بطلان نظريه جدايى دين از سياست

  • پنج شنبه, 22 اسفند 1392 00:00
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3907 بار

مؤلف: محمد محمدى اشتهاردى

چکیده:

ما معتقديم دين راستين با سياست صحيح با هم پيوندي ناگسستني دارند و مكمل يكديگر در پيدايش جامعه ايده آل الهي است. دين منهاي سياست; هم چون درخت بي آب است، و سياست بدون دين همانندآب بي درخت مي باشد.

استعمارگران هميشه به اين نتيجه رسيده اند كه بزرگ ترين دشمن آن ها، دين و آيين الهي است، لذا همواره مي كوشند تا دين را ازماهيت خود تهي كنند، چنان كه آيين مسيحيت را چنين كردند، و يادين را در انزوا و در گوشه معابد، زنداني نمايند، و نگذارندوارد جامعه و عرصه سياست گردد.

به همين دليل نظريه جدايي دين و سياست را در همه جا مطرح كردند، و آن را به عنوان قانوني قطعي تلقي نمودند، به طوري كه مردم غرب و غرب زده چنين نظريه اي را كه كاملا سياستي حساب شده و استعماري است باور نمودند.

با اوج گيري انقلاب اسلامي و پيروزي آن در ايران، اين نظريه باگسترش وسيعي از طرف استكبار جهاني و اذناب آن ها در همه جا ودر داخل كشور، خودنمايي كرد، ليبرال ها و ملي گراها در اين راستا گوي سبقت را ربودند، و با ترفندها و دست آويزهاي گسترده، به جنگ با ولايت فقيه برخاستند، چرا كه ولايت فقيه پرچم نيرومند حكومت ديني است، و ملتقاي دين و سياست.

بنابراين، همه بايد به اين هشدار توجه كنند كه جدايي دين و سياست، براي ضربه زدن به پيكر مقدس ولايت فقيه، و حكومت و حاكميت ديني در اين راستا است.

از اين رو، بايد با حمايت فكري و عملي از اصل بالنده و افتخار آفرين ولايت فقيه، در برابر اين نظريه واهي وشعار كور به مقابله پرداخته و نگذاشت دين اسلام نيز هم چون آيين مسيحيت در انزوا و گوشه كليسا قرار گيرد.

در اين فصل برآن هستيم براي رد اين شبهه و القاي شيطاني، به بررسي پيونددين و سياست، و ماهيت اين دو بپردازيم، با اين اشاره به تبيين اصل مطلب باز مي گرديم:

توضيح عوامل جدايي دين از سياست

يكي از محققان بزرگ مي نويسد: در كشورهاي غربي، شعار جدايي دين از سياست، بسيار رايج است، و شايد به يك معني جزء مسلمات آن ها شده است. به همين دليل از تشكيل حكومت اسلامي كه دين وسياست را به طور قاطع با هم پيوند مي زند، وحشت مي كنند و رنج مي برند، و اين به دو دليل است:

1- آييني كه در جوامع غربي وجود دارد، آيين مسيحيت كنوني است،و مي دانيم كه اين آيين بر اثر تحريفات زيادي كه با گذشت زمان در آن پديد آمده است، دين را به صورت يك مساله كاملا خصوصي وفردي و منحصر به رابطه خلق و خالق كه تعليمات آن منحصر به يك سلسله توصيه هاي اخلاقي مي شود، درآورده است، و كاري به مسائل اجتماعي و مخصوصا مسائل سياسي ندارد.

فرق ميان دين دار و غيردين دار، در اين جوامع آن است كه فرد دين دار به يك سلسله مسائل اخلاقي پاي بند است، و هفته اي يك روز به كليسا مي رود، و ساعتي به نيايش و مناجات مي پردازد، ولي افراد بي دين، تعهد خاصي نسبت به مسائل اخلاقي ندارند (هر چند گاهي به عنوان ارزش هاي انساني نه ديني، براي آن احترام قائلند) و هرگز به كليسا نمي روند.

2- خاطره بسيار دردناكي كه آن ها از حكومت ارباب كليسا در قرون وسطي و دوران انگيزيسيون (تفتيش عقايد) دارند، سبب شده كه براي هميشه دين را از سياست جدا كنند. توضيح اين كه: ارباب كليسا، در قرون وسطي بر تمام شوون سياسي واجتماعي مردم اروپا مسلط شدند، و پاپ ها با قدرت تمام بركشورهاي اين قاره حكومت مي كردند.

حكومتي كه منتهي به استبدادو خودكامگي شديد شد، تا آن جا كه در برابر نهضت علمي به پاخاستند، و هر فكر نو و پيشرفت علمي را به عنوان ضديت با مذهب درهم كوبيدند، محكمه هايي كه بعدا به نام «انگيزيسيون »ناميده شد برپا كردند، و گروه هاي بي شماري را به اين محكمه كشاندند و محكوم كردند، بعضي را سر بريدند، و بعضي را زنده زنده در آتش سوزاندند يا محكوم به زندان نمودند كه در ميان آن ها جمعي از دانشمندان معروف علوم طبيعي بودند.

تمام پادشاهان از آن ها حساب مي بردند، و فرمانشان براي آن ها مطاع بود، افزون بر اين ثروت هاي سرشاري اندوختند، و زندگي تجملاتي عجيبي براي خود فراهم ساختند.

مجموعه اين امور مردم را بر ضد آن ها شورانيد، به ويژه علماي علوم طبيعي در برابر آن ها به سختي موضع گرفتند، و شعار جدايي دين از سياست از يك سو، و تضاد علم و دين از سوي ديگر در همه جا سر داده شد، سپس با پيروزي اين جناح، كليسا و حاكمانش ازصحنه اجتماع و حكومت، عقب رانده شدند، و تنها كشوري كه از آن امپراطوري عظيم در دست ارباب كليسا باقي مانده، همان كشوربسيار كوچك واتيكان است، كه كم تر از يك كيلومتر مربع مي باشد;يعني به اندازه روستايي بسيار كوچك.

اين ها همه تحولاتي بود كه در اروپا، در آن شرايط خاص به وجود آمد. سپس گروهي كه ازكشورهاي اسلامي براي تحصيل يا كارهاي تجاري، يا سياحت به فرنگ رفته بودند، اين طرز فكر را به هنگام بازگشت به عنوان ارمغان غرب، به شرق اسلامي آوردند. 

دين بايد از سياست جدا باشد، بي آن كه تفاوت هاي عظيمي را كه ميان اسلام و مسيحيت تحريف يافته وجود داشت درك كنند، و به تفاوت فرهنگ اسلامي حاكم بر اين كشورها با فرهنگ كليسا بينديشند. با كمال تاسف بعضي از كشورهاي اسلامي، تسليم اين توطئه استعماري و تبليغاتي شدند، و آن را به عنوان يك اصل اساسي پذيرفتند، با توجه به اين كه دولت هاي غربي كه به خاطر حفظمنافع نامشروع خود، از قدرت حكومت اسلام، سخت بيم ناك بوده وهستند، اين مساله را سخت دنبال كردند و كشورهاي غرب زده اي همانند تركيه، پيروي از اين نظريه را سرلوحه كار خود قراردادند، و حكومت لائيك بر اساس «سكولاريسم » (حكومت منهاي دين)را تشكيل دادند.

اين در حالي بود كه بعضي از كشورهاي اسلامي و امت هاي بيدارمسلمان در برابر اين توطئه ايستادند، توطئه هايي كه مي خواست مسلمانان را از اسلام جدا سازد، و اسلام را بسان مسيحيت امروز،به صورت يك رابطه ظاهري و خصوصي خلق با خالق، بيگانه ازاجتماع و سياست درآورد.

به همين دليل، هنگامي كه انقلاب اسلامي ايران به ثمر رسيد، ونخستين حكومت اسلامي انقلابي تشكيل شد، همگي در غرب انگشت حيرت بر دهان نهادند كه مگر مي شود، مذهب زمام حكومت را به دست گيرد؟ و بعد از آن كه ديدند اين حكومت ريشه دار و با ثبات شد،براي اين كه در مرزهاي اين كشور محدود بماند، و الگويي براي ساير كشورهاي اسلامي نشود، دست به تلاش هاي ويران گر زيادي زدند،كه شرح آن هفتاد من كاغذ شود.

خوشبختانه بر اثر درايت و هوشمندي امام خميني قدس سره وياران و پيروانش، آن توطئه ها نقش بر آب شد، و تفكر تاسيس حكومت اسلامي در بسياري از كشورهاي اسلامي در قاره آسيا وآفريقا، به عنوان يك تفكر زنده و نجات بخش درآمد، هرچندغربي ها و غرب زدگان در برابر آن به شدت مقاومت مي كنند، و دراين راه از هيچ كاري، از جمله انواع تهمت ها، برچسب ها، دروغ هاو تبليغات مغرضانه و القاي شبهه ها، فروگذار نيستند.

استعمارگران غرب، در راس آن ها استعمار پير انگليس براي رواج فرهنگ غرب و جداسازي دين از سياست، سه عنصر فرومايه را هم زمان مامور دين زدايي در كشورهاي ايران، تركيه و افغانستان نمودند، اين سه عنصر عبارت بودند از:

1- رضاخان در ايران

2- امان الله خان در افغانستان

3- كمال آتاتورك در تركيه

اين سه نفر با پشتيباني استعمارگران هر كدام ضربه شديدي براسلام و جامعه اسلامي وارد كردند، كمال آتاتورك، در تركيه بنيان گذار حكومت لائيك شد كه هنوز اين توطئه در تركيه به شدت ادامه دارد. امان الله خان ديكتاتور افغانستان براي حاكميت لائيك در اين كشور، دست به كار شد، ولي در برابر مقاومت مسلمانان، كلوخش به سنگ خورد و چندان توفيقي نيافت.

رضاخان در ايران با ديكتاتوري و كشت و كشتار و ترفندهاي ديگر براي براندازي دين، تلاش هاي مذبوحانه كرد، و گستاخي را به جايي رسانيد كه در كشور ايران عاصمه تشيع، در روز هفدهم دي ماه سال 1314 شمسي، اعلام كشف حجاب اجباري نمود، و در اين خصوص پافشاري عجيبي كرد.

پس از او پسرش محمدرضا پهلوي، دست به كارهاي انحرافي فرهنگي براي اسلام زدايي و جاي گزيني فرهنگ غرب زد، و با انواع تبليغات و ترفندها به مقابله با اسلام ناب پرداخت، بسياري ازعلما و مجاهدان هوشمند را به خاك و خون كشيد، ولي در برابرقيام و انقلاب عميق و گسترده مردم به رهبري امام خميني -قدس سره- شكست خورد و گريخت و سرانجام او و افكار استعماريش به زباله دان تاريخ افكنده شد. ولي غائله هنوز تمام نشده، غرب زدگان بي محتوا، هم چنان براي جدايي دين از سياست تلاش مي كنند،تا آخرين تيري را كه در تركش خود دارند به سوي پيكر مقدس ولايت فقيه پرتاب كنند.

با اين هشدار، نظر شما را به تبيين پيوند دين و سياست، جلب مي كنيم:

معني و مفهوم سياست

واژه سياست از نظر لغت از «ساس » و «سوس » گرفته شده و به معناي كشورداري، اصلاح امور مردم، و اداره كردن كشور بر اساس قوانين و برنامه ريزي و تدابير است، لغت شناس معروف طريحي درفرهنگنامه مجمع البحرين مي نويسد: «السياسة القيام علي الشي ءبما يصلحه; سياست يعني اقدام براي سامان دادن چيزي، به وسيله اموري كه آن را اصلاح كند و سامان بخشد.»

و در ادامه اين بحث مي نويسد: در وصف امامان معصوم (ع) گفته شده است:«انتم ساسة العباد; شما سياست مداران بندگان خدا هستيد.» و نيز در شان آن ها آمده: «الامام عارف بالسياسة; امام به امورسياست آگاهي و شناخت دارد.»

سپس مي گويد: «امور دين و ملت،از جانب خداوند به پيامبرش واگذار شد، «ليسوس عباده; تا آن پيامبر (ص) بندگان خدا را بر اساس سياست خود تربيت و اصلاح كند.»و در پايان مي گويد: «پيامبران بني اسرائيل، بني اسرائيل راسياست مي كردند، يعني زمام امور رهبري آن ها را همانند رؤسا وفرمان روايان به دست مي گرفتند، و شوون زندگي آن ها را اداره واصلاح و تدبير مي نمودند.

در فرهنگ عميد آمده: «سياست ; اصلاح امور خلق و اداره كردن كارهاي كشور، رعيت داري و مردم داري است... سياست مدار كسي است كه در كارهاي سياسي و امور مملكت داري، بصيرو دانا و كار آزموده باشد.» از مجموع گفتار دانشمندان پيرامون سياست مدار آگاه و عادل چنين برمي آيد كه سياست مدار كسي است كه:

1- توان اداره مملكت و مردم را داشته باشد

2- هوشمند و آگاه بوده و مسائل گوناگون داخلي و خارجي كشور رابشناسد، دشمن شناس بوده و از عوامل پيشرفت ها آگاهي داشته باشد،و براي جلوگيري از ضربه ها و زيان ها، پيش بيني عميق نمايد.

ناگفته پيدا است كه زورمداران، به ويژه در دنياي غرب، از واژه سياست مانند واژه استعمار، سوء استفاده كرده، و زير نقاب آن،به هرگونه تزوير، تحميق، و به اسارت گرفتن انسان ها و غارت مي پردازند، بر همين اساس، سياست در گذشته و حال داراي دو معناخواهد شد:

1- سياست درست و حقيقي

2- سياست دروغين و مجازي.

كه گاهي از اين دو گونگي به سياست مثبت و منفي تعبير مي شود. سياست صحيح، همان سياست معقول و فراگير است كه بر اساس عدل واحسان و تدابير باشد، و به دور از هرگونه تزوير و انحراف، به اداره امور مردم بپردازد. اين همان سياست است كه پيوندناگسستني با دين ناب اسلام دارد، همان كه در سر لوحه زندگي شهيد آيت الله سيد حسن مدرس (ره) مي درخشد كه گفت:«سياست ما عين ديانت ما است، و ديانت ما عين سياست ما است.»

در مقابل اين گونه سياست، سياست منفي و ناصحيح قرار دارد كه امروز سراسر جهان غرب را فراگرفته كه بيش تر بر اساس تزوير،نيرنگ، و بر اساس منافع مادي نامشروع حكومت هاي خودكامه پي ريزي مي شود.

امام خميني -قدس سره- منادي و پرچم دار بزرگ پيوند دين وسياست، به اين دوگونگي تصريح كرده و پس از ارائه سياست صحيح وآميختگي آن با اسلام، مي فرمايد: «.. اين مطلب لازم است، بلكه فرض است كه مردم را بيدار كنيد،و به مردم بفهمانيد اين معني را كه اين نغمه (جدايي دين ازسياست)اي كه در همه ممالك اسلامي بلند است كه علما نبايد درسياست دخالت كنند، اين يك نقشه اي است مال ابرقدرت ها... به حرف اين ها گوش ندهيد، و بخوانيد به گوش ملت كه ملت بفهمند اين معني را كه اين نغمه، نغمه اي است كه مي خواهند علما را ازسياست بر كنار بزنند، و آن بكنند كه در زمان هاي سابق بر ماگذشته است، بيدار باشيم و همه توجه به اين معني داشته باشيم.»

و در گفتار ديگر مي فرمايد: «سياست براي روحانيون و براي انبياء و اولياي خدا است... آيت الله كاشاني در قلعه فلك الافلاك محبوس بود، رييس زندان آن جا،روزي در گفت و گو با آقاي كاشاني گفته بود: «شما چرا درسياست دخالت مي كنيد، سياست شان شما نيست.. .»

ايشان (آقاي كاشاني) به او پاسخ داد: «تو خيلي خري! اگر من دخالت درسياست نكنم، كي دخالت بكند؟!» امام خميني -قدس سره- در ادامه سخن فرمود: «مرا نزد رييس سازمان امنيت (شاه) در آن وقت كه در قيطريه در حصر بودم)بردند، او در ضمن صحبت هايش گفت: «آقا! سياست عبارت ازدروغ گويي است، عبارت از خدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدرسوختگي است، اين را بگذاريد براي ما، من به او گفتم:اين سياست مال شما است... البته اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد، اما سياست به معني اين كه جامعه را ببرد و هدايت كند، به آن جايي كه صلاح جامعه و صلاح افراد است، اين در روايات ما براي نبي اكرم (ص) بالفظ سياست ثابت شده است... در آن روايت هم هست كه پيغمبراكرم(ص) مبعوث شد كه سياست امت را متكفل باشد.»

اين تقسيم بندي در مورد سياست و كشورداري در صدر اسلام نيز وجود داشته است، به عنوان مثال دشمنان پركينه امير مؤمنان علي (ع)مي پنداشتند كه معاويه سياست مدارتر از حضرت علي (ع) است،امير مؤمنان علي (ع) در پاسخ به اين كژانديشان كوردل فرمود: «و الله ما معاوية بادهي مني، و لكنه يغدر و يفجر، و لو لاكراهية الغدر لكنت من ادهي الناس; سوگند به خدا، معاويه از من سياست مدارتر نيست، ولي او نيرنگ مي زند و مرتكب گناه مي شود،اگر نيرنگ خصلت زشتي نبود، من سياست مدارترين مردم بودم.» دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابي الحديد، پس از ذكر سخن فوق مي نويسد: «اگر سياست به معني تاليف قلوب ملت، با هر نيرنگ، حيله،مجامله و تعطيل حدود الهي باشد، معاويه سياست مدارتر از حضرت علي (ع) بود، و اگر سياست به معني حقيقي اش; يعني تدبير امور براساس عدل و دستورهاي اسلام باشد كه هر مسلماني بايد پيروچنين سياستي باشد حضرت علي (ع) سياست مدارتر بود.» در روايات اسلامي نيز به گونه اي از سياست تعريف شده كه بيانگر دوگونگي سياست است، به عنوان نمونه امام علي(ع) مي فرمايد: «جمال السياسه العدل في الامره والعفو مع القدره; زيبايي سياست،رعايت عدالت در رهبري، و عفو هنگام قدرت است.» و در سخن ديگر مي فرمايد:«بئس السياسة الجور; ستم كاري سياست زشتي است.»

شخصي از امام حسن مجتبي (ع) پرسيد: سياست چيست؟ آن حضرت فرمود: «هي ان تراعي حقوق الله و حقوق الاحياء، و حقوق الاموات; سياست، يعني رعايت كني حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را... .» نتيجه اين كه سياست بر دوگونه است، حقيقي و مجازي، خوب و بد،سياست خوب و حقيقي پيوند ناگسستني با اسلام دارد، و هرگزنمي توان اسلام را از چنين سياستي جدا كرد، كه در اين صورت،اسلام را از درون تهي كرده ايم. بر همين اساس ما بر اين باورهستيم كه همه پيامبران و امامان (ع) سياست مدار بودند، انديشه وبرنامه آن ها در دو چيز خلاصه مي شد:

1- طاغوت زدايي

2- تثبيت حكومت حق،

و روشن است كه چنين كاري عين سياست است اين دو كار كه آميخته با سياست حقيقي است در قرآن به عنوان سرلوحه برنامه پيامبران (ع) عنوان شده، چنان كه مي خوانيم: «و لقد بعثنا في كل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبواالطاغوت; ما در هر امتي رسولي برانگيختيم كه خداي يكتا رابپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد.»

امامان (ع) و مساله سياست

يكي از شواهد عيني و دلايل خلل ناپذير در مورد پيوند محكم دين وسياست اين است كه در بيش تر زواياي زندگي امامان معصوم (ع)دخالت در سياست ديده مي شود، آن ها مدعي امامت و حاكميت بر مردم بودند، و در صورت وجود شرايط به تشكيل حكومت مي پرداختند،بيش تر آن ها در راه طاغوت زدايي به شهادت رسيدند، نهضت عظيم امام حسين (ع) نمونه كامل مبارزه با طاغوت است، حكومت پررنج پنج ساله حضرت علي (ع) حاكي است كه آن حضرت در راس سياست قرارداشت و آن را هدايت مي كرد، بر همين اساس، در زيارت جامعه كبيره كه از امام هادي (ع) نقل شده، در وصف امامان (ع) مي گوييم:«السلام عليكم يا اهل بيت النبوة... و ساسة العباد، و اركان البلاد; سلام بر شما اي خاندان رسالت و سياست مداران بندگان خدا،و پايه هاي شهرها.»

از همه اين ها بالاتر اين كه بيش تر ابواب احكام، و فقهي كه از امامان معصوم(ع) به ما رسيده، مربوط به سياست است، فقهاي ما كتب فقهي را به سه بخش تقسيم مي كنند:عبادات، معاملات، و سياسات. عبادات همان رابطه معنوي خلق باخالق است، معاملات رابطه مردم با يكديگر است، سياسات رابطه مردم با حكومت مي باشد.

و اگر دقت بيش تر شود، همان عبادات و معاملات نيز بدون حكومت وسياست صحيح و نيرومند سامان نمي پذيرد; مثلا حج، نماز جمعه ونماز جماعت از عباداتي است كه جنبه هاي سياسي آن بسيار قوي است، معاملات و داد و ستدها نيز بدون محاكم و نظارت دقيق حكومت، قطعا ناقص و نابه سامان خواهند شد، و سر از هرج و مرج و تورم و تبعيض درمي آورند.

بنابراين، جداسازي تعليمات و برنامه هاي اسلامي از مسائل سياسي،امري غيرممكن است و شعارهايي كه در غرب در مورد اين جدايي داده مي شود، و از حلقوم غرب زدگان تراوش مي كند، كاملا بي محتواو فاقد ارزش است، چرا كه پيوند دين صحيح با سياست صحيح،همانند پيوند روح و جسم است، چرا كه دين تنها قوانين فردي نيست، بلكه مجموعه اي از قوانين فردي، اجتماعي و سياسي است،نتيجه اين كه; آنان كه دين و سياست را از هم جدا كرده اند يامفهوم دين را نفهميده اند و يا مفهوم سياست را و يا هر دو را،چنان كه حضرت امام خميني قدس سره در كتاب فقهي تحرير الوسيله در بحث نماز جمعه مي نويسد: «فمن توهم ان الدين منفك عن السياسه، فهو جاهل لم يعرف الاسلام و لا السياسه; آن كس كه خيال كند دين از سياست جدا است، او ناآگاهي است كه نه اسلام را شناخته و نه سياست را.»

چند فراز از سخنان امام خميني در باره پيوند دين و سياست

حضرت امام خميني قدس سره پرچم دار بزرگ پيوند ناگسستني دين از سياست در اين مورد گفتار بسيار دارند، در اين جا به عنوان حسن ختام، نظر شما را به چند فراز از آن جلب مي كنيم: امام خميني (ره) با آن انديشه و نگاه ژرفي كه به مسائل و امورداشتند، در فرازي از يكي از خطابه هاي خود كه در تاريخ 21/1/1343 ش ايراد شده مي فرمايد: «و الله اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفي كرده اند.» و در سخن ديگر مي فرمايد: «اسلام مكتبي است بر خلاف مكتب هاي غير توحيدي، در تمام شؤون فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي، دخالت و نظارت دارد، و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز... فروگذارنكرده است.»

«اسلام ديني است كه احكام عباديش سياسي است، اين جمعه، اين خطبه هاي جمعه، آن عيد، آن خطبه هاي عيد، اين اجتماع، اين مكه،اين مشعر، اين مني، اين عرفات، همه اش مسائل سياسي است.» «نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن، نسبت صد به يك هم بيش تر است، از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است وهمه احكام اسلام را در بر دارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات ووظايف انسان نسبت به پروردگار است، مقداري از احكام مربوط به اخلاقيات است، بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق،سياست و تدبير جامعه است.»

«حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه و عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه دربرخورد با تمامي معضلات اجتماعي، سياسي، نظامي و فرهنگي است...هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را درعمل فرد و جامعه پياده كنيم؟! و براي معضلات جواب داشته باشيم؟همه ترس استكبار از همين مساله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند.»

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

دوری از فساد
قرآن : ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ   (سوره روم ، آیه 41)ترجمه: فساد و پریشانی به کرده بد خود مردم در همه برّ و بحر زمین پدید آمد تا خدا هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که (از گنه پشیمان شده و به درگاه خدا) باز گردند.حدیث: امام صادق(ع) : سياتي علي النّاس زمان لا ينال الملك فيه الّا بالقتل و التّجبّر و لا الغني الّا بالغصب و البخل و لا المحبّه الّا باستخراج الدّين و اتباع الهوي؛... (اصول کافی ، ج2 - ص 91)ترجمه: به زودي زماني فرا مي رسد كه در آن به سلطنت رسيدن ممكن نيست، مگر با ...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید