آنان حكمت را اينگونه تعريف كرده اند: «الحكمةُ هي التشبّه بالإله بحسب طاقة البشريّة؛(2) حكمت يا فلسفه شبيه شدن انسان است به خداوند تا حدّ امكان». بنابراين حكمت معرفتی است كه از عالم ملكوت بر انسان نازل شده و محدود به تفكر بشری صرف نيست. مفهوم انتزاعی از تعريف حكمت و فلسفه اين است: فلسفه در برگيرنده علوم حقيقی است كه متّصل به فيض الهی است، لذا حكيم كسی است كه دارای ويژگی علمی - خدايی بوده و اعمال و آرای او همانند اعمال و آرای خداوند باشد، پس غايت فلسفه، كشف حقايق موجودات است با فيض الهی كه در وجود حكيم نهفته است و قول و عمل او مطابق با علم فلسفی بوده كه به دست آورده است و اين عمل و گفتار ريشه در حقيقت دارد، زيرا فيلسوف و حكيم با علم فلسفی به آن رسيده است. هماهنگ با اين مفهوم (كشفحقايق و عمل براساس آن) اخوان الصفا فلسفه را اينگونه تعريف كرده اند:
الفلسفة أوّلها محبّةالعلوم، وأوسطها معرفة حقائق الموجودات بحسب الطاقة الإنسانيّة، وآخرها القول والعمل بما يوافق العلم(3)؛ آغاز فلسفه، محبّت علوم و ميانه آن، معرفت حقايق موجودات تا حدّ امكان انسانی و پايان آن، گفتار و كردار مطابق با دانش است.
بنابراين در نگرش آنان فلسفه به دو دسته علمی و عملی تقسيم میشود.(4)
در اين نگرش، هدف فلسفه پيمودن راه رستگاری و قرار گرفتن در مراتب ملائكه الهی است، زيرا ماهيت انسان به عالیترين مقام هستی يعنی خداوند برمیگردد. همچنين غايت فلسفه كشف فضيلتهای انسان و عمل براساس آن فضيلتهاست، لذا فلسفه، اشرف و افضل علوم است كه در آن عقل و وحی هر دو راه دارد و اين ويژگی جامعيّتی به فلسفه میدهد. از اينرو كليّه علوم بشری اعمّ از رياضيات، منطقيات، طبيعيات، الهيّات و تمام زير مجموعههای آن علوم ريشه در فلسفه دارند و هر كدام از اين علوم با ويژگیهای خاصّ خود با فلسفه مرتبط هستند و به عبارتی فلسفه، خلاصه تمام علوم بشری است كه از طريق آن، نيازهای مادی و معنوی انسان برآورده میشود؛ هم تهذيب نفس حاصل میشود، زيرا حكمت آفرينش انسان تكامل نفسانی است و در اين راه فلسفه به او كمك میكند و هم شناخت به طبيعت و الهيّات و شرعيّات و سياسات به وجود می آيد.
بنابراين فلسفه، اشرف و افضل علوم و صنايع بشری است و مراتب حكيم و فيلسوف بعد از مرتبه نبی است(5) و حكما جانشينان انبيا هستند. تفاوت آن دو در اين است كه انبيا صاحب شريعتند و علم به احكام را به خود نسبت نمیدهند، ولی حكما و فلاسفه، علوم و احكام و دستاوردهای خويش را به اجتهاد علمی و فكری خويش نسبت میدهند.(6) البته فيلسوف و حكيم به حكمی خارج از حكم شريعت نمیرسد، زيرا با عقلی برگرفته از عقل فعّال كه فيض الهی است اجتهاد و استدلال میكند. به اين مفهوم، دين و فلسفه از هم جدايی ندارند: «اعلم أنّ العلوم الحكميّة والشريعة النبويّة كلاهما أمران بيّنان».(7)
تأكيد بر اين نكته لازم و ضروری است كه اخوان الصفا آموزش فلسفه به ياران خويش را تا قبل از رسيدن به تهذيب نفس و طیّ مراحل اخلاقی جايز نمیدانستند و علّت آن را توانايی نفس و آمادگی ظرفيت عقلانی برای مباحث فلسفی میدانستند.
اخوان الصفا تقسيمبندی سه گانه علوم را به قدما نسبت داده و در اين تقسيمبندی كلی، زير مجموعههای هر كدام از علوم را نيز بيان كرده اند. آنان رياضيات را به چهار دسته تقسيم كرده اند.(8) كه عبارتند از: 1) عدد؛ 2) هندسه؛ 3) نجوم؛ 4) موسيقی.
الف) رياضيات
1 - عدد:
در نزد اخوان الصفا، معرفت «عدد» از اهميّت بالايی برخوردار است و معرفت به عدد را سبب سهولت يادگيری حكمت میدانستند.(9)
در علت تقدم بحث عدد بر ساير مباحث علوم در رساله اوّل اخوان الصفا دو نكته را يادآور شده اند:
1. پيروی از مشرب حكمای فيثاغورثی كه مبنای انديشه آنان تكيه به عدد و اهميّت آن است؛ 2.مقدّمه و مدخل بودن علم عدد برای آموزش حكمت و فلسفه كه از طريق رياضيات و عدد، آسانتر است. به طور خلاصه در انديشه فيثاغورثيان اصول رياضيات مبنای اصول تمام اشياست. آنان بر اين نظر بودند كه بسياری چيزها را میتوان با عدد بيان كرد، لذا رابطه ميان دو شیء مرتبط يا نظم و ترتيب تعدادی از موضوعات منظم و مرتب را میتوان برحسب نسبت عددی بيان كرد.(10)
اخوان الصفا نيز علم عدد را عنصر اصلی حكمت و مبدأ معارف و اكسير اوّل و كيميای اكبر برمیشمردند، از اينرو معرفت به رياضيات، طبيعيات و مافوق طبيعيات را در سايه آشنايی با آن علم محقق میدانستند: «اِنّ علم العدد هو جذر العلوم، و عنصر الحكمة، و مبدأ المعارف، واسطقس المعاني، و الأكسير الأوّل والكيمياء الأكبر».(11) مبانی اوّل شناخت، آشنايی با علم عدد است.
بر مبنای انديشه فيثاغورثی، طبيعت و تركيب اشيا بهگونه طبيعت عدد است، لذا مبدأ معارف و علم اوّل است كه آگاهی از آنْ سبب تسهيل در فراگيری ساير علوم است و هر متعلّمی به تعليم آن نياز دارد: «فلذا صار مبدأ المعارف، و أوّل العلوم و به يسهل طريق التعلّم علی المتعلّمين، و لذلك قال الحكماء الفيثاغوريون: إنّ صور الأشياء مطابقة لصور العدد، و إنّ الأشياء كُلّها تركّبت بحسب طبيعة العدد».(12)
در مقام مقايسه جايگاه علم عدد با ساير علوم، جايگاه آن به مانند عقل درميان ساير موجودات است، لذا بر ساير علوم تقدّم دارد، همانگونه كه عقل برساير اشيا تقدم دارد. اساساً همانگونه كه صورت اشيا بالقوه در عقل وجوددارد، صورت ساير علوم نيز در علم عدد نهفته است.(13) بنابراين برگشت همه علوم به عدد است، همانطور كه برگشت كليه موجودات به عقل است. يكی ديگر از وجوه تقدّم علم عدد بر ساير علوم اين است كه علم عدد بالقوه در كليه نفوس وجود دارد كه از طريق تأمل در قوه فكری انسان فعليّت میيابد.(14) در بيانی ديگر، علم عدد به عقل اوّل تشبيه شده كه مشتمل بر جميع علوم است، همانطور كه تمام موجودات عاقل زير مجموعه آن و عقل اوّل محيط بر موجودات عاقل است.(15)
در عقيده اخوان الصفا نظام طبيعت به صورت نظم حاكم بر اعداد است و رابطه اشيا با يكديگر همانند رابطه اعداد با يكديگر است، كه از نظمی خاص و رابطهای خاص برخوردار است و آن رابطه خاص در ميان اعداد به گونه نظم طبيعت حاكم بر كليه موجودات است و حتّی تعداد اقمار و افلاك و ... و رابطه حاكم بر آنها، از نوع رابطه اعداد و نسبت آنها با يكديگر میباشد (رساله ششم نسبت عدديه نوع رابطه اعداد را توضيح داده است). بنابراين تمام موجودات از مبدئی واحد برخوردار است و كليه اعداد نيز از واحد نشأت میگيرد.
2 - هندسه:
شاخه دوم رياضيات، هندسه است. مبدأ علم هندسه از نقطه است و موضوع آن شناخت مقادير و ابعاد و انواع و خواصّ انواع است.(16) اين تعريف از هندسه و موضوع آن با توجّه به كاركرد كمّی علم رياضی است، اما فراتر از اين، كاركرد عقلی برای هندسه است كه در واقع معرفت غير حسّی از طول و عرض و عمق است و آن معرفت و شناخت از طريق فكر و شناخت پيدا كردن عقلی به موضوع هندسه بهدست می آيد.
بنابراين هندسه دارای يك شناخت مادّی است و يك شناخت معنوی كه از طريق تفكّر و بهكارگيری عقل بهدست میآيد. بر اين مبنا اخوان الصفا هندسه را به دو دسته عقلی و حسّی تقسيم كرده اند(17): هندسه حسّی شناخت به مقادير است و ابزار آن هم ابزارهای حسی است، نظير ديدن از طريق چشم و درك از طريق لمس، و هندسه عقلی از طريق ابزار غير حسّی است. هندسه عقلی، عبارت است از شناخت معنا و مفهوم و نسبتها، مثلاً در شیء بزرگ، مفهومِ بزرگی، معنايی است كه از طريق عقل فهميده میشود. بنابراين هندسه عقلی با شناخت معنا و مفهوم سر و كار دارد و با كمك عقل و ابزارهای عقل حاصل میشود.
اهميّت بحث از هندسه عقلی، به سبب جايگاه و نقش رياضيات در فهم امور، به ويژه دقت در فهم معانی امور و نسبتهای حاكم در بين اشياست، زيرا رياضيات پايه و اساس كلّيه علوم بهويژه علوم مربوط به معاش، از جمله معاملات، حِرَف، صنايع، و تجارت است(18). با بهرهگيری از عقل در اين علوم میتوان به ظرايف امور پی برد.
در واقع علم هندسه و در سطح عام رياضيات دارای دو بعد و دو وجهه كمّی و كيفی است، كه در هندسه كفايت به وجهه كمی جايز نيست و شناخت كيفيّات هم لازم و ضروری است. گستره هندسه حسی محدود به كارآيی فنّی و ابزاری است، ولی گستره هندسه عقلی نامحدود به اندازه عقل است كه شناخت آرمانها را در پی دارد. حاصل هندسه حسی تكنيك و فن است و حاصل هندسه عقلی شناختی بنيادين از هستی است. اخوان الصفا از فوايد دو نوع هندسه تعبير زيبايی دارند كه خواننده را از هرگونه تفسير و تأويل بی نياز كرده است و آن اينكه: كسب مهارت در صنايع از طريق هندسه حسّی حاصل میشود و فهم كيفيت تأثير افلاك و اصوات موسيقی با نظر كردن در هندسه عقلی به دست میآيد.(19) فايده اوّل ناظر به نوع اوّل هندسه است كه امری مادّی و عينی است و فايده دوم ناظر به نوع دوم هندسه است كه معرفت به آن با عقل و عقلانيت در ارتباط است و نهايت عقلانيت هم نيل به معرفت الهی است كه از طريق هندسه عقلی حاصل میشود و بالاترين شناخته است.(20)
3 - نجوم:
شاخه سوم علوم رياضی، نجوم است و موضوع آن شناخت تركيب افلاك و بروج و عدد ستارگان است.(21) نكته مهم و قابل ذكر اين است كه همانگونه كه علم هندسه دو بخش كمّی و كيفی دارد، نجوم نيز تنها به مطالعه افلاك يا عدد ستارگان نمیپردازد، بلكه در اين علم نيز فراتر از بخش عينی، يك بخش كيفی و كاربرد كيفی وجود دارد. بحث نجوم در انديشه اخوان الصفا نيز از آن جهت است كه ويژگی خاصی داشته و آن شناخت پيدا كردن به رابطه عالم كائنات يا نجوم و قوانين و اصول حاكم بر آن است.
4 - موسيقی:
موسيقی، شاخه چهارم از علوم رياضی است. رساله پنجم از رسائلاخوان الصفا به بحث موسيقی اختصاص يافته است. در توصيف اهميّت و جايگاه موسيقی شايد همين بس باشد كه علمی از علوم رياضی است. نگرش ملاهی و غنا كه نوعاً در حال حاضر نسبت به موسيقی وجود دارد، نگرشی منفی و خارج از چارچوب اصلی موسيقی است. به نظر میرسد كه اين نگرش به موسيقی از گذشته های دور وجود داشته است، زيرا اخوان الصفا در ابتدای بحث از موسيقی به اين نگرش منفی اشاره كرده و بيان نموده اند كه هدف از رساله موسيقی، آموزش غنا و توجّه به لهويات نيست.(22) بنابراين برای شناخت ماهيت و اهميّت موسيقی بايد از كلام اخوان، حقيقت اين علم را پیجويی كرد. موسيقی از نظر اخوان الصفا علمی است كه به شناخت تركيب و نسبت و كيفيت اشيايی كه دارای ذات و جوهر متفاوت هستند می پردازد.
همانگونه كه قبلاً در بحث از تقسيمات علوم گفته شد، اخوان الصفا صنايع را به دو دسته علمی و عملی تقسيم كرده اند، و نيز صنايع علمی به دو دسته صنايع علمی روحانی و صنايع علمی جسمانی تقسيم میشود. صنايع علمی روحانی مباحث مربوط به علوم است، يعنی ماهيت علوم صنعتی روحانی است و صنايع علمی جسمانی مباحث مربوط به صنعت است، يعنی از جنس صنايع بحث میكند كه عمل يدی در آن دخيل است، موضوع آن اجسام طبيعيه میباشد و مصنوعات اين صنعت، اشكال و اجناس و امور جسمانی است.(23)
امّا موسيقی صنعتی متمايز از ساير صنايع است، زيرا در اين صنعت هم جسمانيّت و هم روحانيت دخيل است، در واقع صنعتی مركّب از جسمانيت و روحانيت(24) است، بنابراين مصنوعات اين صنعت، اشكال و اجناس جسمانی نيست، بلكه مصنوع آن جوهر روحانی میباشد كه تأثيرات الحان و نغمات در نفوس شنوندگان، مصنوع آن صنعت است كه نوع تأثيرش، روحانی است. بهكارگيری اين صنعت، گاه موجب سرور و گاه موجب حزن و غم میشود؛ اين صنعت هم در اماكن عبادت به كار میرود و هم در ميدان جنگ و منازل و بازار؛ گاه موجب هيجان است و زمانی موجب سكون. اين آثار ضدّ و نقيض و ايجاد تغيير در نفوس و دگرگونی حالات از شكلی به شكل ديگر، به دليل ويژگی اين علم است كه ماهيتاً تركيبی است از روحانيت و جسمانيت و طبعاً تأثير آن دو نوع، روحانی و جسمانی خواهد بود.(25)
علت كاربرد و تأثير آن هم در بنیآدم و هم در حيوانات و با اغراض گوناگونِ ممدوح و مذموم، همين ماهيّت تركيبی آن است كه هم نفوس فاضله و هم نفوس شريره به آن تمايل دارند. امّا بهرهگيری از موسيقی تنها برای لذّت مادی، اغراضی است دور از مبنای اصلی آن، زيرا موسيقی اصلاً و اساساً ريشه در حكمت دارد كه حكما آنرا استخراج كرده و به مردم آموزش داده اند و پيدايی آن از طريق تعليم حكماست. استخراج موسيقی از طريق حكما با علم آنان به حكمت موسيقی انجام میگيرد.(26) بنابراين موسيقی را میتوان علمی دانست كه مرتبط با نواميس الهی و ناموس طبيعت است. اشتغال حضرت داود به موسيقی با آشنايی او به حكمت موسيقی است، زيرا او از ناموس طبيعت آگاهی دارد و آهنگ او آميخته با حكمت است. در اين صورت، موسيقی، آهنگ موزون طبيعت و نظام كائنات است كه در حركت افلاك و ستارگان تجلّی می يابد و حكما با علم به وضع نواميس و به كارگيری سنّتهای ناموس و آشنايی به احكام نجوم و هيئت و ارتباطات حركت افلاك، موسيقی را مطابق با نغمه و الحان طبيعت و آفرينش و به تعبير اخوان الصفا «استعمال مطابق با سنّت ناموس»، شكل و آهنگ میدهند. با اين مبانی، موسيقی صنعتی است كه برای اغراض و اعمال متفاوت به كار می رود؛ استفاده از آن برای خضوع نفس و خشوع قلب، يكی از اغراض ممدوح است كه با سنّتهای نواميس هم آهنگی دارد.
نكته ای را كه بايد بر آن تأكيد كرد اين است كه چون حكما میتوانند سعادات و نحوس را در عالم از طريق احكام نجوم و تأثيرات آن احكام بر عوالم طبيعی به دست بياورند، برای جلوگيری از شرارتهای عارض از عالم عُلوی بر عالم سفلی، سنّتهای نواميس الهی را به كار میگيرند كه نماز، روزه، دعا، خضوع و خشوع از راههای پيشگيری از آن شرارتهاست. به كارگيری لحنی از الحان موسيقی به نام «مُحْزِن»(27) باعث رقّت قلوب و گريه شنوندگان و در نتيجه سبب ندامت از گناهان و پاكی ضماير میشود. اين لحن مُحزِن، لحنی است كه حكما برای استخراج موسيقی از آن استفاده میكنند. لحن ديگری به نام «مشجّع»(28) وجود دارد كه در جنگها برای تهييج و تشجيع نفوس استفاده میشود. يا در بيمارستانها لحنی برای كاهش درد بيماران به كار میرود، همچنين در مصيبتها و عزاداریها و يا هنگام كارهای سخت و طاقتفرسا كه حمّال و بنّا و ملّاح و سواركاران انجام میدهند، لحنهايی مناسب به كار گرفته میشود و نيز ساربانان برای ايجاد نشاط در شتران و كاهش سنگينی بار آنها و چوپانان برای هدايت گاو، گوسفند و اسبان و برای اسقای آنها يا دوشيدن شير حيوانات، آهنگهای موزونی به كار میبرند كه باعث تأثير در نفوس میشود.
آنچه در موسيقی مهم است آگاهی به رمز و راز تركيب در اين صنعت است كه موجب تأثير شود و حكما از اين ويژگی برخوردارند. در اينجا بايد به بهرهگيری حكيم از هندسه عقلی كه به او در فهم كيفيّت تأثير اصوات موسيقی در نفوس شنوندگان كمك میكند، توجّه داشته باشيم.
اخوان الصفا فيثاغورث را بنيانگذار اصول موسيقی معرفی كرده اند(29). نيكوماخُسْ و بطلميوس و اقليدس پيروان فيثاغورث در موسيقی هستند. در نظر آنان اين حكما بهويژه فيثاغورث اوّلين حكيمی است كه به سرّ نغمات و الحان افلاك و ستارگان پی برده است. در عقيده اخوان الصفا، علّت اهتمام حكما به استخراج موسيقی اين است كه نفس جايگاه خويش را در عالم روحانی جستوجو میكند و خواهان خروج از عالم كون و فساد و زندان طبيعت است و موسيقی و الحان آن او را در رسيدن به اين هدف ياری میكند، از اينرو حكمای الهی در موسيقی از اشعاری استفاده میكنند كه باعث رقّت قلب و تنبيه نفس از غفلتها میشود.(30)
ذكر اين نكته لازم است كه در انديشه اخوان الصفا برای موسيقی مفهومی عام و فراگير میتوان تصوّر كرد و آن اينكه «هر لحنی كه باعث تشويق نفس به عالم ارواح شود، موسيقی است»، لذا مثلاً لحن قرآن، موسيقی است و با آن مسلمانان بر سر ذوق میآيند و هيجان ايمانی به آنان دست میدهد؛ جنگاوران و رزمجويان مسلمان با تلاوت آن بر سر نشاط میآيند و تهييج به جنگ میشوند؛ در عبادتگاهها با شنيدن كلام خدا نشاط نفسانی پيدا میكنند. اشعار و قصّه و هر چيزی كه بر آدميان تأثير بگذارد، لحنی از الحان موسيقی بهشمار می آيد.
با اين بيان و نگرش به موسيقی، شرايع انبيا با آن مخالفتی ندارد و نبايد مخالف باشد و علّت تحريم موسيقی در برخی شرايع، استفاده برخی از مردم از آن در جهت لهو و لعب و شهوات دنيايی است كه خلاف هدف مورد نظر حكما از موسيقی است(31) و در نتيجه خلاف سنن ناموس است.
در اهميّت طرح و بسط موسيقی از ديدگاه اخوان الصفا به نكته ظريفی بايد اشاره داشت و آن اينكه موسيقی و تركيب و توازن و تناسب به كار رفته در آن و نيز اغراض مورد نظر در آن، امری قابل توجه است، زيرا تركيب و تناسب و روابط حاكم در موسيقی، نمادی از تركيب و مناسبات روابط بين جهان طبيعت يا جهان تحتالقمری و جهان بالا يا جهان فوقالارضی است، و دقيقاً اين جهان، نمادی از آن جهان است. حتی تناسب اعضا در انسان و روابط بينالاعضا با مناسبات حاكم در موسيقی و اجزا و عناصر آن شباهت كامل دارد.(32) اما موسيقی يك شباهت را برجستهتر بيان میكند و آن مشابهت الحان و نغمات طبيعت با الحان و نغمات افلاك و موجودات فوقالارضی است و اين نكته مهمی است كه در بررسی نگرش اخوان از مباحثی مانند موسيقی بايد به آن توجّه داشت.
ب) منطقيات
استفاده از منطق قبل از سقراط ميان فلاسفه يونان معمول و متداول بوده است. سقراط برای جلوگيری از فريب مردم در نتيجه مغالطهورزیهای سوفسطاييان، در گذرگاهها آنان را نصيحت میكرد. بعد از سقراط نوبت به افلاطون و ارسطو رسيد. ارسطو به اين نتيجه رسيد كه با گفتن، نمیتوان مردم را از شرّ مغالطه كاران رهايی داد، لذا درصدد تدوين قوانينی برآمد كه مردم به وسيله آن، خود به خطای در گفتار پی برند و از شرّ مغالطهكاران ايمنی يابند، از اينرو مجموعه قوانين خود را در چند باب تنظيم كرد و مجموعه آنرا «منطق» ناميد.
ج) طبيعيات
علوم طبيعی از ديگر تقسيمات علوم فلسفی است كه اخوان الصفا آن را به هفت دسته تقسيم كرده اند:(33)
1 - علم مبادی جسمانی: اين علم از هيولا، صورت، زمان، مكان و حركت بحث میكند. بهطور كلی اجسام دارای جوهر و هيولای واحد میباشند و اختلاف آنها در صورت است و به دليل اختلاف درصورت، برخی اجسام اشرف از سايرين هستند؛ علت برتری و شرافت، ناشی از تركيب و چگونگی تركيب با عناصر اربعه است؛ كيفيّت تركيب و نسبت عناصر اربعه از عوامل اختلاف صوری اجسام میباشد، پس علّت اشرف بودن مربوط به ماده تركيبی و نسبت آن است، و شرافت ناشی از هيولا نيست، مثلاً طلا و نقره و مس و آهن همه دارای هيولای يكسان و اصل آنها از معدن و سنگی از سنگهای معدنی است، ولی دارای صورتهای مختلف بوده و «اشرف» بودن هر كدام از ديگری ناشی از تركيب با عناصر اربعه و نسبت تركيب است. اختلاف در صورت در مورد حيوانات و نباتات نيز صادق است، يعنی اشرفيت حيوان بر نبات ناشی از نسبت تركيبی عناصر است.(34)
به طور كلی اجسام جزئی اشرف و افضل بودنشان بستگی به قبول يا عدم قبول صورت كلی اجسام كلّيه دارد، يعنی اجسام جزئيه در صورتی كه از سادگی خارج شده و صورت كلّی در آنها ترسيم شود، میتوانند به ميزان اشرفيّت و افضليّت شیء كلی برسند. نفوس هم دارای جنس و جوهر واحد هستند و شكلی ساده دارند، ولی با كسب معارف، اخلاق، آرا و اعمال اختلاف پيدا میكنند و نفوس جزئيه با پذيرش و اكتساب علوم از ساير همجنسان خويش افضل و اشرف میشوند، مانند نفوس انبيا كه چون از استعداد بيشتری برای پذيرش اخلاق نيكو برخوردار هستند، از ساير افراد جنس خويش برتر میباشند.
نتيجه اينكه اجسام و نفوس در هيولا واحد و در صورت مختلفند و به ميزان و نوع تركيب و چگونگی تركيب با عناصر اصلی، درجه شرافت و فضيلت نفوس و اجسام متفاوت است. اين نگرش مبنايی است برای وجود و نيز قبول تفاوت در عالم كائنات و مبنای تفاوتها در اشيا و نفوس جزئی است.
2 - علم سماء و عالم: اين علم به شناخت افلاك و كواكب و كميّت تركيب افلاك و علّت دوران و حركت افلاك و اختلاف سرعت كواكب و افلاك، علّت سكون زمين در وسط فلك و نظاير آن میپردازد. تفاوت اين علم با نجوم در اين است كه نجوم به بحث از تأثير كواكب بر عالم سُفلی میپردازد، نه به كميّت وكيفيّت حركت و نظاير آن.
منظور از سماء در اين علم، افلاك است و سماوات به معنای افلاك است. افلاك نُه تاست، هفت تا از اين افلاك نُه گانه عبارتند از: فلك قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشتری و زحل كه به ترتيب به آسمان اوّل تا هفتم معروفند، امّا آسمان يا فلك هشتم محيط بر افلاك هفتگانه است و موسوم به كرسی است كه بر آسمان و زمين احاطه دارد و فلك نهم، عرش نهايی است كه بر هشت فلك ديگر احاطه دارد. شكل قرار گرفتن اين افلاك به اين ترتيب است كه هر كدام نسبت به فلك پايينتر از خود، حالت آسمانی ديگر دارد كه محيط بر آن است و زمين كرهای است شامل كوهها و آبها و خشكیها. در عقيده اخوان الصفا زمين در مركز عالم و در وسط هوا قرار دارد(35) و هوا محيط بر زميناست، همانند سفيده تخممرغ كه محتويات درونی خويش را در احاطه دارد. البتّه به ترتيب فلك قمر به مانند پوسته تخممرغ، زمين و هوا را در احاطه خويش دارد و همچنين ساير افلاك يك نوع احاطه براساس سلسله مراتب به افلاك ديگر دارد. «علم سماء و عالم» به شناخت اين سلسله مراتب و چگونگی ارتباط آنها میپردازد. در اين علم به اهميّت نقش اجسام فلكيّه در حفظ نظام عالم و تداوم اين نظام تا هنگام دوران افلاك و نيز پايان دوران افلاك، در نتيجه پايان نظام طبيعت و وقوع قيامت كه در اثر قطع ارتباط عالم افلاك با نفس كليّه، عالم به پايان میرسد - تفصيل اين بحث در هستیشناسی خواهد آمد.
3 - علم كون و فساد: اجسام تحت القمری هفت نوع هستند. به عقيده اخوان الصفا چهار نوع از آنها امّهات و كلی هستند كه عبارتند از: آتش، هوا، آب و زمين و سه قسم ديگر جزئيات محسوب میشوند؛ جزئيات از تركيب شدن با عناصر چهارگانه كلی به دست میآيند، جزئيات عبارتند از: حيوان، نبات و معادن. اجسامی كه امّهات اجسام و كلی هستند از هيولا و صورت تركيب شده اند و صورت نيز به دو دسته مقدمه و متمّمه تقسيم میشود. هر صورت مقدمه، صورت متمّمهای لازم دارد كه با وجود صورت متمّمه شیء در واقع به كمال بلوغ خود رسيده است. هر كدام از عناصر چهارگانه، صورت مقوّمه ويژهای دارد، اين عناصر چهارگانه با نسبت و تركيب مشخص و معيّنی تركيب میشود و از تركيب آنها اجسام طبيعی تحت القمری به وجود میآيد.
علم كون و فساد درباره اجسام طبيعی تحتالقمری، كميّت و كيفيّت نظم و نظام، اختلاف طبايع و كيفيّت تبديل بعضی از اجسام به اجسام ديگر و به وجود آمدن اشيای ديگر بحث میكند.(36) در اين نگرش، اجسام دائماً در حال تغيير و تبديل از صورتی به صورت ديگر هستند و علت اين تغيير، تبديل و تحوّلپذيری عناصر اصلی چهارگانه است، مانند آب كه گاهی تبديل به هوا و زمانی تبديل به زمين و هوا كه گاهی شكل آب و بعضاً شكل آتش را به خود میگيرد و در اثر اين تغيير و تحولات، معادن و نبات و حيوان به وجود میآيد، يعنی اينها حاصل امتزاج عناصر چهارگانه هستند، لذا تغيير و تحوّل در آنها نيز قابل تصوّر است.(37) البته هر كدام از اشيای سهگانه فوق كه حاصل تغيير و تحول در عناصر اصلی است، دارای مرتبهای از فضيلت است كه ديگری فاقد آن میباشد، يعنی حيوان امتزاج يافته (تركيب شده) از عناصر اربعه با نسبت معيّنی است كه نسبت به معادن، فضيلت دارد و معادن نيز نسبت به نبات برتری دارد.
نكته قابل توجه در اين انديشه اين است كه اين تحوّلات و قبول كون و فساد مربوط به عالم اجساد و اجسام است، لذا در بينش اخوان الصفا، جهنّم از عالم اجسام تحت القمری است كه دائماً دچار تغيير و تحوّل میشود، ولی بهشت در عالم ارواح قرار دارد و دنيای حيات و جاودانگی است و سرور و لذّت آن پايدار است، چون جسم نيست و بر آن فساد و دگرگونی عارض نمیشود، از اين رو دارای مقام است و لذا فلاسفه و حكما سعادت را در آن جهان میدانند(38) و اهل آن را از سعادتمندان برمی شمرند. تصوّر از عالم ارواح به كمك عقل و مشاهده با جوهر نفس امكانپذير است.
4 - علم حوادث جوّ (هواشناسی): اين علم به بررسی چگونگی تغييرات هوا میپردازد. علت تغييرات هوا تأثيرپذيری آن از حركات ستارگان است. بهطور كلی حركات ستارگان در اركان چهارگانه تأثير میگذارند، لذا شاهد تغيير و تحوّل در هوا، نظير گوناگونی رنگهای جوّ، روشنايی، تاريكی، بادها، ابرها، بارش برف، سردی، رعد و برق، صاعقه، قوس و قزح به علت تغييرپذيری در عناصر اربعه هستيم.
5 - علم معادن: شناخت معادن و علّت بهوجود آمدن آنها در اين علم بحث میشود. معادن حاصل بخارهای گداخته شده در داخل زمين و كوهها و درياهاست. اين معادن حاوی منابع املاح گوناگون معدنی، نظير طلا و نقره و آهن است. همچنين اين علم از خواص و منافع و مضرات منابع معدنی بحث میكند.
6 - علم نباتات: اين علم به بحث و مطالعه درباره گياهانی كه در روی زمين يا قلّه كوهها و يا عمق آبها می رويند میپردازد و همچنين از طعم و رايحه و خواص و منافع و مضرات گياهان بحث میكند.
7 - علم حيوان: اين علم به شناخت هر جسم تغذيه كننده كه دارای حسّ و حركت در زمين، هوا، آب، خاك، لابه لای اجسام ديگر و درون ساير حيوانات و گياهان(حشرات) است میپردازد و نيز از انواع و جنس و كيفيّت تكوّن آنها در رحم و درون تخم و ... و اختلاف در اشكال و طبايع و اخلاق و افعال و ... بحثمیكند.
همچنين طبّ و دامداری و تربيت(39) دام و طيور و كشت و داشت و به طور كلی، تمامی صنايع عملی، داخل در طبيعيات هستند.
د) علوم الهی
الهيّات شاخه ای از علوم فلسفی است و به پنج گرايش تقسيم میشود:
1 - علم خداشناسی: كه در مورد اوصاف خداوند، علّيت آن برای ساير موجودات و خالقيت و ... بحث میكند.
2 - علم روحانيات: موجودات به دو دسته مجرّد و غير مجرّد تقسيم میشوند. شناخت موجودات مجرّد كه دارای جوهر بسيط عقلی هستند، بهوسيله اين علم انجام میگيرد. اين موجودات مجرّد، ملائكه الهی هستند. افعال اين موجودات و كيفيّت ارتباط آنها با عوالم جسمانی و نيز چگونگی ارتباط، از ديگر مباحث اين علم است. بهطور كلی بحث از افلاك روحانی كه احاطه بر افلاك جسمانی دارند از مباحث كلی اين علم به شمار میآيد.
3 - علم نفسانيات: شناخت نفوس و ارواح اجسام فلكی و طبيعی و شناخت چگونگی و كيفيت رابطه نفوس افلاك و كواكب و حلول نفس در حيوانات و نيز انبعاث نفس حيوانی بعد از مردن، از مباحث عمده اين علم است. به نظر میرسد اين علم عامتر و فراگيرتر از علم روانشناسی است كه قلمرو كاركرد و حوزه مباحث آن، شناخت هنجارهای روحی و روانی و رفتارهای انسانی است. در مفهوم عام علم نفسانيات، شناخت كلّيه نفوس اعم از انسانی و حيوانی است.
4- علم سياست: راجع به علم سياست در مباحث دولتشناسی به تفصيل سخن خواهيم گفت. در اين بخش تنها به يك تقسيمبندی كلی از مباحث اين علم خواهيم پرداخت، ولی بهطور كلی از اينكه علم سياست زير مجموعه فلسفه حقيقی و فلسفه زير مجموعه رياضيات، منطق و طبيعيات است گويای ارتباط اين علم با مجموعه علوم و مبيّن نقش همه علوم در آن و عدم بینيازی اين علم از ساير علوم است.
اخوان الصفا علم سياست را به پنج قسم تقسيم كرده اند: سياست نبوی، سياست ملوك، سياست عام، سياست خاص و سياست ذاتی. ويژگیها و قلمرو و مبنای فكری هر كدام از اين تقسيمات در تعريف سياست و انواع آن به تفصيل خواهد آمد.
5 - علم معاد: اين علم به بحث از ماهيّت جهان آخرت، حشر ارواح در آن جهان، عقاب و جزای نيكوكاران و بدكاران میپردازد و در واقع بينش اعتقاد به جهان و زندگی كامل در سرای ديگر است كه اهداف انسانها بايد در آن جهت باشد.
آنچه تاكنون گفته شد تقسيم بندیها و زيرمجموعه های علوم فلسفی بود. دو دسته ديگر علوم كه قسيم علوم فلسفیاند، عبارتند از: علوم شرعیِ وضعی و علوم رياضی، رياضيات شاخه ای از علوم فلسفی است با اينكه خود دانش جدايی است و در آن از عدد و هندسه و نجوم و ... بحث میشود. اين دو علم، علوم انتزاعی و ذهنی نيستند، بلكه اين علوم با واقعيتها و نيازهای جسمانی انسانها در ارتباط هستند و لازمه اجتماعی زيستن انسان، بهره گيری از علومی است كه حوايج مادی و نيازهای معنوی او را در اجتماع برآورده میكند. انسان به دليل اينكه در اجتماع زندگی میكند، نيازهايی اجتماعی دارد كه عينی و ملموس هستند و اين علوم اينگونه نيازها را برآورده میكند.
علوم رياضی: علومی هستند كه برای معاش و امور دنيايی انسانها وضع شده اند. اخوان الصفا در تعريف اين علوم میگويند:
فالرياضية هي علم الآداب التي وضع أكثرها لطلب المعاش، و صلاح أمر حياة الدنيا؛(40) علوم رياضی علم به معارف و دانشهايی است كه اكثر آن معارف برای جستوجوی معاش و اصلاح امور زندگی دنيا وضع شده است.
سپس اخوان الصفا انواع علومی را كه در خدمت معاش انسان هستند برشمرده و آنها را به نُه دسته تقسيم كرده اند:
1. علم كتابت و قرائت؛ 2. علم لغت و نحو؛ 3. علم حساب و معاملات؛ 4.شعر و عروض؛ 5. فال و پيشگويی؛ 6. سحر و كيميا و حيل(41)؛ 7. علوم مربوط به حِرَف و صنايع؛ 8. علم مربوط به خريد و فروش و تجارت؛ 9. علم سير و اخبار (تاريخ).
همانگونه كه يادآور شديم اين علوم مقتضای جمعی زيستن انسان است و برای رفع مشكلات اجتماعی انسان كاربرد دارد. اين معلومات بشری حاصل آداب و رسوم ناشی از زندگی جمعی است.
علوم شرعیِ وضعی: اساس وضع اين علوم برای طبابت نفس جهت اصلاح و تهذيب آن است و آگاهی و شناخت از آخرت از اهداف عمده اين علم به شمار می آيد. علوم شرعی به شش دسته تقسيم میشوند كه عبارتند از: علم تنزيل، تأويل، روايات و اخبار، فقه و سنن شرعی و احكام، علم ارشاد و موعظه و تصوّف و زهد، و علم تأويل خواب.
قاريان و حافظان، عالمان علم تنزيل هستند؛ امامان و جانشينان پيامبران، عالمان علم تأويلند؛ اصحاب حديث، عالمان علم اخبار و روايتند؛ فقها، علمای احكام و سنن هستند؛ عبّاد و زهّاد و راهبان، علمای علم موعظه و ارشاد هستند و تعبيركنندگان خواب، عالمان علم تأويل خواب محسوب میشوند.
ارزش علوم و دانشها
در عقيده اخوان الصفا هدف، رسيدن به نجات است و تمام همّ و غمّ آنان در كسب علم و دانش رسيدن به اين هدف مهمّ بوده و علم مادی را كه تنها به بعد جسمانی انسانها توجّه دارد نه تنها نجاتبخش ندانسته، بلكه آنرا حجاب اكبر برشمرده اند، لذا در توصيه های خويش به يارانشان آنان را به دوری از غفلت و جهالت توصيه میكردند، چون اخوان درصدد توصيف و تبيين جهانی فراتر از دنيا بودند كه آن جهان آخرت است.
به نظر آنان علوم در صورتی ارزش دارند كه هدايتگر انسان به آن جهان روحانی باشند و راه نيل به سعادت برخورداری علوم از يك ارزش اخلاقی است وگرنه خود سدّ راه تكامل انسان خواهند بود. ضرورت علم و حكمت برای انسان نيز به قصد تكامل نفس اوست و از طريق علوم الهی به آن تكامل میتوان رسيد، همچنين فضيلت انسان بر ساير موجودات به دليل تعليم و تربيت اوست و جهالتها و اخلاق پست و ناپسند، امراض جسمانی و روحانیای هستند كه مانع تكامل نفسانی انسانهاست.
هدف اخوان الصفا از توجه به علوم عقلی و شرعی كشف حقايق اشيا بود كه از طريق حكمت میتوان به آنها رسيد. امّا انسانها همواره با وسوسه نفوس شريره روبه رو هستند و كسب علوم حقيقی كه فلسفه جزئی از آنهاست باعث ارتقای نفس به معرفت است كه شناخت نفس به حقايق محسوسات و تخلّق به اخلاق و قدرت برای عمل به احكامِ علوم بايد از اهداف اصلی انسانهاباشد.
تجارب
در كنار اكتساب علوم و از طريق معقولات كه شامل فلسفه و رياضيات و ساير علوم عقلی است، تجارب به مفهوم عام آن - چه تجربه امّتها و ملتها در تاريخ و چه تجارب شخصی و روزمرّه افراد- از نكات مهمی است كه اخوان به آن توجه كرده اند. علّت اهميّت تجارب به دليل نقش آنها به عنوان ابزاری حسّی در تكامل نفس جزئيه است و به تعبيری نقش تجارب، نقشی همطراز معقولات و رياضيات به ويژه در تدبير امور مربوط به سياسات و اصلاح معاش است.(42)
در منابع علوم بايد يادآور شد كه اخوان الصفا به كتب دينی و رياضی و طبيعی و نيز به آثار حكما اهميّت خاصی میدادند، از همه پيامبران و مذاهب ياد كرده و از حكمای يونان و ايران نام برده اند. به طور كلی دانش انسان را مجموعه معلومات بشر میدانستند كه در بسترهای مختلف و در طول تاريخ رشد و نموّ يافته و به درجهای از معرفت رسيده است، ولی حصول سعادت و نيل به منزلت كمال انسانی و نيز رسيدن به فلسفه فاضله را(43) با معرفت كامل و اطاعت از باری تعالی امكانپذير میدانستند.
پی نوشت ها
________________________________________
1. رسائل، ج 1، ص 81.
2. همان، ج 2، ص 18 و 305.
3. همان، ج 1، ص 81.
4. همان، ج 5، ص 55.
5. همان، ج 1، ص 392.
6. همان، ج 4، ص 339.
7. همان، ج 3، ص 26.
8. همان، ج 1، ص 107.
9. همان، ج 1، ص 81.
10. فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه سيد جلالالدين مجتبوی.
11. رسائل، رساله جامعه، ص 8.
12. همان، ص 13.
13. «و كما أنّ الأشياء موجودةٌ فیالعقل بالقوّة كذلك سائر العلوم موجودةٌ فی علم العدد و صورتهُ مطابقة لصورة الموجودات» (رسائل، ج 5، رساله جامعه، ص 14).
14. رسائل، ج 4، ص 327.
15. همان.
16. همان، ج 1، ص 107.
17. همان، ص 108.
18. همان، ج 5، رساله جامعه، ص 59.
19. همان، ج 1، ص 133 - 134.
20. همان.
21. همان، ص 107.
22. رسائل، ج 1، ص 195.
23. ر . ك: همان، مباحث موسيقی.
24. همان.
25. اخوان الصفا برای بيان اين تأثيرات گوناگون، داستانی نقل كرده اند كه در مجلسی مركب از بزرگان، فردی انواع گوناگون موسيقی را نواخت، هم شادی و سرور و هم گريه و حزن و زاری و سينه چاك كردن در حاضران مشهود گشت. اين داستان را شهرزوری در نزهة الارواح و روضةالافراح برای فارابی نقل كرده است. نقل اين داستان از سوی اخوان الصفا، در صورت تطبيق آن بر فارابی نشانه آشنايی اخوان الصفا با فارابی و گويای معاصر بودن آنان است. (اصل داستان در رسائل، ج 1، ص 196).
26. همان.
27. همان، ص 197.
28. همان.
29. رسائل، ج 1، ص 213.
30. همان، ص 214.
31. همان.
32. همان، ص 223.
33. همان، ص 262.
34. همان.
35. همان، ج 2، ص 34.
36. رسائل، ج 2، ص 55.
37. ر . ك: همان، ص 55.
38. همان.
39. همان، ج 1، ص 263.
40. همان، ص 259.
41. علم جرّالاثقال كه همان مكانيك است.
42. رسائل، ج 3، ص 7.
43. همان، ج 5، ص 142.