بحث مهمّی كه بايد در اينجا مطرح شود اين است كه : آيا أصل تشكيل حكومت إسلامی و تصدّی ولیّ فقيه يك أمر لازمی است يا لازم نيست ؟ و آيا أمر برپاداشتن ولايت فقيه بر مؤمنين و مسلمين واجب نيست ؟ و تعيين حاكم شرع در زمان غيبت كه إمام معصوم در پرده استتار است محلّی ندارد ؟ و آيا اين أمر اختصاص به خود آن حضرت دارد ؟ و در صورت غيبت ، تصدّی مقام إمامت و آمريّت و ولايت برای هر كس أيّا ما كانْ غصب مقام إمامت و وصايت و خلافت محسوب میشود ؟ و بنابراين ، تشكيل حكومت بهر نحو ، حكومتی در مقابل حكومت او و ولايتی در مقابل ولايت اوست ؟ و نه تنها اين أمر ، أمر مُستحسنی نيست ، بلكه مذموم هم میباشد ؛ چون غصب مقام خلافت و غصب مقام وصايت است ؟
و بر همين أساس ، بسياری از أخباريّين قائل شدهاند كه در زمان غيبت ولايتی نيست و حدود هم نبايد جاری شود و تشكيل نماز جمعه هم حرام است . و بعضی از فقهاء هم كه در وجوب نماز جمعه تشكيك كرده اند و احتمال حرمت داده اند بر همين أساس است كه نماز جمعه اختصاص به إمام معصوم يا إذن خاصّ از قِبَل او دارد . بنابراين ، بدون تصدّی وی يا منصوب از قِبل وی حرام است و تشكيل نماز جمعه جائز نيست .
در اينصورت يا أصلاً نماز جمعه خواندن حرام است ، يا اگر كسی احتياطاً نماز جمعه را بخواند بايد نماز ظهر را هم بخواند ؛ چون با وجود قطع به اشتغال ذمّه يقين به فراغ حاصل نشده است . و فراغ ذمّه در جائی حاصل میشود كه إنسان در طرفين شبهه احتياط كند و آن ، نماز جمعه و نماز ظهر است .
و بعضی پا را از اين فراتر گذاشته و گفتهاند : طبق رواياتی كه در دست است ، در زمان غيبت فساد در عالم زياد میشود و منكرات رو به فزونی گذاشته ، ظلم و جور عالم را فرا میگيرد ؛ و قيام حضرت وقتی است كه زمين پر از شرك و ظلم شده باشد ؛ آنوقت يَمْلَأُ اللَهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا . بنابراين ، هرچه فساد بيشتر شود فرج نزديكتر میشود .
حتّی بعضی از عوام میگويند : چه بهتر اينكه فساد بيشتر شود تا حضرت زودتر ظهور كنند . و هر قدمی يا قلمی كه برای إصلاح برداشته شود ، جز اينكه قدمی عليه آنحضرت است نخواهد بود ؛ زيرا ظهور آنحضرت را به تأخير میاندازد . و ما كه عاشق زيارت آنحضرت هستيم بايد كاری كنيم كه آنحضرت زودتر ظهور كنند ؛ و با عمل صالح ما و أمر بمعروف و نهی از منكر در خارج صلاح پيش میآيد ، و هر چه صلاح پيش بيايد ظهور آنحضرت به تأخير میافتد .
تا جائی كه ميگويند : هر مقدار كه رؤسای ظلم و جور بيشتر بر ما تعدّی كنند و كفر عالم را فرا بگيرد و پرچم يهود و نصاری بر سر ما باشد مسألهای نيست ، چون بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا خواهد بود . پس بايد اين را به فال نيك گرفت زيرا ظهور حضرت نزديك است .
در همين زمان پهلوی بعضی میگفتند : اين بیحجابی كه آمد ظهور حضرت را نزديك كرد ؛ و إنسان داعی ندارد و نبايد اُصولاً بر خلاف اين مَمشی رفتار كند و مردم را أمر به حجاب نموده ، يا برای حجاب زنها قيام نمايد ؛ زيرا كه اين كارها ظهور را به تأخير میاندازد .
أمّا مرحوم آية الله حاج آقا حسين قمّی رحمة الله عليه از عراق آمدند و با محمّدرضا پهلوی معاهده بستند كه حجاب بايد آزاد شود ، و مردم از بیحجابی إجباری در أمان باشند ، رحمةالله عليه رحمةً واسعه .
ايشان سيّد غيور و پابرجائی بود ، وايستادگی كرد و زنها را از إسارت آنها بيرون آورد . چندين سال بود كه زنها چادر بسر نكرده بودند و بعضی هم چادرها را با كفنهای خود بسته بودند ؛ چون میدانستند تا هنگامی كه بميرند روزی نخواهد آمد كه دومرتبه حجاب برگردد . و آن مرد ايستادگی كرد و پنج مادّه را از تصويب دولت گذراند كه يكی از آن پنج مادّه آزادی حجاب بود ، تا اينكه زنها آزاد باشند و أفرادی كه میخواهند چادر سرشان كنند مجبور به بیحجابی نباشند .
اكنون شاهد اينجاست كه در همان زمان عدّهای مخالفت میكردند و میگفتند : اين سيّد آمده است ظهور إمام زمان را به تأخير اندازد ! يا أخيراً كه در همين مجالس دومرتبه زمزمه بیحجابی بود ، أشرف پهلوی گفته بود : من نمیگذارم زحمات پدرم هدر برود ؛ و همان كاری كه شده بود (مدارس و دانشگاهها بیحجاب شدند) دو مرتبه بايد انجام شود ! و وزارت فرهنگ هم برای إقدام به اين كار دست به كار شده بود ؛ و بعضی هم واقعاً خوشحال بوده و میگفتند : اين كار به ظهور إمام زمان كمك میكند و تعجيل در ظهور میشود !
و من خود از واعظی شنيدم كه يكساعت در بالای منبر بحث میكرد و به أدلّه مُتقنه شرعيّه إثبات میكرد كه دنيا مال دنياپرستان است . أئمّه را به دنيا داری ، به رياست ، به آمريّت ، به حاكميّت چكار ؟! دخالت در اُمور سياسی و اجتماعی مردم و رياست بر مردم و أمر و نهی أصلاً مربوط به قضيّه إمامت نيست . و قضيّه إمامت و ولايت در مسير ديگری است . و قيام حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام أصلاً برای مبارزه با يزيد نبوده است ، به هيچ وجه من الوجوه ، حضرت از طرف پروردگار مأموريّتی داشتند كه بيايند و در كربلا كشته بشوند ؛ و بر أساس ميعادی كه خداوند با آن حضرت در عهد ألست نهاده بود ، حضرت در همان مسير حركت كردند و به فوز شهادت رسيدند !
حقّاً بايد از نفهمی و جهالت به خدا پناه برد ؛ كه چقدر إنسان بايد جاهل باشد ، چقدر بايد از قرآن و سنّت دور افتد كه طرز تفكّرش درست همان طرز تفكّری باشد كه دشمنان برای ما ترسيم كردهاند ، و خواسته اند ما را به اين طرز تفكّر متفكّر كنند !
اين مسكينان نمیدانند كه ظهور حقيقی إمام زمان عليه السّلام تنها ظهور شخصی و جسمی و عينی نيست . ظهور إمام زمان يعنی ظهور دين ، يعنی ظهور صدق ، يعنی ظهور عدالت ، يعنی ظهور توحيد . و به هر درجهای كه دين در ميان مردم ظهور پيدا كند آن حضرت ظهور پيدا كرده است ؛ و به هر درجهای كه مردم راست بگويند و بر أساس عدالت رفتار كنند ، حقيقت آن حضرت ظهور پيدا كرده است ؛ و به هر درجهای كه مردم گرفتار معصيت و جنايت شوند ، حقيقت آن حضرت بيشتر غائب شده است . آنوقت با اين أعمال ، عوض اينكه خود را به ظهور نزديك كنند دور میكنند ؛ و بر خلاف كتاب و سنّت عمل میكنند . و فقط به عشق اينكه ما عاشق إمام زمان هستيم به يك دعای ندبه و گريه كردن اكتفا میكنند ؛ بعد دست به هر كاری كه بگوئيد میزنند و از گرانفروشی و احتكار و از سائر اُمور مادّی و طبيعی كه نهی شده است دست بردار نيستند ؛ و دلخوشند به اينكه اين كافی است .
با اينكه اين كافی نيست . دعای ندبه بايد خوانده شود ؛ ولی بايد با دعای ندبه فكر خود را به حقيقت إمام زمان نزديك كرد ، نه اينكه دور كرد و به گريه ظاهری اكتفا نمود و خود را در پوشش جهالت در مسيری حركت داد كه خلاف رضای آن حضرت است .
علی كلّ تقدير ، اين منطقی است كه الآن هم ممكن است بعضی كم و بيش به آن پايبند باشند و بگويند : هر قيامی قبل از قيام حضرت قائم عجّل الله تعالی فرجه الشّريف صورت بگيرد ، آن قيام باطل است ، أيّا ما كان ؛ و هيچكس دست به كار خير و عدالت نبايد بزند ـ ولو به نحو موجبه جزئيّه ـ چون خلاف نظريّه آن حضرت است .
اكنون بحث ما در اين جهت است كه أوّلاً : كلّياتی كه در قرآن مجيد و سنّت است بما چه میگويد ؟ و ثانياً : وظيفه ما در زمان غيبت چيست ؟ و ثالثاً : روايات و آيات و تواريخ مستندی كه در اين قضيّه داريم چه میباشد ؟ و آيا واقعاً مطلب همين است كه اينها میگويند يا نه ؟! بلكه إيجاد حكومت إسلام و ولايت فقيه و تبعيّت از فقيه عادل أعلم از ضروريّات دين است و هر كسی كه در اين أمر اهتمام نورزد نماز و روزهاش قبول نيست ؛ حجّ و أمر به معروف و نهی از منكرش قبول نيست ؛ و تشكيل حكومت إسلام از أهمّ وظائف مسلمين است .
ما در قرآن مجيد آياتی بر وجوب أمر به معروف و نهی از منكر و قيام به قسط داريم ؛ و اين آيات إطلاق داشته و اختصاصی به زمانی دون زمانی ندارد . پس إطلاق آنها شامل زمان غيبت ، و نسبت به يك يك أفراد مسلمان خواهد بود كه آنها نبايد با يهود و نصاری آشنايی و مودّت و دوستی داشته باشند و آنها را به خود راه بدهند .
يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا لَاتَتّخِذُوا بِطَانَةً مّن دُونِكُمْ لَايَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدّوا مَا عَنِتّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَآءُ مِنْ أَفْوَ هِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ . (1)
و يا مانند آيه : يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوّ مِينَ لِلّهِ شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ وَ لَايَجْرِمَنّكُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلَی أَلّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتّقْوَی وَ اتّقُوا اللَه إِنّ اللَه خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ . (2)
ای كسانی كه إيمان آورديد ، شما بايد برپادارندگان و برافرازندگان در راه خدا و برای خدا باشيد ! قوّام در راه خدا و هر چه فی سبيل الله است (أعمّ از نماز و روزه و أمر بمعروف و نهی از منكر و جهاد و صدقات و زكوات و نكاح و كسب و كار) باشيد ؛ و هر چيزی كه در راه خدا إمضاء شده ، بر عهده شماست .
يعنی قيام به حقّ كنيد و لواء حقّ را برافرازيد ، تا مردم در زير لوای شما و در تحت قيام شما از بهره های معنوی متمتّع باشند . شما بايد نسبت به تمام مردم عالم ، شهداء بالقسط و گواهان به عدل و ناظر و گواه باشيد (گواهی لَهِ خود و عليه ديگری نداده ، گواه به صدق و به حقّ باشيد) . و اگر أفرادی با شما دشمنی ورزيدند موجب اين نشود كه شما از راه عدالت انحراف پيدا كنيد و حكم عليه آنها و لَهِ دوستان خود بدهيد . در هر حال بايد حكم به عدالت كنيد ، خواه به دشمنان خود و خواه به دوستان خود . اين طريق و مسير به تقوی نزديكتر است و شما را در پاكيزگی و مصونيّت از حوادث نفسانی و شيطانی بهتر نگاه میدارد .
يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَآءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَ لِدَيْنِ وَالْأقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَتَتّبِعُوا الْهَوَی أَن تَعْدِلُوا وَ إِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنّ اللَه كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا . (3)
باز در اين آيه بنحو عموم میفرمايد : يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا ، ای كسانيكه إيمان آورديد ، شما برافرازندگان و برپادارندگان حقّ و قسط در ميان مردم باشيد و پرچم عدالت را در دست بگيريد ؛ و نه تنها خود قائم به قسط بوده ، بلكه قوّام به قسط باشيد . يعنی نه اينكه شما فقط در بين خود و خانواده خود عدالت و قسط را عملی كنيد ، بلكه بايد همه أفراد قيامشان به شما باشد و در قسط و عدل نگهدار و پاسدار و نگهبان باشيد . شما بايد گواه باشيد ؛ گواه لِلّه ، گواه بحقّ ، گواه به صدق ؛ و اگرچه گواهی و شهادت عليه شما يا نزديكانتان باشد ، گواهی به حقّ بدهيد . اگر ديديد شخصی فقير است ، به واسطه فقر بر او دل نسوزانيد و حكم شهادت لَهِ او ندهيد و نگوئيد اين شخصِ بيچاره و ضعيفی است . حكم را بر أساس حقّ قرار بدهيد . خدا أولی است بر آن فقير و غنیّ ؛ و ولايتش بر آنها بيشتر است از خود آنها . او بيشتر ملاحظه حقّ را دارد و حكم به حقّ میكند . پس متابعت از هوای خود نكنيد و هميشه در راه عدالت حركت كنيد . در أدای شهادت صريح و روشن حقيقت را بيان كنيد ؛ نه اينكه به قسمی مجمل و مبهم باشد كه بالمآل لَهِ شخص محبوب خود قرار گيرد . يا اينكه با وجود علم و اطّلاع از واقعيّت بكلّی از شهادت إعراض كنيد و شهادت ندهيد . و بدانيد كه خداوند به أعمال و نيّات شما مطّلع و خبير است . و در آنچه انجام خواهيد داد مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت .
در اين آيات ، عنوان يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا بدون إشكال خطاب به عامّه مكلّفين است ، أعمّ از مرد و زن .
در سوره مائده در سه مورد : ذيل آيات 44 و 45 و 47 به ترتيب وارد است : وَ مَن لّمْيَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَهُ فَأُولَنِكَ هُمُ الْكَفِرُونَ ـ وَ مَن لّمْيَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَهُ فَأُولَنِكَ هُمُ الظّلِمُونَ ـ وَ مَن لّمْيَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَهُ فَأُولَنِكَ هُمُ الْفَسِقُونَ .
كسانيكه حكم نكرده اند به آنچه خداوند نازل فرموده است اين جماعت همه كافرند ؛ همه ظالمند ؛ همه فاسقند .
آيا در زمان غيبت اين عناوين (كفر ، فسق ، ظلم) بر كسی كه حكم بِما أنزَلَ اللَه نكند ديگر صادق نيست ؟! و آيا مردم در زمان غيبت از تكليف رها شده ، مثل هَمَجٌ رَعآء و مانند حيوانات ، بَلْ هُمْ أضَلّ میشوند ؟ و آيا خداوند آنها را مانند بهائم قرار داده است ؛ و اگر بخلاف ما أنزَلَ اللَه حكم كنند مورد مؤاخذه قرار نمیگيرند ؟!
و خلاصه آيا قرآن در آخر الزّمان مرده يا منسوخ شده است ؟ و آداب جاهلی و سنن ملّی و آراء و أفكار شهوانی ، قرآن را نسخ كردهاند ؟ و آيات مَنْ لّمْيَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَهُ ديگر در اينجا صادق نيست ؟ و إنسان در هر جا منظرهای از قباحت و فساد و ظلم و ستم ـ شخصی يا اجتماعی ـ ديد بايد سكوت اختيار كند ، چون اين قيام و أمر به معروف بر خلاف مسير و نظر إمام به حقّ است ؟!
عجبا ! اگر اينطور باشد ، آن إمام ديگر إمام به حقّ نيست ؛ آن إمام ظلم است . آن إمامی كه نخواهد إنسان قيام به عدل و قيام به حقّ كند ، إغاثه مظلوم كند ، بلكه دوست داشته باشد ظالم بر ظلم خود إدامه دهد ، يا به ظالم كمك كند ، يا در دستگاههای ظالمانه وارد بشود و اين أمر با روح آن إمام ملايمت داشته باشد ، آن إمام ديگر إمام زمان نيست ؛ او شيطانی است رجيم در تمام عوالم إلی يَوْمِ الوَقتِ المَعْلوم ، و اين فرد بشر را إغوا میكند .
پيغمبر أكرم صلّی الله عليه و آله و سلّم وقتی از جنگ تبوك برگشتند (جنگ تبوك خيلی طول كشيد و مشكلاتی داشت ، گرچه انجام نشد ، ولی طول سفر در تابستان و حركت از مدينه تا به شام موجب بسياری از مرارتها و مشكلات شد.) خبر دادند كه ديگر جنگی واقع نمیشود ؛ يعنی ديگر جنگی در زمان حيات خود پيغمبر واقع نمیشود ، و همين طور هم شد و غزوه تبوك آخرين غزوه ايست كه رسول خدا انجام دادند . و در اين وقت مسلمين شروع كردند به فروش أسلحههای خود و میگفتند : جهاد پايان يافت ؛ و مردم متمكّن هم بواسطه تمكّن خود آن سلاحها را میخريدند . چون اين جريان به گوش رسول خدا رسيد آنها را از اين عمل نهی كرده و فرمودند : لَاتَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ أُمّتِی يُجَاهِدُونَ عَلَی الْحَقّ حَتّی يَخْرُجَ الدّجّالُ (4) . دائماً جماعتی از اُمّت من در راه حقّ جهاد مینمايند تا زمانی كه دجّال خروج كند .
طبری در تاريخ خود نقل و روايت میكند از أبومِخْنَف از عَقَبة بن أبی العيزار كه او روايت كرده است كه حضرت سيّدالشّهداء عليه السّلام أصحاب خود و أصحاب حُرّ را در بَيْضة مخاطب قرار داده و به اين خطبه مشغول شدند :
فَحَمِدَ اللَه وَ أَثْنَی عَلَيْهِ ، ثُمّ قَالَ : أَيّهَا النّاسُ ! إنّ رَسُولَ اللَهِ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ قَالَ : مَنْ رَأَی سُلْطَانًا جَآئِرًا مُسْتَحِلاّ لِحُرُمِ اللَهِ نَاكِثًا لِعَهْدِ اللَهِ مُخَالِفًا لِسُنّةِ رَسُولِ اللَهِ صَلّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ ، يَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَهِ بِالْإثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ، فَلَمْ يُعَيّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لَا قَوْلٍ ، كَانَ حَقّا عَلَی اللَهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ . (5)
پس حمد خداوند را بجای آورد و ثنا بر او فرستاد و پس از آن فرمود : ای مردم ! رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمود : هر كسی بنگرد سلطان ستمگری را كه حرام خدا را حلال شمرد ، و عهد خدا را بشكند ، و خلاف سنّت رسول خدا صلّی الله عليه و آله رفتار كند ، و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم عمل كند و آن شخص بيننده سكوت اختيار كند و نه از راه كردار و نه گفتار او را سرزنش ننمايد و در مقام إنكار و عيب گوئی بر نيايد ، بر خدا واجب است او را به همان جائی ببرد كه آن سلطان جائر را میبرد .
خطبه حضرت إدامه دارد ، و فقط بَدْو آن خطبه كه شاهد كلام ما بود در اينجا ذكر شد .
أفرادی كه میگويند در زمان غيبت إنسان نبايد به هيچ وجه من الوجوه قيامی و إقدامی كند به چند روايت تمسّك میكنند :
أوّل روايتی است كه كلينی در «روضه كافی» عن محمّد بن يحيی ، عن أحمد بن محمّد ، عن الحسين بن سعيد ، عن حَمّاد بن عيسی ، عن الحسين بن المختار ، عن أبی بصير ، عن أبیعبدالله عليه السّلام روايت میكند كه :
قَالَ : كُلّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَآئِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَهِ عَزّوَجَلّ . (6)
سلسله سند را به حضرت صادق عليه السّلام میرساند كه آن حضرت فرمود :
«هر پرچمی كه قبل از قيام قائم برافراشته گردد ، صاحب آن پرچم طاغوت است ؛ و مردم او را عبادت میكنند و دست از عبادت پروردگار عزّوجلّ برداشته ، او را معبود خود قرار میدهند .» يعنی آن صاحب پرچم ، طاغوت است و در مسير غير پروردگار حركت میكند ؛ و خود را معبود مردم قرار داده است و أفرادی كه به او میگروند عابد او هستند و عبادتشان هم در غير راه خدا قرار دارد .
و اين رايت هم اختصاص به يك رايت ندارد (كُلّ رَايَةٍ) هر پرچمی برافراشته گردد (كُلّ اضافه به راية شده است ، رايت هم نكره است و إفاده عموم میكند) . بنابراين ، اين حكم تا قبل از قيام قائم إدامه دارد . اين است مفاد اين روايت .
حال از سند كه بگذريم آيا خود اين متن قابل قبول است ، يا اينكه منظور خاصّی را در بر دارد ؟ از قرينه قَبْلَ قِيَامِ الْقَآئِمْ میتوان استفاده كرد كه آن رايتی كه برداشته شود ، نه هر رايتی است كه در راه قائم و در مسير دين و در مسير قرآن و در مسير ولايت و در مسير رضايت خود حضرت قائم برافراشته گردد ؛ بلكه آن رايتی است كه در مقابل رايت قائم است .
چون قائم عليه السّلام فقط يك قيام دارد و آن قيام بحقّ است ؛ و آن قيام وقتی تحقّق پيدا ميكند كه به موقع انجام شود و بجای خود و به منصّه خود نشسته باشد . و هر كسی قبل از قيام قائم رايتی را ـ و لو بنام دين ـ برافرازد ، اگر در غير مسير حضرت قائم باشد بعنوان خودپسندی و شخصيّت طلبی و يا لاأقلّ بعنوان خودمحوری تحقّق خواهد يافت ؛ و ولايتی را كه به خود نسبت میدهد در مقابل ولايت قائم عليه السّلام است نه مندكّ و فانی در ولايت و قيام قائم ، و نه در مسير و ممشای آن حضرت .
پس هر رايتی كه در مقابل قيام قائم باشد فَصَاحِبُها طَاغُوتٌ . چون قيام قائم إنسان را با از بين رفتن شخصيّت و استكبار و خودمنشی كه در أفراد موجود است بسوی پروردگار حركت میدهد ؛ و اين رايت أفراد را بسوی خود دعوت میكند و هر جائی كه محوری و مركزی از شخصيّت طلبی باشد ، آن طاغوت است و يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَهِ عَزّوَجَلّ .
مجلسی در «مرآت العقول» (7) اين روايت را موثّق دانسته است .
روايت ديگر در «بحار الأنوار» علّامه مجلسی است در أحوالات حضرت باقر عليه السّلام كه از «مناقب» ابن شهر آشوب روايت میكند :
يُرْوَی أَنّ زَيْدَ بْنَ عَلِیّ لَمّا عَزَمَ عَلَی الْبَيْعَةِ قَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ عَلَيْهِ السّلاَمُ : يَا زَيْدُ ؛ إنّ مَثَلَ الْقَآئِمِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ مَهْدِيّهِمْ مَثَلُ فَرْخٍ نَهَضَ مِنْ عُشّهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَسْتَوِیَ جَنَاحَاهُ ؛ فَإذَا فَعَلَ ذَلِكَ سَقَطَ فَأَخَذَهُ الصّبْيَانُ يَتَلاَعَبُونَ بِهِ . فَاتّقِ اللَه فِی نَفْسِكَ أَنْ تَكُونَ الْمَصْلُوبَ غَدًا بِالْكُنَاسَةِ ! فَكَانَ كَمَا قَالَ.» (8)
ابن شهرآشوب میگويد : «روايت شده است : هنگامی كه زيد بن علیّ بن الحسين عليهم السّلام عازم بر خروج شد و میخواست از مردم برای قيام خود بيعت بگيرد و عليه حكومت اُموی و هشام بن عبدالملك جهاد كند ، حضرت أبوجعفر إمام باقر عليه السّلام ، يعنی برادرشان به او فرمودند : ای زيد ! مَثَل كسی از اين أهل بيت كه قبل از قيام مهدیّ آنها قيام كند ، مَثَل جوجهای را میماند كه از لانه و آشيانه خود پرواز كند قبل از اينكه بالهای اين جوجه استوار شده و قدرت بر پرواز داشته باشد ؛ در اين صورت آن جوجه میافتد ؛ و وقتی جوجه افتاد بچّه ها او را میگيرند و با او بازی میكنند . بنابراين ، خدا را در ريخته شدن خون خود در نظر بدار كه مبادا تو را فردا در كناسه و مزبله كوفه بر دار زنند ! و مطلب هم همين طور بود كه حضرت فرمود.»
يعنی زيد در كوفه خروج كرد و سه روز (چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه) مردم را دعوت به بيعت كرد ، و أفرادی دور او جمع شدند و روز قيام هم چهارشنبه بود . در روز جمعه هنگامی كه لشكر شام ظاهر شد ، تمام أفرادی كه با او بيعت كرده بودند فرار كردند و تنها سيصد نفر با او ماندند و همه كشته شدند ؛ و تيری هم به خود زيد إصابت كرد و بواسطه آن تير در ميدان افتاد و جنازه او را در كناسه كوفه بر دار آويختند و چهار سال جنازهاش بر بالای دار بود .
به اين روايت استدلال میكنند كه : بنابراين ، قيامی هم كه زيد نمود قيام باطلی بوده است و حضرت آنرا منع كردهاند ؛ و چون بر خلاف دستور و منع حضرت بوده است ـ همانطوری كه حضرت فرمودند ـ كشته و مصلوب شد و در مزبله كوفه به دار آويخته شد . و اين جمله حضرت كه : إنّ مَثَلَ الْقَآئِمِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ مَهْدِيّهِمْ مَثَلُ فَرْخٍ نَهَضَ مِنْ عُشّهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَسْتَوِیَ جَنَاحَاهُ ؛ «مَثَل كسی كه از أهل اين بيت قيام كند قبل از مهدیّ آنها ، مَثَل جوجه ای است كه بال در نياورده از لانه خود بپرد و بيفتد و بچّه ها او را بگيرند و با او بازی كنند» همين معناست . يعنی هر كسی قبل از قيام مهدیّ نهضت كند به همين كيفيّت مبتلا خواهد گشت ، و لذا هيچ كس قبل از قيام مهدیّ ـ علی نحو الْإطلاق ـ نبايد نهوض كند . پس إطلاق اين روايت شامل همه زمانها میشود حتّی زمان غيبت ، و هيچ كس حقّ نهوض ندارد ؛ و إلّا مانند پرواز جوجهای است كه بال و پرش استوار نشده ، كه دچار آفات و مصائب میشود و دشمنان حمله میكنند و او را از پا درمی آورند .
وليكن اين روايت با إطلاق خود در صدد بيان اين معنی نيست كه هر كسی از هر حقّی دفاع كند ، مَثَل او مثل فَرْخ است ؛ حضرت در اينجا میفرمايد ما يك مهدیّ داريم و بس ! مهدیّ آخرالزّمان يكی است ، و اوست كه قيام میكند ؛ و مهدیّ نوعی هم نيست ، بلكه مهدیّ شخصی است . مهدیّ يك شخص از خاندان ماست كه در روايات هم تمام خصوصيّاتش آمده است ، كه پس از إمام يازدهم به ولايت و إمامت میرسد ، و پيامبر هم به اسم او تصريح فرموده است ، كه او مهدیّ آخرالزّمان است . آن مهدیّ ، كسی است كه قيام میكند و تمام دنيا را زير پرچم عدل خود میگيرد و با سيف ، تمام دشمنان را از بين میبرد و هيچ كس در مقابل او تاب مقاومت ندارد . حالا اگر كسی از أهل اين بيت (يعنی از خاندان ما أهل بيت) بخواهد قيام كند و كار او را بكند ، نخواهد توانست . آن مهدیّ وقتی قيام میكند كه بالهايش استوار شده باشد ؛ و وقتی بخواهد از آشيانه بپرد ، يك مرتبه پرواز میكند و بر روی آسمانها و بر فراز قلّه كوهها سير میكند ؛ نه اينكه روی زمين بيفتد و بچّهها او را بگيرند و با او بازی كنند . و هركس قبل از آن قيام بخواهد كار او و قيام او را بكند و دشمنان را در هم بكوبد و لوای مهدیّ را خود بدست گيرد ، يعنی خود مهدیّ بشود ، آن شخص مهدیّ نخواهد بود ؛ زيرا مهدويّت نوعيّه نيست ، بلكه مهدويّت شخصيّه است و قائم به اوست .
بنابراين ، ای برادر من ! با كمال علم و دانش و درايت و حقيقتی كه داری ، و با اينكه نيّتت نيّت صحيح (قيام عليه باطل) است ، من نصيحت میكنم كه اين كار بر صلاح نخواهد بود ؛ زيرا در وراء هر مسأله يك مسأله غامضتری وجود دارد و هر ظاهری يك باطنی دارد و آن باطن هم باطنی دارد . و اين قيام تو گرچه بعنوان جلوگيری از ظلم و فساد و كوتاه كردن دست تعدّی دشمنان است و نيّتت هم نيّت حقّ است ، وليكن با توجّه به مسائل ديگر كه از آن غافلی ، خون تو و أفراد ديگر ريخته خواهد شد و بدون نتيجه مسأله فيصله پيدا خواهد نمود . بنابراين ، اين كار را نكن ! و من میبينم كه فردا تو را میكشند و در كوفه هم به دار میزنند ، فَاتّقِ اللَه فِی نَفْسِكَ !
اين روايت به اين خوبی كجا دلالت میكند كه هيچ كس نخواهد توانست در زمان غيبت إيجاد حكومت إسلامی كند ؟! كجا دارد كه هيچ كس حقّ دفع از ظلم را ندارد ؟ كجا دارد كه هيچ كس نمیتواند أمر بمعروف و نهی از منكر كند ؟! إنّ مَثَلَ الْقَآئِمِ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ ، يعنی هر كس از أهل اين بيت قيام كرد ؛ مثل محمّد (صاحب نفس زكيّه) و إبراهيم غَمْر ، كه اين دو نفر پسران عبدالله بن محض بودند و قيام كردند وحضرت إمام جعفر صادق عليه السّلام آنها را نصيحت كرد كه اين كار را نكنيد ؛ و هر دو به بدترين وضعی كشته شدند .
آنها هم مردم را به عنوان مهدويّت به خود دعوت میكردند و میگفتند : ما آن مهدیّ هستيم كه پيغمبر خبر داده است . و عبدالله بن محض كه پسر حسن بن حسن بن علیّ بن أبیطالب عليه السّلام (يعنی پسر حسن مُثنّی) بود ، آن هم مردم را به بيعت با اينها به عنوان مهدويّت دعوت میكرد ، و خودش با محمّد به عنوان مهدیّ بيعت نمود .
حضرت میگويند : اين كارها را نكنيد ؛ آن مهدیّ يك شخص خاصّ است . اگر شما تمام دنيا را هم جمع كنيد كه بعنوان مهدويّت با شما بيعت كنند ، شما مهدیّ نخواهيد شد ؛ چون مهدیّ آن فرد خاصّ است و إنسان بايد دنبال آن مهدیّ برود .
بر أساس اين گفتار روايتی است در «فرآئد السّمْطَين» و «عيون أخبار الرّضا» كه وقتی حضرت إمام محمّد باقر عليه السّلام میخواستند ولايت را به حضرت صادق عليه السّلام بسپارند ، زيد بن علیّ بن الحسين يعنی برادرشان حاضر بود و گفت : ای برادر جان ! اگر تو كار حضرت إمام حسن عليه السّلام را میكردی كه چون میخواست از دنيا برود ، إمامت و ولايت را به برادر خود منتقل كرد نه به پسر خود ، كار پسنديدهای بود . حضرت فرمود : اين كار به دست ما نيست ؛ اختيار اين أمر به دست ما نيست ؛ من كه نمیخواهم از طرف خودم ولايت را به فرزندم جعفر بدهم ؛ اين مطلب از قبل معيّن شده است و از اختيار من خارج است .
«فرآئد السّمطين» و «عيون أخبار الرّضا» با سند متّصل خود از أبو نَضْرَة حديث مينمايند كه : چون حالت احتضار به حضرت أبوجعفر محمّد بن علیّ عليه السّلام دست داد ، فرزند خود صادق عليه السّلام را فرا خواند تا عهد و ميثاق إمامت را به او واگذار نمايد . برادرش زيدبن علیّ گفت :
لَوِ امْتَثَلْتَ فِی تِمْثَالِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السّلاَمُ لَرَجَوْتُ أَلّا تَكُونَ ءَاتَيْتَ مُنْكَرًا . «تو در اين پيمان اگر مثل انتقال إمامت از حسن به حسين عليهما السّلام (كه از برادر به برادر ديگر بود ، نه به فرزند) عمل مینمودی ، من اميدوار بودم كه عمل زشت و منكری را در اينجا بجا نياورده باشی.»
حضرت إمام باقر عليه السّلام در پاسخ فرمود : يَا أَبَا الْحُسَيْنِ ! إنّ الْأَمَانَاتِ لَيْسَ بِالْمِثَالِ وَ لَا الْعُهُودَ بِالسّوْمِ ؛ وَ إنّمَا هِیَ أُمُورٌ سَابِقَةٌ عَنْ حُجَجِ اللَهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی . (9)
«ای أبوالحسين (كنيه زيد برادر آنحضرت أبوالحسين بود) مواثيق و عهود إمامت و أمانتهای ولايت را راهی به قياس و به مَثَل عمل نمودن نيست ؛ و پيمانها و التزامهای آن به معامله و عرض متاع و ثَمن نمیماند ؛ بلكه تنها مربوط به اُمور سابقه و وصيّتها و التزامهائی است كه از حجّتهای خداوند تبارك و تعالی رسيده است.»
در اينحال حضرت ، جابر بن عبدالله أنصاری را طلب كردند و به او گفتند : ای جابر ، آنچه خودت بالعيان از صحيفه فاطمه مشاهده كرده ای برای ما بيان كن !
جابر عرض كرد : آری يا أباجعفر ؛ من وارد شدم بر سيّده و خانم خودم فاطمه دختر رسول خدا صلّی الله عليه و آله تا آنكه وی را به ميلاد حسين عليه السّلام تهنيت گويم ؛ در آنجا صحيفه ای در دست او ديدم از جنس دُرّ سفيد (دُرّةٌ بَيْضآء) .
گفتم : ای خانم و سيّد و سرور بانوان ! اين صحيفهای را كه من با تو میبينم چيست ؟
گفت : در آن أسامی أئمّه ، از فرزندان من میباشد . عرض كردم : آنرا به من بده تا ببينم .
گفت : ای جابر اگر منع و نهيی نبود به تو میدادم ؛ وليكن نهی شده است از اينكه كسی او را مسّ كند مگر پيغمبر يا وصیّ پيغمبر يا أهل بيت پيغمبر ، و أمّا تو إجازه داری از ظاهر آن نگاه به درون آن بيندازی .
جابر گفت : من آنرا خواندم . سپس شرح میدهد كه : در آن أسماء دوازده إمام عليهم السّلام ، و قبل از آنان پيغمبر أكرم صلّی الله عليه و آله و سلّم كه نام وی أبوالقاسم محمّد بن عبدالله المصطفی و مادرش آمنه است ، تا به آخر كه اسم آنحضرت أبوالقاسم محمّد بن الحسن است كه حجّت قائم و مادرش جاريهای است به نام نرجس ، صلوات الله عليه أجمعين ، موجود بود .
در اين روايت حضرت باقر عليه السّلام در حضور زيد ، جابر را إحضار كردند و جابر برای زيد اين روايت را از صحيفه فاطمه بيان كرد ، تا برای حضرت زيد موجب اطمينان شود كه عهود و مواثيق بواسطه انتخاب و اختيار نيست و از سابق بوده است .
همه اين مطالب دلالت میكند بر اينكه زيد مردی بزرگوار و عامل بالقسط ، و قيامش قيام به قسط بوده است ؛ وليكن درجه و مقام حضرت باقر عليه السّلام را نداشته ، و آنچه از علوم بر حضرت باقر منكشف شده بود ، بر زيد منكشف نشده بود ؛ و تمام اشتباهاتی را هم كه زيد مرتكب شد فقط بر اين أساس بود كه مقام حضرت باقر را نداشت .
زيد مردی كامل ، جامع ، فقيه و عالم به قرآن و از زهّاد و عبّاد بود ، و در راه خدا قيام كرد و حضرت صادق بر او گريه كردند ؛ ولی مقام حضرت باقر و صادق عليهما السّلام و مقام إمامت را نداشت ؛ و همين فرقِ بين او و حضرت صادق و باقر عليهما السّلام بود .
زيد ، عالم و حضرت باقر و صادق أعلم بودند ؛ و چون با وجود أعلم إقدام به قيام كرد ، قيامش ثمره نداد و موجب كراهت هم شد .
اللَهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ ءَالِ مُحَمّد
پینوشتها:
1) صدر آيه 118 ، از سوره 3 : ءَال عمران
2) آيه 8 ، از سوره 5 : المآئدة
3) آيه 135 ، از سوره 4 : النّسآء
4) مغازی» واقدی ، طبع دار المعرفة الإسلاميّة ، ج 2 ، ص 1057
5) لمعات الحسين» ص 18 ؛ و «تاريخ طبری» طبع 1358 ، ج 4 ، ص 304 ؛ و «نفس المهموم» ص 219 ؛ و «بحار الأنوار» طبع حروفی ، ج 78 ، ص 128 از «أعلام الدّين» و در ملحقات «إحقاق الحقّ» ج 11 ، ص 634 از «البيان و التّبيين» ج 3 ، ص 255 ، و از «أهل البيت» ص 448 آورده است ، و در «كشف الغمّة» ص 185 ذكر كرده است ؛ و ابن أثير در «كامل» ج 3 ، ص 280 گويد : اين خطبه را به عنوان نامهای آنحضرت در ابتدای ورود به كربلا به أهل كوفه نوشتند . و در عاشر «بحارالأنوار» طبع كمپانی ، ص 188 و 189 از سيّد بن طاووس نقل شده است . و در نسخه طبری و مجلسی فَلَمْ يُغَيّرْ با غين معجمه ضبط شده است .
6) روضه كافی» ص 295 ، حديث 452
7) مرءَاة العقول» طبع سنگی ، ج 4 ، ص . 378 آنگاه مجلسی گفته است : قَوْلُهُ عَلَيْهِ السّلامُ : طَاغُوتٌ ، قال الجوهریّ : الطّاغوتُ ، الْكاهِنُ وَ الشّيْطانُ وَ كُلّ رَأْسٍ فی الضّلالِ ؛ قَدْ يَكونُ واحِدًا كَقَوْلِهِ تَعالَی : يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَی الطّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَن يَكفُرُوا بِهِ ؛ وَ قَدْ يَكونُ جَمِيعًا ؛ قالَ اللَهُ تَعالَی : أَوْلِيَآؤُهُمُ الطّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ .
وَ طاغوت إنْ جَآءَ عَلَی وَزْنِ لاهوتٍ فَهُوَ مَقْلوبٌ لِأَنّهُ مِنْ طَغَی وَ لاهوتٌ غَيْرُ مَقْلوبٍ لِأَنّهُ مِنْ لَاه بِمَنْزِلَةِ الرّغَبوتِ وَ الرّهَبوتِ ؛ وَ الْجَمْعُ الطّواغيتُ .
8) بحار الأنوار» طبع آخوندی ، ج 46 ، ص 263
9) فرآئد السّمطين» طبع بيروت ، ج 2 ، ص 140