پرسش‏هایی بی‏ پرده؛ پاسخ‏هایی صریح بخش 3

پرسش‏هایی بی‏ پرده؛ پاسخ‏هایی صریح بخش 3

 

اختيارات ولايت فقيه تا چه حد است؟

تا هر جاى زندگى بشر كه فقه اسلامى ـ يعنى احكام الهى ـ گسترده است، ولايت و حاكميت فقيه هم تا همان جا گسترده است و چون مى‏دانيم كه فقه اسلامى هيچ امرى از امور زندگى بشر را از حكم الهى بيرون نمى‏داند و همة مسائل سياسى، اقتصادى، فردى، اجتماعى، مشمول حكم الهى است، پس حاكميت ولى فقيه هم شامل همة امور فردى و امور اجتماعى و امور سياسى

و امور اقتصادی و امور نظامی و امور بين المللی و همة چيزهايی است كه در قلمرو حكم اسلامی و شرعی است.

در جامعة اسلامی، ولی فقيه ـ كه حاكم من قِبَل ‏اللّه  براساس معيارهای اسلامی است ـ در قوة مجريه و قوة مقننه و قوة قضائيه حضور كامل دارد. البته اختيارات ولی فقيه به اين اندازه منحصر نيست و اختيارات او از اينها بالاتر است. در ارتش، در مسائل نظامی، در شروع جنگ، در شروع صلح، از بسيج نيروها و در همة آنچه كه مسائل گره‏های اصلی جامعة اسلامی را تشكيل می‏دهد، ولی فقيه دارای قدرت و حضور كامل است؛ بر حسب قانون اساسی. و اين همان چيزی است كه بر طبق اعتبار عقلی، در جامعه‏ای كه حكومت اسلامی در آن جامعه بايد باشد، متوقع و منتظَر است.

• حكومت كه شعبه‏اي از ولايت مطلقه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) است، يكي از احكام اولية اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه ـ حتي نماز و روزه و حج ـ است. حاكم مي‏تواند مسجد يا منزلي را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند. حاكم مي‏تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدي كه ضرار باشد در صورتي كه رفع، بدون تخريب نشود، خراب كند. حكومت مي‏تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در موقعي كه آن قرارداد، مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مي‏تواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي كه چنين است جلوگيري كند. حكومت مي‏تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است، در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست، موقتاً جلوگيري كند.

ولی فقیه که معصوم نیست، چرا این حد از اختیارات به او داده می‏شود؟

چون ريشة ولايت فقيه، ولايت الهی است، ريشة آن ولايت پيغمبر است و همان چيزی است كه از پيغمبر و اوصياء معصومينش و اوصياء معصومين به علماء امت، فقها امت، آن كسانی كه دارای اين شرايط هستند، منتقل شد؛ لذاست كه دارای يك چنين سعة اختياراتی است.

• وقتی می‏گوييم ولايتی را كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) داشتند، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد، برای هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمه(علیهم السلام) و رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست؛ بلكه صحبت از وظيفه است. «ولايت» ـ يعنی حكومت و اداره كشور و اجرای قوانين شرع مقدس ـ يك وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينكه برای كسی شأن و مقام غير عادی به وجود بياورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت ديگر، «ولايت» مورد بحث، يعنی حكومت و اجرا و اداره ـ بر خلاف تصوری كه خيلی از افراد دارند ـ امتياز نيست بلكه وظيفه‏ای خطير است. از امور اعتباری عقلايی است و واقعيتی جز جعل  ندارد؛ مانند جعل قيّم برای صغار. قيّم ملت با قيّم صغار از لحاظ وظيفه و موقعيت هيچ فرقی ندارد. مثل اين است كه امام (علیه السلام) كسی را برای حضانت، حكومت، يا منصبی از مناصب، تعيين كند. در اين موارد معقول نيست كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و امام با فقيه فرق داشته باشد. مثلاً يكی از اموری كه فقيه متصدی ولايت آن است اجرای «حدود» (يعنی قانون جزای اسلام) است. آيا در اجرای حدود بين رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و امام و فقيه ‎امتيازی است؟ يا چون رتبه فقيه پايين‏تر است بايد كمتر بزند؟ حد زانی كه صد تازيانه است اگر رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) جاری كند، 150 تازيانه می‏زند، و حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) صد تازيانه، و فقيه پنجاه تازيانه؟ يا اينكه حاكمْ متصدی قوة اجراييه است و بايد حد خدا را جاری كند؛ چه رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) باشد، و چه حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام)، يا نماينده و قاضی آن حضرت در بصره و كوفه، يا فقيه عصر. ديگر از شئون رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت امير (علیه السلام) اخذ ماليات، خمس، زكات، جزيه، و خراج اراضی خراجيه است. آيا رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) اگر زكات بگيرد، چقدر می‏گيرد؟ از يك جا ده يك و از يك جا بيست يك؟ حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) خليفه شدند چه می‏كنند؟ جنابعالی فقيه عصر و نافذ الكلمه شديد چطور؟ آيا در اين امور ولايت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) با حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و فقيه فرق دارد؟ خداوند متعال رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) را «ولیّ» همه مسلمانان قرار داده؛ و تا وقتی آن حضرت باشند، حتی بر حضرت امير (علیه السلام) ولايت دارند. پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان، حتی بر امامِ بعد از خود، ولايت دارد؛ يعنی، اوامر حكومتی او درباره همه نافذ و جاری است و می‏تواند قاضی و والی نصب و عزل كند. همين ولايتی كه برای رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقيه هم هست... در اين معنا مراتب و درجات نيست كه يكی در مرتبه بالاتر و ديگری در مرتبه پايين‏تر باشد؛ يكی والی و ديگری والي‏تر باشد.

•اساساً حكومت كردن و زمامداري در اسلام يك تكليف و وظيفه الهي است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامداري، گذشته از وظايفي كه بر همه مسلمين واجب است، يك سلسله تكاليف سنگين ديگري نيز بر عهده اوست كه بايد انجام دهد.

«مطلقه» بودن ولایت فقیه به چه معناست؟ یعنی هر کاری که خواست، می‏تواند انجام دهد؟!

بعضي‏ها خيال می‌كنند كه اين «ولايت مطلقه‌ی فقيه» كه در قانون اساسی آمده، معنايش اين است كه رهبری مطلق‌العنان است و هر كار كه دلش بخواهد، می‌تواند بكند! معنای ولايت مطلقه اين نيست. رهبری بايستی موبه‌مو قوانين را اجرا كند و به آنها احترام بگذارد. منتها در مواردی اگر مسئولان و دست‌اندركاران امور بخواهند قانونی را كه معتبر است موبه‌مو عمل كنند، دچار مشكل می‌شوند. قانون بشری همين‌طور است. قانون اساسی راه چاره‌ای را باز كرده و گفته آن‌جايی كه مسئولان امور در اجرای فلان قانون ... دچار مضيقه می‌شوند و هيچ‌كار نمی‌توانند بكنند - مجلس هم اين‌طور نيست كه امروز شما چيزی را ببريد و فردا تصويب كنند و به شما جواب دهند - رهبری مرجع است... اين معنای ولايت مطلقه است، والا رهبر، رئيس جمهور، وزرا و نمايندگان، همه در مقابل قانون تسليمند و بايد تسليم باشند. 

عده‌ای سعی می‌كنند ولايت فقيه را به معنای حكومت مطلقة فردی معرفی كنند؛ اين دروغ است. ولايت فقيه ـ طبق قانون اساسی ما ـ نافی مسئوليت‌های اركان مسئول كشور نيست. مسئوليت دستگاه‌های مختلف و اركان كشور غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيری از انحراف به چپ و راست است؛ اين اساسی‌ترين و محوری‌ترين مفهوم و معنای ولايت‌فقيه است.

• همين ولايتی كه برای رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقيه هم هست.

آن كسی كه ولیّ و حاكم مردم است، يك سلطان نيست؛ يعنی عنوان حكومت، از بُعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمی‌شود؛ از بُعد اين‌كه او هر كاری كه می‌خواهد، می‌تواند بكند، مورد توجه و رعايت نيست؛ بلكه از باب ولايت و سرپرستی او، و اين‌كه ولیّ مؤمنين يا ولیّ امور مسلمين است، اين حق يا اين شغل يا اين سمت مورد توجه قرار می‌گيرد. قضيه‌ی حكومت در اسلام، از اين جهت مورد توجه است. اگر اين مفهوم ولايت و آنچه را كه اسلام برای ولیّ و والی به عنوان شرط و وظيفه قرار داده است، بشكافيم ـ كه در كلمات ائمه‌ی معصومين در اين باب، خيلی حرف‏های آموختنی وجود دارد، و در همين نامه‌ی اميرالمؤمنين به مالك اشتر و آن توصيه‌های بزرگ، مفاهيم ارزنده‌ی زيادی هست ـ خواهيم ديد كه مردمي‏ترين نوع حكومت اين است. در فرهنگ بشری ـ يعنی فرهنگ آزادي‏خواهان عالم در طول تاريخ ـ هيچ چيزی كه از حكومت زشت باشد، در مفهوم ولايت وجود ندارد. مفهوم استبداد يا خودسری، به ميل خود يا به ضرر مردم تصميم گرفتن، مطلقاً در معنای ولايت اسلامی نيست. نه اين‌كه يك شخصی نمی‌تواند به نام ولايت از اين كارها بكند؛ خير، شياطينی هستند كه با همه‌ی نام‏های خوب، همه‌ی كارهای بد را در دنيا كرده‌اند. مقصود، آموزش و درس و راه اسلامی است. البته كسانی كه دلباخته‌ی مفاهيم غربی و بيگانه‌ی از اسلام هستند، ممكن است حرف‏هايی بزنند، يا تصوراتی بكنند؛ ليكن اينها بر اثر نشناختن مفهوم ولايت است.

آیا غیر از امام خمینی و برخی از علمای حاضر، کسی قائل به «مطلقه بودن» ولایت فقیه هست؟ نظر آنها چیست؟

محقق کَرَکی:

کسی نمی‎تواند بگوید که فقیه، فقط در زمینۀ فتاوا برای عبادات منصوب است، زیرا این توهّم در نهایت سستی است؛ بلکه فقیه از ناحیۀ معصومین (علیهم السلام) به عنوان نیابت در همۀ مجاری امور مسلمین نصب شده و بسیاری از ادلّه بر آن دلالت دارد.

شهید ثانی:

مراد از فقیه هنگامی که به عنوان ولایت اطلاق مي‏گردد، همان شخص جامع شرایط فتواست؛ زیرا او از سوی ائمه (ع) برای مصالح عمومی مردم منصوب شده است و کسی که قائل به وجوب ادای آن به امام معصوم است، در عصر غیبت، ادای آن را به فقیه مورد اطمینان، واجب دانسته است.

 

فیض کاشانی:

وجوب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و یاری کردن در نیکی و تقوا و فتوا دادن، و بر اساس حق بین مردم حکم نمودن و اقامۀ حدود و تعزیرات و سایر تدابیر دینی از ضروریات دین می‎باشد و این امر، محور بزرگ دین و مسئله مهمی است که خداوند انبیا را برای آن برانگیخته است. اگر این امور ترک شود، نبوت بی‎نتیجه بوده و دین نابود می‎گردد و جوانمردی از بین رفته و گمراهی آشکار می‎شود. جهالت گسترش یافته و شهرها خراب و بندگان هلاک می‎شوند... همانا بر عهدۀ فقها می‎باشد که به خاطر حق نیابتی که دارند، آن را اقامه نمایند،هم چنان که شیخین و علّامه و عدّه‎ای از علما چنین نظر داده‎اند؛ زیرا فقها از طرف ائمه اجازه اقدام دارند. 

ملا احمد نراقی:

مواردی که فقیه عادل در دو امر ولایت دارد:    

یک: هر آنچه پیامبر و امام ـ که فرمانروایان مردم و دژهای استوار اسلام هستند ـ در آن ولایت دارند، فقیه نیز در آن ولایت دارد، مگر اینکه در موردی دلیل خاصی بر استثنا وجود داشته باشد؛

مانند اجماع یا دلیل خاص یا غیر این دو؛         

دو: همه مواردی که نظام زندگی مردم به آن وابسته است و دخالت در آن به حکم و عقل و یا عادت لازم مي‏باشد، ... بر عهده ولی فقیه است.      

دلیل امر اول ، بعد از اجماعی که بسیاری از اصحاب به آن تصریح نموده اند ـ و چنین مي‏نماید که نزد آنان از مسلمات مي‏باشد ـ روایاتی است که به این مسئله تصریح کرده است؛         

دلیل امر دوم، بعد از اجماع، دو امر است:        

الف. در امور اجتماعی نا چار باید شارع رئوف حکیم برای مردم ولی و حاکمی قرار دهد؛         

ب. چون فقیهان بهترین خلق خدا بعد از نبیّین و افضل و امین به دست آنها مجاری امور است، آنها به ولایت سزاوارتر هستند.

محمد حسن نجفی(صاحب جواهر):

نصب فقیه، عام بوده و شامل کلیه مواردی است که در حیطه اختیارات امام مي‏باشد؛ زیرا امام (علیه السلام) مي‏فرماید: «من فقیه را حاکم قرار داده ام» که ظهور در ولایت عام دارد... این کلام امام (علیه السلام) که فرمود: «در حوادث واقعه به راویان ما مراجعه کنید»، دارای شمول و گستردگی است؛ چرا که حجت بودن فقیه بر مردم، برابر حجت بودن امام بر مردم قرار گرفته و این بدان معناست که در هر موردی که من بر کسی حجت خدایم، فقیهان نیز بر شما حجت اند، مگر در موردی که دلیل بر استثنا وجود داشته باشد. 

شیخ مرتضی انصاری:

حکم فقیه جامع الشرایط در تمام فروع احکام شرعی و موضوعات حجت و نافذ است؛ زیرا مقصود از لفظ[حاکم] که در مقبوله آمده، نفوذ حکم او در تمام شئون و زمینه‏هاست و مخصوص امور قضایی نیست؛ همانند آنکه سلطان وقت کسی را به عنوان حاکم معین کند که مستفاد از آن تسلط او بر تمام شئون مربوط به حکومت  اعم از جزئی و کلی است . از این رو، امام (علیه السلام) لفظ «حَکَم» را که مخصوص باب قضاوت است، [در مقبوله] به کار نبرده، بلکه به جای آن لفظ حاکم را برده تا عمومیت نفوذ سلطه او را برساند؛ با اینکه مناسب سیاق این بود که امام (علیه السلام) بفرماید: «فانی قد جعلته علیکم حَکَما». نیز در ادامه مي‏گوید: و از آن، مرجعیت فقیه جامع الشرایط در تمامی شئون عامه مرتبط با امت روشن مي‏شود. 

آیه الله شیخ عبدالله مامقانی:

به طور خلاصه، آنچه پس از بررسی و تأمل در ادله چهارگانه (کتاب،سنت،اجماع و عقل) استفاده مي‏شود، این است که امام معصوم (علیه السلام) بر مردم سلطنت مطلق و نافذ دارد و اینکه این مرتبه از ولایت، برای فقیه عادل هم ثابت باشد، امکان دارد؛ زیرا او نایب امام (علیه السلام) و قائم مقام و حجت اوست؛ همان‏گونه که امام (علیه السلام) حجت از طرف خداوند است. اینکه امام (علیه السلام) فرمان داده تا مردم در تمام رویدادها به ولی فقیه جامع الشرایط مراجعه کنند، این قوی‏ترین دلیل است بر اینکه فقیه در تمام اموری که نظم اجتماعی به آن بستگی دارد و نیز در اجرای حکم الهی، نایب مطلق امام (علیه السلام) است... جستجو و دقت در احادیث ائمه (علیه السلام) و باب‏های مختلف فقه دلالت دارد بر اینکه فقیه جامع الشرایط در هر امری که امام (علیه السلام) ولایت دارد، از جانب او ولایت دارد؛ مگر مواردی که «دلیل» آن را از اختصاصات امام (علیه السلام) بیان کند.

ملا حبیب الله شریف کاشانی:

در هر موردی که پیامبر وامام (علیه السلام) در آن ولایت دارند، ولی جامع الشرایط نیز ولایت دارد؛ مگر مواردی که دلیل خارج کند و از اختصاصات نبی و امام بداند.

علامه محمد رضا مظفر:

ما معتقدیم مجتهد جامع شرایط، نایب امام (علیه السلام) در زمان غیبت و حاکم و رئیس مطلق است. همان اختیاراتی که برای امام (علیه السلام) است، برای اوست در زمینة قضاوت بین مردم، و در حدیث از امام صادق (علیه السلام) آمده است کسی که حکم او را نپذیرد ، حکم امام و در واقع حکم خدا را نپذیرفته است . مجتهد جامع شرایط فقط مرجع در فتوا نیست، بلکه برای او ولایت عموم است... اقامه حدود و تعزیرات جایز نیست، مگر به فرمان او. رسیدگی و دخالت در اموال امام (علیه السلام) نیز از خصوصیات فقیه جامع شرایط است و این موقعیت و این ریاست عامه ای که او از آن برخوردار است، از جانب امام به او اعطا شده است.

آیت الله شیخ مرتضی حائری:

تقریب استدلال به روایت «اما الحوادث الواقعه...» چنین است: فقیه از سوی امام (علیه السلام) حجت است و معنای حجت بودن او از طرف امام در عرف ، این است که در همه مواردی که باید به امام مراجعه شود، فقیه نیز مرجعیت و حجیت دارد.

آیت الله محمد رضا گلپایگانی:

محدوده اختیارات فقها، محدوده‏ای عام است که از اطلاقات ادله ای چون «العلماء ورثه الانبیاء و خلفاء الرسول» دریافت مي‏شود، به جز مواردی که دلیل آن از اختصاصات ائمه (علیهم السلام) شمرده شده. محدوده ولایت فقیه جامع شرایط در امور مربوط به سیاست و اداره اجتماع، مانند محدوده اختیارات ائمه (علیهم السلام) است، مگر موردی را که دلیل خارج کند.

حضرت آیت الله العظمی بروجردی:

یکی از امور مقرّره در اسلام، حکومت است؛ به اجماع علماء الاسلام؛ بل الضرورة من الدین. و حاکم را وظایفی است معیّنه؛ از اجرای حدود و حفظ ثغور و نظم امور و اقامه عدل و اخذ حقوق مستحقین از ممتنعین از اداء و حجر بر اشخاصی که بسط ید آنها بر مالشان موجب تلف مال خود آنها یا تضییع حقوق دیگران است، و حفظ اموال کسانی که صالح برای حفظ آنها نیستند و فصل خصومات و غیر این‏ها از اموری که تصدی آنها در جمیع ملل شأن رئیس است و ثبوت این وظایف هم برای حاکمِ مسلمین و منصوب از قِبَل سلطانِ اسلام ، محل اتفاق فریقین (شیعه و سنی) است.

حضرت آیت الله سیستانی:

ولايت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبيه خوانده می‏شود برای هر فقيهی که جامع شرايط تقليد باشد، ثابت است. و اما ولایت فقیه در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است، برای فقیه ثابت است، مشروط به تأمین شرایطی ـ هم در شخص فقيه و هم در شرايط به کار بستن ولايت ـ از جمله مقبول بودن نزد مؤمنين.

برای ملاحظة متن عربی اقوال علما و نظر دیگر فقها، رجوع کنید به کتاب‎های:

- «فقیهان امامی و عرصه‎های ولایت فقیه» تالیف محمدعلی قاسمی و همکاران، انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی

- «تحول نظریة دولت در اسلام»، تالیف احمد جهان بزرگی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

- «اندیشه‏های سیاسی شیعه در عصر غیبت» تالیف علی اکبر پازوکی، نشر معارف

- «حکمت حکومت فقیه» نوشتة آیت الله ممدوحی، انتشارات بوستان کتاب

چه ضمانتی وجود دارد که مطلقه بودن ولایت فقیه، به استبداد و دیکتاتوری نیانجامد؟   

به اين نكته بايد توجه و افتخار كرد كه بر خلاف همة مقررات عالم در باب حكومت ـ كه در قوانين آنها حاكميت‏ها يك حالت غيرقابل خدشه دارند ـ در نظام اسلامی، آن كسی كه به‌عنوان ولی‌فقيه مشخص می‌شود، چون اساساً مسئوليت او مبتنی بر معيارهاست، چنانچه اين معيارها را از دست داد، به خودی خود ساقط می‏شود. وظيفة مجلس خبرگان، تشخيص اين قضيه است. اگر تشخيص دادند، می‌فهمند كه بله؛ ولی‌فقيه ندارند. تا فهميدند كه اين معيارها در اين آقا نيست، می‌فهمند كه ولی‌فقيه ندارند؛ بايد بروند دنبال يك ولی‌فقيه ديگر. محتاج نيست عزلش كنند؛ خودش منعزل می‌شود. به نظر ما اين نكتة خيلی مهمی است.

• اگر يك فقيهي، يك مورد ديكتاتوري بكند، از ولايت مي‏افتد، پيش اسلام. اسلام هر فقيهي را كه وليّ نمي‏كند؛ آن كه علم دارد، عمل دارد، مشي‏اش مشيِ اسلام است، سياستش سياست اسلام است، آن را [به ولایت منصوب می‌‎کند.] براي اين كه يك آدمي كه تمام عمرش را در اسلام گذرانده و در مسائل اسلامي گذرانده و آدم مُعوّجي نيست و صحيح است، اين نظارت داشته باشد به اين امرها؛ نگذارد كه هر كس هر كاري دلش مي‏خواهد بكند.

ولايت در اسلام، ناشی از ارزش‏هاست؛ ارزش‎هايی كه وجود آنها، هم آن سِمَت و هم مردم را مصونيت می‌بخشد. مثلاً عدالت به معنای خاص ـ يعنی آن ملكة نفسانی ـ از جملة شرايط ولايت است. اگر اين شرط تأمين شد، ولايت يك چيز آسيب‌ناپذير است؛ زيرا به مجرد اين‌كه كمترين عمل خلافی كه خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهی اسلامی است، از طرف آن ولی يا والی تحقق پيدا كرد، شرط عدالت سلب می‌شود. كوچك‏ترين ظلم و كوچك‎ترين كج‏رفتاری كه خلاف شرع باشد، عدالت را سلب می‏كند. هر تبعيضی، هر عمل خلاف و گناه و ترك وظيفه‌يی، عدالت را از والی سلب می‌كند. وقتی هم كه عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل می‌شود. 

رهبری معنوی، تعهد معنوی دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند كه حتی يك گناه نكند؛ اگر يك گناه كرد، بدون اين‌كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده‎است؛ حرفش نه دربارة خودش حجّت است، نه دربارة مردم.

اخیراً بعضی نظریة «رهبری شورایی» را مطرح می‎کنند؛ این شیوة مدیریت باعث بهرمندی از دیدگاه‎های بیشتر و در نتیجه کارآمدی بالاتر در رهبری نمی‎شود؟

«منظور از شورا انتخاب يك مجموعه است كه يكي مديريتش قوي باشد، ديگري علمش، ديگري سياستش و ديگري تدبيرش؛ اگر آن كه مديريتش يا سياستش بهتر بود، مي‏توانست ديگران را بالا بكشد، خوب بود؛ اما اين اتفاق نمي‏افتد؛ اين مجموعه بايد با هم حركت كند و چون ضعيف نمي‏تواند هم‏پاي قوي حركت كند، قوي مجبور خواهد شد خود را با ضعيف هم‏قدم كند.»

«هم اکنون، در مسائل بحرانی، قاطعیّت رهبری است که مشکلات را حل می‏کند. شورا، تا جلسه تشکیل دهد و بحث کند، کار از کار خواهد گذشت.»  

اصلی‏ترین مشکل این نظریه نداشتن دلیل شرعی است؛ آیت الله امینی در این‎باره می‏گویند: «... رهبری شورایی وجه شرعی هم نداشت. اتفاقاً من در آن جلسه‏ای که برای شرط مرجعیّت خدمت امام رسیدم، پس از صحبت‏های متفرقه عرض کردم: اجازه بدهید ما که در کمیسیون هستیم، رهبری شورایی را حذف کنیم، چون مأخذ شرعی ندارد.»

حضرت آیت الله مصباح نیز در این رابطه می‎فرمایند: «والی و حاکم حکومت اسلامی، همیشه و در همة زمان‏ها یک نفر است. حضرت ولی عصر (عج) هم که ظهور می‏نمایند، ولایت فقها سلب می‏شود. در زمان حضرت علی (علیه السلام) هم، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) ولایت بر مردم نداشتند. امام حسین(علیه السلام)، زمان امام مجتبی(علیه السلام)، به هنگام بیعت قیس بن سعد با امام حسن(علیه السلام) به وی فرمود:          

«يَا قَيْسُ! إِنَّهُ إِمَامِي يَعْنِي الْحَسَنَ(علیه السلام)»؛  ای قیس! او، یعنی امام حسن(علیه السلام)، امام و رهبر من است

«از نظر پیشینة تاریخی، ولایت شورایی، در متون اسلامی بی‎سابقه است. در دیدگاه اهل سنّت، تنها در یک مورد، شورا تشکیل شد  که آن هم برای تعیین رهبر بود و نه برای اداره و تدبیر امور... درباره رهبری شورایی، متون فقهی شیعه تا پیش از استقرار جمهوری اسلامی ایران، همگی ساکت‏اند (و هیچ فقیهی ‎پیش از آن، به طرح این ایده نپرداخته است.)» 

«گاهی اوقات آقايان، از مواردي مثل «مجلس شوراي اسلامي»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و ساير شوراهايي كه در نظام جمهوري اسلامي وجود دارند و در آنها تصميم‌گيري مي‌شود، شاهد مثال مي‌آورند. اين نوع نهادها، مسئول رايزني مشورتي براي به دست آوردن ماهيت يك امر قانوني و مقرّرات و دستور‌العمل هستند، اما اگر تصميم‌گيري نهايي به صورت شورايي باشد، هميشه اختلاف پيش مي‌آيد؛ اين ديگر بحث فقهي و علمي نيست، بلكه يك بحث سياسي و اجتماعي است.» 

تنها مثال مدیریت شورایی در طول انقلاب، شوراي عالی قضايي است. آیت الله یزدی رئیس اسبق قوه قضائیه در ابن رابطه می‎گویند: «نمونه‌اي كه حضرت امام دستور دادند در قانون اساسي درباره آن بازنگري شود، شوراي عالی قضايي بود. در اين شورا چون مقرر شده بود كه كارها به صورت مشورتي اداره شود. اصلاً كار پيش نمي‌رفت و حتي در جابه‌جايي رئيس دادگستري يا نصب و عزل يك قاضي در يك شهرستان، شورا بايد تشكيل جلسه مي‌داد و اغلب بحث‌ها روي زمين مي‌ماندند و نمي‌شد آنها را اداره كرد، بنابراين امام يكي از نكاتي را كه تصريح كردند ـ و در مقدمه بازنگري قانون اساسي هم هست ـ اين است كه شوراي‏عالي قضايي از حالت شورايي در بيايد و مسئوليت به يك نفر داده شود.»

از اینکه در روایاتی که دربارة ولایت فقیه وارد شده، اسم فقها به صورت جمع آمده، نمی‎توان فهمید که منظور، رهبری آنان به صورت جمعی است؟

آیت الله العظمی سید کاظم حائری:

 مفاد ادله ولایت فقیه، عام استغراقی است، نه عام مجموعی؛ یعنی، فرد فرد فقهای جامع الشرائط، منصوب‏اند، نه آنکه ولایت و حق زمامداری برای مجموعه آنها جعل شده باشد. (یعنی تعبیر فقها، ناظر به تک تک فقیهانِ زمان‎های مختلف است؛ نه در هر زمان چند فقیه.)           

پس نظریه شورایی، نوعی تصرّف در ظهور ادله است که نیازمند قرینه مي‏باشد.        

در طول تاریخ اسلام و در عصر اهل بیت(علیهم السلام) که رژیم‏های گوناگونی، به اقتدار رسیده‏اند، حکومت‏ها فردی بوده است. اهل بیت(علیهم السلام) هم که با حکومت‏ها به مخالفت پرداخته و به تبیین اندیشة امامت پرداخته‏اند، اشکال‏های فراوانی را در اثبات نامشروعیّت حکومت‏ها مطرح کرده‏اند، ولی هرگز متعرض فردی بودن این دولت‏ها نشده و شرط شورایی بودن رهبری را عنوان نکرده‏اند.

روایات متعددی از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده که رهبری شورایی را نفی می‏کند و آن را مردود می‏شمرد؛ در کتاب غرر و درر آورده است: « الشِّرْكَةُ فِي الْمُلْكِ تُؤَدِّي إِلَی الِاضْطِرَاب»؛  شراکت در حکومت، موجب اضطراب و تزلزل است.

در روایت دیگری، فضل بن شاذان از امام رضا(علیه السلام)، نقل می‏کند:    

فَإِنْ قِيلَ: «فَلِمَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ فِي الْأَرْضِ إِمَامَانِ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ أَوْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ» قیل: «لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّ الْوَاحِدَ لَا يَخْتَلِفُ فِعْلُهُ وَ تَدْبِيرُهُ وَ الِاثْنَيْنِ لَا يَتَّفِقُ فِعْلُهُمَا وَ تَدْبِيرُهُمَا...»؛ اگر گفته شود: پس هر چه امناء و اولياء بيشتر باشند دين و دنيای مردم بهتر حفظ می‏گردد با توجّه به اين نكته چرا جايز نيست در يك عصر و يك زمان دو امام و دو پيشوا روی زمين باشد؟         

در جواب می‏گوييم: به چند علّت: از جمله: امام واحد و پيشوای منفرد در فعل و تدبيرش یک‎نواخت و به دور از تعارض عمل می‎کند؛ اما دو رهبر و دو ولیّ، فعل و تدبيرشان با هم متّفق نيست؛ چه آن كه تا به حال ديده نشده دو نفر از نظر قصد و اراده، كلاً با هم اتّفاق داشته باشند...»            

مانند این روایت، روایات دیگری نیز وجود دارد.  این روایات، هر چند ظاهراً در مورد امام معصوم است، ولی با  توجه به علت ذکر شده در آنها ـ که از اختلاف رأی و نظر سخن می‏گوید ـ می‏توان به طریق اُولی به غیرمعصوم نیز آن را سرایت داد.          

از لحن سؤال و جواب روایت، استفاده می‏شود که تعدّد رهبر، خواه به نحو استقلال و خواه به نحو شورایی، مردود است؛ زیرا علّت آن، یعنی اختلاف نظر و عدم تمرکز در تصمیم‏گیری، در هر دو وجود دارد.»

از سوی دیگر «رهبری شورایی، بر خلاف سیره عقلا و متشرّعه است. در تاریخ دولت‏ها و حکومت‏ها در جهان، کمتر نمونه‏ای از آن را می‏توان سراغ گرفت. شاید نکته آن، این باشد که تدبیر و اداره سیاسی جامعه، به وحدت تصمیم‏گیری نیازمند است و تعدّد و تکثّر، به ویژه در مواقع حسّاس، به تفویت و تعطیل مصالح می‏انجامد.»

حضرت آيت الله خوشوقت نیز در این رابطه می‎فرمایند: «در اسلام هيچ پستي در اداره شئون اسلام، شورايي نبوده است؛ نه پيامبري، نه امامت، نه مرجعيت تقليد.» ایشان در بیان مفاسد این نظریه می‎افزایند: «اگر شورايي باشد، ممكن است بينشان اختلاف بيفتد، اگر حكم صادر كردند، سست تلقي مي‏شود. بنابراين مسألة شوراي رهبري، اصلاً نبايد مطرح شود.»

نقش مردم در نظام حکومتي اسلام چیست؟     

آیا مردم تنها در ایجاد حکومت و رأی دادن دخالت دارند؟!

در مردم‌سالاری دينی و در شريعت الهی اين موضوع مطرح است كه مردم بايد حاكم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد كه حكومت كند. ای كسی كه مسلمانی! چرا رأی مردم معتبر است؟ می‌گويد: چون مسلمانم؛ چون به ‎اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأی مردم بر اساس كرامت انسان پيش خدای متعال معتبر است.

در انتخاب دستگاه اجرايی و رئيس قوّة مجريه، مردم خودشان دخالت می‏كنند. حتّی در انتخاب رهبرـ با اين كه رهبری يك منصب الهی است و تابع ملاك‎های الهی و معنوی و واقعی است ـ باز مردم نقش دارند؛ كما اين كه مشاهده كرديد، مجلس خبرگان كه نمايندگان مردمند، می‏نشينند كسی را معين و انتخاب می‏كنند. اگر همان كسی كه مجلس خبرگان انتخاب كرد، مورد قبول مردم نباشد، باز رهبریِ او، جا نخواهد افتاد. پس، آحاد و عامة مردم، علاوه بر اين‏كه به صورت غيرمستقيم ـ از طريق مجلس خبرگان ـ رهبر را معين می‏كنند، مستقيماً هم نسبت به شخص رهبر، نظر و تصميم دارند و نظر و تصميم و خواست و ارادة آنهاست كه در حقيقت يك رهبر را رهبر می‏كند و به او امكان تصرف و قدرت امر و نهی و قبض و بسط می‏دهد.

مكتب بدون مردم متصوّر نيست؛ چون مكتب ما مكتبی نيست كه از مردم جدا بشود. اصلاً اين يك فريب است كه ما بياييم اسلام را از نفع و خيل مردم جدا كنيم و بگوييم مردم و سرنوشت آنها را رها كنيد و به دين و خدا و اسلام بچسبيد! اين، همان اسلامِ تحريف شده‎است. اين، همان چيزی است كه امام(ره) از اولِ شروع مبارزه با آن جنگيد. بسياری از آدمهای خوب و عالِم، حرف امام را در اين راه فهميدند و البته بعضی از متحجّران و نادان‏ها هم تا آخر نفهميدند و هنوز هم بعضی اين حقيقت را نمی‌فهمند. تفكر اسلامی، از خيل مردم و برای مردم بودن جدا نيست. هر چيزی كه شما ديديد به نظرتان اسلامی است، اما از صلاح مردم مجرد است، بدانيد در شناخت و فهم اين‌كه آن اسلام است، اشتباه می‌كنيد يا در فهم خود آن شيئ، محققاً اشتباهی وجود دارد. پس، پاية ارزش‏های اسلامی و انقلاب ما، بر دو پاية مكتبی و مردمی است.

آن کسي که اين معيارها دارد و از تقوا و صيانت نفس و دينداري کامل و آگاهي لازم برخوردار است، آن‏وقت نوبت مي‏رسد به قبول مردم، اگر همين آدم را با همين معيارها، مردم قبول نکردند باز مشروعيت ندارد؛ چيزي به نام حکومت زور در اسلام نداريم.

 آیا در تفکر حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، مردم رکن مشروعیّت هستند یا نقش آنها به پذیرش و مقبولیّت محدود می‏شود؟

• آنچه مهم است ضوابطي است كه در اين حكومت بايد حاكم باشد كه مهمترين آنها عبارت است از اينكه ‎اولاً متكي به‎ آراي ملت باشد؛ به گونه‎اي كه تمامي آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادي كه بايد مسئوليت و زمام امور را در دست بگيرند؛ شركت داشته باشند. و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خطِ‏‏ِمشي سياسي و اقتصادي و ساير شئون اجتماعي و كليه قواعد و موازين اسلامي مراعات شود. در اين حكومت به طور قطع بايد زمامداران امور دائماً با نمايندگان ملت در تصميم‏گيري‏ها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نمي‏توانند به تنهایی تصميم‏گيرنده باشند. افرادي كه به عنوان نمايندگان يا مسئولين دولت در جمهوري اسلامي، انتخاب مي‏شوند، شرايطي دارند كه با رعايت آن شرايط، حقيقتاً نمايندگان واقعي مردم انتخاب مي‏شوند؛ نه نمايندگان طبقه خاصّي كه به ضرر اكثريت ملت عمل كنند. خطوط اصلي در قانون اساسي اين حكومت را، اصول مسلم اسلام ـ كه در قرآن و سنت بيان شده ـ تشكيل مي‏دهد .

• ميزان؛ رأی ملت است. ملت يكوقت خودش رأی می‏دهد، يكوقت يك عده‏ای را تعيين می‏كند كه آنها رأی بدهند؛ آن در مرتبه دوم صحيح است. و الّا مرتبه اول، حق مال خود ملت است. شما خون داديد، حقوقدانان برای شما تكليف معين كنند؟! خودتان بايد تكليف معين كنيد. شماييد، همين ملت، همين مردم محروم‏.

• استفتاء نمايندگان حضرت امام در دبيرخانه ائمه جمعه سراسر كشور:    حضرت آيت اللّه العظمی امام خمينی، رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوری اسلامی       

 پس از اهدای سلام و تحيت، در چه صورت فقيه جامع الشرايط بر جامعه اسلامی ولايت دارد؟

نمايندگان حضرتعالي در دبيرخانه ائمه جمعه سراسر كشور‏

• بسمه تعالی‏     

ولايت در جميع صُوَر دارد. لكن تولّی امور مسلمين و تشكيل حكومت بستگی دارد به آرای اكثريت مسلمين؛ كه در قانون اساسی هم از آن ياد شده است، و در صدر اسلام تعبير می‏شده به بيعت با ولیّ مسلمين.                                   

        روح اللَّه الموسوي الخمينی‏

• اينجا آراء ملت حكومت می‏كند. اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد. اين ارگان‏ها را ملت تعيين كرده است. و تخلّف از حكم ملت برای هيچيك از ما جايز نيست و امكان ندارد.

• وقتی مردم يك خدمت‏گزاری را نخواستند بايد كنار برود.

جمهوری اسلامی دو جزء دارد: جمهوری است، يعنی مردمی است؛ اسلامی است، يعنی بر پاية ارزش‏های الهی و شريعت الهی است. مردمی است، يعنی مردم در تشكيل اين نظام، در بر روی كار آوردن مسئولان اين نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسئوليت مي‏كنند؛ مردم بركنار نيستند. مردمی است، يعنی مسئولان نظام از مردم و نزديك به مردم باشند، خوی اشرافي‏گری، خوی جدایی از مردم، خوی بی‌اعتنایی و تحقير مردم در آنها نباشد... دوران جمهوری اسلامی يعنی دوران حاكميّت آن كسانی كه از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در كنار مردمند، رفتارشان شبيه رفتار مردم است. اين، معنای مردمی است. مردمی است، يعنی بايد به عقايد مردم، به حيثيت مردم، به هويت مردم، به شخصيت مردم، به كرامت مردم اهميّت گذاشته بشود. اينها مردمی است.

در مكتب سياسی اسلام... ضابطه، ضابطة معنوی است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درايت. علم، آگاهی می‌آورد؛ تقوا، شجاعت می‌آورد؛ درايت، مصالح كشور و ملت را تأمين می‌كند؛ اينها ضابطه‌های اصلی است برطبق مكتب سياسی اسلام. ... از طرف ديگر كسی كه دارای اين ضوابط است و با رأی مردم كه به‌وسيلة مجلس خبرگان تحقق پيدا می‌كند ـ يعنی متصل به‎ آراء و خواست مردم ـ انتخاب می‌شود، نمی‌تواند بگويد من اين ضوابط را دارم؛ بنابراين مردم بايد از من بپذيرند؛ «بايد» نداريم! مردم هستند كه انتخاب می‌كنند. حق انتخاب، متعلّق به مردم است.

• اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوری بكنيم؛ ما تابع آرای ملت هستيم. ملت ما هرطور رأی داد، ما هم از آنها تبعيت می‏كنيم. ما حق نداريم؛ خدای تبارك و تعالی به ما حق نداده است؛ پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملّتمان يك چيزی را تحميل بكنيم. بله ممكن است گاهی وقت‏ها ما يك تقاضايی از آنها بكنيم؛ تقاضای متواضعانه؛ تقاضايی كه خادم يك ملت، از ملت می‏كند، لكن اساس اين است كه مسئله، دست من و امثال من نيست و دست‏ ملت است‏.

امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تكيه به آنهاست كه بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار می‌بخشد و يك حكومت صددرصد مردمی تشكيل می‌دهد؛ اما اين حكومت مردمی با حكومت‏های مدّعی مردمی بودن و دمكراسی در دنيای امروز از زمين تا آسمان تفاوت دارد. 

برای آشنایی بیشتر با نظریة حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) در این رابطه رجوع کنید به کتاب‏های:

- «مشروعیت قدرت از دیدگاه امام خمینی(قدس سره)»، تالیف علی خالقی، نشر موسسه چاپ و نشر عروج»

- «اندیشة سیاسی امام خمینی(قدس سره )»، احمد جهان بزرگی، نشر کانون اندیشة جوان»

- «ولایت فقیه؛ سایة حقیقت عظمی»، تدوین: دفتر فرهنگی فخرالائمه(علیهم السلام)، انتشارات سازمان اوقاف و امور خیریه»

- «مردم‏سالاری دینی»، نوشتة مسعود پورفرد، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی»

وظيفة اصلي رهبري در نظام اسلامي چيست و مردم بايد چه انتظاري از رهبري داشته باشند؟

رهبری مهمترين كارش عبارت است از تعيين سياست‏های كلان كشور؛ يعنی آن چيزهايی كه جهت‏گيری كشور را مشخص می‏كند؛ كه همة قوانين، همة مقررات، همة عملكردها بايد در اين جهت باشد. حضور رهبری در همة بخش‏های كشور، به معنای حضور سياست‏های رهبری است كه بايد با دقت اجرا بشود. و من به شما عرض كنم هرجايی كه اين سياست‏ها اجرا شده است، كشور سود كرده است؛ هر جای از اين سياست‏ها ـ در طول سال‏های گذشته؛ از ده سال دوازده سال پيش تا حالا ـ هرجا از اين سياست‏ها تخلف شده است كشور ضرر كرده است؛ گاهی ضررش را فهميده‏اند، گاهی بعد گذشت مدتی ضررش را فهميده‏اند.

از رهبری توقع نيست كه ـ فرض بفرماييد ـ مشكلات شهرداری را حل بكند، يا مشكلات فلان وزارتخانه را درست بكند، يا ـ اگر چنان‏چه وضع در نظام اسلامی آن‏جوری بود كه شايسته است ـ حتی انتظار نبود كه به نيروهای مسلح بپردازد؛ نيروهای مسلح يك استثنايی است؛ ناچار بايستی به بالاترين كسی كه در نظام، يك مسئوليتی دارد، سپرده بشود و الّا حق اين بود كه حتی او هم سپرده می‏شد به يك شخص ديگری. در نظام اسلامی علاوة بر آن كارهايی كه به صورت اجرايی انجام می‏گيرد، مسائلی كه دولت‏ها انجام می‏دهند، وزراء انجام می‏دهند، مسئولين گوناگون انجام می‏دهند، قوة قضائيه انجام می‏دهد، يك چيزی وجود دارد كه او از همة اينها بالاتر است و او عبارت است از جهت دادن به اين همه. ممكن است كه آدم‏های خوبی هم در دستگاه قضايی باشند، اما جهتِ قضاء، جهت قضاء اسلامی و مرضیّ عنداللّه و مرضیّ لدی الفكر الاسلامی  نباشد. رهبری بايد اين را تضمين بكند ولو حالا در يك گوشه‏ای هم ممكن است يك خطای قضايی انجام بگيرد. مثل همين است دراموراجرايی حتی مثل همين است درامر تفنين و قانون‏گذاری. مسائل فراوانی هست در حوزة رهبری كه عمدة آنها بر می‏گردد به جهت‏گيری و احياناً اتخاذ تصميم‏هايی كه مسئولين‏ذی ربط وكسانی كه مستقيماًمسئول آن هستند اينها به جهتی از جهات قادر نيستند به اتخاذ اين تصميم‏گيری. آن وقت رهبری بايد بيايد آن كار را انجام بدهد وآن گره را باز كند.

شما که می‏گویید اطاعت از ولیّ فقیه همان اطاعت از انبیاست، آیا دلیلی وجود دارد که خدا ولی فقیه را نیز از اشتباه و خطا در تصمیم‏گیری‏ها مصون سازد؟

خدا آن رهبری را كه از سوی اوست، دست می‏گيرد و هدايت می‏كند، از مشكلات او را عبور می‏دهد...

رهبر نقشه را از خدا می‏گيرد، راه را از خدا می‏آموزد، روش‏ها را هم از خدا می‏آموزد؛ اين رهبری، رهبری درست است. «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات»؛  وقتی رهبری، رهبری خدايی شد، كار خوب را هم از خدا ياد می‏گيرد. 

 آن جامعه‏ای كه پايبند ارزش‏های الهی است، آن جامعه‏ای كه توحيد را قبول كرده است، نبوّت را قبول كرده است، شريعت الهی را قبول كرده است، هيچ چاره‏ای ندارد جز اين‏كه در رأس جامعه كسی را بپذيرد كه او شريعت اسلامی و الهی را می‏داند؛ از اخلاق فاضلة الهی برخوردار است؛ گناه نمی‏كند؛ اشتباه مرتكب نمی‏شود؛  ظلم نمی‏كند؛ برای خود چيزی نمی‏خواهد؛ برای انسان‏ها دل می‏سوزاند؛ ارزش‏های الهی را بر مسائل و جهات شخصی و گروهی ترجيح می‏دهد. لذا در جامعة اسلامی ما و در نظام جمهوری اسلامی اين مطلب تأمين شده است.

ما می‌خواهيم كسی را در رأس حكومت بگذاريم كه می‌دانيم تخلّف نمی‌كند. ممكن است ما اشتباه كرده باشيم و او تخلف كند؛ از هر وقت فهميديم تخلّف كرده، می‌فهميم حضور او در اين منصب به‏جا نيست. خودش و مردم هم اين را قبول دارند. اين نكتة خيلی بديعی در مبنای حكومت در دنياست.

امام، بلاشك مشمول هدايت خدا بود؛ خدا او را هدايت می‏كرد. خود ايشان هم اين معنا را ملتفت بودند و بنده ‏از خود ايشان شنيدم كه ‏می‏فرمودند: از اول انقلاب، انسان احساس می‏كند كه گويا يك دستی ـ دست غيبی است يا يك دست هدايتی ‏است ـ كه ‏دارد ما را پيش ‏می‏برد. اين همان هدايت الهی است؛ اين همان حكمتی ‏است كه «يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْب مَنْ يَشاء‏»؛  آن نوری است كه‏ خدا در دل هركس‏كه‏ بخواهد، بياندازد.

هيچ مسئله‏ای نيست كه از ديد رهبریِ الهیِ جامعة اسلامی خالی بماند و دور بماند و اين فرق بين جامعة الهی و جامعة غيرالهی است... قرآن كريم وقتی از انبياء حرف می‏زند آنان را به عنوان رهبران برجسته ياد می‏كند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛  يعنی ما پيغمبران را رهبرانی قرار داديم كه مردم را در ساية فرمان ما هدايت می‏كنند. رهبر نقشه را از خدا می‏گيرد، راه را از خدا می‏آموزد، روش‏ها را هم از خدا می‏آموزد؛ اين رهبری، رهبری درست است. «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات»؛  وقتی رهبری، رهبری خدايی شد، كار خوب را هم از خدا ياد می‏گيرد. خدا آن رهبری را كه از سوی اوست، دست می‏گيرد و هدايت می‏كند، از مشكلات او را عبور می‏دهد... رهبری در انقلاب ما از رهبریِ دنيايی به رهبریِ الهی تبديل شد.

فاصله داشتن ما با آرمان‏های مطرح شده در انقلاب، نشانة ضعف کارآمدی ولایت فقیه نیست؟

 اولاً: تحقق اهداف حکومت اسلامی، نیازمند زمانی طولانی

ممكن است تحقق آرمان‏ها سال‏هايی طول بكشد؛ موانع و مشكلاتی بر سر راه وجود داشته باشد؛ اما جهت حكومت ـ جهت و سمتگيری اين قدرتی كه تشكيل شده‎است ـ حتما بايد به سمت آن هدف‏ها و آرمان‏ها و آرزوهايی باشد كه شعار آن داده شده‎است و داده می‌شود و در متن قرآن و احكام اسلامی وجود دارد. اگر در آن جهت نبود، بلاشك حكومت منحرف است. معيار، اين است كه عدالت اجتماعی و نظم متكی بر قانون به وجود آيد و مقررات الهی همه جا مستقر شود.      

چنانچه مقررات الهی مستقر شد؛ نظم متكی به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعی تحقق پيدا كرد، هنوز يك هدف متوسط، يا در واقع يكی از مراحل راه، طی شده‎است. مرحلة بعد آن است كه مردمی كه در اين نظام، به آسودگی، بی‌دغدغه و با برخورداری از عدل زندگی می‌كنند، برای تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پيدا كنند... بعد از تشكيل حكومت، اين هدف است. بلكه بعد از تشكيل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعی و حكومت واقعاً اسلامی، هدف اين است. اين، هدف بعدی است.

اين، يكی از افتخارات جمهوری اسلامی است كه توانسته ولايت اسلامی را پياده كند. ما هنوز نتوانسته‌ايم خيلی از احكام اسلامی را به‌طور كامل تحقق ببخشيم. يك جامعه، تا به‌طور كامل اسلامی بشود، زمان زيادی لازم است؛ ليكن بحمدالله مسألة حكومت و ولايت، در جامعة اسلامی ما تحقق بخشيده شد. شكل اسلامی، علی‌رغم طرد و نفی و بغض و عناد قدرت‏های جهانی، در جامعة ما پياده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم كردند؛ اما بحمدالله روزبه‌روز در جامعة ما، ثابت‌تر و درخشانتر و ماندگارتر شده‎است.

پس از تشكيل حكومتِ حَقّة نبی‌اكرم (صلی‌الله‌عليه‌واله) و حتی سال‏ها بعد از آن بزرگوار ـ كه تا حدود زيادی همان خط و همان طريق در خطوط بارز جامعه رعايت می‌شد ـ هنوز در جامعه افراد ضعيف و فقير ديده می‌شدند؛ اميرالمؤمنين (عليه‌الصلاه‏والسلام) را مشاهده می‌كنيم كه به خانة ايتام و فقرا می‌رفتند؛ كسانی كه بچه‌هاشان شب شام نداشتند و مادر با آب گرمی كه روی چراغ گذاشته بود، آنها را سرگرم می‌كرد! اين حوادث مربوط به چه سال‏هايی است؟ چه‌قدر از انقلاب پيامبر گذشته بود؟ نزديك به چهل سال از هجرت پيامبر گذشته بود و اين حوادث اتفاق افتاده بود.

ثانیاً: توجه به محدودة اختیارات رهبری در قانون اساسی

         هر كس به هر اندازه كه حوزة اختيارات اوست، بايد پاسخگو باشد. البته مسئوليت مديريت انقلاب با مديريت اجرايی كشور فرق دارد؛ اين را توجه داشته باشيد. رهبری طبق قانون اساسی در كشور مسئوليت اجرايی ندارد؛ جز در زمينة نيروهای مسلح. مسئوليت اجرايی به عهدة قوای سه‌گانه ‎است، منتها مديريت انقلاب ـ كه همان رهبری باشد ـ مسئوليت حفظ جهتگيری انقلاب و نظام را دارد؛ بايد مواظب باشد انقلاب و نظام از آرمان‏ها منحرف و منصرف نشود؛ فريب دشمن را نخورد و راه را عوضی نرود؛ اينها مسئوليت‏های رهبری است. مسئوليت اجرايی به عهدة مسئولان اجرايی است و هر كس مسئوليتی دارد، بايد طبق مسئوليت خود عمل كند.

از رهبری توقع نيست كه ـ فرض بفرماييد ـ مشكلات شهرداری را حل بكند، يا مشكلات فلان وزارتخانه را درست بكند، يا ـ اگر چنان‏چه وضع در نظام اسلامی آن‏جوری بود كه شايسته است ـ حتی انتظار نبود كه به نيروهای مسلح بپردازد؛ نيروهای مسلح يك استثنايی است؛ ناچار بايستی به بالاترين كسی كه در نظام، يك مسئوليتی دارد، سپرده بشود و الّا حق اين بود كه حتی او هم سپرده می‏شد به يك شخص ديگری. در نظام اسلامی علاوة بر آن كارهایی كه به صورت اجرايی انجام می‏گيرد، مسائلی كه دولت‏ها انجام می‏دهند، وزراء انجام می‏دهند، مسئولين گوناگون انجام می‏دهند، قوة قضائيه انجام می‏دهد، يك چيزی وجود دارد كه او از همة اينها بالاتر است و او عبارت است از جهت دادن به اين همه.  

... مسائل فراوانی هست در حوزة رهبری كه عمدة آنها بر می‏گردد به جهت‏گيری و احياناً اتخاذ تصميم‏هايی كه مسئولين ‏ذیربط وكسانی كه مستقيماً مسئول آن هستند اينها به جهتی از جهات قادر نيستند به اتخاذ اين تصميم‏گيری. آن وقت رهبری بايد بيايد آن كار را انجام بدهد وآن گره را باز كند.

• اينكه در اين قانون اساسي يك مطلبي ولو به نظر من يك قدري ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براي اينكه خوب ديگر خيلي با اين روشنفكرها مخالفت نكنند، يك مقداري كوتاه آمدند اينكه در قانون اساسي هست، اين بعض شئون ولايت فقيه هست نه همه شئون ولايت فقيه، و از ولايت فقيه آنطوري كه اسلام قرار داده است به آن شرايطي كه اسلام قرار داده است، هيچ كس ضرر نمي‏بيند.

آیا می‎شود آزادانه، هر نوع انتقاد و اشکال به رهبری را در جامعه مطرح کرد؟

انتقاد معنايش چيست؟ انتقاد اگر معنايش عيبجويی است، اين نه چيز خوبی است، نه خيلی هنر زيادی می‌خواهد، نه خيلی اطّلاعات می‌خواهد؛ بلكه انسان با بی‌اطّلاعی، بهتر هم می‌تواند انتقاد كند... انتقاد به معنای عيب‏جويی، اصلاً هيچ لطفی ندارد. شما بنشين از بنده عيب‏جويی كن، من هم از شما عيب‏جويی كنم؛ چه فايده‌ای دارد؟ نقد، يعنی عيارسنجی؛ يعنی يك چيز خوب را آدم ببيند كه خوب است، يك چيز بد را ببيند كه بد است. اگر اين شد، آن وقت نقاط خوب را كه ديد، با نقاط بد جمع‏بندی می‌كند، آن‌گاه از جمع‏بندی بايد ديد چه حاصل می‌شود.

شما می‌گوييد چرا به رهبری انتقاد نمی‌كنند! اوّلاً كه عيبجويی از رهبری مگر چه حُسنی دارد؟ رهبری‌ای كه در نظام جمهوری اسلامی اشاره‌ی انگشتش بايد بتواند در يك لحظه‌ی خطرناك و حسّاس، مردم را به جانفشانی وادار كند، آيا اين مصلحت است كه يك نفر به ميل خودش بيايد بايستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگويی كند؟! آيا اين به نظر شما كار خيلی خوبی است؟! اين كار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است... من خودم آدمی هستم كه سرم برای گفتگو و سؤال شنيدن و انتقاد شنيدن درد می‌كند؛ هيچ ناراحت هم نمی‌شوم. اين جلسه‌ای كه شما الان اين‌جا پيش من داريد، من نظاير اين جلسه را ـ البته با غير جوانان، احيانا هم با جوانان ـ مكرر دارم. افراد می‌آيند اين‌جا حرف می‌زنند، سؤال می‌كنند، حرف خود را مطرح می‌كنند، اشكال می‌كنند، نامه می‌نويسند، تلفن می‌زنند؛ به من هم خبرش داده می‌شود؛ اما توجه داشته باشيد كه انتقاد كردن به معنای عيبجويی كردن، يك ارزش نيست كه ما حالا بگوييم اين در جامعة ما نيست. البته اين هست و متأسفانه به شكل غيرمنطقی‏اش هم هست! انتقاد معنايش اين است كه هر انسانی بنشيند عيارسنجی كند، ببيند نقطه‌ی ضعف كجاست، نقطه‌ی قوت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه‌ی ضعف ـ اگر می‌تواند علت يابی كند ـ به كجا برمی‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ يعنی آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است؛ اين همان چيزی است كه انسان از جوان توقع دارد؛ درست همان چيزی كه جناح‏های سياسی به اين چيزها عقيده‌ای ندارند. جناح‏های سياسی، يكباره، غالبی، خطكشی شده و بدون تمحيض در مسائل كار می‌كنند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید