امام خمينى و مبانى فكرى حكومت اسلامى(1)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:23
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4234 بار

مؤلف: مصطفى جعفرپيشه

 

اكنون با گذشت بيش از دو دهه از عمر پيروزي انقلاب و استقرار حكومت اسلامي در ايران و ورود به دهه سوم تحليل ها، و تبيين هاي متفاوتي نسبت به مباني و اهداف انقلاب ديني و به ويژه انقلاب اسلامي و انديشه اي كه رهبري انقلاب براساس آن، پرچم مبارزه را برافراشت و سپس نظام اسلامي را پديد آورد، در جريان است.
آيا تئوري حضرت امام خميني از دين، معطوف به چه اهداف بوده است؟ و در موضوع انتظار از دين، حضرت امام چه نگرشي داشته تا بر اساس آن به قيام دست زده و حكومت تشكيل داده است؟
ظلم ستيزي و عزّت طلبي براي مسلمانان يا اهداف دموكراتيك و آزادي، يا توسعه اقتصادي و بهبود وضع معيشتي جامعه آيا كدام يك از اين امور مدّ نظر امام بوده است؟
آيا لزوماً براي برپايي يك حكومت ديني، بايد تنها و تنها اهداف دنيوي را مورد لحاظ قرار داد و نمي توان بدون نگرش دنياگرايانه به دين حكومت ديني آفريد؟
آيا يك حكومت ديني نمي تواند معطوف به اهداف دنيوي واخروي هر دو باشد و تغيير برون و درون جامعه را به عنوان آرمان خود در نظر گيرد؟
آيا ديدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب و نظام سياسي چگونه بوده است؟
آيا ايشان انقلاب و حكومت اسلامي را تنها معطوف به دنيا مي ديده و انقلاب اخروي را كه در قلمرو درون آدميان است، از دسترس انقلاب به دور مي ديده است؟ و براي برپايي حكومت اسلامي ايران، تنها تغيير وضع مسلمانان را مورد نظر داشت و آنچه از دين انتظار مي كشيد آن بود كه مسلمانان در دنيا عزيز باشند و تو سري خور ديگران نباشند؟
يا آنكه حضرت امام اهداف بلندتري را دنبال مي كرد و نگرش او به دين نگرشي بود كه معتقد بود: انقلاب ديني، اهداف دنيوي و اخروي، هر دو را مدّنظر دارد و در تغيير وضع دنيا هم، مقوله عزّت طلبي براي مسلمانان تنها مي تواند يكي از اهداف انقلاب قرار گيرد و در كنار آن اهدافي چون آزادي، استقلال، توسعه همه جانبه و مبارزه با ظلم و ستم براي همه جهانيان (نه تنها مسلمانان) مي تواند مورد توجه يك انقلاب و نظام ديني باشد؟
آيا حضرت امام، بيش از هر چيز و پيش از هر چيز، چه هدفي را دنبال مي كرد و نگرش اساسي و اوليه او به دين بر چه پايه اي استوار بود؟

پرسش هايي نظير آنچه مطرح شد، مباحث بسيار مهمي است كه بايد به استناد با ده ها سال مبارزه حضرت امام براي برپايي حكومت اسلامي و سيره نظري و عملي او در اين رابطه، به طور دقيق ارزيابي و موشكافي شود، تا در مسير آن، ديدگاههاي حضرت امام، روشن و شفّاف در معرض ديد اهل نظر و انديشه قرار گيرد و با توجه به آنكه جمهوري اسلامي، بيش از هر چيز متأثّر از افكار و انديشه هاي حضرت امام مي باشد، بتوان در سايه آن به تبيين و تحليل جمهوري اسلامي پرداخت و آن را ارزيابي كرد.

شايد براي خواننده عزيز نوشتار حاضر، شگفت آور باشد، اگر بگوييم: پاسخ يابي پرسش هاي بالا را از توحيد آغاز مي كنيم، به ويژه آنكه بحث را با يك بُرش تاريخي و كاوش در لابه لاي مصاحبه هاي امام خميني در دوران حضور در پاريس، شروع كرده باشيم. در اين نوشتار دو پاسخ به پرسش هاي ياد شده تهيه و در نظر گرفته شده است، يكي فشرده و مختصر و ديگري مفصّل و اندكي طولاني. در پاسخ اجمالي و فشرده با تحليل مصاحبه اي از امام در پاريس، پاسخ خود را از پرسش بالا دريافت مي كنيم. و آنگاه در جواب مفصّل، به موشكافي و تأمّل در همان پاسخ دريافت شده از پيام امام خواهيم پرداخت و نشان مي دهيم كه چگونه در نظام معرفتي امام، بر مبناي توحيد، يك انقلاب ديني رخ مي دهد و حكومت اسلامي تشكيل مي شود و اهداف و آرمان هاي كوتاه مدّت و طولاني مدّت شكل مي گيرد و راه سعادت انسان را در دنيا و آخرت در سايه چنين حكومتي ترسيم مي نمايد؟

 

 

نقش توحيد در حكومت ديني از نگاه امام خميني:

 

 

هنگامي كه در نوفل لوشاتو، دهكده نزديك پاريس و محلّ اقامت امام پس از خروج از عراق و در زماني كه مبارزات ملّت ايران به اوج خود رسيده بود و فاصله اي چندان تا پيروزي نداشت، در تاريخ 57.10.18خبرنگار تايمز لندن از عقايد و انديشه هاي امام مي پرسد، در پاسخ چنين مي شنود:

(ريشه و اصل همه عقايد (كه در قرآن كريم آمده و يا پيامبر اسلام(ص)و پيشوايان بحق بعد از آن حضرت بيان فرموده اند) و مهمترين و با ارزشترين اعتقادات ماست، اصل توحيد است. مطابق اين اصل ما معتقديم كه خالق و آفريننده جهان و همه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خداي تعالي است كه از همه حقايق مطلع است و قادر بر همه چيز است و مالك همه چيز.)1

حضرت امام در اين گفتگو پس از آنكه اساس و مبناي تمامي انديشه هاي خود را مانند ديگر مسلمانان بر محور توحيد استوار مي كند و آن را همچون ريشه درخت، پايه و ستون قائمه معارف خويش مي خواند، به استخراج لوازم و پي آمدهاي ايمان توحيدي مي پردازد و به آموزه هاي فراواني كه در پرتو توحيد مي توان فراگرفت اشاره مي كند. ماحصل آنچه حضرت امام به عنوان دست آورد توحيد معرفي مي كند را مي توان در اصول نه گانه ذيل معرفي كرد.

در پرتو توحيد، انسان موحّد معتقد است:

1ـ انسان تنها در برابر ذات اقدس حقّ بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت كند مگر اينكه، اطاعت او، اطاعت خدا باشد.

2ـ هيچ انساني حق ندارد انسان هاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند.

3ـ هيچ فردي حق ندارد، انسان و يا جامعه و ملّتي را از آزادي محروم كند، براي او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك و شناخت خود كه بسيار ناقص و يا بنا به خواسته ها و اميال خود تنظيم نمايد.

4ـ قانون گذاري براي پيشرفت، در اختيار خداي تعالي است، چنانكه قوانين هستي و خلقت را خداوند مقرّر فرموده است، و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهي است كه توسط انبياء به بشر ابلاغ شده است.

5ـ انحطاط و سقوط بشر به علّت سلب آزادي او و تسليم در برابر ساير انسان هاست.

6ـ انسان بايد عليه اين بندها و زنجيرهاي اسارت و در برابر ديگراني كه به اسارت دعوت مي كنند، قيام كند و خود و جامعه خود را آزاد سازد، تا همگي تسليم و بنده خدا باشند.

7ـ براي آزادسازي است كه مقرّرات اجتماعي ما عليه قدرتهاي استبدادي و استعماري آغاز مي شود.

8 ـ همه انسانها در پيشگاه خداوند يكسانند، او خالق همه است و همه مخلوق و بنده او هستند. اصل برابر انسانها و اينكه تنها امتياز انسان بر معيار تقوا و پاكي از انحراف و خطاست.

9ـ با هر چيزي كه برابري را در جامعه بر هم مي زند و امتيازات پوچ و بي محتوايي را در جامعه حاكم مي سازد بايد مبارزه كرد.

اصول نُه گانه بالا، تنها آموزه هايي است كه در عرصه امور اجتماعي و مناسبات انساني، توسط امام راحل، از اصل توحيد قابل استحصال است و نشان مي دهد در نظام ديني حضرت امام، با محوريّت توحيد، مقوله هاي بسيار مهم و اساسي مثل آزادي، برابري و عدالت، ظلم ستيزي و مبارزه با استبداد و استعمار و تبعيض نژادي كه از نيازهاي اساسي ديروز و امروز انسانيت بوده است و همواره انسان در آرزوي رسيدن به آن دقيقه شماري نموده، شكل مي گيرد. اصول بازگو شده بالا، مترقي ترين و حياتي ترين نياز براي انسان است و تضمين كننده فلاح و سعادت ابدي جامعه بشري است و از چنان توان بالا و مستحكمي برخوردار است كه بتواند تمام رنجهاي بشر را از دوش او بزدايد و تمامي اين آرزوها و نيازها، در كلمه توحيد نهفته است و تنها از آن قابل استحصال است.

در گفتگوي مختصر و مفيد امام با روزنامه تايمز لندن كه لبّ انديشه هاي حضرت امام در باب سياست و نظامهاي اجتماعي بازگو شده است، اساس و محور تمامي آن انديشه ها توحيد قرار مي گيرد و نظامهاي مختلف به درختي تشبيه شده كه ريشه آن را توحيد به وجود مي آورد. از منظر امام، تأمّل در توحيد، گوياي اين نكته است كه هر چند در ظاهر، توحيد به عنوان اصلي از اصول اعتقادي مسلمانان، در كنار ديگر اصول مانند عدل، نبوّت، امامت و معاد از آن ياد مي شود، ولي واقع مطلب حقيقتي بالاتر و فراتر از اين را در بردارد و نشان مي دهد، بازگشت تمامي آن اصول به توحيد است و پيامبر شناسي، امام شناسي و معاد شناسي يك موحّد ريشه در مبدء شناسي او دارد. از آنجا كه خداي سبحان كمال مطلق بوده و از هر نقص و زشتي منزّه و مبرّاست، به اصل عدل مي رسيم و ساحت ربوبي را از ظلم و ستم به دور مي يابيم. بنابراين اعتقاد به عدل، ريشه در شناخت توحيدي دارد.

از سوي ديگر، چون هدايت انسان به سوي خير و سعادت، و ارائه معرفت صحيح و رفتار شايسته، لازمه حكمت الهي و از ابعاد ربوبيّت اوست، به اصل بعثت انبياء و ضرورت نبوّت و امامت خواهيم رسيد و نتيجه مي گيريم كه شناخت حكمت الهي، چگونه رابطه اي نزديك و وثيق با اين دو اصل دارد. چنانكه با ژرف انديشي در صفت عدالت و حكمت الهي به ايمان به معاد مي رسيم زيرا كه با توجه به مسأله بعثت و انزال كتب آسماني براي هدايت، عدالت و حكمت ايجاب مي نمايد كه كافر و مؤمن، فاسق و صالح، يكسان نباشند و در ادامه زيست دنيوي بشر، براي رسيدگي به رفتار انسانها، جاي ديگر وجود داشته باشد.و اين سرّ سخن امام است كه توحيد را ريشه همه اعتقادات مسلمانان دانست و آن را مهمترين و با ارزشترين اعتقادات برشمرد. (الم تر كيف ضرب اللّه مثلاً كلمة طيّبةً كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها في السماء.)(24/ابراهيم) مثل سخن خوش و اعتقاد حق، مثل درختي است كه ريشه اش در زمين استوار، و شاخ و برگش به سوي آسمان بالارفته باشد. (تؤتي اكلها كلّ حين بأذن ربها). چنين درختي، ميوه هاي شيرين و لذيذ خود را همواره به بارمي آورد. در اين مثل قرآني، نظام انديشه اسلام

يي، به درختي تشبيه شده كه پايه آن كلمه طيّبه (لااله الاّ اللّه) است و اين ريشه است كه ريشه هاي ديگر را توليد مي كند و با رشد اين ريشه و درخت است كه شاخ و برگها روييده مي شود و شكوفه و گل ها و ميوه هاي ارزشمند را به بار مي آورد. به فرموده علاّمه طباطبايي، توحيد وقتي گسترش پيدا مي كند، كلّ اسلام مي شود و اسلام وقتي فشرده مي شود، توحيد حاصل مي گردد.2 اين معرفت اللّه است كه مولّد ساير عقايد و نظامات معرفتي ديني است و همچون ريشه اي است كه با وجود مزرعه مستعد، به فعاليّت مي پردازد و شاخ و برگ و ثمر مي دهد. توحيد محور نظام معرفتي و محور نظام ارزشي انديشه اسلامي است كه هر قدر در جان آدمي متكامل شود و ريشه گيرد، در ايمان و رفتار آدمي خود را جلوه گر مي كند و بروز مي نمايد.

اقرار به كلمه اخلاص و ايمان به توحيد، تنها يك عقيده و انديشه خنثي نيست كه تأثيري در حوزه رفتار و كردار انساني نداشته باشد و در رابطه با ساير انديشه ها و تئوريهاي وي قرار گيرد و گسسته از نظامات اجتماعي و سياسي و ارزشهاي اخلاقي او باشد. معرفت توحيد، علاوه بر آنكه در حوزه هستي شناختي تأثيرگذار است، از يك سو نظام ارزشي انسان موحّد را نيز پديد مي آورد.مؤمن موحّد، براساس قرب به كمال مطلق و سلوك الي اللّه، رفتار خود را نظام مند مي كند و برطبق آن، كردار خود را محك مي زند. هدف نهايي او، حضرت حقّ است و براي تابش نور توحيد بر جان خويش، به جلاي آينه دل مي پردازد و پالايش جان و تصفيه باطن مي نمايد. و از سوي ديگر معرفت توحيدي، تنظيم كننده مناسبات اجتماعي، حقوقي و سياسي است و بدين ترتيب، مقوله سياست نيز يكي از ساحت هايي است كه انديشه توحيد نسبت به آن تأثيرگذار است و در قلمرو نظام توحيدي قرار مي گيرد. بنابراين انديشه توحيدي در سه حوزه معرفت، اخلاق و سياست دخالت مي كند و در آن دست به فعاليّت مي زند. طبق آنچه گفته شد; مبناي اصلي فكري جهت گيري حضرت امام را توحيد تشكيل مي دهد، و آن را جوهره اصل 

انقلاب ديني خود مي داند و معتقد است با توحيد، نه تنها درون انسانها اصلاح مي شود، بلكه جامعه نيز به صلاح و فلاح مي رسد. و براساس آن علاوه بر مقوله عزّت طلبي، امور مهمّ ديگري هم چون جهاني آزاد و آباد و عاري از هر فساد و ظلم و تبعيض نژادي، ميسّر مي شود. آنچه گذشت، جواب مختصر و فشرده به پرسش هايي بود كه در مقدمه نوشتار حاضر گذشت. اكنون به مدد آنچه در اين جواب اجمالي گذشت، با تفصيل بيشتري آن را مي شكافيم. به اين منظور نخست جايگاه توحيد و لايه هاي مختلف آن را در نظام فكري اسلام خواهيم ديد، آنگاه نگاهي مي افكنيم به انديشه امام درباب توحيد و سپس به نظريّه ديني حضرت امام و انديشه او نسبت به انقلاب ديني و انتظار او از دين مي رسيم.

 

 

بررسي تفصيلي

1ـ معرفت توحيدي در نظام فكري اسلام

 

 

واژه (توحيد) مصدر باب تفعيل و به معناي يكتا دانستن و يگانه شمردن است. در اين استعمال، باب تفعيل براي اعلام پذيرش و اقرار به كار مي رود و غرض از آن ايجاد و پديدآوري نيست، چنان كه در ساير موارد افعال متعدّي مطرح است. در اين كاربرد استعمال توحيد، همانند، تعظيم و تكبير است. همانطور كه تعظيم به معناي بزرگ شماري است، نه به مفهوم ايجاد بزرگي و عظمت در يك فرد، توحيد نيز به معني يكتاسازي و يگانه كردن نيست، بلكه به مفهوم اعتقاد به يكتايي و يگانگي است. و در عرف مسلمانان منظور از (توحيد) وقتي بدون قيد و به صورت مطلق ذكر مي شود، همان ايمان به يكتايي مبدء آفرينش است.

فيلسوفان و متكلمان مسلمان براي توحيد مراتبي در نظر مي گيرند. اين مراتب عبارتند از: توحيد ذاتي، توحيد

صفاتي و توحيد افعال.

 

 

1) توحيد ذاتي: منظور از توحيد ذاتي، تنزيه ساحت الهي از شريك و از تركيب است و ايمان به اينكه حضرت حقّ نه جزء دارد و نه نظير و مانند. او واجد احديّت، و واحديّت است. (انه تعالي واحد احدي المعني).3

2) توحيد صفاتي: اصطلاح توحيد صفاتي به اين معني است كه صفات ذات مقدّس اللّه، مثل حيات، علم و قدرت. عين ذات او بوده و زائد و عارض بر ذات پروردگار نمي باشند و او منزّه از اين نقص است كه صفات، خارج از ذات و عارض بر ذات او باشند و در درون ذات خويش، كمالات و اسماء حسني را نداشته باشد. (وكمال الاخلاص له نفي الصفات عنه.)4

3) توحيد افعالي: تركيب توحيد افعالي براي بيان اين مقصود است كه جهان آفرينش به همراه نظام قانو نمند و مبتني بر اسباب و مسبّبات كه در درون آنها نهادينه است، همگي از اراده پرورگار ناشي و به مشيّت او وابسته است. پديده هاي خُرد و كلان هستي، چنانكه در ذات خود دست نياز به سوي خالق خويش دراز مي كنند و وابسته به اويند و اوست كه قائم به ذات خويش است، (اللّه لا اله الاّ هوالحيّ القيّوم) (بقره/255)، در رتبه بعدي هم كه مرتبه تأثيرگذاري است، استقلال ندارند و هر اثر و كاري كه از وجودي ممكن سر مي زند و انجام مي پذيرد، به حول و قوّه الهي است و (لامؤثّر في الوجود الاّ اللّه). توحيد افعالي ايمان و اقرار به وابستگي و فقر پديده هاي هستي است، بدون آنكه اين ايمان در تعارض با نظام علّي باشد و آن را طرد نمايد.

توحيد افعالي قابل انشعاب به شاخه هاي گوناگوني همچون توحيد در خالقيّت و توحيد در ربوبيّت است كه ذيلاً به تعريفي فشرده از اين دو خواهيم پرداخت.

الف) توحيد در خالقيّت: (توحيد در خالقيّت) اعتراف و ايمان شخص موحّد است به اينكه همه موجودات عالم هستي، موجودات فقير و محتاجي هستند كه هستي خود را مرهون فيض و تجلّي الهي مي باشند، همگي مخلوق اويند و در عالم، خالق و پديد آورنده مستقلّي جز او وجود ندارد. (قل اللّه خالق كل شيء و هو الواحد القهّار.) (رعد/16)

ب) توحيد در ربوبيّت: در زبان عرب; مالك، مدبّر و متصرّف يك شئ را (ربّ) او گويند. مدبّر كه عهده دار امر تدبير است، وظيفه اش تنظيم امور اشياء به گونه اي است كه به نتيجه دلخواه و مورد نظر خود، به شيوه اي مطلوب نايل گردد. در مباحث توحيدي، غرض از توحيد ربوبي، ايمان به اين حقيقت است كه تدبير هستي و از جمله انسان، به دست خداي عالم است و گستره آفرينش در تحت ربوبيّت و تدبير پروردگار هستي قرار دارند و انسان هم بعد از آفرينش و پيدايش، تدبيرش به خود او تفويض نشده و همچنان با تدبير الهي زيست مي كند.5 (ربّنا الذي اعطي كل شئ خلقه ثم هدي.) (طه/50)

توحيد در ربوبيّت، طبق اعتقاد مسلمانان و انديشوران مسلمان، در دو بخش مجزّا قابل تحليل و بررسي است. اين دو بخش عبارتند از ربوبيّت تكويني و ربوبيّت تشريعي.

ييك) ربوبيّت تكويني: منظور از توحيد در ربوبيّت تكويني ايمان به اين حقيقت است كه تدبيرو اداره تكويني جهان به دست پروردگار است و هيچ پديده خارجي از حوزه و قلمرو ربوبيّت او بيرون نيست. از گردش ستارگان و حركت منظومه هاي هستي تا وزش باد، رويش گياه و جنبش يك مور، همه با تدبير و اشراف (ربّ العالمين) انجام مي پذيرد.6

توحيد در ربوبيّت تكويني، يكي از مراحل دقيق و دشوار، انديشه توحيدي است و جزء مراحل متكامل (توحيد) به حساب مي آيد. تدبّر و انديشه در آيات قرآني، از اين حقيقت پرده برمي دارد كه مشكل اعتقادي بسياري از كافران و مشركان هم عصر با پيامبراني بزرگ همچون حضرت ابراهيم(ع) و يا پيامبر خاتم(ص)، در انكار همين مرحله از توحيد بوده است. آنان با آنكه به توحيد در ذات و توحيد در خالقيّت ايمان داشتند (ولئن سألتهم من خلق السماوات والارض ليقولُن اللّه.) (لقمان/25) (وقتي از آنها از آفريننده آسمانها و زمين، مي پرسي، پاسخ آنها اعتراف به توحيد در خالقيّت است). آنچه مشركان را از صف موحّدان متمايز مي نمود، همان مرحله حسّاس توحيد ربوبي است. اين است كه در احتجاج حضرت ابراهيم(ع) با مشركان عصر خود مي بينيم تكيه آن حضرت بر همان ربوبيّت تكويني حضرت حقّ است. (فلما جنّ عليه الليل رأي كوكباً قال هذا ربّي فلما أفل قال لا أحبّ الافلين.) (انعام/76)

دو) ربوبيّت تشريعي: مرحله متعال توحيد كه بدون آن، توحيد به حدّ نصاب لازم خود نمي رسد، ايمان به توحيد در ربوبيّت تشريعي است. اين بخش از ربوبيّت، به افعال اختياري و اراده آزاد انسان مربوط مي شود. تمايز انسان با ديگر موجودات، در اراده آزادي است كه خداوند متعال به بشر اعطا نموده است. انسان براي رشد و كمال خويش، با اراده و اختيار آزادي كه دارد، به انتخاب و تلاش دست مي زند. حركتي را مي توان انساني ناميد كه از آزادي و اراده بشر سرچشمه گرفته باشد. هرگز حركت و گزينش اجباري و تحت فشار را، كه بدون دخالت رأي و نظر انسان انجام پذيرد، انساني نمي توان دانست. با توجّه به اين پيش فرض، ربوبيّت الهي نسبت به افعال و رفتار ارادي و آزاد انسان اقتضا مي كند كه وي، در پي متنعّم شدن از نعمت الهي اراده آزاد و داشتن حق گزينش در حوزه انديشه و ايمان دروني و در قلمرو رفتار و كردار بيروني و پس از آنكه خداوند ابزار و اسباب لازم براي اعمال اين اراده آزاد را در اختيار او نهاد، انسان به حال خود رها نشود. بلكه خداوند متعال، راه مستقيم سعادتمندي را به او ارائه دهد، سعادت و شقاوت، نيك و بد را به او بنماياند و برنامه

زندگي فردي و اجتماعي را براي رسيدن به كمال و رشد، در اختيار او قرار دهد، تا او با اراده خود، اين صراط مستقيم را بپذيرد و به او ايمان آورد: (لا اكراه في الدين.) (بقره/256)

براساس توحيد در ربوبيّت تشريعي، انسان بايد تنها از خداوند و كسي كه خداوند دستور داده اطاعت كند و تنها قانون و فرمان او را به گوش جان بخرد. و اراده كسي جز خداي سبحان، و قانون كسي جز فرمان پروردگار عالم را نپذيرد و تنها براي او حقّ فرمان و قانونگذاري قائل باشد.7

ايمان به ربوبيّت تشريعي الهي از مراحل بسيار دشوار انديشه توحيدي است و انسان در برابر پذيرش آن، با امتحان و ابتلاي سختي مواجه است، چرا كه بايد با اراده آزاد خود، ايمان آورد و از فرامين الهي پيروي كند و پا روي خواهش ها و اميال نفساني خويش بگذارد و صراط مستقيم الهي را بپيمايد و اين كاري بس عظيم و مهمّ در مسير رشد و سعادت انساني است. گواه اين حقيقت تأمّلي در انحراف ابليس، بر طبق آموزه هاي قرآن است. قرآن كريم ابليس را از كافران مي داند و او را غير موحّد معرّفي مي كند:

(وكان من الكافرين.) (بقره/34) آيا منشأ كفر ابليسي و انحراف او از توحيد، از كجا شروع شد؟ براساس مدارك و منابع ديني، ابليس ايمان به ذات الهي داشته و انكار ذات خداوند را نداشته است. او مؤمن بوده كه شش هزار سال پرستش خداوند نموده است. هزاران سال پرستش كه طبق روايات، روشن نيست آيا از سالهاي دنيوي بوده است يا از سالهاي اخروي كه هر روزش برابر هزار سال است؟8 ابليس به مبدأ و معاد هر دو ايمان داشته و از اين رو براي خود تقاضاي مهلت تا قيامت مي كند. (قال أنظرني الي يوم يبعثون) (اعراف/14). نقص ابليس در هيچ يك از توحيد ذاتي و صفاتي و يا توحيد در خالقيّت و توحيد در ربوبيّت تكويني نبوده است. آنچه براي ابليس كاستي شمرده مي شود و او را از صف موحدّان بيرون مي كند، ايمان نداشتن به ربوبيّت تشريعي بوده است. او فرمان الهي را بي چون و چرا قابل اطاعت نمي دانسته و از آنجا كه حكم و قانون خداوند را موافق اميال نفساني و مشتهيات باطني خويش نيافته، گرفتار كفر شده است. اين حقيقت قرآني بيانگر راه حسّاس و پر پيچ و خم توحيد در ربوبيّت تشريعي است كه به عنوان حدّ نصاب توحيد تلقّي مي شود و طبق آن بايد يك انسان موحّد تنها خداوند را قابل اطاعت بداند و مشروعيّت هر قدرت سياسي و مشروعيّت هر قانوني را از آن مبدأ الهي اخذ كند و الاّ دستگاه سياسي و حقوقي كه در عرض دستگاه تشريع الهي قرار گيرد، در تعارض آشكار با نظام توحيد قرار دارد و از اينجاست كه پيوند ميان مقوله توحيد و سياست كه در ظاهر چه بسا، بي ارتباط و حتّي نامأنوس مي نمايد آشكار مي گردد و نقش توحيد در انديشه سياسي انسان موحّد كه تمامي مراحل توحيد را از توحيد صفاتي تا ربوبيّت تشريعي پذيرفته و به آن ايمان دارد، آشكار و واضح مي شود.

اكنون با تأمّل در پيشگفتار بالا كه ترسيمي اجمالي از انديشه توحيد را در نظام عقيدتي و فكري اسلامي ارائه نمود و مراحل و مراتب (توحيد) را از مراحل ايمان قلبي و دروني آن تا ظهور و بروز آن را در عرصه اجتماعي و سياسي منعكس كرد، مي توان به بررسي تئوري معرفتي حضرت امام خميني نسبت به دين پرداخت و با تكيه بر كلمه توحيد و نقش آن در نظام انديشه اي حضرت امام، تئوري ايشان را نسبت به انقلاب ديني و انقلاب اسلامي تحليل نمود و به بازخواني توحيد در مباني انديشه سياسي آن پرداخت.

 

 

 

 

2ـ باز خواني توحيد در انديشه امام خميني

 

 

چنانكه پيش از اين گذشت، حضرت امام در پاسخ خبرنگار تايمز لندن، اساس و مبناي انديشه خود را اينطور معرفي مي كند: (ريشه و اصل همه عقايد كه مهمترين و ارزشترين اعتقادات ماست، اصل توحيد است.9) كسي كه به سير افكار و انديشه هاي حضرت امام در طول تاريخ پر فراز و نشيب و حسّاس ايشان بپردازد، به خوبي به اين حقيقت پي مي برد كه بيشترين حجم آثار قلمي پيش از دهه چهل امام، بر محور توحيد نگارش يافته و به موضوعات عرفاني در ارتباط با توحيد اختصاص دارد. آثار مهمي مثل (شرح دعاي سحر)، (مصباح الهدايه الي الخلافة و الولاية)، (التعليقه علي الفوائد الرضوية)، (تعليقه) بر شرح فصوص الحكم و مصباح الانس و (شرح چهل حديث)، همگي در آن دوران كه ايشان به تصدّي مرجعيّت نپرداخته و در قم به عنوان مدرّس و نويسنده اي ارزنده به كار علمي اشتغال دارد و هنوز به طور آشكار و فعّال به دخالت در سياست نپرداخته، قلمي شده است و اين حقيقت حكايت از دل مشغولي و گرايش باطني حضرت امام به موضوع توحيد، بيش از هر موضوع و مسأله اي دارد و چنانكه از سيره ايشان در عرصه هاي مختلف ديني و سياسي مي توان فهميد، اين گرايش تا واپسين روزهاي حيات با حضرت 

امام همراه است و او از اين منظر و با اين ديد به جهان، انسان، دين، سياست و هر موضوع مفروض ديگر مي پردازد. جلوه هايي از اين گرايش در پايان نوشته آورده شده است.

حضرت امام(ره) در عرصه انديشه توحيدي پيش از هر چيز متأثر از قرآن و اهل بيت و پس از آن متأثر از عارفان مسلمان است و توحيد را بر اساس آنچه از قرآن و گفتار معصومان(ع) آموخته تبيين و تحليل مي نمايد. امام گرچه در مواردي با استفاده از برهان نظم و يا برهان امكان و وجوب و اينكه ممكنات نيازمند وجودي واجبند، به اثبات مبدأ مي پردازد10 ولي به پيروي از استاد فرزانه خود،آيت اللّه شاه آبادي(ره) در مباحث پيرامون مبدأ و شناخت توحيد، به فطرت گرايشي روشن و قوي دارد و بر اين باور است كه فطرت هر انساني تعلّق خاطر به كمال مطلق دارد و با فطرت تنفّر انساني از هر گونه نقص و كاستي و ميل به كمال مطلق مي توان به مبدأ رسيد و توحيد را ثابت نمود.11

دو مسأله عشق به كمال مطلق و تنفّر و انزجار از نقص، از فطريّات انسانهاست و با اين فطرت، هويّت مطلقه الهيّه ثابت مي شود. غرض از عشق به كمال مطلق آن است كه محبوبهايي كه براي انسان ها مطرح است و مي توانيم آن را در بين مردم مشاهده كنيم، همانند ثروت و قدرت يا عشق به علم و آگاهي و غيره مي باشد كه هر كس، محبوب خود را در يكي از اين امور مي جويد و آن را محبوب واقعي خود مي پندارد. تفاوتي كه انسانها با هم دارند، در تشخيص و تعيين مصداق محبوب است; در حالي كه وقتي به فطرت خود بازگشت كنند و آن را باز خواني نمايند، همگي اين حقيقت را مي يابند كه هرگز به آن محبوب قانع نمي شوند و اگر مرتبه اي بالاتر از آن را بيابند، فوراً قلبشان معطوف به آن مي شود. نور فطرت، انسان را به كمال كه هيچ نقص و كاستي ندارد، هدايت مي كند، همين فطرت سرچشمه تمام حركات و تلاشهاي بشر و تحمّل زحمات طاقت فرساي وي، در اين جهان پهناور مي باشد. تفاوت انسانها، تنها در تشخيص محبوب واقعي است، هر انساني به توهّم خود، كمال و مطلوب را در چيزي جستجو مي كند. كسي كه سلطنت طلب است اگر بر تمام زمين هم سلطه يابد، قلبش متوجّه چيزي بيش از آن است. قلب

بشر متوجه كمالي است كه نقص ندارد، علمي كه جهل ندارد، قدرتي كه عجز ندارد، حياتي كه موت ندارد، همگي عاشق كمال مطلق اند و جز ذات كامل مطلق، معشوقي نيست كه مورد توجّه فطرت باشد، اين حكم فطرت است و احكام فطرت، از جميع بديهيّات واضح تر است.

در تفسيري كه امام، از سوره توحيد ارائه مي دهد، در مرحله نخست، كلمه (هو) را اشاره به همين هويت مطلقه الهيه معرّفي مي كند و معتقد است: هويّت مطلقه، مورد توجّه فطرت انسان و مطلوب و معشوق همگان است. سپس در مرحله دوم هويّت مطلقه را برهان براي شش صفت از اوصاف باري تعالي مي داند كه در ادامه سوره توحيد به آنها اشاره شده است. اين شش وصف و ويژگي عبارتنداز: 1ـ مجتمع جميع كمالات بودن: اللّه 2ـ بساطت و تركيب نداشتن: احد 3ـ نظير و مانند نداشتن (به عنوان لازمه احديّت): واحد 4ـ مبرّا و منزّه بودن از هر نقص و عيب: صمد 5ـ زاييده نبودن: لم يلد 6ـ نازا بودن: ولم يولد.12

بدين ترتيب در پرتو سوره توحيد و با الهام از فطرت كمال جويي، توحيد در مراتب ذات، صفات و افعال به اثبات مي رسد.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید