امامت و خلافت در قرآن(حكومت شورايي)

  • شنبه, 17 اسفند 1392 13:01
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4239 بار

مؤلف: جعفر سبحانی

نويسندگان اهل سنت بالاخص در عصر حاضر شيوه حكومت اسلامي راشورائي مي انگارند و پشتوانه حكومت اسلامي را همان دو آيه اي كه پيرامون شورائي در قرآن وارد شده است، مي دانند. ولي آنان ازنكته اي غفلت ورزيده اند كه اگر حكومت اسلامي بر اساس «شوري »استوار بود، لازم بود پيامبر گرامي حدود و خصوصيات آن را بيان كند، درحالي كه درباره خصوصيات آن سخني به ميان نيامده است،مثلا يادآور شود: چه كسي اصل شوري را به اجراء بگذارد؟

راي دهندگان چه كساني باشند؟ انصار و مهاجر با مسلمانان مدينه و مكه يا همه مسلمانان: در صورت اختلاف نظر، ملاك ترجيح چيست؟ اكثريت است يا ملاكهاي ديگر.

اين پرسشها و دهها پرسش مانند آن در هاله ابهام باقي است ازاين جهت نمي توان گفت پيامبر گرامي بر همين اصل، اعتماد نموده ودرباره شيوه حكومت سخني نگفته است.

گذشته از اين، بايد ديد آيات مربوط به شورا به كدام يك ازامور ناظر مي باشد، اينك آيات مربوطه را مطرح كرده بعدا در حدوددلالت آنها سخن مي گوئيم.

1 -(و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله) (1) .

«با آنان در كار مشورت كن هر موقع تصميم گرفتي، بر خدا توكل كن » .

2 -(والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شوري بينهم و مما رزقناهم ينفقون) (2) .

«كساني كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را به پامي دارند و كارهايشان به صورت مشورت صورت مي پذيرد، و از آنچه به انها روزي داديم، انفاق مي كنند» .

دقت در مفاد و شرائط نزول، مانع از آن است كه آيه ها ناظر به بيان شيوه حكومت در اسلام باشد.

آيه نخست خطاب به پيامبر اكرم(ص)است كه با ياران خود به شوربپردازد، در مورد آيه، حاكم از جانب خدا معين شده و به حاكم مسلم يعني پيامبر خطاب مي كند كه براي جلب قلوب ياران خود، باآنان مشورت كند در اين صورت آيه ناظر به شور در تعيين حاكم نخواهد بود، بلكه بيانگر وظيفه حاكم موجود است كه چنين كند واما اين كه مردم نيز در تعيين حاكم از اين اصل بهره بگيرند،هرگز آيه ناظر به آن نيست.

آيه دوم خطاب به افراد با ايمان است كه در «امور مربوط به خويش » مشورت كند در اين صورت بايد احراز شود كه خلافت پس ازدرگذشت پيامبر از امور واگذار شده به مردم است يا نه؟ و مااحتمال مي دهيم كه اين امر، به مردم واگذار نشده است و دراختيار خدا و رسول او است، با اين احتمال نمي توان آيه را سندشيوه حكومت، اسلامي دانست.

در پايان يادآور مي شويم بسياري از افراد كه در شيوه حكومت كتاب يا رساله نوشته اند، اعضاء شورا را گروهي به نام(اهل الحل والعقد)معرفي كرده اند، يعني كساني كه باز و بستن امور به دست آنها است ولي خود اين جمله از مبهمات است زيرا روشن نيست كه آيا مقصود علما و دانشمندان است آن هم در چه پايه از علم ودانش، و ميزان سنجش دانش آنها چيست؟

يا مقصود مسوولان حكومت اسلامي است.

يا كساني كه در ارتش و سپاه اسلام مشغول انجام وظيفه مي باشند.

در هر حال در اين كه شورا يكي از اصول اجتماعي اسلام است،سخني نيست ولي آيا در همه موارد يا موارد خاصي; اين اصل تنهانمي تواند چهره حكومت را روشن كند.

پيامبر براي حفظ ميراث الهي بر سر دوراهي قرار گرفته بود:

الف)پيامبر قاطعانه پيشواي پس از خود را تعيين كند.

ب)شيوه و خصوصيات حكومت و وظيفه مسلمانان را به صورت روشن بيان كند. متاسفانه از نظر اهل سنت هيچ كدام انجام نگرفته است.و هرگز نمي توان به اصل شورا در تبيين صبغه حكومت اكتفا كرد.

بيعت و شيوه حكومت اسلامي

يكي از شيوه هاي زندگي عرب قبل از اسلام بيعت با رئيس عشيره بود و اسلام نيز آن را در مواردي تنفيذ كرد، مردم مدينه در سال 11 و 12 در عقبه «مني » با پيامبر بيعت كردند كه اگر رسول گرامي به سرزمين آنان وارد شود، از او بسان فرزندان و بستگان خود دفاع كنند، اين نوع بيعت مربوط به تعيين حاكم نبود، بلكه نتيجه ايمان آنان به رسول خدا بود و تعهد نمودند كه از رهبرخود دفاع كنند.

پس از هجرت پيامبر گرامي اسلام(ص)دوبار نيز با پيامبر بيعت كردند يكي در غزوه حديبيه و ديگري در بيعت زنان مكه با پيامبر.

درباره بيعت نخست، قرآن چنين مي فرمايد:

(لقد رضي الله علي المومنين اذ يبايعونك تحت الشجره فعلم مافي قلوبهم فانزل السكينه عليهم و اصابهم فتحا قريبا) (3) .

«خداوند از مومنان هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كرده اند، راضي و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهايشان نهفته بود، مي دانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزي نزديك به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود» .

و در آيه ديگر مي فرمايد:

(اذا جائك المومنات يبايعونك علي ان لا يشركن بالله شيئا و لايسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا ياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك في معروف فبايعوهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحيم) (4) .

«اي پيامبر هنگامي كه زنان مومن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزي را شريك خدا قرار ندهند دزدي و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايي پيش دست و پاي خودنياورند و در هيچ كار شايسته اي مخالفت فرمان تو نكنند، با آنهابيعت كن و براي آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوندآمرزنده و مهربان است » .

اتفاقا هر دو آيه خارج از موضوع ما است.

در آيه نخست آنان به نبوت پيامبر ايمان آورده و حاكم اسلامي از جانب خدا معين شده بود. بيعت براي اين بود كه از جان اودفاع كنند همچنان كه از جان و فرزندان خود دفاع مي نمايند. يعني حاكم مشخص و فقط بيعت كردند كه در اين لحظه حساس از او دفاع نمايند.

آيه دوم درباره تعيين حاكم نيست، بلكه تاكيد بر ايمان آنان به نبوت پيامبر است و در حقيقت عملا متعهد شده اند كه به شريعت او عمل كنند از اين جهت يادآور مي شود كه شرك نورزند، زنانكنند، دزدي نكنند، سرقت نكنند، در اين صورت اين آيات رانمي توان ناظر به بيان شيوه حكومت دانست.

گذشته از اين، مجرد بيعت الزام آور نيست و بايد در كنار بيعت خصوصيات خليفه از نظر ايمان و تقوا و علم و آگاهي بيان گردد،درحالي كه هيچ كدام از دو سنت وارد نشده است.

آنچه كه انسان از دقت در اين آيات و موارد بيعت استفاده مي كند، اين است كه هدف از بيعت تعيين حاكم و يا ثبيت حكومت اونيست، بلكه اخذ بيعت براي تاكيد بر عمل به مقتضاي ايمان است از اين جهت در حديبيه بيعت نمودند تا سرحد جان از اسلام دفاع كنند يا در محيط مكه زنان بيعت مي كردند شرك نورزند و كار زشت انجام ندهند.

آري پس از درگذشت پيامبر تعيين خليفه از طريق بيعت صورت گرفت آن هم در دو مورد:

1 - خلافت خليفه نخست، با بيعت افراد اندكي.

2 - خلافت اميرمومنان(ع)با اكثريت قريب به اتفاق.

گويا يك چنين روش، استمرار بر همان سيره پيش از اسلام بود كه از طريق بيعت، شيخ قبيله را گزينش مي كرده اند ولي مسلما عمل صحابه مدرك براي حكم شرعي نيست، حكم شرع را بايد از كتاب و سنت گرفت نه افراد غير معصوم آنهم در چنين مساله سرنوشت ساز.

خلاصه سخن اين كه اسلام آئين جهاني است و تا روز رستاخيز بايدجهان را اداره كند حتي در عظيم ترين و اساسي ترين مساله به نام حكومت اسلامي روشن گريهاي گسترده داشته باشد.

شيوه حكومت در سخن پيامبرسخنان حكيمانه اي از پيامبر(ص)نقل شده است كه روشنگر تنصيصي بودن مقام امامت از روز نخست مي باشد.

ابن هشام مي نويسد: پيامبر گرامي اسلام(ص)در موسم حج قبيله «بني عامر» را به اسلام دعوت كرد رئيس آنان گفت: «ارايت ان نحن بايعناك علي امرك ثم اظهرك الله علي من خالفك ايكون لناالامر من بعدك؟» .

«آيا چه نظر مي دهي اگر ما با تو بيعت كرديم خدا تو را برمخالفان پيروز كرد، آيا پس از تو، ما سهمي در كار تو خواهيم داشت » ؟.

پيامبر در پاسخ فرمود: «الامر الي الله يضعه حيث يشاء» (5) «كار مربوط به خداست هركجا بخواهد آن را قرار مي دهد» .

رئيس قبيله بني عامر رسالت پيامبر را يك حكومت بشري فكر مي كردو لذا انتظار داشت در برابر كمك به پيامبر، سهمي در آن داشته باشد، پيامبر دست رد بر سينه او زد، و امر حكومت را مربوط به خدا دانست كه بايد او تعيين كند، اگر به راستي زمام حكومت دردست امت اسلامي يا اهل حل و عقد يا ديگران بود، پيامبر مي فرمود:

«الامر الي الامه او الي اهل الحل والعقد» يا به گونه اي كه براي طرف مفهوم باشد.

پيامبر گرامي در تعيين شيوه حكومت از جمله اي بهره گرفت كه خدا در مورد رسالت از آن استفاده كرده است چنانكه مي فرمايد:

(الله اعلم حيث يجعل رسالته) (6) .

«خدا آگاهتر است رسالت خود را كجا قرار دهد» .

برداشت صحابه از خلافت پس از درگذشت پيامبربررسي تاريخ خلافت نشان مي دهد كه تعيين خليفه از طريق تنصيص خليفه پيشين صورت مي گرفت اگر از خلافت ابي بكر و اميرمومنان صرف نظر كنيم، ديگر خلافت ها همگي جنبه تعييني و تنصيصي داشته است خلافت عمر به وسيله ابي بكر انجام گرفت (7) .

خلافت عثمان از طريق شوراي شش نفره به نتيجه رسيد، شورائي كه اعضاي آن را خليفه پيشين معين كرد (8) .

آنگاه كه عمر ترور شد، عائشه از طريق فرزند خليفه(عبدالله بن عمر)به او پيام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدر برسان و بگو امت محمد را بدون نگهبان ترك مكن، كسي براي آنها معين كن زيرا من از فتنه مي ترسم.

عبدالله بن عمر به پدر گفت: در ميان مردم شايع است كه تو كسي را بر خلافت برنمي گزيني، اگر براي تو شتر و گوسفنداني باشد و آن را در اختيار چوپاني قرار دهي، هرگاه چوپان آنها را در بيابان رها كند، درباره او چگونه قضاوت مي كني؟ آيا دامهاي تو را درمعرض هلاكت قرار نداده است؟ اگر چنين است، رعايت مصالح مردم ازاهميت بالائي برخوردار است (9) .

هنگامي كه معاويه فرزند خود «يزيد» را به عنوان خليفه مسلمين معرفي كرد، عبدالله بن عمر را خواست و به او چنين گفت:

من دوست نداشتم امت محمد پس از خويش بسان گله بدون چوپان رهاكنم (10) .

همه اين جمله حاكمي است كه صبغه حكومت در نزد همگان جنبه تنصيصي داشت مساله شورا يا بيعت اهل حل و عقد تئوري هائي است كه بعدها متكلمان اهل سنت مطرح كرده اند.

آري مقصود از استشهاد با اين جمله ها رد نظريه شورا و بيعت است و الا تنصيص بشر تا به وحي الهي منتهي نشود، فاقد ارزش خواهد بود.

تا اين جا مساله امامت و خلافت از نظر نبوت روشن گشت، اكنون بايد ببينيم دلائل موجود در كتاب و سنت كدام يك از دو نظر راتاييد مي كند.

پي نوشت:

1) آل عمران: 159.

2) شوري: 38.

3) فتح: 18.

4) الممتحنه: 12.

5) سيره ابن هشام، ج 2، ص 424.

6) انعام: 124.

7) طبقات ابن سعد، ج 3، ص 200 - كامل ابن اثير، ج 2، ص 292.

8) كامل ابن اثير، ج 3، ص 35.

9) حليه الاولياء، ج 1، ص 44.

10) الامامه و السياسه، ج 1، ص 168.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

حاکمیت قانون و ضوابط
قرآن : وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (سوره نور، آیه 2) ترجمه: اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آنها (مجرمان) دلسوزى نكنيد. حدیث: انما هم اهل الدنیا مقبلون علیها، و مهطعون الیها و قد عرفوا العدل و راوه، و سمعوه و وعده، و علموا ان الناس عندنا فی الحق فهربوا الی الاثره فبعدا لهم و سحقا. (نهج البلاغه، نامه به سهل بن حنیف استاندار مدینه) ترجمه: آنان دنیا پرستانی هستند که به آن روی آوردند و شتابان در پی آن روانند. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و دانستند که همه مردم نزد م...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید