جلسه سی و هفتم
كالبد شكافی بحث خشونت
1ـ مروری بر مطالب پيشين
گفتيم كه حكومت اسلامی وظيفه دارد احكام و قوانين اسلامی را در جامعه پياده كند و نظم و امنيّت را بر قرار سازد و كشور را از تهاجمات خارجی و آشوبهای داخلی حفظ كند.
بالطبع در اين مسير بايد از قوه قهريه و زور و خشونت استفاده كرد، و گر نه نمیشود با لبخند و مدارا و محبت جلوی كسانی را گرفت كه از روی دشمنی و عناد با كشور اسلامی میجنگند و يا كسانی را كه با انگيزههای شيطانی، در داخل آشوب به پا میكنند، با اظهار دوستی و ملاطفت سر جای خود نشاند.
عرض كرديم همان طور كه اسلام احكام مبتنی بر رأفت، رحمت و مهربانی دارد و دعوت به برادری، محبت و دوستی میكند؛ همچنين در شرايط خاص و ويژه احكامی توأم با درشتی، تندی و خشونت دارد و دعوت به مبارزه و مجازات مجرمان و آشوبگران نيز میكند.
البته چون اين بحث فرعی بود و از محورهای اصلی مباحث ما به شمار نمیرفت، در حد اختصار بدان پرداختيم و در ارتباط با آن، حقّ مطلب را ادا نساختيم.
اما عكس العمل هايی كه روزنامهها و مطبوعات به آن بحث نشان دادند، حاكی از آن است كه درباره جايگاه خشونت و محبّت در اسلام لازم است بحث جامع و فراگيری ارائه گردد و بدين دليل، در حدّ حوصله اين جلسه در همين زمينه مطالبی را عرض خواهم كرد.
2ـ تبليغات و فعاليتهای تخريبی دشمنان بر عليه اسلام
از ديرباز دشمنان، اسلام را دين خشونت و دينی كه با زور شمشير گسترش يافته است معرفی كرده اند. چون در اسلام آيين جهاد و مبارزه با دشمنان محترم شمرده شده و در قرآن آيات فراوانی درباره جهاد وجود دارد و اساساً جهاد به عنوان يكی از واجبات و فروع دين شمرده شده است.
با سوء استفاده از اين مطلب، چنين القاء كردهاند كه اسلام دين خشونت است و در هنگام گسترش اسلام، مردم بزور و فشار به اسلام گرويدند.
در مقابل، عدهای تلاش میكنند كه با اتخاذ موضعی انفعالی از اسلام دفاع كنند و میگويند در اسلام خشونت وجود ندارد و اسلام همواره به رحمت و مودّت دعوت كرده است و احكام جهاد و تعبيرات خشن و تندی كه در اسلام درباره جهاد آمده است، مربوط به زمان خاص و شرايط خاصّی بوده است، و امروزه آن مباحث كاربرد ندارد و نبايد مطرح شود و در اين زمان تنها بايد از نرمش، انعطاف، تساهل و تسامح سخن گفت!
ملّت ما آگاهاند و میدانند دشمن با چه اغراضی عليه اسلام تبليغ میكند و تحت تأثير تبليغات دشمن قرار نمیگيرند.
ولی بايد توجّه داشت كه مسأله فراتر از اين است و به اينجا ختم نمیشود و چنانكه همواره دشمنان با استفاده از شيوهها و شگردهای متنوع و پيچيده عليه اسلام تبليغ میكردند، امروز نيز با استفاده از شيوههای تبليغاتی كه طی قرنها آموختند و كارايی آنها را تجربه كردهاند و با استفاده از شيوههای گوناگون ادبی و هنری، در تبليغات مستمرّ خود، شبهاتی را به معارف اسلامی وارد میكنند كه میتواند آثار عميق و خطرناكی در فرهنگ مردم ما بر جای بگذارد و عدّهای را نسبت به مبانی دينی خود سست گرداند. اين چيزی است كه نظريات روان شناختی و تجارب عينی آن را تأييد میكند.
ما به عيان میتوانيم به محيط اسلامی خودمان و ساير كشورها بنگريم كه چگونه وقتی تبليغات مستمرّ دشمن با جاذبههای علمی و ادبی همراه میگردد، نسلی را تحت تأثير قرار میدهد؛ تا آنجا كه ممكن است نسل جديد كه هدف سم پاشیها و تبليغات ضدّ فرهنگی دشمن قرار گرفته، هويّت ملّی و دينی و اصالت خويش را فراموش كند و تحت تأثير تبليغات فاسد دشمن شخصيت مسخ شدهای را برای خود شكل بخشد.
ما اگر در فرهنگ كنونی رايج بين مرد م خودمان و بخصوص فرهنگ رايج بين روشنفكران بنگريم، آثار تبليغاتی دشمنان، در طیّ چند قرن گذشته، و نيز مفاهيمی را كه در فرهنگ ما داخل كردهاند خواهيم ديد. يكی از مفاهيم و ارزشهای غربی كه وارد فرهنگ ما شده مفهوم آزادی و دموكراسی است كه آن را به صورت ارزش مطلق در ادبيات ما وارد ساختهاند و چنان روی اين مفاهيم تبليغ كردهاند كه آنها را به صورت بتی در آوردهاند بطوری كه كسی جرأت نمیكند عليه دموكراسی سخن بگويد و نقايص و كاستیهای آن را بر شمارد.
با اينكه دانشمندان غربی خود كتابهای فراوانی در رد و نقد دموكراسی نوشتهاند و امروزه نيز برخی از فلاسفه سياست و جامعه شناسان، به مناسبتهای گوناگون، عليه دموكراسی سخن میگويند و در رد و نقد آن كتاب مینويسند، و برخی آن كتابها به زبانهای گوناگون عالم و از جمله به فارسی ترجمه شدهاند و در اختيار مردم قرار گرفته اند؛ اما دشمنان در طیّ چند قرن تبليغات خود و بخصوص در قرن بيستم، چنان اين مفاهيم را مقدّس جلوه دادهاند كه در جهان سوّم كسی جرأت نمیكند در نقد آنها سخن گويد و اگر ما عليه آزادی و دموكراسی غربی سخن بگوييم، متّهم به ارتجاع و كهنه پرستی و استبداد میشويم.
3ـ غرب و ادعای دروغين دفاع از حقوق بشر
بی ترديد غربیها در تبليغات خود انگيزههای خاصّی دارند و برای رسيدن به منافع خود و تحت سلطه در آوردن كشورهای انقلابی و مبارز، مرتّب دم از دموكراسی و آزادی و حقوق بشر میزنند و هر كس با آنها مخالف باشد، متّهم به ضديّت با دموكراسی و عدم رعايت حقوق بشر میگردد.
با اينكه ما شاهديم كه هيچ عكس العملی در برابر استبدادی ترين و ضدّ مردمی ترين حكومتها نشان نمیدهند؛ چون آن حكومتها را تأمين كننده منافع و دست نشانده خود میدانند.
بطلان و دروغ بودن ادعاهای آنها آن گاه آشكار میگردد كه وقتی در كشوری، بر اساس اصول دموكراسی، انتخاباتی انجام میگيرد و نتيجه آن به نفع مسلمانان و اسلام گرايان رقم میخورد و حزبی كه گرايش به اسلام دارد اكثريّت آراء را كسب میكند، در كمال ناباوری انتخابات باطل میگردد؛ و پس از كودتای خشن نظامی، گروهی از نظاميان حكومت را به دست میگيرند و هر روز دهها نفر از مردم بی گناه را میكشند و مسلمانان آزادی خواه را در بند میكشند.
اما نه تنها اين مدّعيان دروغين حقوق بشر آن حكومت را متّهم به زير پا نهادن حقوق بشر و عدم رعايت آزادی و حقوق اساسی انسانها نمیكنند، بلكه بسرعت آن حكومت را به رسميت میشناسند و اقدامات آن را تأييد میكنند و به حمايت گسترده از آن دست میزنند.
يا وقتی صيهونيستهای اشغالگر سرزمين فلسطين را اشغال میكنند و مردم را از خانه و كاشانه خود بيرون میكنند و هزاران نفر از آنان را به قتل میرسانند و ميليونها نفر را آواره ساير كشورها میكنند، هيچ كدام نمیگويد كه رفتار آنها مخالف حقوق بشر است. بلكه دولتهای قدرتمند و ابرقدرتها آن دولت غاصب و اشغالگر را به رسميّت میشناسند و با اينكه آن رژيم، در طول حاكميّت غاصبانه خود، صاحبان اصلی آن سرزمين را تحت شكنجه و آزار و قتل و غارت قرار داده و میدهد و خانه و كاشانه آنان را ويران میكند، آنان كه دم از حقوق بشر میزنند هيچ اعتراضی نمیكنند.
تنها هر از چند گاهی سازمان ملل، در راستای سياستهای خود و تبليغ از آنها، بيانيه يا قطعنامهای بی روح و غير مؤثّر صادر میكند و عملا به آن رژيم اشغالگر چراغ سبز نشان میدهند كه اگر به قطعنامهها عمل نكنی، هيچ مشكلی پيش نمیآيد و برخوردی صورت نمیپذيرد.
چه اينكه ما مینگريم دهها قطعنامه و بيانيه عليه رژيم اشغالگر قدس تصويب شده است و آن رژيم به هيچ يك از آنها عمل نكرده است و با همه آنها مخالفت كرده، در مقابل نه تنها توبيخ و مجازات نشده، بلكه به عنوان جايزه، ميلياردها دلار كمك بلا عوض، سلاحهای پيشرفته و فوق مدرن، زير دريايیهای اتمی و تكنولوژی ساخت سلاحهای اتمی و كشتار جمعی در اختيار او مینهند.
آيا هيچ كدام از دولتهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر میگويد آن رژيم كه ابتدايی ترين حقوق انسانها را زير پا نهاده است و قراردادها، پيمانها و قطعنامههای بين المللی را به رسميّت نمیشناسد و با آنها مخالفت میكند، مخالف دموكراسی و حقوق بشراست؟
4ـ برچسب خشونت طلبی و توطئه براندازی نظام اسلامی
پس از پيروزی انقلاب، در كشور ما تبليغات وسيعی عليه خشونت براه انداختند. ابتدا گفتند انقلاب و قيام مردم عليه رژيم قانونی پهلوی خشونت است.
پس از پيروزی انقلاب، وقتی گروهكهای منافق كه مردم را همراه و هماهنگ با اهداف غير اسلامی خود نيافتند، به رويارويی با انقلاب و مردم برخاستند و تعدادی از شخصيتها و رجال دينی و سياسی را ترور كردند و حتّی به مردم بی گناه نيز رحم نكردند تا اينكه بالاخره مردم به مبارزه با آنها پرداختند و آنان را از كشور بيرون كردند؛ اما از آن هنگام تاكنون غربیها عليه مردم و حكومت ما تبليغ میكنند و میگويند رفتار ما با منافقين خشونت آميز بود !
كسی خسارات و ضربه هايی را كه منافقين متوجه اين كشور و انقلاب كردند به حساب نمیآورد و آن همه جنايت و ترورهای كور و بی هدف را محكوم نمیكنند، اما وقتی ملّتی برای دفاع از كيان دين و كشور خود بپا میخيزد و تروريستها را سركوب میكند و برخی را به مجازات میرساند و برخی را از كشور بيرون میاندازد، سر و صدا راه میاندازند كه اينها بر خلاف حقوق بشر عمل میكنند!
همچنين وقتی در روزهای پس از 18 تيرماه عدهای آشوبگر و اوباش به راه میافتند و اموال عمومی و بيت المال، بانك ها، ماشينهای شخصی و دولتی و حتی مساجد را به آتش میكشند و به ناموس مردم توهين كرده، چادر از سر زنان بر میدارند، كسی نمیگويد آنان برخلاف حقوق بشر عمل میكنند بلكه آنان را اصلاح طلب و طرفدار آزادی و دموكراسی معرفی میكنند!
اما وقتی دولت جمهوری اسلامی ايران و بسيجيان فداكار و جان بركف بپا میخيزند و در مقام دفاع از دين و شرف و نظام مطلوبشان برمی آيند و آشوبگران و مزدوران بيگانگان را از صحنه خارج میكنند، فريادشان به آسمان بر میخيزد كه در ايران آزادی نيست و نظام ايران ديكتاتوری است!
غربیها به واهی بودن ادعاهايشان واقفاند و اين شيوههای تبليغاتی را، بخصوص پس از انقلاب، برای اينكه زمينه تغيير نظام اسلامی و سرنگونی آن فراهم آيد پيش گرفته اند.
گرچه ما غافل و بی خبريم و از عمق توطئهها و نقشههای آنان اطلاع نداريم، اما آنان با تجربههای فراوانی كه كسب كرده اند، خوب میدانند برای اينكه بتوانند نظامی مردمی را كه ريشه در مردم و فرهنگ دينی آنان دارد، به خيال باطل خود روزی ولو پنجاه سال ديگر سرنگون كنند، از اكنون بايد به فعاليتهای گسترده و پيچيده روانی و فرهنگی دست بزنند.
هدف آنان اين است كه پس از گذشت يكی، دو نسل از انقلاب جوانانی كه انقلاب را درك نكردهاند و شاهد مفاسد قبل از انقلاب و جنايات رژيم پهلوی نبودهاند و دستاوردهای انقلاب را نشناختهاند و نيز تربيت شده امام و ياران امام نيستند، تحت تأثير تبليغات آنان قرار گيرند؛ تا زمينه برای سقوط حكومت اسلامی و جايگزين شدن حكومت دست نشانده به اصطلاح دموكرات فراهم آيد.
5ـ زمينهسازی برای عدم حضور مردم در صحنه
آنها برای اينكه به هدف شوم خود برسند برنامه ريزیهای حساب شدهای كرده و فعاليتهای فرهنگی ريشه داری انجام میدهند و از ابزارهای مؤثّری بهره میجويند.
از جمله ابزارهای فرهنگی كه در دو دهه پس از انقلاب ـ بخصوص در دو، سه سال اخير ـ از آن استفاده میكنند، مفاهيمی از قبيل تساهل و تسامح و مداراست و آنها را به عنوان ارزش مطلق مطرح میكنند و در مقابل، قاطعيّت و خشونت را مطلقاً محكوم میكنند.
دليل اين رويكرد اين است كه آنان دريافتهاند كه آنچه ضامن بقای نظام اسلامی است عشق و علاقه مردم و بخصوص جوانان و بسيجيان به اسلام و رهبری است؛ تا آنجا كه حاضرند برای دفاع از اين ارزشها ـ كه به قيمت خون صدها هزار شهيد به دست آمده ـ جان خود را به خطر افكنند.
آنان با تبليغات و استفاده از ابزارهای فرهنگی تلاش میكنند كه شجاعت، ايثار، شهامت و نيروی معنوی غيرت و تعصّب دينی را از مردم بگيرند. از اين رو، انواع خشونتهای منفی و غير انسانی و ظالمانهای را كه در دنيا انجام گرفته است و نتايج شوم و دردناكی به بار آورده، به رُخ مردم ما میكشند، تا به آنها چنين القاء كنند كه خشونت چنين آثار بد و زشتی را دارد؛ پس خشونت مطلقاً محكوم و مذموم است.
يعنی حتّی اگر كسی به تندی حرف بزند، شعار مرگ بر امريكا سر دهد و يا اگر لازم شد در برابر آشوبگران بايستد و آنان را سر جای خود بنشاند، رفتارش خشونت است و محكوم و مذموم میباشد.
آنها با تبليغ عليه خشونت و زدن برچسب خشونت طلب به نيروهای مدافع انقلاب، میخواستند مردم ما در برابر توطئهها و نقشههای بيگانگان و اقدامات براندازی عوامل سرسپرده آنان اقدامی نكنند و از صحنه خارج شوند، تا به خيال خام خود كودتای ديگری چون كودتای 28 مرداد در سال 1332 به راه اندازند.
همان طور كه در اين زمينه تجربه داشتند و در 28 مرداد آن سال يك مشت اوباش، اراذل بی سروپا و عوامل مزدور خود را به صحنه آوردند، تا به مال، جان و ناموس مردم تعرّض كنند و نقشه كودتای بيگانگان را عملی سازند؛ روزهای پس از 18 تيرماه امسال [1378] را نيز مناسب برای اجرای كودتا و آشوب ديگری در اين مملكت ديدند.
آنها با مطالعات و بررسیهای گسترده و صرف هزينههای كلان و فريب دادن افراد ساده لوح، مقدمات آن كار را از قبل تهيه ديده بودند.
چنانكه مصاحبهها و اعترافات مزدوران آنها كه صريحاً اعتراف كردند كه از آمريكا كمك فكری و پول دريافت كرده اند، گويای اين حقيقت بود. تا اينكه وقتی موقع را مناسب ديدند، مزدوران، اراذل و اوباش را به صحنه آوردند تا آنان با پوشش فعاليتها و حمايتهای گسترده رسانه ای، خبری و مطبوعاتی كه از داخل و خارج صورت میپذيرفت و با برخورداری از ساير حمايتها و پشتيبانیها و با تعرض به مردم و آتش زدن اموال شخصی و دولتی و ايجاد ناامنی و هرج و مرج، نقشه كودتا را عملی سازند.
آری آنها با تقبيح مطلق خشونت و ترويج اين مطلب كه خشونت مذموم و محكوم است، میخواستند مقاومت مردم را بشكنند و انگيزه آنان را برای مقاومت و دفاع از انقلاب ضعيف كنند، تا وقتی نظاره گر تحرّكات و اقدامات ضدّ انسانی و ضدّ انقلابی و تخريب اموال مردم و هجمه به امكانات دولتی و بلوا و آشوب از سوی عدهای خودفروخته هستند، دم فرو بندند و سكوت كنند و آنان را سر جای خود ننشانند.
اگر هم خواستند اقدامی كنند، اقدام عملی و فيزيكی و خشونت آميز انجام ندهند و تنها آشوب گران را دعوت به آرامش و گفتگو كنند و به خواستههای آنان گوش كنند. به آنان بگويند شما حقّ اعتراض داريد و حق داريد ناراحت باشيد، بياييد نمايندهای تعيين كنيد تا ما بنشينيم و پس از بررسی، خواستههای شما را تأمين كنيم و با هم كنار بياييم.
قدری شما از خواستهها و مواضعتان دست بكشيد، قدری هم ما از مواضعمان عقب مینشينيم. طبيعی است كه خواستههای آنها چيزی جز حذف قوانين و مقرّرات اسلامی، حذف شعارها و شعاير اسلامی و عدم دفاع از اسلام نخواهد بود، و با تأمين اين خواستهها به نحو مسالمت آميز كودتای خزندهای در كشور انجام میگيرد و در نتيجه، به طور كلی ارزشهای اسلامی از بين میرود و اگر هم نياز به حمايتها و پشتيبانیهای نظامی بيگانگان بود، آنان ـ چنانكه از قبل پيش بينی شده بود ـ از طريق مرزهای شرقی و غربی به كشور ما حمله میكنند و كار را يكسره میسازند و حكومت دست نشانده خود را سركار میآورند.
6ـ ضرورت مقابله با توطئههای فرهنگی و زير سؤال بردن مقدسات
پس هدف از اين كه، بخصوص طی چند سال اخير، مسأله خشونت را به عنوان ضدّ ارزش مطلق مطرح میكنند و در مقابل، تسامح، تساهل، مدارا و نرمش را به عنوان ارزش مطلق مطرح میكنند و چنان اين تبليغات گسترده و حساب شده در رسانه ها، مطبوعات و مجلاّت انجام میگيرد كه حتّی برخی از خواص فريب خوردند و به دام توطئههای فرهنگی دشمن افتادند، چيزی جز گرفتن غيرت و تعصّب دينی از مردم مسلمان نيست، تا در موقع لازم به دفاع از اسلام و انقلاب برنخيزند. شاهد آن، حوادثی بود كه اخيراً رُخ داد و هنوز حقايق زيادی فاش نگشته است كه تدريجاً آشكار خواهد شد.
اينجا بود كه بنده، بر حسب تشخيص خودم، احساس كردم كه خطر فرهنگی عظيمی كه مقدمه توطئه نظامی و براندازی نظام است، ما را تهديد میكند و به صحنه آمدم و تصميم گرفتم كه به شبهات و القائات دشمنان پاسخ گويم و نقشههای فرهنگی آنان را بر ملا سازم و مردم را هشيار سازم و عافيت طلبان و كسانی را كه در اثر تبليغات دشمن به خواب غفلت رفته اند، بيدار گردانم و لااقل با ايجاد ترديد و شك در باورها و انديشههای كاذبی كه تحت تأثير تبليغات فرهنگی غرب كسب كرده اند، آنها را متوجه خطر عظيمی بكنم كه كيان فرهنگ و دين آنها را تهديد میكند و با ايراد شوك به جامعه و طرح پرسشهايی باعث گردم كه كمتر آنان تحت تأثير آن تبليغات دشمنان قرار گيرند.
بنده در جهت انجام وظيفه خويش، تصميم گرفتم كه بت نفی مطلق خشونت را بشكنم و اين تصور را كه هر خشونتی بد است و هر نرمشی مطلوب است، نفی كنم. از اين جهت در جلسه قبل عرض كردم كه چنان نيست كه مطلق خشونت محكوم و مذموم باشد و مطلق نرمش مطلوب باشد، بلكه هر كدام از آنها با قيودی و در چارچوبهای مطلوب هستند.
همچنان كه همين سخن را در بحث آزادی نيز داشتم و گفتم آزادی مطلق مردود است و آزادی در چارچوبه ارزشهای دين و اسلام مطلوب ماست. در آن هنگام، برخی از دوستان عصبانی شدند كه چرا فلانی عليه آزادی سخن میگويد.
اما وقتی توطئههای پشت پرده را ديدند و متوجه سوء استفادههای گسترده از آزادی شدند و دريافتند كه عدهای تحت لوا و پوشش آزادی در پی شكستن مقدّسات و از بين بردن ارزشهای والای دينی ملّت ما هستند؛ تا آنجا كه حتّی يكی از كسانی كه در اين نظام پُست مهمّی دارد و به عنوان يكی از چهرههای سياسی شناخته میشود، در يكی از سخنرانیهای خود گفت: مردم ما آزادند كه حتّی عليه خدا تظاهرات كنند؛ آن دوستان بصراحت فرمودند:
آزادی مطلوب و مورد نظر ما، آزادی در چارچوب ارزشهای اسلامی است. اگر آن سخنان مطرح نشده بود و آن شوك به جامعه وارد نگشته بود، شايد مسؤولين لازم نمیديدند كه از «نظريه آزادی در چارچوب ارزشهای اسلامی» دفاع كنند، نه از مطلق آزادی.
امروز نيز اگر میگوييم خشونت مطلقاً مذموم نيست، بدان جهت است كه عدّهای در پرتو نفی مطلق خشونت، هر حركتی را كه در دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی انجام میگيرد، خشونت آميز و نامطلوب قلمداد میكنند و آن را محكوم میكنند.
اين يك واقعيت است و تنها يك تصوّری نيست كه در ذهن بنده به وجود آمده باشد تا عدّهای بگويند: بحث بنده مجرّد است و در خلأ مطرح میشود.
اتّفاقاً بنده برای ادّعای خود شواهد زيادی دارم كه فرصت پرداختن به همه آنها نيست و به ذكر برخی از آنها اشاره میكنم: عدّهای اصل جهاد را زير سؤال بردند و آن را خشونت آميز معرّفی كردند و يكی از آنها در سخنرانی خود در دانشگاه تهران و در دهه عاشورا گفت: كشته شدن سيدالشهداء(عليه السلام) عكس العمل خشونتی بود كه پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) در جنگ بدر انجام داد!
يعنی آن شخص، جهاد اسلامی و جنگها و غزوات پيامبر اكرم را محكوم میكند و میگويد وقتی پيامبر مشركان را میكشد، فرزندان آنان نيز میآيند و فرزندان پيامبر را میكشند. اگر پيامبر آنها را نكشته بود، فرزندانشان فرزندان پيامبر را نمیكشتند ! بواقع، او يزيديان را تبرئه و اسلام و پيامبر را محكوم میكند.
آن وقت نه تنها كسی دم بر نمیآورد كه آن سخن توهين به پيامبر اكرم و تحريف شخصيت امام حسين و جريان كربلا و انكار ضروريّات دين است، بلكه برخی در روزنامههای خود سخنرانی او را چاپ میكنند و با تيتر بزرگ از آن تبليغ میكنند! متأسّفانه، مسؤولين در برابر اين رسوايیها حسّاسيّتی نشان نمیدهند.
در كشوری كه با نام امام حسين(عليه السلام) انقلاب كرد و با نام امام حسين پايدار مانده است، قيام امام حسين را لوث میكنند و نتيجه میگيرند كه اگر ما نخواهيم چنين جريانهايی اتفاق بيفتد و اگر نخواهيم حسينهای زمانمان كشته شوند، بايد رفتار خشونت آميز نداشته باشيم!
حال روی سخن من با آن نويسندهای است كه در روزنامه كثيرالانتشاری نوشته است فلانی خارج از موضوع و در خلأ سخن میگويد و از من خواسته است كه در سخنانم تجديد نظر كنم. آيا من در خلأ سخن میگويم يا در فضای اجتماعی زمان خويش؟
آيا آنچه من گفتم موضوع مطرح در كشور ما نيست و آيا سخنان من ناظر به واقعيّاتی نيست كه هر روزه در اين كشور اتّفاق میافتد؟ آيا من بايد تجديد نظر كنم، يا شما كه زمانی عضو حزب بين الملل اسلامی بودی و افتخار حمايت از فدائيان اسلام را داشتی؟
در اينجا لازم میدانم كه بخشی از سخنان گهربار و راهگشای امام راحل(قدس سره) را يادآور شوم كه ما را از خطرات فرهنگی و توطئه هايی بيم میدهد كه تحت لوای آزادی انجام میپذيرد:
«اكنون وصيّت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آينده و رئيس جمهور و رؤسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان و شورای قضايی و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههای خبری و مطبوعات و مجلّهها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادی به شكل غربی آنكه موجب تباهی جوانان و دختران و پسران میشود، تبليغات و مقالات و سخنرانیها و كتب و مجلاّت برخلاف اسلام و عفّت عمومی و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيری از آنها واجب است.
و از آزادیهای مخرّب بايد جلوگيری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملّت و كشور اسلامی و مخالف با حيثيّت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگيری نشود، همه مسؤول میباشند و مردم و جوانان حزب الّلهی اگر برخورد به يكی از امور مذكور نمودند، به دستگاههای مربوطه رجوع كنند، و اگر آنان كوتاهی نمودند، خودشان مكلّف به جلوگيری هستند.»1
7ـ تصوير اسلام از رحمت و غضب خداوند
از جمله شبهاتی كه غربیها بر اسلام و قرآن وارد كردهاند اين است كه خدايی كه در قرآن معرفی شده عبوس، خشن و اهل غضب و انتقام است؛ امّا خدای انجيل باگذشت، رئوف و با سعه صدر و پر تحمّل و آن قدر مهربان و دلسوز مردم است كه، العياذ باللّه، پسرش را فرستاد كه كشته شود، تا همه مردم بخشيده شوند و خون او جريمه و تاوان معصيت و گناه گنهكاران گردد ! آيا واقعاً خدايی كه قرآن معرفی میكند خشن و عبوس است، يا رحيم و رئوف؟
1ـ امام خمينی، وصيت نامه سياسی، الهی، بند دوّم.
پاسخ شبهه فوق اين است كه خداوند هم دارای صفت رحمت است و هم دارای صفت غضب. هم «ارحم الرّاحمين» است و هم «اشدّ المعاقبين»؛ و از 114 سوره قرآن، 113 سوره با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»آغاز میگيرد كه در آن دو عنوان از صفت رحمت خدا؛ يعنی، «رحمان» و «رحيم» آمده است.
تنها يك سوره از قرآن با «بسم الله» آغاز نشده است امّا در سوره نمل دو بار عنوان «بسم الله» آمده است و علاوه بر طليعه سوره، در ميانه سوره نيز تكرار شده است؛ آنجا كه ملكه سبا نامه حضرت سليمان به خود را كه با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» آغاز شده است، بر قوم خود میخواند.
به هر حال، در قرآن 114 مرتبه عنوان «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» تكرار شده كه در آن دو صفت از رحمت الهی ذكر گرديده است. اما در كنار معرّفی رحمت بی كران الهی، آياتی نيز ويژگی خشم و غضب خدا را معرفی میكنند؛ از جمله:
«... وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَام.»1
و خداوند (برای كيفر بدكاران و كافران لجوج) عزّتمند و صاحب انتقام است.
«إِنَّا مِنَ الُْمجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ.»2؛ مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت.
«... فَبَاءُو بِغَضَب عَلَی غَضَب وَلِلْكافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ.»3
از اين رو، به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند؛ و برای كافران مجازاتی خواركننده است.
اگر اروپاييان ـ به تعبير خودشان ـ خدای خود را فقط مهربان و رحيم معرفی میكنند و میگويند خدای ما خشم و غضب ندارد، خدايی را كه در اسلام و قرآن معرفی شده است، درست معرفی نكرده اند؛ و چنانكه آنها میگويند خدايی كه ما به آن معتقديم فقط اهل خشم و غضب نيست.
بلكه هم دارای رحمت است و هم دارای غضب، و بی ترديد رحمت او بر غضب و خشم او برتری و چيرگی دارد؛ از اين رو فرمود:
«... كَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...»4؛ (خداوند) رحمت (و بخشش) را بر خود حتم كرده است.
اين معنی در روايات فراوان و متواتری از ناحيهّ شيعه و سنّی نقل شده است و در دعاهای ما آمده است كه:
1ـ آل عمران/ 4.
2ـ سجده/ 22.
3ـ بقره/ 90.
4ـ انعام/ 12.
«يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ.»؛ای كسی كه رحمتش بر غضبش پيشی گرفته است.
يعنی رحمت خدا غضب او را نفی نمیكند، بلكه بر آن سبقت دارد و تا آنجا كه حكمت و لطف و فضل الهی ايجاب كند، بندگان مشمول رأفت و رحمت حضرت حق خواهند بود و خشم و غضب الهی ظاهر نمیگردد؛ مگر در هنگامی كه ضرورت باشد خداوند عدهای را گرفتار خشم و غضب خود گرداند.
از اين روست كه مینگريم خداوند بر اقوامی چون قوم عاد، ثمود و لوط ـ كه داستانشان در قران نيز آمده است ـ غضب كرد و با فرود آوردن عذاب خويش بر آنها، نابودشان ساخت. چرا كه آنان با آنكه پيامبران الهی مكرّر آنان را دعوت به هدايت كردند و برای اينكه مسير هدايت در برابرشان آشكار و هويدا شود، معجزات و نشانههای الهی را نيز ارائه دادند؛ با اين همه راه طغيان و فساد پيش گرفتند و اندكی تغيير در رفتار پليد و زشت آنان رُخ نداد و بيش از پيش به عصيان و مخالفت با دستورات الهی و پيامبر او پرداختند.
اينجا بود كه حكمت و مشيّت الهی ايجاب كرد كه آنان گرفتار خشم و عذاب الهی گردند، تا عبرتی باشند برای مفسده جويان و گردنكشان لجوج و معاند.
بنابراين، خدايی كه در قرآن معرفی شده است، عبوس نيست، بلكه خدای رحمت و مهربانی است و تنها به هنگام ضرورت و جايی كه حكمتش ايجاب كند، خشم و غضب خويش را بروز میدهد. پس در برابر اين سؤال كه آيا اسلام مبتنی بر رحمت و مهربانی است و يا مبتنی بر سخت گيری و خشونت است؛
میگوييم: در اسلام اصل، رحمت است و بنابراين است كه رحمت و رأفت حاكم گردد، اما در موارد خاصّی كه قرآن نيز به آنها اشاره دارد، نبايد رحمت و رأفت نشان داد و آنجا بايد سخت گيری، شدّت عمل و خشونت نشان داد. خداوند نيز هم دارای صفت رحمت است و هم دارای خشم، غضب و انتقام.
8ـ ضرورت مبارزه با دشمنان و منافقان و برداشتن موانع هدايت
اما در ارتباط با دين و گسترش و دفاع از آن: اسلام در قرآن ابتدا دعوت به هدايت و ارشاد انسانها میكند، در عين حال اگر كسانی جلوی نشر دعوت انبياء بخصوص پيامبر اسلام را گرفتند؛ قرآن فرمان میدهد كه با آنان بجنگند و آن خارهای سر راه هدايت انسانها را كنار بزنند.
از اين رو، در عصر پيامبر و معصومان جهاد ابتدايی واجب گرديد، برای اينكه موانع هدايت مردم برداشته شود. بر اين اساس، وقتی پيامبر اسلام مبعوث میگردد، مسأله اين نيست كه او میتواند در امور داخلی كشورهايی چون روم و ايران دخالت كند و يا نمیتواند؛ بلكه واقعيت آن است كه پيامبر برای هدايت همه انسانهای روی زمين مبعوث شده، پس هر كسی، حتّی پادشاه ايران و قيصر روم نيز، اگر با دعوت پيامبر مخالفت كرد، وظيفه پيامبر است كه با آنان بجنگد.
از اين جهت برای سران كشورها نامه فرستاد و آنان را دعوت به اسلام كرد و از آنان خواست كه مسير هدايت مردم كشورهايشان را به روی رسول خدا و نمايندگان ايشان هموار سازند؛ و الاّ آماده جنگ گردند.
پس با اينكه جهاد يكی از اصول مسلّم اسلام است و شيعه و سنّی و همه فرَق اسلامی بر آن اتّفاق دارند و كسی با آن مخالفت ندارد ـ و جهاد و جنگ با ائمّه كفر از اين جهت واجب شده بود كه آنها مانع هدايت و ارشاد مردم خودشان و گسترش دعوت پيامبر بودند؛ و از اين رو رسول خدا موظّف بود كه برای كنار زدن آنها و ايجاد زمينه برای هدايت مردم، با آنها وارد جنگ شود ـ با اين وصف چگونه میتوان گفت اسلام مطلقاً جنگ و جهاد را لازم و جايز نمیداند؟ مگر ما میتوانيم آياتی را كه در زمينه جهاد و مبارزه با كفر و نفاق و دشمنان اسلام وارد شده است، نديده بگيريم و آنها را پنهان سازيم؟
آری قتال و مبارزه با دشمنان خدا يكی از اصول مسلّم اسلام است و با اينكه اسلام در احكام جهاد، بالاترين اصول انسانی را مدّ نظر قرار داده است و سفارش به رعايت آنها كرده است، اما در عين حال تأكيد میكند كه وقتی در برابر معاندان و كسانی كه آگاهانه عليه حق و حقيقت بر خاستهاند و سرستيز با دين خدا دارند و پيمان شكسته اند، بجنگيد:
«وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ.»1
و اگر پيمانهای خود را پس از عهد خويش بشكنند، و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ چرا كه آنها پيمانی ندارند. شايد (با شدّت عمل شما) دست بردارند.
همچنين خداوند هم در سوره تحريم آيه 9 و هم در سوره توبه آيه 73 فرمان میدهد كه پيامبر و مسلمانان با كفّار و منافقان بجنگند و با درشتی و خشونت با آنان رفتار كنند:
1ـ توبه/ 12.
«يَا أَيُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوئهُمْ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ.»1
ای پيامبر، با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير. جايگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتی است.
(آن نويسنده نوشته بود كه آيات جهاد مربوط به كفار است و در آيه فوق دقّت نكرده بود كه علاوه بر كفار خداوند دستور جهاد و مبارزه با منافقان داخلی را نيز صادر كرده است.)
همچنين در جای ديگر خداوند میفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.»2
ای كسانی كه ايمان آورده ايد، با كافرانی كه به شما نزديكترند پيكار كنيد، (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزديك غافل نكند.) آنها بايد در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است.
در آيه فوق دستور میدهد كه مسلمانان با كفاری كه در نزديكی آنها بسر میبرند بجنگند و از آنان غافل نگردند و طعم غضب و درشتی و خشونت خود را به همسايگان كافر خود بچشانند، تا بترسند و عليه آنان خيانت و توطئه نكنند. همچنين در آيه ديگر خداوند میفرمايد:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قَوَّة وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدوَّكُمْ وَاخَرِينَ مِنْ دُونِهِم لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ...»3
هر نيرويی در قدرت داريد، برای مقابله [=دشمنان] آماده سازيد، و (همچنين) اسبهای ورزيده (برای ميدان نبرد)، تا به وسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد؛ و (همچنين) گروه ديگری غير از اينها كه شما نمیشناسيد و خدا آنها را میشناسد.
(به كسانی كه با ادبيات عرب آشنا هستند، توصيه میكنم بنگرند معادل واژه «ارهاب» در زبانهای خارجی و غير عربی چيست؛ اگر من بگويم، روزنامهها تيتر میكنند كه فلانی طرفدار تروريسم است.)
1ـ همان/ 73.
2ـ همان/ 123.
3ـ انفال/ 60.
به هر حال، قرآن دستور داده است كه درباره كسانی كه با منطق نمیشود با آنان سخن گفت و گستاخانه راه هدايت و ارشاد و دعوت پيامبر را سد كردهاند و از روی عناد و دشمنی و آگاهانه با اسلام میجنگند، با خشونت و شدّت تمام برخورد شود و مسلمانان در آنان رعب و وحشت ايجاد كنند، تا خيال تجاوز، خيانت و ضربه زدن به مسلمانان به سرشان نزند.
نمیشود به آنان گفت: شما به دين خودتان، ما نيز به دين خودمان؛ بياييد دوستانه و برادرانه در كنار هم زندگی مسالمت آميزی داشته باشيم.
9ـ مخالفت با احكام جزايی و كيفری اسلام
برخی از نويسندگان در مقاله خود به ما اعتراض و انتقاد كرده بودند كه اسلام در ارتباط با كفّار دستور داده است كه با خشونت و شدّت با آنان رفتار شود، نه شهروندان داخلی؛ غافل از اينكه اسلام برای برخی از جرايم، تخلّفات و مفاسدی كه شهروندان مسلمان مرتكب میشوند، حدود و مجازات سختی را در قوانين جزايی خود منظور كرده است.
مثلا در مورد دزد، اسلام دستور داده است كه دست او را قطع كنند. يا درباره زنا و ساير اعمال منافی عفّت دستور داده است كه درباره آنها حد جاری شود، و مثلا زانی بايد صد تازيانه بخورد؛ و در پارهای موارد حكم اعدام را بر مرتكبان برخی از اعمال منافی عفّت معيّن كرده است.
در واقع مجازاتی كه اسلام برای اين قبيل مجرمان در نظر گرفته، خيلی سخت و غير قابل تحمّل است. البته نبايد از نظر دور داشت كه اسلام برای اثبات پارهای از جرايم منافی عفّت، مثل زنا، شرايط سختی را معيّن كرده كه در پرتو آن شرايط بندرت موردی اثبات میگردد كه موجب اجرای حد شود.
وجود برخی از مقرّرات و حدود شرعی باعث گرديده كه دشمنان اسلام از آنها به عنوان حربه و سوژهای عليه اسلام استفاده كنند و ادّعا كنند كه اسلام حقوق بشر را رعايت نمیكند و در قوانين جزايی خويش با خشونت رفتار میكند و كرامت انسانی را ناديده میگيرد.
آری، دشمنان و طرفداران دروغين حقوق بشر میگويند: بريدن دست مسلمانی كه دزدی كرده است عملی غير انسانی و خشونت آميز است و با كرامت انسانی منافات دارد؛ چون باعث میگردد شخصی كه به جُرم دزدی دستش قطع شده است، تا پايان عمر از اين اندام مفيد محروم گردد و در جامعه، به عنوان يك دزد شناخته شود.
درمقابل، عدّهای از مدّعيان دفاع از اسلام گفتند: آن قوانين جزايی مربوط به گذشته و زمان خاصّی بوده است و امروز راههای بهتری برای حفظ امنيّت و جلوگيری از دزدی و ساير جرايم وجود دارد و ديگر نبايد دست دزد را بريد.
اگر راههای بهتری برای حفظ امنيّت و جلوگيری از جرايم وجود داشت، نبايد در آمريكا كه در آن به اصطلاح شيوهها و راههای بهتر اجرا میشود، در هر پانزده دقيقه يك جنايت اتفاق بيفتد و لازم باشد كه در هر دبيرستانی پليس مسلّح حضور پيدا كند.
آيا آن كسانی كه با وقاحت تمام میگويند اين حدود و احكام اسلامی مخدوشاند و آنان را خشونت آميز معرفی میكنند و ادّعا میكنند كه آنها مربوط به 1400 سال پيش بوده است و در زمان ما كسی آنها را نمیپذيرد، فراموش كردهاند كه امام كسانی را كه لايحه قصاص را غير انسانی معرّفی كردند و عليه آن تظاهرات به راه انداختند، مرتد شناختند و فرمودند همسرانشان بر آنان حرام هستند و خونشان مباح است و اموال آنان به ورثه مسلمانشان منتقل میگردد؟
آری، طرفداران حقوق بشر آمريكا احكام جزايی اسلام را غير انسانی و خشونت آميز معرّفی كرده، آنها را محكوم میكنند. به آنها میگوييم: اگر آن احكام خشونت آميز است، میپذيريم كه در مواردی احكام و حدود اسلامی خشونت آميز است و در عين حال ما از همين اسلام كه برخی از احكامش خشونت آميز است دفاع میكنيم و حاضريم با همه وجود به مقابله با توطئه هايی كه عليه آن طرّاحی شده است به پا خيزيم.
ما نمیپذيريم كه احكام منسوخ شده باشد و معتقديم كه «حَلاَلُ مُحَمَّد حَلاَلٌ إِلَی يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَحَرامُ مُحَمَّد حَرامٌ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ.»
اساساً ما انقلاب كرديم كه احكام و دستورات اسلام پياده شود و الاّ شاه هم میگفت: «آنچه من میگويم موافق روح اسلام است و روحانيون اشتباه میكنند و مرتجع اند»! بايد مسائل و احكامی كه در قرآن و اسلام آمده است اجرا گردد.
همان اسلامی كه مردم برای حاكميّت آن خون عزيزانشان را دادند و اكنون نيز حاضرند در راه آن جانفشانی كنند. همان اسلامی كه مقام معظّم رهبری معرّفی كردند و فرمودند: اسلام ناب همان كتاب و سنّت است كه بايد احكام و مقرّرات الهی، با شيوه و روش مناسب و اجتهادی، از آن دو منبع عظيم الهی استنباط گردند. كسانی كه اين اسلام را قبول ندارند، اساساً اسلام را نپذيرفته اند؛ چون ما اسلام ديگری نداريم.
10ـ محدود نبودن اِعمال خشونت به حوزه قوانين جزايی و كيفری
يكی از نويسندگان در مقاله خود، در يكی از روزنامه ها، نوشته بود كه موارد حدود و تعزيرات و اعمال خشونت هايی كه در اسلام تجويز شده، مربوط به قوانين جزايی است و ما نيز قبول داريم قوانينی كه اسلام برای مُجرمان و تبهكاران و متخلّفان در نظر گرفته، كم و بيش خشونت آميز است.
ولی خشونتی كه مورد بحث است و ما محكوم میكنيم مربوط به قوانين جزايی اسلام نيست و اصلا قوانين جزايی موضوع بحث خشونت نبوده است، و گفته است كه بنده خارج از موضوع سخن میگويم و در چندين روزنامه تيتر كردند كه چرا من از موضوع خارج شده ام!
عرض میكنم موضوع بحث من انحرافات فرهنگی است كه در جامعه ما پديد آمده است. در همين روزنامهها نوشتند كه كشته شدن سيدالشهدا عكس العمل خشونت جدّش در جنگ بدر بود!ای قاضی و حقوقدانی كه در روزنامه مینويسی فلانی خارج از موضوع سخن میگويد، كسی كه آن مطلب را درباره شهادت امام حسين(عليه السلام) گفته است، منظورش از خشونت چيست و چه نوع خشونتی را نفی میكند؟
بنده درباره همين موارد و مصاديق و موضوعاتی كه در جامعه مطرح میشوند سخن میگويم. درباره سوء استفاده هايی كه از عناوينی چون خشونت و آزادی و مدارا صورت میپذيرد سخن میگويم، تا آنجا كه گفته اند: جنگ بدر خشونت بود، پس اسلام دين خشونت است! بنابراين، من از موضوع خارج نشده ام.
ممكن است كسی بگويد: ما آن القائات و سوء استفادهها را رد میكنيم و اسلام را دين خشونت نمیدانيم و حرف ما اين است كه صرف نظر از دستورات حكومتی، قوانين جزايی و مشروعيّت دادگاههايی كه برای صدور احكام جزايی وجود دارند، آيا مردم نيز میتوانند اِعمال خشونت كنند و در صحنه هايی وارد عمل شوند و جدای از سازمان حكومت، برخوردهای فيزيكی داشته باشند؟
بنده سؤال میكنم كه شما انقلاب اسلامی را خشونت میدانيد، يا خير؟ كسانی كه 17 شهريور سال 57 و حوادثی را كه در آن روز در تهران رُخ داد به ياد دارند، میدانند كه جوانان غيور و مردم قهرمان ما عليه رژيم پهلوی چه كردند.
آيا تظاهرات و اقدامات مردم، عليه رژيم پهلوی، خشونت بود، يا نبود؟ آيا آنها صحيح بود، يا خير؟ آيا اسلام آن تحرّكات و اقدامات را تجويز كرده بود، يا نكرده بود؟ اگر اسلام آنها را تجويز نكرده بود، پس انقلاب شما غير قانونی است، چون اسلام عاری از خشونت است و اقدامات خشونت آميز را تجويز نمیكند!
همچنين اقدامات مقدّس و ضربه هايی كه مرحوم نواب صفوی و فدائيان اسلام به دستگاه رژيم پهلوی وارد ساختهاند ـ كه به جهت حركت و اقدام ارزشمند و انقلابی آنان، نامشان برای هميشه در كشور ما زنده مانده است و مورد تجليل و احترام مردم ما هستند و امروزه برخی از خيابانهای تهران و ساير شهرها به نامشان مزيّن گشتهاند ـ بجا و صحيح بود و يا ناصحيح و محكوم است؟ همچنين برادران عزيز هيئتهای مؤتلفه اسلامی؛ يعنی، شهيد محمد بخارايی و همكاران عزيزش كه نخست وزير شاه جلاد را به درك واصل كردند.
ممكن است كسی بگويد نبايد آنها اقدامات خشونت آميز انجام میدادند، بلكه بايد به طور مسالمت آميز حزب رسمی تشكيل میدادند و بر سر مواضع و خواستههای خود، با رژيم شاه مذاكره و گفتگو میكردند. اما مگر كسی حرفِ آنها را گوش میداد و اگر آنها حرف حساب آنها را میشنيدند كه مجبور به انجام اقدام عملی و خشونت آميز نمیشدند.
وقتی ديدند كسی به حرف و خواسته بر حقّ آنان گوش نمیدهد، چارهای بجز توسّل به خشونت نداشتند.
ممكن است آن قاضی بفرمايد: من آن اقدامات خشونت آميز را محكوم میكنم و آنها بايد با مدارا و نرمش و در كمال حوصله و آرامش رفتار میكردند و در پی حلّ مشكلات خويش و تأمين خواسته هايشان بر میآمدند !
عرض میكنم: كسانی را كه در 18 تيرماه به بعد به خيابانها ريختند و آشوب به راه انداختند و مسجد آتش زدند، به اموال مردم و دولتی آسيب رساندند و چادر از سر خانمها برداشتند و عليه اسلام شعار دادند، شما با لبخند و نوازش و با در آغوش گرفتن، آنها را ساكت كرديد و سر جای خود نشانديد، يا همين بسيجيان عزيز ما بودند كه جان بر كف گرفتند و همه خطرات را بر خويش هموار ساختند و به ميدان آمدند و آنان را سر جای خود نشاندند؟
و صد افسوس كه هيچ وقت كسی حقّ اين عزيزان مظلوم را نشناخت و از آنان قدردانی به عمل نمیآورند؛ البته آنان برای خدا در صحنههای دفاع از انقلاب و اسلام حاضر میشوند و خداوند نيز به آنها خير و اجر فراوان عنايت خواهد فرمود.
ممكن است آن آقا بگويد: ما اقدام بسيجيان در سركوب و از صحنه خارج كردن فتنه گران و آشوب گران و مزدوران بيگانگان را محكوم میكنيم و نبايد با آنها برخوردی صورت میپذيرفت و آنان آزاد بودند كه حرفشان را بزنند و اعتراض كنند.
چنانكه آمريكايیها گفتند: كسانی كه قيام كردند و در خيابانها راه افتادند و مسجدها را آتش زدند، خواهان آزادی بودند. پس آنها حق داشتند كه بگويند ما آزادی میخواهيم و دين نمیخواهيم ! همان طور كه آن آقا در سخنرانی خود گفته بود: مردم حق دارند حتّی عليه خدا تظاهرات كنند.
اگر بگويند: وقتی آنها ديدند اگر با زبان خوش و آشكارا بگويند ما دين و اسلام را نمیخواهيم، دولت به حرفشان گوش نمیدهد؛ اين بود كه مجبور شدند اموال مردم و اموال دولتی و مسجدها را آتش بزنند و عليه اسلام شعار بدهند، تا حرفشان به جايی برسد؛ پس رفتار آنها صحيح بود، نه كسانی كه آنها را سر جای خود نشاندند.
به ايشان میگوييم: پس بالاخره شما نيز خشونت را تجويز كرده ايد، چون در ارتباط با آن جريان يكی از دو كار را بايد تأييد كنيد: يا بايد بگوييد رفتار كسانی كه به خيابانها ريختند و مسجدها را آتش زدند و عليه نظام و اسلام شعار دادند، صحيح بود؛ در اين صورت شما نيز خشونت را تأييد كرده ايد، چون رفتار آنها خشونت بود.
يا بايد بگوييد كه اقدام بسيجيان و توده مردم و نيروهای انتظامی كه آشوب گران را سر جای خود نشاندند، درست و صحيح بود؛ در اين صورت نيز خشونت را تأييد كرده ايد، پس شما چه خشونتی را تجويز میكنيد؟
ما به سخنان فرصت طلبان و دگرانديشان و كسانی كه در مواضع و اصول خويش تجديد نظر كرده اند، گوش نمیدهيم و برای ما ملاكْ سخنان و مواضع معمار انقلاب، حضرت امام خمينی(قدس سره) است و تابع او هستيم و احكام ولايی و حكومتی اسلام را از او فرا گرفتيم. ايشان فرمود: اگر جوانان و مردم حزب الّلهی مشاهده كردند كه پارهای از تبليغات، مقالات، سخنرانی ها، كتابها و مجلاّت برخلاف اسلام، عفّت عمومی و مصالح كشور است، بايد موارد را به دستگاههای ذی ربط گزارش دهند و آنها موظّفاند كه رسيدگی كنند.
اما اگر دستگاههای مسؤول كوتاهی كردند و از راههای قانونی جلوی انحرافات و تبليغات فاسد و مسموم را نگرفتند، راهی جز اين باقی نمیماند كه مردم و جوانان متديّن خود وارد عمل شوند و بر هر مسلمانی واجب است كه اقدام كند.
همه شاهد بودند كه وقتی سلمان رشدی مرتد كتاب آيات شيطانی را نوشت و به ساحت مقدّس قرآن و پيامبر اكرم(قدس سره) نسبتهای زشت و ناروايی داد و توهين به پيامبر كرد، امام فتوای قتل او را صادر كردند و بر هر مسلمانی واجب كردند كه اگر دستش به سلمان رشدی رسيد او را به قتل برساند. بی ترديد آن فتوا و حكم فقط اختصاص به امام نداشت و همه فقهای اسلام چنين فتوا دادند و همه كشورهای اسلامی آن حكم را تأييد كردند.
حال سؤال اين است كه آيا فتوای امام خشونت نبود؟ پس میبينيد كه امام هم اِعمال خشونت در حقّ كسی كه به ضروريّات دين و اصول مسلّم اسلام توهين و جسارت میكند و قصد توطئه و ضربه واردكردن به اسلام و هتك حيثيّت مقدّسات اسلامی را دارد، جايز و بلكه لازم میدانند و چنين كسی را مرتد و واجب القتل معرفی میكنند.
11ـ اسلام و لزوم پاسخگويی به شبهات علمی در همه شرايط
البته اگر كسی قصد توطئه و ضربه زدن نداشت حتی اگر نسبت به اصل دين و ضروريّات و احكام اسلام شبهه و سؤال دارد، میتواند مطرح كند و بايد با كمال احترام و رعايت حيثيت و شخصيت او به سخنانش گوش داد و با استدلال و منطق به او پاسخ گفت.
چرا كه اسلام دين منطق و متّكی بر استدلال و برهان است و در هر شرايطی از مسلمانان و علماء میخواهد كه با كمال متانت، بردباری، سعه صدر و با استفاده از منطق قوی و با تكيه بر براهين عقلی و الهی به شبهات و سؤالات پاسخ گويند و حقانيّت اسلام را به اثبات برسانند.
از اين رو، قرآن فرمان میدهد كه حتّی اگر در هنگامه نبرد، فردی از ميان سپاه دشمن پرچمی سفيد برافراشت و نزد مسلمانان آمد تا در حقانيّت اسلام تحقيق كند و پرسش خويش را مطرح سازد، بايد مسلمانان او را در حفاظت و اسكورت خويش قرار دهند كه كسی به او صدمه نزند و با رأفت و مهربانی سخنانش را گوش كنند و با ارائه دليل و حجّت و برهان، حق را به او بشناسانند؛ پس از آن باز با اسكورت او را به جای اول خويش هرچند در ميان سپاه دشمن باشد باز گردانند:
«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّی يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْلَمُونَ.»1
و اگر يكی از مشركان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)؛ سپس او را به محل امنش برسان، زيرا آنها گروهی ناآگاه اند.
1ـ توبه/ 6.
قرآن میفرمايد حتّی اگر كسی كه برای تحقيق و پرسش آمده، اسلام را نپذيرفت و مسلمان نشد، باز با اسكورت او را به محل امن خود باز گردانيد و نبايد كسی متعرض او شود؛ چون او برای طرح سؤالات خود آمده است و بايد امنيّت او حفظ شود و به سؤالات او پاسخ داده شود. در كجای دنيا و در چه مكتبی چنين برخوردهای متعالی و انسانی سفارش شده است؟
البته اگر كسی از روی عناد و توطئه برای براندازی نظام اسلامی شبهه افكنی كند و در عقايد، اصول و ارزشهايی كه مردم مسلمان سخت بدان پايبند هستند، تشكيك ايجاد كند، بايد با او برخورد شود و حساب او با كسی كه سؤال و شبهه دارد و صادقانه میخواهد شبهه و سؤال خود را مطرح كند و پاسخ دريافت كند، متفاوت است.
12ـ مقابله با توطئهها و عكس العمل بيگانگان
نبايد در مقابل فعاليتهای گسترده فرهنگی و تبليغی دشمنان اسلام و عوامل خودفروخته داخلی آنها و قلم به مزدانی كه اصول و ارزشها و باورهای دينی مردم را نشانه گرفته اند، ساكت نشست.
مسلّماً آنان طرح توطئه گستردهای را ريختهاند و بر خلاف دگرانديشان كه اين نوع فعاليتها را تبادل فرهنگی مینامند و در روزنامهها مینويسند كه توطئهای در كار نيست و ادّعای وجود توطئه را امر موهومی تلقّی میكنند، آشوبها و جريانات اخير كه در راستای همان فعاليتها و سياستهای فرهنگی دشمن انجام گرفت، حقيقت وجود توطئه را برای مردم ما آشكار ساخت.
آن اقدامات و تظاهرات عليه نظام اسلامی و حمله به مراكز دولتی و ايجاد بلوا و آشوب، حاكی از آن بود كه در ورای آن جريان، توطئهای خطرناك عليه نظام وجود داشت كه مقام معظّم رهبری نيز خبر دادند كه توطئهای از سوی دشمنان عليه نظام در كار بوده است.
با توجّه به اين حقيقت بود كه وقتی آشوب گران و اراذل و اوباش را سر جای خود نشاندند و آتش فتنه را فرزندان فداكار اين ملّت قهرمان خاموش ساختند، موج حمايت از آنها و محكوميّت نظام اسلامی در دنيا به راه افتاد و حتّی شمار زيادی از نمايندگان پارلمان امريكا رسماً درخواست كردند كه جمهوری اسلامی ايران محكوم شود و قانونی عليه آن وضع گردد؛ چون دولت اسلامی با عوامل و مزدوران خارجی برخورد كرد و اجازه نداد كه آشوبگران هر كاری دلشان میخواست انجام دهند!
هر روزه در گوشه و كنار دنيا اعتصابات و زد و خوردهايی رُخ میدهد و عدهای كشته و يا مجروح میگردند. ما شاهديم كه هر روزه رژيم صهيونيستی مردم مسلمانی را كه خواهان حقوق از دست رفته خود هستند به گلوله میبندد و عدّهای را به قتل میرساند، و حتّی در برخی از رژيمهای وابسته به آمريكا گاهی صدها نفر توسط حكومت به قتل میرسند و كسی آنها را محكوم نمیكند و نمیگويد سركوب آنان مخالفت با آزادی است.
بلكه از آن رژيمها حمايت میشود و میگويند آنها عليه حكومت قانونی قيام كرده بودند و حكومت نيز حق دارد از خود دفاع كند. اما وقتی در ايران سروصدايی به راه میافتد و در دانشگاه به طرز مشكوك يك نفر به قتل میرسد كه هنوز قاتل او ـ كه قاعدتاً از عوامل نفوذی دشمن و از خود آشوبگران بوده ـ شناسايی نشده است و يا فرد ديگری در صحنه تصادفی كشته میشود، و همچنين وقتی عدهای آشوبگر و اوباش به راه میافتند و مساجد را آتش میزنند و به ناموس مردم توهين میكنند و نيروهای انقلابی با آنان برخورد میكنند؛
در كشورهای غربی، بخصوص در آمريكا، بر عليه نظام ما سروصدا به راه میاندازند و دولت ما را محكوم میكنند و نظام ما را مخالف آزادی و دموكراسی معرفی میكنند. ادّعا میكنند كه تظاهركنندگان به دنبال آزادی و احقاق حقوق خود بوده اند، اما دولت ايران آنان را سركوب كرده است و در نتيجه علاوه بر محكوميت دولت ايران، سعی میكنند قانونی برای مبارزه با دولت اسلامی ايران وضع كنند!
13ـ قرآن و لزوم دشمنی و برائت جستن از دشمنان
نتيجه گرفتيم كه اولا خدايی كه اسلام معرفی میكند هم رحمت دارد و هم غضب، و گرچه رحمتش افزونتر است و بر غضب او پيشی میگيرد، اما چنان نيست كه رحمت خداوند غضب او را نفی كرده باشد چنان كه خداوند بر پارهای از اقوام كه بر گناهان خويش اصرار ورزيدند، غضب كرد و آنان را گرفتار عذاب خود ساخت.
ثانياً، اسلام احكام تند و خشنی عليه دشمنان و معاندان با اسلام دارد و از مردم میخواهد كه نسبت به دشمنان خدا صريحاً اظهار نفرت و اظهار برائت كنند. جا دارد كه دوستان سوره ممتحنه را مطالعه كنند كه در آن شيوه برخورد مسلمانان با مشركان و كفّار ترسيم شده است و كسانی كه طرح دوستی با دشمنان خدا میريزند، مورد نكوهش قرار می گيرند و خداوند ما را از اينكه پنهانی و مخفيانه با دشمنان اسلام سازش كنيم و نرد دوستی ببازيم، بر حذر میدارد.
در آن سوره، خداوند از مسلمانان میخواهد كه از ابراهيم و ياران او پند گيرند و شيوه برخورد او با مشركان و دشمنان خدا را الگوی خويش سازند، نه اينكه بر روی دشمنان و منافقان و عوامل آشكار و پنهان دشمن كه كمر به نابودی اسلام و مسلمين بسته اند، لبخند بزنند!
«يَا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدوَّكُمْ أَوْلياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِيلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ.»
ای كسانی كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد. شما نسبت به آنان اظهار محبت میكنيد، در حالی كه آنها به آنچه از حق برای شما آمده كافر شدهاند و رسول الله و شما را به جهت ايمان به خداوندی كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون میرانند. اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیام هجرت كرده ايد، (پيوند دوستی با آنان برقرار نسازيد،) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستی برقرار میكنيد؛ در حالی كه من به آنچه پنهان يا آشكار میسازيد از همه داناترم و هر كس از شما چنين كاری كند، از راه راست گمراه شده است.
«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بَرَءَاءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدَاً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ...»1
برای شما سرمشق خوبی در زندگیِ ابراهيم و كسانی كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی كه به قوم (مشرك) گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا میپرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمنی هميشگی آشكار شده است، تا آن زمان كه به خدای يگانه ايمان بياوريد.
به ما میگويند كه صحبت از زندگی كنيد و ديگر شعار مرگ بر آمريكا سر ندهيد. نخير، بايد شعار مرگ بر آمريكا گفت و بالاتر، چون ابراهيم بايد صريحاً به آنها بگوييم: تا هنگامی كه در برابر حق خضوع نكنيد و سر در مقابل خدا فرود نياوريد و دست از سلطه جويی و خوی استكباری بر نداريد و از مسيری كه پيش گرفتهايد باز نايستيد و منافع مردم دنيا را به يغما نبريد و ملل آزاده را سركوب نسازيد، ما با شما دشمن هستيم.
1ـ ممتحنه/ 1، 4.
در حالی كه آنها منافع و ثروت كشور ما و ساير كشورها را به يغما بردهاند و خسارات فراوانی به ما وارد ساختهاند به عزّت و حيثيّت ما ضربه وارد كردند و تعداد زيادی از عزيزانمان را كشتند، چگونه با آنها دوست شويم و اظهار محبت كنيم؟ آيا دهها و صدها بار تجربه در دنيا كافی نيست كه ما درك كنيم كه آنها بجز به خوی استكباری و منافع خود به هيچ چيز ديگر نمیانديشند؛ باز هم فريب آنان را بخوريم.
پس اسلام و قرآن به ما دستور میدهند كه نسبت به دشمنان صريحاً اظهار برائت و دشمنی كنيم. حال اگر ما تابع اين اسلام و قرآنی هستيم كه ميليونها نسخه از آن در دست مسلمانان وجود دارد و بر برائت از دشمنان تأكيد دارد و اين اظهار برائت و دشمنی تنها در چارچوبه قوانين جزايی نيست، بلكه فراتر از آن است؛ چگونه میگوييم بايد به روی همه لبخند زد و نسبت به همه مهربان بود؟