهبران بايد هماهنگ و هم سو عمل كنند. رياست رؤسای سنت، مانند ديگر انواع حكومت فاضله، در سه سطح ملی (مدينه فاضله)، منطقه ای (امت فاضله) و جهانی (معموره فاضله) قابل تحقق است.

2/2. رياست رؤسای افاضل:
اين نوع حكومت، به صورت شورايی و مركب از شش نفر كارشناس، در زمان فقدان «رؤسای سنت» تشكيل می شود. چون اين شورا جانشين رؤسای سنت است بالطبع همه شرايط آن ها را بايد داشته باشد.

بنابراين، چون شش شرط برای رهبری وجود داشت، هر كدام از اعضای شورا بايد دست كم يك شرط را داشته باشد و در صورتی كه بعضی از آنان بيش از يك شرط داشته باشند، به همان تعداد، اعضای شورای رهبری تقليل خواهد يافت و تا سه نفر قابل تقليل است. بين اعضای شورا بايد تلائم و هماهنگیِ كامل در رهبری و اداره جامعه وجود داشته باشد.

رياست رؤسای افاضل نيز در سه سطح قابل تحقق است:
الف) رياست رؤسای افاضل مدينه فاضله (سطح ملی).
ب) رياست رؤسای افاضل امت فاضله (سطح منطقه ای).
ج) رياست رؤسای افاضل معموره فاضله (سطح جهانی).
د) اشكال حكومت غير فاضله

فارابی ابتدا اشكال حكومت غير فاضله را در قالب چهار نوع حكومت بيان می كند.
1. حكومت جاهله.
2. حكومت فاسقه.
3. حكومت ضالّه.
4. حكومت متبدله.

سپس حكومت جاهله را به شش نوع حكومت تقسيم می كند كه عبارتند از:
1/1. حكومت جاهله ضروريه.
2/1. حكومت جاهله بداله (نذاله).
3/1. حكومت جاهله خست.
4/1. حكومت جاهله كراميه.
5/1. حكومت جاهله تغلبيه.
6/1. حكومت جاهله جماعيه.

با اين كه اين شش نوع حكومت را در ذيل حكومت جاهله می آورد، اما آن ها را فروعات ديگر حكومت ها نيز می داند. بنابراين، 24 شكل حكومت غير فاضله وجود دارد كه هر كدام می تواند در سطح مدينه غير فاضله يا امت غير فاضله و يا معموره غير فاضله باشد.(27)

پی نوشت ها:

1. السياسة المدنيه، پيشين، ص 69.
2. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
3. تعليقات، پيشين، ص 130.
4. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
5. فصول منتزعه، پيشين، ص 92.
6. فصول منتزعه، پيشين، ص 92.
7. الملّة، پيشين، ص 55؛ احصاء العلوم، پيشين، ص 65.
8. السياسة المدنيه، پيشين، ص 80.
9. احصاء العلوم، پيشين، ص 65.
10. فصول منتزعه، پيشين، ص 45.
11. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
12. السياسة المدنيه، پيشين، ص 79.
13. تحصيل السعاده، پيشين، ص 92 - 94؛ آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 125.
14. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 130.
15. همان، ص 130.
16. الملّة، پيشين، ص 50.
17. تحصيل السعاده، پيشين، ص 97.
18. همان.
19. فصول منتزعه، پيشين، ص 50.
20. تحصيل السعاده، پيشين، ص 97.
21. تحصيل السعاده، پيشين، ص 97.
22. الملّه، پيشين، ص 49.
23. همان، ص 50.
24. همان.
25. تفصيل بحث رياست سنت و ولايت فقيه را نگارنده در مقاله فقه و رهبری در انديشه سياسی فارابی، در فصلنامه علوم سياسی دانشگاه باقرالعلوم، سال اول، شماره اول آورده است.
26. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 130.
27. تفصيل بحث حكومت های غير فاضله، در فصل مضادات مدينه فاضله فصل پايانی خواهد آمد.
 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید