دموكراسي و انديشه اصلاحي: دموكراسي در نگاه مصلحان مغرب عربي

  • سه شنبه, 23 مهر 1392 14:22
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3274 بار

 

در اين فاصله، مكتب فكري متفاوتي در مغرب عربي توسعه يافت كه از جنبش اصلاحي «خيرالدين تونسي» در قرن نوزدهم و ايده هاي عبده - كه دوبار از تونس ديدار كرد و همكاران بسيار در آن جا داشت 1 - بن باديس، الثعالبي، الطاهر الحدّاد، علّال الفاسي و ديگران الهام مي گرفت.

البته معروف است كه «مالك بنّابي» مكتب فكري جديد مغرب را پي افكند. بنّابي (1973 - 1905) متفكر الجزايري آشنا با فرهنگ فرانسوي، بر اين باور بود كه ورود اروپا مسلمانان را قادر ساخت تا با شكستن نظام اجتماعي متصلب موجود و آزاد سازي خويش خرافات و اوهام و خيالات، خود را از فساد و تباهي ويژه ي اذهان ناتوان و گرفتار ضعف هاي اخلاقي، نجات دهند.2

وي از اوايل دهه ي 50 تا زمان مرگش درباره ي آنچه كه آن ها مهم ترين مسايل مي دانست قلم زد و سخنراني كرد. اين مسايل عبارت بودند از: تمدن، فرهنگ، مفاهيم، شرق گرايي و دموكراسي.3 بنّابي در سخنراني اي با عنوان «دموكراسي در اسلام» - كه به زبان فرانسه در كلوپ دانشجويان مغربي در 1960 ايراد كرد و «راشد الغنوشي» آن را به عربي برگرداند - كوشيد به اين پرسش كه آيا در اسلام دموكراسي وجود دارد، پاسخ دهد.

او يادآور شد كه تعريف مفاهيم «اسلام» و «دموكراسي» به شيوه ي متعارف، ما را به اين نتيجه مي رساند كه نسبت به زمان و مكان، ارتباطي بين اين دو وجود ندارد.

او ادعا كرد تصوّر اين مفاهيم جدا از اشارات تاريخي آن ها و تعريف مجدد دموكراسي در وسيع ترين واژگانش بدون اشتقاقات زبان شناختي و رها از هر گونه دلالت ها و الزامات ايدئولوژيك، ما را به نتيجه اي متفاوت رهنمون مي شود.

او گفت: بايد از سه زاويه به دموكراسي نگاه كرد: دموكراسي به عنوان يك عقيده و نظر نسبت به خود، دموكراسي به عنوان يك عقيده تركيبي از شرايط سياسي - اجتماعي لازم براي شكل گيري و توسعه ي اين عقايد و نظرها در افراد...، بر خلاف شرح و تصوير فلسفه ي رومانتيك دوران «ژان ژاك روسو»، شرايط دموكراسي را طبيعت پديد نمي آورد و از لوازم و مقتضيات حقوق طبيعي نيست؛ بلكه نتيجه ي فرهنگي خاص، اوج پيشرفت علوم انساني و ارزيابي جديدي از ارزش بشر يا ارزيابي از خود و ديگران است. فكر دموكراتيك ره آورد قرن ها پيشرفت و محصول اين قدرداني و درك دوگانه ي ارزش بشر است.

بنّابي، با نقل قوي از مورخ فرانسوي گيوزت [Guizot] در كتابش با عنوان «اروپا از پايان امپراتوري رومي تا انقلاب فرانسه»، تأكيد مي كند كه مراحل متعدد رشد و پيشرفت، به ظهور دموكراسي و رشد فكر دموكراتيك در كشورهاي اروپايي انجاميد.

او مي گويد: «اين مورخ بزرگ براي ما توضيح مي دهد كه چگونه منابع دموكراسي غربي، قبل از اين كه فكر دموكراتيك به تدريج - پيش از اعلام حقوق بشر و شهروندان - شكل گيرد، ساده و اندك بود... .فكر دموكراتيك اروپايي از طريق دو جنبش تاريخي عظيم، راه خويش را آغاز كرد: جنبش اصلاح و جنبش رنسانس.»

بّنابي اين دو جنبش را اولين نمود ارزش انسان اروپايي در قلمرو روح و ذهن در نظر مي گيرد و تأكيد مي ورزد كه وقتي اين مطلب از قيود تاريخي و سياسي تهي گردد، جوهر فكر دموكراتيك غربي است؛ زيرا الهام از مجموع پديده و ويژگي هاي مخصوص تاريخ غربي - كه در تاريخ، نژاد و مردمان ديگر يافت نمي شود - سرچشمه مي گيرد؛ به عبارت ديگر، فكر دموكراتيك در اروپا و پيامد طبيعي جنبش اصلاح و رنسانس بود، از اين رو نمي تواند به سادگي از تاريخ اروپا جدا شده و درباره ي ملت هاي ديگر به كار گرفته شود.4

بنّابي، درباره ي وجود دموكراسي در اسلام، مدعي است كه اين مسأله بر فراهم بودن شرايط عمومي فكر دموكراتيك مبتني است؛ او سپس مجموعه اي از پرسش ها را مطرح مي كند:

آيا اسلام شرايط عيني و ذهني دموكراسي را تأمين و تضمين مي كند؛ يعني فكر و نظري درباره ي «شخص» و «ديگران» توليد مي كند كه با فكر دموكراتيك سازگار باشد؟

آيا اسلام براي توسعه ي چنين فكري شرايط اجتماعي مناسبي پديد مي آورد؟

آيا اسلام واقعا شدت و كيفيّت انگيزه هاي منفي و گرايش هاي ضد دموكراسي را كاهش مي دهد؟

او معتقد است هر پروژه ي معطوف به تأسيس دموكراسي، بايد فعاليتي تحصيلي و آموزشي براي تمام جامعه تلقي شود؛ با فعاليتي كه از طريق اجراي يك برنامه ي آموزشي جامع - كه جنبه هاي روان شناختي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي را در بر مي گيرد - مديريت شود: «دموكراسي - آن گونه كه به طور سطحي بر اساس كاربرد رايج واژه شناسي اش فهميده شده است - تنها فرايندي سياسي كه به وسيله ي آن قدرت به مردم واگذار مي شود، نيست...؛ بلكه توليد يك فكر، پاسخ هاي عيني و ذهني و معيارهايي است كه مجموعا سبب مي گردد دموكراسي پيش از آن كه در قانون اساسي بيان مي شود، جاي وجدان مردم را پر كند.

قانون اساسي معمولاً چيزي جز پيامد رسمي فعاليت دموكراتيك در يك متن مدوّن شده نيست؛ اگر اين متن به آداب و رسوم و سنت هاي الهام بخش آن و يا به عبارت ديگر، به توجيهات تاريخي ضروري كننده اش مسبوق نباشد، هيچ معنا و مفهومي نخواهد داشت.

وي سپس هشدار مي دهد: پاسخ به اين پرسش كه «آيا در اسلام دموكراسي وجود دارد؟» ضرورتا به يك حكومت فقهي بر گرفته از سنت و قرآن مربوط نمي شود، بلكه اسلام به طور كلي به اساس اسلام ارتباط دارد.

او مي گويد: به اين معنا، نبايد اسلام را قانوني اساسي كه حاكميت امتي خاص را اعلام يا حقوق و آزادي هاي مردمي خاص را بيان مي كند، به شمار آورد. اسلام را بايد به عنوان يك فعاليت دموكراتيك، مورد توجه قرار داد. اين فعاليت محصول تمريني است كه از طريق آن، موقعيت يك مسلمان در برابر جامعه ي پيرامونش تعريف مي شود.

بنّابي در سخن هاي خود پيرامون مدل هاي دموكراسي ( «غربي» در اروپا، «مردمي» در شرق و «جديد» در چين) مدل اسلامي دموكراسي را قابل دسترسي مي داند. به گفته ي بنّابي، دموكراسي اسلام با ديگر انواع دموكراسي تفاوت دارد؛ زيرا اسلام به انسان ارزش مي دهد؛ اين روش از ارزش هاي اجتماعي يا سياسي - كه ره آورد ديگر مدل هاي دموكراسي شمرده مي شود - برتر است. آيه ي 70 سوره ي هفدهم «لقد كرّمنا بني آدم» به انسان ارزش اعطا مي كند. گويا اين آيه نازل شده است. «تا بنياني براي مدل دموكراسي اسلامي باشد. مدلي كه از همه ي مدل هاي ديگر ارزشمندتر است.

در اين مدل، عنصر الهي ـ كه در انسان به وديعه نهاده شده ـ مورد توجه قرار گرفته، نه فقط جنبه هاي انساني يا اجتماعي كه در مدل هاي ديگر دارد. از اين رو، نوعي تقدس و حرمت به انسان داده شده و ارزش وي از ارزش هاي ديگر ـ كه مورد توجه مدل هاي ديگر قرار گرفته ـ برتر گرديده است».5

به هر حال، بنّابي علاقه مند است بين آنچه اسلام توانايي ارايه آن را دارد و وضعيت متداول مسلمانان تمايز قايل شود. او نتيجه مي گيرد كه دموكراسي در اسلام وجود دارد. البته نه در دوراني مانند امروز - كه درخشندگي سنت هاي اسلامي از ميان رفته است - بلكه در چهل سال نخست تاريخ اسلام كه عصر ايجاد اين سنت ها و توسعه ي جامعه ي اسلامي بوده است.6

تحليل بنّابي، در دوران خودش ـ كه اسلام گرايان در بيشتر دنياي عرب، به ويژه در خاورميانه، تحت تأثير انديشه هاي سيد قطب بودند و بدون درك دموكراسي، با آن دشمني مي ورزيدند - نوعي انقلاب به شمار مي آمد. صرف نظر كردن تدريجي و گاه اكراه آميزِ جنبش هاي اسلامي از مواضع قديمي درباره ي دموكراسي، عمدتا مديون شاگردان بنّابي مانند راشد غنوشي و ديگر متفكران آفريقاي شمالي است.

مالك بنابي كه به گفته ي غنوشي «بي ترديد عنصري از فرهنگ اسلامي عقل گرايي به شمار مي رود. و به ويژه احياي فرهنگ تاريخي عقل گرايي ابن خلدون را نمايندگي مي كند»، بر اسلام گرايان تونس تأثيري عميق بر جاي گذارد.

اولين برخورد اين دو، زماني بود كه غنوشي در بازگشت از پاريس به تونس، به اسپانيا، مراكش و الجزاير مسافرت كرد و با بنّابي ديدار نمود. غنوشي، آن گونه كه خود مي گويد، كتاب هاي او را در دمشق - زماني كه به اسلام گرويد- خوانده بود.7

او پس از خواندن كتاب هاي سيد قطب در دوران تحصيلش در سوريه و فرانسه، تحت تأثير انديشه هاي او قرار گرفت؛ با انگيزه به بنّابي - كه با قوت قطب را نقد مي كرد - گوش فرا داد. قطب در يكي از نوشته هايش بدون ذكر نام به بنابي اشاره مي كند و مي نويسد: «يك نويسنده ي الجزايري كه درباره اسلام قلم مي زند، بر اين باور است كه اسلام يك چيز است و تمدن چيزي ديگر». بنابي ظاهرا از اين نظر قطب - كه خود معتقد بود بي معنا است - ناراحت شده بود.

غنوشي، پس از گوش دادن به اين انتقاد قطب نتيجه گرفت كه بنابي معرفتي عميق تر دارد و بهتر از قطب تمدن را درك كرده است. بنابي مي گفت: «تمدن تبديل يك ايده ي خوب به يك واقعيت است؛ ولي اسلام يك سلسله خط مشي، شيوه ي زندگي يا پروژه است كه اگر عمل شود و طرفدارانش آن را انجام دهند و در دنيا به طور مثبت عمل كنند و بر انسان، اشيا و زمان تأثير بگذارند، يك تمدن را پديد مي آورد. از اين رو يك مسلمان ممكن است غير متمدن باشد، همان طور كه يك غير مسلمان ممكن است متمدن باشد».8

به عبارت ديگر، قطب تأكيد مي كرد كه تمدن با اسلام مترادف است؛ مسلمانان متمدن و غير مسلمانان غير متمدنند. غنوشي اظهار مي كند: «اين باور ناگزير به تكفير مي انجامد... به نظر مي رسد قطب اين باور را از خوارج - كه معتقد بودند شخص مسلمان نيست مگر اين كه بي گناه باشد - گرفته و در مسأله ي تمدن به كار برده است. بر اين اساس، تمامي مسلمانان عقب افتاده و غي متمدن در شمار كافران جاي مي گيرند.9

پاورقيها:

1. Ibid، P. 106.

2 .Albert Hourani، Arabic Thought in The Liberal Age، 1798 - 1939، OP. Cit.، P. 371.

3. Ibid، PP. 372 - 3.

4. مالك بنّابي، القضايا اكبري. (بيروت: دارالفكر، 1991.)

5. همان، ص 133 - 140.

6. همان، ص 144 - 145.

7. همان، ص 146.

8. همان، ص 150.

9. مصاحبه بامحقق، لندن، ژوئن 1995.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید