از امكانات آشكار سياسی و نظامی گرفته تا عناصر پنهان فرهنگی و اقتصادی، همه دستبهدست هم داده بودند تا هر حركت رهايیبخش را در نطفه خفه كنند. نيرنگ و تبهكاری، اقدامات ددمنشانه و جوّارعاب، توان مقابله را از همه سلب كرده بود. در اين ميان، ايران جايگاه امن استكبار و جزيره ثبات شيطان بزرگ امريكای جهانخوار محسوب میشد.
اگر باورهای دينی وجود نداشت، اگر پشتوانه روحی و معنوی اسلام در كار نبود، اگر تربيت الهی به جان مردم گرما نمیبخشيد، يأس و نااميدی بر همه حكمفرما میشد.
بدون شك بارقه اميد در ايران، چيزی جز «روح معنوی تربيت الهی» نبود. روحی كه به بركت حيات سياسی اسلام در نهاد تربيتی اين امّت دميده میشد و تمامی ارزشهای اصيل دينی را بيمه مینمود؛ روح توكّل، توسل، خونخواهی خون پاك شهيدان كربلا، شهادتطلبی و كفرستيزی و اميد و انتظار.
زمان با تمام توانبخش، در فرسايش و به فراموشی سپردن فرهنگها، قدرت مقابله با اين باورهای مقدس الهی را نداشت. هيچچيز نتوانست امّت برومند و سرافراز اسلامی را از پا درآورد، و ميراث گذشتگان را از دست آنها بيرون كشد، بلكه هرچه میگذشت بازوی ستم فرسودهتر میگشت و تدبير ستمگر رسواتر مینمود.
كشتار و تهديد اثر نمیكرد و انحراف و تحريف هم ثمر نمینمود. در اين ميان دين باقداست و طهارت خويش در نهاد مردم نورافشانی مینمود و آنان را از سقوط در پرتگاه تسليم و تحريف محافظت میكرد.
اين مهم، راز رسوايی كوتهآستينان درازدستی بود كه پيوسته با تبليغات سوء خود به غارت فرهنگها پرداخته بودند. كسانی كه همه ارزشهای اصيل الهی را آماج اتهامات پوچ بود قرار داده و سعی داشتند متاع بیارزش خود را در زورقی از تعابير گمراهكننده و فريبا به ديگران تحميل كنند.
در هر حال در ميان امواج تلاشهای گسترده استكبار جهانی، ستاره پرفروغ انقلاب اسلامی درخشيد و ملت انقلابی ايران به قيامی خداپسندانه دست زد. بزرگ مردی از سلاله زهرا عليها السّلام زمام امور انقلاب را به دست گرفت و مردم را به سوی فلاح و پيروزی رهنمون گرديد.
سرانجام انقلاب اسلامی كه انفجار نور بود، درخشيد و بساط ظلمت را درهم پيچيد.
خفاشان بد سيرت كه درخشش انقلاب را تحمّل نمیكردند به مقابله آشكار و پنهان برخاستند. برنامه كوتاهمدت و بلندمدت، دخالتهای مستقيم و غير مستقيم، تهاجم نظامی و محاصره اقتصادی آغاز شد، امّا فرزندان عاشورا و ميهمانان رمضان هر روز متحدتر، مقاومتر و مشتاقتر میشدند و شكست و نااميدی را بر دشمنان تحميل میكردند.
دشمن زخم خورده پس از ده سال كينهتوزی و عناد با حق، جبهه تهاجم را تغيير داد.
محورهای اساسی انقلاب را شناسايی كرد و با ظرافت به آنها هجوم برد. هر اصلی كه ريشهداتر بود بيشتر مورد تاختوتاز قرار میگرفت. اين بار همه امكانات در خدمت اين تهاجم نامرئی بود. عناصر خود فروخته و ديگر انديشان خودباخته، خواسته يا ناخواسته در خدمت اين تهاجم بودند. جوّ مسموم گفتارهای جاهلانه به همه جا و همهكس سرايت میكرد.
جوانان، مظلومترين قشری بودند كه آماج اين حملات قرار داشتند. هواپرستان و هوسبازان، سرچشمه ايجاد شك و شبهه شدند تا محكمات فرهنگی كشور را مخدوش سازند. برنامه اين بود كه با ترفندی نو در صحنه فرهنگی كشور نفوذ كنند. هدف اين بود كه در محكمات فكری و اعتقادی مردم شك و دودلی ايجاد كنند.
قصد داشتند اصيلتری سرمايه ملت در به غارت برده و جامعه را از روح معنويّت تهی كنند.
توطئه ها يكی پس از ديگری آغاز شد. شبههها همچون قارچ روييد. اصطلاحات علمی و فنّی دقيق كه فهم آنها به مقدمات بسياری نياز دارد، دستآويز افرادی شد كه حتی با ابتدايیترين اصطلاحات آشنايی نداشتند.
زير سؤال بردن باورهای مردم، ايجاد دل سردی نسبت به دين و ارزشهای دينی، اشاعه بیاعتمادی نسبت به حكومت دينی و ولايت فقيه و ... از مهمترين مسائلی است كه در اين هجوم شوم مورد نظر آنان است و اين نوشتار با اين انگيزه به تحرير درآمده تا در راه پاسداری از سنگرهای اعتقادی، به مقابله با بعضی شبهات بپردازد.
ايجاد ناباوری به ارزشهای دينی، يكی از مهمترين محورهای تلاش دشمنان است. در اين ميان عدهای از دوستان هم كه ظاهرا ناباوری را مرام خود قرار دادهاند، سعی دارند با تصرف و دگرگون ساختن مجاری شناخت، آيينه فهم انسان را تيرهوتار سازند. آنان مدعی هستند تمام باورها، گمانی بيش نيست و عقايد و دلبستگیهای دينی، ريشهای قابل اعتماد ندارند. آنان بر اين باورند كه به هيچ وجه نمیتوان به يقين رسيد و آنچه علم میناميد و يا اعتقاد میخوانيم باوری احتمالی است. فهم ما تقريب ذهنی است؛ زيرا فهم انسان غير از واقعيت بوده و احتمالی بيش نيست.
اما عملشان، دروغ ساخته و پرداخته آنان را برملا میسازد. اگر باور داشتند كه ذهن به درستی از خارج تصويربرداری نمیكند، هرگز به نوشتن كتاب مبادرت نمیكردند. اگر قبول داشتند فهم، مطابق واقعيت نيست، دست از نوشتن و گفتن و تبليغات وسيع خود برمیداشتند.
عجيب اينكه وقتی از آنان سؤال میشود، چرا مطلب مینويسيد؟ چرا سخن میگوييد؟
مگر شما عقيده نداريد كه مقاصد، قابل انتقال نيست؟ از كجا معلوم مخاطب شما آنچه برداشت میكند و میفهمد، مقصود شما باشد و ...؟
انتقاد شما صحيح است، ولی اين معمايی است كه بايد برای حل آن فكری كرد! و اين جواب، آشكارا ادعای آنان را انكار میكند؛ زيرا آنان به ما پاسخ میدهند؛ يعنی در عمل انتقاد ما را فهميده و در مقام مقابله با آن برآمدهاند.
راستی عجب چشمبندی و تردستی مضحكی! چگونه به باطل جلوه حق داده و غبار شك و ابهامبر حق نشاندهاند! به وسيله قطع و يقين به جنگ يقين و اعتقاد جز میرفتهاند! بدون ترديد يا ديگران را سادهلوح میپندارند يا خود را زرنگ و هوشيار؟!
نظام علمی بشر، انكار آشكاری بر ادعای اين انديشه است. كتابخانههای جهان و ميراث علمی گذشتگان دست ردّی است بر اين بافتهها، و تحقيقات دانشمندان و بررسی پژوهشگران گذشته گواه صادقی است بر پوچی اين ادّعا. مجموعه عظيم ميراث علمی گذشتگان هميشه در اختيار نسلهای حاضر بوده و همه نسلها بدون هيچ شبهه و ابهامی از آنها بهره بردهاند.
پيشرفتهای تدريجی علوم، ريشه در اين بهرهبرداری مستمر دارد. فهم يافتههای ديگران رابطهای علمی بين قرنهای ممتد تاريخ بوده و هست.
رمز تكامل دانش بشر فقط اين بوده كه نظريات و برداشتهای ديگران را فهميده و آنها را به درستی تحليل و بررسی كرده است. بدون شك تا نسبت به آثار گذشتگان اطلاع دقيق و آشنايی كامل حاصل نشود، هرگونه نقد و نظر يا اثبات و رد آنها غلط و بیارزش خواهد بود.
نكته ای كه بر آن تأكيد میشود، سرّ خلقت نيست، بلكه واقعيتی فطری و امری بديهی است. هركس در اين امر فطری ترديد كند از حقيقت انسانی خارج شده است. انكار اين امر نيز، خود مصداقی روشن بر وجود آن است.
آنچه اين مدعيان را به چنين ورطه هولناكی كشانده، عنادی است كه در صحنه سياست دامنگير آنان شده؛ عنادی كه نتيجهای جز ايجاد شك و دودلی، ترديد و ابهام، بدبينی، رها شدن فرهنگ اصيل و معتقدات گرانبها، پشت كردن به مقدسات و دستورات الهی و ناديده گرفتن تمام فضيلتها و كرامتها ندارد. اين همان وسيلهای است كه میتواند رمز پيروزی اين ملت را از آن بگيرد.
اگر مردم برای دين خود اصالت قائل نباشند، اگر معتقدات دينی را دين ندانند، اگر صلابت دينی خود را از دست بدهند، قداست از آيين الهی حذف و انسانها از كلمه توحيد و توحيد كلمه دور خواهند شد. ولی اين خوابوخيالی بيش نيست و هرگز تحقق نخواهد يافت؛ زيرا باورهای راستين دينی كه جوانان را در عنفوان جوانی به ميدان جهاد میبرد و سرافراز و پيروزمند بيرون میآورد، در اين ميدان هم مايه پيروزی و سربلندی ايشان خواهد شد. راه عزت و شرافت جز اين نيست. قرآن، برهان و تجزيه هماهنگ، اين راه را نشان داده و نسلهای استوار را به آن دعوت نموده است.
به همين مناسبت مطالب اين نوشتار در دو بخش عمده «دين و حكومت دينی» عرضه میشود تا در حد ممكن روشنگر القائات دگرانديشان و سادهلوحان گردد و اعتقاد و اعتماد دينداران را استحكام بخشد. اميد واثق دارم مورد قبول خدای تعالی واقع گرديده و در راه اين هدف مقدّس مؤثر افتد.