با چه راهکارهایی می توان جلوگسترش فرهنگ تساهل و تسامح را گرفت؟
فطرت خداشناسی در عوام و خواص تفاوتی ندارد. عوام نیازمند حجتند. هر قدمی که برداشته میشود، دوراهی وجود دارد. بر سر این دوراهی طلبه پنجاه سال درس خوانده قدم نفس و قدم حق را تشخیص میدهد؛ چون باآیات و روایات مأنوس بوده است. عوام هم همین نیاز را دارند. زندگی پر از دوراهی است و انسان در دوراهیها به حجتی نیاز دارد. وقتی به یک طلبه گفته میشود حجتالاسلاموالمسلمین یعنی برای مردم حجت است؛ یعنی مردم زندگی او را معیار قرار میدهند و بر سر دوراهیها از این معیار استفاده میکنند. حتی اگر فردی از عوام بگوید من به «آخوند» کاری ندارم، در عمل وقتی میخواهد بر سر دوراهی ها یکی را انتخاب کند، کار همین آخوند را با یک بیدین مقایسه میکند و بعد انتخاب میکند. اگر روحانی که باید حجت باشد، از آن جا که انسان قاعدتأ علاقه مند به دنیاست و تسامح و دنیاگرایی بر او غلبه دارد، بخواهد راه باطل و کج، راه تساهل و تسامح را به مردم نشان بدهد و مردم هردو راه حق و باطل را بهصورت علیالسویه از جانب حجتالاسلام دریافت کنند، قاعدتاً به سمت دنیا خواهند رفت. حال اگر بهطرف دنیا رفت، آیا به دلیل ضعیف بودن اعتقادات دینی است یا من بهعنوان حجت شرعی راه را برای او کاملاً روشن نکرده و حق و باطل را کاملاً به او معرفی نکردهام؟! برای مثال: جوانان ما در زمان طاغوت به سینماهای آنچنانی طاغوتی گرایش داشتند، اما به فاصله کوتاهی همان جوانها برای رفتن به جبهه صف می کشیدند. با این فاصله اندک چه فرقی حاصل شد؟ با دو سال که فرهنگ عوض نمی شود. آن حجتی که داشتند (شاه)، شهوات و حیوانیت را تبلیغ میکرد (الناس علی دین ملوکهم)، بعد که امام راحل آمدند، غیرت دینی و شجاعت و دینگرایی را تبلیغ کردند. همین برای جوانان تبدیل به حجت شد. اگر مسئولان در دوراهیها حق را نشان بدهند، اعتقادات دینی مردم ضعیف نیست، لیکن مردم به حجت دینی نیاز دارند و حجت باید برای آنها روشن شود.
اما درباره سؤال اول پاسخ اجمالی همان جمله آیتالله جوادی آملی در نمازجمعه است: علی علیهالسلام بسیجی واقعی بود. زندگی بسیجی یعنی زندگی علیوار داشتن. امروزه ما به علی علیهالسلام دسترسی نداریم، ولی در سالهای انقلاب و جنگ زندگی بسیجی را دیدهایم. برای مقابله با تساهل و تسامح مهمترین کار ترویج زندگی بسیجیوار است. اگر بخواهیم بدانیم زندگی بسیجی چگونه است، چهار اصل دارد: 1) ایثار و ازخودگذشتگی؛ 2) عمل به فرامین الهی بدون چونوچرا؛ 3) دفاع از حاکمیت دین (کار بسیجی دفاع و داشتن غیرت دینی است؛ همان چیزی که در تساهل و تسامح وجود ندارد. غیرت دینی یعنی راه ندادن به غیر)؛ 4) شناخت بهموقع ترفندهای دشمن یا به تعبیر مقام معظم رهبری بصیرت. اگر این چهار اصل در یک جا جمع شود، میشود زندگی بسیجی. برای رسیدن به این خصال چه باید کرد؟ الگوها و حجتها و کسانی که در دوراهیها می توانند برای مردم الگو باشند، هر راهی را انتخاب کنند، مردم هم به همان سو خواهند رفت. کار عقلا اساسأ اینگونه است که وقتی بر سر دوراهی فرصت یافتن راه درست نیست، از الگو استفاده میکنند.
حال پاسخ تفصیلی:
اولاً باید به موضوع نگاه فرهنگی داشت. من باور ندارم که تساهل و تسامح از غرب وارد شده باشد! غرب این مقوله را نهادینه کرده و تفصیل داده است، ولی ریشۀ تساهل و تسامح متأسفانه در برخی از تربیتهای فرهنگی جامعه دینی ما هنوز هم هست. هنوز هم تفکر مرجئه دوران بنی امیه که "هر خطا و گناهی انسان مرتکب شود، خدا می بخشد و پیامبران و امامان شفاعت می کنند" بر مردم حکمفرماست. مانند این که در منابر بگوییم "فلانی اجاق مجلس سیدالشهدا را روشن کرد و خدا به همین سبب او را بخشید" نه این که غلط باشد، بلکه جای مسأله متفاوت است. گاهی میخواهید ارزش مجالس اهلبیت را بگویید، نکته خوبی است، اما این که بگوییم هر گناهی مرتکب شدی با کوچک ترین اقدام برای سیدالشهدا علیه السلام همۀ آنها بخشیده میشود، این مشکل ماست.
جوامع اسلامی ما قرنهاست که به جای مبنای حقطلبی و مبارزه با باطل به منفعتطلبی و تأمین شهوات روی آورده اند. از زمان رحلت رسول مکرم اسلام (ص) بهجای تبلیغ حق به سمت مسائل قومی قبیلهای گام برداشته شده است. متأسفانه در دوران اهلبیت نیز شیعیان به دنبال منافع خود بودند. البته فرهنگ غرب هم این منفعتخواهی را تقویت کرد. گفتیم نخستین خصیصۀ بسیجی ایثار است. چه در جامعۀ مسلمانان ما و چه اکنون که با دنیای غرب ارتباط بیشتری هست، این منفعتطلبی جای ایثار و ازخودگذشتگی را گرفته و کار را بسیار دشوارکرده است. منفعتطلبی در نظام سیاسی ما و میان مربیانمان وجود داشته و غرب هم آن را تقویت کرده است. مردم به منفعت جویی و تأمین شهوات و خواستههای نفسانی روی آوردهاند؛ در گذشته به یک شکل و در زمان حاضر به شکلی دیگر. در بین شیعیان به یک نحو و در بین اهل سنت به نحوی دیگر. مبانی دینی زندگی ما تغییر کرده است. مرحوم صدر کتابی دارد که همردیف کتاب "انسان 250 ساله" مقام معظم رهبری است. ایشان در آن جا بحثی دارد با عنوان «اهلالبیت تنوع ادوار و وحدة هدف»؛ گرچه دوران های مختلف و متنوعی داریم، هدف مشترک و واحد است. بعد گفته است: فرق اساسی فرهنگ بنیامیه با فرهنگ اهل بیت، اخلاق المساومه و اخلاق الصراحه بود. علی علیهالسلام اخلاق صراحت گویی داشت، برخلاف بنیامیه که سرتاپا معامله گرایانه و منفعت طلبانه برخورد میکردند. این تفاوت اساسی مکتب علوی با مکتب اموی است. متأسفانه فرهنگ اموی در جامعه ما رسوخ کرده و فرهنگ غربی نیز آن را تقویت کرده است. نکته دوم اینکه ذائقه ما را عوض کردهاند؛ مثلاً به ما قبولاندهاند که انسان به دنبال تنوع است، اما چه تنوعی؟ بعد بحث رفاهطلبی، لذتجویی، بی خیالی، میل بهراحتی و سرگرمی را پیش می کشند. در طرح های تابستانی کودکان و نوجوانان و برنامههای صداوسیما ممکن است این سرگرمی اهدافی متعالی هم داشته باشد، ولی خود واژۀ "سرگرمی" به معنای بیخیالی و وقت گذرانی است؛ یعنی همان تساهل و تسامح. به هرروی ذائقۀ ما تغییر کرده و برای بازگشت به آموزههای اصیل دینی و مصون ماندن از آفات تساهل و تسامح، این ذائقه باید به اصل خود برگردد. "لذت" چیز بدی نیست، ولی در حد نمک غذاست؛ در حدی که انسان استراحتی داشته باشد برای آمادگی کارهای مهمتر؛ نه این که پرداختن به لذایذ تبدیل به کار روزمره شود. در حال حاضر چیزی که باید نمک غذا یا دارو باشد، غذای اصلی روزمره شده است.
مشکل بعدی نگاه فردی به دین است. «سخّر لکم الشمس والقمر» را «سخّر لی» تصور کردهایم! انگار همهچیز در اختیار من است. نگاه می کنیم که چگونه می شود از دیگران بهرهبرداری کرد! به دین هم بهعنوان منبعی برای بهره کشی نگاه میکنیم. مبحث «دین برای زندگی» ساخته اند. انگار دین مسئولی است که قرار است باری از دوش ما بردارد! امام خمینی رحمه الله خطاب به کسانی که میگفتند انقلاب برای ما چه کرده است، فرموده بود: شما برای دین و انقلاب چه کردهاید؟! برخی طوری حرف می زنند که گویی همهچیز برای آنهاست: دین برای من است؛ حتی خدا هم برای من است! هیچوقت اینگونه تصور نشده که من بندۀ خدا هستم و اگر میخواهم زندگی کنم باید بر مبنای تولّی و تبرّی باشد که من با برادر دینی خود باید چگونه برخورد داشته باشم؟ با دشمن خود چگونه باید رفتار کنم؟ اما امروزه تولّی و تبرّی به سلام دادن به امیر مؤمنان علیهالسلام و دشنام به دشمنان ایشان و مرزی برای تفرقه و جدایی تبدیل شده است! تولّی و تبرّایی که بستری برای تشکیل جامعۀ دینی است، تبدیل به یک مرز جداکننده شده است که من خود در چهاردیواری مسلکی قرار بگیرم و به فرد گرایی توجه کنم!
اگر بخواهیم کاربردی تر بنگریم، توجه به چه موضوعاتی لازم است؟
این مباحث مبنایی بود. برخی مباحث عملکردی هم وجود دارد: تلاشگری برای کار و خدمت به تلاش برای کسب ثروت تبدیلشده است؛ دانشگاههای ما به فکر این هستند که به افراد مدرک بدهند تا زندگی آنها تأمین شود. متأسفانه همه و حتی حوزه علمیه هم اینگونه شده است. درس می خوانیم برای این که آینده زندگی خود را تأمین کنیم. در قدیم چنین ذهنیتی درمیان نبوده است. در مواردی اگر از طلبه سؤال شود برای چه طلبه شدهای، میگوید: برای این که کار دیگری نبود، یا برای این که زندگی تأمین بشود! باید مشخص کرد که اصل بر سودرسانی است یا سودجویی؟ و زندگی ما در مسیر سودرسانی باشد؛ نه سودجویی: این که من چگونه می توانم خدمت کنم؛ نه این که چطور از دیگران بهره کشی کنم! نکته دیگر نگاه متفاوت به قانون است. در قوانین راهنمایی و رانندگی، مجری قانون حق دارد در ازای تخلف شما با جریمه مادی در مال شما تصرف کند، اما وقتی به دین و مسائل شرعی میرسد، می گویند: دین اختیاری است! قوانین اجرایی و حقوقی که در مجلس تصویب می شود، لازمالاجراست و اگر به آن توجه نکنید، شهروند جامعه نیستید، ولی وقتی نوبت به قوانین رساله عملی میرسد، می گوییم: اختیاری است! این نگاه، امروزه مشکل جامعه ماست. متأسفانه بزرگ وکوچک ما چنین تفکری دارند. گویی رساله را فردی بیسواد و ناآگاه و بیخبر تدوین کرده، ولی آنچه در کتب حقوقی نوشته، وحی منزل است! یک متن بشری وحی منزل شده و وحی شده چیزی اضافه! بخشی از این تفکر و دیدگاه انحرافی از جانب غرب است، اما قسمتی هم ناشی از حس منفعتطلبی ما انسانهاست. توجه به رشتههای علمی و هنری و کتب تخصصی چقدر برخاسته از نیاز جامعه ماست؟ دانشمندان و متخصصان مسلمین برای مشکلات عملی و نظری ما کتابهای تفسیری، تحقیقی و تجربی نگاشتهاند که اگر چنین کتابی را غرب تأیید کرده بود، ما هم آن را بهعنوان منبع علمی می پذیرفتیم، ولی در اثر خودباختگی به یک کتاب خاک خورده و بیمصرف تبدیل میشود. این خودباختگی از کجا آمده است و چه کسانی عامل آن بودهاند؟ کشاورزان سالمند و تجربهدیده ما، معماران، قالیبافان و استادان مجرب ما در هنرهای دستی و... یکییکی در حال مرگند و کسی تجربه آن ها را به کتاب تبدیل نکرد! اما فلان کتاب نوشته شدۀ فلان فرد غربی که چهبسا اقتباس یا سرقت ادبی از خود ما باشد، برای ما منبع علمی شده است! شرایط کشاورزی منطقه غرب اروپا با کشاورزی در منطقه استوایی ایران تفاوت بسیاری دارد. وقتی میخواهیم آن تجربه را در کشورمان اجرایی کنیم، روشن است که موفق نخواهیم شد و به دلیل همین توفیق نیافتن آسیب خواهیم دید. روشهای معماری آفتاب ندیده اروپایی را میخواهیم در شهری کویری مثل یزد به اجرا گذاریم؛ البته که آسیب برجا خواهد گذاشت!
ازایندست مشکلات فراوان داریم. ما باید یقین دینی در جامعه ایجاد کنیم. وقتی آیه قرآن میفرماید: «فی قلوبهم مرض» مفسران میگویند: این مرض یعنی ریب و تردید داشتن. وقتی چند نفر حرفهای متفاوتی بزنند، شنونده خواهد گفت حق با کدام است؟ در اثر این تردید دچار سردرگمی خواهد شد که عدهای نام آن را تساهل و تسامح میگذارند، ولی او تقصیری ندارد؛ بهقدری اطلاعات متنوع به او تزریقشده که نمیداند به کدام عمل کند! مهمترین عمل، عزم بر عمل است تا بخواهیم تصمیم بگیریم؛ این که در فضای تکثّر نظریات به کدام روش عمل کنیم؟ امام خمینی رحمه الله در شرح حدیث اول ازکتاب "چهل حدیث می گوید: عزم جوهرۀ انسانیت است. و از استاد خود آیت الله شاهآبادی هم نقل می کند: انسان بهواسطه عزم از حیوانات متمایز می شود. عزم، زمانی است که علم روشن و مشخص برای فرد حاصل شده باشد. امروزه از طریق صداوسیما، رسانه ها، فضای مجازی، روزنامهها، منابر و... اطلاعاتی به مردم عرضه می شود، ولی حجت بر آن ها تمام نمیشود و از تکثّر نظریات ابهامزدایی نمیشود. در چنین فضایی تردید مردم زیاد میشود ودرنتیجه مقداری تأمل در اقدام پیش خواهد آمد. به طور قطع مردم با چنین رویه ای به تسامح روی خواهند آورد. باید تردیدها و شبهات را از دل مردم بیرون کنیم و راه تردیدها را ببندیم و به افراد برای عمل حجت ارائه کنیم. فرد میخواهد قدم در جایی بگذارد که پایش نلغزد. به او بگوییم اگر اینجا قدم بگذاری، پایت نمیلغزد. اگر مردم در همه امور چنین حجت شرعی ای داشته باشند به تساهل و تسامح روی نمیآورند.
و مهمترین راه کار، تقویت غیرت دینی است. با این سابقۀ فرهنگی و این شرایط همۀ مردم علاقهمند به استقلالند که کشورشان وابسته نباشد و جلو بیگانگان دست دراز نکند، ولی بالاخره باید این تفکر را تفصیل داد و به صورت فرهنگ درآورد. مراکز تربیتی و آموزشی و اجتماعی باید این حقیقت را به باور افراد برسانند که «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» هیچ گاه هیچ کافری حق تسلط بر مؤمنان ندارد. در این صورت سازمان ملل و سازمان یونسکو برای ما دستورالعمل صادر نخواهند کرد. البته منظور از غیرت دینی غیرت ملی و غیرت شیعی نیست که در دنیا حساسیت ایجاد کنیم! باید مراقب بود که غیرت دینی به تعصبات قومی تبدیل نشود. برای خدا باشد؛ نه خلق خدا، نه دین خدا، نه سرزمین خدا، نه خلیفۀ خدا و نه ام القرای جهان اسلام. غیرت دینی غیر از تعصب به یک مورد خاص است. خود تعصب محدود است و خداوند بی مرز است؛ بیرنگ است.
الگوهای متنوع غربی را که بخشی از آنها موجب سردرگمی جوانان ما شده است، چگونه میتوان خنثی کرد؟
امام خمینی رحمه الله نشان دادند راه درست را میتوان با فطرت انسانی هماهنگ کرد. می فرمود: جوانان ما، مردم ما، مسلمانند، غیرت دارند، نمیگذارند مملکت آنها در اختیار بیگانگان قرار بگیرد. ایشان از نکتههای خاص روان شناختی و فطری استفاده میکرد و الگو وجهت گیری را عوض می کرد. جوان به دلیل شور و حرارت فراوان میخواهد هیجان های خود را تخلیه کند؛ امام راه تخلیه این هیجانات را به جوانان نشان داد. می فرمود: این انقلاب اسلامی در مقابل استکبار جهانی است؛ بیایید برای انقلاب و ظهور حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف زمینهسازی کنید. مگر پدران شما سالیان سال به انتظار ننشستند؟! انتظار یعنی همین. امام الگوی دینی را بهقدری تقویت کرد که جای الگوی غربی را گرفت. یکی از نیازهای امروز جامعه ما همین است که الگوی دینی را جذابتر از الگوی غربی به جوان معرفی کنیم. حال سؤال این است: چگونه میشود این جذبه را ایجاد کرد؟ جذابیت آفرینی تنها با ابزارمادی نیست؛ استفاده از مسائل روحی و روانی هم یکی از راه کارهاست: از فطرت انسانها باید استفاده کنیم؛ ازپیشینۀ فرهنگی افراد و فرهنگ ملی باید استفاده کرد. با چینش درست اینها میتوان به جوان گفت به این دلیل فرهنگی، به این دلیل دینی یا انگیزۀ ملی یا نگاه فطری این راه بهتر است. درنتیجه جوان گزینۀ درست را انتخاب خواهد کرد.
تقویت الگوسازی چگونه محقق می شود؟
مقام معظم رهبری در موضوعی به چند تن از امامان جمعه فرمودند: در اوایل انقلاب وقتی امام رحمتالله علیه اعلامیهای میدادند یا سخنی میگفتند، ائمه جمعه اعلام حمایت و همراهی و وفاداری میکردند؛ اعلام میکردند که با تمام وجود از این موضع امام دفاع میکنیم. خب الآن هم بیایید این کار را بکنید. ایشان دربارۀ اقتصاد مقاومتی یا مثلأ آمریکا موضع می گیرند، اما متأسفانه دیگران حمایت لازم را نشان نمی دهند؛ مثلأ گروههای سیاسی، تشکل های مذهبی و دانشگاهها بگویند به این دلایل ما از این سخنان حمایت می کنیم. مقام معظم رهبری الگو را ارائه می کند، اما بهشرط این که ما هم باور داشته باشیم.
در نظام آموزشی و تربیتی ازجمله مدارس و دانشگاهها چگونه می توان اقدام کرد؟
متأسفانه ارادۀ جدی در بین مسئولان برای مقابله با این فرهنگ وجود ندارد. در میان غالب مسئولین این گونه است. اگر بحث ولایت را جدیتر بگیریم و مانند زمان امام خمینی رحمه الله از مواضع رهبری حمایت جدی اعلام شود، این دغدغه عمومی می شود. باید در جامعه برای نهادینه کردن بحث تبعیت از ولایت فرهنگسازی شود. قرآن می گوید: پیروان حضرت موسی (ع) به او گفتند: «فقاتلا انا هیهنا قاعدون»؛ تو و خدایت بروید با کفار بجنگید، ما اینجا نشستهایم! جایی نوشته شده بود: "به انتظار ننشینیم؛ باید به انتظار ایستاد!" به انتظار ایستادن یعنی بسیجی بودن که معنای واقعی انتظار است.
خود ما که باید درمانگر تساهل و تساهل باشیم، اهل تسامح شدهایم! چند نفر مثل "شهید علی خلیلی" داریم که در برابر فحشا بایستند و تا پای جان ایستادگی کنند؟!
نهادهای سیاست گذار آموزشی و تربیتی مثل وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری و آموزشوپرورش چگونه در این عرصه فعال می شوند؟
نظام آموزشی ما ساختاری وارداتی و بیگانه است. دکتر شریعتی می گفت: آموزشوپرورش و دانشگاهها که به کشورهای جهانسومی وارد شدهاند، مثل این است که در جنگلهای آفریقا موسسهای زدهاند به نام آموزشوپرورش و دانشگاه و بدون توجه به سابقه ی فرهنگی آن جامعه برنامهریزی و شروع به کار کرده اند. پیشینۀ فرهنگی ما را به نام خرافات کنار گذاشتهاند! آموزشوپرورش و دانشگاه در سنجش با فرهنگ ملی و دینی ما تافته جدابافتهای شدهاند! اساسأ آموزشوپرورش و دانشگاه را به منظور تساهل و تسامح در ارزشهای دینی بنا نهادهاند. آیا از چنین پدیده ای می شود برضد تساهل و تسامح استفاده کرد؟! رهبری هم در سخنانشان به وارداتی بودن نظام آموزشی اشاره داشتهاند. همین نکته تابهحال به بحث گذاشته نشده که این مجموعه ها چطور تغییر کنند و هم سنخ فرهنگ ملی و دینی ما بشوند. مدارس و دانشگاه تبدیل شدهاند به جایی برای فراگیری علم بهمنظور رسیدن به ثروت! پایۀ فرهنگ دینی ما اینگونه نبوده، ولی متأسفانه حوزههای علمیه ما هم به تازگی گرفتار چنین آسیبی شدهاند. علم و دانش که انصافأ در فرهنگ گذشتۀ ما مرتبه ای والا داشته، حالا به ابزار ثروت تبدیل شده است. از طرفی برای رسیدن به ثروت باید تسامح داشت تا ثروت جذب و انباشته شود! این است که بارها گفته شده نظام آموزشی ما وارداتی و همراه با اهداف استعماری است. چاقو دستۀ خودش را نمیبرد! با تزریق برخی راهحلها و اصلاحات روبنایی اصل ساختار عوض نخواهد شد. غالب معلمان برای تأمین معاش به مدرسه و دانشگاه میآیند و علم را برای دسترسی به دنیا آموزش میدهند. تنها دسته ای اندک دغدغۀ علم و علم آموزی دارند. در مدرسۀ غیرانتفاعی مذهبی ما در قم دانش آموزان را هر روز به کارخانه ها میبرند و روشهای درآمدزایی بیشتر را می آموزند. در این مدارس برای تربیت انسانی تلاشی جدی صورت نمی گیرد!
آیا نظارت بر گزینش در آموزشوپرورش راه کاری کارآمدی هست؟
این کار از اقدامات روبنایی است! وقتی ساختار انحرافی است، با هر گزینشی که باشد، در ساختار تغییر چندانی رخ نخواهد داد. همنشینان تأثیر میگذارند! باید شیوه و نظام آموزشی تغییر یابد. شهید بهشتی و باهنر کتاب های دینی مدرسه را می نوشتند و جوانان را انقلابی پرورش دادند و امروز کشورهای استعماری به کشورهای عرب دیکته می کنند که فلان آیه را در کتابها آموزش بدهید و فلان آیه را آموزش ندهید! جوان مسلمان ما با این شیوۀ آموزشی رشد می کند و نمیداند که قرآن میفرماید:" جاهدوا باموالکم". اصلاً از چنین آیهای خبر ندارد!
در محور دانش و تعلیم، جای گزینی فرهنگی باید صورت بگیرد. پس از انقلاب، در ساختار امور نظامی وقتی دیده شد که "ارتش" دورۀ گذشته نمیتواند حافظ ارزشهای دینی باشد "سپاه پاسداران" تأسیس شد. همین باعث شد که ارتش هم به خود بیاید و در دفاع جانانه از انقلاب نقش اساسی ایفا کند. پس از مقطعی "جهاد کشاورزی" هم خواست مانند سپاه اقدام کند، اما نتوانست! چون جای گزینی باید انقلابی شکل بگیرد. مدتی پیش آیتالله جوادی آملی در دیدار با وزیر علوم گفت: دانشگاه با داشتن چند واحد دینی و قرآن دینی نمیشود! دانشگاه دینی عرق دینی میخواهد! علم باید دینی بشود.
انقلاب فرهنگی که در دانشگاهها ایجاد شد، حرکت مطلوبی بود، ولی متأسفانه استمرار نیافت! به دلیل این که عده ای نااهل در دانشگاهها نفوذ کرده بودند. آموزشوپرورش و دانشگاهها باید مقدمه بودن "علم برای ثروت" را تبدیل کنند به "علم برای رسیدن به کمال"! البته کار دشواری است. برای مثال گاهی بحثی ناب و حکمتآموز را مطالعه می کنیم و چقدر لذت می بریم، ولی گاهی بعد از مطالعۀ مطلبی می گوییم: این برای چاپ در مجله نکتۀ خوبی است! این جا معامله گرانه برخورد می شود. علم باید همیشه ارزش باشد؛ حال این ارزش گاهی منفعت روحی و گاه منفعت مادی دارد.
چه راه کارهایی برای فعالسازی نقش نهادهای فرهنگی مثل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه علمیه در مقابله با فرهنگ تساهل و تسامح پیشنهاد می کنید؟
مشکل بزرگ وزارت ارشاد تعریف نادرست از فرهنگ است. وزارت ارشاد قایل به حفظ هر آدابورسومی است که فرهنگ باشد؛ حتی اگر چهارشنبهسوری، قمهزنی یا قفل بستن روی پل (در کشور ایتالیا) باشد. این روند نشان می دهد که وزارت ارشاد خود در مواضعی درگیر تساهل و تسامح است. مبنا اگر حق و باطل باشد، حرکت و اقدام درست می شود، ولی گاهی مبنا این است که فلان روستا چنان رسومی دارد و این رسوم باید حفظ شود! درحالی که نباید هر فرهنگی را بدون توجه به حق یا باطل بودن آن ترویج کرد. حال چنین مجموعه ای چطور میتواند در برابر آدابورسوم متعارض و مشتبه تسامح نداشته باشد!
مشکل حوزه نیز متأسفانه نهادینه نشدن اندیشۀ امام در همۀ ابعاد آن و حاکمیت برخی از دنباله روها جدایی دین از سیاست در زوایای آن است. به تعبیر قرآن «استسلموا و لم یومنوا». تسلیم شدهایم، ولی به خط امام ایمان و باور پیدا نکردهایم! مسیر امام در حوزه تئوریزه نشده است. در اوایل برگزیده شدن رهبری نگاه حوزه به ایشان مانند نمایندۀ ولیفقیه در یک استانداری یا دانشگاه بود!
مهمترین ایده ای که از امام خمینی رحمهالله باید نقطۀ توجه قرار گیرد، این است که اسلام دین جهانی است و این دین پاسخ گوی همۀ نیازهای بشری است. این یکی از محورهای اساسی اندیشۀ امام است. مطلب برجستۀ دیگر دشمنشناسی است که بهجای حرکت انفعالی، فعال عمل کنیم.
چه راه کارهایی برای فعال کردن نهادهای مدنی و مردمی در تقابل با تساهل و تسامح غربی پیشنهاد دارید؟
نهادهای متأثر از فرهنگ بومی متأسفانه منحصر به هیأت های مذهبی و حسینیههاست که در برههای به راه افتادند و انقلاب کردند."کاخت کنم زیروزبر یابن مرجانه" شعاری بود که جهرمیها میدادند و در همۀ کشور گسترش پیدا کرد. امام که نیروی خاص و حزبی نداشت! حزب ایشان همین حسینیهها بود؛ اما در اثر سطحینگری و دنیاگرایی دوباره فرهنگ تساهل و تسامح گذشته امکان غلبه دارد. هیچ نهاد دولتی یا غیردولتی نمیتوانید بیابید که بتواند اربعین را ایجاد کند، اما هیأتها این کار را میکنند! هیچ نهادی ندارید که بتواند دهۀ عاشورا تمام کشور را به هم بریزد، جز هیئات. بهشرط این که شعرها و جهتگیریها به دور از انحراف باشد.
کسانی که به اشعار مداحان و شاعران جهت میدهند، سمت و سوی درست را نشان بدهند. باید مراقب باشیم هیأت به سمت مسیر باطل منحرف نشود. کتابی نوشته شده که تلاش کرده بگوید "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" غلط است! کسی نگفته این عبارت وحی منزل یا حدیث است؛ این برداشتی است که امام خمینی با آن مردم را از غفلت انذار میدهد. کربلا منحصر به یک جای مشخص نیست؛ همیشه باید دشمن را شناخت و با او مقابله کرد. این که حرف بدی نیست! کسی هم ادعا نکرده این جمله آیه یا روایت است. هیئات باید حیلههای دشمن را بشناسند. استاد شهید مطهری میگفت: یزید زمان ما طواغیت زمان هستند. این تفکر بود که انقلاب ایجاد کرد.
نهادهای اجتماعی مانند خانواده و رسانهها برای مقابله با فرهنگ مذکور چه باید بکنند؟
در اثر غفلت، خانوادهها غالباً نقش فرهنگی خود را از دست دادهاند و این موضوع در اختیار رسانهها قرار گرفته است. البته یکی از سیاستهای سیستم آموزشی و رسانه ای وارداتی از غرب همین بوده است که نقش خانواده را خنثی کنند. کودک میپرسد: باران از کجاست؟ و از پدر و مادر میشنود که منشأ باران خداست؛ اما همین فرد با راهیابی به سیستم آموزشی میشنود که در اثر بخار آب دریاها ابر در آسمان تشکیل میشود و با جاذبۀ زمین بهصورت قطرات باران به زمین فرود میآید. درواقع با مادی جلوه دادن امور، اسمی از خدا به میان نمیآید! حال اگر بچه مؤدب باشد، می گوید: این ها علم نداشتند، ولی اگر ادب نداشته باشد، میگوید: کلاه سر من گذاشتند! نتیجه این شده که جوانان دیگر به حرف والدین گوش نمیدهند. این سیستم به فرزند القا میکند که پدر و مادر جاهل و قدیمی هستند و... به واقع هیچ اثری از پدر و مادر در ساختار آموزشی نمی ماند. در رسانه هم از روزنامهها گرفته تا صداوسیما علاوه بر اثرپذیری شدید از سیاست ها و راه کارهای غرب، به دانشی سطحی و مداراگر و عامهپسند اکتفا میکنند و آن گاه نتیجه روشن خواهد بود. حضرت علی علیهالسلام تعبیری در نهجالبلاغه دارند که با شما کوفیان چه کنم؟! با شما میخواهم با دشمن بجنگم؛ با خودتان چه کنم! مثلاین که با یک خار بخواهیم خار دیگری را از پا بیرون بیاوریم!
آیا اقدامات حقوقی و قانون گذاری نیز لازم است؟
حوزههای علمیه بحث تولی و تبری را بهعنوان یک اصل عمیق فراگیر طرح نمایند و از دل آن حقوق شهروندی و روابط اجتماعی را بهصورت احکام فرعی و فقهی و اصول قانونی ارائه کنند. همچنین مجلس و قوۀ مقننه باید به واجبات و محرمات دین توجه ویژه داشته باشند. هم خود قانون را تصویب کنند و هم از مجریان دربارۀ نحوۀ اجرای آن بازخواست نمایند. همانگونه که اصول مربوط به راهنمایی و رانندگی را تصویب میکنند و می گویند قانون لازمالاجراست، نماز و روزه هم در جایگاه یک قانون لازمالاجراست؛ نه این که مسائل دینی اختیاری باشد و مسائل مربوط به راهنمایی رانندگی الزامی! مبنای زندگی اجتماعی ما تولی و تبری است. نظریۀ رهبری دربارۀ "خودی و غیرخودی" را حوزه علمیه باید تئوریزه کند. گاهی فکر می کنیم که فقط خمس و صلاه بحث فقهی دارند! و تولی و تبری که جزء فروع دینی ماست، مدنظر قرار نمی گیرد. این دو موضوع بیش از زکات و نماز قابلیت بحث علمی دارند. متأسفانه یک کتاب 100 صفحهای دربارۀ تولی و تبری وجود ندارد!
باید در بصیرت افزایی و فهم کارگزاران نظام دربارۀ تولی و تبری کوشید؛ برخورداری همگان از حقوق مساوی به معنای صلاحیت همگان در پذیرش مسئولیت نیست. حقوق مساوی بهجای خود، اما تکلیف گذاشتن بر عهدۀ کسی شرایط خاص خود را دارد. همه در جامعه اسلامی از حق احترام برخوردارند، ولی اگر کسی بخواهد نماینده، معلم، طلبه و استاد دانشگاه شود باید شرایط خاص آن را دارا باشد.
خلاصه راهکارها
برای ارتقاء یقین دینی و تقویت عزم، باید تردیدها و شبهات کاسته شود. و حجت های دینی روشن و تبلیغ شود. و همگان از مواضع صحیح حمایت کنند.
تولی و تبری را بستری برای تشکیل جامعه بنگریم و در حوزه تعیین چهار دیواری مسلکی محدود نکنیم؛ و در قانون گذاری و تعیین مسئولین به آن توجه جدی شود.
جایگاه دین باید برتر از جایگاه قانون تعریف شود؛ در کنار آنکه حقوق شهروندی، روابط اجتماعی و ... از دین استخراج شود و همه ضوابط دینی در قانون مد نظر قرار گیرد.
با ترویج بیش از پیش فرهنگ منفعت طلبی، اصل شدن سرگرمی به معنای بی خیالی و ... مقابله شود. و شاخصه های فرهنگ بومی نظیر خدمتگزاری تقویت شود.
نهادها و دستگاه ها باید در مبانی شان تجدید نظر کنند مثلا وجهی ندارد، وزارت ارشاد، دنبال حفظ هر آنچه جزء آداب و رسوم تلقی می شود، باشد بلکه باید حق و باطل را معیار اساسی قرار دهد. یا آنکه در نهادهای علمی، اصل بر سودجویی قرار گرفته است که باید تغییر کند.
فرهنگ زندگی بسیجی وار ترویج شود.
خط امام در حوزه ها تئوریزه و تقویت شود. و با فرهنگ جدایی دین از سیاست مقابله شود.
الگوی دینی با تاکید بر خصیصه های فطری به عنوان یک الگوی جذاب ارائه شود. و غیرت دینی تقویت شود.
نهادهایی چون هیئات با پیراسته شدن از سطحی نگری و دنیاگرایی کارآمدتر و فعال تر شوند.
*استفاده با ذکر منبع مجاز است