(تبیین) رهبرى در انقلاب با تکيه بر رهبرى امام خمينى

  • شنبه, 20 مهر 1392 14:55
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3348 بار

مؤلف: سعيد حجاريان

چکيده: نويسنده ي اين مقاله، در جهت تبيين جايگاه و رفتار رهبران، پاره اي از نظريه هاي مربوط به رهبران جنبش هاي ديني را ارائه مي کند. انقلاب اسلامي، با همه ي عظمتش، وامدار شخصيت امام خميني است. پديده ي شگفت آور اين است که آيت اللَّه العظمي خميني، با حفظ شأن و منزلت روحاني خويش، «امام امت» و «رهبر مستضعفان جهان» لقب مي گيرند و مردم از صورت شهروندان پراکنده به امت بدل مي شوند.

براي توضيح و تبيين چنين فرآيندي، ناگزير بايد ادبيات مربوط به رهبري را در جنبش هاي ديني مرور کنيم. جنبش هاي ديني، بنا به تعريف، حول يک رهبر مذهبي که جاذبه اي استثنايي دارد، شکل مي گيرند. اين رهبري رسالتي پيامبرگونه(1) دارد و به تغييراتي بنيادي مي انديشد. از اين رو، مطالعه درباره ي مسئله ي رهبري در انقلاب هاي ديني بايد در چارچوب نظريه هاي مربوط به اقتدار فرهمندي(2) صورت گيرد.

پندار ماکس وبر اين بود که کنشگران جنبش هاي اجتماعي از آن رو حول رهبران فرهمند گرد مي آيند که اين رهبران قادرند به مردم بباورانند که شرايط کنوني در معرض انقراض است. در عوض، شرايط آتي شامل نظم نويني است که همگان در آن هويت مي يابند. وبر از آن رو «فره» را مهم ترين نيروي انقلابي تاريخ مي دانست که اين نيرو قادر به سمت گيري مجدد(3) ذهني مؤمنان است.

از طريق همين تحول دروني است که محيط خارجي نيز، به تبع آن، تغيير مي کند. اسملسر، که انقلاب هاي ديني را در جرگه ي جنبش هاي ارزش گرا طبقه بندي مي کند، علت پيدايش رهبران پيامبرگونه را اين گونه توجيه مي کند: جنبش هاي ارزش گرا به دنبال بازسازي يک نظام تمام عيار اجتماعي هستند که از صدر تا ذيل نظام اجتماعي کهن و ارزش هاي حاکم بر آن را برمي اندازد.

براي تحقق چنين امر عظيمي، بايد نوع کاملي از تبعيت و وفاداري در ميان هواداران شکل گيرد و آرمان ها و اميدهاي آنان در وجود رهبري که کمر به بازسازي کامل ارزش ها بسته است، فرافکني شود.

چالمز جانسون معتقد است ظهور يک رهبر فرهمند، به عنوان شتاب دهنده به رفتار انقلابي، ضروري است؛ شخصيتي که الهامات آخرالزماني در وجود او متکون شده باشد. نورمن کوهن قائل است رمز موفقيت و تعالي رهبران انقلاب هاي ديني را نبايد در ميزان معلومات يا پايگاه و خاستگاه اجتماعي آنان جست وجو کرد؛ بلکه مغناطيس شخصيت آنان همواره بر هر عامل ديگري تفوق و تقدم داشته است.

شرايط اجتماعي در کيفيت پيدايش رهبران انقلاب هاي ديني نقشي کليدي دارد؛ به اين معنا که بايد ميان پيدايش شرايط اجتماعي اي که پذيراي اين رهبران است و مدعيات آنان نوعي هم زماني و تقارن وجود داشته باشد. در واقع، شکل گيري آگاهي انقلابي در ميان مردم اغلب در کانون اجتماع و تاريخ، پيش از تجسم و ظهور رهبري اتفاق مي افتد و رد و قبول مدعيات شخصيت فرهمند به پيدايش اين نوع آگاهي تاريخي و اجتماعي وابسته است.

چه بسا شرايط اجتماعي و تاريخي فراهم است، اما رهبري انقلابي ظهور نمي کند و چه بسا پيدايش رهبري پيش از آماده شدن بستر اجتماعي رخ دهد. در هر دوي اين حالات، نوعي بي قوارگي و ناهم زماني ميان انتشار پيام و پذيرش آن ايجاد مي شود.

از ديگر موضوعاتي که توجه محققان را به خود جلب کرده است، خاستگاه رهبران انقلاب هاي ديني و پايگاه اجتماعي آنان است. نقطه ي مشترک در مورد همه ي رهبران، پيشينه ي حاشيه اي بودن(4) آنان نسبت به ساخت رسمي دستگاه ديني زمانه است.

بيش تر رهبران، به دلايل گوناگون، از درون نظام آموزشي، اشتغال و منزلت به بيرون هجرت کرده و يا پرتاب شده اند و به علت پيشينه ي خود قادرند طرح دولت نويني را پي افکنند. اسکاچپول معتقد است رهبران انقلابي، بيش تر از آن که نماينده ي طبقات باشند، به صفت دولت ساز(5) شناخته مي شوند. عمده ي اين رهبران از ميان آن دسته نخبگاني که تا حدودي به حاشيه رانده شده اند و نسبت به حاکميت مستقر و طبقات مسلط فاصله گرفته اند، برمي خيزند.

تجربه نشان مي دهد نخبگان حاشيه اي(6) عموماً از اقشار تحصيل کرده اند و مهارت و آموزش هاي آنان مي توانسته به کار دولت مستقر بيايد و حتي بسياري از آنان دولت را عامل تغييرات بنيادي مي دانسته اند؛ اما به علت بسته بودن فضاي سياسي و فقدان تحرک سياسي در ساخت اجتماعي، از يک سو، و نداشتن ارتباط و ثروت، از سوي ديگر، نتوانسته اند منزلت خود را ارتقا دهند، لذا هم و غم خود را مصروف سازماندهي انقلاب و ايدئولوژي پردازي انقلابي کرده اند. اين قبيل نخبگان، از آن جا که دولت را مهم ترين ابزار توسعه مي دانند، در صورت پيروزي جنبش، به سمت تأسيس دولت متمرکز روي مي آورند.

بنابراين همان گونه که در توده هاي انقلابي، مقوله ي محروميت نسبي نقش عمده اي در انگيزش و هيجان انقلابي ايفا مي کند، در ميان رهبران جنبش نيز بايد پيش زمينه اي از تحت فشار بودن و حرمان جست وجو کرد. حتي در مواردي ديده شده است آنان فقر خودخواسته و انزواي اختياري را انتخاب مي کنند تا زمينه ي رواني و هم سطحي ميان خود و توده هاي محروم را فراهم آورند. به نظر مي رسد رهبران تک رو(7) بهتر مي توانند با جنبش توده اي رابطه برقرار کنند تا نخبگاني همچون دانشگاهيان، که در ساختار رسمي جاي گرفته اند.

حتي مي توان گفت در صورت پيدايش شرايط اجتماعي و رواني انقلاب، بخشي از اجزا از بدنه ي ساختار رسمي کنده مي شوند و براي اجابت خواست توده ها به نوعي حاشيه اي شدن سريع و اضطراري روي مي آورند. اين که چرا نهادي مثل دين، که علي الاصول و بنا بر نظريه هاي رايج، خصلتي محافظه کار دارد، در شرايط مذکور از درون خود نخبگاني را به بيرون مي راند تا رهبري جنبش هاي ديني را به عهده گيرند، امري است که بايد در چارچوب مدل مشهور به «پاسخ نخبگان»(8) مطالعه شود.

مدعاي اصلي اين مدل عبارت است از اين که هنگامي که شرايط محيطي يک سازمان آن چنان دچار تحول گردد که بقاي آن زير سؤال رود و نيل به اهداف سازماني به صورت معضلي درآيد، پاره اي از نخبگان درون سازمان، در پاسخ به آن، به جست وجوي معاني و ابزار نويني برمي آيند تا با دست رسي به منابع حياتي محيط سازمان، بحران دروني آن را حل کنند.

با توسل به اين مدل، مي توان مثلاً علل راديکال شدن نهادي مثل دين و پيدايش رهبران انقلابي مذهبي را توضيح داد. هنگامي که وضع موجود(9) و سازمان هاي مذهبي وابسته به آن تهديد مي شود، مخالفان دروني را نخبگان نوخاسته نهادينه مي کنند و امکان راديکاليزه شدن اين نهاد افزايش مي يابد. در جمع بندي نظريات مربوط به رهبري انقلابي، مي توان گفت هر چند اين ره يافت ها انطباق کامل با شرايط ايران و مشخصاً رهبري امام خميني(ره) ندارد،

اما به طور کلي مي تواند وجوهي از اين رهبري را تبيين نمايد:

1. اين که چگونه از درون نهاد دين، که بنا بر نظريات رايج نهادي محافظه کار است، انقلابي ترين شخصيتِ تاريخ معاصر ايران ظهور مي کند و همراه خود نهاد دين را متحول و از آن به عنوان سلاحي قاطع براي انهدام رژيم شاهنشاهي استفاده مي کند، تا حدودي با مدل «پاسخ نخبگان» قابل تبيين است.

2. اين که شخصي مثل امام(ره)، که علاوه بر مشروعيت سنتي مشروعيت انقلابي را نيز کسب کردند، و به عنوان شخصيتي فرهمند بر تارک انقلاب دوران ساز ما درخشيدند، مي تواند با نظريه هاي مشروعيت فرهي تبيين شود.

3. اين که ساخت اجتماعي چگونه بود که بر اثر انقلاب، اشکال سنتي رابطه ي قدرت خدايگان - بنده شکسته شد، با نظريه اي مانند جامعه ي توده وار قابل تبيين است.

4. اين که عزلت اجباري امام(ره) در دوران تبعيد ذخيره اي شد تا در دوران انقلاب دعاوي ايشان پذيرفته شود، با نظريه ي «نخبگان حاشيه اي» توجيه پذير است. اشاره مقاله نکات قابل توجه و مفيدي در توجيه برآمدن رهبري انقلابي بيان مي کند. با وجود اين، همان گونه که در متن مقاله آمده است، در خصوص رهبري انقلاب اسلامي، قواعد مطرح شده خاصيت تبييني کامل ندارد.

براي مثال، امام خميني(ره) نهضت خود را درست در زمان مرجعيت رسمي خود آغاز کرد و مرجعيت در جامعه ي ما، به طور کامل، در ساختار نهاد دين قرار دارد. در نهضت 15 خرداد، امام در يک موقعيت حاشيه اي قرار نداشت و اتفاقاً از يک موضع کاملاً رسمي و از موقعيت يک مرجع، که داراي سمت فتواست، اين نهضت را آغاز کرد و در دوره ي تبعيد نيز کاملاً از همين موضع سخن مي گفت.

البته محروميت وي از حضور در ايران و، به عبارتي، تبعيد وي به عنوان يک واقعيت مطرح است؛ اما عنصر تبعيد نيز هرچند با عنوانِ «محروميت» تا حدي منطبق است، اما بر عنوان «حاشيه اي» - به تعبيري که در مقاله آمده است - منطبق نيست؛ چرا که در آن زمان مراجع معروفي که در نظام نهادي دين مشغول فعاليت بودند، عمدتاً در نجف و بيرون از ايران حضور داشتند. بر همين اساس، ارتباط راديکاليزه شدن نهاد دين با حاشيه اي شدن موقعيت رهبر در اين مقاله روشن نيست.

از طرفي، هرچند نمي توان جاذبه ي معنوي شخصيت امام را منکر شد و از موقعيت کاريزمايي او چشم پوشيد، اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که در جامعه ي مذهبي ارتباط معنادار امام با امت، و پذيرش اطاعت رهبر - خصوصاً با توجه به اشتهار امام در اعلميت فقهي - را بايد با عنايت به مفهوم «حجيت فتوا» تبيين کرد.

از نگاه بسياري از متدينان، عقلانيت همين اقتضا را دارد که فتواي مرجع اعلم را پذيرا باشند. از اين منظر، «کاريزما» در گستردگي موقعيت رهبري بي تأثير نيست؛ اما در عين حال نمي توان به عنوان الگوي نظري مشروعيت به آن بسنده کرد. در اين الگوي نظري، ارتباط پيروان صرفاً عاطفي است؛ اما در الگوي نظري مرجعيت و مشروعيت فتواي مرجع اعلم، اين ارتباط در حد ارتباط عاطفي خلاصه نمي شود. مقاله ي حاضر اين گونه القا مي کند که محروميت نسبي رهبر، براي او ايجاد انگيزه مي کند تا به طرف انهدام دولت و استقرار دولت جديد حرکت کند؛ حال آن که در خصوص رهبري الاهي حضرت امام اين نکته پذيرفتني نيست.

پي نوشت:

1. prophetic mission 2. charismatic authority 3. reorientation 4. maoginalization 5. static builder 6. margin elti 7. free lancer 8. elite response 9. slatus q 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید