انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه(1)

  • جمعه, 03 آبان 1392 13:49
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3752 بار

مؤلف: محمد صادق مزينانى

 

انديشه جانشيني فقيه جامع نگر، عادل، پرهيزكار ، شجاع و با تدبير، آگاه به زمان و آشناي به رموز سياست، از امام معصوم (ولايت فقيه) در كلام و فقه شيعه، ريشه اي بس ژرف دارد .

 

 

از ديرباز، اين مقوله، مورد كندوكاو و پژوهش بوده و هر گروه آن را به گونه اي به بوته نقد و بررسي نهاده است.

 

 

برابر ديدگاه اينان، ولايت فقيه، اصل محوري است، به گونه اي كه ديگر مقوله ها، گزاره ها و پرسمانها، با توجه به اين اصل، طرح شده و بر اين استوانه استوار شده اند.

 

 

فقيه محوري و نقطه پرگار جامعه بودن فقيهان، حتي در عصر حضور امامان (ع) نيز نمود چشم گيري داشته؛ زيرا امامان (ع) در روزگار چيرگي ستم پيشگان پيروان خود را وانگذارده بودند كه آنان به هرسمت و سويي بخواهند، حركت كنند و هر سياست و جهت گيري سياسي را برگزينند. در اين نظام فكري كه امامان پي ريخته بودند، پيروان آنان مي بايست با جهت نمايي دانايان به دين و فقيهان آگاه، حركت كنند و حتي در امور روزمره زندگي، به دستگاه ظلمه نبايد روي بياورند و از سمت و سويي كه امامان (ع) براي آنان نمايانده اند، به سوي ديگر و قبله ديگر حركت كنند. (1)

 

 

در روزگار غيبت، فقه شيعه، بر اين مبني استوار گشته و بر اين پاشنه چرخيده است. بدين معني كه فقيهان شيعه، در بحثها و كندوكاوها، رساله ها و كتابهاي فقهي، در امور سياسي، اقتصادي، فرهنگي و قضايي، فقيهان آگاه، عادل، پرهيزكار و شجاع را مرجع مردم قرار داده و از به رسميت شناختن حاكمان ستم، پرهيخته اند.

 

 

با اين حال، تا قرن سيزدهم هجري، به گوناگون دليلها كه جاي سخن از آنها در اين مجال نيست، رساله اي ويژه در اين باب ننگاشته و به حوزه انديشه ارائه نداده اند.

 

 

علامه نراقي، نخستين فقيهي است كه در اين باب رساله نگاشته و گزاره ها و بحثهاي مقوله ولايت فقيه را با تلاش بسيار از لابه لاي كتابهاي كلامي و فقهي بيرون آورده و در رساله اي مستقل، عرضه داشته است. (2)

 

 

علامه احمد نراقي، در حقيقت، با اين حركت و كندو كاو علمي، جايگاه ويژه اي به ولايت فقيه در كلام و فقه شيعه داد.

 

 

وي، هر چند در توسعه مفهوم نيابت و قلمرو آن، سخن تازه اي ارائه نداد، ولي در بيان زاويه هاي گوناگون آن و اقامه دليلهاي آن، از فقيهان پيشين، پيشي گرفته و به بحثهاي سياسي شيعي فزوني و جلوه ديگر بخشيد و به آنها سامان داد و بر ژرفاي آنها فزود.

با اين كار، حركتي نو در عرصه فقه آفريد و مقوله مهم ولايت فقيه را، كه ركن سياست اسلامي و فقه سياسي به شمار مي رود، از پراكندگي به در آورد و به آن ساختاري نوين بخشيد و افزون بر اينها، همگان را، بويژه اهل نظر و انديشه را، بيش از پيش، به جايگاه بلند، مهم و بنيادين اين ركن توجه داد و آن را از يك مسأله معمولي و ساده كه شايد شماري اين گونه مي پنداشته اند، به يك مقوله مهم دگر كرد.

 

 

علامه نراقي، بسان بسياري از فقيهان پيشين، ثابت كرد كه قلمرو كاري، حوزه اختيار فقيه برخوردار از ويژگيهاي رهبري، پيشاهنگي و جلوداري، در امور حكومتي، همان قلمرو كاري است كه پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) از آن برخوردار بودند.

 

 

وي، براي به كرسي نشاندن ديدگاه خود، به نوزده روايت از معصومان (ع) تمسك مي جويد. (3) البته پيش از ايشان، فقيهان در كتابها و رساله هاي فقهي خود به اين روايات استناد جسته بودند؛ (4) اما او، افزون بر استناد، همه روايت باب را در يك جا گرد آورد و به بررسي عقلي آنها پرداخت.

 

 

او، در تحليل عقلي اين روايات مي نويسد:

 

 

«فان من البديهيات التي يفهمها كل عامي و عالم و يحكم بها: اذا قال نبي لأحد عند مسافرته او وفاته: فلان وارثي، و مثلي، و بمنزلتي، و خليفتي، و اميني، و حجتي، و الحاكم من قبلي عليكم و المرجع لكم في جميع حوادثكم، و بيده مجاري اموركم و احكامكم، و هو الكافل لرعيتي، أن له كل ما كان لذلك النبي في امور الرعية و ما يتعلق بامته، بحيث لا يشك فيه احد و يتبادر منه ذلك.» (5)

 

 

از پيداها و آشكارهايي كه هر عامي و عالم آن را در مي يابد و به آن حكم مي كند، اين كه :

 

 

هر گاه پيامبري، در گاه مسافرت و يا مرگ، بگويد: فلان شخص، ارث بر من و مانند من و در جاه و اعتبار و شأن، برابر من و جانشين من و امين من و دليل من بر شماست. از سوي من بر شما به حكمروايي گمارده مي شود و در همه رويدادها، پيشامدها، پناهگاه و چاره گر كار شماست و به دست اوست راه هاي گردش كارها و قانونهاي شما و اوست سرپرست پيروان من، براي اوست هر آنچه براي آن نبي در امور پيروان و مردمان فرمانبردارش بوده و آنچه بستگي دارد به امتش؛ به گونه اي كه هيچ كس در اين نكته به گمان نمي افتد و دو دل نمي شود و اين مطلب در آغاز به ذهن هر كسي خطور مي كند.

 

 

علامه نراقي، هر چند در اين تكاپوي علمي خويش، ركن مهم و پايه و اساس ديگر مقوله هاي فقهي؛ يعني ولايت مطلقه فقيه را، در فرهنگ ديني باز شناساند و احياء كرد، ولي چون زمينه فراهم نبود، توفيق نيافت كه مردم را از زير سيطره طاغوت به در آورد و زير بيرق ولايت فقيه گرد بياورد و حكومتي بر اين پايه استوار سازد و بر اين مبني تشكيل دهد و دست دستهاي ستم را از سر مردم كوتاه كند.

 

 

براي نخستين بار، امام خميني، با حركت شورآفرين و حماسي خود، اين اصل اساسي و پايه قويم حكومت اسلامي را از بوته فراموشي به در آورد و بر محور آن، زندگي نوين اسلامي را سامان داد و جامعه را بر آن استوار ساخت.

با وارد شدن اين ركن مهم و اساسي به عرصه زندگي مردم و محور قرار گرفتن آن و پيوستن شريانهاي حيات جامعه و مردم، به اين قلب هميشه تپنده، با توجه به عرصه فراخ و گسترده عمل، نيازهاي زمان، سكان دار آن، به تلاش برخاست و با فروغ انديشه خويش، چشم انداز آن را گستراند و زواياي ديگر و راه گشاتر آن را نماياند و آن را با ديدگاه فقهي و كلامي خود، تواناتر ساخت و براي اداره جامعه، به بهترين وجه، كارآمدش ساخت.

 

 

اين شكوه را استعمار نتوانست برتابد ، به خوبي دريافت كه اين خيزش بزرگ ضد سلطه، با اين مبناي فكري روشن، قوي، پويا ، سامان بخش و سامان ده اگر بپايد، هيچ گاه نخواهد توانست چتر سيطره خود را بگستراند؛ از اين روي، براي خاموش كردن آن به تلاش برخاست و به آلوده سازي فضاي فكري جامعه پرداخت و در اين حركت اهريمني و فضاسازي شيطاني، شماري از به اصطلاح نظريه پردازان ، ناخودآگاه به دام افتادند و چيزهايي گفتند و نوشتند كه به سود جبهه دشمن تمام شد.

 

 

و در اين فضا، شماري هم، به ياري دشمن برخاستند و چيزهايي گفتند و نوشتند، تا به پندار خود، پايه هاي ولايت فقيه را به سود دشمن كينه توز اسلام؛ يعني آمريكا و صهيونيسم بين المللي، سست كنند. اينان ، به هيچ روي قصد و آهنگ يك مباحثه علمي و فني و يا تاريخي را نداشتند كه از آن به شدت گريزان بودند و خود مي دانستند كه چه دامي براي ناآگاهان مي گسترند و با چه كساني همسرايي مي كنند.

 

 

ما در اين جا به طرح پاره اي از ديدگاه هاي مخالف كه با بحث مادر پيوند است مي پردازيم و از باب اين كه شبهه است و بايد بدانها پاسخ داد، حال به چه هدفي بيان شده و آيا سخن از روي دشمني و هماهنگي و همسرايي با دشمن گفته و نوشته شده، يا خير تنها اظهار نظر بوده بدون اين كه دشمني در كار باشد و...كاري نداريم و اينك و در اين جا، در راستاي كار ما نيست كه اين مقوله را كالبدشكافي كنيم و آن را به مجالي ديگر وا مي گذاريم.

 

 

.1 ولايت فقيه، قراءت شخص خميني است و پشتوانه ديني و مذهبي ندارد. (6)

 

 

.2 ولايت فقيه، مقوله و مسأله نوپيداست و نخستين بار، ملا احمد نراقي به آن پرداخته و شمار اندكي از فقيهان معاصر، آن را پذيرفته اند:

 

 

«ولايت فقيه، در يك قرن و نيم پيش، براي اولين بار، از طرف مرحوم ملا احمد نراقي، مطرح گرديده است و دلايلي براي آن آورده است كه فقط مورد قبول تعداد اندكي از فقهاي معاصر شده است.» (7)

 

 

.3 به اين معنايي كه اكنون مطرح است؛ يعني مديريت سياسي، نخستين بار نراقي مطرح كرده و پيش از وي، مطرح نبوده است:

 

 

«فقهاي شيعه، تا زمان نراقي، بحث ولايت را به معناي مديريت سياسي، مطرح نكرده اند. نخستين كسي كه ولايت فقيه را به اين معني به كار برد، مرحوم نراقي بود. بنابراين، ولايت فقيه ، به معناي زعامت سياسي و مديريت اجتماعي فقيه، از اين زمان آغاز مي شود، در نتيجه، عمر نظريه ولايت فقيه، كم تر از دو قرن است.» (8)

 

 

.4 ولايت فقيه، پيشينه اش ، فراتر از زمان صفوي نمي رود و اين نظر در دوره صفويان پديد آمده است. (9)

 

 

.5 ولايت فقيه، مساله اي نوپيداست كه به ابتكار نراقي به عرصه فقه راه يافته است. طرح اين مسأله كه از سوي ملا احمد نراقي ، براي پشتيباني از پادشاه وقت و مشروعيت بخشيدن به وي، صورت گرفته است. (10)

 

 

چون محور شبهه هاي ياد شده نوپيدا بودن ولايت فقيه است، با بحث از پيشينه آن، مطلب روشن مي شود و هر خواننده با انصافي مطلب را به خوبي درخواهد يافت و به ريشه دار بودن ولايت فقيه در فقه اسلامي پي خواهد برد و خواهد فهميد كه فقيهان، نه از باب قدرت طلبي و از باب پشتيباني پادشاه قاجار (11) به بحث پرداخته اند كه اين مقوله در فقه مطرح است و نمي شود آن را ناديده انگاشت و از آن بحثي به ميان نياورد.

 

 

پيشينه تاريخي ولايت مطلقه فقيه

 

 

علامه ملا احمد نراقي، در عائده 54 از كتاب عوائد الايام خود، به پيشينه بحث ولايت فقيه اشاره مي كند و مي نويسد:

 

 

«فاني قد رأيت المصنفين يحيلون كثيرا من الامور الحاكم في زمن الغيبة و يولونه فيها و لا يذكرون عليه دليلا و رايت بعضهم يذكرون أدلة غير تامة و مع ذلك كان ذلك أمرا مهما غير منضبط في مورد خاص.» (12)

 

 

ديدم كه نويسندگان كتابها و رساله هاي فقهي، در عصر غيبت، بسياري از كارها را به حاكم وا مي گذارند و به او ارجاع مي دهند و به او در كارها ولايت مي دهند؛ ولي دليلي بر آن اقامه نمي كنند و ديدم شماري كه دليل مي آورند، دليلهايشان ناتمام است.

 

 

با اين كه مسأله مهمي است، در جاي ويژه ، به گونه مرتب و قانون مند نيامده است. پس در نگاه نراقي، اين بحث در گذشته و پيش از او در فقه مطرح بوده و فقيهان در رساله هاي فقهي خود، بسياري از كارها را به حاكم ارجاع مي داده اند و در جاي جاي فقه از آن سخن مي رفته، ولي در يك جا، با سامان و قاعده و قانون ويژه نيامده است؛ از اين روي نراقي دست به كار مي شود و آن را هم با دليلهاي گوناگون برهاني مي كند و هم آن را از پراكندگي به در مي آورد .

 

 

اما چرا فقيهان در كتابها و رساله هاي فقهي خود، از دليل آوردن براي ولايت فقيه خودداري كرده اند، گويا به اين دليل باشد كه به نظر آنان، مسأله ضروري فقه بوده؛ (13) از اين روي، در جاي جاي فقه، مردم را به فقيه ارجاع مي داده اند، بدون اين كه دليلي اقامه كنند:

 

 

«كتبهم مملوة بالرجوع الي الحاكم، المراد به: نائب الغيبة في سائر المواضع.» (14)

 

 

كتابها و رساله هاي فقيهان آكنده است از ارجاع دادن مردم به حاكم. مراد از حاكم، جانشين امام زمان، در روزگار غيبت است، در ديگر جاها.

 

 

از اين كه فقيهان، در جاي جاي فقه، مردم را به حاكم بازگشت مي داده اند، اين مطلب روشن مي شود كه ولايت فقيه، پديده نوپيدا نبوده و نيست كه به گمان و پندار شماري، از نراقي به بعد در فقه شيعه نمود و جلوه يافته باشد.

 

 

دليل ديگري كه مي تواند بر ديرينه بودن نظريه ولايت فقيه دلالت كند، سخن نراقي است، درباره ضعيف بودن روايات باب:

 

 

«و لا يضر ضعف تلك الاخبار بعد الانجبار بعمل الاصحاب و الانضمام بعضها ببعض و ورود اكثرها في الكتب المعتبره.» (15)

 

 

ضعف آن اخبار، به دليل جبران شدن آن، به عمل اصحاب و پيوستگي پاره اي از آنها به پاره اي ديگر و وارد شدن بيش تر آنها در كتابهاي داراي اعتبار، زياني به استدلال و استناد نمي زند .

 

 

و مي نويسد:

 

 

«فالدليل عليه، بعد ظاهر الاجماع حيث نص به كثير من الاصحاب، بحيث يظهر منهم كونه من المسلمات ما صرحت من الاخبار المتقدمة.» (16)

 

 

پس دليل بر آن [فقيه، بسان پيامبر (ص) و امامان (ع) در امور حكومتي اختيار دارد] پس از ظاهر اجماع، به گونه اي كه بسياري از اصحاب ، به روشني به آن اشاره كرده اند، تا آن جا كه آشكار مي شود از اين اجماع و روشن گويي كه اختيار داشتن فقيه در قلمرو حكومتي بسان پيامبر (ص) و امامان (ع) از گزاره هاي ضروري فقه است، روايات نوزده گانه پيشين است كه به روشني بر اين مطلب دلالت دارند.

 

 

فراز بالا، نه تنها به روشني بازگو كننده ديرينگي ولايت فقيه ، به معناي مديريت عالي سياسي و ريشه دار بودن آن در فقه اسلامي و در نزد فقيهان است، كه از آن بر مي آيد، بسياري از فقيهان براي چنين ولايتي، به اجماع استناد جسته اند.

 

 

نخستين گام را در روزگار غيبت، در راستاي ثابت كردن ولايت فقيه، به معناي مديريت سياسي و اجتماعي، شيخ مفيد برداشته است.

 

 

وي، در چندين جا از آثار خود، حكومت ستم پيشگان را بر جامعه رد مي كند و حكومت بر جامعه اسلامي را حق فقيهان شايسته و داراي ويژگيهاي لازم رهبري و زعامت مي داند. از باب نمونه :

 

 

«و اذا عدم السلطان العادل فيما ذكرناه من هذه الابواب، كان لفقهاء اهل الحق والعدول ومن ذوي الرأي والعقل والفضل ان يقولوا ما تولاه السلطان فان لم يتمكنوا من ذلك فلاتبعة عليهم.» (17)

 

 

و هنگامي كه فرمانرواي عادل [امام معصوم ] نبود، در آنچه ياد كرديم از اين بابها، فقيهان اهل حق، عادل، خردمند و برتر در دانش و معرفت، آنچه را فرمانرواي عادل بر عهده داشت، بايد بر عهده بگيرند. اگر بر آنان ممكن نبود، گناهي بر آنان نيست.

 

 

و مي نويسد:

 

 

«فاما اقامة الحدود، فهو الي سلطان الاسلام المنصوب من قبل الله تعالي و هم ائمة الهدي من آل محمد (ص) و من نصبوه لذلك من الامراء والحكام وقد فوضوا النظر فيه الي فقهاء شيعتهم مع الامكان.» (18)

 

 

اما اجراي حدود الهي، بر فرمانروا و حاكم اسلامي برگمارده شده از جانب خداوند متعال است، و ايشان، امامان هدايت از خاندان رسول گرامي اسلام، محمد (ص) اند و كسي كه او بر اين امر، برگمارده، از اميران و حاكمان.

 

 

امامان (ع) رسيدگي و داوري در اجراي حدود را به فقيهان واگذارده اند كه اگر زمينه فراهم و بر آنان ممكن بود، اين كار را به انجام رسانند.

 

 

شيخ مفيد، در اين فراز، نكته اي را يادآور مي شود كه در خور درنگ است و اگر مجال باشد، كالبد شكافي بيش تر آن، مفيد و راه گشاه خواهد بود و آن اين كه: وقتي از فقيهان شيعه سخن به ميان مي آورد كه بايد در نبود امام معصوم، رهبري جامعه را برعهده بگيرند، قيد «مع الامكان» را مي آورد. يعني اگر فقيه، شايستگي رهبري و سكان داري جامعه را داشت، و از ويژگيهاي لازم برخوردار بود و با وجود ويژگيها و شايستگيها و تواناييها، زمينه آن هم فراهم بود و... بايد رهبري را به عهده بگيرد.

 

 

شيخ مفيد در فرازي ديگر به يكي از موردهايي كه امكان اجراي حدود وجود دارد و بر فقيه عادل است كه قيام كند و عهده دار كار شود، اشاره مي كند و مي نويسد:

 

 

«هذا فرض متعين علي نصبه المتغلب لذلك علي ظاهر خلافته له او الامارة من قبله علي قوم من رعيته فيلزمه اقامة الحدود و تنفيذ الاحكام والامر بالمعروف والنهي عن المنكر و جهاد الكفار.» (19)

 

 

اين امر [اجراي حدود] بركسي واجب است كه حاكم قدرت مند، او را بر اين كار بگمارد، يا سرپرستي گروهي از مردم فرمانبردار و سر به فرمان خود را به او واگذارد.

 

 

در اين هنگام، بر اوست كه حدود الهي را به پا دارد، احكام شرعي را اجرا كند، به بايدها فرمان دهد و از نبايدها بازدارد و با كافران به جهاد برخيزد.

 

 

به پاداشتن حدود الهي، به اجرا گذاردن احكام شرعي، كشاندن مردم به عرصه خوبيها و رواها و بازداشتن آنان از نارواها، جهاد با كافران، در حوزه اختيار و ويژه حاكم اسلامي است؛ يعني امام معصوم و كساني كه از سوي او، مستقيم و غير مستقيم، بر اين كار گمارده شده اند .

 

 

از آن جا كه شيخ مفيد، بر اين باور است كه در عصر غيبت، فقيه به نصب عام، گمارده شده از سوي معصوم است و اوست كه مي تواند حدود را به پا دارد، احكام الهي را به اجرا درآورد ... اگر خود توانست توان و نيرو بيابد و قدرت مطلقه به دست آورد و به اجراي حدود بپردازد كه بسيار خوب و اگر خود نتوانست؛ اما مجالي به دست آمد كه از سوي حاكم قدرت مندي بر اين كار گمارده شده وظيفه دارد كه به اجراي حدود الهي بپردازد، البته به نيابت از امام معصوم، نه حاكم. (20)

 

 

شماري از برجسته ترين شاگردان شيخ مفيد: سيد مرتضي، سيد رضي و... براساس همين اصل، در قلمرو فرمانروايي القادربالله وبهاء الدوله ديلمي، پست حكومتي پذيرفتند؛ اما برابر عقيده و مرام خود، به عنوان نيابت از امام معصوم، به بست و گشاد كارها مي پرداختند و كار مردم را سامان مي دادند. (21)

 

 

فقيهاني چون: ابن براج (22) (م: 481ه.) ابي صلاح حلبي (23) (م: 447ه.) شيخ طوسي (24) (م: 560ه.) ابن ادريس (25) (م: 598ه.) محقق حلي (26) (م: 676ه.) شهيد اول (27) (م: 786ه.) فاضل مقداد (28) (م: 726ه.) ابن فهد حلي (29) (م: 841ه.) و... نيابت و ولايت فقيه را پذيرفته اند. سخن و عمل اينان، بيان گر آن است كه دايره كار و اختيار فقيهي كه به مقام ولايت مي رسد، تنها داوري و پايان به نزاعها و كشمكشها نيست، هر چند به روشني از اين كه مقام ولايت، تمامي حوزه حكومتي را در بر مي گيرد و در همه قلمروها، حكم فقيه عادل، نفوذ دارد، سخني به ميان نياورده اند. ولي استناد به نيابت فقيه از امام معصوم در بابهاي گوناگون فقه، نشان گر آن است كه ولايت در همه حوزه ها و قلمروهاي حكومتي، مورد پذيرش آنان بوده است.

 

 

افزون بر اين، شماري از اينان بر اين باورند كه: فقيه مي تواند ولايت ناحيه و بخشي را از سوي سلطان ستمگر، به نيابت از امام معصوم بپذيرد و در آن ناحيه و منطقه، تمامي كارهاي حكومتي را انجام دهد و حوزه كاري او، تنها امور قضايي نيست.

 

 

بر اين اساس، شيخ مرتضي حائري، پس از آن كه در سخنان شيخ مفيد، پاره اي از موردها و جاهايي كه فقيه حق دارد و مي تواند ولايت خويش را به كار بندد، مي نماياند، وي را از كساني مي داند كه حوزه و قلمرو كار فقيه و اختيار او را، همان حوزه و قلمرو كار امام معصوم در عرصه حكومت مي داند. (30)

 

 

در دوره صفويان، فقيهاني كه بحث ولايت فقيه را طرح كرده اند، از گستردگي حوزه اختيار فقيه عادل، همانند امام معصوم (ع) به روشني سخن گفته اند.

 

 

محقق اردبيلي، در چندين جا (31) ، از برگماري فقيه عادل از سوي امامان معصوم (ع) براي همه قلمروهاي حكومتي سخن به ميان آورده و به او در اداره جامعه، همان شأن و جايگاه امام معصوم (ع) را داده، با همان اختيارها، حوزه و قلمرو كاري، براي ثابت كردن ديدگاه خود، دليلهايي مي آورد، از جمله، به اجماع تمسك مي جويد. (32)

 

 

محقق كركي (م: 940)، نه تنها حوزه و قلمرو ولايت فقيه را گسترده مي داند كه ادعا دارد عالمان شيعه، بر اين گسترده بودن حوزه اختيار اتفاق دارند. (33)

 

 

شهيد ثاني (34) (م: 966ه.) محقق سبزواري، خوانساريها و... (35) جوادبن محمد حسيني عاملي (36) (م: 1226)، كاشف الغطاء (37) (م: 1228ه.) ميرزاي قمي (38) (م: 1231ه.) ميرفتاح مراغه اي (39) (م: 1250) نيابت عامه را براي فقيه، پذيرفته اند. پس از علامه نراقي، شيخ انصاري و صاحب جواهر بر اين عقيده بوده و براي ثابت كردن آن، به تلاش برخاسته اند. از آنچه يادآور شديم، روشن شد كه ولايت فقيه به معناي مديريت سياسي، مقوله نو پيدايي نيست و ريشه در اعماق فقه ديرينه سال شيعه دارد.

 

 

نقش زمان و مكان در طرح مسأله

 

 

حال كه روشن شد، جستار ولايت فقيه، به معناي رهبري سياسي، پيش از علامه نراقي، مطرح بوده، بايد ديد كه چرا فقيهان شيعه، پيش از نراقي، به گونه گسترده از آن سخن نگفته اند و پرسش ديگر اين كه چرا نراقي، به شيوه پيشينيان، رفتار نكرد و به كاووش و بررسي در اين مقوله پرداخت و دامنه آن را گستراند و رساله اي را به آن ويژه ساخت؟

 

 

در اين كه چرا پيشينيان، به اين مقوله مهم، به شرح نپرداخته و زواياي اجتماعي سياسي آن را به درستي نشكافته و نقش محوري آن را ننمايانده اند، مي توان دليلهاي گوناگوني ارائه داد:

 

 

اين بحث، يك بحث حكومتي است، تا حكومتي نباشد، تا سرزميني در اختيار پذيرفتگان اين نظريه نباشد، زمينه علمي و فكري و شوق و ذوق و علاقه پرداختن به همه زواياي آن وجود ندارد .

 

 

عالم ديني، صاحب نظريه و فكر و انديشه، وقتي زمينه طرح بحثي را آماده ببيند، بحث را كالبد شكافي مي كند و از گوناگون زوايا به بررسي مي پردازد و به علاقه مندان، ارائه مي دهد. وقتي زمينه طرح بحثي نباشد، خود به خود، در سينه ها و در كتابها مي ماند و مجال عرضه نمي يابد.

 

 

حال اگر بر نبود زمينه فكري و علمي، دستهايي، قدرتهايي، حاكماني، صاحبان انديشه اي، كه وابستگي به طبقه حاكمه دارند و از آن جا ارتزاق مي شوند، افزوده شود و نگذارند فكري مجال شكوفايي بيابد، روشن خواهد شد كه بر سر اين فكر و انديشه، چه خواهد آمد؟

 

 

نظريه ولايت فقيه، از نظريه هايي است كه چنين سرنوشتي داشته است. نه زمينه فكري آن در زمانهاي گوناگون، آن گونه كه بايد و شايد آماده بود، به خاطر پراكندگي، بي حكومتي و مورد غضب بودن شيعيان و نه هم حكومتي بود كه آن را زير چتر حمايتي خود بگيرد كه حكومتها عليه آن بودند. و ذهنها و دستهاي آلوده، همه گاه، در كار بودند كه آن را از شكوفايي بازدارند كه شكوفايي و شاخ و بال گستري آن، آنان را از اريكه قدرت به زير مي آورد و فكرها و ذهنهاي پوسيده و پوكيده را از خرافه گستري و استوارسازي پايه هاي حكومتهاي پوشالي و غير مردمي، باز مي داشت.

 

 

شيعه با اين كه در برهه ها و زمانهاي گوناگون، در اعماق جانها جاي داشته و جانهاي بسياري را شيفته و حيران خود كرده بوده، اما آلودگان به چرب و شيرين دنيا و قدرتها و حكومتهاي فاسد، زمينه بروز و شكوفايي به آن نمي داده و با هزاران هزار ترفند و دسيسه جلوي شكوفايي و اوج گيري آن را مي گرفته و هواداران و شيفتگان آن را سركوب مي كرده اند.

 

 

از اين روي، مردم شيعه، در پناه سپر تقيه، روزگار مي گذرانده و عقيده را در پناه سپر تقيه از گزندها به دور مي داشته اند.

 

 

پطروشفسكي، پس از آن كه از قول حمدالله مستوفي، شهرها و منطقه هايي را كه شيعيان در آنها، بيش تر بوده اند، نام مي برد، مي نويسد:

 

 

«مي توان حدس زد كه در بسياري از جاها و بويژه مناطق روستايي نشين، افراد مردم، باطنا، شيعه بوده، ولي ظاهرا و رسما، تقيه كرده، خويشتن را سني معرفي مي كرده اند.» (41)

 

 

عالمان و فقيهان شيعه در تنگناي شديد به سر مي برده، و كم زمان و برهه اي بوده كه از آزاديهاي سياسي و فكري برخوردار بوده و توانسته اند بذر انديشه خود را بر دلها بيفشانند و انديشه سياسي اسلام را به درستي و با همه زوايا بازگويند و مردم را به سرچشمه سياست ناب نبوي علوي رهنمون شوند.

 

 

شيخ مفيد، افزون بر چيرگي بر دانشهاي روز و سرآمد بودن در فقه، كلام، تاريخ و... انديشه هاي زلال و بي آميغ درخشان سياسي داشته و براي دوران پس از غيبت، براي اداره جامعه برابر آيين ناب تشيع، طرح و برنامه ارائه مي داده و اين را در جمع شاگردان و مريدان و چه بسا در گفت وگو با عالمان ديگر فرقه ها، باز مي گفته و با دليل و برهان ثابت مي كرده؛ از اين روي، كانونهاي قدرت او را بر نمي تابيده اند و به آزار و اذيت و تبعيد او دست مي يازيده (42) و نمي گذاشته اند، انديشه او اوج بگيرد و عرصه هاي گوناگون را در نوردد.

 

 

آزار و اذيت شيخ، براي درسها و بحثها و نوشته هاي معمول وي نبوده، چه بسا، از انديشه هاي بنيادين سياسي او، كه بر محور و مدار ولايت فقيه مي گرديده و بر هرميت آن استوار بوده، نگران بوده و احساس خطر مي كرده اند.

 

 

يا شيخ طوسي، مرد قله هاي دانش، در ناامني زندگي را سپري مي كرده، به گونه اي كه در منزل خويش امنيت نداشته و كساني كه انديشه هاي رخشان او، بويژه انديشه هايي كه با اريكه نشيني آنان ناسازگاري داشته و در برابر آن روش و آيين حكومتي الهي انساني ولايت فقيه را ارائه مي داده كه هم ريشه از اسلام ناب مي گرفته و بر پايه آموزه هاي اسلامي استوار بوده و هم به مردم كرامت مي داده و به آنان در حكومت، نقش بنيادين مي بخشيده و از رعيت چشم و گوش بسته، به اوج اقتدار حاكم بر سر نوشت خويش مي رسانده است.

اين همان چيزي بوده كه مي دانسته اند شيخ طوسي، به آن باور عميق دارد؛ از اين روي حكومت را بر نمي تابد و در كنار آنان قرار نمي گيرد كه مديحه گوي آنان بشود و براي استواري پايه هاي حكومت حكومت گراني كه به ناروا بر سرير نشسته اند، از مذهب، دانش و خرد خود مايه بگذارد.

 

 

اين رفتار و كنش، كه از اين عالم بزرگ و باورمند به اسلام ناب و تشيع راستين انتظاري جز اين نيست، سبب شد كه نگذارند باورها انديشه ها و طرح و نقشه خود را در باب سياست و حكومت، حتي در حلقه هاي كوچك بازگويد و شرح دهد و يا رساله اي در اين باب بنگارد و انديشه هاي سياسي خود را بر مدار و محور ولايت فقيه ترسيم كند.

 

 

عرصه را بر شيخ تنگ مي گيرند و او را از حركتهاي بيدارگرانه باز مي دارند، تا جايي كه كتابخانه اش را به آتش مي كشند. (43)

 

 

روشن است كه در چنين محيط آلوده به كژفكري و كژآييني و حكومت گري بر شالوده هاي سست بنياد، نمي شود رساله اي نگاشت و در آن، طرح حكومت دلخواه خود را پي افكند. يا شهيد اول را كه سرش را با شمشير از تن جدا مي كنند و پيكرش را به دار مي آويزند، (44) به خاطر اين نيست كه شيعه است و فقه مي نگارد، بلكه بدان خاطر است كه به حكومت شيعي بر مدار ولايت فقيه مي انديشد و حكومت حكومت گران ناشايست و نادان را بر نمي تابد. و اين چنين است، سرنوشت بسياري ديگر از عالمان شيعه، از جمله شهيد ثاني. (45)

 

 

در چنين روزگار ننگ آلود و نكبت بار، كه جان اهل انديشه به هيچ انگاشته مي شود و به آساني قرباني ناداني و كورانديشي و كژآييني نادانان كورانديش و كژآيين مي شود، چه جاي رساله نگاري در باب مهم ترين، حساس ترين و بنيادي ترين انديشه سياسي، يعني ولايت فقيه است؟

 

 

عبدالكريم زنجاني، در شرح بر «عروةالوثقي» سيد محمد كاظم يزدي درباره تنگناهايي كه فقه شيعه در روزگاران پيشين در آن گرفتار بوده و عرصه اي براي رشد و كمال نمي يافته و نمي توانسته راه هاي نو را در نوردد و در سكوي بلند و والايي بايستد و فقه سياسي و حكومتي شيعه را، كه سخت عرصه نورد و راه گشا و سدشكن و آفريننده و توفنده است، به جهانيان و به همه تشنگان و شيفتگان حكومت عادلانه و ستم سوزانه بنماياند، مي نويسد:

 

 

«فقهاي بزرگوار ما، هر چند مباحث گسترده و دامنه داري در قلمرو فقهي سامان داده و آثار ارزشمندي را پديد آورده اند و به مقتضاي زمان خود، در اين راه بسيار تلاش كرده اند، ولي، با اين همه، در اثر حاكميت جو تقيه، ناگزير شدند كه در اسلوب، تا حدودي، دنباله رو فقهاي اهل سنت باشند كه از اواخر قرن دوم هجري، نفوذ و حاكميت يافته و روح جاودانه و اصيل فقه اسلامي را با نوعي قشري گرايي، درهم آميخته و به خدمت خلفاي انتخابي درآمده بودند. به تدريج آن خلافت نيز، تبديل به پادشاهي سلاطين ستم گرديد و فقهاي اهل سنت نيز، استنباطهاي فقهي خود را منحصر به موضوعات عبادات و معاملات و برخي از مسائل عقيدتي فرقه اي نمودند و از بحث و دخالت در شؤون مربوط به دنيا و دولت مسلمين، از ترس حاكمان جور پرهيز كردند، آنان در پاره اي از مسائل خيالي به بحث پرداختند. كم كم، انديشه اجتهاد از ميان آنان رخ بر بست و در نهايت، به تفكيك دين از سياست انجاميد بر خلاف نظر مبارك شرع مقدس، كه دين خود را از دو بعد آخرت و دنيا تشريع فرموده است.

 

 

در نتيجه، فقهاي بزرگوار ما نيز، با توجه به حاكميت جو تقيه، تصنيف و تأليف به شيوه آنان را در پيش گرفتند و از تصريح و تعرض به مسائل مربوط به شؤون زندگي اجتماعي و دنيوي مسلمانان خودداري كردند و در كتابهاي فقهي خود، به مطرح كردن احكام عبادات و معاملات، به معناي اخص آن، بسنده كردند و از طرح و بررسي گسترده مسائلي، چون: جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و امثال اينها پرهيز كردند؛ ولي، با اين همه، برخي از فقهاء، همچون: شهيد اول، دوم و سوم و... در راه خدا كشته شده و به شهادت رسيدند....

 

 

وضع تأليف ما، بدين گونه بود، تا خدا بر ما منت نهاد و اوضاع را تثبيت كرد، تأليفات فقهي نيز، به تدريج، در مسير تكامل و تطور افتاد و در برخي از سرزمينهاي اسلامي خارج از سلطه حاكمان ستم، آثار فقهي نويني پديد آمد و هر يك از فقهاي ما، در آن زمينه هايي كه مورد نياز عصرشان بود و يا خودشان آن موضوعات را مهم تر تشخيص داده بودند، كتابهايي نوشتند. برخي از فقيهان نيز در برخي از ابواب فقهي، به تأليف و نگارش پرداختند.» (46)

 

 

با نگاهي گذرا به تاريخ فقه و فقها، به اين نتيجه دست مي يابيم كه تا قرن دهم هجري، زمينه براي بيان زواياي نظريه ولايت فقيه و گستراندن اين مقوله به محفلهاي علمي و مردمي نبوده است. در عصر صفويان، با فراهم آمدن زمينه روشنگري در اين باب، محقق كركي و بسياري از عالمان ديگر به طرح بحث ولايت پرداختند و به گونه اي كه تاريخ نگاران در كتابهاي تاريخي خود و جهانگردان در سفرنامه هايي كه نگاشته اند، از رواج و دامن گستري باور بنيادي و محوري نظريه ولايت فقيه در بين عالمان، فرهيختگان و مردم خبر داده اند. (47)

 

 

در روزگار صفويان، شايد حكومت گران به انگيزه اي و فقيهان به انگيزه هايي از بحث در اين باب خشنود بوده و به آن پيگيرانه دامن مي زده اند:

 

 

حكومت گران بر آن بوده اند كه حكومت خود را مشروع، وابسته به عالمان و فقيهان و زيرنظر، اشراف و رهبري معنوي آنان جلوه دهند، تا بتوانند از پشتوانه مردمي براي ادامه حركت و استوارسازي پايه هاي حكومت خود بهره برند. فقيهان بر آن بوده اند كه به مردم بياموزانند و بفهمانند، پذيرش پست در حكومت، از باب همراهي و همكاري با دستگاه نيست، بلكه از باب ولايت فقيه است كه اين پست را پذيرفته اند و در واقع از سوي امامان (ع) به اين پست گمارده شده اند، نه حاكمان صفوي و اين هم، براي داوري بين مردم، نشر آموزه هاي دين و گشودن گره از كار مردمان و استفاده از فرصت به دست آمده براي احياي كلمه حق است.

 

 

با اين حال، زمينه هاي فراهم آمده، به گونه اي نبود كه عالمان دين بتوانند مردم را بر انگيزانند و از آنان كمك بگيرند و ولايت فقيه را در رأس هرم حكومت قرار دهند، زمينه و فضا، تا آن جا آماده بود كه فقيهاني چون، محقق كركي، خوانساريها، علامه مجلسي و.. . بتوانند به اندازه توان و اختيار، به بست و گشاد كارها درحوزه قضا و برطرف كردن گرفتاريهاي مردم، بپردازند.

 

 

آنان، هر چند حكم خود را از شاهان صفوي دريافت مي كردند، ولي نقش آفريني خود را در امور حكومتي و قضايي، براساس اصل نيابت از امام معصوم (ع) و ولايت فقيه مي دانستند، نه به حكم پادشاهان، اين مطلب را خود پادشاهان صفوي نيز، يادآور شده اند. (48)

 

 

حامد الگار، پس از آن كه از شاردن نقل مي كند: تئوري ولايت فقيه، عقيده گروهي از عالمان دين است، مي نويسد:

 

 

«اين نظر، در زمان قاجار، به طور كامل، ابراز گشت؛ اما در روزگار صفويان، اعمال قدرت و مرجعيت مجتهدان، تنها به كارهاي قضايي محدود شد و گسترش يافتن آن به حوزه هاي كاري اجتماعي و سياسي، به عهده نسلهاي بعدي مجتهدان واگذار شد.» (49)

 

 

در دوران قاجار

 

 

در اين دوران، با قدرت گرفتن فقيهان در حوزه اجتماع و آگاهي نسبي سياسي مردم و آشنايي آنان با آموزه هاي تشيع، حال و هواي جامعه و خواست و شور مردمان در پيروي از فقيهان، زمينه را براي ارائه طرح روشن و دقيق ولايت فقيه و شرح و ابهام زدايي از آن، تا حدودي فراهم ساخت.

 

 

قاجاريان، براي يك پارچه كردن كشور، پيروزي بر رقيبان و سركشان، بسيج مردم عليه لشكركشيهاي دشمنان بيروني، ايجاد پايگاه بين مردم، مشروعيت به حكومت خود، ناگزير بودند به فقيهان برجسته و بزرگ روي بياورند و خود را نماينده و مأمور از طرف آنان بدانند و در بين مردم قلمداد كنند.

 

 

در اين برهه، به خاطر پرسشهاي بسيار در اين باب و نياز روز، ملااحمد نراقي دست به كار شد و رساله اي را به ولايت فقيه ويژه كرد و درباره آن، به بحث پرداخت و به اين مقوله تازگي و جلوه ديگر بخشيد و به بحثي كه در سرتاسر فقه پراكنده بود، به بهترين وجه سامان داد.

 

 

بنابراين زمان و مكان، در چگونگي طرح ديدگاه ولايت فقيه و گزاره هاي حكومتي، اثرگذار است، بدون ترديد. در هر زماني كه زمينه و فضاي سياسي آماده و باز بوده و براي بيان زوايا و نقش ولايت فقيه در هدايت و رهبري جامعه، بازدارنده اي وجود نداشته، و عالمان و فقيهان در عرصه سياسي اجتماعي نقش مي آفريده اند، بحث از ولايت فقيه در محفلهاي علمي و درسي مطرح بوده و اگر فضا و زمينه سياسي، آماده نبوده و فقيهان در عرصه هاي سياسي حضور گسترده و نقش آفرين نداشته اند، بحث ولايت فقيه، كم تر مطرح مي شده، يا مطرح نمي شده است.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی
قرآن :  زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (سوره آل عمران، آیه 14)ترجمه: دوستىِ خواستنيها [ى گوناگون‏] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار [ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن‏] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه‏] فرجام نيكو نزد خداست. (آراستن لذات حرام دنیوی کار ظالمان و دشمنان جامعه اسلامی است)

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید