انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه(2)

  • جمعه, 03 آبان 1392 13:51
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3497 بار

مؤلف: محمد صادق مزينانى

 

چرايي طرح بحث

علامه نراقي، با نگاشتن رساله اي جداگانه وويژه در باب ولايت فقيه، افزون بر پاسخ به نياز زمان، هدفهايي را پي گيري مي كرده است:

.1 تدوين انديشه سياسي:

محوري ترين انديشه سياسي، يعني انديشه ولايت فقيه، در لابه لاي كتابهاي فقهي و كلامي پراكنده بود؛ از اين روي، آن جايگاه درخور را در بين بحثهاي فقهي نداشت و از جايگاه خود كه بايد در مدار قرار مي گرفت و محور بحثها و مقوله هاي فقهي مي شد، خارج گرديده بود؛ از اين روي، علامه نراقي كه نياز زمان و رويكرد اهل فكر و نظر و گره گشايي اين مقوله مهم را به خوبي دريافته بود، آن را از لابه لاي كتابها و رساله هاي فقهي بيرون كشيد و رساله اي به آن ويژه ساخت و دليلها و قلمرو آن را به روشني بيان كرد . (50)

پس از ايشان، ميرفتاح مراغه اي، اين سيره نيك را پي گرفت و رساله اي در اين باب نگاشت . (51)

.2 تكليف سياسي فقيهان و مردم:

مردم و فقيهان، همان گونه كه تكليف عبادي دارند و بايد بدانند و انجام دهند، تكليف سياسي هم دارند، بايد بدانند و انجام دهند.

علامه نراقي، با اين نوشتار، وظيفه و تكليف سياسي فقيهان و مردم را به روشني يادآور شد و بيان كرد.

اين، از آن روي بود كه مي ديد فقيهاني از كنار اين مسأله مهم، مي گذرند و از زير بار اين وظيفه اساسي، شانه خالي مي كنند. و اين اهرم بسيار قوي را براي حركت آفريني و رهايي مردم از ستم و بهبود زندگي مادي و معنوي آنان، به كار نمي بندند و احياي آن را وظيفه خود نمي دانند و از مسؤوليت پذيري و سرپرستي مردم منطقه و سرزميني، با شايستگي كه دارند، مي پرهيزند.

و مي ديد، مردم، به جايگاه فقيه عادل و شايسته و داراي ويژگيهاي زمامداري و سرپرستي پي نبرده و وظيفه خود نمي دانند از فرمانهاي او پيروي كنند.

علامه نراقي، با اين پژوهش و نگاه نو و ابتكاري به مسأله، خواسته است هشدار بدهد كه اين، وظيفه اي است همگاني، فقيه و عامي، بايد براي احياي آن و در رأس هرم قدرت قراردادن آن، تلاش ورزند.

وي در مقدمه رساله خود مي نويسد:

«والمقصود لنا بيان ولاية الفقها، الذين هم الحكام في زمان الغيبة والنواب عن الائمة .» (52)

هدف ما در اين رساله، بيان ولايت فقيهان است؛ آنان كه در روزگار غيبت، حاكمان و جانشينان و نمايندگان امام معصوم (ع) بشمارند.

در حكومتهايي كه بر شالوده رأي مردم بنا شده اند، مانند نظامها و حكومتهاي دموكراسي، مردم حق دارند، در عرصه هاي سياسي وارد شوند و نقش آفرينند و براي اداره هر بخش از جامعه و كل نظام، كساني را بر گزينند و براي پذيرش مسؤوليت، اگر داراي ويژگيهاي لازم باشند، اعلام آمادگي كنند و از مردم بخواهند كه براي پستي كه خود را نامزد كرده اند، او را برگزينند.

ولي در نگاه عالمان شيعي، از جمله نراقي، نقش آفريني و حضور در عرصه سياست، تكليف، وظيفه و واجب كفايي است. بر همين مبني، وي، تشكيل حكومت را وظيفه و تكليف فقيهان شيعه دانسته و از آنان مي خواهد كه اگر ممكن بود، در اين راستا حركت كنند.

از ديگر سوي، در اين نگاه، مردم وظيفه دارند كه خردمندترين، شايسته ترين، شجاع ترين فقيه را براي رهبري معنوي و مديريت سياسي كشور، بيابند و برگزينند و او را مرحله به مرحله ياري رسانند، تا به هدفش برسد. اين مسأله عقلي است و هر خردمندي مي پذيرد؛ چرا كه جامعه بنا شده بر شالوده عقيده و مرام و آيين ويژه، نمي تواند بدون رهبري مردمي و اساسنامه نگارش يافته براساس آموزه هاي آيين به پادارنده جامعه، سير كمال را بپويد.

در اين گونه جامعه ها، حكومت بايد به كارشناسان آن آيين و مرام، سپرده شود، اين كه امامان (ع) به شيعيان دستور مي داده اند كه نبايد براي داوري و پايان دادن به درگيريها و اختلافها بر سر دين، ميراث و... به نزد اميران ستم و قاضيان دستگاه آنان بروند، از همين باب است .

درباره حكومت و حكومت گران و اين كه چه كساني بايد حاكم باشند و چه كساني شايستگي حكومت ندارند و ساختار حكومت بايد چگونه باشد، امامان (ع) بسيار حساس بودند و دغدغه داشتند و آن را امري ساده نمي انگاشتند كه بتوان به آساني از كنار آن گذشت و كاري نداشت كه چه كساني حكومت مي كنند و چه حكومتي، با چه ويژگي و ساختاري، چتر خود را بر سر جامعه گسترانده است.

امامان، اين دقت و دغدغه را از آنچه در پيرامونشان مي گذشت و از حكومتها و حكومت گران، به شيعيان نيز سريان مي دادند و به آنان مي آموزاندند كه تنها كساني درخور پيرويند كه از شايستگيهاي بالايي برخوردار باشند و گردش كار حكومتي كه بر سرير آن نشسته اند، بر اساس آموزه هاي دين انجام پذيرد.

.3 جلوگيري از راهيابي ناشايستگان، به مقام ولايت:

علاقه مردم به فقيهان و عالمان و پاي بندي آنان به فرمانها، دستورها و بايد و نبايدهاي فقيهان و عالمان كه برابر فرمانها و دستورهاي اسلامي صورت مي گرفت، هيأت حاكمه را بر آن مي داشت خود را به اين گروه از عالمان و فقيهان، نزديك كنند و براي پيشبرد برنامه و هدفهاي خود از آنان بهره برند و زير لواي اين گروه از عالمان، قدرت و نيروي مردم را پايه هاي حكومت خويش قرار دهند. اما از آن جا كه عالمان در كنام تقوا مي زيستند و در پناه سنگر فتح ناشدني پروا پيشگي به سر مي بردند، از نزديك شدن به آنان، ره به جايي نمي بردند كه بسيار وقتها، مورد اعتراض نيز قرار مي گرفتند. از اين روي، بر گرد شماري از عالم نمايان ناپرهيزكار و آلوده به چرب و شيرين دنيا، گرد مي آمدند و آنان را در بخشي و در كاري بر اريكه ولايت مي نشاندند و به بهره برداريهاي ناروا مي پرداختند.

در اين هنگام و برهه سرنوشت و حساس كه پستهاي قضايي، اوقاف، نماز جمعه و...از سوي حكومت به ناشايستگان واگذار مي شد و حكومت تلاش مي كرد مردم را از نيروهاي اصيل و عالمان راستين و آنان كه بحق بايد مقام ولايت را عهده دار باشند، دور سازد و سراب را به جاي آب زلال و بركه هاي روشن، بنماياند، علامه نراقي، به حكم وظيفه، وارد عرصه مي شود و از كيان ولايت پاسداري مي كند:

«وكذا نري كثيرا من غير المحتاطين من افاضل العصر و طلاب الزمان، اذا وجدوا في انفسهم قوة الترجيح و الاقتدار علي التفريع، يجلسون مجلس الحكومة و يتولون امور الرعية فيفتون لهم في مسائل الحلال والحرام ويحكمون باحكام لم يثبت لهم وجوب القبول عنهم، كثبوت الهلال ونحوه و يجلسون مجلس القضاء والمرافعات و يجرون الحدود والتعزيرات و يتصرفون في اموال اليتامي والمجانين و السفهاء والغياب و يتولون انكحتهم و يعزلون الاوصياء وينصبون القوام و يقسمون الاخماس و يتصرفون في المال المجهول مالكه و يؤجرون الاوقاف العامة، الي غير ذلك من لوازم الرئاسة الكبري.

ونراهم ليس بيدهم فيما يفعلون دليل ولم يهتدوا في أعمالهم إلي سبيل، بل اكتفوا بما رأوا وسمعوا من العلماء الأطياب، فيفعلون تقليدا بلا اطلاع لهم علي محط فتاويهم فيهلكون و يهلكون. أأذن الله لهم، ام علي الله يفترون.» (55)

و همچنين مي بينيم در اين روزگار، بسياري از برترينان در دانش و طلاب ناپرواپيشه، آن گاه كه در خود، نيروي استنباط و شايستگي برآوردن فرعها از اصل مي يابند، به نهاد حكومت روي مي آورند و بر اريكه حكومت مي نشينند و سرپرستي امور مردمان را بر عهده مي گيرند و براي ايشان در مسائل حلال و حرام فتوا مي دهند و به احكامي حكم مي دهند كه بر مردم ثابت نشده است كه واجب است پذيرش از آنان، مانند ثابت شدن هلال و... به نهاد قضاء روي مي آورند و بر كرسي داوري بر مردم مي نشينند و حدود و تعزيرات را به اجرا در مي آورند و به دارايي يتيمان و ديوانگان و نابخردان و ناپديدشدگان، دست مي يازند، اجرا كنندگان وصيت را بر كنار مي كنند، و بر يتيمان، ديوانگان و... سرپرست مي گمارند و پنج يك ها و خمسها را تقسيم مي كنند و در مالهاي ناشناخته مالك دست مي يازند و وقفهاي همگاني را اجاره مي دهند و غير اينها از بايستگيهاي رياست برتر و والاتر.

و مي بينيم ايشان را كه براي آنچه انجام مي دهند، دليلي در دست ندارند. و هدايت نيافته اند در رفتارشان به راهي، بلكه بسنده كرده اند به آنچه ديدند و شنيده اند از عالمان پاك . پس آنچه انجام داده اند، از روي تقليد از عالمان بوده، بدون اين كه آگاه باشند بر فرود آمدنگاه فتواهاي ايشان. خود را به هلاكت مي افكنند و ديگران را نيز. «آيا خداوند بدينان اجازه داده است، يا بر خدا دروغ مي بندند.»

او، در طاقديس نيز، از اين نابساماني ناليده و شكوه سر داده است. (56)

.4 نامشروع جلوه دادن حكومت قاجاريان:

علامه نراقي با درنگ و كندوكاو روي بحث ولايت فقيه و كالبدشكافي و نماياندن زواياي آن و سريان دادن اين مقوله مهم به محفلهاي علمي، هم مي خواست ثابت كند كه فقيهان برخوردار از دانش برتر و خرد ناب تر و تدبير قوي، ولايت دارند و بايد عرصه دار باشند و در رأس هرم جامعه و رهبري معنوي و مرامي قرار بگيرند و هم مي خواست به مردم بفهماند و وانمود كند كه پادشاهي پادشاهان قاجار، بر مبناي درستي استوار نيست، نه پايگاه شرعي دارد و نه پايگاه مردمي، پس مشروعيت ندارد.

اين همان جرياني بود كه حكومت گران قاجار، برنمي تابيدند و عليه آن دسيسه مي كردند، چون بر آنان بسيار گران مي آمد كه عالمان دين، فقيهان و متكلمان، كه حكومت گران قاجار، سخت خود را وابسته به آنان مي نمودند، حركتي را انجام و به تلاش و تكاپويي بپردازند كه با حاكميت آنان ناسازگاري داشته باشد و پايه هاي آن را سست كند. آنان، بحث از ولايت فقيه را از اين گونه تلاشها مي انگاشتند؛ اما به مصلحت حكومت خود نمي دانستند كه رودرروي آن بايستند و بر عالماني كه به اين مقوله مي پرداختند، سخت بگيرند؛ از اين روي تلاش مي ورزيدند با تشكيل جلسه هاي بحث در دربار، مخالف و موافق ولايت فقيه، درست كنند و رو در روي هم قرار دهند و از اين بين، بهره خويش برند.

در تاريخ آمده است:

«در محضر فتح علي شاه، بين ملا محمد علي مجتهد جدلي مازندراني، كه مقرب درگاه شاهي بود و برادران برغاني [ملا محمد تقي، ملا محمد صالح و ملا محمد علي ] كه در مجلس حضور داشتند، سر يك مسأله فقهيه مناظره و مباحثه شد و ملا محمد علي جدلي، نظر آنان را به كلي رد كرد و ضمنا اهانت هم نمود. حاج ملا محمد علي برغاني، به واسطه توهيني كه ملا محمد علي جدلي، به دو برادر وي وارد آورد، خشمناك شده، دوباره، مباحثه و مشاجره را با وي آغاز نمود و سيلي سختي بر بنا گوش مجتهد مازندراني نواخت. شاه، كه در حضور خود چنين جسارت و عملي را از او مشاهده كرد، در غضب و نفور شده، حكم به اخراجشان از مجلس، بلكه از تهران داد و هر سه برادر، به قزوين رفتند.» (57)

اما «مسأله فقيه» كه در دربار و حضور پادشاه به بحث گذاشته شده و بحث به جاي باريكي كشيده، چه بوده، در مقدمه «موسوعة البرغاني» به قلم آقاي عبدالحسين شهيدي صالحي آمده است:

«حينما أخذ جدنا، رضوان الله عليه، طهران مقرا لسكناه، و انتهت اليه الرياسة العامة، كان الاستعمار البريطاني يتغلغل في ربوع ايران و يبرم المعاهدات الاستعمارية مع البلاط الايراني.

فنهض الامام البرغاني ضد الطغاة و المستعمرين الانگليز، و اعلن فتواه ضد هم، فكانت هذه المعارضه اول معارضة من نوعها في التاريخ الاسلامي، و انضم العلماء الاحرار الي الامام البرغاني، فاشتد النزاع و طلب فتح علي الشاه القاجاري، عقد جلسة من كبار الفقهاء الاماميه، في قصر گلستان بطهران و تزعم الاجتماع شخصيا و استدل الامام البرغاني برأيه، و شرح خطر الانگليز و المعاهدات الاستعمارية و دور الفقهاء في عصر الغيبة الكبري. و انضم اليه العلماء الاحرار.ثم عارض المسئلة و الفكرة جمع من العلماء الملتزميين و وعاظ السلاطين، يتزعمهم الشيخ ملا محمد علي المازندراني، الشهير بالجنگلي و الملقب من قبل الشاه، بالجدلي بدلا من الجنگلي... و هو من علماء البلاط الايراني و اشتد الجدال و المناظرة مع عمي الشهيد و حين رأي الشهيد الثالث، ان هدف الشيخ الجنگلي هو الجدال و الدفاع عن الشاه و صلاحياته بدون دليل، سكت عنه.

ثم ناظره جدنا الامام البرغاني، قدس سره، فنكبه...» (58)

هنگامي كه جدما، رضايت خدا بر او باد، تهران را براي سكني برگزيد و مقام مرجعيت به او انجاميد، همزمان بود با ورود و رخنه استعمار بريتانيا به سرزمين ايران و بستن و استوار ساختن قراردادهاي استعماري با درباريان ايراني. در اين هنگام ملا محمد صالح برغاني، عليه طاغوتيان و استعمار گران انگليسي قيام كرد و به مخالفت با آنان فتوا داد.

اين، نخستين رويارويي با استعمار انگليس در تاريخ اسلام بود. با وي، علماي آزاده همراهي كردند و رويارويي، برخورد و كشمكش بالا گرفت و شدت يافت.

براي رسيدگي به اين موضوع و بحث درباره آن، فتح علي شاه جلسه اي در كاخ گلستان در تهران، تشكيل داد و بزرگان فقيهان شيعه را به آن جلسه دعوت كرد. فقيهان حضور يافتند. مديريت جلسه و رهبري آن را خود وي به عهده داشت.

ملا محمد صالح، به شرح خطر انگليس و قراردادهاي استعماري را بيان كرد و از نقش فقيهان در عصر غيبت كبري سخن به ميان آورد و اين كه در اين عصر، نوبت و مجال از آن فقيهان است .

عالمان و فقيهان آزاده جلسه، به ملا محمد صالح پيوستند و با او همراهي كردند.

سپس، گروهي از علماي پيرو و همراه شاه و وعاظ السلاطين، به رهبري ملا محمد علي مازندراني، مشهور به جنگلي، لقب داده شده از سوي شاه به جدلي، بدل از جنگلي به مخالفت با مسأله و انديشه طرح شده از سوي ملا محمد صالح برغاني برخاستند.

در اين هنگام جدال و مناظره با عمويم، شهيد [ملا محمد تقي برغاني ] بالا گرفت و شدت يافت. شهيد ثالث، وقتي ديد، هدف شيخ جنگلي، جدال و دفاع از شاه و شايستگيهاي اوست، آن هم بدون دليل، از مناظره دست كشيد و خاموشي گزيد.

آن گاه جد ما [ملا محمد صالح برغاني ] به مناظره پرداخت و شيخ جنگلي را زمين گير كرد .

احتمال دارد اين كه علامه نراقي به شرح، ولايت فقيه در بوته بررسي گذاشته و رساله اي به آن ويژه ساخته، حركت و خيزشي باشد در برابر شاه و علماي درباري و وعاظ السلاطين، كه با برنامه ريزي ، عليه ولايت فقيه بسيج شده بودند.

علامه نراقي، پس از آن كه در رساله خود، اصل زير را بنيان مي گذارد:

«هيچ كس را بر ديگري ولايت نيست، مگر آن كه از سوي خدا و پيامبر (ص) و يا يكي از امامان (ع) در موردي، بر ديگري ولايت بيابد.» (59)

با استناد به دليلهاي نقلي (نوزده روايت) و عقلي، فقيهاني كه تمامي ويژگيهاي رهبري مرامي و سياسي را داشته باشند، تنها حاكمان شايسته جامعه اسلامي در روزگار غيبت مي داند.

با اين نگاه و ارائه اين ديدگاه، حكومت قاجاريان را به رهبري فتح علي شاه، از مدار مشروعيت خارج مي كند كه حركتي است بزرگ و دگرگوني ژرف در عرصه سياسي و مشعلي است فرا راه همروزگاران خود و آيندگان كه حركت و پويش خويش را به اين سوي، جهت بدهند.

دكتر عبدالهادي حائري نيز، اين رساله را در راستاي از مشروعيت انداختن حكومت قاجار مي داند و دليل بر مخالفت نراقي با حكومت گران قاجار. ولي چون پنداشته كه موضع دوستانه وي در برابر فتح علي شاه و عباس ميرزا، دليل بر مشروعيت دادن به حكومت آنان است، بين اين دو رفتار، نگاشتن رساله ولايت فقيه و رفتار دوستانه با حكومت گران قاجار، ناسازگاري ديده و نوشته است:

«نراقي، به رغم چنين موضع سخت دوستانه اي در برابر فتح علي شاه و عباس ميرزا، هنگام بحث نظري پيرامون حق حكومت و حدود و مسؤوليت آن و صفات و ويژگيهاي فرمانروايان شايسته، هرگز در بيان باور خود در نامشروع شناختن حكومتي جز حكومت فقيهان عادل و شايسته، درنگ نكرده است.» (60)

در اين باره، در همين نوشتار، سخن خواهيم گفت و يادآور خواهيم شد: موضع دوستانه داشتن نراقي در برابر فتح علي شاه و عباس ميرزا، به معناي مشروعيت دادن به حكومت قاجاريان نيست.

.5 واكنش در برابر نگاشته هاي علماي درباري و وعاظ السلاطين : در برابر انديشه هاي ناب فقيهان بزرگي چون: ميرزاي قمي، كاشف الغطاء، نراقي و ... وابستگان به دربار، از مشروعيت بي قيد و شرط شاه قاجار، فتح علي شاه، سخن گفته و شماري از آنان، در اين باب رساله هايي نگاشته اند.

از جمله ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، فتح علي شاه را «نايب صاحب عصر و زمان» (61) دانسته و محمودخان ملك الشعراء از او با عنوان «نايب مهدي» (62) ياد كرده است.

از اين گروه از نويسندگان و شاعران به شمار مي آيند كساني چون: محمد حسن بن ابوطالب، (63) حاج اسدالله قوام، (64) رستم الحكماء (65) كه در بزرگ داشت مقام فتح علي شاه از اندازه گذرانده و به ياوه گويي پرداخته اند.

از باب نمونه رستم الحكماء، شاه قاجار را مصداق آيات شريفه زير دانسته است و پيروي از وي را واجب:

«انا جعلناك في الارض خليفه.» (66)

«و اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم.» (67)

اين سخنان، با واكنش علماي بزرگ رو به رو شده و هر كدام، به گونه اي، به اين سخنان پاسخ دادند:

علامه نراقي با نگاشتن كتاب عوائدالايام، زواياي مسأله را روشن كرد و از ويژگيهاي كسي كه مي تواند به مقام والاي ولايت دست يابد، به شرح سخن گفت و مشروعيت را به حكومتي داد كه رأس هرم آن، فقيه عادل، شجاع، با تدبير و پرهيزكار باشد. كاشف الغطاء در اين باب، به روشني نظر خويش را اعلام داشت و موضع خويش را در برابر اين حركت ويرانگر حكومت قاجاري، بيان كرد:

«انه لو نصب الفقيه المنصوب من الامام بالاذن العام، سلطانا او حاكما، لاهل الاسلام ، لم يكن من حكام الجور.» (68)

بي گمان اگر برگمارد فقيه گمارده شده از سوي امام معصوم به نصب عام، سلطان يا حاكمي را بر جامعه اسلامي، او ديگر از حاكمان جور نخواهد بود.

ميرزاي قمي، در نامه اي به فتح علي شاه، مي نويسد:

«و اما حكايت اولي الامر بودن آن نيز باليقين باطل است... بايد دانست، كه مراد از قول حق تعالي كه فرموده است: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» به اتفاق شيعه، مراد از اولي الامر، ائمه طاهرين (ع) است و اخبار و احاديثي كه در تفسير آيه وارد شده است، بر اين مطلب، از حد بيرون است و امر الهي به وجوب اطاعت مطلق سلطان، هر چند ظالم و بي معرفت به احكام الهي باشد، قبيح است.

پس عقل و نقل معاضدند در اين كه كسي را كه خدا اطاعت او را واجب كند، بايد معصوم و عالم به جميع علوم باشد، مگر در حال اضطرار و عدم امكان وصول به خدمت معصوم كه اطاعت مجتهدان عادل، مثلا واجب مي شود و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دين به «سطان شيعيان» هر كس كه خواهد باشد، نه از راه وجوب اطاعت از او، بلكه از راه دفع و اعانت در رفع تسلط اعادي، و نسبت به خود مكلف، گاه واجب عيني مي شود بر او و گاه واجب كفايي.» (69)

اين نامه، درست در زماني نگاشته و براي شاه قاجار فرستاده شده كه درباريان و عمله دربار، با هدف به انزوا كشاندن علماي راستين و گرفتن رهبري مرامي از آنان تلاش مي ورزند فضا را آماده سازند و به فتح علي شاه، عنوان «اولي الامر» بدهند!

از نامه ميرزاي قمي به شاه قاجار بر مي آيد كه وي، بسان نراقي، جايگاهي براي سلطان شيعه در نظام سياسي اسلام، قائل نبوده است.

به باور وي، هر كس در رأس هرم جامعه اسلامي قرار بگيرد، اما فقيه نباشد و از سوي فقيهي به كار گمارده نشده باشد، در رديف افراد عادي به شمار است و نمي تواند امر و نهي كند، دستور جنگ و صلح بدهد، بيت المال را در اختيار بگيرد و به دلخواه در آن دست يازد، كساني را تنبيه كند و كساني را به زندان افكند و به مجازات رساند و...

كه هر حركتي و هر كاري از مقام و جايگاه فرمانروايي انجام دهد، خلاف شرع، غاصبانه و گناه بزرگ است.

او، با ظرافت و هوشياري، در اين نامه به شاه قاجار مي فهماند، شايسته فرمانروايي نيست و بر اين مقام، غاصبانه تكيه زده است.

شبهه مشروعيت دادن علما به شاه قاجار

با درنگ روي آنچه به اشارت ياد شد، سستي و بي پايگي سخنان كساني كه پنداشته بودند طرح ولايت مطلقه فقيه از سوي علامه نراقي، در راستاي حمايت و مشروعيت بخشيدن به شاه قاجار بوده، روشن شد؛ زيرا همان گونه كه يادآور شديم، اين ديدگاه، نه تنها دليل بر پشتيباني از شاه قاجار نيست كه بر مشروعيت نداشتن پادشاهي و حكومت وي، پاي مي فشارد. و نيز استفاده مي شود، علامه نراقي، با طرح ديدگاه ولايت مطلقه فقيه، مديريت سياسي و اختيارهاي حكومتي را تنها از آن فقيهان برخوردار ازويژگيهاي لازم دانسته و از شاه قاجار و ديگر حكومت گران ناشايست، نفي مشروعيت كرده است؛ چرا كه شاه قاجار نه فقيه بوده و نه از سوي فقيهي بر اين مقام گمارده شده است.

افزون بر اين، اگر هدف نراقي از نگارش رساله ولايت فقيه، تأييد و مشروعيت دادن به شاه قاجار بوده، بهتر بود به شيوه شماري از نويسندگان درباري، به رواياتي چون: «السلطان ظل الله» (70) و آياتي چون: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» (71) استناد مي جست و وانمود مي كرد شاه، مصداقي از آنها و پيروي از وي، واجب شرعي است، نه اين كه به گونه اي از ويژگيهاي حاكم اسلامي سخن بگويد كه به هيچ روي، شاه قاجار را در بر نگيرد و با شاه قاجار برابر نباشد و بر او صدق نكند!

او وقتي مي نگارد: حاكم بايد فقيه باشد و برخوردار از همه ويژگيهاي رهبري، چگونه مي شود شاه قاجار را كه هيچ يك از ويژگيهايي كه اسلام و شيعه براي رهبري جامعه اسلامي لازم مي داند، ندارد، در اين دايره بگنجاند و چگونه مي شود گفت: هدف نراقي از نگارش ولايت فقيه، تأييد حاكمان قاجار بوده است!

افزون بر همه اينها، اگر علامه نراقي، فرمانروايي شاه قاجار را در كشور و قلمرو اسلامي، مشروع مي دانست، نبايستي بدون اجازه او در كارهاي حكومتي دخالت مي كرد و حال آن كه گزارشها خلاف اين است. (72) از جمله ميرزا محمد تنكابني گزارش مي دهد:

«در زماني حاجي مزبور [ملا احمد نراقي ] حاكم ظالمي را از كاشان بيرون كرده و مكرر اين قضيه اتفاق افتاد و سلطان حاجي را از كاشان احضار كرد و در مجلس، با او تغير نمود كه شما در اوضاع سلطنت اخلال مي نماييد و حاكم را اخراج مي نماييد. و سلطان، به شدت متغير شد كه حاجي ملا احمد، آستين بالا زد و هر دو دست به آسمان بلند كرد و چشمهايش پر از اشك شد و عرض كرد:

«بار خدايا! اين سلطان ظالم، حاكمي ظالم بر مردم قرار داد، من رفع ستم نمودم و اين ظالم بر من متغير است.»

چون خواست كه نفرين كند، فتح علي شاه، بي اختيار از جاي برخاست و دستهاي حاجي را گرفت و به زير آورد و در مقام معذرت برآمد و حاجي را از خود راضي ساخت و به خواهش او، حاكمي براي كاشان معين ساخت.» (73)

شگفتا كه شماري از غرب زدگان شوم بخت كه آلوده به دنيا و فرش زير پاي قدرت طلبانند، در تحليل نظريه ولايت مطلقه فقيه، فقيهان شيعه را قدرت طلب خوانده و طرح اين ديدگاه و تلاش براي پياده كردن آن را خارج شدن از حريم دين شمرده اند. (74)

در پاسخ بايد گفت: سپاس خداي را كه عالمان دين در بين مردم زندگي مي كرده و با آنان حشر و نشر داشته اند و اگر كوچك ترين دنيا گرايي و قدرت طلبي مي داشتند، از چشم تيزبين مردم به دور نمي ماند و به گونه اي در تاريخ بازتاب مي يافت. چنان كتاب زندگي آنان روشن و صفحه هاي آن رخشان و به دور از هر گونه كژي، تاريكي و ابهام است كه هر خواننده و كندوكاوگر با انصافي را به ستايش وا مي دارد.

منش و روش زندگي فقيهان شيعه از جمله علامه نراقي، از اين گونه تحليلها و تهمتهاي ساده لوحانه، مزورانه و كينه توزانه، پاك و به دور است. چنين نسبتهايي، با وضعيت گذشته و حال نسبت دهندگان ، سازواري بيش تر دارد، تا زندگي سراسر قناعت، عزت و فروتني عالمان شيعه، بويژه علامه نراقي كه در زهد و پارسايي و اخلاق و نيك خصالي سرآمد روزگار بود .

طرفه اين كه، اين ناآگاهان و بيگانگان از الفباي اسلامي، طرح انديشه ولايت فقيه از سوي علامه نراقي را كه با دليلهاي فراوان نقلي و عقلي ثابت كرده، (75) خارج شدن از حريم دين شمرده اند! ولايت فقيه، همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، چيزي نبود كه علامه نراقي كاشف و پديدآورنده آن باشد. بلكه در متن دين، از جايگاه والا و بلندي برخوردار است كه هر كس، اندك آشنايي با دين داشته باشد، به آساني مي تواند آن را در آسمان دين ببيند.

شبهه اي ديگر

گفته اند: اگر علامه نراقي حكومت شاه قاجار را نامشروع مي دانسته، چرا درجاهاي گوناگون از آثار خود، به ستايش وي پرداخته و از او به نيكي ياد كرده است؟

افزون بر اين، برخوردهاي دوستانه اي با وي نيز داشته است؟

آيا از اين كارها نمي توان نتيجه گرفت كه ايشان، حكومت شاه قاجار را از مشروعيت برخوردار مي دانسته است؟ (76)

پاسخ به شبهه

براي پاسخ به شبهه ياد شده، تحليل موضع نراقي، هر چند گذرا، از دو زاويه مفيد مي نماد :

.1 موضع نظري: بي گمان، علامه نراقي از جهت نظري، بر اساس اصل اولي، همكاري با پادشاهان ستم پيشه، و به نيكي ياد كردن و مدح گفتن آنان در گفتار و نوشتار، كه شاه قاجار نيز نمونه اي از آنان به شمار مي آيد، (77) روا نمي داند و در اين باره، به روايات بسيار و سيره معصومان (ع) استناد مي جويد. (78)

اما واقعيتهاي اجتماعي و بحرانهاي سياسي، بويژه جنگهاي ايران و روس و نياز عالمان ديني، به پشتوانه اي قوي براي رويارويي با گروه هاي كژانديش : صوفيه، اخباريه و شيخيه، مانع از آن بوده است كه هيچ بستگي و پيوندي و رفت و آمدي با شاه قاجار نداشته باشند. چون اگر با شاه نشست و برخاست، در حد معمول و براي مبارزه با كژيها و ستمها و دست درازيها به مال و ناموس مردم و... نمي كردند، ديگران اين جاي خالي را پر مي كردند و عقيده و مرام خود را به شاه مي قبولاندند كه نمونه هاي بسيار در تاريخ وجود دارد و از جمله تلاش گروه هاي ياد شده براي نفوذ در دربار و شخص شاه، در تار يخ، ثبت شده است.

از اين روي، نراقي پس از جمع بندي رواياتي كه بيانگرناروايي همكاري و همراهي با پادشاهان ستم پيشه اند، مي نويسد:

«و المستفاد من غير الآيه الاولي من تلك الادلة و ان كان حرمة اعانة الظالمين و لو في المباحات و الطاعات و لذا يظهر الميل اليها من بعض اصحابنا الا ان ظاهر الاكثر، بل كما قيل، بغير خلاف يعرف اختصاص التحريم في المحرم.» (79)

از دليلهايي كه ارائه داديم، به غير از آيه شريفه نخست، استفاده مي شود:

حرام بودن همكاري با ستم پيشگان، هر چند در كارهاي روا و شايسته؛ از اين روي، شماري از فقيهان، به اين ديدگاه گرايش نشان داده اند. ولي از ظاهر سخن بيش تر فقيهان بلكه گفته شده: همه فقيهان، بدون خلاف، بر مي آيد ناروا و حرام بودن همراهي و همكاري با ستم پيشگان، تنها در كارهاي حرام است.

فقيهان، در اين كه حرام بودن همكاري، ويژه كارهاي حرام است، نه مباح، علتهايي را يادآور شده اند.

علامه نراقي، پس از طرح و رد آنها، خود، عليت روا بودن همكاري با ستمگران را در كارهاي روا و شايسته، چنين بيان مي كند:

«فالاولي ان يعلل بمعارضة تلك المطلقات مع الاخبار المتكثرة الواردة في الموارد العديدة في الحث علي اعانة المسلمين، و قضاء حوائجهم و مودتهم و الاهتمام بامورهم المعاضدة بالكتاب و بعمل كافة الاصحاب.» (80)

سزاست كه علت آورده شود به ناسازگاري اين روايات بي قيد و شرط كه هر گونه همكاري را حرام مي دانند، با روايات بسيار كه در جاهاي گوناگون وارد شده و مردم را بر مي انگيزانند كه به ياري مسلمانان برخيزند، و نيازهاي آنان را بر آورند و به آنان مهر بورزند و به كار آنان توجه كنند.

رواياتي كه تأييد مي شوند به قرآن و به عمل فقيهان، همگي.

بنابراين، همكاري با ستم پيشگان در كارهاي روا و پسنديده، رواست. افزون بر اين، انگيزه همكاري نيز، در حكم شرعي دخالت دارد. از باب نمونه: مقدس اردبيلي، در ذيل آيه شريفه «و لا تركنوا الي الذين ظلموا.» (81) به دو دسته از روايات، اشاره مي كند و نتيجه مي گيرد:

«اگر شخصي به پادشاه ستم پيشه، گرايش داشته باشد، تا از دنياي او، بهره اي برد، آيه شريفه او را در بر مي گيرد و اما شخصي به حاكم ستم پيشه، گرايش داشته باشد و با وي همكاري كند، به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان، اشكالي ندارد و آيه شريفه او را در بر نمي گيرد .»

وي، پس از بيان اين نكته، يادآور مي شود:

«اگرشخصي ، ماندگاري حاكم ستم پيشه و شيعي را دوست بدارد، به خاطر اين كه وي، مؤمنان را دوست مي دارد و از ايمان و مؤمنان، پاس مي دارد و از سلطه مخالفان بر مؤمنان و كشتار آنان جلوگيري مي كند؛ مخالفان را از بازداري مؤمنان از دين، باز مي دارد، از نمونه هاي آيه كريمه «و لا تركنوا الي الذين ظلموا» به شمار نمي آيد؛ زيرا وي، در حقيقت، دوستدار ايمان و پاسداري از آن است، نه دوستدار حاكم ستم و فسق او.» (82)

مقدس اردبيلي، در ادامه سخنان ياد شده، موضع و برخورد با حاكم غير شيعي، و حتي حاكم كافر را نيز، به نسبت پاسداري از اسلام و مسلمانان، همانند حاكم ستمگر شيعي مي داند و با استناد به دو حكم فقهي زير، بي اشكال مي داند.

الف. روايي پرداخت زكات به «مؤلفة قلوبهم» براي ياري رساندن به مسلمانان در جنگ.

ب. روايي ياري گرفتن از كافران، ستودن كارهاي خوب حاكمان ستم و برانگيختن آنان براي انجام كارهاي خوب. (83)

بنابراين، هر چند نراقي، بر اساس اصل اولي ، همكاري با شاه قاجار را به عنوان شاه ستم پيشه، روا نمي داند، ولي اگر اين همكاري و ستايش، در راستاي كارهاي نيك وي، به خاطر پشتيباني از شيعيان باشد، از نگاه فقه شيعه اشكالي ندارد. اين كه در جنگ اول و دوم ايران و روس، شاه قاجار را تأييد كرد و با ستايش از وي، به جبهه ايران و سربازان مسلمان ياري رساند و خود در جبهه نبرد شركت جست، بر همين اساس در خور توجيه است.

موضع عملي نراقي: برخورد علامه نراقي با شاه قاجار و كارگزاران وي، هميشه و همه گاه يكسان نبوده، گاه بر آنان خشم مي گرفته و گاه به آنان مهرمي رزيده است. اگر كارهاي نيك از آنان سر مي زده و در جهت تواناسازي پايه هاي كشور و جامعه اسلامي بوده، بي توجه از كنار آنها نمي گذشته، به گونه اي آنان را مي نواخته و زبان به ستايش آنان مي گشوده است . و اگر كارهاي زشت و رفتارهاي ناهنجار از آنان سر مي زده و دست به ستم ديگران مي گشوده و يا حقي را پايمال مي كرده اند، سرسختانه در برابر آنان مي ايستاده و زبان به انتقاد و سرزنش آنان مي گشوده است.

در عملكرد نراقي، هم بيرون راندن كارگزاران ستم پيشه را از كاشان در صفحه تاريخ مي بينيم و مي خوانيم و هم، رفت و آمدها، بستگيها و پيوندهاي دوستانه با شاه قاجار را.

از باب نمونه ، شاه قاجار هر گاه به كاشان مي رفت، با نراقي ديدار مي كرده است. (84)

در جنگهاي اول و دوم ايران و روس، نام نراقي، در رأس عالمان و فقيهان جهادگر، ثبت شده است.سپهر درباره نقش و موضع عالمان شيعه در جنگ ايران و روس مي نويسد:

«اين جمله مجتهدان كه انجمن بودند، به اتفاق، فتوا دادند كه هر كس از جهاد با روسيان، باز نشيند ، از اطاعت يزدان سر بر تافته و متابعت شيطان كرده است.» (85)

همو از حضور علامه نراقي در جبهه جنگ چنين گزارش مي دهد:

«روز شنبه، هيجدهم ذيقعده، جناب حاج ملا احمد كاشاني، كه ازتمامت علماي اثني عشري فضيلتش بر زيادت بود، از راه برسيد.» (86)

علامه نراقي، پاره اي آثارقلمي خود را ، مانند: معراج السعاده و وسيلة النجاة (87) به درخواست فتح علي شاه نگاشته و به او هديه كرده است.

در كتاب خزائن ، در يك پيش گويي نجومي، به پيامدهاي كشته شدن آغامحمد خان قاجار، اشاره كرده و بر سرير پادشاهي نشستن فتح علي شاه را مايه آرامش ، نظم و امنيت دانسته و وي را در اجراي شريعت، ارج نهادن به دانش و دانشمندان ستوده است. (88)

شماري از نويسندگان و تحليل گران رخدادهاي آن روزگار، به استناد همين نوشته ها، به اين نتيجه دست يافته اند كه علامه نراقي، به حكومت شاه قاجار مشروعيت داده است. (89)

پيش از اين، در پاسخ به اين گونه شبهه ها نگاشتيم، اين گونه موضع گيريها و برخوردهاي علامه نراقي، دليلي بر مشروع دانستن حكومت قاجار از سوي وي نيست؛ زيرا برابر نگاه شيعه، كه نگاه نراقي به پديده ها و رخدادهاي اجتماعي و سياسي از همان نگاه سرچشمه گرفته، تأييد پادشاه و فرمانرواي ستم پيشه و همكاري و همراهي وي، در كارهاي نيك و پسنديده و كمك به ستمديدگان و ايستادگي در برابر ستم و ويران گري بزرگ تر و دهشت انگيزتر، نه تنها رواست و خوب است كه انجام بگيرد كه واجب است و فقيه و عالم شيعي با درك زمان و مكان، مي تواند كشتي ملت بزرگي را از طوفان و دريا و امواج خشمگين آن، با تدبيري اين چنين ، به ساحل نجات برساند.

علامه نراقي، با توجه به بحرانهاي سياسي و اجتماعي روزگار خود، بويژه جنگهاي خانمان برانداز و هستي سوز ايران و روس، بر اين خط سير مشي مي كرده كه بزرگداشت شاه، به توانايي جبهه مسلمانان در برابر كفر، كمك مي كند و وحدت نيروها را به اوج مي رساند و سبب گسترش نفوذ دين و شيعه ناب در دلها و سرزمينهاي دور و نزديك مي گردد.

او، در ضمن تأييد و ستايش شاه قاجار، كه بيش تر در مدخل آثار هديه شده، به قلم آمده (به احتمال قوي از باب ادب و رسم زمان انجام گرفته است، كاري كه در بسياري از آثار فقهي، كلامي، تاريخي و... به گونه كليشه اي و كم و بيش يكسان ديده مي شود و در جاي خود در همين مجله، شماره هاي پيشين بحث كرده ايم كه احتمال دارد و پاره اي از شواهد آن را تأييد مي كنند، كار كاتبان و نسخه برداران باشد كه در آغاز كتابها مي آورده اند) .

ولي در مباحث نظري خود، گاه به اشاره و گاه به روشني و به گونه گويا، باور و ديدگاه واقعي خود را بي كم و كاست، بيان داشته است.

به ديگر سخن، تن دادن اجباري به حاكميت رژيم پادشاهي و يا ديگر حكومتهاي نابرخوردار از مشروعيت و تلاش در جهت برپايي پايين ترين حد عدالت شرعي و اجراي احكام الهي، همچنين تلاش در راستاي اصلاح ساختار نظام سياسي موجود و رهبري كردن و به كار گرفتن آن، در جهت جلوگيري از پايمال شدن حقوق مردم، احياي آنها، نشر و گسترش دين، به اندازه نفوذ كلمه و توانايي، به معناي مشروعيت دادن به حاكميت پادشاه ستم پيشه نيست.

حساب ديدگاه هاي فقهي در باب حكومت از حساب وظيفه شرعي در هر برهه و زمان و جامه عمل پوشاندن به آنچه در توان است و ميسور، جداست.

شماري از نويسندگان و تحليل گران رخدادهاي تاريخي و بررسي كنندگان از عملكرد و كارنامه علماي بزرگ و فقيهان آگاه به زمان و آگاه به دقايق شريعت، به خاطر ناآگاهي از كنه رويدادها و ناآشنايي دقيق و همه سويه با روزگاري كه به بوته بررسي خود نهاده اند و ناآگاهي از مباني اسلام در باب حكومت و چگونگي برخورد با پادشاهان ستم، به باتلاقي سخت گرفتار آمده اند و در آن حال ، حركتها و تلاشهايي مي كنند و سخناني بر لب جاري مي سازند كه سبب تمسخر و خنده حاضران و آگاهان در صحنه مي شوند.

از نگاه فقه شيعه، هر چند تشكيل حكومت اسلامي، اداره و سكان داري آن، مديريت سياسي و رهبري مرامي آن، بر عهده و بر دوش فقيه توانا، آگاه، شجاع و با تدبير است، ولي اگر چنين فقيهي نبود و يا زمينه براي حكومت او فراهم نبود. در اين صورت، «عدول مؤمنان» و اگر اينان نبودند و يا زمينه براي فرمانروايي آنان فراهم نبود، نوبت به «فساق مؤمنان» مي رسد كه بايد عهده دار اين مقام گردند، تا هرج و مرج پيش نيايد. در برخورد و موضع گيريهاي علامه نراقي با شاه قاجار، اين زاويه نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.

پي نوشتها:

.1 اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، ج 1/67، دارصعب، دارالتعارف؛ وسائل الشيعه، شيخ حرعاملي، ج 18/99، دار احياء التراث العربي.

.2 عوائد الايام، علامه ملا احمد نراقي، عائده 54/529؛ مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.

.3 همان 531/ .536

.4 التنقيح الرائع لمختصر الشرايع، فاضل مقداد، ج 1/597، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي؛ رسائل، محقق كركي، ج 1/142، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي؛ مجمع الفائده و البرهان، محقق اردبيلي، ج 9/231، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين؛ جامع الشتات، ميرزاي قمي، ج 1/404؛ ج 2/465، سازمان انتشارات كيهان.

.5 عوائدالايام 537/.

.6 كتاب نقد، شماره 2و3/ .32

.7 تفصيل و تحليل ولايت مطلقه فقيه، نهضت آزادي، 135/.

.8 حكومت ولايي، محسن كديور، 105/، نشر ني، تهران.

.9 دين و دولت، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سري، طوس، تهران.

.10 حكمت و حكومت ، مهدي حائري يزدي 178/.

.11 دين و دولت، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سري 27/، حامد الگار مي نويسد: «احتمال دارد كه نيابت عامه در زمان صفويان، در اثر مجادله ميان اخباريان و اصوليان پديد آمده باشد.»

به اين شبهه در مجله «حوزه» ، شماره 198 90 89/ پاسخ گفته ايم.

.12 عوائدالايام، 530/.

.13 همان 536/؛ مصباح الفقيه، حاج آقا رضا همداني، كتاب الخمس 160/ 161، چاپ رحلي.

.14 جواهر الكلام، محمد حسن نجفي، ج 21/396، دار احياء التراث العربي.

.15 عوائدالايام، 538/.

16.همان 536/.

.17 المقنعه، شيخ مفيد 675/ 676، مؤسسه نشر اسلامي، قم.

.18 همان 810/.

.19 همان.

.20 همان 810/ ـ .811

.21 دولت و حكومت در اسلام، آن. كي. اس. لمبتون، ترجمه و تحقيق، سيد عباس صالحي، مهدي فقيهي 402/، 414، نشر عروج، رسائل، سيد مرتضي، ج 2/89؛ رسالة العمل مع السلطان ، دار القرآن، آيت الله گلپايگاني؛ مجله تراثنا، شماره 5/110؛ مجله حوزه، شماره 54/16، رسائل ، محقق كركي، ج 1/ .270

.22 المهذب، ابن براج طرابلسي، ج 1/342، مؤسسه نشر اسلامي.

.23 الكافي في الفقه، ابي الصلاح حلبي، مقدمه و تحقيق رضا استادي 263/، مكتبة الامام امير المؤمنين (ع) .

.24 تهذيب الاحكام، ج 6/217؛ النهايه في مجرد الفقه و الفتاوي 300/ 303، 337، 356، دارالكتاب العربي؛ البدر الزاهر في صلوة الجمعة المسافر، تقرير درس آقا سيد حسين بروجردي، مقرر حسينعلي منتظري، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم.

.25 سرائر، ابن ادريس حلي، ج 1/240؛ ج 3/539، مؤسسه نشر اسلامي.

.26 شرايع الاسلام، ج 1/184 138، دارالاضواء.

.27 اللمعة الدمشقيه، شهيد اول، چاپ و تصحيح سيد محمد كلانتر، ج 2/417؛ القواعد و الفوائد، ج 1/405؛ الدروس الشرعيه، ج 2/ .47

.28 اللوامع الالهيه في المباحث الكلاميه، فاضل مقداد، تصحيح و تحقيق: شهيد قاضي طباطبايي، 264/؛ التنقيح الرائع لمختصر الشرايع، فاضل مقداد، ج 1/597 596، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي.

.29 المهذب البارع، ج 1/ .414

.30 صلاة الجمعه، مرتضي حائري، .61

.31 مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلي، ج 8/108، 160؛ ج 12/11، مؤسسه نشر اسلامي .

.32 همان، ج 12/ .28

.33 رسائل ، ج 1/142، 270؛ جامع المقاصد، ج 2/ .375

.34 مسالك الافهام، ج 1/54، چاپ سنگي؛ اللمعة الدمشقيه، ج 1/301 299، ج 2/418 417؛ رساله نماز جمعه، شهيد ثاني 46/، انتشارات اسلامي.

.35 مجله حوزه، شماره 90 89/ .190

.36 مفتاح الكرامه، ج 10/21، مؤسسه آل بيت (ع) .

.37 كشف الغطاء، 394، 382، 420، چاپ قديم، انتشارات مهدوي.

.38 جامع الشتات، ميرزاي قمي، ج 1/207، 403، .408

.39 العناوين، ج 2/562، مؤسسه نشر اسلامي.

.40 مجله حوزه ، شماره 22 85 86/ 25، مجله فقه، شماره اول، مقاله: ولايت فقيه از ديدگاه شيخ انصاري.

.41 اسلام در ايران، ايلياپولويچ، پطروشفسكي، ترجمه كريم كشاورز 372/، پيام.

.42 مصنافت الشيخ المفيد، ج 4/261 260، كنگره شيخ مفيد؛ «الجمل» شيخ مفيد، مقدمه 20/، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم.

.43 البيان في تفسير القرآن، شيخ طوسي ، مقدمه مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم .

.44 اللمعة الدمشقيه، با تحقيق و تعليق كلانتر، ج 1/147 73، انتشارات علميه؛ بحارالانوار، ج 107/185، مؤسسه الوفاء، بيروت.

.45 شهداء الفضيله، علامه اميني شهاب؛ اللمعة الدمشقيه 188/ .194

46.مباني فقهي حكومت اسلام، تقرير درسهاي حسينعلي منتظري، ج 1/15 به نقل از: الفقه الارقي في شرح عروة الوثقي، شيخ عبدالكريم زنجاني، ج 1/20 18، مطبعة الغري الحديثه، نجف.

.47 مجله حوزه، شماره 90 89، مقاله رويكرد محقق خوانساري به سياست.

.48 روضات الجنات، محمد باقر خوانساري، ج 4/363؛ رياض العلماء و حياض الفضلا، عبدالله افندي اصفهاني، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

.49 دين و دولت، حامد الگار 58/.

.50 عوائدالايام، 530/.

.51 العناوين، ج 2/ .562

.52 عوائدالايام، 529/.

.53 همان 536/.

.54 اصول كافي، ج 1/67؛ «وسائل الشيعه» ، ج 18/ .99

.55 عوائدالايام 530/.

.56 «مثنوي طاقديس» علامه احمد نراقي، به اهتمام حسن نراقي 123، امير كبير، تهران.

.57 شرح حال رجال ايران، مهدي بامداد، ج 1/204، زوار، تهران.

.58 موسوعة البرغاني في فقه الشيعة الاماميه، شيخ محمد صالح برغاني، با مقدمه عبدالحسين صالحي، ج 1/29 28، نمايشگاه دائمي كتاب.

.59 عوائدالايام، 529/.

.60 نخستين روياروييهاي انديشه گران ايران، دكتر عبدالهادي حائري 337/، امير كبير، تهران .

.61 همان 351، به نقل از: منشات قائم مقام 306/.

.62 همان 351، به نقل از: ديوان اشعار ملك الشعراء فتح علي خان صبا، به كوشش محمد علي نجاتي 758/.

.63 همان 352/، به نقل از: مناهج السلوك سلاطين الملوك، نسخه خطي فارسي.

.64 همان 353/، به نقل از: تاريخ قوامي 21/ .22

.65 همان 352/، به نقل از: معما نامه 102/؛ رستم التواريخ 393/.

.66 سوره «ص» ، آيه 26/.

.67 سوره «نساء» ، آيه .59

.68 جواهر الكلام، ج 22/ .156

.69 نخستين روياروييهاي انديشه گران ايران 328/، به نقل از: رد بر ميرزا عبدالوهاب منشي الممالك، نسخه خطي 69/ .70

.70 بحارالانوار، ج 72/ .354

.71 سوره «نساء، آيه .59

.72 دين و دولت، حامد الگار، قصص العلماء، تنكابني 130/، اسلاميه، تهران.

.73 قصص العلماء 130/.

.74 امير ارجمند و عباس امانت، در آمريكا به نقد ولايت فقيه پرداخته و آن را تئوري شخصي امام خميني و ديگر عالمان، براي به دست آوردن قدرت پنداشته اند.

.75 عوائدالايام، عائده 54/ .529

.76 نخستين رويا روييهاي انديشه گران 332/.

77.قصص العلماء 130/.

.78 مستند الشيعه، نراقي، ج 14/152، مؤسسه آل البيت (ع) .

.79 همان 154/.

.80 همان 155/.

.81 سوره «هود» ، آيه .113

.82 مجمع الفائده و البرهان، ج 8/ .68

.83 همان 68/ .69

.84 آثار تاريخي كاشان، حسن نراقي 75/، انجمن آثار ملي.

.85 ناسخ التواريخ، محمد تقي لسان الملك سپهر، ج 2 1/365، اساطير ، تهران؛ مثنوي طاقديس، مقدمه 16/.

.86 ناسخ التواريخ، ج 2 1/ .365

.87 مثنوي طاقديس، مقدمه 16/.

.88 خزائن، نراقي، تحقيق و تعليق: حسن زاده آملي 40/ .41

.89 نخستين روياروييهاي انديشه گران ايران 332/.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی
قرآن :  زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (سوره آل عمران، آیه 14)ترجمه: دوستىِ خواستنيها [ى گوناگون‏] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار [ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن‏] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه‏] فرجام نيكو نزد خداست. (آراستن لذات حرام دنیوی کار ظالمان و دشمنان جامعه اسلامی است)

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید