جلسه پانزدهم: حکومت اسلامی، چالش ها و توطئه های فرهنگی

جلسه پانزدهم

حكومت اسلامی، چالشها و توطئه‌های فرهنگی

1ـ مروری بر مطالب پيشين

چنانكه مستحضريد موضوع بحث ما تبيين نظريه سياسی اسلام است و طی جلسات گذشته مطالبی در اين زمينه مطرح شد كه محور عمده آنها اثبات انفكاك ناپذير بودن سياست از دين از اين ديدگاه بود.

عرض كرديم از ديدگاه اسلام، قانونی در جامعه معتبر است كه يا مستقيماً از طرف خداوند متعال در قرآن كريم بيان شده باشد، يا به وسيله پيغمبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) و يا توسط كسی كه از طرف امام معصوم مأذون باشد وضع شود.

به هر حال، بايد قانون، مورد رضايت خدا و مطابق با موازين اسلامی باشد. در اين زمينه گفتگوهای زيادی وجود دارد و گفتيم كسانی با اين طرز تفكّر كه در جامعه بايد احكام دينی حاكم و اجرا شود مخالف هستند كه به سه دسته تقسيم می‌شوند:

1ـ كسانی كه اصولا دين را قبول ندارند.

طبيعی است كه چنين كسانی مايل نيستند احكام دينی خاصّی در كشور اجرا بشود. اما بحمدالله، در جامعه ما چنين كسانی بسيار نادر هستند.

2ـ كسانی كه اصل دين را قبول دارند، ولی تحت تأثير فرهنگ غربی قرار گرفته، معتقدند كه قلمرو دين از قلمرو جامعه و سياست جداست.

جايگاه دين را در امور شخصی و رابطه انسان با خدا می‌دانند و می‌گويند: مسائل زندگی اجتماعی ارتباطی به دين ندارد. اين گرايش، به طور عام ، گرايش سكولاريستی يا تفكيك دين از مسائل زندگی ناميده می‌شود.

3ـ كسانی كه واقعاً معتقدند در اسلام احكام اجتماعی و سياسی وجود دارد، ولی بی بهره از التقاطها و تأثيرات ناخودآگاه فرهنگ غربی نيستند و گهگاه مطالبی را بيان می‌كنند كه با اسلام سازگار نيست.

2ـ روحانيّت و وظيفه خطير روشنگری

به هر حال، ما بر حسب وظيفه‌ای كه خداوند متعال تعيين فرموده، ملزم هستيم كه برای روشن كردن موضع اسلام و جلوگيری از انحرافات فكری، اعتقادی و دينی، در حدّی كه ميّسر باشد، به اين حقايق اشاره كنيم.

بعضی از دوستان و خيرخواهان فكر می‌كنند كه طرح اين مباحث، در اين شرايط خاص اجتماعی ـ سياسی، لزومی ندارد و حتی شايد بعضی فكر كنند كه ضرر هم دارد، زيرا موجب پراكندگی افكار و عقايد می‌شود.

آنها تصور می‌كنند كه هر چه ما تلاش بيشتری برای ايجاد وحدت فكری و اعتقادی داشته باشيم و مسائلی كه موجب تشتّت و تفرّق می‌شود مطرح نكنيم، به نفع جامعه است. كسانی هم از روی خيرخواهی می‌گويند: شما می‌توانيد با صرف نظر كردن از اين گونه مباحث به كارهای مثبت تری در جامعه بپردازيد و پست‌هايی را به دست بياوريد و خدماتی انجام بدهيد كه هم به نفع خودتان است و هم به نفع جامعه.

خدمت اين عزيزان كه بسياری از آنها خيرانديش و خيرخواه هستند عرض می‌كنم: ما هم راه عافيت طلبی را نيك می‌شناسيم و راه جلب كسانی را كه به به و چه چه می‌گويند و دست افشانی و پايكوبی می‌كنند خوب می‌دانيم.

مشكل ما يك تكليف شرعی است كه خدای متعال به گردن ما گذاشته است، كه در درجه اول به عهده انبياء و ائمه معصومين(عليهم السلام) نهاده شده است و بعد به عهده علماء؛ و اين راهی است پر پيچ و خم و پر مخاطره و به جای به به و چه چه، معمولا با فحش، تهمت، افترا، بدگويی و گاهی تبعيد، زندان، شكنجه و ترور شخصيّت و گاهی نيز با ترور فيزيكی همراه می‌باشد.

به هر حال، با دشواری‌هايی توأم است كه، در طول تاريخ، انبياء و ائمه معصومين(عليهم السلام) با آن مواجه بودند و ما نيز ناگزيريم كه اين راه را طی كنيم؛ حتّی اگر دوستان هم ما را مورد عتاب و سرزنش قرار بدهند. چون خدای متعال می‌فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ اُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ.»1

آنان كه آيات آشكاری را كه برای هدايت خلق فرستاديم كتمان می‌كنند، بعد از آن‌كه برای هدايت مردم در كتاب بيان كرديم (پنهان داشتند) آنها را خداوند و همه جن و انس و ملك نيز لعن می‌كنند.

1ـ بقره/ 159.

كسانی كه به حقايق دين آگاه هستند و حقيقت را به جهت منافع شخصی يا مصالح گروهی شان كتمان می‌كنند، مشمول لعنت خدا و فرشتگان و اولياء خدا خواهند بود. چنانكه در حديث شريف آمده است كه:

«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلْيهِ لَعْنَةُ اللَّهِ...»1
وقتی بدعت‌ها و نوآوری‌ها در دين ظاهر می‌شود، بر عالِم واجب است كه علم خودش را اظهار كند و جلوی انحرافات را بگيرد و الا مشمول لعنت خداوند خواهد بود.

بر اين اساس، ما دو راه در پيش رو داريم: يا بايد عتابها و سرزنش‌های دوستان و تهمت‌های دشمنان را تحمل كنيم و در مقابلش رضايت خدا را كسب كنيم، يا اين‌كه به به و چه چه بعضی از مردم را ترجيح دهيم و در مقابل لعنت خدا را بخريم.

ما ترجيح می‌دهيم كه بدگويی‌ها را به جان بخريم و به لعنت خدا گرفتار نشويم. پس اين وظيفه مهم بر عهده ما گذاشته شده است و برای امثال ما پرداختن به اين مسائل از هر چيزی واجب‌تر است.

درست است كه امروز ما در كنار مرزهايمان مشكلاتی داريم و احياناً ممكن است در آينده خطرهای نظامی برای ما به وجود بياورد.

درست است كه اعضای كنسولگری و 35 راننده ما توسط گروه منحرف و متحجّر طالبان، در افغانستان، اسير شده‌اند كه موجب ناراحتی ملّت و دولت و نيز برپايی تظاهرات و اعتراضات عمومی و مراجعه به مراجع بين المللی شده است؛

امّا به نظر ما خطر اسير شدن 40 يا 50 نفر ايرانی در دست دشمنان از خطر اسير شدن هزاران جوان مسلمان ما در دانشگاه‌ها، به دست ايادی آمريكا، بيشتر نيست. اسير شدن جوانان ما در دست عمّال، ايادی و طرفداران فرهنگ غربی بسيار خطرناكتر از اسير شدن چند شهروند ايرانی به دست يك گروه منحرف است.

آنها گرچه با مشكلات و سختی‌هايی مواجه هستند، اما اجرشان پيش خداوند محفوظ است. ولی وقتی جوانان عزيز ما، بخصوص فرزندان شهداء و آزادگان، در دانشگاهها در معرض انحراف فكری و دينی قرار می‌گيرند، چه چيزی می‌تواند آن را جبران كند؟ آيا خطر اسارت فكری بيشتر نيست؟ آيا كسانی نبايد در اين زمينه احساس مسؤوليت و سرمايه‌گذاری كنند؟

1ـ بحارالانوار، ج 57 ، ص 234.

(ممكن است كسانی ما را تخطئه كنند و بگويند شما بد فكر می‌كنيد. خوب اگر انسان آزاد است فكر خودش را اظهار كند، لااقل ما هم، به عنوان كسی كه بيش از 50 سال با علوم دينی و اسلامی سروكار دارد، اين حق را داريم كه نظر خودمان را ابراز كنيم.)

بحثمان بر سر اين بود كه در مقابل ادّعای ما مبنی بر اين‌كه بايد قوانين اسلامی و الهی بر جامعه حاكم شود، شبهاتی را القاء كرده‌اند كه بنده در مباحث گذشته به اين مطلب اشاره كرده ام. كسانی گفته‌اند التزام به اين‌كه بايد احكام اسلام در جامعه اجرا شود با حقّ طبيعی انسان نمی‌سازد.

يكی از حقوق طبيعی انسان آزادی است كه در آزادی فكر، دين، سياست و آزادی بيان متجلّی می‌شود. هر انسانی به طور طبيعی حق دارد هر دينی را كه می‌خواهد انتخاب كند و احياناً دينش را عوض كند و حق دارد هر فكر و اعتقادی كه دارد بيان و ترويج كند.

اگر شما می‌گوييد كه حتماً بايد قوانين اسلامی در اين كشور حاكم باشد، كسانی هستند كه اين قوانين را نمی‌خواهند. آنها حق دارند اظهار نظر كنند، رأی بدهند و بگويند ما اين قوانين را نمی‌خواهيم.

طرح اين مطالب از سوی كسانی كه به طور كلّی منكر دين می‌باشند جای شگفتی نيست، امّا متأسفانه گاهی از كسانی چنين مطالبی شنيده می‌شود كه ادّعای دينداری دارند و حتّی گاهی يك پسوند اسلامی را با خودشان يدك می‌كشند؛ يا خودشان را پيرو امام معرّفی می‌كنند!!

3ـ ترويج آزادی مخرّب غربی در مطبوعات كشور

كار به آنجا رسيده است كه مثلا در روزنامه‌ها ـ گاهی به صورت جدّی و گاه شوخی، گاهی به صورت نقل از يك نويسنده، گاهی از يك دختر و يا يك پسر ـ گفته می‌شود كه اصلا چرا مرد می‌تواند چندين زن داشته باشد، ولی زن نمی‌تواند چند شوهر داشته باشد؟ يا اين‌كه پيشنهاد می‌كنند كه ازدواج تعاونی تشكيل شود و چند مرد در يك زن با هم مشترك باشند!

قابل توجه است كه اين مطالب از مطبوعات كشورهای كمونيستی نيست، در روزنامه‌های جمهوری اسلامی چنين مطالبی را می‌نويسند! يا سخنرانی در يك دانشگاه اسلامی، با انتساب خودش به يك ارگان اسلامی، سخنرانی می‌كند و می‌گويد: امروز مخالفت با رهبری كه هيچ، با پيغمبر(صلی الله عليه وآله) كه هيچ، اگر مردم بخواهند عليه خدا هم تظاهرات كنند هيچ قانونی حق ندارد جلوی آنها را بگيرد!

اين حرفها اگر در يك كشور غير اسلامی و يا از سوی كسی كه كافر و مشرك است مطرح می‌شد، تعجبی نداشت؛ ولی در جمهوری اسلامی و در حاكميّت اسلام و حاكميّت ولايت فقيه اين حرفها در دانشگاهها مطرح می‌شود و هيچ كس هم با آنها معارضه‌ای نمی‌كند. احياناً دانشجويی اعتراض می‌كند كه سخنش به جايی نمی‌رسد.

از اين جهت است كه ما احساس وظيفه می‌كنيم و اعلام می‌كنيم كه اين حرفها بدعت‌های خطرناكی است و با اساس اسلام سازش ندارد و اگر كسانی می‌خواهند در سخنرانی خود اين مسائل را طرح كنند، اقلا به اسم اسلام اين حرفها را مطرح نكنند تا معلوم باشد اسلام چيست و كفر چيست؟ تا هر كس هر كدامش را خواست انتخاب كند.

اين آزادی دين و آزادی بيان ميوه فرهنگ غرب است. ميوه‌ای وارداتی كه ظاهری شيرين و فريبنده و باطنی زهرآگين دارد. اين ميوه‌ای است كه با درخت فرهنگ غربی تناسب دارد، ولی با فرهنگ اسلامی ما، به اين صورت و با اين وسعت، تناسبی ندارد.

برای اين‌كه شما بتوانيد درك كنيد كه وضع فرهنگ غربی در اين زمينه به چه صورت است، ناچارم بگويم كه امروز در كشورهای غربی و در جهان غرب مذهب يك نوع سليقه‌ای شبيه گرايشهای حزبی است.

اگر در كشوری مثلا تعدادی حزب تشكيل شده باشد و فردا حزب ديگری ثبت گردد و اعلام موجوديّت كند و كسی از حزبی به حزب جديد منتقل بشود، برای ما جای تعجّب نيست.

عين همين مسأله در رابطه با مذهب در غرب، به خصوص آمريكا، وجود دارد كه هر روز يك مذهب و فرقه مذهبی جديدی تأسيس می‌شود؛ اين مسأله برای ما تعجب آور است.

بيش از صد سال پيش كسی به نام «باب» پيدا شد و اظهار كرد كه «من يك اسلام نو آورده‌ام و امام زمان شيعيان ظهور كرده است» اين امر موجب تعجّب همگان شد كه چطور مدّعی مذهب جديدی پيدا شده است.

(البته در خارج از ايران به خصوص در آمريكا اين مرام فاسد را به نام اسلام نوين ترويج می‌كنند كه در آنجا تعجبی ندارد). اما در هر سال چند فرقه مذهبی در كانادا، آمريكا و كشورهای اروپايی تأسيس می‌شود. بطور مثال، مذاهب اصلی مسيحيّت ارتودوكس، كاتوليك و پروتستان هستند و مذهب پروتستان به تنهايی بيش از پانصد فرقه رسمی ثبت شده در كشورهای غربی دارد.

بنده سال گذشته كه به كشورهای آمريكای لاتين مسافرت داشتم، ملاحظه كردم كه چندين مذهب جديد در آمريكا اختراع شده بود كه مبلّغينشان مشغول تبليغ بودند.

در آنجا اين مسائل خيلی عادی است. وقتی در روزنامه‌ای اعلام می‌كنند كه يك فرقه جديد پيدا شده، كشيشی دين جديد، فرقه جديد و مذهب جديدی اختراع كرده است و كليسايی تأسيس كرده، هيچ جای تعجّبی ندارد و مردم خيلی راحت از اين فرقه به فرقه ديگری منتقل می‌شوند؛ به اين می‌گويند: «آزادی مذهب».

4ـ پروتستانتيسم اسلامی، توطئه‌ای عليه اسلام

عده‌ای توقّع دارند كه در جمهوری اسلامی ايران نيز آزادی مذهب باب شود، لذا مدّت‌هاست پيشنهاد داده‌اند كه يك مذهب پروتستان اسلامی به وجود بيايد. تا آنجا كه بنده اطلاع دارم، برای اولين بار فتحعلی آخوندزاده (آخونداف) بود كه عنوان كرد در اسلام نيز بايد يك مذهب پروتستان به وجود بيايد.

پس از او اشخاص ديگری از روشنفكران اين مطالب را در سخنرانی‌هايشان دنبال كردند، در كتابهايشان نوشتند و پيشنهاد كردند كه يك پروتستانتيسم اسلامی به وجود بيايد.

امروز هم در آمريكا ترويج می‌كنند كه بايد در ايران هم يك «مارتين لوتر» جديدی پيدا شود و يك مذهب پروتستان جديد و اسلام نوينی را به وجود بياورد كه با شرايط مُدرن تناسب داشته باشد و اين اسلامی كه 1400 سال پيشتر به وجود آمده است، به درد زندگی امروز نمی‌خورد!

اگر آمريكا چنين پيشنهادی بدهد تعجّب نمی‌كنيم، زيرا آنها هدفشان اين است كه اسلام را نابود كنند، خودشان گفته‌اند برای اين كار برنامه ريزی كرده‌اند و بودجه گذاشته‌اند و بارها اقرار كرده‌اند كه دشمن اصلی ما، در اين عصر، اسلام است.

امّا جای شگفتی است كه كم كم اين تبليغات به داخل كشور ما هم نفوذ می‌كند و كسانی پيدا می‌شوند كه صريحاً در روزنامه‌ها و مجلاّت، احكام قطعی و ضرروی اسلام را زير سؤال می‌برند.

به طور مثال، مسأله تساوی ارث مرد و زن و يا اين‌كه چرا زن حقّ ندارد چند شوهر اختيار كند و يا چيزهايی از اين قبيل را زير سؤال می‌برند و گاهی با لحن تمسخرآميز از احكام ضروری اسلام ياد می‌كنند.

به ياد داريد اوايل انقلاب كسانی، وقتی لايحه قصاص مطرح شد، گفتند: «لايحه قصاص انسانی نيست» و امام(قدس سره) فرمودند: اگر كسانی آگاهانه اين حرف را بزنند همسر مسلمانشان برای آنها حرام است و اموالشان به ورثه مسلمانشان منتقل می‌شود و ديگر جانشان هم حرمت نخواهد داشت.

البته احكام ارتداد فقط مخصوص كسی كه منكر قصاص و احكام آن باشد نيست، بلكه انكار هر حكم ضروری موجب ارتداد است. ولی می‌بينيم اشخاصی صريحاً، بدون هيچ گونه شرم و حيايی، در روزنامه‌ها و مجلاّت جمهوری اسلامی و گاهی از طريق روزنامه‌هايی كه با كمك بيت المال مسلمين تأسيس شده اند، اين مطالب را می‌نويسند و احكام ضروری اسلام را مورد انكار قرار می‌دهند.

بايد كسانی به اين افراد تذكر بدهند كه حكم مورد نظر امام در مورد منكرين قصاص، فقط اختصاص به موضوع قصاص ندارد.

گاهی مشاهده می‌شود احكامی كه مورد اتّفاق همه فقهای شيعه و سنّی است و حتّی در بين سنّی‌ها هم مخالف ندارد، مورد سؤال و گاهی استهزاء قرار می‌گيرد! آيا نبايد مراجع ذی صلاح به اين مسائل رسيدگی كنند؟

لااقل نبايد در اينجا تذكری داده شود كه چنين خطرهايی آينده نسل جوان ما را تهديد می‌كند؟ آيا برای كسانی كه سخنان امام را نشنيده‌اند و از دروس او استفاده نكرده اند، اين خطر وجود ندارد كه تحت تأثير مطالبی قرار بگيرند كه در روزنامه‌های كشور جمهوری اسلامی نوشته می‌شود و فكر كنند كه نظام اسلامی و دولت اسلامی هم با اين افكار موافق‌اند و اين افكار اسلامی است؟ لااقل در جايی بايد گفته شود كه اين افكار ربطی به اسلام ندارد.

به هر حال، اين فكر كه دين يك امر سليقه‌ای است و انسان هر دينی را دوست داشته باشد انتخاب می‌كند و بعداً هم اگر مايل نبود دينش را عوض می‌كند، خطرناك است. در كشورهای غربی گاهی جوانی با دوستش به كليسا می‌رود و دوستش می‌گويد كه من فلان كليسا را بيشتر دوست دارم و در نتيجه مذهبش را عوض می‌كند، آن جوان نيز تحت تأثير قرار می‌گيرد و به تبعيّت از دوستش مذهبش را تغيير می‌دهد.

فكر می‌كنند مذهب يك لباس است كه انسان امروز آن را بپوشد و يا نپوشد و يا مُدلش را عوض كند. ديدگاه اسلام مبتنی بر اين نيست كه سعادت‌ها و شقاوت‌ها از راه‌های گوناگون و به دلخواه مردم تعيين می‌شود، تا نتيجه گيری شود كه دين يك امر سليقه‌ای است. گاهی اين دين، گاهی آن دين، گاهی اين مذهب، گاهی آن مذهب.

هر كدام را پسنديدی انتخاب كن و دولت هم بايد اين آزادی را به عنوان يك حقّ طبيعی برای انسانها تأمين كند. اسلام دين را مهمترين مسأله در زندگی انسان می‌داند، سعادت و شقاوت دنيا و آخرت را در گرو انتخاب دين صحيح می‌داند.

پس علّت طرح اين مباحث وجود اين گونه خطرهاست كه ما احساس و استشمام می‌كنيم و گاهی هم با چشم خودمان می‌بينيم و متأسفانه كسانی غفلت دارند و يا تغافل می‌كنند. علّت طرح اين مباحث اين است كه با انحرافات مبارزه كنيم و وظيفه خودمان را انجام دهيم.

5ـ مفهوم واقعی حقّ طبيعی

يكی از مسائل اين بود كه واقعاً حقّ طبيعی يعنی چه؟ و آزادی به چه معنا حقّ طبيعی انسانهاست؟ بهترين تعريف برای حقّ طبيعی عبارت است از نيازی كه مقتضای طبيعت انسان است و هيچ كس نبايد آن را نفی كند.

پس صحبت كردن و اظهار نظر كردن به مقتضای طبيعت انسان است و كسی نبايد از آن جلوگيری كند. عرض كرديم كه خوردن و آشاميدن هم مقتضای طبيعت انسان است، بلكه طبيعی ترين حق هر انسان است كه غذا بخورد، امّا به صِرف اين‌كه خوردن مقتضای طبيعت انسان است، آيا انسان حق دارد هر چيزی را كه به ديگران تعلّق دارد بخورد؟

و آيا هيچ قانونی اجازه ندارد معيّن كند كه چه چيز حلال و يا حرام است و مال چه كسی را انسان حقّ دارد بخورد و مال چه كسی را حقّ ندارد بخورد؟ آيا هيچ عاقلی چنين مطلبی را پذيرفته است كه انسان آزاد است كه هر چه دلش خواست و از هركجا و هر كس بود تناول كند؟

سخن گفتن نيز حقّ طبيعی انسان است، اما نه اين‌كه هر سخنی در هر جايی و به هر هدف و انگيزه‌ای بيان شود. چطور قانون اجازه دارد بگويد كه از چه چيزهايی بخوريد و يا نخوريد؛ و چطور دين اجازه دارد بگويد گوشت خوك يا مشروبات الكلی نخوريد، با اين‌كه خوردن و آشاميدن حقّ طبيعی انسان است؛

در مورد گفتن نيز چنين است: نوع سخن و زمان و مكان و حدود آن توسط قانون تعيين می‌شود كه كم و بيش همه دنيا اين نظر را پذيرفته اند. ولی غربی‌ها در مورد دين می‌گويند كه هر چه می‌خواهيد بگوييد، چون دين يك امر سليقه‌ای و شخصی است و به مسائل جدّی زندگی ارتباطی ندارد و حداكثر مربوط به رابطه انسان با خداست و اين رابطه به شكلهای مختلفی برقرار می‌شود. هر شكلی از آن را كه می‌خواهی انتخاب كن؛

اين دين يك صراط مستقيم است و آن دين هم يك صراط مستقيم ديگر. بت پرستی صراط مستقيم است، اسلام هم صراط مستقيم! امّا آن چيزی كه اسلام می‌گويد غير از اين است. البته اسلامی كه 1400 سال پيش حضرت محمد(صلی الله عليه وآله) آورده اند، نه اسلام نوينی كه «باب‌ها» و يا «مارتين لوترها» بياورند.

ما پيرامون اسلامی كه حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله عليه وآله) آورده است بحث می‌كنيم.

6ـ قرائت سنّتی، تنها قرائت اصيل از اسلام

می‌گويند بله ما هم همان اسلام را قبول داريم؛ امّا آن اسلام قرائت‌های مختلفی دارد. شما يك قرائتش را بيان می‌كنيد، اشخاص ديگری هم هستند كه برداشت‌ها و قرائت‌های ديگری دارند. اين هم يكی از ميوه‌های فرهنگ غربی است كه برای متون دينی قرائت‌ها و برداشت‌های مختلفی را تجويز می‌كنند.

چنانكه قبلا عرض كردم، چندی پيش فرقه‌ای از فرقه‌های مسيحيّت در كانادا تأسيس شد، از كشيشی كه آن فرقه را تأسيس كرده بود سؤال شد كه نظر شما در مورد همجنس بازی چيست؟ گفت من فعلا اظهار نظر نمی‌كنم، ولی به شما می‌گويم كه انجيل را بايد از نو قرائت كرد! چون در تورات و انجيل صريحاً نسبت به اين موضوع نكوهش شده، همان طور كه در اسلام نكوهش شده است.

وقتی از او سؤال كردند شما كه به كتاب مقدّس احترام می‌گذاريد نظرتان نسبت به اين مسأله چيست؟ او كه موافق همجنس بازی بود و نمی‌خواست نظرش را صريحاً بگويد، گفت كه بايد انجيل را دوباره قرائت كرد! اين آقايان هم می‌گويند: اسلام و قرآن را بايد از نو قرائت كرد.

عرض می‌كنيم ما از جمله كسانی هستيم كه قرائت 1400 ساله عُلمای شيعه و سنّی را معتبر می‌دانيم اسلامی كه ما دَم از آن می‌زنيم، اسلامی است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) قرائت كرده‌اند و به دنبال آن، 14 قرن عُلمای اسلام قرائت كرده اند؛ ما آن قرائت را ملاك قرار می‌دهيم. اگر قرائت‌های جديدی پيدا شود كه طبق آن همه اسلام و احكامش بايد تغيير كند و اسلام نو آفريده شود، ما با آن اسلام كاری نداريم و نمی‌پسنديم و فكر نمی‌كنم مردم مسلمان ما هم دلبستگی به چنين اسلامهای نوينی كه «باب‌ها» و «مارتين لوترها» بياورند، داشته باشند.

اسلامی كه ما سراغ داريم و از آن دم می‌زنيم و به حمايت آن می‌پردازيم، منبعش قرآن، سنّت پيامبر(صلی الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) است كه 1400 سال فُقهای شيعه و سنّی احكام ضروری و قطعی آن را تبيين كرده اند؛ بخصوص آن احكامی كه در آنها هيچ اختلافی بين شيعه و سنّی وجود ندارد.

اين اسلام به ما می‌گويد، همان طور كه شما در خوردن و آشاميدن بايد رعايت حدود و مقررات را كنيد، در سخن گفتن نيز حدود و مقررات بايد رعايت شود. دين لباس نيست كه امروز بپوشيد و فردا عوض كنيد، بايد تحقيق كرد و دين حقّ را پذيرفت.

در دارالاسلام، آن قدر دلايل برای اثبات حقّانيّت اسلام وجود دارد كه كسی نمی‌تواند بگويد امر بر من مشتبه شده است، يا نتوانستم حق را تشخيص بدهم؛ مگر آن‌كه در تحقيقْ كوتاهی كرده باشد. اگر كسی در جزيره‌ای از جزاير ميكرونيزی بگويد: من حقّانيّت اسلام را نشناختم، شايد از او پذيرفته شود؛ اما در دارالاسلامی كه در طول 1400 سال بزرگترين عُلمای اسلام ارزشمندترين و بهترين كتابها را درباره اسلام نوشته اند، اگر كسی بگويد من نتوانستم حقّ را تشخيص بدهم، فكر نمی‌كنم از او پذيرفته شود.

به هر حال، اسلامی كه ما سراغ داريم می‌گويد همان طور كه شما در خوردن و آشاميدن محدوديّت داريد، در صحبت كردن هم محدوديّت داريد؛ حقّ نداريد هر چه خواستيد بگوييد. بايد تابع مقررات اسلام باشيد، اگر خارج از مقررات اسلام عمل كنيد به ضرر جامعه اسلامی است. چنانكه می‌دانيد، يكی از محرّماتی كه در رساله‌های عمليّه هم به آن اشاره شده، خريد و فروش كُتب ضالّه و گمراه كننده است.

اسلام به هر كس، بخصوص كسانی كه هنوز قدرت تشخيص حقّ و باطل را ندارند، حقّ نمی‌دهد به هر جايی سر بكشند و به هر سخنی گوش دهند، يا هر نوشته‌ای را بخوانند؛ چنانكه آيه شريفه صريحاً می‌فرمايد:

«وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِی ايَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی يَخُوضُوا فِی حَدِيث غَيْرِهِ ...»1
آن گاه كه كسانی را ديدی كه به خرده گيری و طعن در آيات ما می‌پردازند، از آنها روی برگردان تا در سخنی ديگر وارد شوند.

1ـ انعام/ 68.

و يا در باره مؤمنين می‌فرمايد: اگر كسانی را ديديد كه دين را زير سؤال می‌برند، با آنها مجالست و همنشينی نكنيد:

«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِی الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ايَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی يَخُوضُوا فِی حَدِيث غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذَاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكَافِرِينَ فِی جَهَنَّمَ جَمِيعاً...»1

در كتاب الهی اين دستور بر شما فرستاده شد كه چون شنيديد آيات خدا را تكفير می‌كنند و به استهزاء می‌گيرند، با آنها مجالست نكنيد، تا در حديثی ديگر داخل شوند كه (اگر هنگامی كه قران و آداب مسلمانی را استهزاء كنند با آنها همنشين شويد) شما هم به حقيقت مانند آنها منافق هستيد و خدا منافقان را با كافران در جهنم جمع خواهد كرد.

پس كسانی كه دم از اسلام می‌زنند، اما با دشمنان اسلام رابطه برقرار می‌كنند و حرفهای دشمنان اسلام را ترويج می‌كنند، همان منافقينی هستند كه جايگاهشان همچون كافران، جهنم است.

بار ديگر تأكيد می‌كنم كه اسلام می‌فرمايد: برويد حقيقت را بشناسيد و با دشمنان بحث كنيد كه با حقايقی كه اسلام به شما می‌آموزد، آنها را مغلوب خواهيد كرد.

اما تا هنگامی كه توان لازم، برای دفاع از عقايد و ارزشهايتان را، به دست نياورده ايد، با گمراهان و شياطين بشری همراه و همدل نشويد؛ مثل اين‌كه به ورزشكاری سفارش كنند كه اول تمرين كند و سپس در ميدان كشتی حضور پيدا كند و كشتی بگيرد.

نوجوانی كه هنوز تمرين نكرده است، نبايد با يك پهلوان كشتی بگيرد؛ چرا كه زمين می‌خورد و كمرش خرد می‌شود. اين به معنای مبارزه با آزادی نيست، اين نصيحت به جوان است كه برود علوم و معارف اسلامی را بياموزد و پس از آن با دشمنان بحث كند.

به هر حال، اسلامی كه ما می‌شناسيم آزادی‌هايش محدود است و استناد به اين استدلال را كه چون متقضای طبيعت انسان سخن گفتن است بايد سخن گفتن آزاد باشد صحيح نمی‌داند و الاّ در انسان غرايز ديگری نيز وجود دارد و آنها نيز حقّ طبيعی او به شمار می‌رود؛ از قبيل غريزه جنسی، خوردن و آشاميدن كه بايد آنها را اِعمال كند و هيچ محدوديتی نداشته باشد.

همان طور كه نامحدود بودن خوردن و استفاده از هر خوردنی مورد قبول هيچ انسان عاقلی نيست؛ در سخن گفتن هم همين طور است. پس اين‌كه سخن گفتن مقتضای فطرت است، دليل نمی‌شود كه هيچ مرز و حدودی نداشته باشد.

1ـ نساء/ 140.

عقل و دين بايد مرزی را مشخص كنند و مرزش مصالح مادّی و معنوی جامعه است كه دين آنها را شناسايی و معرفی كرده است.

7ـ آزادی مشروع

شايد در جرايد خوانده باشيد كه كسانی، با تعريض به عرايض بنده، گفته‌اند كه فلانی مغالطه می‌كند و ما كه نگفته‌ايم آزادی مطلق باشد، سخن ما اين است كه بايد آزادی‌های مشروع وجود داشته باشد. بنده سؤال می‌كنم: منظورتان از مشروع چيست؟ آيا منظورتان چيزی است كه شرع می‌پسندد؟ در لغت دو معنا برای كلمه مشروع آمده است: اولين معنای آن عبارت است از آنچه شريعت تجويز كرده است.

(البته بعيد است منظورشان اين معنا باشد، چون كسانی كه اين مطالب را می‌گويند خيلی در بند شريعت نيستند.) به هر حال، اگر مشروع يعنی آنچه شرع می‌پسندد، همان چيزی است كه ما می‌گوييم؛ چرا كه ما می‌گوييم آزادی‌ها بايد در چارچوبی باشد كه شرع اجازه داده است.

معنای ديگر مشروع عبارت است از كار قانونی. طبق اين معنا نيز، در جمهوری اسلامی ايران چنانكه قانون اساسی بيان می‌كند، قانون بايد موافق اسلام باشد. قانون اساسی ما يكپارچه نشان می‌دهد كه بايد همه مقرّرات و احكام موافق اسلام باشند و اساساً فلسفه وجودی فقهای شورای نگهبان، در قانون اساسی، جهت بررسی قوانينی است كه مجلس شورای اسلامی تصويب می‌كند كه آيا با اسلام موافق است يا نه؟

با فرض اين‌كه همه مردم و نمايندگان مجلس (غير از نمايندگان اقليّت‌ها كه آنها هم حقوقشان محفوظ است) مسلمان، متديّن و متعهد می‌باشند، اما گاهی ممكن است غفلت كنند و به مطلبی رأی بدهند كه مخالف اسلام باشد.

طبق قانون اساسی مصوّبه مجلس بايد در شورای نگهبان رسيدگی شود كه آيا با قانون اساسی و اسلام تطبيق می‌كند يا نه؟ فقهای شورای نگهبان، اسلامی بودن مصوّبات مجلس را تأييد می‌كنند و حقوق دانان شورای نگهبان نيز موافق بودن آنها با قانون اساسی را تأييد می‌كنند.

اگر قانون اساسی ما اسلامی بودن احكام را لازم نمی‌داند، پس فلسفه وجودی شورای نگهبان چيست؟ و اين همه تأكيد بر حاكميّت اسلام و ولايت مطلقه فقيه كه در اصول قانون اساسی آمده است برای چيست؟

آن وقت نبايد تعجّب كرد كه كسانی به نام حقوقدان بگويند: «چون قانون اساسی می‌گويد آزادی‌ها بايد رعايت شوند، هيچ دينی و هيچ قانونی حق ندارد آن آزادی‌ها را محدود كند!» قانون اساسی می‌گويد آزادی‌ها مشروع باشد، يا نامشروع؟ خود شما می‌گوييد آزادی‌های مشروع؟ آزادی‌های مشروع يعنی چه؟

اگر مشروع از شرع گرفته شده باشد؛ يعنی، آزادی‌هايی كه شرع تأييد می‌كند؛ و اگر مشروع به معنای قانونی باشد، طبق قانون اساسی آزادی‌هايی را كه شرع و قانون تأييد كرده باشند، آزادی‌های مشروع اند.

8ـ دين و قانون محدوده كننده آزادی

آزادی نمی‌تواند فوق قانون باشد، كسانی كه می‌گويند آزادی فوق دين و فوق قانون است، جواب بدهند كه اصلا دين و قانون برای چيست؟ ماهيّت قانون چيست؟ مگر قانون غير از اين است كه دستور می‌دهد برنامه‌ای را در يك چارچوب خاص اجرا كنيد، فلان كار را انجام بدهيد يا ندهيد؟

ناچارم كه برخی از مطالب گذشته را يادآوری كنم: هر قانونی تصريحاً يا تلويحاً می‌گويد رفتارها بايد محدود شود و در چارچوب خاصی انجام پذيرد. پس اصلا شأن قانون محدود كردن آزادی است. اگر قانون و دين اجازه محدود كردن آزادی را نداشته باشند وجودشان لغو است.

دين از آن جهت كه مشتمل بر قوانين اجتماعی و سياسی است، رفتارهای اجتماعی و سياسی انسان را كاناليزه و محدود می‌كند و حكم می‌كند كه آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذيرند؛ اگر دين معنايش غير از اين باشد، وجودش برای چيست؟

اگر دين برای اين آمده است كه هر كس به هر طريقی می‌خواهد رفتار كند، پس شأن دين چيست؟ و جايگاه دين كجاست؟ وجود دين و قانون معنای ديگری جز محدود كردن آزادی‌های انسان ندارد. پس اين‌كه گفته می‌شود آزادی فوق دين است و فوق قانون است، سخنی گزاف است.

بله ممكن است كسانی به نام دين بخواهند از آزادی‌های مشروع مردم جلوگيری كنند و آنچه را كه خدا حلال كرده است، به واسطه خرافات و عادت‌های قومی، تحريم كنند. چنانكه متأسفانه هنوز هم در گوشه و كنار كشور ما بعضی اقوام و عشاير هستند كه بعضی از حلالهای خدا را حرام می‌كنند و هنوزدر فرهنگ جامعه كنونی ما هم بعضی از حلالهای خدا زشت تلقّی می‌شود، كه اگر چنين نبود در جامعه از بسياری مفاسد جنسی جلوگيری می‌شد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود:

«لو لا ما سبق من ابن الخطّاب فی المتعة، ما زنا الاّ شقی»1

اگر نبود نهی و جلوگيری عمر از متعه بجز انسان شقاوت مند كس ديگری زنا نمی‌كرد.
متأسفانه در فرهنگ ما هنوز هم اين حلال خدا كه كليد حلّ بسياری از مشكلات است زشت تلقّی می‌شود.

بله اگر كسانی به نام دين بخواهند حرامهای خدا را حلال كنند، اين هم كار زشتی است؛ نه تنها زشت بلكه حرام و نوعی بدعت است. چنانكه عكس آن هم صادق است و حرام كردن حلالها هم بدعت است:

«انّ اللّه يحبّ ان يؤخذ برخصه كما يحبّ ان يؤخذ بعزائمه»2
خداوند دوست می‌دارد كه مردم از مباحات و حلالها بهره برند، همان طور كه دوست می‌دارد واجبات را انجام دهند و محرمات را ترك كنند.

پس كسانی حق ندارند به نام دين يا به نام قوميّت‌ها يا عصبيّت‌های محلی، قومی و عشيره‌ای بعضی از حلالهای خدا را حرام كنند و اين‌چنين محدود كردن آزادی‌ها حرام و بدعت است و هيچ كس با آن موافق نيست.

اما گر منظور از آزادی‌ها، آزادی‌های نامشروع است، طبعاً كسی انتظار ندارد كه دين با آزادی‌های نامشروع هم مخالفت نكند! حاصل اين‌كه آزادی‌ها از دو حال خارج نيستند: يا مشروع‌اند يا نامشروع؟ اگر مشروع باشند، دين و قانون آنها را تجويز كرده است و مخالف با آنها نيست و ديگر جا ندارد گفته شود كه دين و قانون حقّ ندارند آزادی‌های مشروع را از جامعه بگيرند.

اگر دينی اجازه داده، چگونه می‌تواند بگويد كاری كه من اجازه داده‌ام شما انجام ندهيد؟ اين خود نوعی تناقض است. اما اگر آزادی‌ای نامشروع باشد و دين آن را منع كرده باشد، معنا ندارد كه حق منع كردن آن را نداشته باشد؛ اين نيز خود نوع ديگری تناقض است.

9ـ ضرورت تحديد آزادی

پس حاصل بحث اين است كه ما هم آزادی را عنصری بسيار شريف و موهبتی الهی و شرطی برای تعالی و ترقّی و تكامل مادی و معنوی انسان می‌دانيم.

1ـ ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 253.
2ـ بحارالانوار، ج 69، ص 360.

ما معتقديم كه اگر انسان از موهبت آزادی برخوردار نباشد، آگاهانه دين را انتخاب و بدان عمل نمی‌كند؛ در اين صورت اعتقاد او ارزشی نخواهد داشت. تكامل انسان و ترقّی انسان در اين است كه دينی را آگاهانه انتخاب كند، مفاد «لا اكراه فی الدّين»1 هم همين است.

ما معتقديم آزادی يكی از بزرگترين موهبت‌های الهی است، اما استفاده از هر موهبتی مرز مشخص دارد و استفاده از مواهب الهی دارای حدود است: «...وَ مَنْ يَتَعدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»2

تجاوز از حدود الهی موجب شقاوت و موجب از دست دادن موهبت الهی است. همان چيزی كه موجب سعادت انسان می‌شود، وقتی از حد و مرز خود تجاوز كرد موجب بدبختی می‌شود. وقتی انسان در خوردن از حد گذراند، بيمار می‌شود و گاه موجب مرگ خود می‌شود. استفاده از غريزه جنسی كه موهبت الهی است از حدّش كه گذشت مفاسد اجتماعی به بار می‌آورد و گاهی موجب هلاكت جامعه و موجب ابتلاء به بيماری‌های خطرناك می‌شود.

سخن گفتن و نوشتن نيز همين طور است : ما حق نداريم به اين بهانه كه طبيعت ما اقتضا می‌كند سخن بگوييم، هر چه خواستيم بگوييم؛ بلكه بايد حدود را رعايت كنيم. درست است كه دولت اسلامی بايد آزادی‌های مشروع را برای مردم تأمين كند، اما دولت اسلامی بايد از آزادی‌های نامشروع نيز جلوگيری كند.

از شبهاتی كه در جرايد مطرح شده اين است كه بنده با طرح اين مباحث خواهان از بين رفتن اصل حاكميّت ملّی در قانون اساسی هستم و می‌گويند: بر طبق قانون اساسی انسانها بر سرنوشت خودشان حاكم اند، پس اگر مجبور باشند كه فقط دين را رعايت كنند، ديگر بر سرنوشت خودشان حاكم نخواهند بود ! اين شبهه بسيار فريبنده‌ای است.

به آنها عرض می‌كنم: آيا در قانون اساسی ما فقط به همين مطلب اشاره شده است؟ آيا در همين قانون اساسی نيامده است كه حاكميّت از آنِ خداوند متعال است؟ آيا همين قانون اساسی نمی‌گويد: قوانينی كه در مملكت اجرا می‌شود بايد موافق اسلام باشد؟ اين مطالب در قانون اساسی وجود ندارد و فقط همين اصل در آن آمده كه مردم بايد بر سرنوشت خودشان حاكم باشند؟ شايد گفته شود اين دو اصل قانون اساسی با هم تعارض دارند و به تفسير و راه حلّی نيازمندند.

1ـ بقره/ 265.
2ـ همان/ 229.

اما اگر دقّت كنيم معنای آن دو اصل را می‌فهميم: وقتی در اصل اوّل می‌فرمايد حاكميت از آنِ خداست و بعد می‌فرمايد مردم بر سرنوشت خودشان حاكم اند؛ يعنی، مردم در پرتو حاكميت خدا بر سرنوشتشان حاكم اند.

پس كسانی خارج از جامعه اسلامی و مردم اين كشور حقّ ندارند افكار، سليقه، مذهب و قانون خودشان را بر ما تحميل كنند، يعنی آمريكا حقّ ندارد قانونش را بر ما تحميل كند. اين مردم هستند كه بايد به قانون مطلوب خودشان رأی بدهند و مردم به قانون اسلامی رأی داده اند.

شخصی در سخنرانی خود، در دانشگاه اهواز، گفته است: اگر مردم خواستند عليه خدا هم تظاهرات كنند قانون نبايد جلوگيری كند؟! آيا اين معنای حاكميت مردم است؟ آيا قانون اساسی همين را می‌گويد؟! اگر كسانی به قانون اساسی آشنا نبودند و اين حرفها را می‌زدند جای تعجبّی نداشت، تعجّب از كسانی است كه خودشان را قانونمدار می‌دانند و چنين مطالبی را می‌گويند!

ممكن است بگويند ما قبول نداريم كه معنای قانون اساسی همان است كه شما می‌گوييد. در جواب بايد گفت: اگر ابهامی در قانون وجود داشته باشد مفسّرش شورای نگهبان است. اگر اين قانون اساسی را قبول داريد می‌بينيد كه به شما اجازه تفسير نمی‌دهد و راه حلّ تعارض و رفع ابهام را خودش معيّن كرده است.

اگر به اين قانون معتقديد بايد تفسيرش را از شورای نگهبان بخواهيد. آن شورای نگهبانی كه نگهبان اسلام و قانون اساسی است و از فقهای مسلمان برای حفظ و حراست احكام اسلامی تشكيل شده است. آن وقت اگر نظر شما تأييد شد، حقّ داريد اسلام را زير پا بگذاريد!

به هر حال، آنچه ذكر شد بخشی از شبهاتی است كه از خانه عنكبوت سست‌تر است و اسلام ستيزان جز اين شبهات موهوم دستاويز ديگری ندارند، لذا به اين حرفهای سست تمسّك جسته اند.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

دوری از فساد
قرآن : ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ   (سوره روم ، آیه 41)ترجمه: فساد و پریشانی به کرده بد خود مردم در همه برّ و بحر زمین پدید آمد تا خدا هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که (از گنه پشیمان شده و به درگاه خدا) باز گردند.حدیث: امام صادق(ع) : سياتي علي النّاس زمان لا ينال الملك فيه الّا بالقتل و التّجبّر و لا الغني الّا بالغصب و البخل و لا المحبّه الّا باستخراج الدّين و اتباع الهوي؛... (اصول کافی ، ج2 - ص 91)ترجمه: به زودي زماني فرا مي رسد كه در آن به سلطنت رسيدن ممكن نيست، مگر با ...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید