جايگاه و نقش سازنده ولايت(1)

  • یکشنبه, 03 آذر 1392 13:41
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4240 بار

مؤلف: نبی الله ابراهيم زاده آملي

 

مسأله ولايت از مهم ترين مسايل و مباحث اسلامي و قرآني و محوري ترين مسأله در مكتب اهل بيت «تشيع» است. بر اين اساس، مسأله ولايت و جايگاه و اهميت آن، نيز مفاهيم، مصاديق، ابعاد، اقسام و مباحث ديگر آن در متون ديني به طور مبسوط بحث و بررسي گرديده و زواياي آن تبيين شده است.

ولايت، از جايگاه بلند اعتقادي و محتواي عميق ارزشي برخوردار است و از ذخاير و گنجينه هاي نهفته درون عالَم و آدم حكايت مي كند، كه از سرچشمه حقايق باطني جهان و كنه وجود عالم و مبدأ اعلاي فيض، يعني وجود واجب تعالي فيضان كرده و جان و جهان را حيات بخشيده و بر همه آنچه كه هست، از مُلك و ملكوت، غيب و شهود، تكوين و تشريع سيطره پيدا كرده است:

هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ،...1 وَ بَرَزوُا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ.2

ولايت در قرآن، حكايت حقيقت آدمي است كه استعدادهايش در اثر پيوند با ولايت تامّه الهيه و حقيقيه ذات ربوبي اش، از راه عبادت و بندگي به منصه ظهور و بروز رسيده؛ تا آن جا كه به غايت قصواي منزلت و مقام انساني يعني «انسان كامل» نائل آمده است. در نتيجه به مقام ها و منصب هاي رفيع الهي: نبوت، رسالت، امامت و مانند آن دست يازيده است؛ به دليل اين كه رسالت هر پيامبري به نبوت وي وابسته بوده و نبوت به ولايتش مرتبط است، سمت و سوي پيوند انسان كامل به خداي سبحان، ولايت اوست و سمت ارتباط وي به جامعه بشري رسالت او بوده و رابط بين اين دو، نبوت اوست؛ چه اين كه تفاوت رسالت ها مرهون تفاوت نبوت ها و امتياز نبوت ها در پرتو تفاضل ولايت ها مي باشد.3

روشن است ولايت با ويژگي هاي ممتاز و عمق معنا در يك مقاله كوتاه، قابل تبيين و تفسير نيست. با اين حال برآنيم تا آنجا كه ميسور باشد در اين مقاله به تبيين جايگاه ولايت در اسلام و نقش تعيين كننده آن بپردازيم. اما از آنجا كه پي بردن به جايگاه و نقش ولايت در جامعه، مبتني بر دانستن مفهوم آن است، در آغاز مفهوم ولايت را روشن مي كنيم.

ولايت

ولايت در لغت از ماده «وَلْي» بر وزن «فَلْس» به معناي قرب و نزديكي است. چنان كه گويند:

تَباعَدْنا بَعْدَ وَلْيٍ؛ پس از نزديكي دور شديم.4

راغب مي گويد:

ولاء و توالي آن است كه دو چيز يا بيش تر چنان به هم نزديك باشند كه ميانشان چيز ديگري نباشد؛ و به طور استعاره به نزديكي، ولاء و توالي گويند، خواه [اين نزديك شدن [از حيث مكاني باشد، يا از حيث دين، يا صداقت و نصرت و اعتقاد.

در ادامه مي گويد:

«ولايت به كسر واو به معناي نصرت و ياري رساندن است و به فتح واو به معناي تولي و سرپرستي امور مي باشد.

سرانجام در اظهار نظر نهايي مي گويد:

وَ حَقيقَتُهُ تَوَلِّي الاَْمْرِ؛ حقيقت ولايت، سرپرستي و تصدي امر است.5

مرحوم طبرسي امين الاسلام، در معناي ولايت مي گويد:

ولي از وَلْي، به معناي نزديكي بدون فاصله است، و او كسي است كه به تدبير امور از ديگري سزاوارتر است.6

بنابراين، واژه ولايت، به معناي قرب و نزديكي بي واسطه است.

قرب انواع و اصنافي دارد؛ دو نفر كه به يكديگر محبّت دارند، وليّ يكديگرند. نيز وقتي كسي در امور ديگري تصرف بي واسطه مي كند، وليّ اوست.

پس ولايت عبارت است از رابطه مستقيم بي واسطه بين دو كس يا دو نهاد يا دو گروه، از جنس محبت يا رياست يا توالي و تبعيت يا تصرف.

نتيجه

از مطالب گذشته اين معنا روشن شد كه مفهوم ولايت (قرب و نزديكي) از مفاهيم اضافي وابسته به دو طرف است، به اين بيان كه اگر چيزي كنار چيز ديگري قرار گيرد مي گويند: «وَلِيَهُ؛ نزديك آن شد»، از آنجا كه اگر شخصي به شخصي يا چيزي نزديك بود، آن شخص يا چيز هم به او نزديك خواهد بود، ولايت همچون اُخُوّت، اضافه متوافقة الطرفين است؛ زيرا دو طرف اين اضافه همسانند؛ بر خلاف اُبُوّت و بُنُوّت و مانند آن كه چون طرفين آن مخالف يكديگرند، متخالفة الطرفين نام دارند.

بنابر معناي لغوي ولايت، اگر انسان وليّ خدا شد، خدا نيز بايد وليّ او باشد، چنان كه اگر خدا، وليّ كسي بود، او هم وليّ خدا خواهد بود؛ چون اضافه متوافقة الطرفين چنين اقتضا دارد.

در حالي كه چنين نيست؛ زيرا قرب مطرح در قرآن، قرب خاصي است كه ممكن است از يك طرف باشد، ولي از طرف ديگر حاصل نباشد. به اين بيان كه هر چند خداوند بنابر سيطره ولايي مطلقه اش بر آدم و عالم، به كافر و مؤمن به طور يكسان نزديك است (وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ)7، ولي قرب در صورتي حاصل خواهد شد كه انسان به دين راستين الهي ايمان بياورد و اعمال زشت را ترك كرده و كردارهاي شايسته را انجام دهد، تا اين كه در اثر عبادت و تقوا به قرب الهي برسد و شايسته تولي ربوبي شود؛ چرا كه:

اَللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا...8، وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصّالِحينَ.9

در غير اين صورت، انسان هاي كافر نه تنها به خدا نزديك نيستند، بلكه از او بسيار دورند:

اُولئِكَ يُنادَونَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ.10

ولايت در اسلام و قرآن

ولايتي كه در اسلام و قرآن مطرح است، بسيار عميق تر و دقيق تر از معناي لغوي آن است، به اين بيان كه از نوع اضافه متوافقة الطرفين نيست تا اگر خدا به كسي نزديك بود، او هم به همان اندازه به خدا نزديك باشد؛ زيرا چنين روابط طرفيني تنها در اضافه هاي اعتباري وجود دارد، نه در اضافه هاي واقعي قرآني، كه از نوع اضافه اشراقي است؛ يعني وقتي در اثر ايمان و عبادت و تقوا، دل بنده مؤمن متقي به نور ايمان روشن شد، آنگاه ذات اقدس الهي بر دل مؤمن متقي تجلي مي كند.

در پرتو تجلي و اشراق درون، انسان مؤمن تحت ولايت الهي درآمده و به قرب او مي رسد؛11 قرب الهي مراتب دارد و هر كس مي تواند بر اساس ايمان و تقوايي كه كسب مي كند، به مرتبه يا مراتبي دست يابد و وليّ خدا شود.

وليّ اعظم خداوند كسي است كه بيش ترين نزديكي را با خدا دارد و خدا بيش ترين انعكاس را در وجود او يافته است. او نماياننده و نماينده خداوند است؛ نماياننده يعني كسي كه آينه وار اوصاف ديگري را بازتاب مي دهد و نماينده يعني كسي كه مأموريتي دارد.

انحصار ولايت براي خدا

هر چند قرآن براي غير خدا يعني مؤمنان راستين و به ويژه اولياي خاص الهي، نوعي ولايت محدود يا مطلقه (بنابر سعه وجودي اوليا) در عالم تكوين و تشريع اثبات مي كند، ولي در آيات زيادي تصريح كرده كه ولايت با همه اقسام و ابعادش، بالاصالة و بالاستقلال از آنِ ذات اقدس اله كه خالق و موجود جهان هستي و جهانيان است، مي باشد، از جمله:

اَمِ اتَّخَذوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِياءَ فَاللّهُ هُوَ الْوَلِيُّ؛12 آيا آنها غير خدا را وليّ خود برگزيدند؟ در حالي كه ولي فقط خداست. هُنا لِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ.13

در آنجا ثابت شد كه ولايت (قدرت) از آنِ خداوند بر حق است.

اطلاق آيات مزبور مفيد حصر ولايت تكويني و تشريعي براي خداوند يكتاست؛ و ولايت به همه اقسامش ذاتاً مخصوص خداي يكتا است.

از اين رو، اگر او به انبيا و ائمه(ع) و ساير اولياي خود، ولايت تكويني و تشريعي را در شعاع معيَّني، به تناسب مقام قربي كه دارند، اعطا كند، هرگز به معناي تفويض اختيارات و جعل ولايت براي آنها به گونه استقلال نيست، تا آنان بتوانند به طور مستقل و در عرض ولايت مطلقه الهي، اِعمال ولايت و قدرت كنند و در عالم و آدم تأثير مستقلي بگذارند.

همه ولايت هاي غير خدا در طول ولايت مطلقه الهي بوده و همگي مظاهر ولايت و قدرت نامحدود ذات ربوبي هستند و تنها با اذن و اجازه او تأثير گذارند؛ حتي ولايت منفي كه خدا در قرآن براي شياطين و طاغوت ها اثبات مي كند، به اذن و اراده تكويني خدا است؛ زيرا لامؤثّر في الوجود الا الله الواحد القهّار.

بر اين اساس، انبيا و ائمه چون به مقام منيع «انسان كامل» رسيده و مظاهر اسماي حسناي الهي شده اند، از مقام رفيع ولايت برخوردار گشته اند.

قرب الهي، تنها راه دستيابي به ولايت

از آنچه گذشت چند مطلب روشن شد:

ولايت به تمام و كمال و با همه ابعاد آن، بالاستقلال و بالاصالة از آنِ خدا است؛

ولايت در شعاع محدود يا مطلق به غير خدا قابل انتقال است.

اينك بر آنيم چگونگي وصول به قرب الهي و وصال و لقاي محبوب حقيقي را، كه رمز و راز آفرينش انسان را تشكيل مي دهد و نتيجه مطبوع و دلنشين آن «ولايت» است، بيش تر شرح دهيم؛

در حديث مشهور از حضرت امام جعفر صادق(ع) در مصباح الشريعه آمده است:

اَلْعُبُودِيَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرّبُوبِيَّةَ؛14

بندگي خدا و پيمودن صراط قرب به حق، گوهري است كه نهايت آن خداوندگاري يعني قدرت و توانايي است.

سكوي پرواز انسان به سوي مُلك و ملكوت و رسيدن به قدرت و ولايت و نفوذ در باطن عالَم غيب و شهود، در گرو «عبدخدا» بودن و خداگونه شدن و او را از سر صدق و اخلاص بندگي كردن است.

موجودات زنده، اعم از گياه، حيوان و انسان داراي استعدادهايي هستند كه فراهم آمدن زمينه ها و شرايط مساعد، موجب بروز و به فعليت رسيدن نيروها و استعدادها مي شود. با به فعليت رسيدن استعدادها، موجودات واجد چيزي مي شوند كه پيش تر فاقد آن بودند؛ بدين سان، تكاپوي طبيعي همه موجودات زنده براي تحقق بخشيدن به استعدادهاي دروني آن ها است؛ البته با اين تفاوت كه جنبش عمومي موجودات نباتي، بر اساس نظامي به نام «طبيعت» است كه در نهادشان به وديعت گذارده شده است؛ عامل محرك در كوشش هاي حيوان هم حب ذات است كه بر اساس ادراك و الهام غريزي عمل مي كند؛ اما تلاش هاي انسان، در پرتو اختيار و آگاهي صورت مي گيرد و كمال نهايي و مقصد عالي وي از ديگر موجودات متفاوت و متمايز است. كمال هر موجود؛ از جمله انسان در عينيت يافتن و به بارنشستن استعدادهاي آنها است.

بنابراين، «كمال» صفتي وجودي است كه از دارايي و غناي حقيقي يك موجود زنده در مقايسه با موجود ديگر حكايت مي كند. موجود كامل، اگر از نعمت درك و شعور برخوردار باشد، از داشتن كمال، لذت مي برد و احساس خوشبختي مي كند.

حال، كمال اگر به طور طبيعي و بدون تلاش اختياري حاصل شود، مانند شكوفا شدن استعدادهاي حيواني انسان (همچون غريزه جنسي) كمال غير اكتسابي و طبيعي ناميده مي شود. اگر در پرتو تلاش آگاهانه و اختياري حاصل آيد، كمال اكتسابي نام دارد؛ اين نوع كمال فضيلت به حساب مي آيد و تعالي آور است.

كمال واقعي و مطلوب فطري انسان چيست كه در صورت نيل به آن، انسانيت شكوفا شده و فلسفه آفرينش تحقق عيني مي يابد؟ اين نوع كمال با عينيت يافتن و شكوفا شدن چه استعدادهايي به دست مي آيد؟

بي شك، ميان خواسته هاو استعدادهاي انسان، عينيت يافتن خواسته هاي مادي و حيواني نمي تواند تأمين كننده مطلوب نهايي و رساننده به كمال عالي انساني باشد؛ زيرا خواسته ها و غرايز، ميان انسان و حيوان مشترك است و شكوفا شدن استعدادها و غرايز، موجب تكامل انسان در بُعد حيواني است، گرچه بهره وري از مواهب طبيعت و برآورده شدن خواسته هاي مادي انسان، نوعي سعادتمندي و خوشبختي ـ حداقل در بُعد مادي و دنيوي ـ است كه ارزشمند و مطلوب است، ولي آرمان نهايي انسان و كمال برين و سعادت حقيقي او چيز ديگري است.

كمال مطلوب

جان سخن در اين است كه مصداق اَتَم و اكمل كمال مطلوب چيست؟

قرآن كريم مصداق اتم و اكمل كمال مطلوب و به تعبيري مصداق كمال نهايي را «قرب به خدا» مي داند كه همه كمالات مادي و معنوي و جسمي و روحي، مقدمه رسيدن به آن است و بالاترين، ناب ترين، گسترده ترين و پايدارترين لذّت زندگي و كامروايي حقيقي، از رسيدن به مقام قرب الهي حاصل مي شود.

نقطه اوج قرب به خدا، اين است كه انسان در اثر نزديكي به خدا، مَظْهَر و مُظْهَر و مُظْهِر قدرت و ولايت مطلقه الهي شود. به اصطلاح عرفا چشم و زبان او گردد و به اذن او كارهاي خدايي كند. همان كارهايي كه انبيا و اولياي خاص الهي مي كردند و مي كنند؛ از احياي مردگان گرفته تا شفاي بيماران و تصرف در امور عالم، مثل انزال باران و به تسخير درآوردن موجودات زميني و آسماني و...

قرآن كريم تنها راه طي مراحل كمال تا رسيدن به مرحله كمال نهايي و قرب الهي را ـ كه همراه با سعادتمندي و رستگاري انسان است ـ اطاعت و بندگي خدا مي داند.

وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَاولئِكَ هُمُ الْفائِزوُنَ؛15 و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهيزد، چنين كساني رستگاران واقعي هستند. ...اَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ.؛16 (تنها سخن مؤمنان واقعي) اين است كه: «شنيديم و اطاعت كرديم» و اينها رستگاران حقيقي هستند.17

قرب نوافل و قرب فرايض

در باره قرب الهي، دو نكته بايد بيان شود تا حقيقت آن و چگونگي نيل به آن آشكار شود:

نخست، مراد از قرب، مكاني يا زماني نيست؛ زيرا اين نوع قرب، مختص موجودات مادي است و خداوند، فراتر از زمان و مكان است.

نيز تقرب اعتباري و تشريفاتي نيست؛ زيرا اين نوع ويژه اين جهان است و حقيقت آن، جز اعتبار نيست، هر چند بر آن آثار عيني بار مي شود.

هم چنين مراد، قرب تكويني طبيعي خدا به موجودات، از جمله انسان نيست. قرآن در آيه زير به اين نوع قرب اشاره دارد:

وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛18 و ما به او (انسان) از رگ گردن نزديك تريم.

اين نوع قرب براي همه انسان ها از مسلمان و كافر به طور طبيعي و يكسان وجود دارد و اكتسابي نيست تا فضيلت و كمال به شمار آيد.

مقصود قربي است كه سالك طريق كمال در اثر ايمان و اعمال صالح برخاسته از تقوا و نيت خالص، ارتقاي وجود مي يابد، زيرا عملي كه همراه با تقوا19 و نيت خالص20 و خدايي نباشد، بالا نمي رود تا صلاحيت تقديم به پيشگاه خدا را داشته باشد21. در نتيجه، عمل صالح و «عبادت» محسوب شود.

انسان به مرحله اي از تعالي روحي و كمال معنوي مي رسد كه به مقام تجرد نفس دست مي يابد و خويشتن را با علم حضوري آگاهانه مي يابد؛ آن گاه در پرتو معرفت شهودي و حضوري، نيز تجرّد نفس و صافي و پاكي درون، رخ يار و محبوب حقيقي (خدا) در آينه دلش نمايان مي شود و با علم حضوري و شهود باطني، خدا را مي بيند و خود را در محضر و منظرش احساس مي كند، چنان كه احاديث زير از امام علي(ع) گواه بر آن است:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ تجَرَّدَ. مَنْ عَرَفَ نَفَسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.22

انسان راهي نزديك تر از خود براي رسيدن به مقامات معنوي و قرب الهي ندارد.

نكته دوم درجه و مرتبه است: قرب الهي كه مطلوب عالي و كمال نهايي انسان است، درجاتي دارد، حتي كوچك ترين عمل اختياري در صورتي كه واجد شرايط باشد، تا حدي انسان را به خدا نزديك مي كند. هر يك از انسان ها بر اساس ميزان و كيفيت اعمال خويش در پيشگاه خدا درجه يا درجاتي دارند و هر فرد يا گروهي در درجه يا مرتبه اي قرار دارند:

وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمّا يَعْمَلوُنَ؛23

و براي هر يك (از گروه صالحان) بر اساس اعمالشان درجاتي است و خداوند از آن چه مي كنند غافل نيست.

هر قدر ايمان فرد سالك كامل تر و اعمال صالحش خالص تر و افزون تر باشد، تقرب وي بيش تر است؛ ايمان كامل و توحيد ناب آن است كه با آخرين مرتبه قرب الهي همراه باشد. عرفا نايل شدگان به اين مرتبه از كمال ايماني و قرب الهي را «انسان كامل» گويند.

گرچه براي عموم انسان ها استعداد رسيدن به مقام «انسان كامل» وجود دارد،24 ولي رهزن ها شرارت مي كنند و اكثر مردم را از طي مسير كمال و رسيدن به مرحله نهايي باز مي دارند؛ تنها اوحديّ از سالكان طريقِ هدايت مي توانند به اين مقام نايل شوند؛ رسول گرامي اسلام مي فرمايد:

لَوْ لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ حَوْلَ قُلُوبِ بَني آدَمَ لَنَظَرُوا اِلي مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ؛25

اگر شياطين اطراف دل هاي فرزندان آدم را احاطه نمي كردند، در ملكوت آسمان ها و زمين نظر كرده و باطن آنها را مشاهده مي كردند!

سالكان طريق قرب و كمال، در مسير تكاملي و استكمالي و تقرب به درگاه ربوبي، به جايي مي رسند كه عالمي عقلي مُضاهي و مُشابه با عالم عيني خارجي مي شوند، كه جهاني است افتاده در گوشه اي ؛ اين انسان ها، عالَم مجرد عقلاني، عالَم حادث به حدوث زماني اند.

ماده كائنات تحت اراده و قدرت انسان كامل قرار مي گيرد و موجودات عالم چنان در اطاعت او خواهند بود كه اعضا و جوارح در اختيار و اطاعت ما مي باشند.

چنين منزلت و مقامي حاصل دو نوع تقرب به درگاه ربوبي است كه عرفا از اين دو به «قرب نوافلي» و «قرب فرايضي» يا «قرب نفلي و فرضي» نيز «محبّي و محبوبي»، تعبير مي كنند.

مقرّبات كه اعمال و عبادت اند، يا از قبيل نوافل اند كه حق سبحانه آن را بر بندگان واجب نكرده است بلكه ايشان آن اعمال را «تقرباً الي الله» انجام مي دهند و برخود لازم الاجرا مي دانند. نوافل اختصاص به نمازهاي مستحبي ندارد، بلكه هر عمل خوب غير واجبي را شامل مي شود. يا از قبيل فرائض اند كه خدا آن اعمال و عبادات را بر بندگان واجب گردانده است.

در قرب نوافل كه علت به جا آوردن آن عشق به خدا و شوق نسبت به بندگي اوست، انسان به جايي مي رسد كه اوصاف فعلي خداي سبحان در مقام فعل، مجاري ادراكي و تحريكي عبد صالح سالك مي شود، به طوري كه انسان صالح با زبان حق سخن مي گويد و با چشم او مي بيند و...

اما در قرب فرايض، بنا به آنچه از آيات و روايات بر مي آيد، انسان سالك در سير صعودي اش به جايي مي رسد كه مجاري ادراكي و تحريكي انسان كامل، مجراي درك و كار حق قرار مي گيرد، به طوري كه خداوند با زبان انسان صالح سخن مي گويد و با چشم او مي بيند و...26

وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمي؛27 اين تو نبودي (اي پيامبر!) كه تيرانداختي، آن گاه كه تير مي انداختي، بلكه خدا تير انداخت. ...قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِاَيْدِكُمْ؛28 با آنان (كافران و مشركان) پيكار كنيد، كه خداوند آنها را به دست شما مجازات مي كند.

در اين آيات سخن از آن است كه آدميان ابزار دست خدا مي شوند و او كار خود را از طريق مؤمنان متقي و اوليا انجام مي دهد. چنان كه مولوي مي گويد:

گر پرانيم تير، آن نه ز ماست ما كمان و تيراندازش خداست «ما رميتَ إذْ رميتَ» خوانده اي ليك جسمي در تجزي مانده اي «ما رميتَ إذْ رميتَ» گفت حق كار حق بر كارها دارد سبق29

انسان كامل كه مظهر اتم و اكمل «ولي الله» است، صاحب ولايت كليه است كه مي تواند به اذن الله در ماده كائنات تصرف كند و قواي ارضيه و سماويه را تحت تسخير خويش درآورد.30

مصداق ا تم و اكمل و مثل اعلاي انسان كامل و صاحب ولايت كليه، پيامبر خاتم و اهل بيت او مي باشند: «وَ لَهُمْ خَصائصُ حَقِّ الْوِلايَةِ».31 بخش هايي از زيارت جامعة كبيره، چنين است:

...وَ التّامّينَ في مَحَبَّةِ اللّهُ وَ الْمُخْلَصينَ في تَوْحيدِ اللّهِ وَ الْمُظْهِرينَ لأِمْرِ اللّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبادِهِ الْمُكْرَمينَ...بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللّهُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي الاْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ...وَ فَازَ الْفائِزونَ بِوَلايَتِكُمْ...وَ بِمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ؛

تام و كامل در عشق و محبت به خدا و صاحب مقام اخلاص در توحيد حضرت حق و آشكار كنندگان و اقامه كنندگان امر و نهي الهي و بندگان گرامي و مقرب درگاه ربوبي...به شما خدا آفرينش جهان را آغاز كرد و به شما كتاب آفرينش را به پايان مي برد و به وسيله شما باران رحمت را فرو مي فرستد و به واسطه شما از فرو ريختن آسمان ها بر زمين (و زمينيان) جلوگيري مي كند مگر آن زمان كه خود اذن و اجازه دهد. (شما لنگر آسمان ها و زمينيد) و به ولايت و محبت شما «اهل بيت» رستگاران به رستگاري مي رسند و با دوستي و ولايت شما طاعات واجب و فرايض، مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع مي شود.

ولايت، زير بناي نبوت و امامت

ولايت و به تعبير رساتر، ولايت باطني يا قرب معنوي يا ولايت تكويني، كمال روحي و معنوي اكتسابي است كه در پرتو عمل به تعاليم آسماني اسلام و طي طريق عبوديت و بندگي و پيمودن صراط مستقيم هدايت به دست مي آيد؛ به بيان علامه طباطبايي:

ولايت، واقعيتي است كه در نتيجه عمل به فرآورده هاي نبوت و نواميس خدايي در انسان به وجود مي آيد.32

ولايت، موهبت عام الهي است كه نه فرجام آن سر مي رسد و نه محدود به عِده و عدد خاصي است، بلكه پيوسته باب فيض الهي در فيضان است و علي الدوام «مَفْتُوحٌ لِلرّاغِبينَ» است و هر كس مي تواند به ميزان معرفت و اخلاص و عبادت و رياضت خود به مرتبه يا مراتبي از آن دست يابد. مرتبه اعلاي ولايت تكويني و باطني، براي كساني است كه به بالاترين مرتبه كمال انساني، يعني «منتهاي درجه قرب الهي» رسيده باشند. به اين بيان كه علاوه بر تحصيل «ولايت عام الهي» كه عموم اهل ايمان كسب مي كنند، به «ولايت خاص» كه مخصوص اولياي الهي است، رسيده و آن را كسب كرده باشند.

اين نكته مهم نيز آشكار گشت كه ولايت باطني، زمينه ساز نيل به مقام ها و مناصب نبوت، ولايت و امامت ظاهري و اعتباري است؛ زيرا اساس مسأله در باب نبوت و امامت، جنبه معنوي و باطني آن است، و مناصب الهي: و ديگر شؤون كمال انسان هاي متعالي و كامل، مرهون ولايت آنها است كه باطن كمال هاي ياد شده مي باشد. با اين بيان، نسبت ميان نبوت و ولايت، نسبت ظاهر و باطن است و دين كه متاع نبوت است، ظاهر ولايت است و ولايت باطن نبوت مي باشد؛ زيرا ظواهر اعمال ديني، بدون واقعيت باطني و زندگي معنوي تصور ندارد و دستگاه آفرينش و مبداء كل هستي «خدا» براي انسان ظواهر ديني را تهيه نموده و وي را به سوي آن دعوت كرده است و ضرورتاً اين واقعيت باطني را كه نسبت به ظواهر ديني به منزله روح است آماده خواهد ساخت.

بنابراين، هر نبي يا رسول يا امامي حتماً وليّ خداست اما چنين نيست كه هر ولييّ ضرورتاً نبي يا رسول يا امام باشد. چنان كه نسبتي ميان نبوت و امامت و عصمت وجود دارد؛ زيرا هر نبي يا امامي ضرورت دارد معصوم باشد ولي هر معصومي لازم نيست پيامبر يا امام باشد.

كسي كه حامل درجات قرب و امير قافله اهل ولايت بوده و رابطه انسانيت را با اين واقعيت حفظ كرده و تداوم مي بخشد، در لسان قرآن «امام» ناميده مي شود. «امام» يعني كسي كه از جانب حق براي پيشروي صراط ولايت، اختيار شده و زمام هدايت معنوي جامعه را در دست گرفته و انوار ولايت الهي را بر قلوب پويندگان حق مي تاباند و آنها را دستگيري مي كند.

امامت از القاب خلافت است كه حاكم و مقدّم بر ديگر شؤون و مناصب است. امامت يا بدون واسطه است؛ مانند جعل امامت براي حضرت ابراهيم(ع): «اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» يا با واسطه است؛ مانند استخلاف حضرت موسي (ع) توسط برادرش هارون:

...هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ.33

هم چنين امامت ائمه دوازده گانه اهل بيت كه به عنوان جانشينان راستين پيامبر خاتم(ص) به امامت رسيده اند.

ديگر اينكه ولايت و امامت باطني كه امر ملكوتي است، نه ملكي و تكويني و تشريعي و حقيقي است، نه اعتباري، افاضت و موهبت خاص الهي براي انبيا، اوصيا و ائمه(ع) به عنوان واجدين تمام و كمال شرايط ولايت و امامت است، جهت به دوش كشيدن بار مسئوليت و مأموريت الهي «ارشاد و هدايت خلق». اگر چه از راه اختصاص الهي و اختيار ربّاني به دست مي آيد؛ چون: «اَللّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه»34، ولي چنين ولايتي مجعول به جعل اعتباري و ظاهري نيست.

بر اين اساس، هرگز چنين ولايت و امامتي در غدير خم جعل و در سقيفه بني ساعده غصب نشد، زيرا آن مقام ملكوتي نه قابل نصب است و نه قابل غصب، اما امامت و ولايت مُلكي به معناي سياست امور مسلمانان و تدبير كشورهاي آنان و اداره شؤون جامعه اسلامي، امري است تشريعي، نه تكويني؛ نيز اعتباري است، نه حقيقي، از اين رو هم قابل جعل است و هم قابل غصب؛ چه اين كه در غدير خم جعل و در سقيفه بني ساعده غصب شد.

نموداري از چنين ولايت مُلكي به معناي والي امور مسلمانان و پيشواي جامعه اسلامي قرار گرفتن براي معصوم ـ علاوه بر ولايت ملكوتي ـ در زمان حضور و ظهورش و براي نائبان خاص و يا عامش در زمان غيبت و خفايش از ر اه دلايل عقلي و نقلي قابل اثبات مي باشد.35

ديگر اينكه چون انسان كامل، كه خليفه خداست، مظهر تام بسيط الحقيقه است، چنان كه آيت كبراي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ»36 است، در هر عصري بيش از يك خليفه مطلق يافت نمي شود، و آن يك نفر جامع شؤون كمالي است؛ چون مظهر بسيط الحقيقه است، و فاقد مثل و نظير، چنان كه امام رضا(ع) در وصف امام معصوم مي فرمايد:

اَلاْءمامُ واحِدُ دَهْرِهِ، لا يُدانيهِ وَ لا يُعادِلُهُ عالِمٌ وَ لا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لا لَهُ مِثْلٌ وَ لا نَظيرٌ.؛37

امام، يگانه روزگار خويش است. كسي با او برابر نيست و هيچ دانشمندي همطراز او نيست. جايگزين ندارد و مانند و نظيري براي او نيست.38

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید