وحدت سياسى جهان اسلام در انديشه امام ( ره)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:07
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3647 بار

مؤلف: محمداكرم عارفى

 

مقدمه:

طرح انديشه «وحدت جهان اسلام » يكي از مشغوليت هاي فكري ديرينه و اساسي حضرت امام; بود كه او در طول دوران فعاليت اجتماعي - سياسي خود چه قبل ازپيروزي «انقلاب » اسلامي و چه بعد از آن لحظه اي ازآن غفلت نورزيد. وفاداري صادقانه امام به «وحدت » نه تنها او را به برجسته ترين شخصيت انقلابي جهان اسلام تبديل نمود، بلكه او توانست در ميان نحله ها و فرقه هاي اسلامي مختلف نيز جايگاه بس رفيعي كسب نمايد. امام در طرح شعار «وحدت » هيچ گاه دچار كلي گويي و سطحي نگري نگرديد بلكه به گونه بسيار عالمانه و فني با بررسي ابعاد گوناگون وحدت در دو بخش نظري و عملي توضيحات مفصلي ارائه داد.

يكي از ابعاد اساسي «وحدت » كه قابل بحث و بررسي مي باشد بعد راهبردي و راهكاري آن است; به اين معني كه چگونه مي توان درجهان بحران زده و پر تشتت اسلام كه تقريبا زمينه اي براي همياري بالفعل آن وجود ندارد به اين پديده آرماني دست يافت؟ بررسي پاسخ اين سؤال در چارچوب انديشه سياسي امام خميني;، هدف اصلي اين مقاله را تشكيل مي دهد. ما با مطالعه در انديشه امام، راهكار عملي وحدت در سطح جهان اسلام را به بحث خواهيم گرفت.

طرح اين نوشتار در دو قسمت عمده تنظيم شده كه هر قسمت نشان دهنده مرحله خاصي از فرايند پياده شدن پروژه وحدت است: اول، حركت فكري - فرهنگي; دوم، حركت سياسي - عملي. هر يك از اين دو قسمت داراي زيرمجموعه هاي متعددي است كه شيوه هاي عملي دو حركت نامبرده رامشخص مي سازند. اميد مي رود با بررسي اين ها بتوانيم راهكار مورد نظر امام را كه در لابه لاي گفتار او پراكنده است تا حدودي ترسيم نماييم.

استراتژي وحدت

استراتژي مبارزاتي امام; درجهت ايجاد بستر و شرايط لازم براي تحقق وحدت وهمياري در جهان اسلام، اصولا روي دو محور عمده تمركز يافته است: اول «حركت فكري - فرهنگي »، دوم «حركت سياسي - عملي ». از لحاظ ترتيب و نظم منطقي، حركت فكري - فرهنگي كه امام به نام هاي «تحول دروني »، «بيداري قلبي » و «بازگشت به هويت اصيل » از آن ياد نموده است، بر حركت سياسي - عملي پيشي دارد. امام با توجه به ترتيب منطقي فازهاي مبارزه، «تعليم وتربيت » سياسي را زيربناي حركت سياسي دانسته واولين وظيفه مردم را در تحقق و توسعه امر «تبليغ » و «تعليم » قرار داده است. او مي گويد:

«وظيفه ما اين است كه از حالا براي پايه ريزي يك دولت حقه اسلامي كوشش كنيم، تبليغ كنيم، تعليمات بدهيم، هم فكر بسازيم، يك موج تبليغاتي و فكري به وجود آوريم تا يك جريان اجتماعي پديد آيد وكم كم توده هاي آگاه، وظيفه شناس و ديندار در نهضت اسلامي متشكل شده قيام كنند وحكومت اسلامي تشكيل دهند. تبليغات و تعليمات دو فعاليت مهم و اساسي ماست ».(1)

ما با الهام از اين استراتژي امام; كه مبارزه «فكري - فرهنگي » را زيربناي مبارزه «سياسي و عملي » قرار داده است، بررسي راهكار عملي در انديشه امام را در همين دو بخش به ترتيب مورد مطالعه قرار مي دهيم.

الف: فكري - فرهنگي

براساس تفكر و انديشه امام، ايجاد تحول در جوامع اسلامي و رهانيدن آن ها از واگرايي، موضوعي نيست كه بدون پايه ريزي يك برنامه سراسري و ريشه دار فكري امكان پذير باشد; زيرا وضعيت كنوني جهان اسلام معلول عوامل گوناگوني مانند انحطاط فكري و اعتقادي مسلمين و سلطه قدرت هاي استعماري و رژيم هاي استبدادي بر آن است كه در جهت مسخ هويت واقعي امت اسلامي و نيز غارت منابع زيرزميني آن ها گام برمي دارند. رهايي از وضعيت نكبت بار فعلي، و رسيدن به وضعيت مطلوب، جز در پرتو زدودن ريشه هاي انحطاط امكان پذير نيست كه اين خود ضرورت بسيج همه جانبه ملت ها و دولت هاي اسلامي را تحت يك استراتژي مشخص و فراگير روشن مي سازد. بنابراين جهان اسلام به عنوان يك مجموعه واحد كه داراي سوابق تاريخي، فرهنگي و سياسي مشترك هستند، مي بايد بازگشت به اصالت تاريخي و فرهنگي را سرلوحه حركت خود قرار داده ومؤلفه هاي هويت ديني و ملي را به خوبي شناسايي و دروني نمايند. (2)

از ديدگاه امام خميني; ظهور و رشد نهضت فكري - فرهنگي كه سرانجام باعث شكل گيري باورهاي مشترك در سطح عام خواهندگرديد طي دو مرحله قابل پيش بيني است كه در هر دو مرحله، نخبگان ديني وملي (علما و روشنفكران) مسؤوليت پيشاهنگي و هماهنگي حركت را به عهده خواهند داشت.  

مرحله اول: ايجاد نظام فكري - فرهنگي

در امر سازماندهي يك جريان عام و فراگير، وجود روابط مستحكم ذهني و معنوي در ميان نيروهاي شركت كننده كه بتوانند آن ها را به سمت اهداف مشخصي هدايت نمايند بسيار ضروري است. حركت هاي جمعي بدون پشتوانه يك نظام فكري منسجم و خلاق كه ارزش ها، باورها و هنجارهاي يكساني را خلق كنند، قرين به پيروزي نخواهد بود; زيرا تقويت انگيزه مبارزه جويي وحفظ انسجام سازماني كه دو عامل عمده در كاميابي نهضت ها بشمار مي روند تا حدود زيادي وابسته به وجود نظام اعتقادي ارزشي است.

حضرت امام نيز با اعتقاد به چنين امري، خلا فكري - فرهنگي موجود در جوامع اسلامي معاصر را به خوبي درك مي كرد. لذا براي رفع و جبران اين خلا فكري بنيان يك نظام فكري - سياسي رادرنجف پايه گذاري نمود و تئوري «حكومت اسلامي » را بر مبناي اسلام سياسي و انقلابي در حوزه علميه، اين مركز فكري جهان اسلام، ارائه داد.

نظام فكري امام خميني; از سه مفهوم اساسي تشكيل يافته بود: «اسلام »، «استقلال » و «آزادي ». در واقع اين مفاهيم سه گانه بازگو كننده داروي تمامي نابساماني هاي جهان اسلام در گذشته وحال به شمار مي آيند.

بازيابي اين مفاهيم امكان بازسازي هويت فراموش شده و تخريب شده ملت هاي اسلامي را فراهم نموده و روزنه اي به سوي ايجاد روابط متقابل دوستانه بر روي كشورها خواهد گشود; زيرا به اعتقاد امام خميني; بحران اصلي جهان اسلام معلول فاصله گرفتن دولت ها وملت هاي اسلامي از آموزه هاي حيات بخش اسلام و قرار گرفتن مسلمين در تحت سلطه قدرت هاي غربي و شرقي و نيز اعمال خودكامگي از سوي رژيم هاي مستبد و وابسته است. تنها راه رهايي از اين مشكلات بازيابي مفاهيم «اسلام »، «استقلال » و «آزادي » مي باشد.

به همين دليل امام از علما و نخبگان ديني كه در تفسير درست اسلام و التزام به اصل استقلال و آزادي، مهارت وتجربه خوبي از خود نشان داده اند، مي خواهد تا در جهت احياء اين مفاهيم سه گانه وارد عمل شوند. به گفته او: «علماي اسلام وظيفه دارند از احكام مسلمه اسلام دفاع كنند، از استقلال ممالك اسلامي پشتيباني نمايند، از ستم كاري ها و ظلم ها اظهار تنفر كنند.» (3)

«اسلام » در مجموعه نظام فكري حضرت امام، مفهوم بسيار پويا و انقلابي دارد، اما نه هر اسلام، بلكه «اسلام ناب » كه «دين » و «سياست » را مكمل يكديگر خوانده است. امام داروي درمان دردهاي جوامع اسلامي را صرفا در احياي «اسلام ناب محمدي » مي جويد. به عقيده او تنها اسلام ناب محمدي است كه مي تواند پرده هاي مرزهاي جغرافيايي، علايق ملي، منافع فردي و وابستگي هاي فرهنگي را كنار زده و بدون تعلق رنگ و نژاد، تمامي را در مركز واحد گردآورد.

اسلام ناب داراي پايگاه مستحكمي در ميان طبقات و اقشار محروم و رده پايين جامعه است كه معمولا از تحولات بنيادي در نظام هاي سياسي و اجتماعي حمايت به عمل مي آورند. به گفته امام، «اسلام ناب محمدي اسلام فقراي دردمند، اسلام پا برهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت، كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام، نابود كننده اسلام رفاه و تجمل و اسلام التقاط و اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي مي باشد.» (4)

اين اسلام ناب كه توانايي رهبري فكري دنياي اسلام را در عصر مدرن بلكه پست مدرن داراست و مي تواند بابهره گيري از قدرت بسيج توده ها به بحران و انحطاط چند قرنه جوامع اسلامي پايان ببخشد، داراي ويژگي هاي چندي مي باشد:

- اسلام وارسته ازقيد وبندهاي تمايلات و سليقه هاي شخصي كه نسبت به تمامي انسان ها با ديد يكسان و برابر مي نگرد.

-اسلام سياسي وحكومتي كه مهم ترين فريضه آن تشكيل حكومت اسلامي و به عهده گرفتن امور اجتماعي و سياسي امت است.

- اسلام مبارزه و ستيزه جو كه عليه سلطه كفر و استعمار در تمامي ابعاد آن با جديت مبارزه مي نمايد.

- اسلام طرفدار كرامت انساني و آزادي فردي كه سرنگوني طواغيت را در راس برنامه هاي خود قرار داده است.

- اسلام وحدت گرا و همگرا كه همه مسلمين را «امت واحده » و «يد واحده » دانسته است.

- اسلام كار و تلاش كه تامين رفاه عمومي و محروميت زدايي را; در اولويت قرار داده است.

اسلام ناب در انديشه امام خميني يك مجموعه فكري و عملي جامعي است كه در ماهيت خود از غناي مطلق برخوردار بوده ودر ارتباط با زندگي انسان برنامه هاي دقيق و همه جانبه به همراه دارد. (5) اين اسلام به دليل جامعيت، جذابيت و جهان شموليت و نيز بهره مند بودن از زمينه هاي عميق اعتقادي در درون ملت ها، قدرت مانور بزرگي خواهد داشت كه اگر خوب عرضه شود قادر است مجد وعظمت دوباره جهان اسلام را به مسلمين برگرداند.

دومين مفهوم محوري در نظام فكري امام;، مفهوم «استقلال » است كه يادآور بيداري، خوديابي و رهايي امت اسلامي از زير سلطه همه جانبه قدرت هاي غربي و شرقي مي باشد. بنيان انديشه استقلال خواهي امام را اين فراز ازگفتار او تشكيل مي دهد: «خداوند تبارك و تعالي براي هيچ يك ازكفار، سلطه بر مسلمين قرار نداده است و نبايد مسلمين اين سلطه را قبول كنند.» (6)

از ديدگاه امام، «استقلال » در دو حوزه قابل تامين است: حوزه دروني و حوزه بيروني. استقلال در حوزه دروني پيش شرط نيل به استقلال درحوزه بيروني شناخته شده است. بنابراين ملت هاي مسلمان درنخستين گام به سوي استقلال خواهي مي بايد ابتدا حركت بازگشت به خويشتن را درپرتوارزش هاي اسلامي وملي آغازنمايند و سپس درگام دوم،به استعمارزدايي از سرزمين هاي اسلامي بپردازند. تحليل امام در اهميت استقلال دروني چنين بيان گرديده است:

«بزرگترين وابستگي ملت هاي مستضعف به ابرقدرت ها و مستكبرين، وابستگي فكري و دروني است كه ساير وابستگي ها از آن سرچشمه مي گيرد و تا استقلال فكري براي ملتي حاصل نشود استقلال در ابعاد ديگر حاصل نخواهد شد. و براي بدست آوردن استقلال فكري و بيرون رفتن از زندان وابستگي، خود و مفاخر و آثار ملي و فرهنگي خود را دريابيد.» (7)

روند بازگشت به «مفاخر و آثار ملي و فرهنگي »، با بيداري حس وطن دوستي و فرهنگ پروري در ملت ها همراه خواهد گرديد. به هر ميزاني كه اين بازگشت تعميم وتعميق يابد به همان ميزان انگيزه فرهنگ زدايي اجنبي درميان مردم نيز نيرومندتر مي گردد. و آنگاه كه شخصيت مستقل معنوي ملت ها در پرتو فرهنگ خودي تكوين يافت، حركت هاي عملي استقلال خواهانه در ابعاد سياسي واجتماعي نيز آغاز خواهد شد; زيرا در اين مقطع از تحول فرهنگي، ملت هاي اسلامي به اين درك و باور حتمي دست يافته اند كه منافع اسلامي و ملي آن ها با منافع استعمار در تضاد كامل قرار دارد و حضور استعمار در سرزمين هاي آنان، دستاوردي جز غارت سرمايه هاي ملي، انساني، فرهنگي و مادي آن ها در پي نداشته و نخواهد داشت.

آخرين مفهوم بنيادي در مجموعه نظام فكري امام خميني; را مفهوم «آزادي » تشكيل مي دهد. بحث از «آزادي » اصولا در بعد داخلي دولت هاي سرزميني قابل طرح و ارزيابي است نه در بعد خارجي آن ها كه مربوط به روابط بين الملل مي گردد. اما اهميت اين مساله از آن جهت قابل توجه است كه دولت هاي سرزميني اركان اساسي «دولت بزرگ اسلامي » را تشيكل داده و نقش محوري درشكل دهي و پيشبرد اهداف وبرنامه هاي آن رابه عهده مي گيرند. بنابراين اهميت بازسازي اركان «دولت بزرگ اسلامي » (يا به تعبير ما «كنفدراسيون اسلامي ») ضرورت طرح دولت هاي مردمي و غيرطاغوتي را كه پيام آور آزادي هستند، حتمي مي سازد.

رژيم هاي استبدادي ماهيتا با منافع مردمي سازگاري ندارند; زيرا عمدتا در راستاي اهداف بيگانگان عمل مي نمايند.از اين جهت است كه وجود دولت هاي وابسته و ضد مردمي مانع اصلي درروندحركت هاي همگراو وحدت طلب كه خواست ملت هااست، به شمار مي روند. لذا رهايي از يوغ رژيم هاي ضد مردمي يكي از اركان اساسي انديشه امام را در تئوري وحدت تشكيل مي دهد. امام درباره ضرورت براندازي رژيم هاي طاغوتي به منظور فراهم شدن زمينه براي استقرار حكومت اسلامي چنين گفته است:

«برانداختن طاغوت يعني قدرت هاي ناروايي كه در سراسر وطن اسلامي برقرار است وظيفه همه ماست. دستگاه هاي دولتي جابر و ضد مردم بايد جاي خود را به مؤسسات خدمات عمومي بدهد و طبق قانون اسلام اداره شود و به دريج حكومت اسلامي مستقر گردد.» (8)

اين نظام فكري - فرهنگي كه بر سه اصل «استقلال »، «آزادي » و «اسلام » استوار گرديده است در نتيجه دهي مطلوب خود، به «توسعه و تعميق » نياز دارد و در واقع همين امر مرحله دوم نهضت فكري را در سطح عام تشكيل مي دهد.

مرحله دوم: تعميم و تعميق نظام فكري و ايجاد باورهاي جهان مشمول

چنانچه اشاره گرديد نظام فكري - فرهنگي و خلق باورهاي جهان شمول، اولين گام در جهت همياري مسلمين و ظهور نهضت جهاني اسلام شمرده مي شود. اما تاثير مطلوب «نظام فكري » در ايجاد باورها و ارزش هاي مشترك زماني قابل پيش بيني است كه نظام فكري - فرهنگي، جايگاه مناسب خود را در ميان ملت ها به خوبي باز نموده و افكار عمومي را تا اندازه اي تحت تاثير قرار داده باشد; زيرا همگرايي كه نهايتا به وحدت و همياري در سطح ملت ها منجر مي گردد وقتي مي تواند تحقق يابد كه اولا، يك جهت فكري و ذهني در سطح لازم تحقق يافته باشد. ثانيا، روابط متقابل اجتماعي استحكام حاصل نموده باشد. ثالثا، منافع عام اسلامي نيز شكل گرفته باشد. از طرف ديگر، اين شرايط زماني در سطح جامعه محقق خواهند شد كه مرحله «توسعه و تعميق » به خوبي انجام گرفته باشد; چه اين كه تنها با «توسعه و تعميق » و يا به تعبير حضرت امام «تبليغات و تعليمات » است كه مي توان به نتايج نامبرده دست يافت.

از نظر امام توسعه و تعميق نظام فكري - فرهنگي، وابسته به عناصرو منابع چندي است كه هركدام در جايگاه خود بخشي از اين فرايند را تكميل مي نمايد. از مهم ترين عناصر و منابع مؤثر در تكميل فرايند تعميق، منابع انساني فعال و همين طور زمينه هاي اجتماعي و ابزار مناسب ارسال پيام هستند كه مجموعه اين ها يك شبكه تبليغي و تعليمي مؤثري را به وجود مي آورند. در اين شبكه تعليمي - تبليغي دو عامل ويژه، بيش تر جلب توجه مي نمايد: نيروهاي انساني فعال و پايگاه هاي تعليمي - تبليغي.

1- فعال شدن نخبگان ديني و ملي در عرصه عمل فرايند توسعه و تعميق نظام فكري - فرهنگي، حضور فعالانه نخبگان ديني و ملي را در عرصه فعاليت هاي فكري و تبليغاتي ضروري مي نمايد. نخبگان ديني در حوزه تعميق انديشه ديني و نخبگان ملي (روشنفكران متعهد) در حوزه تعميق فرهنگ ملي، نقش رهبري كننده را به عهده دارند. با توجه به جايگاه باورسازي و فرهنگ سازي نخبگان ديني است كه امام آن ها را به مسؤوليت هاي اصيل شان متوجه نموده و به راه اندازي نهضت فكري دعوت مي نمايد. امام مي گويد:

«امروز حوزه قم، حوزه مشهد و حوزه هاي ديگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند و اين مكتب را عرضه كنند. مردم اسلام را نمي شناسند شما بايد خودتان را، اسلام تان را، نمونه هاي رهبري و حكومت اسلام را به مردم دنيا معرفي كنيد مخصوصا به گروه دانشگاهي و طبقه تحصيل كرده.» (9)

پيشاهنگان فكر و انديشه كه از لحاظ منابع فكري و فرهنگي غني هستند و نيز از لحاظ كميت و گستردگي در تمامي سرزمين هاي اسلامي حضور فيزيكي دارند اگر به صورت فعالانه با اتكا به مباني خودي وارد عمل شوند، تحول بنيادي در فرهنگ جوامع به وجود خواهند آورد; چه اين كه بحران و انحطاط فكري جوامع اسلامي معلول فقدان و يا نقصان داده هاي فكري نمي باشد، بلكه معلول اغماض از داده هاي فكري خودي (اسلامي و ملي) است. به همين دليل است كه امام راه خيزش فكري را در بازگشت به فرهنگ خود ملت دانسته است، اما بدين شرط كه صاحبان فرهنگ از اين رخوت بيرون آمده و متحول شوند. امام مي گويد: «وظيفه ما همه مسلمين است، وظيفه علماء اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان طبقات مسلمين است... كه هشدار بدهند به ممالك اسلامي كه ما خودمان فرهنگ غني داريم... مسلمان ها بايد خودشان را پيدا كنند; يعني بفهمند كه خودشان داراي يك فرهنگ و كشوري هستند... .» (10)

2- توسعه و تحكيم پايگاه هاي تبليغي و روابط اجتماعي

نخبگان مذهبي وملي كه مسؤوليت اجراي طرح «تعميم و تعميق » را به عهده دارند، از تمامي امكانات و منابع موجود براي رشد سطح فكري مردم و توسعه و تحكيم روابط متقابل اجتماعي ميان ملت ها، نهايت استفاده را خواهند برد. ديدگاه امام در مورد بهره برداري از امكانات و زمينه هاي تبليغي، بسيار مترقيانه و فراگير است. او بر خلاف دو جريان «سنتي » و «مدرن » در جامعه كه اولي بر استفاده از منابع و امكانات عمدتا سنتي سماجت نشان مي داد و دومي بر استفاده از شيوه ها و ابزار مدرن تاكيد مي كرد، خود روش فراسنتي و فرامدرني را در امر تبليغ و تعميق باورهاي ديني - ملي پيشنهاد مي كند. از ميان همه اين جريان ها، پايگاه هاي سنتي تبليغ و باورسازي به دليل نفوذ و جايگاه مردمي داشتن و نيز سلطه ديرينه و سنتي نخبگان ديني بر آن ها و همچنين هزينه بر نبودن آن ها در شرايط ويژه طفوليت نهضت فكري اسلامي، بيش تر مورد توجه قرار مي گيرد. (11)

از ميان امكانات و شيوه هاي سنتي مورد استفاده در امر باورسازي و تعميق انديشه، مراسم «جمعه » و «جماعات » در سطح ملي و «حج » در سطح بين المللي بيش از همه نظر امام را به خود جلب مي نمايد. او درباره نقش برجسته جمعه و جماعات و حج در امر باورسازي و سپس ايجاد جنبش هاي سياسي - عملي چنين سخن مي گويد:

«... اسلام اين گونه اجتماعات را فراهم كرده تا از آن ها استفاده ديني بشود، عواطف برادري و همكاري افراد تقويت شود، رشد فكري بيش تري پيدا كند، براي مشكلات سياسي و اجتماعي خود راه حل هايي بيابند و به دنبال آن به جهاد و كوشش دست جمعي بپردازند.» (12) بعد اضافه مي كند كه: «اگر هر روز جمعه مجتمع مي شدند و مشكلات عمومي مسلمانان را به ياد مي آوردند و رفع مي كردند و يا تصميم به رفع آن مي گرفتند كار به اينجا نمي كشيد. امروز بايد با جديت اين اجتماعات را ترتيب دهيم و از آن براي تبليغات و تعليمات استفاده كنيم; به اين ترتيب نهضت اعتقادي و سياسي اسلام وسعت پيدا مي كند و اوج مي گيرد.» (13)

امام خميني; به عمق نقش اجتماعات ديني چه در بعد انديشه سازي و چه در بعد اجتماع سازي به خوبي پي برده است. او اجتماعات و مراسم ديني را صرفا به منظور كاربرد تعليمي و آموزشي آن در مقولات فكري، مورد تشويق قرار نمي دهد بلكه مهم تر از آن به نقش اجتماع سازي و شكل دهي روابط اجتماعي جديد از طريق اين گردهمايي ها و نيز آگاهي يافتن مسلمين از قدرت و نيروي ارادي و انساني شان هم اشاره دارد.

به همين جهت است كه «روز قدس » به عنوان سمبل وحدت جهان اسلام كه پيام انقلابي و ضد استعماري هم دارد از سوي ايشان در سطح جهان اسلام پيشنهاد گرديد و همچنين بزرگداشت «هفته وحدت » مورد حمايت وي قرار گرفت; چه اين كه از ديدگاه او روند وحدت بين مسلمين، ضرورت ايجاد سمبل ها و نهادهاي تازه اي را مي طلبد كه فراتراز زمان و مكان قرار دارد و نيز شرايط و تلخي هاي دنياي معاصر را هم منعكس سازند.

«حج » با توجه به موقعيت جهاني آن جايگاه ويژه اي در انديشه امام به خود اختصاص داده است. او حج را نه يك عمل عبادي صرف، بلكه يك گردهمايي تمام عيار براي همه مسائل بين المسلمين مي داند; از انجام عبادات فردي گرفته تا بازگشت به هويت جمعي اسلامي و مركز تصميم گيري هاي سياسي، (14) (محل اجتماع سران دول) و ارائه طرح هاي كارشناسي از سوي كارشناسان و متخصصان جهان اسلام، (15) و مبادله اطلاعات و تحكيم پيوند برادري و تشكيل جبهه واحد مستضعفين (17) و... . اهميت ويژه گردهمايي جهاني «حج » امام را واداشت تا تمام كوشش خود را در معرض چهره واقعي حج به كار بندد و ابعاد مختلف آن را كه قرن ها به فراموشي سپرده شده بود از نو احيا و بازگو نمايد.

ب: سياسي - علمي

بر مبناي استراتژي امام خميني; پس از توسعه فعاليت هاي سازمان يافته فكري - فرهنگي كه طي آن، مسير وهدف مبارزه به خوبي مشخص گرديده و همبستگي چندجانبه معنوي در جوامع تا حدودي شكل گرفته است و هم چنين انسان مسلمان به منزلت انساني و فردي و هويت ديني و ملي خود آگاه گشته است، زمان براي آغاز فاز دوم مبارزه يعني فعاليت هاي سياسي - عملي به تدريح فرا مي رسد. در مقطع مبارزه سياسي - عملي، مراحل متعددي به عنوان روش مبارزه در انديشه امام مطرح شده است، كه مجموعا در دو سطح قابل مطالعه است: سطح دولت ها و سطح ملت ها.

سطح اول: دولت ها

اصولا روش هاي مبارزاتي امام خميني; با در نظر داشتن واقعيت هاي عيني جوامع اسلامي طراحي گرديده اند. لذا با توجه به اين كه امام از نقش تعيين كننده دولت هاي سرزميني در تصميم گيري هاي جمعي و نيز تغيير سرنوشت ملت ها توسط آن ها كاملا آگاه است، اولين رويكرد عملي او را تلاش در سطح دولت ها تشكيل مي دهد. از نظر امام كوتاه ترين راه تحقق بخشيدن به «وحدت اسلامي » در اقدام ارادي سران و رؤساي ممالك اسلامي نهفته است; زيرا سران دول اسلامي، تمامي امكانات و اهرم هاي حقوقي و اجرايي لازم براي تاسيس دولت متحده اسلام را در اختيار دارند به گونه اي كه اگر اين ها به صورت جدي و رسمي وارد عمل شوند كم ترين مشكلاتي در برابر اقدام جمعي شان وجود نخواهد داشت.

همين تحليل واقع بينانه و در عين حال اميدوارانه امام او را وادار مي نمايد تا از طريق توسل به فراخوان عمومي، از همه سران دول اسلامي براي پايه ريزي يك وحدت سرتاسري دعوت به عمل آورد: «ما حرف مان اين است كه دولت ها بيايند قبل از اين كه خود ملت ها قيام بكنند، خود دولت ها بيايند خاضع بشوند، با هم دوست بشوند، با هم يك جلسه اي درست كنند، همه رئيس جمهورها بنشينند پيش هم و حل كنند مسائل شان را. هر كس سر جاي خودش باشد، لكن در مصالح كلي اسلامي، در آن چيزي كه همه هجوم آورده اند به اسلام در او با هم اجتماع كنند، جلوشان را بگيرند و آسان هم هست.» (17)

سرمايه گذاري فكري و عملي امام در پيش برد اين شيوه (اجتماع سران) تا آن جا جدي مي نمايد كه او را وادار به اعطاي امتيازات سياسي بيش تر به سران دول نموده و ا مر قبولي «اعوجاج » و نارسايي هاي فكري سران را در برابر تشكيل و تحقق «وحدت » بر خود تحمل مي نمايد. او مي گويد: «ما ميل داريم كه با همه كشورهاي اسلامي برادر باشيم، همه حكومت ها در عين حالي كه اعوجاج دارند برگردند و با ما دست اخوت بدهند، ما صلاح همه را مي خواهيم... .» (18)

اما علي رغم اين گونه تلاش ها و امتيازدادن ها، پيام هاي مكرر امام نتوانست دولت هاي سرزميني را كه هر كدام به منافع ملي خاص خود مي انديشيدند، وادار به اتخاذ استراتژي وحدت طلبانه نمايد و در نتيجه، ديپلماسي وحدت خواهانه امام، موفقيتي را به ارمغان نياورد. در اين جا بود كه امام از كارآيي شيوه «اجتماع سران » نااميد گرديده و راه هاي بديل ديگري را در دست مطالعه قرار داد. او همان طوري كه در صراحت لهجه شهرت داشت در اين جا نيز ضمن اظهار مايوس شدن از راه كار «اجتماع سران »، شيوه مبارزاتي ديگري كه نشان دهنده «حركت از پايين به بالا» بود را مستقيما مطرح نموده و گفت:

«ملت ها خودشان بايد در فكر اسلام باشند، مايوسيم ما از سران اكثر قريب به اتفاق مسلمين، لكن ملت ها خودشان بايد به فكر باشند و از آن ها مايوس نيستيم.» (19)

سطح دوم: ملت ها

شيوه دوم مبارزاتي امام; بر اصل محوريت مردم كه نقش مهمي در تحول نظام هاي سياسي در جهان به اصطلاح طرفدار دموكراسي ايفا مي نمايند، استوار يافته بود. توجه اساسي امام در اين مرحله به سمت نيروي قدرتمند مردمي معطوف مي گردد. اگر چه ملت ها و توده هاي محروم جوامع از همان اوان امر مبارزه، جايگاه بسيار بلندي را در انديشه امام به خود اختصاص داده بودند; چه اين كه نگاه امام به مردم نگاه مقطعي و ابزارگونه نبوده بلكه نگاه واقعي و هدف گونه بوده است، اما رويكرد امام به مردم در مقطع دوم مبارزه، ويژگي خاصي دارد كه با مقطع اول تفاوت پيدا مي كند. مهم ترين ويژگي اين رويكرد، در تغيير استراتژي «اصلاحي » به استراتژي «انقلابي » نهفته است. امام به اين نتيجه دست يافته بود كه مبارزه اصلاحي مي بايد به مبارزه انقلابي تبديل شود و در مبارزه انقلابي، توده ها نقش اصلي مبارزه را بر عهده خواهند گرفت. بنابراين توجه امام به مردم، در واقع فراخوان عمومي ملت ها به سمت «انقلاب » است.

اما اين كه اين انقلاب و خيزش عمومي چگونه آغاز شود و چه فرايندي را پشت سر بگذارد، پاسخ هاي آن تا حدودي از سوي امام تبيين گرديده اند. امام به عنوان يك رهبر انقلابي و توانا چند مقطع مختلف را براي سازمان دهي و طراحي مبارزه سياسي - عملي مورد اشاره قرار داده و ملت ها را گام به گام به سمت آن پيش برده و هدايت نموده است.

1- تشكيل حزب سياسي (حزب مستضعفين يا حزب الله): «حزب مستضعفين » و «حزب الله » دو مفهوم اساسي در ادبيات سياسي انديشه امام است كه ايشان آن را تجلي گاه قدرت سازمان يافته توده ها در دنياي بحران زده مسلمين مي دانست. طرح تشكيل «حزب مستضعفين » به عنوان يك تشكل سياسي، از اين رو از سوي امام ارائه گرديد تا ملت هاي مسلمان بلكه تمامي محرومان جهان، فعاليت هاي هدفمند سياسي خود را در داخل اين جريان نوپا هماهنگ نموده و همبستگي و همگرايي خود را از طريق آن بيش از پيش تقويت نمايند. هدف «حزب مستضعفين » تقويت باورهاي جمعي در سطح امت اسلامي و سپس بررسي راه حل ها و پايان دادن به مشكلات و نابساماني هاي جهان اسلام است كه امروز ملل اسلامي با آن ها روبرو هستند. امام اظهار اميدواري مي كند كه چنين حزبي در جهان جنبه عملي پيدا كرده مشكلات را از سر راه بردارد:

«و من اميدوارم كه يك حزب به اسم حزب مستضعفين در تمام دنيا به وجود بيايد و همه مستضعفين با هم در اين حزب شركت كنندو مشكلاتي كه سر راه مستضعفين است از ميان بردارند و قيام در مقابل مستكبرين و چپاول گران شرق و غرب كنند و ديگراجازه ندهند كه مستكبرين بر مستضعفين عالم ظلم كنند.» (20)

تشكيل «حزب مستضعفين » يا «حزب الله » بيان گر مرحله خاصي از رشد ملت ها هم به شمار مي رود; زيرا وجود اين حزب مبين اين واقعيت است كه منافع مشترك فراملي در پرتو نهضت فكري - فرهنگي، تا حدودي شكل گرفته و توده هاي نامنظم و از هم گسيخته ملت ها به سطحي از همبستگي دست يافته و باورهاي جهان شمول نيز تا اندازه اي به وجود آمده اند. گويا اكنون زمان آن رسيده است كه اين حزب سياسي به وجود آيد تا از دستاوردهاي به دست آمده تا اين مقطع، در مقاطع و مراحل بعدي بهره برداري بهينه نمايد.

2- تشديد مبارزه سياسي: ظهور حزب مستضعفين در عرصه فعاليت هاي سياسي - اجتماعي، گامي است به سمت فعال تر شدن و منسجم تر شدن تلاش هاي عملي آزادي خواهان مسلمان; زيرا فلسفه وجودي يك حزب اقتضا مي كند كه برنامه ها و سياست ها هر چه بيش تر جنبه كاربردي پيدا كنند. امام خميني; نيز با اشاره به جايگاه محوري حزب در صحنه عمل، درباره نقش كاربردي آن چنين مي گويد:

«و هر مساله اي در هر جا و هر ملتي پيش آيد به وسيله همين حزب مستضعفين رفع بشود.» (21)

امام خميني در اين جا حوزه فعاليت هاي حزب را بسيار گسترده فرض نموده است و براي آن به عنوان تنها نهاد سياسي مشروع (نهادهاي حكومتي از نظر امام فعلا مشروعيت ندارند) اختيارات وسيعي را در نظر گرفته است. از طرف ديگر چون هدف اصلي حزب، مبارزه با رژيم هاي وابسته و سلطه قدرت هاي خارجي مي باشد، الزاما در روند مبارزه خود با دشوراري هاي فراواني نيز روبرو خواهد گرديد. كه امام با پيش بيني اين دشواري ها، ملت ها را به الگوپذيري از نهضت انبيا: و گذشتگان دعوت نموده و مقاومت تا سرحد نهايي را به آن ها توصيه كرده است:

«سيره انبيا بر اين معني بوده است. سيره بزرگان بر اين معني بوده است كه معارضه مي كردند با طاغوت ولو اين كه زمين بخورند ولو اين كه كشته بشوند و يا كشته بدهند. ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توي دهنش بزند... .» (23)

پس از تشديد مبارزه سياسي از سوي «مستضعفان »، واكنش هاي رژيم هاي طاغوتي و حاميان خارجي آن ها نيز شدت پيدا مي كند. در اين مرحله ممكن است فعاليت هاي مسالمت آميز سياسي به تنهايي نتوانند مبارزان مسلمان را در تامين اهداف شان ياري رسانند، لذا وجود يك ابزار ديگري لازم است كه بر سطح فشار افزوده و حريف را وادار به عقب نشيني نمايد و اين جز توسل به «زور» چيزي ديگر نمي تواند باشد.

3- توسل به مبارزه قهرآميز: پس از آن كه «حزب » هسته ها و شعبه هاي خود را در تمامي و يا اكثر نقاط وطن اسلامي يا سرزميني فعال ساخته و هواداران مخلص و انقلابي در حد لازم گردآورده است، صفحه ديگري در روند مبارزه گشوده مي شود كه عبارت است از كاربرد ابزار قهرآميز در مبارزه. امام خميني; در اين مرحله و مقطع از فرايند مبارزه، استفاده از زور و قدرت را براي دست يابي به اهداف نهايي، مطلوب دانسته و ملت هاي اسلامي را به كاربرد آن توصيه مي نمايد:

«و اما به ملت هاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حكومت هاي جائر خود را در صورتي كه به خواست ملت ها كه خواست ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد كه مايه بدبختي مسلمانان حكومت هاي وابسته به شرق و غرب مي باشند.» (23)

استفاده از شيوه هاي قهرآميز در مبارزه عليه استعمار و استبداد به ويژه در جهت دفاع از تماميت ارضي وطن اسلامي چنان با اهميت تلقي شده است كه امام بارها دولت هاي اسلامي منطقه را براي تشكيل جبهه نظامي واحد عليه رژيم صهيونيستي و سلطه آمريكا بر منطقه فراخوانده است. (24) از نظر امام اهميت اين امر، اين را مي طلبد كه اگر يك چنين جبهه اي در سطح دولت ها تشكيل نشود او دست استمداد به سوي «ملت هاي اسلامي منهاي دولت ها» دراز خواهد كرد تا اقدامات جدي تري را آغاز نمايند. (25) او در شرايطي كه امر «دفاع » عليه تهاجم رژيم بعث عراق را با تمام قدرت در جبهه هاي سرزمين خود رهبري مي كرد، از مبارزه قهرآميز جهت آزادي قدس نيز سخن مي گفت: «ما بناي مان بر اين است كه بايد عراق اول از شر اين مفسدين و از شر اين غاصبين فارغ بشود و بعد از آن ان شاءالله قدس.» (26)

امام با تجربه اي كه از مبارزه عليه رژيم شاه در ايران كسب نموده بود به خوبي مي دانست كه مراحل پاياني مبارزه بدون توسل به «زور» انجام يافتني نيست و نمي تواند بدون آن تكميل و نهايي گردد.

4- تاسيس جمهوري هاي آزاد و مستقل: چهارمين مقطع حساس در استراتژي مبارزاتي امام; در راستاي ايجاد وحدت جهاني اسلام كه مي بايد از سوي ملت ها تحقق يابد، تاسيس «جمهوري هاي آزاد و مستقل سرزميني » به جاي رژيم هاي طاغوتي كنوني مي باشد. امام خميني به خوبي دريافته بود كه استحكام و موفقيت «دولت بزرگ اسلامي » بستگي تام و تمام به همكاري جدي دولت هاي سرزميني دارد. از سوي ديگر به اين امر نيز اذعان داشت كه همكاري و همياري دولت هاي سرزميني منوط به اصلاح رژيم هاي سياسي آن ها خواهد بود; زيرا تا همبستگي و همياري فكري و ارزشي در ميان دولت ها به وجود نيايد، همياري عملي يا از همان ابتدا و يا در ادامه كار با دشواري هاي جدي روبرو خواهد شد. ضرورت اين امر امام را وادار مي نمايد تا اصلاح وتحول دولت هاي ملي راپيش شرطنيل به وحدت سرتاسري قرارداده و چنين بگويد: «ما مي خواهيم كه همه ممالك اسلامي اولا در محيطي كه خودشان هستند به حسب حكم اسلام بين حكومت و بين مردم مخالفت نباشد و همه با هم باشند و همه متحد بشوند تا اين كه آسيبي براي اين ها واقع نشود.» (27)

منظور از «وحدت و هماهنگي » دولت - ملت در دولت هاي محيطي اين است كه رژيم هاي ممالك اسلامي، بر اساس خواسته هاي واقعي ملت ها «اسلامي و ملي » بشوند و رژيم هاي طاغوتي ضد ديني و ضد مردمي تبديل به نظام اسلامي - ملي گردد تا «جمهوري هاي آزاد و مستقل » به معناي واقعي كلمه كه در اين كلام امام آمده است تحقق پيدا كند: «وصيت من به همه مسلمانان و مستضعفان اين است كه... در زير پرچم پر افتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوري هاي آزاد و مستقل به پيش رويد....» (28) وهرگاه اين جمهوري ها در عمل شكل بگيرد، زمينه براي «وحدت بزرگش بيش از پيش فراهم خواهد شد.

5- تشكيل دولت بزرگ اسلامي: پس از روي كار آمدن «جمهوري هاي آزاد و مستقل » با نظام هاي اسلامي و باورهاي جهان شمول، شرايط عيني وحدت و همياري ميان دولت ها و ملت هاي اسلامي كاملا مهيا خواهد گرديد; چه اين كه در اين مرحله كه نظام هاي سرزميني و محيطي در جهت مطلوب متحول شده اند، موانع ويژه در جهت تشكيل دولت بزرگ اسلامي يا «وحدت جهاني اسلام » وجود نخواهد داشت. عوامل دروني موجود در خود نظام هاي «جمهوري هاي آزاد و مستقل » به گونه جبري و الزامي، جمهوري ها را به سمت وحدت نهايي كه همانا تشكيل «دولت بزرگ اسلامي » باشد به پيش خواهد برد. وجود اين عوامل درون نظام، نقش مهمي در تحقق يابي «وحدت » دارد. بعضي از اين عوامل عبارتند از:

الف - «وحدت »، فلسفه نهايي حكومت ها: «وحدت » در انديشه سياسي اسلام، فلسفه و هدف نهايي حكومت ها را تشكيل مي دهد. يك نظام اسلامي واقعي اصولا به سمت همياري با واحدهاي اسلامي ديگر حركت مي كند و اگر چنين ننمايد در خلاف مسير واقعي خود حركت نموده است. چنانچه امام; با استناد به كلام پيشوايان ديني به اين فلسفه وجودي حكومت ها اشاره نموده و مي گويد:

«تشكيل حكومت براي حفظ نظام و وحدت مسلمين است چنان كه حضرت زهرا(س) در خطبه خود مي فرمايد كه " امامت براي حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمين به اتحاد است".» (29)

ب - «وحدت »، مسؤوليت ديني حكومت: «وحدت » در فرهنگ سياسي اسلام يك پديده دلبخواهي و اختياري نيست كه وجود آن تابع اراده آزاد خود دولت ها باشد بلكه يك تكليف و مسؤوليت است كه حاكمان اسلامي نمي توانند آن را ناديده بگيرند. هر گاه دولت ها، اسلامي گرديدند پروژه وحدت به عنوان يك وظيفه ديني به خودي خود مورد توجه قرار خواهد گرفت. امام با يادآوري اين مسؤوليت مهم سياسي دولت ها در خطاب به برخي سران دول اسلامي گفته است:

«اين شما سران دولت ها هستيد كه بايد اين فكر اسلامي را تعقيب كنيد و دست از دشمني و مخالفت با برادران خود برداريد. مسؤوليت هاي دولت هاي اسلامي در پيشگاه خداي توانا و در پيشگاه ملت ها بسيار بزرگ است.» (30)

ج - «وحدت »، خواستگاه مردمي: چنانچه در گذشته اشاره گرديد، اختلاف و واگرايي بيش از اين كه عامل داخلي داشته باشد، عامل بيروني و خارجي دارد; زيرا اين استعمار و حكومت هاي وابسته به آن هستند كه همواره در روند پيشرفت نهضت هاي وحدت گرا اخلال ايجاد نموده و مانع از همگرايي دولت ها مي گردند. هر گاه اين عامل در داخل سرزمين هاي اسلامي تغيير بنيادي يابد و حكومت ها ملي و اسلامي گردند، «وحدت » كه خواست اصلي ملت ها و دولت هاست، تحقق پيدا خواهد كرد; چنانچه امام خميني; در بيان نقش تعيين كننده دولت هاي مردمي در تحقق بخشيدن «وحدت » گفته است: «اگر حكومت كنندگان كشورهاي اسلامي نماينده مردم با ايمان و مجري احكام اسلامي بودند، اختلافات جزئي را كنار مي گذاشتند، دست از خراب كاري و تفرقه اندازي برمي داشتند و متحد مي شدند و يد واحده مي بودند.» (31)

به هر حال اين عوامل دروني آن گاه كه با منافع ملي و فراملي دولت هاي «محيطي » گره خورده و مجموعا در كنار هم قرار بگيرند، شرايط عملي تحقق «وحدت اسلامي » را به خوبي فراهم خواهند كرد. «جمهوري هاي آزاد و مستقل » اسلامي نيز با حفظ استقلال داخلي و حاكميت ملي، يك سازمان سياسي مافوق را تشكيل خواهند داد; زيرا كه تعارضات بالفعل آن ها از بين رفته و منافع شان نيز عميقا با همديگر پيوند پيدا مي كند.

نتيجه:

طرح راهبردي امام خميني; در امر تحقق «وحدت سياسي جهان اسلام » در واقع يك فراگرد چهار مرحله اي را به تصوير مي كشد كه نهايتا به تشكيل «دولت بزرگ اسلامي » منتهي خواهد شد. اولين مرحله قابل توجه در فراگرد وحدت، ايجاد شرايط لازم و بستر مناسب براي فراهم شدن مقدمات وحدت است كه امام براي تحقق اين امر، «نظام فكري - فرهنگي » تازه اي را به وجود آورد تا در پرتو آن، همبستگي معنوي و فرهنگي در ميان جوامع متعدد اسلامي تقويت گردد; زيرا وحدت سياسي، بدون پيش زمينه فكري و فرهنگي و شكل گيري باورهاي همه شمول امكان پذير نخواهد بود.

دومين مرحله در روند حركت وحدت خواهي امام خميني، فعال شدن نخبگان سياسي و مذهبي به عنوان مجريان طرح وحدت، در جهت توسعه و تعميق فرهنگ و اركان وحدت است كه امام از آن ها به نام سران دولت اسلامي و علما و روشنفكران ياد مي نمايد. صداقت و پشتكار نخبگان سياسي و ديني در تامين پروژه وحدت نقش بسيار مهمي دارد كه در هر مرحله نمي توان آن را دست كم گرفت.

سومين مرحله و يا محور در فراگرد وحدت، مسيري است كه جريان وحدت آن را طي مي نمايد. از نظر امام اين مسير به دو صورت قابل پيمودن است: يكي از طريق مفاهيم سياسي در سطح نخبگان سياسي و ديگري از طريق حركت هاي سياسي و انقلابي از سوي گروه هاي مردمي كه سرانجام ممكن است به ابزار قهرآميز نيز متوسل شوند.

چهارمين مرحله در اين جا، شكل گيري مرحله نهايي و به عبارت ديگر، دست آوردي است كه نهضت وحدت خواهي، آن را تعقيب مي نمود و اين مرحله با تشكيل «دولت بزرگ اسلامي » با «جمهوري هاي آزاد و مستقل » به كمال خواهد رسيد. و بدين طريق آرزوي واقعي جهان اسلام محقق خواهد شد.

پي نوشت ها:

1- امام خميني، ولايت فقيه، امير كبير،1357، ص 175

2- تبيان (وحدت از ديدگاه امام خميني)، دفتر پانزدهم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص 175

3- در جست وجوي راه از كلام امام، دفتر 14، امير كبير، 1362، ص 340

4- مجموعه آثار كنگره بررسي مباني فقهي امام خميني، ج 13، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374، ص 45

5- امام خميني، وصيت نامه سياسي - الهي امام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ سوم، ص 8 -7

6- تبيان (وحدت از ديدگاه امام خميني)، دفتر 15، ص 195

7- در جست وجوي راه از كلام امام، دفتر اول، پيشين، ص 186

8- همان، دفتر 15، ص 139

9- همان، دفتر هشتم، ص 285

10- همان، دفتر پانزدهم، ص 215

11- صحيفه نور، ج 6، ص 49

12 و13- ولايت فقيه، پيشين، ص 181 - 180

14- صحيفه نور، ج 13، ص 126

15- همان، ج 18، ص 236

16- استراتژي وحدت، سيد احمد موثقي، ج 3، دانشگاه تربيت مدرس، 1365، ص 963

17- صحيفه نور، ج 18، ص 195

18- صحيفه نور، ج 18، ص 172

19- در جست وجوي راه از كلام امام، دفتر پانزدهم، ص 179

20- صحيفه نور، ج 8، ص 250

21- در جست وجوي راه، دفتر اول، ص 186

22- صحيفه نور، ج 18، ص 195

23- امام خميني، وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني، ص 13

24و25-26- در جست وجوي راه از كلام امام، دفتر 15، ص 268 / ص 274

27- تبيان، ج 15

28- وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني، فرهنگي رجاء،1369، ص 87

29- تبيان، دفتر پانزدهم، صص 58 -157

30- صحيفه نور، ج 6، ص 122

31- تبيان، دفتر پانزدهم، ص 157

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید