موضوع بحث مقايسهاي بين دموكراسي ليبرال و مردمسالاري ديني و تبيين جايگاه مردم در حكومت اسلامي با تز ولايت فقيه است.
مقدمه اوّل: پيشينة بحث
بحث از جايگاه نقش مردم در حكومت از مسائلي است كه همواره متفكران بدان اهميت داده و جايگاه ويژهاي را براي آن قايل بودند، بحثي است كه انديشة انديشمندان و به ويژه فيلسوفان سياسي را به خود مشغول كرده است. و به همين دليل اين بحث، جديد نيست، طرح اين بحث پيشينهاي طولاني دارد و بازگشت به نيمه دوّم قرن پنجم قبل از ميلاد دارد.
با مراجعه به مجموعه آثار افلاطون، مخصوصاً در رسالة محاكمه، چالشهاي بين مخالفان و موافقان دموكراسي مورد ذكر و نقد و بررسي بوده است.
به عبارتي طرح بحث متجاوز از بيست و پنج قرن گذشته است و هنوز نيز پروندة بحث مفتوح است و به بايگاني نرفته است.
مقدمة دوّم: واژه شناسي بحث
واژه دموكراسي، تلفيقي از دو لفظ يوناني «دموس» و «كراتوس» است، اين واژهها به معناي مردم مردم و حاكميت و قدرت و حكومت است. و بدين ترتيب معناي تحت اللفظي دموكراسي حاكميت و قدرت مردم است. كه در ترجمهها گاه به حكومت مردم بر مردم، حكومت مردم براي مردم نيز ياد شده است.
دموكراسي در اصطلاح
گذشته از واژه شناسي و شناسايي معني لغوي، دريك بحث علمي شناخت معاني اصطلاحي كارساز و لازم است، معاني اصطلاحي دموكراسي نيز يكسان نيست، بهترين روش براي فهم معناي اصطلاحي دموكراسي، توجه به تقسيمات دموكراسي است.
تقسيمات دموكراسي و تبيين موضوع بحث
دموكراسي از لحاظهاي مختلف داراي تقسيماتي است. از يك نظر دموكراسي به مستقيم و غيرمستقيم تقسيم شده است.
دموكراسي مستقيم بيشتر در دوران يونان باستان بوده است. در دولت شهرهاي يونان قرن پنجم، عموم مردم (به جز زنان، كودكان و بردگان) ميتوانستند در وضع قوانين، سياستگذاريها و اجراي آن مشاركت مستقيم داشته باشند. اين مشاركت مستقيم به معناي عدم انتخاب وكيل نبود، بلكه مراد، حضور مستقيم و مشاركت دستهجمعي در تصميمات بوده است.
در دموكراسي غير مستقيم، نظام حكومتي به صورت نظامات پارلماني و حكومتي با مشاركت مردم در انتخابات مجلس و... است كه البته گونههاي آن در كشورها متفاوت است. مردم مستقيماً وضع قانون ندارد بلكه به واسطه وكلا و نمايندگان اين امر شكل ميگيرد.
با لحاظ و نظري ديگر دموكراسي منقسم به تك حزبي و چند حزبي است.
در برخي نظامات دموكراتيك جز يك حزب پذيرفته شده و مطرح نيست امّا در ساير نظامات حضور چند حزب پذيرفته شده است و در جهان امروز بسياري، از پلوراليزم سياسي دفاع ميكنند و معتقدند كه مردم نبايد به صورت تودهوار در انتخابات مشاركت كنند، بلكه سخن اصلي از آنِ احزاب است. احزابي كه قدرت، اقتصاد و تبليغات را در اختيار دارند، ميتوانند فعاليت كرده و آن ايده را تحقق بخشند.
دموكراسي به لحاظ سوي تقسيم بندي شده است. اين تقسيم بندي در بحث ما داراي اهميت ويژهاي است، اين تقسيم به لحاظ پشتوانة فكري و ايدئولوژيكي است كه آن نظام دموكراتيك از آن برخوردار است.
امروزه نظام دموكراتيك محض در دنيا نداريم، هر نظام دموكراتيك داراي پشتوانهاي فكري است و به همين لحاظ پسوندي را براي خود بر ميگزيند و آن پسوند نشانگر پشتوانه فكري آن طرز دموكراسي است. ميتوان دموكراسي را به آبي تشبيه كرد كه در ظرفهاي مختلف قابل شكلگيري است. و بدين خاطر مدلها و ايدئولوژيهاي مختلفي در دموكراسي به چشم ميخورد.
دموكراسي ليبرال به دموكراسي سوسياليستي، دموكراسي فمينيستي و... در حكومتهايي با ايدة فمينيستي، «دموس» يا مردم داراي تعريف خاصي است و صرفاً در اين گرايش به زنان «دموس» گفته ميشود و يا در حكومتهاي دموكراسي با ايده و پشتوانه سوسياليستي، مردم عبارت از كارگران صنعتياند، خصوصاً در نظام شوروي سابق مردم به همين دسته اطلاق شده و طبق انديشة ماركسيسم كارفرمايان جزو طبقه مردم اطلاق نميشدند. در حكومت دموكراسي ليبرال نيز پارادايم فكري خاصي حاكم است و نوعي زير ساختها و بنيانهاي فكري آن مدلها را تغذيه ميكند.
در كنار اين مدلها، مدل ديگري را برخي انديشمندان اسلامي، با پشتوانه فكري و عقيدتي خاصي ارائه كردند، اين مدل هر چند توسط بزرگان همچون مرحوم نائيني قبل از حضرت امام خميني (ره) مطرح شده است، لكن پس از ظهور انقلاب اسلامي، اين مدل توسط حضرت امام (ره) بازبيني و محقق شد. و در زمان ما، مقام معظم رهبري، بر اين مدل، مردمسالاري ديني را نام نهاد، اين تفكر داراي سابقه بوده است امّا نامگذاري و نيز تحقق آن در زمان ما است.
ما در اين محال درصدد بررسي و تبيين وجه اشتراك و امتياز دموكراسي ليبرال با مردمسالاري ديني هستيم، يعني سخن در دموكراسي مطلق نيست، بلكه دموكراسي شكل گرفته در دو قالب مورد بحث ما است.
اهميت اين بحث
آن چه در اين مجال مهم است ضرورت اين بحث است، چه آن كه مدل رايج در جهان امروز، به خصوص در جهان غرب دموكراسي ليبرال است، و رقيب جدي اين مدل، قالب مردمسالاري ديني است كه امروزه بسيار مورد توجه قرار گرفته است و دنياي غرب علاقمند به دانستن اصول و مباني مردمسالاري ديني هستند.
در آكسفورد و نيويورك همايشي با عنوان رابطة اسلام و مردمسالاري ديني مطرح شده است و انديشمندان در اين همايشها به اظهار نظر پرداختهاند و لذا هم اينكم از بحثهاي مهم دنياي غرب و از مسائل مطرح در ادبيات سياسي به شمار ميرود. فوكو، پست مدرن معروف دنياي معاصر جملهاي معروف دارد:
«در دنياي امروز، در دوران چند دههاي كه مدرنيزم بيرقيب به كار خود ادامه ميداد، انقلاب اسلامي»
با طرح مدلي از دموكراسي در مقابل آن ايستاد و عرض اندام كرد.و دنيا منتظر تحليل انديشهورزان از اين مدلها و مقايسه آنها است.
دموكراسي ليبرال
اين مدل از دموكراسي مبتني بر يك سري آموزههايي است. اصول مهم مطرح شده در دموكراسي ليبرال عبارتند از:
الف. اصل سرمايهداري:
يكي از مقولات دموكراسي ليبرال سرمايهداري است، سرمايهداري غير از سرمايه گذاري است، اگر فعاليت بخش خصوصي مورد پذيرش در جامعهاي باشد به معناي پذيرش سرمايهداري نيست. در سرمايهداري، حاكميت نهايي جامعه در اختيار سرمايه داران است. اين اصل را فرانسيس فوكوياما مطرح كرد و آن را جزو اركان اصلي دموكراسي ليبرال دانست كه بين قدرت و حاكميت و سرمايهداران پيوند محكمي برقرار است.
امروزه در كشورهاي اروپايي فعالترين شبكههاي تلويزيوني در اختيار سرمايهداران است و همينها شخصيتهاي مطرح و فعال در احزاب هستند. امروزه سرمايه و ثروت در دنيا با يكديگر پيوند دارد. زر و زور كه هميشه اصلاحگرايان در طول تاريخ از آن ناليدهاند، باز هم حرف اوّل را ميزند. زر و زور در دنيا با هم پيوند دارد. قدرت اقتصادي بيشتر به همراه قدرت سياسي بالاتر است.
در كشور آمريكا كه بيش از صد حزب حضور در صحنه دارند، لكن قدرت عمده در دست دو حزب قدرتمند جمهوريخواه و دموكراتيك است. و توپ قدرت و حكومت در دست اين دو حزب پاس داده ميشود. سياست تقسيم شده بين اين دو حزب توانمند است. زيرا قدرت اقتصادي براي اين دو حزب توزيع شده است.
ب. تكثر احزاب
يكي از شعارهاي دموكراسي ليبرال، پلوراليزم سياسي است. احزاب بايد متكثر بوده حضور داشته باشند. نظام دموكراتيك تودهوار مورد قبول نيست به جايگاه يافتن ملازم عضويت و انتساب به حزب است و انتخابات و حتي رأي مردم به اعتبار آن حزب است نه اعتبار و لياقت شخص. و اين احزاب در عرصههاي مختلف داراي مواضعي تعريف شده و مشخص است. شخص در واقع سخنگوي حزب است و حزب است كه اداره مملكت را به عهده ميگيرد.
ج. حاكميت عقل جمعي
اگر گفته ميشود حكومتهاي ليبرال معتقد به اومانيستم هستند، اين بدان معني نيست كه براي انسان ارزش قايل هستند و...، اومانيسم در آن جا عبارت از انسان خدايي است. خداوند در انديشههاي گذشته داراي جايگاه بوده است و با حاكميت عقل جمعي انسان به جاي خدا نشسته است و اگر خدا هم در جامعه بخواهد مورد پذيرش قرار گيرد، بايد ديد آن خدا براي جامعه داراي نفع است يا خير. لذا خداي براي انسان است نه انسان براي خدا.
اصالت انسان و عقل جمعي جايگاه خود را در پارادايم حزبي پيدا ميكند، يعني حزبي كه قدرت را در دست دارد. آن حزب داراي عقل جمعي است كه اصيل است، سخن از عقل جمعي كل انسانها نيست بلكه بحث در اصالت عقل جمعي حزب است. و لذا اومانيسم پيوندي وثيق با پلوراليزم سياسي دارد، اينها حلقههاي يك زنجيرند و با ديالوگ متقابل همديگر را تعريف ميكنند.
د. سكولاريسم
در حكومتهاي ليبرال دين حتماً از صحنه اجتماع حذف ميشود. نه تنها دين از صحنه سياست حذف شده، بلكه از صحنه اجتماع نيز بركنار است. سكولاريسم دنياگرايي و عرفيگرايي است. و سكولاريزاسيون هم به معناي عرفي شده است.
آنچه در وضع قوانين و اداره جامعه حاكميت دارد عرف است. امّا مراد از عرف باز همان عقل جمعي تنيده شده در حزب است. دين نه در عرصة سياست و نه در عرصة اقتصاد و نه در عرصة حقوق و نه در عرصة مديريت و نه در عرصة اخلاق اجتماعي حضور ندارد.
در نظر حكومتهاي ليبرالاقدام كودتاگران بر عليه جبهه نجات اسلامي الجزاير مورد تأييد و تشكيل قانوني جبهه نجات غيردموكراتيك است.