سؤالها عبارتاند از:
1. وظيفه دين چيست؟
2. شعاع و قلمرو دين تا كجاست؟
3. دين در چه اموری حق دخالت دارد؟
4. آيا حكومت و ولايت بر مردم نيز، در قلمرو دين قرار دارد؟
5. آيا در همه پديدهها و جريانهای اجتماعی، اقتصادی و سياسی میتوان از دين دستور گرفت؟
6. آيا مديريت دينی و حكومت مذهب پذيرفتنی است؟
7. آيا دين میتواند در امور دنيوی دخالت كند، يا فقط عهدهدار دعوت به آخرت است؟ بدان معنا كه آيا دستورات دينی سعادت دنيوی را هم تضمين میكند، يا به تأمين سعادت جهان ديگر اختصاص دارد؟ و ....
تأمّل در نوع طرح سؤال، تهاجم را به خوبی مینماياند. اين گروه هجوم را با سؤال و به اصطلاح نقدوبررسی آغاز كرده و به ايجاد شك و دودلی و فراهم آوردن ناباوری مردم میپردازند، با اين خيال اهريمنی كه اين تلاشها به نقطهای خواهد رسيد كه مردم در تصميمگيریها آزاد شده و دين در امور روزمره آنها نقشی نداشته باشد.
اگر ما در اين زمينه خوشبين باشيم، تلاش مسموم آنان را ثمره اشتباهی میدانيم كه در جريانهای تاريخی در مورد اديان عتيق ديدهاند؛ اعم از تحريفها، خرافهها و ...، و چنان گمان بردهاند كه دين به طور مطلق همان تلقی غربيان از آيين مسيحيت و يهود است؛ معنايی كه بين دين و دنيا، دوگانگی، بلكه بيگانگی تام برقرار میكند.
اين گروه جاهلانه و يا مغرضانه دين مبين اسلام را با اديانی كه تحريف شده و ماهيت خود را كاملا از دست دادهاند، همسان دانسته و به همين سبب هرجا به كلمه دين میرسند، كوركورانه نقش روشنفكران غربی را بازی میكنند و عكس المعلهای آنان را در مقابل دين مقدس اسلام انجام میدهند و با ذهنيت خاصی به دين مینگرند و صراقت و صفای لازم را برای توجّه به دين ندارند. اگر اين عده عينك آلوده به برداشتهای غربی را بردارند و با فطرت پاك الهی و انسانی خود به دين نظر كنند، فهم پسنديدهای از دين مبين اسلام تحصيل خواهند نمود؛ فهمی كه ندای فطرتشان را پاسخ گويد و نياز ذاتی آنان را برآورده سازد.
مكتب اسلامی دارای فسلفهای خاص و بينشی معيّن میباشد كه تمامی دستورات را برمبنای آن استوار نموده است. همه فرمانها و نظريهها در اين مكتب براساس منطقی خاص و قانونی متقن ارائه گرديده است. اسلام در تصوير «انسان» و «جهان»، از حقيقتی پردهبرمیدارد كه تمامی انسانشناسان و جهانشناسان حتّی از توهّم آن نيز عاجزند. اسلام با توجه به حقيقت انسان و در نظر گرفتن حقايقی كه در جهان حكم فرماست، طرحی ممتاز و بسيار ارزشمند برای تكامل انسان عرضه میكند.
آنان كه ملاكهای تفكّر اسلامی محرومند، هرگز قدرت فهم معانی بلند و آسمانی اين آيين مقدس را نخواهند داشت. آنان با تلقّی ناقص خود از انسان و جهان و فهمی ناروا از دين، به جنگ دين آمدهاند. شايد سلاح آنها با آيين مسيحيت و يهود مناسبت داشته باشد، ولی قدرت عرض اندام در برابر اسلام و قرآن را ندارد. بايد توجّه داشت كه همه ايرادها و استبعادهای اين گروه، متوجّه فهم ناقص و كوتاهی است كه از دين دارند و هيچ ارتباطی به اسلام ندارد.
اگر سؤال میكنند «انتظار ما از دين چيست؟»، منظور دين ساختّ تفكرات خود آنهاست و اگر پاسخی میدهند، بدون شك اين پاسخ، برخاسته از فهم ناقص آنها از دين است. به همين دليل، به مقصود خود (سست نمودن دين) دست میيابند.
دين از نگاه قرآن
مهمترين اصل در نگرش به دين، رعايت اصولی است كه قرآن به آنها توجه دارد.
ابتدا بايد ديدگاه قرآن و اسلام را در مورد انسان دانست و سپس درباره انتظارات او از دين سخن گفت «6»، نه اينكه بیاطلاع از ملاكهای قرآن در مورد انسان، از شخصی در مورد دين سؤال شود، كه دين او را انسان نمیداند و در مورد جهانی پرسش شود كه اسلام آن را ناقص و ناچيز میشمرد. لذا اگر در مورد دين از انسانهايی كه ملاكهای قرآنی و اسلامی را ندارند و قرآن آنها را انسانی نمیداند، سؤال شود، پاسخهايی غير معقول و غير منطقی شنيده میشود؛ چون اولا دين از وحی نشأت گرفته، و پاسخ به سؤال از دين بايد آگاهی از حقيقت وحی و با استناد بدان باشد، چون عقل بشری از درك و ارزيابی آن عاجز است.
اينك چگونه میتوان با نايده گرفتن مسئله وحی به اظهار نظر پرداخت و در كميّت و كيفيّت احكام و قواعد دين بحث كرد؛ زيرا آنچه وحی تبيين میكند از سنخ استدلال نيست تا بتوان با مقدمات علوم بشری بر آن ايراد گرفت. افق وحی، فوق افق عقل و تفكّر و استدلال است و با مبانی عقلانی نمیتوان به مصاف نظام وحيانی رفت.
البته بايد يادآور شد كه مسئله فوق عقلانی بودن وحی، به معنای محكوم شدن عقل در افق مسائل معرفتی نيست، چنانكه به معنای تغاير و تخالف اين دو با هم نيز نيست، بلكه وحی، نيازهای متعالی عقل را برآورده ساخته و عقل در پيوند با وحی شكوفاتر گشته و بهتر به ثمر مینشيند.
اگر توان عقل با وحی برابر بود، انسان محتاج پيامبران نبود. آمدن پيامبران و نزول وحی دليل محكمی است كه نظام فكری و عقلانی بشر تا مرزی معيّن كارآيی دارد. عقل فقط میتواند اموری را دريابد كه در دامنه درك او است و میدانيم كه هرگز راه درك حقايق هستی در ابراز عقل منحصر نيست، بلكه سلسلهای از معارف و مجهولات هستند كه يگانه راه فهم آنها فقط نظام فوقعقلانی وحی است و بايد اين واقعيت را پذيرفت كه اگر عقل نتواند الهام و وحی را دريابد هيچگاه دليل آن نيست كه نظام الهامی و وحيانی وجود ندارد.
همانگونه كه میدانيم هم اكنون در اطراف ما امواج صوتی و تصويری بسياری وجود دارد كه چشموگوش ما قدرت دريافت آنها را ندارد، ولی هرگز اين قصور دريافت را دليل بر نبودن صداها و تصاوير مورد ادّعا نمیدانيم و انكار اينگونه امواج را از كسانی كه از وجود گيرندههای صوتی و تصويری اطلاع ندارند، بسيار جاهلانه میدانيم. پس هرگز نيافتن، دليل نبودن نيست.
ثانيا از انسان و ابديت او چقدر آگاهی داريم؟ بر چه مبنايی در مورد زندگی در جهان ديگر و ضرورتهای آن برنامهريزی خواهيم نمود؟ با كدامين امكانات میخواهيم در اين وادی پر رمز و راز قدم بگذاريم؟ و ....
بیشك، دورانديشی و فرزانگی، نياز انسان را به وحی ثابت كرده و هرگونه تجزيه و تحليل در فرايندهای وحی را محدود میكند، و روشن میكند كه بايد در فهم رمز و راز ابديت فقط از دين مدد گرفت، و بايد اعتراف كرد كه مقدمات و ابزارهای ادراكی ما توان تحليل تمام حقيقت دين را ندارند و در يافتههای محدود فيلسوفان نيز درّپای حاملان وحی كاملا هويداست.
باز يادآور میشويم كه اين نكته به معنای انكار كارآيی عقل در نظام فوق عقلانی نيست، بلكه به اين معناست كه همه مجهولات به وسيله عقل قابل حلّ نيستند. عقل حكم میكند كه ابراز شناخت عقلی (تجزبه و برهان) فقط بايد در افق خاص خود به كار گرفته شود. عقل اقرار میكند كه در خارج از قلمرو خويش (وحی عقيم بوده و كارآيی ندارد. آيات قرآن در اين زمينه روشنگر صادقی میباشند؛ به عنوان مثال:
- همانا آن قرآن كريم میباشد در كتابی دستنيافتنی به آن دسترسی ندارند مگر پاكان. «1»
- همانا قرآن كلام فرشته بزرگواری است، فرشتهای با قوت و قدرت كه نزد خدای مقتدر جايگاه دارد. فرمانده فرشتگان، و امين وحی خداست ... همانا رسول ما آن فرشته را در افق المبين ديده است، و او نسبت به غيب بخيل نمیباشد و قرآن گفته شيطان رانده شده نيست. پس به كجا میرويد. «2»
و نيز فرموده:
قسم به آسمان فروريزنده باران. قسم به زمين گياه روينده. قرآن به حقيقت كلام جداكننده بين حق از باطل است، و هرگز سخن بيهوده نيست. «3»
و جالب توجه آنكه قرآن كريم تمام گفتار پيامبر را در سيطره وحی قرار داده و میفرمايد:
- سخن او (پيامبر) غير از وحی خدا نيست. «4»
و نيز فرموده:
- اگر او (پيامبر) برخی سخنان را كه ما نگفتهايم به ما نسبت دهد، حتما او را بازداشته و رگ حيات او را قطع مینموديم. «5»
پس آنچه پاكان (مطهرون) میيابند و آنچه پيامبر صلّی اللّه عليه و اله در افق مبين (نظام غيبی عالم) ديده، نوعی شعور ممتاز است كه از افق عقل خارج است. شعوری منحصر به فرد كه راهگشای بسياری از مشكلات انسان است. شعوری برتر كه يار و معين عقل میباشد و بدون ترديد، نايده گرفتن اين منبع ادراكی، ظلمی عظيم بر خويش و بشريّت میباشد.
در قرآن كريم آمده است:
كيست ستمكارتر از آن كس كه به خدا دروغ بندد تا به جهل خودمردمان را گمراه كند. «7»
اصول قرآنی در تبيين انسان و جهان
اصل اول: انسان موجودی دو بعدی است
انسان در نگرش و حيانی موجودی دو بعدی است؛ بعد تن و بعد روان. در آيات مربوط به خلقت انسان به اين مهم تصريح شده است، چنانكه آمده است:
همانا من میخواهيم بشر را از گل بيافرينم آنگاه كه او (آدم) را به خلقت كامل بياراستم و روح خود را در او دميدم بر او سجده كنيد. «8»
در تبيين مراحل تكوين انسان نيز دميدن روح در كالبد او را، آن چنان عظيم و شگفتآور دانسته كه به خود تبريك گفتهاست.
در قرآن آمده است:
همانا ما انسان را از گل خالص آفريديم. پس از آن، او را نطفه نموده و در جايی استوار قرار داديم. آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان نموده و سپس بر استخوانها گوشت پوشانيديم. پس از آن خلقتی ديگر انشاء نموديم. پس آفرين باد بر قدرت كامل بهترين آفريننده. «9»
آيات قرآن كريم بيانگر اين است كه انسان موجودی صرفا مادّی نيست. انسان دارای بعد ديگری میباشد كه روحانی است. فقط جسم و خاكی ديدن انسان اشتباه «10» بزرگی است كه شيطان مرتكب شد و به ذلت ابدی دچار گرديد.
اصل دوم: دنيا همه عالم نيست
از ديدگاه قرآن كريم دنيا همه عالم نيست، بلكه دنيا جزئی از عالم است. عالم واحد ممتدّی است كه مقطعی از آن را دنيا نام نهادهاند. برای تبيين همين امر، قرآن كريم حيات اخروی را مطرح كرده و سعی دارد انسان را از اين اشتباه خسارتزا نجات بخشد.
قرآن كريم گاهی حيات اخروی را زندگی واقعی «11» معرفی میكند و گاهی آن را خير واعی مینامد. «12» در جايی مؤمنان را به خاطر مقدّم نمودن دنيا توبيخ «13» میكند و در جای ديگر كافران را به دليل غفلت از آن، تحقير. «14»
در نهايت مقام كسانی را كه فهم اخروی ندارند آنقدر نازل میكند كه آنان را حتی شايسته هدايت هم نمیداند. «15» و تصريح میفرمايد كه توهّم نكنيد كه شك و ترديدی در عالم ديگر هست و فرمود، هرگز واقعه آخرت دروغ نيست «16»، بلكه همهچيز در آن زمان دگرگون است.
همه اينها به خاطر اين است كه حيات بشر منحصر به زندگی دنيا نيست، بلكه زندگی ديگری (اخروی) هم در امتداد اين زندگی وجود دارد.
اصل سوم: مرگ پايان زندگی نيست
تأمّل در اصول گذشته معنای مرگ را روشن میكند. از ديدگاه قرآن مرگ پايان عمر بدن است، نه پايان عمر انسان. آنچه هنگام مرگ اتفاق میافتد «توفّی» است، و توفّی به معنای «جمع نمودن و به همراه خود بردن» است. خداوند متعالی میفرمايد:
«توفّی میكند شما را فرشتهای كه بر شما گمارده شده است». «17»
آنچه توفّی میشود انسان است كه با ضمير «شما» (كم) به آن اشاره شده است و مسلّما آنچه را فرشته توفّی میكند، «بعد مجرّد» انسان است، و تمام حقيقت انسان نيز حقيقت تجرّدی او است.
انسان جدا شده از نظام مادّی، به عالم ديگر برده میشود تا در آنجا زندگی خاصی را آغاز كند. حياتی كه به شهدا نسبت داده شده به همين زندگی خاص تصريح دارد. خدای تعالی میفرمايد: «هرگز گمان مكنيد آنان كه در راه خدا كتشه شده اند، مرده اند؛ آنان زنده هستند و نزد خدای خود روزی میخورند». «18»
اصل چهارم: نسبت دنيا و آخرت، نسب استكمالی است
دنيا و آخرت مكمّل يكديگرند. زندگی دنيا بدون آخرت برخلاف حكمت، و زندگی اخروی بدون دنيا، غير ممكن است. از ديدگاه قرآن، دنيا و آخرت آن چنان با هم آميختهاند كه حكم هريك به ديگری سرايت میكند. بیاطلاعی از ارتباط تام دنيا و آخرت، مشكلی عظيم در امور انسان ايجاد خواهد نمود. عقل و انصاف ايجاب میكند كه در اين نظام قانونمند الهی ناآگاهانه گام نزنيم.
هر غفلت، سقوطی را در پی خواهد داشت كه نجات از آن به سادگی ميسّر نخواهد شد؛ زيرا آبادانی دنيا هم، در گرو تن دادن به امور اخروی (دين) است، چنانكه هلاكت دنيوی منشأيی جز بیتوجهی به دين ندارد. غفلت از آخرت بزرگترين گمراهی است كه ثمرهاش بیبهره بودن از زندگی میباشد.
قرآن كريم متذكّر اين نكته مهم شده كه آيات زيرا از آن جمله اند:
و چنانچه آنها به دستورات تورات و انجيل خودشان و قرآن كه به تو نازل كرديم قيام میكردند البته به هرگونه نعمت از بالا و زير برخوردار میشدند. «19»
خدا بر شما حكايت كرد و مثل آورد شهری را كه در آن امنيّت كامل حكمفرما بود و اهلش در آسايش و اطمينان زندگی میكردند و از هرجانب روزی فراوان به آنها میرسيد تا آن كه اهل آن شهر نعمت خدا را كفران كردند خدا هم به موجب آن كفران، طعم گرسنگی و ترس را به آنها چشاند. «20»
آنان كه زندگی دنيا را بر آخرت مقدم و محبوبتر دارند و خلق را از راه خدا برگردانند و آن راه راست را به شكّ و شبهات كجكنند آنان در گمراهی بسيار دورند. «21»
بعضی از مردم فقط تمنّای متاع دنيوی از خدا میكنند و آنان را از نعمت آخرت نصيبی نيست، و بعضی ديگر گويند بارخدايا ما را از نعمتهای دنيا و آخرت، هر دو بهرهمند گردان و از شكنجه آتش دوزخ نگاهدار. هريك از اين دو فرقه، از نتيجه اعمال خود بهرهمند خواهند گشت. «22»
احكام دنيا و آخرت چنانبه يكديگر وابستهاند كه كوری در دنيا، كه همان بیتوجهی به آيات الهی است، كوری آخريت میباشد. هم چنانكه در قرآن كريم آمده است:
«هر كس در اين جهاننابيناست، در عالم آخرت نيز نابينا و گمراهتر خواهد بود». «23»
و نيز «هر كس از ياد من روی گرداند، همانا معيشتش تنگ شود و روز قيامت نابينا محشورش كنيم. در آن حال گويد: پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردی، درحالیكه من (در دنيا) بينا بودم. خدای تعالی به او میفرمايد: «آری، چون آيات ما كه برای هدايت تو آمد، همه را به فراموشی و غفلت سپردی، امروز هم تو فراموش خواهی شد». «24»
اصل پنجم: سعادت و شقاوت از ديدگاه قرآن
با توجه به آنچه گذشت، سعادت و شقاوت معنای خاصی خواهند گرفت. اگر انسان موجود جاودانی است كه در سرای آخرت استقرار میيابد، و اگر حيات حقيقی انسان در عالم آخرت تحقق میيابد، بدون شك سعادت و شقاوتش با زندگی اخروی او عجين است. قرآن كريم در تبيين سعادت يا شقاوت انسان میفرمايد:
امّا همه اهل شقاوت را در آتش دوزخ، درحالیكه آه و ناله حصرت میكشند، افكنند، آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمين باقی است، مخلدند، مگر آن كه مشيت خدای نجاتشان دهد. همانا خدای تعالی هرچه بخواهد انجام میدهد. اما اهل سعادت، تا آسمان و زمين باقی است، در بهشت مخلدند .... «25»
در جای ديگری چنين فرموده: «هر فردی طعم مرگ را خواهد چشيد و محققا روز قيامت همه شما كاملا به مزد اعمال خود خواهيد رسيد. پس هر كس خود را از آتش جهنم دور داشت و به بهشت ابدی درآمد، چنين كس پيروزی و سعادت ابد يافت». «26»
و نيز فرموده است: «خداوند برای آنها (مؤمنين) باغهايی كه زير درختانش نهرها جاری است، مهيّا فرموده كه در آن تا ابد متنعّم باشند و اين به حقيقت سعادت و پيروزی بزرگ است». «27»
همچنين آمده است: «سعادت از نگاه قرآن، سعادت اخروی است. كوتهبينان بیبضاعت در دنيا، طلب و تمنّای آن را ندارند». «28»
در آيه ديگری میفرمايد: «در قيامت وقتی حقايق آشكار شد، همه متذكر شده و از صميم جان آن را طلب میكنند». «29» زيرا آنچه اندوختهاند برايشان كارآيی ندارد، «30» و نيز فرموده است: «در قيامت نيز غفلتزدگان اعتراف خواهند نمود كه مال و ثروت من امروز به فريادم نرسيد. همه قدرت و حشمتم نابود گرديد». «31»
اصل ششم: خميرمايه كمالات سعادتبخش در انسان موجود است
هر انسان در اولين قدمی كه به اين دنيا میگذارد، دارای شخصيتی مبهم و استعدادی محض میباشد؛ به ديگر بيان، صفحه روح او از هر نقشی خالی و در حال آمادگی برای هر نوع فعليّت و شخصيت است و در ضبط و نگاهداری هرگونه كنشی بسيار حساس است و تمامی قدرتهای سمعی و بصری و ساير قوای احساسی او از خارج خبر گرفته و به صحيفه روحی او مخابره میكنند و جملگی در پرداخت وجودی، اعم از سعادتمندی يا شقاوت و تيرهروزی او سهيماند؛ به طوری كه میتوان گفت حقيقت هر فردی عبارت است از ادغام مجموعه تمامی افعال و حركات و سكنات وی.
انسان وقتی پا به عرصه دنيا میگذارد، برای سعادت خويش آمادگی و استعداد دارد. زندگی دنيا بستری است كه آنچه در فرد بشری بالقوه به وديعه گذارده شده، به فعليّت تمام درآيد و او را از ملايكه نيز برتر نمايد.
اين مقام متعالی و مقدس با تمرينهای علمی و عملی هماهنگ، برای انسان حاصل میشود. تمرينهايی كه با حقيقت وجودی انسان سنخيت داشته و نظام تربيتی او را كاملا تأمين میكند. هدف انبياء، شكوفايی اين استعداد در فردفرد انسانهاست. «32»
فرمان خداوند تعالی به حضرت موسی عليه السّلام مبنی بر خارج نمودن قوم خود از ظلمتها به سوی نور كه هدف از نزول قرآن نيز میباشد، همه بيانگر راه شكوفايی انسان هستند، و خداوند كريم خود عهده دار به فعليت رساندن اين استعداد مقدس در نهاد انسان است. «34» هركس به اين راه استوار تن دهد، خدا از او دستگيری نموده و او را از ظلمت رهايی میبخشد و به سرچشمه نور هدايت خواهد نمود. «33»
لازمه زندگی دنيوی فعاليت است و از اين نكته بسيار مهم نبايد غفلت كرد كه هر كاری كه از انسان صادر شود، در شكلگيری وجودی او مؤثر است و هرگونه حركت و سكون، بلكه كيفيّت صدور كارها در انسان عامل شكلگيری حقيقت مبهم وی میشود. افعال صالح، انسان را نورانی و فرشته خو مینمايد و كارهای زشت، ظلمت را بر انسان مستولی و او را زشت سيرت میسازد.
قرآن كريم در همين زمينه فرموده: «و آنان كه به راه كفر شتافته و چون حيوانات به شهوترانی و شكمپرستی پرداختند، عاقبت منزل آنها دوزخ خواهد بود». «35»
و نيز فرموده: «آيا پنداری كه اكثر اين كافران مطيع نفس، حرفی میشنوند يا فكر و تعقلی دارند؟ اينان در بیعقلی مانند چهارپايانند، بلكه نادانتر و گمراهتر میباشند». «36»
در جای ديگر فرموده است: «بدترين جانداران نزد خدای تعالی آنان هستند كه كافر شدند و ايمان نخواهند آورد». «37»
اصل هفتم: دين كمالات انسان را به فعليت میرساند
دستورات و آيين الهی يگانه راه برای به فعليت درآمدن كمالات انسانی است. تنها وسيله فعليّت يافتن استعدادهای موجودی در نهاد انسان پيروی از هدايتهای الهی كه خالق او است، میباشد. دين اسلام برای نيل انسان به مقام والای خليفة اللهی، در زمينه تمامی رفتارهای انسان صاحبنظر است.
دين تعبيری رايج از هدايت الهی است؛ بدان معنا كه همه افعال بشری تحت پوشش هدايت الهی قرار داشته و از ديد نافذ و حكيمانه كلام و حياتی خارج نيست. دين، انسان را از آن گاه كه در صلب پدر و تا آن گاه كه در حالت جنينی و ميهمان مادر است و تا آن ايام كه در جامعه فردی مؤثر است در برنامه هدايتی خود قرار داده است.
شئونات فردی، مسائل خانوادگی و امور اجتماعی، همه و همه در قلمرو قوانين الهی قرار دارند. آيات و روايات عموما حامل پيامهايی هستند كه نقش مهمی در شكلگيری و تعالی انسان در مراحل متعدد دارد. تفصيل اين مهم برای چنين نوشتاری هرگز ميسر نيست. فقه كه تئوری عملی زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی انسان است، عهدهدار اين مهم میباشد. آنچه برای يادآوری ذكر میكنيم اشارهای است اجمالی به بعضی از دستورات كلی قرآنی.
استقلال و عزّت اسلامی
اسلام در مسائل سياسی بيش از هرچيز به كيفيت رابطه مسلمين با اجانب توجّه دارد. تنها عامل نفوذ اجانب، خودباختگی مسلمانان و از دست دادن قدرت ايمان و سرمايههای دينی او است. به همين دليل اسلام درباره اجانب دستورات قابل توجّه و فراوانی دارد و در مقاطع مختلف هشدارهای مهمّی را گوشزد میكند.
يكی از اين هشدارها، جلوگيری از تفوّق و برتری كفّار بر مسلمين است، چنانكه در قرآن كريم آمده است: «خداوند هرگز برای كافران نسبت به مؤمنان جايی برای تفوّق و برتری قرار نداده است». «38» خدای متعال در اين آيه اعلام نموده كه مسلمانان به هيچ عنوان تفوّق كفّار را تحمّل ننمايند و نيز با تمام ظرافت به سلطهجويی آنان اشاره فرموده كه: «هرگز يهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد، مگر آن كه تابع ملت آنان شوی». «39» پس ضروری است كه راه نفوذ اين سلطه به هر صورتی بسته شود.
در آيهای ديگر درباره ساده لوحی بعضی هشدار داده و احتمال دوستی و علاقه باطنی آنان نسبت به مسلمانان را به طور كلی نفی مینمايد. «40» درعينحال رابطه عزتّمندانه و عاقلانه را ممنوع نكرده و حتی به آن دعوت هم فرموده است. «41» هرچند هشدار داده كه لحظهای هم از حيله ها و تهاجم سياسی و نظامی آنان غفلت نورزند. «42»
اسلام، اساس تشكّل اجتماعی را بر برادری و اخوّت مبتنی میداند. «43» اخوّت، مقولهای برتر از «نوع دوستی» میباشد، و نيز برادری و اخوت و اصلاح مستمر روابط درونی، دستور مورد تأكيد قرآن است. عدالت «44» اجتماعی عامل مهمی است كه قرآن برای تحكيم اين اخوت مطرح نموده است. پرهيز از ظلم و ستم، همچنين زير بار ظلم نرفتن، بهترين راه تحقيق اين آرمانها محسوب میگردد.
پرهيز از گناه و مبارزه با گناهكاران بستری مناسب برای تحقق اهداف مذكوری به شمار میرود. قرآن در سفارش به تقوا و تأكيد بر امر به معروف و نهی از منكر ريشههای اصلی اصلاحات اجتماعی را معرفی نموده است.
خداوند در قرآن كريم انتخاب زندگی سالم و ميانهروی در امور مالی را از خصوصيات بندگان خود ذكر میكند «45»، و در امور فرهنگی مردرم را به كسب علم.
دانش، تشويق و ترغيب میكند. ديو جهل و بیخردی را مطرود دانسته «46» و با برتری بخشيدن به اهل دانش، به كاروان دانشمندان و دانشپژوهان تهنيت میگويد. «47»
اهل علم را از تصميمات جاهلانه و ادعای بیدليل برحذر داشته «48» و آنان را برای آگاه نمودن مردم و بيداری آنان گسيل میدارد «49» و هركس را كه سرمايه علمی خود را در معرض بهرهبرداری ديگری قرار ندهد، توبيخ میكند. «50»
دستورات دينی آن چنان فراگير و گسترده است كه قرآن در خطابی عام همه حركات و سكنات را در حيطه محاسبه الهی قرار داده است. «51»
در اين خطاب حتی ذرهای از اعمال هم ناديده گرفته نشده و نخواهد شد. «52» با توجه به اصول قبل و انضمام شمول و گستردگی احكام الهی بايد اعتراف كرد كه انسان در تمام زمينههای تكاملی، دقيقا مورد توجّه دين میباشد. هيچ مكتبی اينگونه انسان را زير پوشش قرار نداده است. اسلام در سايه وحی از نهانیترين اسرار اين تكامل پرده برداشته است. شكّی نيست كه اين امر فقط از مكتبی برمیآيد كه از عالم غير متناهی نشأت گرفته و از همه رازورمز زندگی آگاه باشد. كسانی كه انسان را موجودی ابتر میدانند و او را در حصار مادّيت زندانی میكنند، هرگز توان ارائه، بلكه فهم چنين مسائلی را ندارند.
اين نكته رازی است بزرگ و تذكاری است بس ارجمند، تا خردمندان از سرنوشت انسان غافل نشوند. بیتوجهی به اين امر بيانگر جهلی عميق است كه ريشه در باورهای پست مادّی دارد. جهلی بنيانسوز كه در طور تاريخ جسارتها و اهانتهای جبران ناپذيری را به كرامتهای انسانی وارد كرده است.
هم چنانكه يادآور شديم قدرت عادی انسان از وصول به حقايق و حياتی عاجز است. با ابزارهای عقلانی، واقعيات و حياتی قابل تحليل و بررسی نبوده و نيست.
تاريخ هميشه شاهد انسانهايی بوده كه با بلندپروازیهای نادانسته خود در نهايت جهالت و بیخبری به درههای خطرناك ضلالت سقوط كردهاند، در هر حال احتياطی بازدارنده ايجاب میكند كه هرگز دستورات الهی را ناديده نگرفته و هدايای افق وحی را با پندارهای سطحی خود قياس نكند.
با توجه به اصولی كه مطرح شد، با صراحت و قاطعيت میتوان ادعا كرد كه زير سؤال بردن دين از ارزش علمی و تحقيقی برخوردار نيست؛ زيرا عقل توان ارزيابی حقايق و حياتی را نخواهد داشت. البته اگر فرض كنيم عقل بتواند در افق وحی قرار بگيرد همان را میيابد كه قدرت وحيانی میداند، ولی اين فرض بعيد و بسيار دور از واقعيت است.
بررسی يك توهم
شايد ادّا شود مجموعه پيشرفتهای تجربی كه به بركت عقل نصيب انسان شده و او را بر جهان مادّی مسخّر نموده، دليل صادقی است بر عدم نياز انسان به وحی و منبع اداری ديگری به جز تجريه و عقل، ولی اين ادعا توهّمی بيش نيست. اگر انسان موجودی صرفا مادی بود و زندگی او منحصر به دنيا بود و با مردن به پايان میرسيد، غلبه انسان بر جهان طبيعی برای سعادت او كافی بود. امّا حقيقت غير از اين است؛ زيرا پيشرفت صنعتی در حل مشكلات زندگی روزانه بشری و امور عادی مادی آنان نيز عاجز است.
انسان امروز با همه پيشرفتها نتوانسته مشكلات زندگی روزمره خود را حل كند و توازن صحيح را بر امور خود حاكم نمايد. انسان گمگشتهای كه زير چرخهای صنعت به فراموشی سپرده شود، گواه صادقی بر اين مدعاست؛ انسانی كه به صورت ابزار مادی درآمده و در راه خدمت به ساختوسازها هموار سوخته است.
آن چناكه بدبينی گسترده به حل مشكلات بر افكار همگان سايه افكنده و با از دست دادن تمامی ابزارهای اصلاحی، قدرتمندان توسعه و صنعت، يگانه راه حل موفقيّت خود را در زورمداری و ظلم و غارت ديگران میدانند و تمام همّت خود را در ساختار اسلحههای كشتار جمعی متمركز كردهاند و به اميد آن روز نشستهاند كه با به كارگيری آنها و كشتار وسيع مردم بیدفاع، بر قدرت بلامنازع تكيه كنند. آنجا كه علم و فكر دانشمندان روز، به چنين اوهام اساطيری ختم شود، نسل انسانی به كدامين مقام دل بندد كه اين چنين تحقير نگردد.
به راستی ديدنی و تعجبآور است كه فلز از اعماق معادن استخراج میشود و پس از بازيابیهای متعدد به زيباترين شكل در مظاهر زندگی جلوه میكند. خاك به وسيله دستهای هنرآفرين هنرمندان بر اوج برجها نشيند و ظاهروباطن آنها را جلوه میبخشد. فاسدترين مواد، بازيابی شده و دوباره به چرخه مصرف باز میگردند.
در روزگاری كه مواد بیجان بیارزشترين حالتها را ترك كرده و بر اوج عزت نشستهاند، انسان، وامانده است و كرامتهای انسانی در مقابل چشم او لگدمال میشوند؛ انسانی كه كرامتها و مقامات او حتّی در تصوّر هم نمیگنجد، در حدّ روبوتی بیاختيار هم مورد توجه قرار نمیگيرد.
كارل میگويد:
امروزه راجع به ويروس قوزك پنبه و كرم شبگرد تحقيق میكنند، ولی نسل جوان را به مواد مخدّر و انواع موسيقیهای مضّر و فيلمهای مخرّب واگذار كرده اند. «53»
در جنگ جهانی دوم دو ميليون تن بمب بر سر مردم ريخته شد. در ويتنام نود هزار تن فراورده شيمايی مصرف گرديد. دست نوشتههای غربشناسان گويای رنجی است كه انسان از اين پيشرفتها میبرد. بنابراين ادعای حلّ معضلات بشر به وسيله عقل و ارائه زندگی غربی برای اثبات آن، مزاحی است كه بايد بر آن گريست.
امروزه دنيا آن چنان در بنبست فساد، قساوت، منفعتطلبی، خودخواهی و استبداد گرفتار شده كه فرصت هرگونه اصلاح اجتماعی را از دست داده است. آثار و بركات هدايتهای وحيانی هم تحت الشعاع اين بنبستها قرار گرفته و از آنها مصون نماندهاند. آيا چنين عقلی قدرت كرامت بخشيدن به انسان دارد. در كدامين برهه از تاريخ، فهم ناتوان بشری توانسته سعادت را برای انسان به ارمغان بياورد. زندگی نمرودها، فرعونها و ... كه انسانهای بسياری را فدای هواوهوس خود نمودهاند برگی عبرتآفرين از اين انحراف میباشد.
آنچه بشر امروز گرفتار آن است، ميراث انديشههايی است كه هدايتهای ارزشمند انبيا را ناديده گرفته و با بشری خواندن رهآوردهای آنان، خود را از آنها غنی و بینياز ديده اند. «54» اين افكار ناتوان، خواسته و ناخواسته، لحظهای هم جنبه وحيانی دين را نپذيرفته و هميشه راه سقوط را پی گرفتهاند. اينان هرگز درك نكردهاند كه هيچيك از انبيا از روی هواوهوس سخن نمیگويند و كلام آنان جز وحی الهی سرچشمه ديگری ندارد. «55»
بیشك، زشتترين استكباری كه استخفاف و ذلت انسان را در پی داشته، همين استكبار در مقابل وحی و تفكّر دينی بوده است.
البته پيداست آنچه را در اين مقال آوردهايم هرگز به معنای طرد پيشرفت صنعتی نيست، بلكه نكته مهم آن است كه عقل و فكر مادی صنعتی برای مديريت بشری كافی نيست و تمام گرفتاری جوامع غربی است كه تعاليم انبيا را ناديده گرفته و از آن غفلت ورزيده اند.
دو نكته
1. انكا غيبی بودن شعور وحيانی، انكار همه اديان و تمامی انبياست، و مسلم است كه با منكران نظام وحی و مكتب انبيای عظام عليها السّلام بايد با مبانی و اصول ديگری مقابله كرد. آنچه در اين گونه نوشتارها مطرح میشود، بر اين تفكّر الحادی مبتنی نيست و به همين دليل ما با وحی (قرآن) به مقابله با آن پرداختهايم.
2. يكی از اساسیترين اموری كه اسلام به آن تكيه كرده و آن را منشأ بسياری از برتریها و امتيازها میداند، نظام عقلانی انسان است. در اسلام، كرامت و فضيلت هر انسان به رشد عقلانی او بستگی دارد. قرآن كريم فقدان عقل را نوعی پليدی میداند. «56»
عقل میتواند فضای وسيعی از زندگی انسان را روشن سازد و ابزار اتصال انسان به وحی گردد. عقل شاهبازی قدرتمند است كه در حيطه قدرت خود طيف عظيمی از امور علمی را در سيطره خود درآورده است.
خدای تعالی قدرت عقل را كرامتی بس والا برای انسان میداند. مكتب وحی با تمام همت، سعی در رشد و تعالی جنبه عقلانی انسان دارد. وحی در زمينه حقايقی به كمك بشريت میآيد كه عقل توانايی سير در آن افق را ندارد. وحی كه شعوری خطاناپذير، گسترده و نامحدود میباشد، با دستگيری از عقل، عالم تازهای را فرا راه او میگشايد. سفيران الهی با ابلاغهای خويش هميشه عقلا را والاترين مخاطبين خويش خواندهاند.آنان كه وحی را مخالف عقل پنداشتهاند، دچار توهمی خطرناك شدهاند كه فوق عقل و برتر از انديشه را مخالف انديشه و عقل جلوه میدهند و يا اينكه يار و مددكار عقل را دشمن غدّار آن معرفی میكنند.
خلاصه بحث
خارج شدن از مرزهای عملكرد عقل، برخلاف عقل، و تن دادن به نظام وحيانی و بهرهمندی از شعور فوق بشری، خود نشانه عقل و خرد میباشد. كسی كه خود را در چهارچوب ادراكات عقلی محصور میسازد و راه شعور وحيانی را به روی خود میبندد، خويش را از رحمت الهی محروم نموده است. همچنين بايد دانست كه تكيه بر فكر و عقل و ناديده انگاشتن نظام وحيانی و حقايق دينی به وسيله عقل، نوعی تهوّر خطرناك ذهنی است كه به انتحار و نابودی عقل منجر میشود.
پی نوشت ها :
__________________________________________________
(1). واقعه (56) آيه 77- 79: «انّه لقران كريم* فی كتاب مكنون* لا يمسّه الّا المطهّرون».
(2). تكوير (81) آيه 19- 26: انّه لقسول رسول كريم* ذی قوّة عند ذی العرش مكين ... و لقد رئاء بالأفق المبين* و ما هو علی الغيب بضنين».
(3). طارق (86) آيه 11- 14: «و السّماء ذات الرّجع* و الارض ذات الصّدع* انّه لقول فصل* و ما هو بالهزل».
(4). نجم (53) آيه 3 و 4: «و ما ينطق عن الهوی* ان هو الّا وحی يوحی».
(5). حاقه (69) آيه 44- 46: «و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل* لاخذنا منه باليمين* ثمّ لقطعنا منه الوتين».
(6). مخاطب ما كسی است كه اسلام را قبول دارد و قرآن را معجزه پيامبر آن و بهترين راهنما میداند.
(7). انعام (6) آيه 144: «فمن اظلم ممّن افتری علی اللّه كذبا ليضلّ النّاس بغير علم».
(8). ص (38) آيه 71 و 72: «اذ قال ربّك للملئكة انّی خلق بشرا من طين* فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحی فقعوا له سجدين».
(9). مؤمنون (23) آيه 12- 14: «و لقد خلقنا الانسان من سللته من طين* ثمّ جعلنه نطفة فی قرار مكين* ثمّ خلقنا النّطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظما فكسونا العظم لحما ثمّ انشأنه خلقاء اخر فتبارك اللّه احسن الخلقين».
(10). زيرا شيطان در بيان علّت عدم سجده، ادعا كرد: «قال انا خير منه خلقتنی من نار خلقته من طين؛ مرا از آتش خلق كردی و او را از خاك ومن از او بهتر هستم.» كه شيطان در اين ارزيابی فقط بعد خاكی انسان را در نظر گرفته بود.
(11). عنكبوت (29) آيه 64: «و ما هذه الحيوة الدنيا الّا لهو و لعب و انّ الدّار و الأخرة لهی الحيوان».
(12). اعلی (87) آيه 17: «و الأخرة خير و ابقی».
(13). اعلی (87) آيه 16: «بل تؤثرون الحيوة الدّنيا».
(14). روم (30) آيه 7: «يعلمون ظهرا من الحيوة الدّنيا و هم عن الاخرة هم غفلون».
(15). تجم (53) آيه 29: «فأعرض عن من توّلیّ عن ذكرنا و لم يرد الّا الحيوة الدّنيا».
(16). واقعه (56) آيه 2 و 3: «ليس لوقعتها كاذبة* خافضة رافعة».
(17). سجده (32) آيه 11: «قل يتوفّكم ملك الموت الّذی و كّل بكم»
(18). آل عمران (3) آيه 169: «و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فی سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربّهم يرزقون».
(19). مائده (5) آيه 66: «و لو انّهم اقاموا التّورية و الانجيل و ما أنزل اليهم من ربّهم لّاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم».
(20). نحل (16) آيه 112: «ضرب اللّه مثلا قرية كانت ءامنة مطمئنّة يأتيها رزقها رغدا من كلّ مكان فكرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون».
(21). ابراهيم (14) آيه 3: «الّذين يستحبّون الحيوة الدّنيا علی الأخرة و يصّدون عن سبيل اللّه و يبغونها عوجا اولئك فی ضلل بعيد».
(22). بقرة (2) آيه 200- 202: «فمن النّاس من يقول ربّنا ءاتنا فی الدّنيا وما له فی الأخرة من خلق* و منهم من يقول ربّنا ءاتنا فی الدّنيا حسنة و فی الأخرة حسنة و قنا عذاب النّار* اولئك لهم نصيب ممّا كسبوا».
(23). اسراء (17) آيه 74: «و من كان فی هذه اعمی فهو فی الأخرة اعمی و اضلّ سبيلا».
(24). طه (20) آيه 124- 126: «و من اعرض عن ذكری فانّ له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيمة اعمی* قال ربّ لم حشرتنی اعمی و قد كنت بصيرا* قال كذلك اتتك ءايتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسی».
(25). هود (11) آيه 106- 108: «فامّا الّذين شقوا ففی النّار لهم فيها زفير و شهيق- خلدين فيها ما دامت السّموات و الأرض الّا ما شاء ربّك انّ ربّك فعّال لما يريد- و امّا الّذين سعدوا ففی الجنة خلدين فيها ما دامت السّموات و الأرض الّا ما شاء ربّك».
(26). آل عمران (3) آيه 185: «كلّ نفس ذائقة الموت و انّما توفّول أجواركم يوم القيمة فمن زحزح عن النّار و ادخل الجنّة فقد فاز».
(27). توبه (9) آيه 89: «اعدّ اللّه لهم جنّات تجری من تحتها الانهر خلدين فيها ذلك الفوز العظيم».
(28). نجم (53) آيه 30: «ذلك مبلغهم من العلم».
(29). فجر (89) آيه 23 و 24: «يومئذ يتذكّر الانسن و انّی له الذّكری* يقول يليتنی قدّمت لحياتی».
(30). آل عمران (3) آيه 10: «ان الذين كفروا لن تغنی عنهم اموالهم و لا اولدهم من اللّه شيئا».
(31). حاقه (69) آيه 28 و 29: «ما اغنی عنّی مالية* هلك عنی سلطنية».
(32). ابراهيم (14) آيه 1: «الركتب انزلنه اليك لتخرج النّاس من الظلمت الی النّور باذن ربّهم».
(33). بقره (2) 57: «اللّه ولیّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمت الی النّور».
(34). مائده (5) آيه 16: «يهدی به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلم و يخرجهم من الظلمت الی النّور باذنه».
(35). محمّد (47) آيه 12: «و الّذين كفروا يتمتّعون و يأكلون كما تأكل الانعم و النّار مثویّ لهم».
(36). فرقان (25) آيه 44: «ام تحسب انّ اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الّا كالا نعم بل هم اضلّ سبيلا».
(37). انفال (8) آيه 55: «انّ شرّ الدّوآبّ عند اللّه الّذين كفروا فهم لا يومنون».
(38). نساء (4) آيه 141: «و لن يجعل اللّه للكفرين علی المؤمنين سبيلا».
(39). بقره (2) آيه 120: «و لن ترضی عنك اليهود و لا النّصری حتّی تشّيع ملّتهم».
(40). هود (11) آيه 113. «و لا تركنوا الی الذين ظلموا فتمسّكم النار».
(41). آل عمران (3) آيه 200: «يا ايّها الّذين ءامنوا اصبروا و صابروا و رابطوا 2.
(42). بقره (2) 120: «لن ترضی عنك اليهود و لا انصاری حتی تتبع ملتهم».
(43). حجرات (49) آيه 10: «انّما المؤمنون إخوة فأصلحوا بين أخويكم».
(44). نحل (16) آيه 90: «انّ اللّه يأمر بالعدل و الإحسان و ايتآئ ذی القربی».
(45). فرقان (25) آيه 67: «و الّذين اذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما».
(46). يونس (10) آيه 100: «و يجعل الرّجس علی الّذين لا يعقلون».
(47). زمر (29) آيه 9: «قل هل يستوی الّذين يعلمون و الّذين لا يعلمون».
(48). آل عمران (3) آيه 66: «فلم تحاجّون فيما ليس لكم به علم».
(49). توبه (9) آيه 122: «فلو لا تفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا فی الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا».
(50). بقره (2) آيه 159: «انّ الّذين يكتمون ما أنزلنا من البيّنت و الهدی من بعد ما بيّنّه للنّاس فی الكتب أولئك يلعنهم اللّه».
(51). كهف (18) آيه 49: «لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصها».
(52). زلزله (99) آيه 7 و 8: «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره* و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره».
(53). كارل، انسان موجود ناشناخته، ص 174.
(54). انبيا (21) آيه 3: «و اسرّوا النّجوی الّذين ظلموا هل هذا الّا بشر مثلكم».
شعراء (26) آيه 154: «ما انت الّا بشر مثلنا».
هود (11) آيه 27: «ما نريك الّا بشرا مثلنا».
(55). نجم (153) آيه 3 و 4: «و ما ينطق عن الهوی* ان هو الّا وحی يوحی».
(56). يونس (10) آيه 100: «و يجعل الرجس علی الذين لا يعقلون».