حكومت اسلامي و نقش انفال

  • دوشنبه, 15 مهر 1392 13:50
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3228 بار

مؤلف: حسین نوری همدانی

 

 از مطالعه سيره و تاريخ درخشان زندگي پيغمبر عاليقدر اسلام اين موضوع به طور روشن به دست مي آيد كه يكي ازاهداف مهم آن حضرت تاسيس حكومت اسلامي بوده است .

فلسفه اين موضوع نيز واضح است زيراايجاد يك نظام اجتماعي مستقل و عزت بخش واصلاح كامل انسانها در راه جلب خشنودي خداوند و در صراط علم و عدالت و آزادي و تهذيب اخلاق و ريشه كن ساختن ظلم و فحشاء و شكوفا ساختن استعدادها براي رسيدن به اوج ترقي و تكامل و نشر فرهنگ پويا و وسيع اسلامي و به وجود آوردن يك اقتصاد سالم و مترقي و پياده كردن قوانين حقوقي و قضاپي و عقيم ساختن توطئه و تبليغات دشمنان اسلام و مقابله با مستكبران و منافقان كه همواره در برابر حقيقت جبهه گيري مي كنند واحيانا درگيريها و جنگهايي به منظور تضعيف و يا خاموش كردن جبهه حق به وجود مي آورند بدون ايجاد يك حكومت مقتدر ممكن نيست

حضرتش در راستاي اين هدف پس ازاين كه نهال اسلام را دراعماق دلها و هم سطح جامعه خود تثبيت كرد و طرفداران فداكاري به دست آورد مراكزي براي آشنائي مردم با علم و فضيلت تعيين و مبلغان و مربياني به نواحي مختلف اعزام كرد و قضاتي را براي داوري و حكامي را براي فرمانروايي نصب نمود و ماموريتي را براي جمع آوري ماليات اسلامي و توزيع آن و سر و سامان بخشيدن به وضع اقتصادي مردم به كار گماشت و به تجهيزز و ترتيب سپاه و تعيين فرماندهان اقدام نمود و به جهاد و

لشكركشي براي از ميان برداشتن كفر و نشراسلام پرداخت و سفيراني به سوي دولتهااعزام كرد و مجالسي براي شورا درامور مملكتي ترتيب داد وافرادي را براي حفظ قرآن مجيد و آثاراسلامي معين نمود و خود شخصا در راس چنين حكومتي كه شعاع آن به طور روزافزون وسعت مي يافت قرار گرفت .

دراينجا اين نكته نيز لازم به تذكراست : كساني كه مي پندارند: دين اسلام تنها يك رشته تعليمات اخلاقي و پند واندرزي است و دينداري به معناي انجام وظائف عبادي و فردي است بايد توجه كنند كه سخت در اشتباهند و شناخت آنان از دين اسلام هرگز درست نيست و لازم است يك دفعه ديگر با دقت بيشتر تاريخ زندگي پيغمبر عزيزاسلام[ ص] را مطالعه مي كنند.

دين اسلام مكتبي است جامع كه شامل همه ابعاد و جوانب زندگي انسانهاست و همانطور كه تعليمات اخلاقي و وظائف عبادي و فردي دارد سياست در روابط اجتماعي و قضاوت و تجهيز لشكر و جهاد و ستيز وو پرخاشگري در برابر جباران و ستم پيشگان واقتصاد كامل و شورا نيز دارداين مسائل با حكومت و رهبري توام است .

مساله حكومت و رهبري يكي از مسائل مهم انساني است .از روزي كه بشر در روي كره زمين در آغوش اجتماع و همزيستي گام برداشته است به اين موضوع پي برده است كه - مهمترين مساله زندگي مساله رهبري است .

دين مقدس اسلام نيز كه بر پايه جمع گرايي استواراست اين مطلب را قبول و راه صحيح تامين اين هدف را نشان داده و به آن جامه عمل نيز پوشانيده است .

پيغمبر بزرگ اسلام (ص ) در حال حيات پربركت خود مساله رهبري پس از درگذشت خويش را مورد نظر قرار مي داد و به طور مكرر رهنمود روشني را براي اين موضوع ارائه مي كرد و يكي از شواهدي كه كه آن حضرت به بيان اين مساله پرداخته و آن را روشن ساخته حديث معروف و مشهوري است كه علماي شيعه و سني در دهها بلكه صدها كتاب به طور متواتر نقل كرده اند و رهبر كبيرانقلاب و بنيان گذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني اعلي الله مقامه نيز آن را در صدر وصيتنامه خود ذكر كرده است و آن حديث اين است .

قال رسول الله صلي الله عليه و آله :

اني تارك فيكم الثقلين : كتاب الله و عترتي اهل بيتي فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض 1 .

يعني : حضرت رسول الرم[ ص] فرمودند: من در ميان شما دو چيز گرانقدر را كه قرآن واهل بيت من مي باشند مي گذارم واين دو چيز هرگزاز هم جدا نمي شود تااين كه در روز قيامت در كنار حوض بر من وارد شوند.

از نظر قضاوت عقل نيز اين موضوع كاملا روشن است زيرا چگونه ممكن است پيامبري از جانب خداوند مبعوث گردد و رسالت خود را پس از آن همه رنج و تحمل مصائب و مشكلات به انجام برساند ولي مساله جانشيني پس از خود را كه مهمترين

مساله زندگي يك جامعه مخصوصا آن جامعه نوبنياد مسكوت بگذارد يعني تكليف دين اسلام و سرپرست امت اسلامي را معين نكند!

پيغمبري كه اگر چند روزي براي عزيمت به جنگ و جهاد مانند: جنگ تبوك از مدينه خارج مي شد براي خود جانشين معين مي كرد و مسلمانان را بدون سرپرست نمي گذاشت امااكنون كه ازاين جامعه نوپا به كلي جدا مي شود و جهان ديگري رحلت مي كند براي خويشتن جانشين تعيين نكند! هرگزاين مطلب را عقل سليم هرگز نمي پذيرد.

و بالاخره در روز غدير در ميان دهها هزار نفر كه ازاطراف واكناف جهان اسلام به مكه آمده و پس از انجام فريضه حج به مراكز زندگي خود بر مي گشتند حضرتش به امر پروردگار متعال حضرت اميرمومنان علي بن ابي طالب عليه السلام را به عنوان رهبر بعداز خود نصب و معرفي كرد ولي افسوس ... راستي اگر پس از درگذشت حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله سفارشهاي روزغدير مورد عمل قرار مي گرفت اسلام جهانگير مي شد عدالت و دادگري و بالاخره فرهنگ عزت آفرين اسلامي آفاق تا آفاق سنگيني را فرا مي گرفت .

بايد توجه داشت كه : مساله غدير مساله تاريخي نيست كه دراعماق تاريخ مانند بسياري از جريانهاي تاريخي دفن شود بلكه جوهراصلي اين واقعه و سخنان گهربار پيغمبر[ص] در آن روز تعيين شكل صحيح رهبري است واين مساله تا قيام قيامت سرنوشت سازاست . مساله مساله دادن حق به صاحب حق و دادن زمان حكومت به شايستگان است .

مساله مساله سپردن زمان جامعه به دست كسي كه قدرت نشر عدالت واحياي حق و سركوب كردن باطل و مبارزه با ستم و جهل را به طور قاطع دارد مي باشد. مساله مساله لزوم ايمان داشتن به پيشوايي كه عادل و شجاع و مدير و مدبراست و بيعت كردن بااوست واطاعت ازاوست و سرپيچي و مخالفت با هر حكومت غيراسلامي و هر نظام ستمگري است كه افراد بشر را به زنجيراستضعاف بكشد و جانب محرومين را رعايت نكند مي باشد و بالاخره مساله مساله جانشيني پيغمبر خاتم النبيين[ ص] منطق منطق اسلام آخرين اديان الهي است .

ازاين جهت حماسه غدير مشعلي است جاويدان و جوهري است سيال كه در كالبداعصار وازمنه هميشه زنده و جاري است و گذشتن قرون واعصار نه تنها آن را كهنه نمي كند بلكه بر ارزش و رونق آن مي افزايد.

قرنها بر قرنها رفت اي همام

اين معاني برقرار و بر دوام

شد مبدل آب اين جو چند بار

عكس ماه و عكس اختر برقرار

چه اين كه اين مطلب ثابت و روشن است كه دين اسلام چون با معارف اساسي و آسماني خود هميشه باقي است واين نظام الهي همواره در زير چتر سعادت بخش و آغوش پر بركت خود ميلياردهاازانسانها را بلكه همه آنان را بايد در برگيرد نبايد هيچگاه بدون رهبر باشد و لذا ائمه عليهم السلام دراعصاري كه در ميان مردم نيستند اداره مسند

حكومت اسلامي را به فقيه آگاه مدبر مدير و توانا سپرده و شايستگي وي را براي رهبري مورد تاكيد قرار داده اند و براي اهميت موضوع در مقاطع مختلف شرايط رهبري واين كه چه كساني مي توانند رهبري جامعه را به عهده بگيرند و چه افرادي صلاحيت اين موضوع را ندارند بيان كرده اند.

براي نمونه :

حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

وقد علمتم انه لاينبغي ان يكون الوالي علي الفروج والدماء و المغانم والاحكام وامامه المسلمين البخيل فيكون في اموالهم نهمته ولاالجاهل فيضلهم بجهلهولاالجافي فيقطعهم بجفائه ولاالخائف للدول فيتخذقوما دون قوم ولا المرتشي في الكم فيذهب بالحقوق ويقف بهادون المقاطع ولاالمعطل للسنه فيهلك الامه 2 .

كسي كه ناموسي و جان ملت و بيت المال و قوانين مملكتي را زير سيطره خود گرفته و فرمانرواي مسلمانان گرديده است هرگز نبايد:

1. آزمند و بخيل باشد زيرا دراين صورت چشم طمع به اموال مردم داشته و آن را به خوداختصاص مي دهد.

2. جاهل و نادان باشد چه اين كه دراين صورت مردم را به گمراهي مي كشاند.

3. ستمگر و ظالم باشد زيرا دراين صورت ملت را در نتيجه ظلم خود پريشان و نابود مي سازد.

4. ترسو باشد چه اين كه استقلالي را كه منظوراسلام است نمي تواند حفظ كند. به اين گروه يا به آن گروه (شرق يا غرب ) تكيه مي كند.

5. رشوه گير و سازشكار باشد زيرا حقوق ملت را ضايع مي كند. 6. عمل به احكام اسلام را ترك و گرنه ملت اسلام را به سقوط و تباهي مي كشاند.

و نيز آن حضرت فرمودند:

ايهاالناس ان احق الناس بهذاالامراقواهم عليه واعلمهم بامرالله فيه 3 .

اي مردم شايسته ترين افراد براي رهبري مردم كسي است كه : تواناتر و داناتراز ديگران براي اداره وامور رهبري باشد.

حضرت باقر عليه السلام فرمود: حضرت رسول الكرم صلي الله عليه و آله فرمودند:

تنها كسي صلاحيت رهبري دارد كه : داراي اين سه خصلت باشد: 1. روحيه تقوا و پرهيزكاري كه او راازارتكاب گناه باز بدارد.

2.خصلت بردباري كه در سايه آن بر غضب خود مسلط باشد.

3. مديريت كامل تا بوسيله آن امور مربوط به فرمانروائي را بنحو كامل اداره كند. 4

دراين مورد توجه به اين مطلب مهم نيز لازم است كه چون دين مقدس اسلام سعادت معنوي و مادي انسانها را در نظر گرفته و به تامين نيازهاي مادي واقتصادي نيز مانند تامين نيازهاي معنوي پرداخته است .

امتيازاتي را نيز كه در هر جامعه اسلامي در نظر گرفته است داراي دو جنبه معنوي و مادي است يعني همانطوري كه از لحاظ بعد معنوي بايد داراي قدرت و غناي روحي و فكري يعني داراي مقام اجتهاد و فقاهت وهمچنين عدالت و شجاعت و مديريت و كفايت باشد از جهت بعد مادي نيز لازم است داراي قدرت و غنا باشد .

براي تامين اين جنبه است كه تمام منابع ثروت جهان از قبيل : درياچه ها رودخانه ها جنگلها نيزارها بيشه هاي طبيعي معادن كوهها و زمينهاي موات و زمينهايي كه صاحب معين ندارد و مراتعي كه حريم نيست را دراختيار ولي فقيه كه رهبر حكومت اسلام است قرار داده است تااين منابع ثروت را كه انفال ناميده مي شود در راه تامين مصالح عمومي واهداف صحيح انساني واسلامي با برنامه ريزي كامل مورد بهره برداري قرار بدهد تا هم مملكت اسلامي را آباد و مستقل گرداند و هم فقر را ريشه كن سازد. چون دراين مقاله بحث انفال بيشتر مورد نظراست لذا با توفيق خداوند متعال هم اكنون بحث خود را در موضوع انفال متمركز مي سازيم :

بحث انفال هر چند يك بحث قرآني روايي فقهي سياسي اجتماعي و اقتصادي است ولي مااكنون بيشتر به جنبه اقتصادي آن نظر داريم و ازاين جهت قابل از هر چيز به امتياز[ اقتصاداسلامي] نسبت به مكاتب اقتصادي ديگر بايد توجه كنيم و شناخت روشني به طوراختصار ازاقتصاداسلامي بايد داشته باشيم . واين امتياز بيشتر به اصول و پايه هاي اين اقتصاد مرتبط مي گردد و مهمترين اصول آن به اين شرح است :

اقتصاد خدا مالكي

بايد توجه داشت كه اقتصاد اسلامي براساس جهان بيني خاصي كه ازايمان به مبدأ و معاد يعني خداوندگار جهان و قيامت سرچشمه مي گيرد پي ريزي شده است و براين اساس از ديدگاه اقتصاداسلامي كليه موجودات جهان خلقت مملوك خداست و آن اندازه اي كه در دست انسانها با شرائط خاصي قرار مي گيرد نيز ذاتا از آن خداونداست و به طور عاريت به انسانها عطا فرموده و دراين مورد وظائفي براي آنان مقرر كرده است .

قرآن مجيد در 84 مورداز[ مال] به طور مفرد جمع معرف منكر مضاف منقطع ازاضافه نام برده است و دراغلب موارد آن را در رديف فرزند و جان انسان ذكر كرده است ولي آن را وسيله اي براي آزمايش انسانها معرفي نموده و عاريتي از جانب خداوند به انسانها قلمداد كرده است مثلا در سوره نور مي فرمايد:

وآتوهم من مال الله الذي اتاكم 5 .

يعني : به زيردستان خوداز آنهايي كه خداوند به شما داده است بدهيد.

حضرت اميرمومنان عليه السلام فرمودند:

من آتاه الله مالا فليصل به القرابه و ليحسن منه الضيافه و ليفك باالاسير والعاني وليعط منه الفقير والغارم وليبصر نفسه علي الحقوق والنوائب ابتغاءالثواب فان فوزا بهذه الخصال شرف مكارم الدنيا و درك فضائل الاخره .

كسي كه خداوند به او مال عطا فرموده است لازم است به وسيله مال پيوند خويشاوندي خود را برقرار و مهمانان خود را به وسيله آن مال پذيرائي كند واسيران و گرفتاران رهايي ببخشد و به فقرا و مقروضان كمك نمايد و در سايه آن مال در راه اداي حقوق اجتماعي به منظور تحصيل ثواب خداوند گام بردارد و دست يافتن به اين خصلتها باعث شرافت و عظمت در زندگي دنيا و رسيدن به درجات عاليه آخرت است .

و بالاخره از ديدگاه مباني اقتصادي اسلام برداشتن هر گامي در راه تقويت اقتصاد زندگي و هرگونه حركت و فعاليتي در تحكيم بنيه اقتصادي جامعه اسلامي يك نوع عبادت وايجادارتباط مثبت با خالق جهان است و لازم است تحصيل مال با توجه به راههاي مشروع و حلال واحتراز از دهها كسب كه مكاسب محرمه نامه مي شود و خداوند آنها را حرام و ممنوع گردانيده است همراه باشد.

همچنين داشتن مال بااحساس وظائفي از قبيل :انفاق در راه خدا و توجه به اوضاع جامعه واحوال مستمندان و مستضعفان همگام باشد و مصرف كردن آن بايدازاسراف و تبذير و تجمل طلبي بركنار بوده و با تقدير واندازه گيري كه براساس احتياجات لازم زندگي فرد و جامعه پي ريزي شده است توام باشد.

به طور خلاصه اقتصاداسلامي كه شاخه اي از درخت پرشاخ و برگ و دين اسلام است مسلمانان را در هر نقطه اي از جهان كه زندگي مي كنندالزام مي كند كه : در سايه قوانين الهي اقتصادي به وجود بياورند كه علاوه براين كه ازاسراف و تبذير و تجمل گرائي و تقلب و ربا واحتكار و گرانفروشي و تورم و فقر و پريشاني و بيكاري خبري واثري نباشد براساس كار صحيح و مفيد وارزش كار وابتكار و بر پايه محبت واخوت و عواطف انساني وايثار واحسان و تعاون و تامين خودكفائي واستقلال با توجه به اين كه همه اينهاازاين بخداوند بزرگ نشات گرفته باشد استوار باشد.

تنوع مالكيت

دين اسلام در تنظيم برنامه اقتصادي خود به سه نوع مالكيت قائل است :

1. مالكيت خصوصي

دراسلام فعاليتهاي اقتصادي به هر شكلي كه در چهارچوبه قوانين اقتصادي اسلام صورت بگيرد علاوه براين محترم و داراي ثواب و فضليت است موجب مالكيت و ثبوت حق نيز مي گردد كه براين اساس هر فردي كه بر پايه ضوابط اسلامي مالي را به دست بياورد مالك آن محسوب مي شود و تصرفات او در آن نافذ و صحيح است و روشن است كه اين موضوع علاوه بر تشويق افراد به كسب و كار وابتكار داراي فوائد بسياري است .

2. مالكيت عمومي

زمينهاي آبادي را لشكريان اسلام در هنگام جهاد با كفار به وسيله قهر و غلبه (نه صلح )از آنان گرفته و جزء قلمرو زمينهاي اسلامي كرده اند در صورتي كه آن جنگ بااذن ولي امر مسلمانان صورت گرفته باشد همه مسلمانان نسل بعداز نسل به عنوان مالكيت عمومي مالك مي باشند.

رهبر حكومت اسلامي موظف است : سرپرستي اين قبيل زمينها را نيز به عهده بگيرد تا با برنامه ريزي كاملي مورد بهره برداري قرار بدهد و لازم است كه عائدات آنها را در راه تامين مصالح عمومي مسلمانان از قبيل : ساختن راهها پلها مدارس بيمارستانها وامثال اينها مصرف نمايد واين موضوع نيز درايجاد كار و آبادي كشوراسلامي تاثير فراوان دارد ولي زمينهاي مواتي كه دراين قبيل جنگها نيز به دست مسلمانان مي افتدجزءانفال است و در مالكيت دولت اسلامي (چنانكه خواهيم گفت ) در خواهد آمد .

3. مالكيت حكومتي

دراسلام كليه منابع ثروت جهان (چنانكه گفتيم و تعداد آن را بيان خواهيم كرد)از قبيل : درياها جنگلها معادن كوهها واراضي موات انفال است واختيار آن با رهبر حكومت اسلامي است واو براساس علم و آگاهي و مديريت كاملي كه دارد در تحت برنامه معيني مورد بهره برداري قرار مي دهد تا جامعه مستغني و مستقل و مقتدر و خالي از فقر و نابساماني به نام جامعه اسلامي و نمونه به وجود بياورد كه شرح داده خواهد شد .

ولايت فقيه

همانطور كه ولي فقيه در نتيجه تخصص در علوم اسلامي و آگاهي كافي از اوضاع و شرايط جهان و عصر و زمان خود و داشتن مديريت كافي و شهامت لازم قلمرو نفوذ خود را در جهت تامين استقلال فرهنگي و سياسي و اجتماعي هدايت مي كند واين قلمرواسلامي رااز نفوذ فرهنگ و سياست بيگانگان و دشمنان اسلام حفظ مي نمايد نقش بسيار موثري را نيز در رابطه با مسائل اقتصادي جامعه عملي مي سازد.

هر چند نقش ولي فقيه در مسائل اقتصادي بسيار دامنه داراست ولي براي نمونه دو مطلب را دراين راطه ذكر مي كنيم :

1. قلمرو قانونگذاري

ولي فقيه با توجه به ضوابط و دلائلي كه از منابع پويا و هميشه زنده اسلام كه كليه ادواراعصار و شرايط را در زير چتر خود جاي مي دهد در دست دارد لازم است براساس اجتهاد و آگاهي خود قوانين و مقرراتي وضع كند. كه در ميان آن خودكفايي واستقلال كامل كشوراسلامي را تامين كند. به طوري كه علاوه براين كه از كليه وابستگي هايي كه ممكن است حيثيت و عزت مسلمانان را خدشه دار كند مصون و محفوظ بماند در حيات اقتصادي به طور روزافزون رو بتكامل برود به نحويكه نه تنهااز كاروان زمان دراقتصاد عقب ناميد بلكه پيشرو كاروان علم و زمان باشد و بالاخره از لحاظ فرهنگي واقتصادي جامعه اي به وجود بياورد كه هميشه در آغوش خود ابن سيناها فارابي ها ابوريحان ها محمدزكريا رازيها شيخ مفيدها شيخ طوسي ها محقق ها علامه حلي ها امام خميني ها بپرورد .

هر چند اين موضوع از لحاظ كلي مسائل اقتصادي اسلام روشن است ولي ذكر يك نمونه دراين مورد لازم است :

چنانكه مي دانيم :اسراف و تبذيراز موضوعاتي است كه :اسلام با شدت هر چه تمامتر با آن مبارزه مي كند و آن را در زمينه اقتصاد يكي از گناهان بزرگ معرفي مي نمايد اما بايد توجه داشته باشيم كه اسراف به معناي تجاوزاز حد است.

حد و مرز نيز براساس احتياج تعيين مي شود مثلا حداحتياج كسي كه مريض است با يك فرد سالم فرق دارد و حداحتياج سيستان و بلوچستان مثلا با حداحتياج فارس و خراسان تفاوت دارد.

بنابراين لازم است در درجه اول تمام احتياجات يك جامعه از لحاظ فرهنگي نظامي سياسي اجتماعي اقتصادي و نيزاحتياج دولتي وافراد جامعه از دورترين نقطه گرفته تا نزديكان مراكز قدرت مورد نظر قرار بگيرد. و از طرف ديگر كليه امكانات آن جامعه نيز از جهت امكانات طبيعي و نيروهاي انساني در نظر گرفته شود.

به علاوه مراتب احتياجات نيز از لحاظ شدت و ضعف بايد مورد توجه قرار بگيرد تا با رفع نشدن احتياجات درجه اول اموال وامكانات در راه تامين احتياجات درجه دوم مصرف نشود و همچنين تا نيازمنديهاي درجه دوم تامين نشده است پولها وامكانات در راه تامين نيازمنديهاي درجه سوم به كار گرفته نشود كه مسامحه و تقصير در شناخت اين مراتب و حد و مرزها و خرج كردن اموال وامكانات و نيروها در راه تامين احتياجات درجات بالاتر پيش از رفع احتياجات مراتب پائين تر كه شديدتراست خود يك نوع اسراف و تجمل گرايي است و باعث سركوب شدن احساسات و كشته شدن استعدادها و خاموش ساختن عواطف بشري است.

بنابراين براي اين كه نقشه اقتصادي صحيحي كه مورد توجه اسلام است تنظيم شود و چرخ اقتصاد جامعه بر محوراعتدال بچرخد و توليد و توزيع براساس عدالت اقتصادي كامل صورت بگيرد تا در نتيجه :از هدر رفتن مواد و نيروها در راه توليد كالاهاي غيرضروري واز زياده روي و مصرف بيجا واسراف در رابطه با توزيع جلوگيري شود وازافراط و تفريطها و به وجود آمدن فاصله ها و شكافها در جامعه ممانعت به عمل بيايد و تمام استعدادها در راه شكوفايي اقتصادي پروبال بگشايد بايد: هم به كليه احتياجات دولتي وافراد جامعه با تعيين اين حدها و مرزها مشخص شود و هم مقدارامكانات مالي و نيروهاي انساني معين گردد و آنگاه موازنه دقيقي بين اين دو صورت بگيرد و براين اساس قوانين و ضوابطي از طرف ولي فقيه وضع شود و گرنه دامنه فقر و فاصله بين طبقات جامعه روزبروز وسيعتر خواهد شد.

لازم است همواره طنين اين گفتار حضرت پيغمبر(ص ) كه اصلي از نظام اقتصادي اسلام است با گوش جان بشنويم :

من اقتصد في معيشه رزقه الله و من بذر حرمه الله . 7

يعني : هراجتماعي كه در زندگي اقتصادي

خود راه اعتدال و موازنه را پيش بگيرد خداوند وسيله ارتزاق واسباب حيات اقتصادي آن را فراهم و مرتب مي كند و به عكس هر جامعه اي كه موازنه واعتدال را پشت سرانداخته در راه تبذير واسراف گام بردارد خداوند آن را به فقر و محروميت اقتصادي محكوم مي گرداند.

2. قلمرواجراي قانون

ولي فقيه همانطوري كه عهده دار وضع قوانين لازم در حيات اقتصادي است در رأس قوه مجريه نيز قراردارد و لذا لازم است علاوه از قيام به وضع قوانيني كه ذكر گرديد بواسطه داشتن اشراف كامل براجراي قوانين دراجراي قوانين اقتصادي نيز كوشا باشد.

ناگفته پيداست كه : قوانين زندگي هر قدر كامل باشد بدون اجراي صحيح سعادت و رفاه انسانها را ببار نخواهد آورد. چنانكه يك نقشه ساختماني هراندازه صحيح و كامل باشد بدون پياده كردن آن جز در عالم خيال و تصور جاي نخواهد داشت .

اكنون نتيجه اي كه از آنچه ذكر شد به دست مي آوريم اين است كه : خداوند متعال كه مالك همه موجودات جهان است براي اين كه حيات اقتصادي بشر براساس عدالت اقتصادي واجتماعي تحقق پيدا كند منابع ثروت جهان را دراختيار يك انسان كامل يعني عالم به منطق دين و متخصص در معارف اسلامي و پاك و عادل و مدير و مدبر قرار داده است تا از طرفي در راه ايجاد و كار واشتغال و زنده كردن نيروي خلاقيت و ابتكار تمام نيروها واستعدادها را در راستاي استفاده ازاين منابع خداداد به كار بگيرد و در نتيجه كشور آباد شود و نوراستقلال و عزت و عمران در سيماي آن بدرخشد و فقر و پريشاني و نابساماني و كمبود به كلي از بين برود واز طرفي با وضع قوانين عادلانه كه گفته شد راه تعدي و تجاوز زورمندان و مستكبران را نيز بگيرد تا تراكم ثروت و تكاثر پديد نيابد.اين نكته نيز روشن است :افرادي كه قدرت كاركردن ندارند با وضع آبرومندانه اي در سايه ضوابط اسلامي اداره مي شوند.

بايد توجه داشت : [ انفال] كه اكنون مورد بحث ماست به اين منظور مطرح مي شود كه : عمق واهميت بيان حضرت امام رضوان الله تعالي عليه كه فرمودند: لازم است مسائل فقهي با توجه به احتياجات واوضاع زمان بررسي شود روشن گردد.

انفال بيشتراز يك مورد در قرآن كريم ذكر نشده است ولي از نظراهميت موضوع و واقع شدن در ابتداي سوره اي از قرآن مجيد (سوره هشتم قرآن ) آن سوره به نام انفال ناميده شده است . تعبير قرآني اين است :

بسم الله الرحمن الرحيم . يسالونك عن الانفال قل الانفال لله والرسول فاتقوالله واصلحوا ذات بينكم واطيعواالله ان كنتم مومنين .

از تواي پيغمبر از حكم انفال سوال مي كنند. در پاسخ بگوانفال از آن خداوند و رسول خدااست .از خدا بترسيد و ميان خود صلح و مسالمت به وجود بياوريد و رسول خدا رااگرايمان داريداطاعت كنيد.

در توضيح اين موضوع بايد توجه داشت كه در زندگي اجتماعي واقتصادي بشر موضوعاتي در روي زمين وجود دارد كه از جهت داشتن ارزش اقتصادي و استعداد فراوان از قبيل : معادن درياها جنگلها واراضي منبع ثروتهاي سرشاري مي باشند.

هر چند ما فعلا آماري از تعداد واستعداد آنها و همچنين ارقام و آماري از محصول هر يك از آنها در دست نداريم و نيز مي دانيم كه : بسياري از آنها نه تنها هنوز مورد بهره برداري واقع نشده است بلكه هنوز شناخته نشده است ولي اين را مي دانيم كه زندگي اقتصادي بشر بلكه فرهنگي و سياسي واجتماعي بر محوراين موضوعات مي چرخد.

اكنون اين سوال پيش مي آيد: آيااين موضوعات از آن كيست و در اختيار چه كسي بايد قرار بگيرد؟ آيا هر كسي مي توانداز آنها بدون قيد و شرط به طور دلخواه خود بهره برداري آن دو يا بايد در تحت سيطره فرد خاصي ياافراد مخصوصي قرار بگيرد؟ آيا آن فرد ياافراد كيستند؟ و چه شرايط امتيازي نسبت به ديگران دارند؟ و آنها نيز بر چه اساسي اين منابع را مورد بهره برداري قرار مي دهند؟

در پاسخ به اين سئوالات رواياتي كه ازاهلبيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم كه عدل قرآن كريم و زبان و ترجمان آن مي بانشد رسيده است مي گويد:

منظورازانفال دراين سوره موضوعاتي است كه منابع ثروت جهاني مي باشند (و ما با توفيق خداوند به ذكر تعداد آنها مي پردازيم ) و لذا در بحث قرآني[ انفال] علماي شيعه كه افتهار پيروي ازاهل بيت عليهم السلام را دارند و آنان را عدل قرآن و زبان قرآن مي دانند در بحث تفسيري خود انفال را براساس رواياتي كه ازاهل بيت رسيده است به موضوعاتي كه گفتيم تفسير كرده اند كه با مراجعه به كلام شيخ طوسي در تفسير نبيان و طبرسي در مجمع البيان و سيدهاشم بحراني در تفسير برهلا ن و علامه طباطبايي در تفسيرالميزان و محمدجوادمغنيه در تفسرالكاشف و فاضل مقداد در كنزالعرفان 8اين مطلب كاملا روشن مي گردد.

تنها شيخ طوسي و طبرسي غنائم جنگي را جزءانفال ذكر نكرده اند ولي علامه طباطبائي به مناسبت اين كه كلمه نفل در لغت به معناي زيادي است و غنائم جنگي نيز مانند جنگلها و معادن واراضي موات مالك معين ندارد لذا آن را جزء انفال محسوب داشته است .

بنابراين معناي آيه اين است كه :از حضرت پيغمبر[ص] درباره انفال يعني اموالي كه دراجتماع مالك معين ندارد (و بر حسب تفسير اهل بيت عليهم السلام از موضوعاتي كه ذكر شد سئوال به عمل آمده است ) سئوال به عمل آمده است سئوالي كه حاكي از وقوع تشاجر واختلاف ميان سئوال كنندگان بوده است و دراين مورد خداوند متعال آيه اي كه ذكر گرديد نازل فرمود و معناي آيه اين است :

[ اي رسول ما! و تو از حكم[ انفال] سئوال مي كنند. در جواب بگو: انفال مخصوص خداوند و رسول اوست بنابراين از خدا بترسيد و به تحصيل رضايت و مسالمت بين خودتان بپردازيد واگراهل

ايمان مي باشيد خدا و رسول او رااطاعت كنيد].

اين آيه بااين تفسير و شرحي كه ازاهل بيت عليهم السلام در بيان مصاديق آن صادر گرديده است و توضيح خواهيم داد هيچ گونه منافاتي با آيه 41 سوره انفال كه به حكم خمس مربوط است ندارد و آيه اين است :

واعلمواانما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول ولذي القربي و اليتامي والمساكين وابن السبيل

يعني : بدانيد هر آنچه را كه به دست مي آوريد 9 يك پنجم آن از آن خدا و رسول خدا وامام مسلمانان و يتيمان و مساكين و رهگذران مي باشد. 10

وازاين نظر منافات با هم ندارند كه آيه انفال مي گويد:اموالي كه مانند: كوهها معادن درياها جنگلها نيزارها رودخانه ها و زمينهاي موات از سيطره ملكيت افراد معين خارج مي باشند. مال خدا و رسول خداست و شما درباره اين گونه اموال راه تقوا را پيش بگيريد و بر سر تصرف در آنها با هم اختلاف و مشاجره نكنيد واگراختلاقي هم در اين مورد به وجود آمده است از خدا بترسيد و آن را به وسيله اصلاح التيام ببخشيد واز خدا و رسول خدااطاعت كنيد. بنابراين اين قبيل اموال اعم ازاين كه شامل غنائم جنگي نيز باشد يا نباشد اصلا مال خدا و رسول است و كسي را در آن حقي نيست ( البته در روايات اهل بيت عليهم السلام فرموده اند: آنچه كه مال خدا و رسول است مال ماست ).

ولي آيه 41اين سوره مي گويد: يك پنجم غنيمتها (به تفصيلي كه در پاورقي ذكر كرديم ) دراختيار خدا و رسول وامام مسلمانان قرار مي گيرد و آنان در هر راهي كه مصلحت مي دانند خرج احتياجات يتيمان و مساكين وابناء سبيل از سادات را مرتفع مي سازند و چهار پنجم آن مال كساني است كه آن را به دست آورده اند. ممكن است اين تفضيل كه از آيه 41 بدست مي آيد (به شرحي كه گفته شد) براساس تفضل خداوندي باشد.

امتياز مكتب اهل بيت

دراينجا توجه به اين اين موضوع نيز لازم است : معناي وسيعي كه براي كلمه انفال در تفاسير شيعه وجود دارد به طوري كه شامل تمام منابع ثروت از قبيل : درياها جنگل ها معادن نيزارها رودخانه ها و زمينهاي موات مي شود.ازامتيازات مكتب اهل بيت عليهم السلام است و مفسرين شيعه چون افتخار پيروي ازاين مكتب را دارند آن را به معناي وسيع تفسير كرده انداما چون اهل تسنن ازاين مكتب پيروي نمي كنند. آن را به اين معنا تفسير نكرده اند و در ميان آنها دو قول ديده مي شود :

1. منظورازانفال غنائم جنگي است .

اين قول را شيخ محمود شلتوت در تفسير خود و همچنين بيضاوي و سيوطي و مراغي و سيدقطب و آلوسي و رشيدرضا در تفسير خويش ذكر كرده اند و علت نزول آيه را وقوع اختلاف بر سر تقسيم غنيمت جنگي در جنگ بدر گفته اند.

2. منظوراز آن غنائم جنگي نيست .

صاحبان اين قول با هم اختلاف دارند:

برخي از آنان مي گويند: مراد از آن اشيائي است كه بدون جنگ از كفار به دست مسلمانان بيفتد مانند: شتري كه از آنان جا مانده است يا كالاي ديگر و گروهي از آنان مي گويند: منظوراز آن خمس غنائم جنگي است (نه غنائم جنگي ) و برخي ديگر گفته اند: مقصوداز آن لباس مقتول است كه در جنگ اسلامي به دست قاتل مي افتد.

فخررازي بعداز نقل اين اقوال مي گويد:

[بهتراين است كه بگوييم : منظوراز آن اموالي است كه نوعا حضرت پيغمبر[ص] در جنگهاي اسلامي قبل ازاين كه غنيمت به دست لشكريان اسلام بيفتد به منظور ترغيب لشكريان به انجام كارها واقداماتي كه در پيشرفت و غلبه مسلمانان به منظور ترغيب لشكريان به انجام كارها واقداماتي كه در پيشرفت و غلبه مسلمانان بر كفار موثر بود و عده آن را به كساني كه اين قبيل كارها راانجام مي داده اند و بااقدام به آنها موجبات غلبه و پيشرفت لشكريان اسلامي را فراهم مي ساخته اند مي داده است و نيز منظوراز آن اموالي است كه بعداز به دست آمدن غنائم جنگي به برخي از لشكريان به عنوان جائزه وانعام عطامي كرده است] .

زمخشري در تفسير كشاف نيز همين قول فخر رازي رااختيار كرده است .

در تفسير قرطبي كه تفسير جامع ناميده مي شود و شايد جامعترين تفاسيراهل تسنن از جهت نقل اقوال فقهاي آنها مي باشد در تفسير كلمه انفال 4 قول ذكر كرده است :

1.اشيائي كه از كفار در ميدان جنگ به جا مانده و به دست لشكريان اسلام افتاده است .

2. خمس غنائم جنگي .

3. يك پنجم خمس غنائم جنگي كه حضرت پيغمبر[ص] مي تواند آن براساس صلاحديد خود به بعضي از لشكريان اسلام كه در جنگ اقداماتي در جهت پيشرفت مسلمانان انجام داده اند مي دهد. قرطبي مي گويد:اين مطابق مذهب شافعي و مالك وابي حنفيه است .

4. آنچه كه امام (زعيم مسلمانان )از غنائم جنگي به بعضي از لشكريان اضافه بر ديگران عطا مي كند. قرطبي همين قول چهارم را كه به قول فخر رازي بر مي گردد اختيار كرده است 13 .

اينها خلاصه گفتار علماي اهل تسنن درباره انفال است كه در تفاسير و كتب فقهي خود گفته اند ولي فقهاي ما به پيروي ازائمه هدي عليهم السلام انفار را شامل منابع ثروتهاي جهان مي دانند كه لازم است دراختيار سرپرست حكومت اسلامي قرار بگيرد تا (چنانكه گفته شد) با برنامه ريزي صحيح و عادلانه اسلامي مورد بهره برداري واقع شود و در نتيجه جلو تعدي و تجاوز زورمندان دراستفاده ازاين منابع گرفته شود و نيز مانعي در جلوي تكاثر و تراكم ثروت كه موجب مفاسداقتصادي واجتماعي فراوان مي گردد به عمل بيايد. علاوه بر همه اينهااين موضوع (چنانكه گفته شد) موجب از بين رفتن فقر و بيكاري و تحقق عمران و آبادي جامعه اسلامي و تحقق استقلال و خودكفائي خواهد كشت .

در ضمن توجه به اين مطلب نيز لازم است كه

در تعداد[ انفال] ميان فقهاي اماميه اختلاف نظر وجود دارد ولي ما دراينجا تعدادي را كه به نظر قاصر خود از روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده كرده ايم ذكر مي كنيم : 1. زمينهاي موات . موات به آن قطعه از زمين گفته مي شود كه فعلا صلاحيت واستعداد بهره برداري از آن وجود ندارد. حال اين عدم استعداد بهره برداري يا به جهت اين است كه فعلا آب به آن نمي رسد يا به واسطه اين كه درختها و جنگلها به طوري بر آن مسلط است كه مانع بهره برداري از آن است يا چون آب زياد بر آن مسلط است بهره برداري از آن ممكن نيست يا چون شن و خاك بر آن مسلط است نمي شود از آن بهره برداري كرد يا به علت اين كه شوره زاراست صلاحيت انتفاع از آن وجود ندارد و بالاخره معياراين است كه آن زمين با وضع موجود قابل بهره برداري نباش و بايداحيا گردد و موانع موجود بر طرف شود تا قابليت بهره برداري پيدا كند.

2. جنگلها كه در روايات از آن به[ آجام ] تعبير شده است بنابراين تفسيري كه در رياض و شرح لمعه از [ آجام ] به نيزار كرده است صحيح نيست. [ نيزار] نيز در صورتي كه مالك معين نداشته باشد از جهت اين كه هر زمين فاقد مالك معين جزء انفال است جزءانفال خواهد بود.

3. درياها و درياچه ها.

4. معادن اعم از معادن ظاهر و باطن . معدن ظاهري دراصطلاح فقهي به آن قبيل از معادن گفته مي شود كه رسيدن به آن احتياج به كاوش و فعاليت زياد ندارد مانند: معدن نمك .

معادن باطني آن معادني است كه دستيابي به آن احتياج به كاوش و اعمال صنعت است .

5. قله كوهها بلكه بنابه عقيده علامه نراقي در مستند سينه كوها و نيز آنچه كه در آنهاست جزءانفال است .

6. بستر رودخانه ها كه دراحاديث از آن به بطون الاوديه تعبير شده است .

و رودخانه ها و آنچه كه در آن است از قبيل ماهيها يا گنجها كه در آنها پيدا مي شود همه جزءانفال است .

7. زمينهايي كه دراصل محل سكونت كفار بوده ولي آنان آن را زير سيطره مسلمانان قرار داده اند اعم ازاين كه آن را ترك كرده و به مسلمانان واگذار كرده اند يااين كه خود نيز اكنون در آنجا سكونت داشته باشند.

8. غنائمي كه لشكر مسلمان از كفار بدون اين كه بااذن امام جنگ كرده باشند به دست آورده اند (و در صورتي كه جنگ بااذن امام باشد فقط خمس غنائم به امام تسليم مي شود و بقيه از آن مجاهدين خواهد بود.

9. قطايع و صفاياي سلاطين كفار به اين معنا هنگامي كه سرزمين كفار به وسيله لشكراسلام فتح شد و جزء قلمرو زمينهاي اسلامي مي گرديد آنچه كه سلاطين آن سرزمينها ازاموال غيرمنقول مانند: باغها و كاخها به خوداختصاص داده بودند [ قطايع] ناميده مي شود و جزءانفال است و همچنين اشياء منقول كه صفايا (يعني اشياء برگزيده ) ناميده

مي شود همه و همه جزءانفال است .

10. صفوالمال يعني مال برگزيده موقعي كه غنائم جنگي كفار به دست لشكريان اسلام مي افتد امام مي تواند قبل از تقسيم غنائم هر چه را كه مصلحت بداند براي اين كه در راه مصالح اسلام و مسلمانان خرج كند بردارد و به خوداختصاص بدهد واين صفوالمال ناميده مي شود و جزءانفال محسوب مي شود.

11. ميراث كسي كه از دنيا و وارث ندارد.

12. ساحل درياها و كنار رودخانه ها.

13. هر زميني كه مالك معين ندارد. 14

پاورقيها:

11. فخررازي ج 15.144.

12. كشاف ج 3.14.

13. الجامع لاحكام القرآن قرطبي ج 7.362.

1. مدرك اين حديث از طريق اهل سنت : الغدير ج 1.31 تا 38 و در بعضي از مدارك اين جمله نيز وجود دارد :ماان تمسكتم بهما لن تضلوا اگر به اين دو تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شويد سيدهاشم بحراني در كتاب غايه المرام با 39 سنداز علماي اهل تسنن و با 80 سنداز علماي شيعه آن را نقل كرده است . علامه ميرحامد حسين هندي نيشابوري در كتاب گرانقدر خود عبقات الانوار آن را در حدود 200 نفراز محدثين و علماي اهل سنت نقل و تحقيق اين دانشمند بزرگ درباره سند و دلالت اين روايت در 6 جلد به چاپ رسيده است .

14. در صورت غير معين بود مالك نيز آن مالك ميان افراد معدودي محصور نباشد.

10. براساس رواياتي كه ازاهل بيت عليهم السلام وارد گرديده است اين يتيمان و مساكين و رهگذاران بايداز سادات باشند.

2. نهج البلاغه صبحي صالح خطبه 131.

3. همان مدرك خطبه 171.

4. اصول كافي ج 1.407.

5. سوره توبه آيه 33.

6. البلاغه خطبه 142. نهج

7. وسائل الشيعه ج 11.220.

8. تبيان ج 517.5 برهان ج 59.2 الميزان ج 7.9 الكشاف ج 3.448 كنزل العمال ج 1.254.

9.البته اين اختلاف نظر دراين آيه وجود دارد كه آيا مراداز كلمه غنمتم در آيه فقط غنائم جنگي است چنانكه اهل تسنن مي گويند يااين كه منظوراز آن : مطلق فوائد و عوائدي است كه انسان با تلاش و فعاليت به دست مي آورد. مثل : غنائم جنگي و سودهايي كه از كسب و كار و يااز غواصي و پيدا كردن گنج واستخراج معادن به دست مي آيد. يا هر چند بدون تلاش ماند: هبه و بخشش به دست بيايد كه هر يك ازاين دو نظريه اخير ميان فقهاي اماميه طرفدار دارد.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید