بحثی پیرامون ولایت فقیه (4)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 13:15
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3422 بار

مؤلف: سید حسن طاهری خرم آبادی

چگونه ولایت خداوند پیاده می شود؟

با در نظر گرفتن این مطلب که ولایت الهی باید از طریق انسان تحقق یابد و امکان پیاده شدن آن بدون وساطت انسان امکان پذیر نیست لذا دو اصل برای تحقق ولایت الهی ضروری است.

اصل اول:تحکیم قوانی الهی بر جامعه،یعنی اصول و قوانینی که خطوط اصلی یک نظام را ترسیم می کند باید از ناحیه خداوند وضع گشته و از وحی گرفته شود زیرا جامعه ای که با قوانین بشری اداره می شود و خط و مشیش را بشرها تعیین می نمایند، ولایت برآن جامعه را بشرها عهده دارند و فقط در صورتی زیر پوشش ولایت الهی قرار می گیرد که قوانین و برنامه هایش هم الهی باشد.

قرآن مجید در آیات زیادی،هرگونه حکم و قانون غیر الهی را نفی نموده و منحصرا خداوند را مرجع قانون گذاری قرار می دهد:

1-و ما اختلفتم فیه من شیی ء فحکمه الی الله.

2-و ما تعبدون من دونه الاّ اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل اللّه بها من سلطان ان الحکم إلاّ للّه امر ان لا تعبدوا إلاّ إیّاه ذلک الدّین القیّم و لکنّ اکثر الناس لا یعلمون.

این آیه در مقام تخطئه مردمی است که غیر خدا را می پرستیدند و نام هائی را برای (1)در هر چیزی که اختلاف کردید پس حکم آن نزد خداوند است.(شوری،10)

(2)و عبادت نمی کنید غیر از خدا مگر نام هائی که شما و پدرانتان از پیش خود نام گذاری نموده اید و نازل نفرموده است خداوند به آنها هیچ دلیل و برهانی،نیست حکم مگر برای خداوند،امر فرموده است اینکه عبادت نکنید مگر او را،این است دین پایدار،ولی بیشتر مردم آگاهی ندارند.(یوسف،40)

معبودهای خود قرار می دادند و مقصود آنها از عبادت بتها،تقرب به خدا و در واقع عبادت خداوند بود و این چنین می پنداشتند که خدا را باید توسط بتها عبادت نمود و آنها را شفیع و واسطه قرار داد،با توجه به چنین تصوری در این آیه به بهترین شکلی برای بطلان آن استدلال شده است.

و خلاصه استدلال،به دو مقدمه ای که می تواند صغری و کبرای یک برهان را تشکیل دهند بر می گردد.

مقدمه اوّل:اینکه آنچه را شما معبود قرار داده اید و می پرستید،اسمهائی بی مسمی و نامها و الفاظی بی محتوی بیش نیست مانند«الهه سماء»و«الهه ارض»و«الهه بحر»و «الهه بر»و نظائر آنها یعنی موجود و واقعیتی وراء این نامها وجود ندارد و این الفاظ را شما و پدرانتان از پیش خود ساخته اید بدون اینکه حقیقتی داشته باشند ،نیست، حکم مگر برای خداوند،یعنی تعیین وظائف و تکالیف بشر اعم از عبادت و غیر آن با خداوند است و تنها او قانونگذار و بیان کننده حکم هر چیز است و بشر در تمام اعمال و شئون زندگی،چه عبادی و چه غیر عبادی،باید تابع حکم او بوده و دستور و حکم هر کار و هر چیز را از او بگیرد نه آنکه از پیش خود قانون وضع کرده و عبادت بتراشد و خود را از اطاعت فرمان خدا بی نیاز بداند آن هم در چیزی مثل عبادت و پرستش او.

و ما تعبدون من دون اللّه الاّ اسماء سمّیتموها انتم و ابائکم.

سپس می فرماید:

ما انزل اللّه بها من سلطان

یعنی هیچ دلیل و برهانی خداوند بر این عبادت نازل نفرموده است،بنابراین دلیلی بر صحت این نوع از عبادت و همچنین اثبات وساطت و شفاعت این معبودها وجود ندارد.

مقدمه دوّم:

إن الحکم إلاّ للّه

تا اینجا آیه با بیان یک ضابطه کلی،قلم بطلان بر روی عبادت مشرکین می کشد و عمل آنها را که توأم با شرک است بی اثر و فاسد معرفی می نماید.

و آن ضابطه کلی، مسئله اختصاص حکم و قانون در همه امور به خداوند است و با بیان این ضابطه،ممکن است سئوالی مطرح شود و آن اینکه حال که حکم هر چیز را باید خداوند بیان فرماید،پس حکم عبادت چیست؟

و لذا برای پاسخ به این سئوال می فرماید:

امر ان لا تعبدوا الاّ ایّاه.

1پس حکم (1)امر فرموده خداوند به اینکه عبادت نکنید غیر از خداوند هیچ معبودی را.

خداوند در مسئله عبادت،توحید خالص است و بس.

و جمله

«ان الحکم الاّ للّه»

در چند جای قرآن تکرار شده است،از جمله در سوره یوسف در دو مورد آمده است یکی این آیه و دیگری آیه 67 ولی در برخی از موارد،موردش حکم تکوینی و سنن آفرینش است یعنی انحصار حاکمیت خداوند را در تکوین و آفرینش بیان می کند و در برخی از موارد مانند آیه ای که مورد بحث قرار گرفت در مقام بیان انحصار حاکمیت خداوند در تشریع و قانونگذاری است ولی جمله

«إن الحکم الا للّه»

در هر دو مورد عمومیت دارد و انحصار حاکمیت خداوند را در تکوین و تشریع بیان می کند و بدیهی است که مورد،موجب تخصیص آن نمی شود.

3-و من لم یحکم بما انزل اللّه فأولئک هم الکافرون.

4-و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الظالمون.

حکم کردن، گرچه شأن قاضی است ولی باید حکم بما«انزل الله»باشد یعنی بر اساس قانون و حکم الهی باید قاضی حکم کند چه در مورد قصاص باشد و چه غیر آن.

5- ولیحکم اهل الانجیل بما أنزل الله فیه و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الفاسقون.

در این آیات، کسی را که بجای قانون الهی،قانون دیگری را جایگزین آن سازد و نظام الهی را به نظام دیگر تبدیل نماید،به سه وصف«کفر»،«ظلم»و«فسق» متصف نموده است.زیرا قانون خدا را در کنار گذاردن و قانون دیگری را به جای آن قرار دادن،نوعی انکار و رد خداوند در شأنی از شئون اوست که همان شأن قانونگذاری و تشریع می باشد و این نوع شرک در ربوبیت و تدبیر امور بوده و لذا کفر به خدا خواهد بود و از جهتی هم ظلم به خداوند بشمار می رود،زیرا چیزی را که حق خداوند است و اختصاص به او دارد از او سلب نموده و به دیگری داده و با این عمل از اطاعت و فرمان خدا خارج شده و لذا فاسق شمرده خواهد شد.

(1)و کسانی که حکم نکنند به آنچه را که خدا نازل فرموده است پس آنها کافر هستند.(مائده،44)

(2)پس از بیان چند حکم از احکام قصاص می فرماید:و کسانی که حکم نکنند به آنچه را که خدا نازل ساخته است پس آنها ظالم هستند.(مائده،45)

(3)و باید حکم کنند اهل انجیل به آنچه را که خداوند در آن نازل فرموده است و کسانی که حکم نکنند به آنچه را که خدا نازل فرموده است پس آنها فاسق هستند(مائده،47)

آیات فوق در ضمن آیاتی آمده است که موضوع مراجعه طائفه ای از یهود به پیغمبر(ص)و داور قرار دادن آن حضرت را در پاره ای از مسائل مطرح نموده است،البته در خود آیات،موضوع مورد داوری و حکومت بیان نشده است ولی با توجه به آنچه در شأن نزول آیات وارد شده است مورد سئوال ظاهرا مجازات و حد زناکار بوده است که می خواستند پیامبر طبق میل و ناخواسته آنها حکم نماید و به آنچه در تورات هست حکم نکند و در غیر اینصورت از حکم او سرپیچی نمایند،اینک به بعضی از آیات مذکور اشاره می کنیم:

الف-«و کیف یحکمونک و عندهم التّوراة فیها حکم اللّه ثمّ یتولّون من بعد ذلک و ما أولئک بالمؤمنین».

در این آیه اشاره شده است به اینکه حکم خداوند نسبت به مورد سئوال و داوری آنها در تورات وجود دارد و جای هیچ ابهام و سئوالی نیست،پس اینها واقعا نمی خواهند پیامبر را داور قرار دهند زیرا حکم الهی در نزد آنها هست و لذا پس از آنکه پیغمبر(ص) طبق حکم خداوند-که در تورات هم است-در بین آنها حکم نماید رو بر می گردانند و تسلیم حکم او نمی شوند و سرّ مطلب آن است که اینها به حکم الهی ایمان نیاورده اند.

ب-«انّا انزلنا التّوراة فیها هدی و نور یحکم بها النّبیّون الّذین الّذین اسلموا للّذین هادوا و الرّبانیّون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب اللّه و کانوا علیه شهداء فلا تخشوا النّاس و اخشون ولا تشتروا بایاتی ثمنا قلیلا و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون».

ملاحظه می شود که در این آیه مراجعین از یهود را از اینکه بواسطه ترس از مردم به حکم الهی تن در ندهند و آنرا کنار گذارند و یا آنکه بواسطه بهاء کم و اندک دنیا و منافع شخصی از آیات و احکام الهی چشم پوشی کنند و آنرا به ثمن بخسی بفروشند،شدیدا منع (1)و چگونه تو را داور قرار می دهند و در حالی که تورات نزد آنها است و در آن حکم خدا است و پس از درخواست داوری،از حکم تو روی بر می گردانند و آنها مؤمن نیستند.(مائده،42)

(2)بدرستی که ما تورات را که در آن هدایت و نور بود نازل کردیم و پیامبرانی که در برابر فرمان خداوند تسلیم بودند و بدان حکم می نمودند برای یهودیان.و همچنین علما و دانایان به این کتاب الهی که به آنها سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، حکومت و داوری می کردند بنابراین از مردم(بجهت داوری طبق احکام الهی)نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهاء اندک و ناچیز نفروشید و آنها که به احکامی که خدا نازل فرموده است حکم نمی کنند کافرند.(مائده،43)

فرموده است و در آخر هم یادآوری و تهدید نموده که اگر کسی برخلاف حکم خدا حکم نماید کافر خواهد بود و سپس می فرماید:

و کتبنا علیهم فیها أنّ النّفس و العین بالعین و الانف بالانف و الأذن بالأذن و السّنّ بالسّنّ و الجروح قصاص فمن تصدّق به فهو کفّارة له و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الظالمون».

از لحن آیه استفاده می شود که با اینکه در تورات مسئله قصاص برای همه بطور یکسان قرار داده شده و اختصاص به گروه و نژاد خاصی نداشت ولی عده ای به آّ، عمل نمی کردند.

همانگونه که در شأن نزول آیه وارد شده است: در میان دو طائفه از یهود در حکم قصاص،نابرابری وجود داشت و اگر فردی از طائفه بنی النضیر مرتکب قتل شده و فردی از طائفه بنی قریظه را می کشت قصاص نمی شد ولی در صورت عکس یعنی اگر فردی از بنی قریظه،فردی از بنی النضیر را به قتل می رسانید قصاص می شد و این آیه برای رد این تبعیض ناروا نازل گردید.

بعد در تعقیب این آیات که مربوط به یهود و تورات است به کتاب انجیل اشاره کرده و از آن به کتابی که در آن نور و هدایت است،یاد می کند.

سپس می فرماید:

«ولیحکم اهل الانجیل بما انزل اللّه فیه و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الفاسقون»

آنگاه پس از اشاره به نزول قرآن،پیامبر اسلام را مخاطب قرار داده و می فرماید:

«فاحکم بینهم بما انزل اللّه ولا تتّبع اهوائهم عمّا جائک من الحقّ».

(1)و در تورات بر بنی اسرائیل(قانون قصاص را)مقرر نمودیم که اگر کسی عمدا بی گناهی را به قتل برساند باید کشته شود و اگر کسی چشم کسی را از بین ببرد او نیز می تواند چشم او را از بین ببرد و همچنین در برابر بریدن بینی،بینی بریده می شود و در برابر گوش،بریدن گوش و در برابر دندان،دندان و بطور کلی هر کس جراحت و یا زخمی به دیگری برساند در مقابل،قصاص می شود و اگر کسی عفو و گذشت نماید،کفاره ای برای گناهان او محسوب می شود و کسانی که حکم نکنند به آن حکمی که خداوند نازل فرموده است پس اینان(ستمگر و)ظالم هستند.(مائده،44)

(2)پیروان انجیل باید طبق آنچه که خدا در آن کتاب نازل فرموده است حکم نمایند و کسانی که بر طبق آنچه که خدا نازل ساخته است حکم نمی کنند،فاسق هستند(مائده،46)

(3)پس حکم کن به آنچه که خداوند نازل فرموده است و پیروی از هوا و هوسهای آنان-که می خواهند امیال و هوسهای خود را بر احکام الهی مقدم دارند-مکن و آن را بجای آنچه از حق بر تو نازل گردیده است قرار مده.(قسمتی از آیه 47 سوره مائده)

با اینکه قانونگذاری حق اولی و ذاتی خداوند است ولی مانعی ندارد که بر اساس مصالح خاصی،خدا این حق را به انسانی واگذار نماید.

و در آیه بعدی برای تأکید بیشتر این مطالب می فرماید:

«و ان احکم بینهم بما انزل اللّه ولا تتّبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل اللّه الیک».

یعنی آنها در نظر دارند که تو را از داوری و حکومت طبق احکام الهی منصرف سازند تا به میل و خواسته آنها حکومت نمائی و تو باید از این فتنه و توطئه آنها بر حذر باشی.

و در آیه بعد می فرماید:

«افحکم الجاهلیّة یبغون و من احسن من اللّه حکما لقوم یوقنون».

آیات مذکور که در حدود ده آیه است،با لحنی قاطع و روشن،هر حکم و قانونی را که غیر از حکم الهی باشد نفی نموده و از اجراء و داوری با آن جلوگیری و منع شدید می نماید و در آخر هم مهر ابطال بر آن زده آن را به عنوان حکم جاهلیت معرفی نموده است.

در کتاب شریف کافی از امیر المؤمنین(ع)نقل شده است که فرمود: «الحکم حکمان حکم اللّه و حکم الجاهلیّة فمن اخطاء حکم الله حکم بحکم الجاهلیّة».3

تفویض قانونگذاری به بشر

با اینکه قانونگذاری حق اولی و ذاتی خداوند است و هیچ انسانی ذاتا چنین حقی (1)و باید در میان آنها(اهل کتاب)به آنچه که خداوند نازل فرموده است حکم و داوری کنی و از هواهای آنان پیروی مکن و برحذر باش از اینکه تو را منحرف و گمراه نمایند از آنچه که خداوند بر تو نازل فرموده است.(مائده،48)

(2)آیا آنها حکم جاهلیت را از تو طلب می کنند؟و چه کسی بهتر از خداوند است از جهت حکم نمودن برای قومی که یقین دارند.(مائده،49)

(3)حکم دو نوع است و بیش از آن نیست حکم خدا و حکم جاهلیت.و هر کس حکم خدا را کنار گذارد به حکم جاهلیت حکم نموده است.(فروع کافی،ج 7 ص 470)

پیغمبر اسلام و هر کس که ولیّ امر مسلمین از طرف خداوند باشد حق فرمان دادن در مسائل اجرائی و پیاده نمودن احکام و مقررات الهی را دارد.

را ندارد و نمی تواند وظیفه و قانون برای انسانهای دیگر قرار داده و به دیگری فرمان و دستور بدهد،ولی مانعی ندارد که بر اساس مصالح خاصی،خدا این حق را به انسانی واگذار نماید.البته مادامیکه دلیل قطعی بر تفویض این امر در دست نباشد به صرف امکان و احتمال نمی توان آنرا برای فردی ثابت نمود و قهرا به اصل اولی خود-که عدم جواز جعل قانون است-باقی خواهد بود ولی در دو مورد،این اصل استثنا خورده و خداوند آنرا به بشر واگذار فرموده است:

1- حق امر و فرمان دادن

پیغمبر اسلام و هر کس که ولیّ امر مسلمین از طرف خداوند باشد حق فرمان دادن دو مسائل اجرائی و پیاده نمودن احکام و مقررات الهی را دارد و بر مردم هم اطاعت واجب است و در آیات زیادی اطاعت از رسول الله(ص)را واجب فرموده و در بعضی از آیات دیگر اطاعت از اولو الامر را نیز واجب شمرده است و این مورد از مسائل مسلم و غیر قابل انکار است که مقتضای ولایت فردی از طرف خداوند بر انسان،لزوم اطاعت انسان از او است و بر این اساس ولیّ امر می تواند هر نوع قوانین و مقرراتی که برای حفظ نظام و نظم عمومی و رفع نیازها و مصالح اجتماعی ضرورت دارد،وضع و تدوین نماید و فرمان عمل به آنها را صادر کند.

و این گونه از مقررات و قوانین را باید مقررات متغیر و غیر ثابت نامید زیرا بر اساس نیازها و مصالح تدریجی بشر وضع می شود و با از بین رفتن موضوع یا تغییر آن منتفقی و یا تغییر می یابد.

البته باید از چهارچوب اصول کلی و قوانین الهی بیرون نباشد و به تعبیر دیگر باید گفت این مقررات،تنظیم و پیاده نمودن مقررات کلی الهی است.

مثلا امروز با توجه به روابط بین المللی که وجود دارد انواع مقررات مربوط به تجارت و بازرگانی داخلی و خارجی و روابط سیاسی و فرهنگی و اقتصادی با دولتها و پیمانها و قراردادها و مقاوله نامه ها و عهدنامه ها،ضروری است که در گذشته موضوعی نداشت.

ولی همه آنها باید از چهارچوب اصول کلی شرع و احکامی که در مورد تجارت و عقود و یا نوع و کیفیت روابط با کفار که از مثل آیهء شریفه 1به دست می آید خارج نباشد بلکه همان احکام کلی در موارد و مصادیق جزیی پیاده گردد.

«لن یجعل اللّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا»

2-تفویض جعل احکام شرعی به پیامبر(ص)و ائمه معصومین(ع)

در این مورد روایات زیادی از ائمه سلام الله علیهم اجمعین رسیده است و مرحوم مجلسی در کتاب ارزشمند بحار ج 17 بابی را اختصاص به آن داده است(باب وجوب طاعته و حبه و التفویض الیه)و حدود 25 حدیث در آن ذکر نموده و در جلد 25 بحار هم فصلی تحت عنوان«فی بیان التفویض و معانیه»دارد که در آن هم روایاتی جمع آوری شده است و ممکن است که در کتب دیگر احادیث نیز روایات دیگری غیر از آنچه در بحار است وجود داشته باشد که فرصت بررسی آن از حوصله این نوشته خارج است.

طبق این روایات جعل احکام به پیامبر اکرم(ص)تفویض شده است و نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام هم حدیث معتبری داریم و در مورد ائمه دیگر هم در چندین روایت این مطلب تصریح شده است.

اینک به چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم:

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید