رابطه متقابل ولايت فقيه و مردم

  • چهارشنبه, 21 خرداد 1393 14:54
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4358 بار

مؤلف: محمد محمدى اشتهاردى

بدون ترديد، مردم براي سامان دادن به شوون مادي و معنوي خودبه رهبر شايسته نياز دارند، و سامان يافتن جامعه بستگي كامل به روابط محكم و حسنه بين مردم و رهبر دارد، در اسلام از اين دو به «امام و ماموم » تعبير مي شود كه يكي پيشرو و ديگري پيرو، يكي ريشه و ديگري درخت آن ريشه است، بايد بين اين دورابطه محكم برقرار باشد، و آن درخت از آن ريشه دائما تغذيه گردد، وگرنه با قطع درخت از ريشه، درخت نابود خواهد شد.

در بينش تشيع، ولي فقيه جانشين امام است، و هنگامي ولي فقيه مي تواند جامعه را به سوي تكامل همه جانبه سوق دهد كه ازپشتيباني محكم مردمي برخوردار باشد، و رابطه او با امت به قدري استوار باشد كه به پيوند معنوي عميق، و رابطه عارفانه وعاشقانه تبديل شود. اطاعت محكم و عميق از رهبر، نشانه چنين پيوندي است كه بدون آن، ولايت فقيه برقرار نمي شود، و حكومت اودر مقام اجرا و توسعه در ابعاد گوناگون، درمانده خواهد شد.

اين مساله در زندگي پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) ازمسايل اصلي بود، هرجا كه رابطه متقابل بين آن ها و امت محكم واستوار بود، به اهداف خود مي رسيدند، وگرنه در ظاهر شكست مي خوردند. در اين زمينه ايمان، عشق و شناخت نقش اساسي را دراستحكام اين پيوند دارد. برهمين اساس خداوند در قرآن مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعواالله واطيعواالرسول واولي الامر منكم; اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدارا و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحب امر (امامان و نايبان آن ها) را. »

مساله پيوند و ارتباط آگاهانه و در عمل، در مساله امام وماموم و از مهم ترين بحث هاي ولايت فقيه است، براي توضيح لازم است تاريخ اسلام را ورق بزنيم، و با ارائه نمونه هاي عيني به اهميت و ارزش آن واقف گرديم، با اين اشاره نظر شما را به مطالب زير، كه هر كدام بيان كننده نقش مهم پيوند مردم و رهبردر پيشبرد اهداف است جلب مي كنيم:

پيوند مردم و رهبر در عصر پيامبر(ص)

پيامبر اكرم (ص) در مكه به سبب نداشتن يار و ياور، مجبور به هجرت كه نوعي تبعيد بود گرديد، ابوطالب پدر بزرگوار علي (عصميمانه با كمال ايثار از آن حضرت حمايت مي كرد، وقتي كه ازدنيا رفت جبرئيل، امين وحي خدا نزد پيامبر (ص) آمد و گفت:

«اخرج منها فقد مات ناصرك; از مكه بيرون برو كه ياور تو ازدنيا رفت.»

ولي بيعت قبلي گروهي از مردم مدينه با پيامبر(ص) موجب شد كه پيامبر(ص) به سوي مدينه هجرت كرد، و مردم مدينه با شور و شوق فراوان از آن حضرت استقبال كردند، به گونه اي كه هر طايفه اي ازآن حضرت دعوت مي كرد كه به محله و خانه آن ها قدم نهد و مهمان آن ها باشد، پيامبر (ص) در پاسخ مي فرمود: «خلوا سبيلها فانهاماموره ; سر راه شتر را آزاد بگذاريد كه او مامور است، هر جاكه زانو به زمين زد، من همان جا پياده مي شوم.» سرانجام دركنار خانه ابو ايوب انصاري زانو زد، پيامبر(ص) در همان جاپياده شد و ميهمان ابو ايوب انصاري كه از نيك مردان ومسلمانان شايسته بود گرديد.

پيامبر (ص) در همان آغاز ورود به مدينه حكومت اسلامي را برپانمود، روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده شد و هم زمان باافزايش ياران و پيوند محكم آنان با پيامبر (ص) بر رونق حكومت اسلامي مي افزود، و با پيشرفت سريع به راه خود ادامه مي داد.

ارتباط و پيوند تنگاتنگ و عميق مسلمانان با پيامبر (ص) و علاقه پيامبر (ص) به مسلمانان و رهنمودهاي پر مهر آن حضرت، عامل اصلي براي برقراري حكومت بود، در اين جا براي اين كه اين رابطه عميق را به روشني دريابيد، نظر شما را به چند فراز ازعشق و علاقه مردم به پيامبر(ص) در ماجراي جنگ احد كه در سال سوم هجرت رخ داد جلب مي كنيم:

قرعه كشي براي كشته شدن

در آستانه جنگ احد پيرمرد زنده دلي، به نام خيثمه به حضورپيامبر (ص) آمد و چنين گفت: «... من متاسفم كه در جنگ بدرشركت نكردم، علتش اين بود كه من و پسرم، بسيار علاقه مند بوديم كه در جنگ بدر شركت كنيم، از همديگر پيشي مي گرفتيم، من به پسرم گفتم: «تو جواني و آرزوهاي زياد داري، مي تواني نيروي جواني خود را در راهي مصرف كني كه راه رضاي خداوند باشد، ولي من پيرمردم و عمرم به آخر رسيده، اجازه بده كه من در جنگ بدرشركت كنم، پسرم اصرار ورزيد كه من شركت مي كنم، سرانجام قرعه كشي نموديم.

قرعه به نام او اصابت كرد. او در جنگ شركت نموده و به شهادت رسيد، من ديشب او را درخواب ديدم كه در باغ هاي بهشت قدم مي زند، با كمال محبت به من گفت: «پدرجان! من درانتظار تو هستم.» اي پيامبر خدا! محاسن من سفيد شده، استخوان هايم ناتوان گشته، مشتاق ديدار پسرم هستم و لقاي خدا را دوست دارم، استدعا مي كنم از درگاه خداوند بخواه تا مرا به مقام شهادت برساند.»

پيامبر (ص) براي او دعا كرد، او در جنگ احد شركت نموده و به شهادت رسيد.

شهادت مخيرق كليمي

طبق نقل واقدي «مخيرق » از دانشمندان يهود بود. در روز شنبه كه جنگ احد رخ داد، مخيرق به يهوديان گفت:

سوگند به خدا شما مي دانيد كه محمد (ص) پيامبر است، بر شماسزاوار است كه او را ياري كنيد. آن ها گفتند: واي برتو، امروزشنبه (روز تعطيل و روز عبادت ما) است. مخيرق گفت: اكنون شنبه اي در كار نيست، سپس اسلحه خود را برداشت و به سوي ميدان احد شتافت و در ركاب پيامبر (ص) با دشمن جنگيد تا به شهادت رسيد، رسول خدا (ص) فرمود: «مخيرق برترين فرد يهود است.»

جالب اين كه مخيرق، هنگام خروج از مدينه چنين وصيت كرد: اگراز دنيا رفتم، همه اموال من از آن محمد (ص) است، در هر جا كه او اجازه داد مصرف شود، و اين اموال جزء صدقات آن حضرت باشد ودر مخارج عمومي مصرف كند.

شايعه كشته شدن پيامبر (ص) و عكس العمل مسلمانان در برابر آن در جنگ احد، پيامبر اسلام (ص) سخت مجروح شد، يكي از ضاربان كه پيامبر(ص) را مجروح كرده بود، فرياد زد محمد(ص) را كشتم، همين موضوع موجب شايعه گرديد و بين مسلمين و مردم مدينه شايع شد كه پيامبر (ص) كشته شده است، شور و غوغايي به پا شد، نگراني شديدهمه جا را فراگرفت، پيوند مسلمين با پيامبر (ص) به قدري صميمانه و پرمحبت و عاشقانه بود كه حاضر بودند فرزندان وبستگانشان كشته شده باشند، ولي به پيامبر (ص) كوچك ترين آسيبي نرسيده باشد، در اين زمينه به چند نمونه زير توجه كنيد:

زني از طايفه بني نجار، از مدينه به سوي احد بيرون آمد. پدر وشوهر و برادر او در جنگ احد به شهادت رسيده بودند. در راه به يكي از مسلمانان گفت: از رسول خدا (ص) چه خبر؟ آيا زنده است؟

او پاسخ داد:

آري. زن گفت: آيا مي توانم به محضرش برسم؟ او گفت: آري.

مسلمانان راه باز كردند، آن زن به حضور پيامبر (ص) رسيد تاچشمش به آن حضرت خورد با نشاطي پرشور گفت: «كل مصيبه جلل بعدك يا رسول الله; هر رنج و مصيبتي بعد از تو اي رسول خدا،كوچك و ناچيز است.» اين را گفت و به خانه اش بازگشت.

سعد بن ربيع، يكي از رزمندگان مخلص بود كه در جنگ احد آن چنان مجروح شد كه در ميدان بر روي خاك افتاد و بسياري گمان كردندكه كشته شده است.

پس از جنگ، پيامبر(ص) جوياي حال او شد، يكي از اصحاب به نام ابي بن كعب گفت: من مي روم و از او خبر مي آورم، ابي به ميدان آمد و در ميان اجساد كشته شدگان به تكاپو پرداخت ناگاه چشمش به سعد افتاد، صدا زد: اي سعد، او جواب نداد.

ابي دريافت كه هنوز سعد رمقي دارد و زنده است، نزديك او شد وگفت: «اي سعد! پيامبر (ص) جوياي حال تو است.» سعد كه مي پنداشت پيامبر (ص) كشته شده است، با شنيدن اين سخن جان تازه اي گرفت و همچون جوجه اي كه از تخم بيرون مي جهد تكاني خوردو پرسيد: آيا پيامبر (ص) زنده است؟

ابي گفت: آري، سوگند به خدا هم اكنون پيامبر(ص) به من خبر دادكه دوازده نفر نيزه دار از دشمنان دور تو را گرفته بودند، سعدگفت: «حمد و سپاس خدا را كه پيامبر (ص) زنده است، آري پيامبر(ص) راست مي گويد دوازده نفر نيزه دار به من نيزه زدندكه هر كدام براي كشتنم كافي بود. سلام مرا به پيامبر(ص) برسان،و از طرف من به انصار بگو، مبادا پيماني را كه در عقبه باپيامبر(ص) بستيد، بشكنيد و فراموش كنيد، سوگند به خدا تا چشم شما باز و يك نفر از شما زنده است، اگر خاري به پاي پيامبر(ص) برود، در پيشگاه خدا معذور نيستيد.» سپس آهي كشيد و به شهادت رسيد، ابي مي گويد: به حضور پيامبر (ص) آمدم و پيام شهادت سعد را به آن حضرت خبر دادم، فرمود: «خدا سعد را رحمت كند. او تا زنده بود، ما را ياري كرد، و هنگام مرگش سفارش مارا نمود.»

يكي از زنان مسلمان به نام هند، به ميدان احد آمد و جسد مطهرشوهر و برادر و پسرش را كه به شهادت رسيده بودند يافت، آن هارا بر شتر بار نمود تا به مدينه آورد، در راه بعضي از بانوان مي پرسيدند:

اي هند چه خبر؟

او در پاسخ مي گفت:

«خبرهاي خوشي دارم، يكي اين كه پيامبر (ص) زنده است، و بازنده بودن او هر مصيبتي كوچك است، و ديگر اين كه خداوند كساني از مردان ما را به افتخار شهادت نايل گردانيد، ديگر اين كه خداوند دشمنان را با ناكامي (بي آن كه به هدف برسند)بازگردانيد.»

يكي از رزمندگان جنگ احد مي گويد:

پس از جنگ از ميدان بازمي گشتم در راه زن جواني از انصار راديدم كه شتابان به سوي ميدان حركت مي كرد، او را شناختم كه پدرو شوهر و برادرش شهيد شده بودند و او خبر نداشت، تا به من رسيد گفت: «از پيامبر(ص) چه خبر؟»

گفتم: اي خواهر، شوهر شما كشته شده است. زن انصاري تكان ملايمي خورد و پس از لحظه اي گفت: «از پيامبر (ص) چه خبر؟» گفتم: اي خواهر، برادر شما كشته شده است. زن ناراحت شد، ولي انديشه پيامبر (ص) چنان او را كلافه كرده بود كه از فكر پدر و برادرمنصرف شد و گفت: از تو مي پرسم، از پيامبر (ص) چه خبر؟ آيا آن حضرت سالم است؟ باز من خود را به بي خبري زدم و گفتم: «اي خواهر! شوهر شما نيز كشته شده است.» زن انصاري اين بار باخشم و گستاخي گفت:

«من نمي خواهم بدانم چه كساني از بستگانم كشته شده اند و ياكشته نشده اند، خواهشمندم از حال پيامبر (ص) برايم بگو» گفتم:

پيامبر (ص) زنده و سالم است، ناگهان ديدم صورت زن از اين خبرخوشحال كننده برافروخت و با حالي روحاني و پرشور گفت: «پس قرباني هاي ما به هدر نرفته است!»

اين نمونه ها كه در طول تاريخ زندگي پيامبر (ص) به صدها وهزارها مي رسد، به طور روشن بيان گر آن است كه پيوند مسلمانان با رهبرشان پيامبر، در اوج استحكام و ايثار و عشق بود، و همين پيوند نقش موثري در پيروزي هاي پياپي اسلام در عرصه هاي مختلف داشت.

برخورد مهرانگيز پيامبر(ص) با مسلمانان

از سوي ديگر پيامبر (ص) نيز به مسلمانان لطف و مرحمت و ارتباطصميمانه داشت، و در همه ابعاد زندگي با آن ها مي جوشيد، وصادقانه و مخلصانه در خدمت آن ها بود، به عنوان نمونه:

پيامبر(ص) به قدري با مسلمانان مهربان بود كه خداوند دو نام خود، «رئوف و رحيم » (پرمحبت و مهربان) را به او بخشيد، و درقرآن او را چنين معرفي كرد: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيزعليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رئوف رحيم; همانا رسولي ازخودتان به سوي شما آمد كه رنج هاي شما بر او سخت است، و اصراربرهدايت شما دارد و با مومنان پرمحبت و مهربان است.»

امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا (ص) اوقات خود را به طورعادلانه بين اصحاب و مسلمانان تقسيم نموده بود. و برهمه آنان به طور مساوي مي نگريست، او هرگز پايخ خود را نزد اصحابش نمي گشود، و وقتي كه مردي با او مصافحه مي كرد، آن حضرت دستش رانمي كشيد تا او بكشد.»

هرگاه پيامبر (ص) در نماز بود، و شخصي نزد او مي آمد و مي نشست،پيامبر(ص) نمازش را كوتاه به جا مي آورد و سپس از او مي پرسيد:

چه حاجت داري؟ وقتي كه او نياز خود را مي گفت، پيامبر(ص) آن راانجام مي داد و سپس به نماز مي ايستاد.

جرير بن عبدالله مي گويد: از آن هنگامي كه اسلام را پذيرفتم،هيچ گاه بين من و رسول خدا (ص) حجابي نبود، هر قت خواستم به محضرش رسيدم، هر وقت او را ديدم، خنده بر لب داشت، او بااصحاب خود مانوس بود، با آن ها مزاح مي كرد، با كودكان آن هامهربان بود. آن ها را در كنار خود مي نشانيد در آغوش مي گرفت، ودعوت آزاد و برده و كنيز و فقير را مي پذيرفت، و از بيماران دردورترين نقاط مدينه عيادت مي كرد، و جنازه ها را تشييع مي نمود،و معذرت عذر خواهان را مي پذيرفت و در خوراك و پوشاك، بابردگان هيچ امتيازي نداشت.

انس بن مالك مي گويد: من ده سال در خدمت پيامبر (ص) بودم، اودر اين ده سال حتي اف به من نگفت، از براي آن بزرگوار شربتي بود كه با آن افطار مي كرد، و غذاي سحري او بيش تر از مقداري شربت نبود. آن شربت مقداري شير يا مقداري آب بود كه اندكي نان در آب مي آميخت و مي خورد، شبي آن شربت را براي او آماده كردم،دير به خانه آمد، گمان كردم كه بعضي از اصحاب او را دعوت كرده اند، آن شربت را خودم خوردم، ساعتي بعد از عشاء آمد، ازيكي از همراهانش پرسيدم: آيا پيامبر(ص) افطار كرده است؟ گفت:نه، آن شب را با اندوه بسيار گذراندم، آن بزرگوار گرسنه خوابيد و روز آن شب روزه گرفت، و از من در مورد آن شربت سوال نكرد، و تاكنون از من در اين مورد سخن نگفته است. هرگاه آن حضرت سه روز يكي از مسلمانان را ملاقات نمي كرد، جوياي حال اومي شد، اگر اطلاع مي يافت به مسافرت رفته براي سلامتي اش دعامي كرد، و اگر باخبر مي شد كه در وطن است به ديدار او مي رفت، واگر مطلع مي شد كه بيمار است، از او عيادت مي نمود.

پاهايش رانزد اصحابش دراز نمي كرد. آنان را كه بر او وارد مي شدند احترام مي نمود و چه بسا فرش زير پايش را براي آن ها پهن مي كرد و خودروي خاك مي نشست، و تاكيد مي كرد كه آن ها روي فرش بنشينند، ومسلمانان را با محبوب ترين نامشان مي خواند، تا آن ها را احترام كرده باشد.

هيچ گاه سخن شخصي را در وسط قطع نمي كرد، بلكه صبر مي كرد تا سخن او تمام شود. روايت شده: پيامبر (ص) در سفري همراه ياران بود،دستور فرمود تا گوسفندي را ذبح كرده و گوشتش را آماده سازند،يكي گفت: ذبح آن با من، ديگري گفت: پوست كندن آن با من، سومي گفت: پختن آن با من. پيامبر (ص) فرمود: جمع كردن هيزم براي تهيه آتش با من.

حاضران گفتند: اي رسول خدا! شما زحمت نكشيد، ما اين كار راانجام مي دهيم. پيامبر (ص) فرمود: «مي دانم كه شما اين كارهارا انجام مي دهيد، ولي من دوست ندارم كه در ميان شما امتيازداشته باشم، زيرا خداوند از بنده اش نمي پسندد كه در ميان اصحابش داراي امتياز باشد.»

كوتاه سخن، آن كه هرگاه پيوند امام و امت، متقابل و دو سويه باشد، موجب دل گرمي و محبت و رابطه محكم شده و در نتيجه همه كارها به خوبي سامان مي يابد، و از رخنه و نفوذ دشمن به طورقاطع جلوگيري خواهد شد.

پيوند مردم با امامان (ع)

در آيينه زندگي امامان معصوم (ع)از حضرت علي (ع) تا حضرت امام حسن عسكري (ع) نيز به خوبي روشن است كه هرگاه پيوند و ارتباطمردم با امامان (ع) محكم و تنگاتنگ بوده، امامان (ع)توانسته اند، زمام امور رهبري را به دست گرفته و به سامان برسانند، ولي با كمال تاسف، چنين رابطه اي بين مردم و امامان(ع) به ندرت برقرار شد.

از اين رو، امامان (ع) نتوانستند به اهداف خود برسند، و همه آن ها با مظلومانه ترين وضع به شهادت رسيدند. و به همين دليل امامان (ع) جز علي (ع) و امام حسن(ع)، آن هم چند صباحي همه از حكومت فاصله داشتند، ونتوانستند زمام رهبري مردم را به دست بگيرند، امامان (ع) دراين بحران ها غالبا به انقلاب فرهنگي و زمينه سازي پرداختند،چرا كه يار و ياور، براي انقلاب عظيم سياسي و سپس تشكيل حكومت اسلامي نداشتند.

زندگي مظلومانه آن ها به خصوص زندگي و شهادت جان سوز امام حسين (ع) درس بزرگ عبرت براي همه ما است، كه هم اكنون نيز به پا خيزيم، و با برقراري رابطه نيرومند با حضرت مهدي (عج) به مساله ولايت فقيه كه نيابت عام از سوي آن حضرت است، ارج نهيم، كه امروز مصداق صحيح «انتظار فرج » كه طبق روايات بهترين عمل است، در پرتو همين رابطه و پيوند مقدس وخلل ناپذير، تحقق مي يابد. يكي از شاگردان امام صادق (ع) به نام «سدير» از آن حضرت پرسيد: چرا قيام نمي كنيد و زمام رهبري رابه دست نمي گيريد؟ آن حضرت او را كنار بزغاله چراني در بيابان كه چند بزغاله مي چرانيد برد، و به او فرمود: «والله يا سديرلو كان لي شيعه بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود; اي سدير!

سوگند به خدا اگر شيعيان من به اندازه تعداد اين بزغاله هابودند، خانه نشيني برايم روا نبود و قيام مي كردم.»

نفوذ مراجع و علما، عامل مهم براي جلوگيري از استعماردر طول تاريخ در هر عصري كه مراجع تقليد و علماي بزرگ داراي امكانات و يار و ياور بودند، و پيوند مردم با آن ها محكم ومسوولانه بود، مراجع و علما مي توانستند موجب عزت و سرافرازي مسلمانان شوند، و سد محكمي در برابر استعمارگران گردند، شواهددر اين راستا بسيار است، براي روشن شدن موضوع به ذكر چندنمونه مي پردازيم:

ناصرالدين شاه قاجار در يكي از سفرهاي خود به اروپا، همراه نخست وزير خود، مهمان امپراطور يكي از كشورهاي اروپا شد.

امپراطور خواست قدرت و شوكت نظامي خود را به شاه ايران نشان دهد، روزي فرمان داد ارتش كشورش با تمام تجهيزات مدرن دربرابر شاه ايران رژه بروند. در همين حال امپراطور اروپا به شاه ايران گفت: «تعداد نفرات ارتش شما در ايران چقدر است؟»

نخست وزير مي گويد: من كه در آن جا حاضر بودم، با شنيدن اين سوال پريشان شدم، رنگم زرد شده و با خود گفتم: «اگرناصرالدين شاه در جواب سوال امپراطور، حقيقت را بگويد، موقعيت نظامي ما به قدري شرم آور است كه پيش او سرافكنده خواهيم شد،و اگر به دروغ چيزي بگويد، موجب بد نامي و سلب اطمينان خواهدگرديد.» (زيرا كارشناسان نظامي اروپا اطلاع مي يابند)ولي ديدم ناصرالدين شاه با حفظ اقتدار خود جواب خوبي داد و گفت: «ارتش ايران در زمان صلح، ده هزار نفر هستند، ولي در زمان جنگ ده ميليون نفر مي باشند.»

امپراطور با تعجب پرسيد: چنين چيزي چطور ممكن است؟

ناصرالدين شاه جواب داد: «در زمان صلح، ده هزار نفر براي حفظ امنيت داخلي كافي است، ولي در زمان جنگ وقتي كه دولت بيگانه به ما هجوم آورد ما عالم مذهبي (به نام مرجع تقليد) داريم به جهاد و وجوب دفاع عمومي فتوا مي دهد، اطاعت از فتواي او بر همه واجب مي شود، آن گاه همه مردم ما بسيج مي شوند و دشمن را از خاك خود بيرون مي رانند.»

چهره امپراطور اروپا از اين پاسخ دگرگون و زرد شد و همچون درماندگان سكوت كرد.

آري ناصرالدين شاه اين موضوع را به خوبي دريافته بود چنان كه در ماجراي هجوم نيروهاي انگليس به كشور عراق، مرحوم آيت الله العظمي ميرزا محمد تقي شيرازي، فتواي بسيج عمومي براي دفاع داد و در سال 1340 ه.ق قيام عمومي شروع شد، ارتش انگليس مفتضحانه عقب نشيني كرده و شكست خورد.

نيز نقل شده: مرحوم آيت الله شيخ جعفر شوشتري، يكي از علماي وارسته و معروف عصر ناصرالدين شاه، در يكي از سفرها از نجف اشرف به تهران آمد، مردم تهران و اطراف، استقبال پرشور ووسيعي از او نمودند، در يكي از جلسات كه سفير روسيه نيز حضورداشت، مردم از آن عالم رباني كه تاثير نفس عجيبي داشت خواستندكه آن ها را نصيحت كند.

آن بزرگ مرد علم و تقوا خطاب به حاضران گفت: «متوجه باشيد كه خداوند در همه جا حاضر است.» همين جمله كوتاه آن چنان در مردم اثر كرد كه اشك از چشمانشان سرازير شد، و حالشان منقلب گرديد. سفير روسيه، وقتي كه آن منظره را ديد در نامه اي براي امپراطور روسيه تزاري «نيكولاي »چنين نوشت: «تا قشر روحانيون مذهبي در ميان مردم ايران هستند، مردم از آن ها پيروي مي كنند، در اين صورت ما نمي توانيم بر آن ها مسلط گرديم، زيرا يك جمله موعظه آن ها وقتي كه آن گونه انقلاب روحي در آن ها ايجاد كند، قطعا حكم و فتواي آن ها نفوذي چشم گير و آسيب ناپذير خواهد داشت.»

ماجراي فتواي معروف ميرزاي شيرازي نيز نمونه ديگر از رابطه وپيوند محكم مردم با مرجع تقليد و آثار درخشان آن است، خلاصه اين ماجرا چنين بود:

درعصر ناصرالدين شاه، يكي از شركت هاي انگليسي امتياز كشت توتون و تنباكو را در انحصار خود گرفت و اين انحصار طي يك قرارداد استعماري و ننگين به امضاي دولت ايران رسيد، در سايه شوم اين امتياز، كشور ايران محل تاخت و تاز اروپائيان مي شد، ورگ و ريشه اقتصاد كشور به دست انگليس ها مي افتاد، و بازتاب هاي شوم ديگر را به دنبال داشت، مرجع تقليد آن عصر حضرت آيت الله العظمي سيدمحمد حسن شيرازي (ره) متوجه شد، اعتراض شديد كرد،ولي دولت مردان ايران به اعتراض او توجه نكردند، او دست به قلم برد و آن فتواي معروف را صادر كرد كه چنين بود: «امروزاستعمال توتون و تنباكو حرام و در حكم محاربه باامام زمان(عج) مي باشد.»

اين فتوا دهن به دهن گشت و به گوش مردم رسيد،آن چنان اثر كرد كه مردم در مدت كوتاهي همه قليان ها و چپق هارا شكستند، كار به جايي رسيد كه زنان خدمت كار كاخ ناصري همه وسايل دخانيات را كه در داخل كاخ وجود داشت شكسته و نابودكردند، روزي شاه قليان طلبيد، تا طبق معمول قلياني بكشد، خدمت كار به قليان خانه رفت، ولي با دست خالي نزد شاه بازگشت، شاه سه بار او را فرستاد، او هر سه بار با دست خالي بازگشت، شاه كه سخت عصباني شده بود فرياد زد: قليان قليان! خدمت كار دست به سينه به خدمت شاه آمد و چنين گفت: «قربان! سرور من! مراببخش در كاخ حتي به عنوان نمونه يك قليان پيدا نمي شود، خدمت كاران همه قليان ها را شكستند و گفتند ميرزا فتوا داده است.»

به اين ترتيب نهضت عظيمي بر ضد استعمار انگليس بر پا شد،ناگزير شركت انگليسي به لغو امتياز انحصار كشت توتون و تنباكوپرداخت و با كمال ذلت، بساط استعماري خود را در كشور ايران برچيد.

پيوند و بيعت مردم با امام خميني قدس سره

در عصر حاضر نيز همه به روشني مشاهده كرديم كه پيوند مقدس مردم با امام خميني قدس سره چه معجزه بزرگي آفريد، اين پيوند دو سويه، و هوشياري و صلابت رهبري موجب شد كه امام پس ازپانزده سال تبعيد با استقبال بي نظير در تاريخ ايران، واردكشور شد، و بساط 2500 ساله رژيم ستمشاهي را از بنيان كند و به زباله دان تاريخ افكند، چنين معجزه اي پس از ياري خداوند، جزنتيجه انسجام مردم و رابطه نيرومند آن ها با رهبرشان حضرت امام قدس سره نبود.

همين پيوند، موجب تشكيل حكومت اسلامي شد، و باعث دفع شديد دشمن در هشت سال جنگ تحميلي عراق گرديد، و صدها توطئه هاي دشمن، به ويژه امريكا را خنثي ساخت.

امام، در بهشت زهرا در فرازي از نطق تاريخي خود به نقش آفريني حضور مردم در صحنه تصريح كرد و فرمود:

«من دولت تعيين مي كنم، من به اتكاي اين ملت تو دهن اين دولت مي زنم.»

امام براي اين پيوند، ارزش بسيار قايل بود، به مردم عشق مي ورزيد، در مورد شهادت انتحاري شهيد فهميده نوجوان سيزده ساله كرجي فرمود: «به من نگوييد رهبر، رهبر آن نوجوان سيزده ساله است به من خدمتگزار بگوييد.»

براي روشن شدن مطلب نظر شما را به نمونه هايي از پيوند پر شورمردم با امام جلب مي كنيم:

حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمود:

«خانمي در تبريز، به من گفت: پسر من در دست عراقي ها اسيربوده و اخيرا شنيدم كه پسر اسيرم را شهيد كرده اند، آمدم به شما بگويم كه به امام بگوييد از بابت بچه هاي ما ناراحت نباشيد، ما سلامتي امام را مي خواهيم. وقتي كه من اين سخن را به امام ابلاغ كردم، آن چنان قيافه امام متغير شد و اشك از چشمشان آمد كه ديدن آن حالت ايشان، انسان را متاثر مي كرد.»

يكي از اعضاي دفتر امام ; آقاي محمد حسن رحيميان مي گويد: يكي از آقايان كه در رابطه با موشك باران هاي رژيم عراق به مسجدسليمان به اين شهر رفته و مراجعت كرده بود، به خدمت امام رسيدو چنين گزارش داد: «در جريان اصابت يك موشك عراق به مسجد سليمان كه عده اي شهيد و زخمي شده بودند، بعد از ساعت هاي متمادي هنگامي كه هنوز با برداشتن آوارها در جست و جوي كشته هاو زخمي هاي احتمالي بودند، كودكي خردسال كه به شكل معجزه آسايي بعد از اين همه مدت، زنده مانده بود، از زير آوار خارج شد،زخمي و مجروح و خاك آلود، وقتي كه چشمش را به روشنايي باز كردو انبوه جمعيت كمك رسان را ديد، بدون مقدمه باصداي رسا قبل ازهر سخني فرياد كشيد: «جنگ جنگ تا پيروزي، خدايا خدايا تاانقلاب مهدي خميني را نگهدار.» امام با شنيدن اين گزارش آن چنان تحت تاثير قرار گرفت كه اشك در چشمشان حلقه زد، ونگاهشان را به پايين دوختند و چشمانشان را به هم فشردند.

پيوند و عشق و شور امام با مردم به ويژه، رزمندگان به قدري عاشقانه و شورانگيز بود كه غالبا مردم در پاي سخنراني امام گريه شوق مي نمودند، گريه شور و اشتياق حاضران، صحبت امام رامكرر قطع مي كرد، جو ملكوتي و عرفاني خاصي فضاي حسينيه جماران را فرا گرفته بود. امام هم ساكت شده و به شور و شوق فرزندانشان نگاه مي كردند. سپس به صحبت ادامه مي دادند تا اين كه فرمود:

«ما افتخار مي كنيم كه از هوايي استنشاق مي كنيم كه شما از آن هوا استنشاق مي كنيد...» حاضران به محض شنيدن اين جملات كه نشان دهنده تواضع امام به رزمندگان بود، گريه هاي بلندسردادند، واقعيت اين بود كه امام و رزمندگان هم ديگر را خوب مي شناختند و به هم عشق مي ورزيدند.

آن گاه كه حضرت آيت الله خامنه اي، به سازمان ملل رفته بودند ودر آن جا نطق تاريخي فرمودند، در محضر امام سخن از آن به ميان آمد و يكي از حاضران براي امام دعا كرد و گفت: «از بركت وجودرهبر انقلاب اسلامي، اينك اسلام عزيز در مجامع بزرگي چون سازمان ملل مطرح است.» امام با تواضع خاص خود فرمودند: «اين ملت است كه راه خود را يافته است و مسوولين مي دانند چه بايد انجام دهند، حال چه من باشم و چه نباشم اين راه ادامه خواهد يافت،اين حضور ملت در صحنه است كه براي ما عزت آورده است.» سپس فرمود: «من مطمئن هستم كه ملت ايران در صحنه باقي خواهندبود، حتي چگونگي حضور آن ها بيش از اين نيز خواهد شد.»

آري، با ملاحظه اين فرازها براي همه ما به خوبي روشن مي شود كه مساله پيوند محكم و عاشقانه مردم با رهبر تا چه اندازه ازاهميت بالايي برخوردار است، كه همچون تلاقي الكتريسته منفي و مثبت موجب روشنايي تاريكي ها و نتايج درخشان ديگر براي دوستان و صاعقه اي مرگبار براي مستكبران خواهد شد.

نگاهي به عظمت مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

حضرت امام با آن درايت و هوشياري و شناخت فوق العاده خود، به خوبي دوستان لايق را مي شناخت، در ميان آن فرزانگان، عنايت خاصي به مقام معظم رهبري داشت، او مي دانست كه پيوند دو سويه مردم با مقام معظم رهبري، تداوم بخش انقلاب اسلامي خواهد شد، از اين رو در فرصت هاي مناسب با اشاره و تصريح، اين مصداق عظماي ولايت را تعيين مي كرد. و به راستي كه چه عميق و زيبا پيش بيني نمود،و چقدر به جا و شايسته به آينده نگريست.

حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاي محمد حسن رحيميان، يكي از اعضاي دفتر امام پس از بيان نظم و حساب دقيق در زندگي امام،مي نويسد:

«چند برنامه به طور استثنايي برخلاف برنامه ريزي و نظم دقيق رخ داد، يكي از آن ها در مورد حضرت آيت الله خامنه اي مدظله بود، وقتي كه امام مطلع شد كه ايشان در اول وقت ساعت هشت در دفتر حضور دارند. دستور دادند شما كارهايتان را براي بعد بگذاريد، به اين ترتيب بر خلاف معمول، اول ملاقات با حضرت آيت الله خامنه اي، انجام شد، و بعد از آن ما مشغول كار شديم.

در آن زمان ما متوجه دليل اين امتياز و عنايت ويژه حضرت امام نسبت به آيت الله خامنه اي نبوديم، ولي ديري نپاييد كه با مرورزمان نمونه اي ديگر از آينده نگري و ژرف انديشي امام نمودارشد.»

پس از پيروزي انقلاب، شوراي انقلاب از بزرگاني مانند آيت الله شهيد مطهري، آيت الله طالقاني و... تشكيل شد. يكي از اعضاي اين شورا، حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله بودند.

حضرت امام قدس سره پس از حادثه بمب گذاري و مصدوم شدن حضرت آيت الله خامنه اي، پيامي دادند، در فرازي از آن پيام خطاب به آيت الله خامنه اي چنين آمده: «... شما سربازي فداكاردر جبهه جنگ، و معلمي آموزنده در محراب، و خطيبي توانا درجمعه و جماعات، و راهنمايي دل سوز در صحنه انقلاب مي باشيد...

اينان (منافقين) با سوء قصدبه شما، عواطف ميليون ها انسان متعهد را در سراسر كشور، بلكه جهان جريحه دار نمودند...»

حضرت امام در سه نوبت تصريح به رهبري حضرت آيت الله خامنه اي،بعد از خود كردند:

1 مرحوم حجه الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا، فرزند امام نقل كرد:

هنگامي كه حضرت آيت الله خامنه اي به كره شمالي سفر كرده بود،امام گزارش هاي آن سفر را از تلويزيون مي ديدند، آن منظره ديداراز كره، استقبال مردم، و سخنراني ها و مذاكرات ايشان در آن سفر، خيلي برايشان جالب بود، فرمودند: «الحق ايشان (آقاي خامنه اي) شايستگي رهبري را دارند.»

2 حضرت حجه الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني فرمود: در جلسه اي با حضور سه قوه (كه در آن وقت عبارت بودند از: آقاي خامنه اي،و آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي اردبيلي) در محضر امام بوديم،آقاي حاج احمد آقا و ميرحسين موسوي نخست وزير وقت نيز بودند،صحبت از اين به ميان آمد كه بعد از رحلت امام، ما مشكل داريم،زيرا ممكن است خلا رهبري پيش آيد، امام فرمودند: «خلا رهبري پيش نمي آيد، و شما آدم داريد» گفته شد: چه كسي؟ امام (اشاره به آقاي خامنه اي كرد و) فرمود: «اين آقاي خامنه اي.»

3 نيز آقاي رفسنجاني فرمودند: من به طور خصوصي به حضور امام رسيدم، مقداري روي بازتري داشتم و مطالب را بي پرده مي گفتم،در مورد قائم مقام رهبر و مشكلاتي كه پيدا مي شود صحبت كردم،باز ايشان با صراحت گفتند: «شما در بن بست نخواهيد بود، چنين فردي آيت الله خامنه اي در ميان شما است، چرا خودتان نمي دانيد.»

بحمدالله همان گونه كه حضرت امام با دورنگري خردمندانه و نيك انديشي داهيانه، پيش بيني نمودند، اكنون مقام معظم رهبري، ازپيوند متقابل بسيار عميق، عارفانه و عاشقانه اي با مردم برخوردار است، و به راستي كه گويي حضرت امام به صورت جوان برگشته و نور و بوي معطر امام از وجود ايشان كه از سلاله سادات حسيني هستند آشكار است.

نمونه اي از اين پيوند مقدس به تازگي در ماجراي حادثه تلخ كوي دانشگاه رخ داد، و ايشان در روز 21 تير امسال (1378ش) درحسينيه امام صحبت كردند، شور و شوق حاضران به قدري عميق وعاشقانه بود كه در چند مورد صداي گريه شوق حاضران بلند مي شد،و آن ها نهايت احساسات پاك ديني و غيرت مكتبي خود را به آن رهبر بزرگوار نشان دادند، و همه را به ياد جلسات حضرت امام(ره) انداختند، و همين جلسه پرشور آن چنان شور و نشوري ايجاد كرد و تحولي انقلابي در مردم پديدار ساخت كه در روزچهارشنبه 23 تير راهپيمايي عظيم و اجتماع ميليوني در تهران وشهرستان ها به وجود آورد. به گونه اي كه ضد انقلاب و بدخواهان به تعبير مقام معظم رهبري، چون كاغذ مچاله شده، با كمال ذلت عقب نشيني كردند اين پيوند مقدس امت و رهبر است كه ضامن استقلال وامنيت كشور است و از نتايج و آثار درخشان حكومت اسلامي در پرتوولايت فقيه است، كه بايد قدر آن را بشناسيم و هوشيار باشيم كه هستيم. در غير اين صورت، دشمنان داخلي و خارجي، كشور عزيز مارا به افغانستان ديگر تبديل خواهند كرد، مقام معظم رهبري، به راستي عمود خيمه انقلاب اسلامي هستند، و در حوادث و فراز ونشيب ها بارقه اميد براي دل ها مي باشند و روحي تازه در كالبدهامي دمند.

بايد با كمال هوشياري و تلاش، در عرصه ها و صحنه ها حضور داشت، وگوش به زنگ براي شنيدن فرمان رهبري و اجراي آن بود، در اين صورت است كه در پرتو چنين پيوند و انسجامي هرگز، جامعه ماآسيب نمي بيند، و روز به روز بر رونق انقلاب اسلامي در همه ابعادش مي افزايد.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید