سيستم نظارتي علي (ع)

  • جمعه, 03 آبان 1392 15:04
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3439 بار

مؤلف: محمود جواد طبسی

از نامه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه چنين برمي آيد كه آن حضرت برنظارت و مراقبت از امور بسيار تأكيد داشت، به گونه اي كه آن را ركن مهم در حكومت اسلامي مي دانست.

امام علي عليه السلام نظارت را براي تقويت و ثبات نظام و ايجاد عدل و داد در بين مردم مي خواست. نظارت آن حضرت به صورت مستقيم و غير مستقيم برهمه چيز و همه افراد (كارگزاران، بازاريان، بيت المال، عامه مردم و خانواده و فرزندان خود) بود.

اميرمؤمنان عليه السلام از روش و عملكرد حكومت هاي پيشين رنج مي برد. بدين جهت در آغاز خلافت خود، نظارت را از بيت المال شروع كرد و برهمه جا اين سيستم را توسعه داد و بسياري از مسائل را تحت پوشش قرار داد. آن حضرت با ايجاد اين سيستم نظارتي قوي، عملكرد اجرايي كارگزاران خود را به دقت زير نظر گرفت، تا همانند حكومت هاي قبل، آنان احساس آزادي مطلق ننمايند و كارها را طبق سليقه خود انجام ندهند. اين نوشتار كوتاه به بيان اين سيستم و دستگاه هاي نظارتي حضرت علي عليه السلام مي پردازد:

1 ـ نظارت از طريق نامه نگاري

نامه هاي فراواني از حضرت علي عليه السلام برجاي مانده است. برخي از آن ها نامه هايي است كه آن حضرت به كارگزاران اجرايي خود نوشته است.

الف ـ تقدير از عملكردهاي اجرايي

سعد (سعيد) بن مسعود ثقفي، عموي مختار بن أبي عبيده ثقفي، يكي از كارگزاران علي عليه السلام و حاكم «مداين» بود. او از ياران خوشنام و با سابقه علي عليه السلام بود.(1) حضرت علي عليه السلام با نظارت دقيقي كه بركار وي داشت، براي تقدير و تشكر از او، در نامه اي به وي چنين مي نويسد: تو ماليات خودت را (از محل فرمانروائيت) ادا كرده (و فرستادي) و فرمان پروردگارت را به جاي آوردي و امامت را از خود راضي و خوشنود گردانيدي... پس خداي گناهت را در اثر اين كار بخشيد و سعي و كوشش و تلاش تو را قبول فرمود و سرانجامِ نيكي خداوند براي تو فراهم كرد.(2)

ب ـ هوشياري دربرابر نقشه هاي دشمن

بازار فرار و پناهندگي برخي از مسؤولان خائن در اواخر حكومت حضرت علي عليه السلام گرم بود. حضرت علي عليه السلام براي بيداري مسؤولان و كارگزاران از نقشه خائنانه معاويه، به زياد بن ابيه ـ كه فرمانرواي بلاد فارس بود.ـ نامه اي نوشته و اين مسأله را به او چنين گوشزد كرد:

آگاه شدم كه معاويه نامه اي به تو نوشته است و مي خواهد دلت را بلغزاند و در تيزي و تندي تو رخنه كند؛ پس از او برحذر باش و بترس. او شيطاني است كه از هر طرف به سراغ انسان مي آيد، تا ناگهان در هنگام غفلت و بي خبري او در آيد و عقلش را بربايد.(3)

اميرمؤمنان عليه السلام با اين كه مي دانست زياد بن ابيه سرانجام به معاويه ملحق مي شود، هرگز از هوشيار كردن وي در برابر اتفاقات و جريانات و نقشه هاي خائنانه دشمنان خودداري نكرد.

ج ـ موعظه و ارشاد

كارگزاران حكومت اسلامي براي كنترل خود و زيرمجموعه شان نياز به راهنمايي و ارشاد دارند.

اميرمؤمنان عليه السلام به يكي از كارگزاران خود مي نويسد:

پس از ستايش خدا و درود بر پيامبراكرم صلي الله عليه و آله ، كشاورزان شهري كه تو در آن حكمفرماهستي، از درشتي و سخت دلي و خوارداشتن و ستمگري تو شكايت نموده اند و من (در شكايت ايشان) انديشه نمودم، آنان را شايسته نزديك شدن تو (اكرام ومهرباني زياد) نديدم؛ به جهت آن كه مشرك هستند و نه درخور دور شدن و ستم كردن؛ به جهت آن كه (با مسلمانان) پيمان بسته اند، پس لباسي از نرمش همراه كمي شدت براي آنان بپوش، با رفتاري ميان شدت و نرمش با آن ها معامله كن، اعتدال را در رفتار با آنان رعايت نما، نه زياد آن ها را نزديك كن و نه زياد دور.(4)

حضرت علي عليه السلام در نامه اي به زياد بن ابيه ـ كه جانشين عبداللّه بن عباس در بصره بود.ـ مي نويسد: پس (در صرف مال) زياده روي مكن، ميانه رو باش، در امروز به ياد فردا باش و به اندازه نيازمندي خود از دارايي پس انداز نما و زياده (بر آن) را به جهت روز نيازمنديت پيش فرست. آيا اميدواري كه خدا پاداش صدقه دهندگان را برتو واجب و لازم گرداند، در حالي كه تو در عيش و خوشگذراني

بازار فرار و پناهندگي برخي از مسؤولان خائن در اواخر حكومت حضرت علي عليه السلام گرم بود. حضرت علي عليه السلام براي بيداري مسؤولان و كارگزاران از نقشه خائنانه معاويه، به زياد بن ابيه ـ كه فرمانرواي بلاد فارس بود.ـ نامه اي نوشته و اين مسأله را به او گوشزد كرد.

غلطيده اي و ناتوان، بيچاره، بيوه زن و درويش را از آن بهره نمي دهي؟ و جز اين نيست كه مرد پاداش داده مي شود به آنچه از پيش فرستاده و به آنچه كه قبلاً براي خود نزد خدا ذخيره كرده است.(5)

امام علي عليه السلام هنگامي كه عبداللّه بن عباس را جانشين خود در بصره گردانيد، درنامه اي به او چنين نگاشت: با مردم گشاده رو و هم مجلس و درستكار باش و از خشم نمودن با مردم پرهيزكن، كه انگيزه اي از شيطان است و بدان هركاري كه تو را به خدا نزديك گرداند، از آتش دورت مي نمايد و هركاري كه تو را از خدا دور سازد، به آتش نزديكت مي گرداند.(6)

د ـ گلايه از عملكردهاي نادرست

برخي از كارگزاران با اين كه سوابق زيادي در امرحكومت داشتند و سخت مورد احترام اميرالمؤمنين عليه السلام بودند، گاهي كه مبتلا به لغزش هايي مي شدند، از طرف آن حضرت مورد گلايه ونكوهش قرار مي گرفتند.

حضرت علي عليه السلام براي نظارت و كنترل بر عملكرد اين گونه افراد با سابقه ـ كه از ياران رسول اللّه صلي الله عليه و آله بودند و به خوبي برزندگي حضرت آگاهي داشتند و براي اين كه آن ها از كارگزاران حكومت وي بودند و بايد خط و مشي رهبر و رئيس حكومت اسلامي را پيشه مي كردند.ـ در نامه هايي به آنان گلايه خود را به آن ها اظهار مي داشت، تا از تكرار رفتار ناپسند خود، خودداري كنند. ازجمله اين افراد، عثمان بن حنيف(7)، كارگزار علي عليه السلام در بصره بود.

به حضرت علي عليه السلام گزارش داده بودند كه وي در يكي از ميهماني هاي ثروتمندان شركت كرده بود و مستمندان از حضور در آن ميهماني محروم بودند. اميرمؤمنان عليه السلام با شنيدن اين گزارش، كار ناپخته عثمان را تقبيح و از حضورش در آن ميهماني گلايه كرد. در بخشي از نامه آن حضرت به عثمان بن حنيف چنين آمده است:

اي پسر حنيف! به من خبر رسيده كه يكي از جوانان اهل بصره تو را به طعام عروسي خوانده است و به سوي آن طعام شتابان رفته اي و خورشت هاي رنگارنگِ گوارا برايت خواسته و كاسه هاي بزرگ به سويت آورده مي شد و گمان نداشتم تو به ميهماني گروهي بروي كه نيازمندشان را برانند و توانگرشان را بخوانند.

پس نظر كن به آنچه دندان برآن مي نهي و مي خوري و چيزي كه به تو آشكار نيست بيفكن و آنچه را كه به پاكي راه هاي به دست آوردن آن دانايي، بخور. آگاه باش! هرپيروي كننده را پيشوايي است كه از او پيروي كرده، به نور دانش او روشني مي جويد. بدان كه پيشواي شما از دنياي خود به دو كهنه جامه و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است و شما برچنين رفتاري توانا نيستيد ولي مرا به پرهيزكاري و كوشش و پاكدامني و درستكاري ياري كنيد. به خدا سوگند! از دنياي شما طلا نيندوخته و از غنيمت هاي آن مال فراواني ذخيره نكرده ام و با كهنه جامه اي كه دربردارم، جامه كهنه ديگري آماده ننموده ام... .(8)

2 ـ فرستادن هيئت هاي بازرسي

دومين برنامه اي كه حضرت علي عليه السلام در راستاي سيستم نظارتي بركارگزاران به كار برد، گماشتن نمايندگان ويژه اي بود كه به عنوان هيئت هاي بازرسي نظارت بركار واليان، به بعضي مناطق اعزام مي فرمود. امام علي عليه السلام به كعب بن مالك(9) كه از واليان آن حضرت بود، مأموريت مي دهد تا به كورة السواد(10) و بهقياذات(11) برود و كارگزاران را از نزديك بررسي و رسيدگي كند. در حكم اميرالمؤمنين عليه السلام به وي چنين آمده است:

شخص ديگري را به جاي خود بگمار و به همراه جمعي از يارانت از محل خود خارج شو تا به سرزمين كورة السواد برسي. پس در آن جا از گماشتگانم كه ما بين دجله و عذيب هستند، بپرس و نيز در روش وكردار آنان بنگر و تحقيق نما. سپس به بهقياذات برگرد و اداره امور آن جا را به عهده بگير و به طاعت و فرمان پروردگار خود عمل كن. البته در آنچه كه او به تو ولايت داده است. و بدان كه هريك از اعمال فرزند آدم براي او ذخيره شده و در برابرش، جزا و پاداش داده خواهد شد. پس تا مي تواني كارخير انجام بده تا خداوند براي ما و شما خير بخواهد و در پايان اين بازرسي نتيجه تلاش با صداقت خودت را برايم گزارش كن.(12)

3 ـ ارسال تراز مالي

بسياري از كارگزاران حضرت علي عليه السلام مي دانستند كه اميرمؤمنان عليه السلام سخت مراقب عملكرد آنان مي باشد. اما برخي به خيال اين كه فاصله زياد محل فرمانروايي آنان با مركز حكومت اسلامي مانع رسيدن اخبار به حضرت علي عليه السلام مي شود، به حيف و ميل و اختلاس در اموال مسلمانان مي پرداختند.

اما بلافاصله با نامه شديد اللحن اميرمؤمنان عليه السلام مواجه مي شدند. زيرا پس از اين كه گزارشي از عملكرد ناصواب برخي كارگزاران مي رسيده حضرت علي عليه السلام با فرستادن نامه اي از آن ها مي خواست تا فوراً آخرين وضعيت مالي خود را ارسال نمايند و دريافتي هاي بيت المال و مقدار هزينه ها و موجودي فعلي آن را مشخص كنند.

حضرت علي عليه السلام به يكي از واليان خود نامه اي مي نگارد و از او درخواست فرستادن تراز مالي مي نمايد، آن حضرت پس از حمد و درود برپيامبراكرم صلي الله عليه و آله مي نويسد: درباره تو به من جرياني گزارش شده است كه اگر انجام داده باشي، پروردگارت را به خشم آورده اي، امامت را عصيان كرده اي و امانت (فرمانداري) خود را به رسوايي كشيده اي. به من خبر رسيده كه تو زمين هاي آباد را برهنه و ويران كرده اي و آنچه توانسته اي تصاحب نموده اي و از بيت المال كه زير دستت بوده است به خيانت خورده اي، فوراً حساب خويش را برايم بفرست و بدان كه حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است. والسلام.(13)

4 ـ احضار به مركز

منذر بن جارودعبدي(14) كه از طرف علي عليه السلام حاكم بربعضي از شهرهاي بلاد فارس و ايران كنوني بود، نسبت به بعضي وظايف محوله و كارها خيانت كرده بود. حضرت علي عليه السلام در نامه اي به وي، ضمن نكوهش كار او، جهت روشن شدن وضعيت، او را نزد خود طلبيد. در اين نامه چنين آمده است:

پس از حمد خدا و درود برپيامبراكرم صلي الله عليه و آله نيكي پدرت مرا فريب داد و گمان كردم از روش او پيروي مي كني و به راه او مي روي. پس ناگاه به من خبر رسيد كه خيانت كرده اي و فرمانبري از هواي نفس خود را رها نمي كني و براي آخرتت توشه اي نمي گذاري، دنياي خويش را با ويراني آخرتت آباد مي سازي و با بريدن از دينت، به خويشانت مي پيوندي و اگر آنچه كه از تو به من خبر رسيده است، راست باشد، شتر (باركش) خانواده ات و بند كفشت ازتو بهتر است و كسي كه مانند تو باشد، شايسته نيست به وسيله او رخنه اي بسته شود، يا امري انجام گيرد، يا مقام او را بالا برند، يا در امانت شريكش كنند، يا براي جلوگيري از خيانت و نادرستي بگمارندش. پس هنگامي كه اين نامه ام به تو مي رسد، نزد من بيا، اگر خدا خواست.(15)

از نامه اي كه يعقوبي در تاريخ خود آورده است چنين به دست مي آيد كه منذر بن جارود فردي عيّاش و خود خواه و گردنكش و هوسران، و به فرموده اميرمؤمنان عليه السلام ، كسي بود كه به خاطر شكار و سگ بازي و گردشگري خود، بارها و بارها محل كار خود را ترك مي كرد.(16)

5 ـ هشدار و تهديد

گاهي برخي از گزارش هاي رسيده از بعضي كارگزاران به حدي ناراحت كننده بود كه حضرت علي عليه السلام را وا مي داشت تا نامه هايي شديداللحن براي برخي فرمانروايان بنويسد. به حضرت علي عليه السلام خبر رسيد كه يكي از فرمانداران به نماينده ويژه علي عليه السلام دشنام داد و اهانت كرد و در حضور مردم چيزي مي گويد اما در عمل، كار خلافكاران را مرتكب مي شود. نيز به آن حضرت گزارش رسيد كه «زياد» در اموال مسلمانان خيانت مي كند و تصرف ناحق مي نمايد. نيز به آن حضرت خبر رسيد كه «ابوموسي» نه تنها از بسيج مردم كوفه براي رفتن به بصره و مقابله با شورشيان خودداري مي كند، بلكه با ايراد برخي خطبه ها مردم را دلسرد مي كند.

حضرت علي عليه السلام با فرستادن نامه هاي شديداللحن، اين گونه خلاف ها را پي گيري مي كرد. اينك به چند مورد از اين نامه ها اشاره مي نماييم:

نامه امام عليه السلام به يزيدبن قيس ارحبي(17)

حضرت علي عليه السلام در نامه اي به يزيد بن قيس ارحبي مي نويسد: فرستادن خراجت را به تأخير انداختي. نمي دانم چه چيز باعث شده است كه چنين كني. من تو را به پرهيزكاري و صلاح سفارش مي كنم، همچنين به تو هشدار مي دهم از اين كه اجر خود را ضايع گرداني و جهاد و كوششت را به وسيله خيانت به مسلمانان باطل كني. پس از خدا بترس و نفس خود را از حرام دور گردان و خود را در معرض قهر و سلطه من قرار نداده كه چاره اي جز اين كه درباره تو بدگويي كنم، نخواهم داشت. (اي قيس!) مسلمانان را عزيز شمار و به همپيمانان ظلم نكن و بخواه آنچه را كه خداوند در آخرت به تو داده و هيچ گاه سهم و نصيب خود را از دنيا فراموش مكن و احسان كن، همان گونه كه خداوند به تو احسان كرده است و طلب فساد در روي زمين منما كه خداوند مفسدين را دوست نمي دارد.(18)

نامه تهديدآميز امام علي عليه السلام به ابوموسي اشعري

درنامه حضرت علي عليه السلام به ابوموسي چنين آمده است: سخني از تو به من رسيده كه هم به سود تو و هم به زيان تو است. پس هرگاه آورنده پيغام من نزد تو آمد، دامنت را به كمر زن و بندت را استوار ببند و از خانه ات بيرون

امام علي عليه السلام هنگامي كه عبداللّه بن عباس را جانشين خود در بصره گردانيد، درنامه اي به او چنين نگاشت: با مردم گشاده رو و هم مجلس و درستكار باش و از خشم نمودن با مردم پرهيزكن، كه انگيزه اي از شيطان است و بدان هركاري كه تو را به خدا نزديك گرداند، از آتش دورت مي نمايد و هركاري كه تو را از خدا دور سازد، به آتش نزديكت مي گرداند.

بيا و آن ها كه با توهستند، (را) بخوان و برانگيز. پس اگر حق را يافتي و تصميم خود را گرفتي، به سوي ما بيا و اگر ترسيدي، دور شو. و سوگند به خدا! هرجا باشي، تو را مي آورند و رها نمي كنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت را به هم درآميزند. اين كار را انجام ده پيش از آن كه دربازنشستگي و بركناريت تعجيل گردد و از آن چه پيش روي تو است همان گونه خواهي ترسيد كه از پشت سر (آن چنان برتو سخت گيرند كه سراسر وجودت را ترس فراگيرد و در دنيا همان قدر وحشت زده خواهي شد كه در آخرت). و فتنه اصحاب جمل فتنه اي نيست كه تو آن را آسان پنداري بلكه مصيبت و دردي بسيار بزرگ و سختي است كه بايد شتر آن را سوار شده، دشواريش را آسان و كوهستانش را هموار گردانيد.

پس خردت را مقيد نما و بركارت مسلط شو و نصيب و بهره ات را بياب. اگر نمي خواهي ما را ياري كني، دور شو به جاي تنگي كه رهايي در آن نيست، (برو به جايي كه رستگاري نبيني) كه سزاوار آن است كه ديگران اين كار را به سر رسانند و تو خواب باشي، به طوري كه گفته نشود: فلاني كجاست؟ و سوگند به خدا! اين راه حق است و به مرد حق انجام مي گردد و من باكي ندارم كه خدا نشناسان چكار مي كنند.(19)

نامه امام علي عليه السلام به زيادبن ابيه

از جمله نامه هاي شديداللحني كه امام به زياد بن ابيه ـ قائم مقام ابن عباس در بصره ـ نگاشت، اين بود: ومن سوگند به خدا ياد مي كنم. سوگند از روي راستي و درستي! اگر به من خبر برسد كه تو در بيت المال مسلمانان به چيزي اندك يا بزرگ خيانت كرده اي و بر خلاف دستور صرف نموده اي، برتو سخت خواهم گرفت، چنان سخت گيري كه تو را كم مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند.(20)

نامه امام علي عليه السلام به ابن عباس:

حضرت علي عليه السلام در نامه اي به يكي از كارگزاران خود كه اموال مسلمين را غارت كرده بود، او را سخت مؤاخذه نمود و از وي درخواست كرد تا اموال مسلمانان را به جايگاه خود برگرداند و الاّ با شمشير قهر علي عليه السلام و حكومت اسلامي مواجه و كشته خواهد شد.

در بين شارحين نهج البلاغه اختلاف است كه مخاطب اين نامه چه كسي مي باشد؛ آيا عبداللّه بن عباس، پسرعموي حضرت علي عليه السلام مخاطب نامه است يا شخص ديگري؟

ابن ابي الحديد مي نويسد: نظر اكثر براين است كه مخاطب نامه، ابن عباس مي باشد.(21)

مرحوم فيض الاسلام ضمن طرح اختلاف و احتمال اين كه شايد مراد عبيداللّه بن عباس باشد، اگرچه آن را هم به نحوي رد مي كند، اظهار مي دارد: معلوم نيست كه امام اين نامه را به كدام يك از پسرعموهايش كه حاكم بصره بود، نوشته است.(22)

متن نامه نسبتاً طولاني است كه به بخشي از آن اشاره مي نماييم:

(شگفتا) آيا تو به معاد و بازگشت ايمان نداري؟ يا از موشكافي در حساب و بازپرسي نمي ترسي؟ اي آن كه نزد ما از خردمندان به شمار مي آمدي، چگونه آشاميدن و خوردن (آن مال) را جايز و گوارا مي داني با اين كه مي داني حرام مي خوري و حرام مي آشامي، چگونه با اموال ايتام و مساكين و مؤمنان و مجاهدان راه خدا كنيز مي خري و زنان را به همسري مي گيري در حالي كه مي داني اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده كه اين شهرها را به وسيله آن ها محافظت ونگاهداري نموده است. پس از خدا بترس و مال هاي اين گروه را به خود بازگردان، كه اگر اين كار نكرده باشي و خدا مرا به تو توانا گرداند، درباره (به كيفر رساندن) تو نزد خدا عذر بياورم و تو را به شمشيرم كه كسي را به آن نزده ام، مگر آن كه در آتش دوزخ داخل شده است، بزنم! و به خدا سوگند! اگر حسن و حسين اين كار را كرده بودند، هيچ پشتيباني و هوا خواهي از ناحيه من دريافت نمي كردند و در اراده من اثر نمي گذارد تا آن گاه كه حق آن ها را بستانم... .(23)

حضرت علي عليه السلام به نعمان بن عجلان كه اموال بحرين را به غارت برده بود و به مصقلة بن هبيره شيباني، فرمانرواي امام بر «ارد شير خُرّه»(24) نيز نامه نوشت و از عملكردشان اشكال گرفت و آن ها را تهديد به تنبيه نمود.

6 ـ عزل و بركناري

برخي از كارگزاران مغرور و خودپسند با تخطي از خط مشي و سياست اميرمؤمنان عليه السلام ، گاهي به قدري خلاف و كجروي هايشان بالا مي گرفت كه به هيچ وجه حاضر نبودند با نصايح و تهديد آن حضرت دست از خلافشان بردارند و طبق مصالح امت اسلامي عمل كنند. حضرت علي عليه السلام در اين موارد با كمال قدرت وارد عمل مي شد و با صدور حكمي عزل او را ـ يا در محل كار خود و يا پس از احضار به مركز ـ صادر مي فرمود. به چند نمونه دقت كنيد:

1 ـ منذر بن جارود عبدي كه از طرف اميرمؤمنان عليه السلام بر «اصطخر»(25) حكومت داشت، كارهاي خلافي از او ديده شد و به حضرت گزارش رسيد. آن حضرت پس از ارسال نامه اي شديداللحن، او را به كوفه احضار فرمود و اولين تصميمي كه درباره اش اتخاذ نمود، عزل و بركناري او بود.(26)

2 ـ دومين مورد، عزل يكي از مسؤولان جمع آوري صدقه و زكات است كه براثر شكايت سوده، دختر عماره همدانيه در نزد اميرمؤمنان عليه السلام صورت گرفت.

علي بن عيسي اربلي آورده است كه روزي سوده برمعاويه وارد شد و اين ماجرا را چنين تعريف كرد:

به خدا سوگند! روزي نزد او (علي عليه السلام ) رفتم و درباره فردي كه از طرف او متولي صدقات ما بود و به ما ظلم كرده بود، به امام شكايت كردم. تصادفاً آن حضرت در وقت ورود من مشغول نماز بود، تا مرا ديد، نماز را تمام كرد و با رويي گشاده، همراه با لطف و بزرگواري كه از خود نشان داد، به من روي كرد و فرمود: آيا حاجتي داري؟ عرض كردم: آري. و خبر ظلم كردن آن متولي را به حضرت گزارش كردم. امام عليه السلام در حالي كه گريه اش گرفته بود، رو به آسمان كرد و فرمود: «اللّهمّ انت الشاهد عليّ و عليهم و انّي لم آمرهم بظلم خلقك و لابترك حقك»؛ خدايا! تو برمن و برآنان شاهدي كه من هرگز دستورشان نداده ام كه به بندگانت ظلم كرده و يا حقي از حقوقت را ترك كنند. سپس يك قطعه پوست را بيرون آورد و در آن چنين نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، «قدجاءتكم بينة من ربّكم فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس أشياء هم و لا تفسدوا في الأرض بعد اصلاحها، ذلكم خيرلكم ان كنتم مؤمنين»(27)؛ دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است. بنابراين حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزي نكاهيد و در روي زمين بعد از آن كه اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براي شما بهتر است، اگر با ايمان هستيد. پس اگر نامه مرا خواندي، آنچه در اختيارداري، نگهداري كن تا كسي بيايد و از تو تحويل بگيرد. والسلام.»

سوده مي گويد: حضرت علي عليه السلام آن نامه را بدون آن كه لاك و مهر كند، به دست من سپرد تا به وي برسانم. من نيز چنين كردم. آن والي از نزد ما در حالي كه بركنار شده بود، بيرون رفت.(28)

3 ـ حضرت علي عليه السلام ابوالاسود دوئلي(29) را براي عدم رعايت برخي از مسائل قضاوت، عزل مي كند و وقتي كه ابوالاسود اعتراض مي كند، آن حضرت در پاسخ مي فرمايد: ديدم كه سخنت بلندتر از سخن طرف دعوا در دادگاه مي باشد.(30)

7 ـ زندان براي پرداخت غرامت

حضرت علي عليه السلام پس از احضار و عزل منذربن جارود عبدي، وي را 000/30 ـ دينار يا درهم ـ غرامت و جريمه نقدي كرد. اما چون با سماجت او در نپرداختن اين جريمه نقدي مواجه شد، دستور داد تا او را به زندان ببرند. منذر در زندان بود تا زماني كه صعصعة بن صوحان عبدي بيمار شد و حضرت علي عليه السلام كه به ملاقات وي رفت و صعصعه از امام خواست تا منذر را آزاد كند و سي هزار را خود ضمانت خواهد كرد كه بپردازد.

يعقوبي مي نويسد: غيات گفت: پس صعصعه به او گفت: اي اميرمؤمنان! اين دختر جارود است كه هر روز براي آن كه برادرش، منذر را حبس كرده اي، اشك مي ريزد. پس او را از زندان آزاد كن و من ضامن آنچه كه در اموال ربيعه تصرف كرده است، مي باشم. پس علي عليه السلام به او گفت: تو چرا ضامن او شوي با اين كه خودش به ما مي گويد كه من آن را نبرده ام! پس بايد سوگند بخورد تا كه او را آزاد نمايم. صعصعه گفت: به خدا قسم! گمان مي كنم كه سوگند مي خورد. حضرت فرمود: و من نيز چنين گمان مي كنم... پس منذر سوگند ياد كرد و آزادش فرمود.(31)

پاورقيها:

18 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 200.

 15 ـ شرح نهج البلاغه فيض، نامه 71، ص 1065.

 12 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204.

 16 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204.

 11 ـ يكي از روستاهاي مداين است كه سلمان فارسي در آن جا مدفون گرديده است. (مجمع البحرين، ص 223.)

 1 ـ رجال شيخ طوسي، ص 44.

 14 ـ او همان فردي است كه امام حسين(ع) پيش از حركت خود به كربلا وي را طي نامه اي به ياري خود دعوت كرد. اما منذر به جاي آن كه به نامه حضرت پاسخ مثبت بدهد، فرستاده امام را به نزد عبيداللّه بن زياد والي بصره برده و به دستور عبيداللّه قاصد امام را گردن زدند. (منتهي الآمال، ج 1، ص 306).

 13 ـ شرح نهج البلاغه، امامي آشتياني، ج 3، ص 113؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 164 و السياسة من واقع الاسلام، ص 131.

 17 ـ وي يكي از مجاهدان در جنگ صفين و از تحريك كنندگان مردم به جنگ با معاويه است. (كامل ابن اثير، ج 3، ص 178.)

 10 ـ منظور از كورة السواد اطراف و نواحي سوادات است كه در زمان عمربن الخطاب فتح گرديد، كه طول آن از موصل تا آبادان و عرض آن از عذيب تا حلوان است. (معجم البلدان، ج 3، ص 272.)

 19 ـ نهج البلاغه، نامه 63.

 21 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص169.

 28 ـ السياسة من واقع الاسلام، ص 128.

 23 ـ نهج البلاغه، نامه 41.

 27 ـ سوره اعراف، آيه 85.

 22 ـ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 41، ص949.

 26 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204.

 25 ـ يكي از شهرهاي فارس (ايران قديم) كه دوازده فرسخ با شيراز فاصله دارد. (معجم البلدان، ج 1، ص211.)

 24 ـ يكي از بزرگ ترين شهرهاي فارس (ايران قديم) مي باشد. (معجم البلدان، ج 1، ص 146.)

 20 ـ همان، نامه 20، ص 861.

 29 ـ يكي از فضلاي ياران اميرمؤمنان(ع) و از بزرگان تابعين مي باشد. (سفينة البحار، ج 1، ص669.)

 2 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 201 و نهج السعادة، ج5، ص 14.

 31 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 204.

 30 ـ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 359.

 3 ـ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 44، ص 953.

 4 ـ همان، نامه 16، ص 860 و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 203.

 5 ـ همان، نامه 21، ص 862.

 6 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 18، ص 70.

 7 ـ از ياران رسول خدا(ص) بود كه در تمام جنگ هاي پيامبر(ص) شركت جست. (تهذيب التهذيب، ج 7، ص 104.)

 8 ـ شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 45، ص 966.

 9 ـ وي يكي از ياران رسول خدا(ص) و اميرمؤمنان علي(ع) مي باشد و به گفته واقدي، در سال پنجاه هجري و به گفته برخي ديگر، در سال چهلم هجري وفات كرد. (ر.ك: تهذيب التهذيب، ج 8، ص 395؛ جامع الروات، ج 2، ص 29 و رجال شيخ طوسي، ص 26.)  

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید