بخش سوم فلسفه و نظام سياسى فارابى _ فصل نهم فرد و اجتماع مدنى

فصل نهم: فرد و اجتماع مدنی

الف) منشأ حيات اجتماعی

يكی از مباحث قديمی و ريشه دار در حوزه تفكر سياسی، تبيين اين اصل است كه آيا انسان مدنی بالطبع است و در وضعيت طبيعی، گرايش به اجتماع دارد يا آن كه فطرتش فرد گرا است، ولی ضرورت های زندگیِ او را به اجتماع سوق داده است. 

بر اساس همين ضرورت، بعد از اجتماع، با نوعی قرارداد اجتماعی، به حكومت تن داده است. در مجموع آرا و نظريات مختلف، چهار ديدگاه ارائه شده است:

1. ديدگاه ضرورت و اضطرار

براساس اين ديدگاه، حيات اجتماعی، طبعی و ناشی از طبيعت انسانی نيست، بلكه عوامل خارجی موجب شده تا انسان ها برای ادامه بقای خويش، به زندگیِ اجتماعی تن بدهند بنابراين، حيات اجتماعی، غايتی اصيل و اوّلی نيست، بلكه هدفی ثانوی برای رفع اضطرار است.

لازمه اين ديدگاه، اين است كه انسان ها هيچ گاه از روی ميل و كشش عاطفه و عشق به يكديگر و يا از روی قصد و اراده و درك و تجربه و عقل، به دورهم جمع نمی شوند، بلكه از روی ضرورتی كه طبيعت برای آن ها فراهم آورده و يا به تعبيری، از بدحادثه و عناد زمانه، مجتمع گشته اند و پيوند درونی و كشش باطنیِ انسانی، بين آن ها وجود ندارد؛ همانند چادرنشينان طوفان زده ای هستند كه به اجبار، در منطقه ای سكنی گزيده اند.

2. ديدگاه طبعی - غريزی

زندگیِ اجتماعی در اين ديدگاه، طبيعی و بر اساس طبيعت انسانی شكل گرفته است و همين طبيعت حيوانی و غريزیِ انسان است كه موجد آن شده است، نه واقعيت فطری و انسانیِ او.

به بيان ديگر، اگر چه نيازها و ضرورت های اوليه بشری، به عنوان انگيزه های درونیِ انسان، او را وادار به پيوستن به جامعه كرده است، ولی بازهم اجتماع هدفی ثانوی است و به منظور تأمين هرچه بيش تر اين احتياجات پديد آمده است.

بر اساس اين مبنا هدف اصيل و اوّلیِ نوع انسان، ارضای هر چه بيش تر و بهتر جنبه های حيوانی است و به همين دليل، تشكيل اجتماعات، وسيله ای برای نيل بدان هدف است.

3. ديدگاه طبيعی - عقلانی

بر اساس اين ديدگاه، حيات اجتماعی، امری طبيعی و متناسب با طبيعت عقلانی انسان است. انسان ها با انديشه و تفكر و شعور فطریِ خويش، آن را بر زندگیِ انفرادی ترجيح داده اند و چون از جنبه انسانی نشأت گرفته است، دارای هدف و غايتی است كه انسان ها نه از روی عجز و درماندگی ونه از ناحيه جبر و فشار غرايز، بلكه از سر فهم و شعور انسانیِ خود، به منظورارتقا به كمالات انسانی، آن را انتخاب كرده اند و با تشكيل آن، گامی به سوی كمال برداشته اند بنابراين، اجتماع، غايت اختياری و انتخابیِ انسان متكامل است.

4. ديدگاه طبيعی - روانی

اين ديدگاه، ريشه های زندگیِ اجتماعیِ انسان را در گرايش ها، تمايلات، جذبه ها، عواطف و عشق انسان به انسان جستجو می كند و بر طبق آن، اجتماع، غايتی اوّلی و طبيعی است. انسان به جمع پيوسته، انسانی است كه در حقيقت، به خود رسيده است و انسان از جمع بريده، انسانی از خود بيگانه و غير طبيعی است.

انسان در اين ديدگاه، جمع را به خاطر جمع و غير را به خاطر غير می خواهد، نه اين كه در طلب مال و منفعتی و يا در طمع خدمت و رياستی باشد و يا از ترس طغيان طبيعت و حوادث ناگوار، به اجتماع تن داده باشد.(1)

طبيعی است هر كدام از ديدگاه های فوق، فلسفه انسانی و سياسی، اجتماعیِ خاص خود را دارد و لوازم اخلاقی، تربيتی، حقوقی،سياسی، قضايی و حكومتیِ متناسب آن فلسفه را می طلبد. چنان كه ملاحظه شد، در دو ديدگاه اول، حيات اجتماعی، از اصالت و هدف انسانیِ محض برخوردار نيست.

 در ديدگاه اول، علت صرفاً خارجی است و در دوم، علت درونی است و در ديدگاه سوم و چهارم هم علت درونی است؛ زيرا زندگیِ اجتماعی، به منظور دست يابی به اهداف متعالی و انسانی شكل گرفته است.

فارابی با طرح ديدگاه های مختلف، در مورد منشأ اجتماع، در آثار مختلف خويش بحث های گسترده ای دارد.

او در «آراء اهل المدينة الفاضله» می گويد: برخی از آرای ناصحيح را اعتقاد بر اين است كه نظام موجودات، بر ارتباط و همكاری و محبت بنا نشده است و اصولاً فطرت و طبع انسان ها، اجتماعی نيست، بلكه وجود انسان ها بر فردگرايی و قهر و غلبه بنا گرديده است.

لذا اگر اجتماعی هم ايجاد شود، در آن، قانون جنگل حاكم خواهد بود. هر كس در پی غلبه و بهره كشی از ديگری است.

«فانا نری كثيراً من الحيوان يثب علی كثير من باقيها فيلتمس افسادها و ابطالها من غيران ينتفع بشی ء من ذلك نفعاً يظهر كانّه قد طبع علی ان لايكون موجود فی العالم غيره او انّ وجود كل ما سواه ضارّ له...»(2)؛

يعنی اين نوع از انسان ها همانند بسياری از حيوانات هستند كه بر حيوانات ديگر حمله می كنند و درپی نابودی و ازبين بردن آن ها هستند، بدون آن كه لزوماً نفعی عايدشان گردد تا آن جا كه گويا بر چنين فطرت و طبيعتی خلق شده اند كه در نظام هستیِ موجود، جز آن ها نبايد وجود داشته باشد و يا اين كه وجود هر موجود ديگری برای آن ها زيان آور است كه يا بايد آن ها را از بين ببرد و يا حداقل آن ها را در جهت منافع خود برده قرار دهد.

قهراً هر نوعی از انواع موجودات، در مورد ديگران، همين روش را در بين می گيرد. پس همه موجودات، اعم از انسان ها و غير انسان ها، با اين خصوصيات رها و آزاد شده اند تا بر يكديگر تغالب و تهاجم كنند.

پس آن موجودی كه نسبت به ديگران قوی تر و قاهرتر باشد، از لحاظ خلقت و وجود، كامل تر و تمام تر است و در صدد نابودی و يا استعباد و استخدام ديگران بر می آيد و همواره وضع بدين حال است.

لذا عده ای تصور كرده اند كه «ان هذه الحال طبيعة الموجودات و هذه فطرتها و التی تفعلها الاجسام الطبيعيه بطبايعها هی التی ينبغی ان تفعلها الحيوانات المختاره باختياراتها و اراداتها و المرويّه برويّتها و لذلك رأوا ان المدن ينبغی ان تكون متغالبه و متهارجه لامراتب فيها ولانظام»؛

يعنی وضعيت توحش و تغلب و هرج و مرج در طبيعت و فطرت موجودات نهفته است. بنابراين، آن چه را اجسام طبيعی به طبيعت خود انجام می دهند، شايسته است حيوانات مختار (انسان ها) به اختيار و اراده خويش عمل كنند و حيوانات صاحب انديشه، با اراده و انديشه خود بر اين طريق مشی كنند.

بدين جهت است كه آرای جاهله معتقدند كه افراد مدينه، همواره خواهان غلبه و هرج و مرج هستند و اعتقادی به مراتب اجتماعی و نظم و نظام و شأن و مقام ندارند و هر فردی از افراد انسانی با تمام امكانات و خيراتی كه در اختيار دارد، می خواهد بر ديگران سلطه يابد و خيرات آن ها را از آنِ خويش كند و سعادت از آنِ كسی است كه قدرتمندتر باشد و هرچه اراده كند، همان سعادت است.

معلم ثانی در ادامه اين مقدمه می گويد: از اين گونه آرای جاهلانه در جوامع انسانی فراوان است. سپس چهار ديدگاه را بيان می كند و ما مختار ايشان را نيز با عنوان ديدگاه پنجم مطرح خواهيم كرد.

1. ديدگاه فرد گرايانه:

گروهی بر اين باورند كه بين انسان ها هيچ گونه دوستی و رابطه ای، نه طبيعی و نه ارادی، وجود ندارد. هر انسانی سعی دارد از وجود انسان ديگر بكاهد و هر فردی از ديگری متنفر و گريزان است. هيچ دو فردی با يكديگر مرتبط نيستند، مگر در هنگام نياز و ضرورت و هيچ گاه مأنوس نشوند و الفت نيابند، مگر در هنگام حاجت.

در همين مورد هم در آن امر مشتركی كه هر دو بر آن اجتماع كرده و وجه مشترك آن ها است، سرانجام، يكی غالب و ديگری مغلوب می شود. اگر به واسطه يك عامل خارجی هم مجبور به اتحاد و ائتلاف شوند، تا آن هنگام اين ائتلاف برقرار است كه حاجت آن ها برآورده شود و با رفع نياز، دوباره بنای منافرت و جدايی را بگذارند.

فارابی با رد اين ديدگاه می گويد: «و هذا هو الداء (الرأی) السبعی من آراء الانسانيه»؛(3) يعنی اين همان آرا و عقايد (يا همان بيماری و آفت) سبعيت است كه در آرای بنی نوع انسان وجود دارد.

2. ديدگاه ضرورت اجتماع، برای ادامه حيات:

گروهی ديگر چون در يافتند كه انسان به تنهايی نمی تواند به همه حوايج و نيازهای زندگی اش قيام كند، بدون آن كه برای وی ياوران و معاضدانی باشد كه هر يك برای وی كاری انجام دهند و به كاری قيام كنند، معتقد به ضرورت زندگیِ اجتماعی شدند.

3. ديدگاه استخدام و استعباد:

در اين منظر، اعتقاد براين است كه رفع جوايج انسان، از راه قهر و غلبه انجام می گيرد. به اين صورت كه آن كسی كه معاونان و ياورانی نياز دارد، قومی را مقهور خود كرده و سپس آن ها را بردگان خويش می سازد و به وسيله آن ها قوم ديگری را مقهور كرده، آنان را نيز برده می سازد.

البته ياور و معاون او در فرايند اين سلطه جويی، با او هم سان و برابر نيست،بلكه هم چنان زير دست و مقهور او است؛ مثلاً فردی كه از لحاظ جسمانی و سلاح قوی تر است، نخست يك فرد را مقهور خود می گرداند و هنگامی كه مقهور او شد، به وسيله او يك نفر يا يك گروه ديگر از انسان ها را نيز مقهور خود می سازد و از طريق آن ها برعده ديگری مسلط می شود و به اين ترتيب، معاونان و ياوران بسياری برای آن فرد غالب پديد می آيد و او می تواند همه را در جهت برآوردن خواست ها و هوا و هوس خود به كار گيرد.

4. ديدگاه طبيعی، غريزی:

معلم ثانی می گويد: گروهی از اصحاب آرای جاهلانه ديدند كه خواهی نخواهی، در جوامع انسانی، نوعی ارتباط و دوستی و ائتلاف وجود دارد «و آخرون رأوا ههنا (فی الاجتماع) ارتباطاً و تحاباً و ائتلافاً»(4) و به هر صورت، اين اجتماع طبيعی وجود دارد؛ اما در منشأ و وجه اشتراك و عامل به وجود آورنده آن، اختلاف نظر به وجود آمد. لذا طرفداران اين ديدگاه، حداقل به ده گروه مختلف تقسيم شدند:

4/1. اشتراك در آبا: گروهی حد جامع و وجه اشتراك و منشأ اجتماع را ولادت از پدر واحد می دانند. به واسطه محوريت پدر، اجتماع پديد می آيد تا به كمك آن بر ديگران غلبه يابند و از سلطه ديگران جلوگيری كنند.

آبا محور تباين و تنافر و ارتباط و ائتلاف هستند. طبيعی است هر قدر اشتراك در پدر نزديك تر باشد، ارتباط بيش تر خواهد بود و هر قدر دورتر باشد، ارتباط كم تر و ضعيف تر، تا آن جا كه به كلی ارتباط قطع می شود و بين آن ها تنافر برقرار شود، مگر آن هنگام كه ضرورتی از خارج، آن ها را به اجتماع و ارتباط وادارد.

4/2. اشتراك در تناسل: گروهی معتقدند كه اجتماع، بر اثر اشتراك در تناسل است بدين گونه كه اولاد ذكور اين طايفه با اولاد اناث آن طايفه و بر عكس، فرزندان ذكور آن طايفه با فرزندان اناث اين طايفه، ازدواج و تناسل می كنند. اين پيوند، موجب اجتماع شده است.

4/3. اشتراك در رئيس اول: پاره ای از آرای جاهله را اعتقاد بر اين است كه منشأ اجتماع، اشتراك در رئيس اول است؛ يعنی كسی كه نخست آن ها را گرد هم آورده بود و امور آن ها را تدبير و اداره كرده است، به طوری كه بر ديگران غلبه يافته، به خيری از خيرات جاهليه نايل آمده اند.

4/4. اشتراك در قرارداد اجتماعی: گروهی ديگر معتقدند كه منشأ اجتماع، ناشی از عهد و پيمان و قراردادی است كه بين افراد منعقد شده است، كه هر انسانی از بخشی از حقوق خويش گذشت كند و متعهد شود كه با ديگران منافرت نكند و موجب خذلان آن ها نشود و در برابر دشمن مشترك و در غلبه بر قومی ديگر و هم چنين دفع غلبه غير از خود، هم چنان متحد و يك دست باشد.

4/5. اشتراك در زبان و خُلق و خوی طبيعی: عده ای معتقدند محور اساسی در ارتباط و اجتماع، بر خلق و خوی طبيعی و زبان مشترك است و نبودن اين موارد، موجب دوری و تنافر است. اين عامل مشترك همه ملت ها و امت ها است و به واسطه اين ها بين خودشان دوستی برقرار می كنند و باغير خود منافر می شوند؛ زيرا تباين همه امت ها به واسطه اين سه عامل است.

4/6. اشتراك در نوع اجتماع: عده ای ديگر بر اين باورند كه اجتماع و ارتباط، به واسطه اشتراك در نوع آن است؛ مثلا اشتراك در منزل و در درجه بعد، اشتراك در محل های سكونت و اخص از همه، اشتراك در منزل است. بعد اشتراك در كوی و بعد اشتراك در محله است.

و از همين جهت است كه با همسايگان احساس برابری و مساوات دارند؛ زيرا همسايگان، در كوی و محله، سپس در مدينه و بعد در ناحيه ای كه مدينه در آن واقع است، اشتراك دارند.

فارابی پس از ذكر موارد شش گانه فوق، اموری ديگر را ذكر می كند كه موجب روابط جزئی در جماعت های كوچك و بين يك دسته ای از مردم و حداقل بين دو نفر می شود و آن ها را بدين شرح بيان می كند:

4/7. دوام ملاقات بين افراد، سبب تشكيل اجتماع شده است.

4/8. اشتراك در مصرف خوردنی ها و نوشيدنی ها منشأ تشكيل (نوعی) اجتماع است.

4/9. اشتراك در صنايع، سبب تشكيل اجتماع است.

4/10. اشتراك در دفع ناملايمات و بدی هايی كه بر آن ها وارد شده، سبب هماهنگی در اجتماع شده است.

4/11. اشتراك در خوشی ها و لذت طلبی ها سبب تشكيل اجتماع است.

4/12. اشتراك در جاهايی كه نياز به يكديگر وجود دارد، مثل رقابت در سفر، منشأ تشكيل نوعی اجتماع است.(5)

5. ديدگاه فارابی در منشأ حيات اجتماعی:

فارابی با رد چهار ديدگاه قبلی، معتقد است كه همه آن ها آرا جاهله و فاسده هستند.(6) او در ديدگاه خويش بر اين باور است كه انسان افضل موجودات در نظام هستی است (7) و بايد بتواند به افضل مراتب كمال و سعادت نايل شود.(8)

و چون انسان موجودی است دو بعدی، به تبع آن، دو نوع حيات دارد كه يكی قوامش به واسطه اغذيه و ديگر امور خارج از او است كه در دنيا به آن ها نيازمند است و ديگری قوامش بذاته است بدون آن كه نيازی به ديگر اشيای خارج از خود داشته باشد.

او در مورد بُعد اول آدمی می گويد: «و الانسان من الانواع التی لايمكن ان يتم لها الضروری من امورها ... الا باجتماع جماعات»؛(9) يعنی انسان از جمله انواعی است كه حيات ضروریِ او به جز در اجتماع تأمين نمی شود.

در مورد بُعد دوم هم می گويد: «لكن لا يبلغ الافضل من احوالها الا باجتماع اشخاصه بعضها مع بعض»؛ يعنی به برترين حالات نمی رسد مگر آن كه اشخاص با هم اجتماع نمايند. به عبارت ديگر، وصول به سعادت قصوی و كمال نهايی، كه غايت بُعد روحانی انسان است، نيازمند استفاده از مجاریِ طبيعی، از جمله، «اجتماع» دارد.

فارابی در «تحصيل السعاده» در اين باره می نويسد: «ان الانسان انما يصير الی الكمال ... اذا سعی عن هذه المبادی نحو بلوغ هذا الكمال و ليس يمكنه ان يسعی نحوه الا باستعمال اشياء كثيره من الموجودات الطبيعيه».(10)

بنابراين انسان در رسيدن به كمال نهايیِ خود، هم نياز به استفاده از پديده های طبيعی دارد كه يكی از مصاديق آن، «اجتماع» انسانی است. معلم ثانی بلافاصله در ادامه می گويد: «اذ جميع الكمالات ليس يمكن ان يبلغ ها وحده بانفراده دون معاونة ناس كثيرين له»؛ يعنی برای رسيدن به همه كمالات مادی و معنوی، انسان به تنهايی و بدون كمك ديگران نمی تواند نائل شود.

تا اين جا از بيان فارابی ضرورت اجتماع معلوم شد؛ اما اين كه منشأ اين ضرورت، نياز «فطری» و «طبيعی» است و يا انسان با «اراده» و اختيار و «عقلانيت» آن را انتخاب می كند و يا آن كه فطرت و طبع انسان ها بر فرديت استوار است و بر اثر ضرورت و اضطرار، حيات جمعی را پذيرفته است، در «تحصيل السعاده» روی سه عنصر «فطرت»، «كمال طلبی» و «فطرت طبيعی» و غريزه مادی تكيه دارد و می گويد: «فطرت هر انسانی به صورتی است كه در بر آوردن نيازهايش مرتبط با ديگران است و هم چنين برای رسيدن به كمال خود، نيازمند مجاورت و اجتماع با ديگران است.

هم چنين فطرت طبيعیِ او در پناه بردن و مسكن گزيدن با نوع انسان های ديگر است. به همين دليل است كه انسان را حيوان انسی و حيوان مدنی گفته اند: «فلذلك يسمی الحيوان الانسی و الحيوان المدنی».(11)

در كتاب «السياسة المدنيه» آمده است: «انسان از آن نوع موجوداتی است كه ممكن نيست ضروريات امور زندگی و زيست او تمام و كامل گردد و به برترين كمالات و احوال انسانی خود برسد مگر به واسطه اجتماع جمعيت های بسيار، در يك مسكن و محل واحد».(12)

بنابراين، فارابی ديدگاه نخست را، يعنی اين كه حيات اجتماعی، طبعی و فطری نباشد و صرفاً ضرورت و اضطرار خارجی عامل آن است، نمی پذيرد؛ اما با توجه به تأكيدی كه بر طبعی و فطری بودن اجتماع، در كنار ضرورت تأمين حيات مادی دارد، نظريه دوم (طبعی - غريزی) را اجمالاً می پذيرد؛ به اين معنا كه رفع احتياج مادی، زمينه ای است كه در درون و باطن، انسان را به سوی اجتماع سوق می دهد و اشباع حوايج مادی و غرايز حيوانی، نظير خوردن و خوابيدن و لذت بردن، بخشی از كشش های انسانی به سوی اجتماع است، نه اين كه تنها عامل و منشأ حيات اجتماع باشند.

اما فارابی نظريه سوم، يعنی «طبيعی - عقلانی» را می پذيرد و معتقد است تلاش انسان برای رسيدن به سعادت و كمال، هم ريشه در طبيعت آدمی دارد و هم مبنای انتخابی و عقلانی، كه بدون حيات اجتماعی و به تعبير او بدون بهره گيری از «موجودات طبيعی» ميسر نيست؛

اما در مورد نظريه چهارم، معلم ثانی با توجه به پذيرش مبنای «طبيعی» و «فطری»، لزوماً نوعی گرايش غريزی به حيات اجتماعی را نيز می پذيرد؛ ولی با عنايت به نگرش چند بُعدی و چند عاملی به اجتماع و تأكيد بر كمال غايی، فارابی به جامعه، نگرشی «ابزاری» دارد؛ يعنی آن را وسيله ای برای رسيدن به آن كمال و سعادت می داند.

او در «آراء اهل المدينة الفاضله» آورده است: «هريك از آدميان بر سرشت و طبيعتی آفريده شده اند كه هم در قوام وجودیِ خود و هم در نيل به برترين كمالات ممكن خود، محتاج به امور بسياری هستند كه هريك به تنهايی قادر بر انجام همه آن امور نيست، بلكه در انجام آن،نياز به گروهی است كه هر يك از آن ها متكفل انجام امری از مايحتاج آن بود و رابطه هرفردی با ديگری بدين منوال است.

و به اين علت است كه برای هيچ فردی از افراد انسان، وصول بدان كمالی كه «فطرت طبيعیِ» او برايش به وديعت نهاده است، ممكن نشود مگر به واسطه اجتماع و گروه های بسياری كه ياری دهنده يكديگر باشند و هر يك برای ديگری در انجام بعضی از مايحتاج او و آن چه در قوام وجودش بدان محتاج است، قيام كند تا بدين وسيله، همه آن چه جمله آن جماعت، برای آن قيام كرده و كاری انجام داده اند، گرد آيند و برای هر يك، نيازهايش كه هم در قوام وجودی و حيات طبيعی بدان محتاج است و هم در وصول به كمال، فراهم شود».(13)

ب) ماهيت اجتماع

واژه «جامعه» از جمله واژگانی است كه در قرن های سوم و چهارم هجری قمری، توسطفيلسوفان سياسی به مفهوم امروزی به كار نرفته است. آنان از واژه متداول «جماعت»و«اجتماع» بهره گرفته اند. در اصطلاح جامعه شناسیِ معاصر، بين اصطلاح جامعه وجماعت و اجتماع، تمايز قائل شده اند.

در مفهوم جامعه گفته شده است كه جامعه،وحدت و هم بستگیِ مكانيكی بين افرادِ برابر، بر اساس توافق صرفاً قراردادی است كه اگراين قرارداد از بين برود، حاصل امر، يك توده و يك «اجتماع» كاملاً سازمان نيافته خواهدبود.

بنابراين، تلقیِ معاصر از اجتماع، انبوهه طبيعی يا مصنوعی است كه بين آن ها هيچ گونه انسجام و هماهنگیِ مستحكم و بادوامی وجود ندارد. ممكن است برای نيل به يك هدف كوتاه مدت و يا حتی اتفاقی، اين اجتماع شكل بگيرد؛ همان طور كه واژه جامعه،درگذشته، اين معنا را تداعی می كرده است.

در اصطلاح فقه، واژه «جامعه»، كه برای مسجد جامع و مسجد مركزی و يا نماز جمعه به كار می رود، در واقع، تداعی كننده گروهی از مؤمنان است كه برای انجام يك عبادت و ارتباط معنوی با خداوند، درمكان و زمان محدود و مشخصی با هم جمع می شوند.

فارابی در هيچ يك از آثار و آرای سياسیِ خويش، واژه جامعه را به مفهوم امروزی آن به كار نبرده است، بلكه از واژه«اجتماع» و «جماعت» استفاده می كند.

در نظر او اجتماع صرفاً يك تجمع مقطعی و موردی نيست، بلكه گروهی از افراد كه با هم ائتلاف و ارتباط برقرار می كنند تا برای تحقق غايات و اهداف فطری و ضروریِ خود، در مجموعه ای منسجم و سلسله مراتبی، با هم تعاون و هم كاری كنند.

فارابی در كتاب «آراء اهل المدينة الفاضله» در باره اجتماع مدينه می نويسد: «اجتماعی است كه اجزای آن، در فطرت، مختلف و در هيئت، متفاضل، و در عين حال، دارای ائتلافی منظم وطبعاً مرتبط به هم هستند»: «اجزاؤها مختلفةالفطره، متفاضله الهيئات ... مؤتلفةمنتظمةمرتبطةبالطبع».(14)

فارابی علاوه بر عنصر ائتلاف، انتظام، ارتباط و ذو مراتب بودن اجزای مستقل،روی دو ويژگیِ «تعاون» و «غايت مداری» در انواع اجتماعات خويش،تأكيدخاصی دارد: «الاجتماع الذی به يتعاون علی نيل السعادة هو الاجتماع الفاضل»؛(15)

يعنی اجتماعی كه تعاون در آن، موجب نيل به سعادت است، همانا اجتماع فاضل می باشد. از مجموعه نظرات معلم ثانی در مورد مفهوم اجتماع، ويژگی های ذيل قابل توجه است:

الف) غايت گرايی

در فصل هفتم بيان شد كه فارابی فيلسوفی غايت گرا است و جهت گيریِ منظومه فكریِ او، بلكه تمام اجزای فلسفه وی بر اساس غايات استوار است.

در بحث اجتماعات، در كنار اهميتی كه به علت فاعلی، يعنی فرد به عنوان عنصر اساسیِ تشكيل دهنده اجتماع می دهد و هم چنين توجه به علت صوری و مادی، تا آن جا كه آن ها را جزء شرايط علم می داند،(16) به علت غايی توجه ويژه ای دارد.

لذا در همه تعريف های خويش ضمن توجه به اهداف مادی، در ورای ظواهر دنيوی، حقايق غايی «كمال»، «سعادت قصوی»، «خير افضل» و «فضيلت» را نيزدر تعريف اجتماع وارد كرده است و بر اين باور است كه اجتماع، هم غايت «معيشتی» دارد وهم از غايت «اخروی» برخوردار است.(17) همان طور كه فرد، اين دو غايت را دارد.(18)

ب) ارگانيسم

فارابی در بسياری از آثار سياسیِ خويش، اجتماع را از حيث وظيفه و كاركرد، به بدن انسان تشبيه می كند و بر اين اعتقاد است كه اجتماع مدنی، همانندبدنی تندرست و با اعضايی سالم است كه همه اعضايش برای تماميت وحفظ حيات موجود زنده، تعاون دارند و هم چنان كه اعضای بدن، مختلف بوده و طبيعت و قوای آن ها يك سان نيستند و نيز يك عضو، يعنی قلب،رئيس اعضای ديگر است و مرتبت اعضای ديگر، بر اساس نزديكی با آن معلوم می شود، اجتماع مدينه نيز اعضايش دارای طبيعت های مختلف و شؤون متفاوت هستند.

در آن، رئيسی حاكم است كه جايگاه و مرتبه هر جزئی بر اساس نزديكی با آن رئيس مشخص می شود.(19)

ج) ارتباط و انسجام درونی

اجتماع فارابی، اگر چه ممكن است در آن، افراد «غير فاضل» و ناسازگار،مانند گروه های مختلف «نوابت» كه هم چون خار و خاشاك در بدنه جامعه هستند، وجود داشته باشد، اما باتوجه به ساختار كلیِ آن و عناصرتشكيل دهنده آن و هم چنين تشبيه كاركردآن به ساختمان ارگانيكیِ بدن موجود زنده، از پيوستگی و انسجام درونی بين همه اجزای آن برخورداراست.

افراد در عين داشتن نقش و اراده فردی، در جامعه باهم ارتباطدارند و همان است كه در «آراء اهل المدينة الفاضله» تعبير می شود به اين كه اجزای اجتماع مدنی«مؤتلفة منتظمة مرتبطة بالطبع»،(20) با هم ائتلاف و انتظام و ارتباط طبعی دارند.

د) تعاون

شالوده بحث اجتماع فارابی را «تعاون» و همكاری افراد جامعه برای وصول به غايت واحد آن تشكيل می دهد. به همين دليل، فارابی «تعاون» را هم سنگ اصل اجتماع تلقی می كند و در «آراء اهل المدينة الفاضله» فصل مربوط به اجتماع را چنين آورده است: «القول فی احتياج الانسان الی الاجتماع و التعاون».

و در همين فصل می نويسد: «جماعة كثيره متعاونين يقوم كل واحد لكل واحد...»؛(21) يعنی جماعت بسياری از مردم، كه با يكديگر تعاون دارند، گردهم آمده و هر كس بعضی از نيازهای ديگری را كه برای قوامش به آن ها نياز دارد، برآورده می سازد و در نتيجه ياری و جمع شدن كل اجتماع، تمام اشيايی كه هر كس برای قوام و نيز كمال، به آن ها احتياج دارد، جمع می گردد.

او بر اين باور است كه انسان به تنهايی نمی تواند به ضروريات زندگی و كمال نهايیِ خويش برسد مگر آن كه «دون ان يكون له موازرون و معاونون يقوم له كل واحد بشی ءٍ مما يحتاج اليه».(22) برای او ياوران و همكارانی باشد كه هر كدام، عهده دار برآوردن بخشی از نيازهای جمع باشد.

ه) ابزار انگاری

فارابی به سبب ايده غايت گرايیِ خويش، به اجتماع انسانی، نقش غايی و اصالی نمی دهد، بلكه برای آن، جايگاه آلی قائل است. لذا در تعريف اجتماع، روی وسيله «نيل به سعادت» تأكيد می كند و می گويد: «الاجتماع الذی به يتعاون علی نيل السعادة هو الاجتماع الفاضل»؛(23) يعنی اجتماعی كه «به وسيله» آن برای رسيدن به سعادت، همكاری می شود، همانا اجتماع فاضل است.

ج) انواع اجتماعات

فارابی اجتماعات را در دو سطح كمی و كيفی مطرح می كند و انواع اجتماعات كوچك و بزرگ و كامل و ناقص او از همين دو سطح نشأت می گيرند و از همين نقطه، نظام سياسیِ خويش را ارائه می دهد. برای اختصار، هر كدام از دو سطح را جداگانه بيان می كنيم:

سطح اول - تقسيم مادیِ اجتماعات

در اين سطح، فارابی بر اساس ملاك كمّی و جغرافيايی، اجتماعات انسانی را به حسب گستردگی و تنوع روابط درونی، به دو نوع اجتماع كامل و اجتماع ناقص تقسيم می كند و در آخرين اثر سياسیِ خويش، «آراء اهل المدينة الفاضله» می نويسد «اجتماعات، بعضی كامل و بعضی غير كامل هستند و اجتماعات كامل عبارتنداز:

الف) اجتماع عظمی :
اين اجتماع عبارت است از اجتماع همه جماعات، كه در قسمت مسكونی و «معموره ارض» می باشد. در واقع، اين اجتماع، همان دولت جهانیِ فارابی است كه شامل تمام انسان های روی زمين می شود كه در فصل بعد، بدان خواهيم پرداخت.

ب) اجتماع وسطی :
عبارت است از اجتماع امتی كه در جزئی از قسمت معموره زمين باشد. اين اجتماع، دست كم از سه مدينه و دولت شهر تشكيل شده است.

ج) اجتماع صغری :
اجتماع مردم يك مدينه است كه در واقع، در جزئی از محل سكونت يك امت تشكيل می شود. از لحاظ كمّی، دست كم جمعيت يك مدينه، يك سوم جمعيت امت است.

فارابی در تبيين ايده «مدينه» از افلاطون متأثر است و علی رغم آن كه مدينه، كوچك ترين نوع اجتماع كامل او است، ولی برخی اصرار دارند او را با همين سطح «مدينه فاضله» معرفی كنند.(24)
و اما اجتماع غير كامل نيز چهار نوع است:

الف) اجتماع دِه:
اين اجتماع، دست كم از 27 خانواده تشكيل می شود.
ب) اجتماع محله:
اين اجتماع، دست كم از نه خانواده تشكيل می شود.
ج) اجتماع كوی:
دست كم سه خانواده، اجتماع كوی را تشكيل می دهند.
د) اجتماع منزل:

فارابی در «فصول المدنی» در باره تعداد جمعيت خانواده آورده است. «المنزل انّما يلتئم و يعمر من اجزاء و اشتراكات محدوده و هی اربعة: زوج و زوجة، والدو ولد، مولی و عبد، قنيه ومقتنی».(25)

يعنی منزل از اجزا و مشتركات محدودی التيام يافته و آباد می گردد كه عبارتند از چهار عنصر زوج و زوجه، سرور و غلام، پدر و فرزند و كنيز و مالك، كه اگر حداقل يك فرزند مقصود باشد، هر خانواده حداقل از چهار نفر عضو تشكيل شده است.

اجتماع در منزل، كوچك ترين نوع اجتماع ناقص است. نسبت بين انواع اجتماع، چنان است كه اجتماع كوچك تر، جزئی از اجتماع بزرگ تر می باشد. و آن اجتماع، خود عنصر تشكيل دهنده اجتماع بعدی است، به گونه ای كه هر يك از اجتماعات، در بطن اجتماع بزرگ تر از خود قرار می گيرد و اجتماع عظمی ، در واقع، در برگيرنده همه اجتماعات بشری، در كره زمين است.

بنابراين، اجتماع منزل، جزئی از اجتماع كوی است و اين اجتماع هم جزئی از اجتماع محله است و اين اجتماع، جزئی از اجتماع مدنی است.

فارابی تأكيد دارد كه وجود اجتماعاتِ دِه و محله؛ به خاطر اجتماع مدينه است، جز آن كه وضع دِه، نسبت به شهر، به اين صورت است كه دِه، خادم شهر است و شهر، جزئی از مسكن يك امت است و امت هم جزئی ازجمله اهل قسمت معموره زمين است. پس خير افضل و كمال نهايی، نخست به وسيله اجتماع مدنی حاصل می آيد و نه اجتماع ديگر كه كم تر و ناقص تر از آن باشد.(26)

بنابراين، اجتماعات ناقص، به اعتبار آن كه جزئی از اجتماع مدنی هستند، می توانند در سعادت و كمال انسان مؤثر باشند و الا به تنهايی نمی توانند چنين نقشی را داشته باشند.
در اين جا نمودار اجتماعات انسانی ارائه می شود:

سطح دوم - تقسيم ارزشیِ اجتماعات

يكی از محورهای اساسی در فلسفه سياسیِ فارابی، كه كليد فهم بسياری از موضوعات او است، بحث «فضيلت» و فضايل می باشد، كه براساس آن، انسان و اجتماع را به فاضل و غير فاضل تقسيم می كند و اين تقابل ارزشی را در سطوح مختلف اجتماعات كامل و نظام سياسیِ خويش مطرح می كند و از همين جا ملاك تقسيم نظام های سياسیِ مطلوب و غير مطلوب را به شرح ذيل ارائه می دهد:

الف) اجتماع فاضل:(27)

اجتماعی كه تحت رياست رئيس اول (فاضل) اداره می شود. فارابی در مقابل اجتماع فاضل، سه نوع اجتماع غير فاضل را مطرح می كند:
1. اجتماع جاهله
2. اجتماع ضالّه
3. اجتماع فاسقه

ب) نظام سياسیِ مدينه:

معلم ثانی ابتدا با ملاك فضيلت، مدينه را به دو نوع «مدينه فاضله» و «مدينه غير فاضله» تقسيم می كند و در تعريف مدينه فاضله می گويد: «مدينه ای كه مقصود حقيقی از اجتماع در آن، تعاون بر اموری است كه موجب حصول و وصول به سعادت آدمی است، مدينه فاضله است.»(28)
سپس مدينه غير فاضله را با الهام از قرآن و مبانیِ دينی، به چهار قسم تقسيم می كند:

1. مدينه جاهله:
مدينه ای است كه مردم آن، نه سعادت را شناخته و نه حتی به دلِ آنان خطور كرده است و اگر هم به سوی آن ارشاد شوند، نه فهم كنند و نه بدان معتقد شوند.

2. مدينه فاسقه:
مدينه ای است كه آرا و عقايد مردم آن، عيناً همان آرا و عقايد مردم مدينه فاضله است و به هر آن چه مردم مدينه فاضله آگاه و معتقدند، اينان نيز اعتقاد دارند؛ اما افعال و كردار آنان به سان افعال و كردار مدينه های جاهله است.

3. مدينه مبدّله:
عبارت است از مدينه ای كه آرا و عقايد و افعال گذشته آنان فاضله بوده، ولی آن آرا استحاله شده و تغيير يافته است.

4. مدينه ضالّه:
مدينه ای است كه مردمش در زندگیِ بازپسين، همين سعادت (سعادت مربوط به مدينه فاضله) را می خواهند؛ اما اين اعتقادشان تغيير يافته و درباره خدا و موجودات ثوانی و عقل فعال، معتقد به آرای فاسده ای شده اند.

سپس فارابی مدينه جاهله را بر اساس غايات و اهداف مردم اهل آن، به شش نوع مدينه تقسيم می كند كه البته همين اقسام در ذيل مدينه فاسقه، مبدّله و ضالّه نيز مطرح خواهد بود. بنابراين، مدينه های غير فاضله، به 24 قسم، به شرح ذيل، تقسيم می شوند:

1. مدينه جاهله ضروريه.
2. مدينه جاهله بداله.
3. مدينه جاهله خست.
4. مدينه جاهله كراميه.
5. مدينه جاهله تغلبيه.
6. مدينه جاهله جماعيه.
7. مدينه فاسقه ضروريه.
8. مدينه فاسقه بداله.
9. مدينه فاسقه خست.
10. مدينه فاسقه كراميه.
11. مدينه فاسقه تغلبيه.
12. مدينه فاسقه جماعيه.
13. مدينه مبدّله ضروريه.
14. مدينه مبدّله بداله.
15. مدينه مبدّله خست.
16. مدينه مبدّله كراميه.
17. مدينه مبدّله تغلبيه.
18. مدينه مبدّله جماعيه.
19. مدينه ضالّه ضروريه.
20. مدينه ضالّه بداله.
21. مدينه ضالّه خست.
22. مدينه ضالّه كراميه.
23. مدينه ضالّه تغلبيه.
24. مدينه ضالّه جماعيه.(29)

ج) نظام سياسی امت:

در اين جا فارابی ابتدا امت را به دو نوع «امت فاضله» و «امت غير فاضله» تقسيم می كند و در تعريف امت فاضله، كه دست كم از سه مدينه تشكيل شده است، می گويد: «امتی كه همه مدينه های آن برای رسيدن به سعادت تعاون كنند، امت فاضله است»

د) نظام سياسیِ معموره (جهانی):

همانند دو نظام قبلی، فارابی دولت جهانیِ خويش را به دو نوع «معموره فاضله» و «معموره غير فاضله» تقسيم می كند. در تعريف معموره فاضله، كه دست كم از سه امت، يعنی دست كم از نه نظام سياسیِ مدينه تشكيل شده است، می فرمايد: «معموره فاضله هنگامی تحقق می يابد كه همه امت هايی كه در آن زندگی می كنند، برای رسيدن به سعادت تعاون كنند.»

با توجه به اين كه مدينه، زيرمجموعه امت و امت هم زيرمجموعه دولت جهانی است، بنابراين، همه اقسام بيست و چهار گانه مدينه های غير فاضله، در ذيل امت غير فاضله و معموره غير فاضله مطرح خواهند بود.

به اين معنا كه دست كم 72 نوع نظام غير فاضله و نامطلوب، در كنار سه نظام فاضله و مطلوب، مطرح خواهد بود كه البته با توجه به اين كه هر امتی، دست كم از سه مدينه و هر معموره ای دست كم از نه مدينه تشكيل شده است، تعداد نظام های نامطلوب، بيش از رقم فوق خواهد بود.(30)

پی نوشت ها:

1. برای اطلاع بيش تر، ر.ك: كتاب مسائل جامعه شناسی از ديدگاه امام علی«ع»، اثر بنياد نهج البلاغه.
2. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 151.
3. همان، ص 153.
4. همان، ص 153.
5. همان، ص 153.
6. همان، ص 151.
7. همان، ص 66.
8. فصول منتزعه، پيشين، ص 45.
9. السياسة المدنيه، پيشين، ص 69.
10. تحصيل السعاده، پيشين، ص 61.
11. همان، ص 61 - 62.
12. السياسة المدنيه، پيشين، ص 69.
13. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 117.
14. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 119 - 121.
15. همان، ص 117 - 118.
16. رسالة فی الرد علی جالينوس، پيشين، ص 39.
17. تعليقات، پيشين، ص 38.
18. فصول منتزعه، پيشين، ص 45 - 46.
19. آراء اهل المدينة الفاضله، ص 122-121.
20. همان، ص 121.
21. همان، ص 117.
22. همان، ص 154.
23. همان، ص 117 - 118.
24. تفصيل بيش تر اين بحث، در مقاله فقه و رهبری در انديشه سياسی فارابی، اثر نگارنده، در مجله فصل نامه علوم سياسی، سال اول، شماره اول، آمده است.
25. فصول منتزعه، پيشين، ص 40.
26. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 117 - 118؛ السياسة المدنيه، پيشين، ص 69 - 70.
27. السياسة المدنيه، پيشين، ص 80.
28. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
29. همان، ص 131 - 136.
30. تفصيل نظام های مطلوب، در فصل 11 تا 13 و نظام های نامطلوب، در فصل 14 خواهد آمد.
 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید