فصل نهم: راه های زوال و بقای دولت در اندیشه سیاسی نراقی

فصل نهم: راه های زوال و بقای دولت در انديشه سياسی نراقی

اهميت و ضرورت بحث

حكومت از پديده های مهم سياسی است كه در طول تاريخ، فلاسفه سياسی از ابعاد گوناگونِ آن سخن گفته اند. يكی از مباحث حساس و مهم در اين مقوله، بحث علل و عوامل بقا و زوال دولت و حكومت است.

شماری از نويسندگان پنداشته اند كه اين بحث را تنها متفكران و فلاسفه سياسی غرب، مطرح كرده اند، ولی با نگاهی گذرا به منابع و متون اسلامی چنين بر می آيد كه اين موضوع توسط امامان معصوم(ع) به ويژه امام علی(ع)(1) و پس از آن به وسيله عالمان و متفكران مسلمان مطرح شده است.

از باب نمونه، ابن خلدون در «مقدّمه»(2) ابونصر فارابی در «الملّه» و «آراء اهل المدينة الفاضله»(3) و فقيه بزرگوار ملا محمد باقر سبزواری،(4) سيّد جعفر كشفی (5) و بسياری از ديگر عالمان و متفكران اسلامی به اين بحث پرداخته اند.

اين مقوله امروزه، از مهم ترين و حساس ترين مقولاتی است كه درباره سرنوشت ايران و اسلام بلكه مستضعفان جهان پس از برپايی حكومت اسلامی در ايران مطرح است.

ابعاد بحث

اين بحث از دو زاويه در خور بحث و بررسی است:
أ) از نگاه تاريخی و با توجه به واقعيت های خارجیِ دولت ها و حكومت ها.
از اين زاويه ممكن است محقّق به تحليل يك يا چند حكومت نشسته و علل و عوامل بقا و زوال آنها را استخراج كند.

مثلاً حكومت علی(ع) را مورد بحث قرار می دهيم كه آيا حكومت ايشان پايدار بود يا ناپايدار؛ اگر پايدار بود، عوامل آن چه بود و اگر ناپايدار بود، چه عواملی سبب آن بوده است. بر اين اساس پايداری و ناپايداری دولت ها امری است خارجی و واقعی كه پيرو علل و عوامل گوناگون است.

اين بحث درباره حكومت های حق و ناحق می آيد. اين بُعد از بحث می تواند موضوع تحقيق های مفصلی قرار گيرد. مرحوم علامه نراقی، نيز به برخی از حكومت ها از اين زاويه اشاراتی دارند.

ب) از بُعد نظری و بدون توجه به چگونگی حكومت ها در گذشته تاريخ. در اينجا به اصول و عواملی كه در بقا و زوال حكومت ها نقش دارند، بايد پرداخته شود. به ديگر سخن: در فرهنگ اسلامی تعيين سرنوشت جامعه و تاريخ به دست انسان است: «إنّ اللَّه لايغيِّر ما بقومٍ حتی يغيِّروا ما بأنفسهم».(6)

جامعه و تاريخ نيز همانند ديگر پديده ها دارای ضابطه و قانون است و قوانين حاكم بر آن همانند قوانين حاكم بر ديگر پديده ها ثابت و غيرقابل تغيير است: «و لَن تجدَ لسنة اللَّه تبديلا».(7)

مفهوم زوال و بقا

بقا و زوال حكومت ها نيز نمی تواند بدون ضابطه و قانون باشد. در اين بخش به شناسايی و تحليل اين اصول خواهيم پرداخت. هر چند هر دو بُعد مفيد و درس آموز است، ولی در اين بخش از نگاه نراقی تنها به پاره ای از اصول و عواملی كه مايه بقا و زوال حكومت اند، خواهيم پرداخت. پيش از آن يادآوری چند نكته مفيد و سودمند است:

1. بقا و زوال به چه معناست؟ آيا به معنای دوام و هميشگی است يا معنای ديگری دارد؟
بدون ترديد اگر بقا را به معنی هميشه بودن بدانيم، هيچ حكومت و دولتی بقا ندارد. به گفته امام علی(ع) «الدّوله كما تقبل تدبر؛(8)دولت همان گونه كه به وجود می آيد، از بين می رود».

همه حكومت ها حتی حكومت های حق، در معرض دگرگونی هستند، زيرا عوامل زوال دولت تنها از سوی حاكم نيست، بلكه بسياری از عوامل از جمله عوامل طبيعی و خارجی، دگرگونی ارزش ها، اختلاف و... در فروپاشی حكومت ها مؤثر هستند. مقصود از بقای حكومت اين است كه در برابر حوادث گوناگون همانند جنگ، شورش، نارضايتی های مقطعی و... بتواند خود را نگه دارد و در راستای اهداف اصلی خود گام بردارد.

مقصود از زوال حكومت اين است كه حوادثی همانند آن چه آمد، حكومت را متزلزل و يا نابود كند.

2. زوال و بقای حكومت نتيجه همه اصول و عواملی است كه بيان خواهيم كرد. هرچند هر يك از آنها به تنهايی می تواند سستی پايه های حكومت را سبب گردد، ولی بقا و زوال وقتی حتمی و قطعی است كه همه عوامل با هم باشند.

3. اصول و عواملی كه در اين بخش آمده، نتيجه تحقيق و بررسی نويسنده در پاره ای از آثار و سخنان علامه نراقی است. بنابراين ممكن است با پژوهش و تأمل بيش تر در ديگر آثار ايشان و يا ديگر عالمان و فقيهان شيعی، بتوان عوامل ديگری را افزود.

فهرست عوامل بقا و زوال حكومت

علامه نراقی در پاره ای از آثار خود به ويژه «معراج السعاده» اصول و عواملی كه مايه بقای حكومت اند، و هم چنين اصول و مؤلّفه هايی را كه مايه سستی و زوال آن می گردند، آورده است. البته آن بزرگوار بابی را به اين بحث اختصاص نداده، ولی از مباحثی كه در اين اثر آورده است، می توان به شكل بسيار خوبی طرح و ديدگاه وی را به دست آورد. اين اصول از ديدگاه نراقی عبارتند از:

1. عدالت بنياد نظام سياسی،
2. امر به معروف و نهی از منكر،
3. گزينش كارگزاران سالم و كارآمد،
4. نظارت بر عملكرد كارگزاران.

در برابر، اصولی چون: سستی در امر به معروف و نهی از منكر، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم، تجمل گرايی، رواج فساد و گناه از عواملی هستند كه سبب سستی حكومت و پايه های آن می گردند.

از نگاه نراقی، هر نظام سياسی كه توانايی تطبيق كاربردی اصول يادشده را با جامعه سياسی خود داشته باشد، بی ترديد، نظام سياسی كارآمد و با ثباتی خواهد داشت، و هر حكومتی توان اين كار را نداشته باشد، حكومتش در معرض سستی و زوال قرار خواهد گرفت.

علامه نراقی، به تجزيه و تحليل اصول يادشده، گاه به تفصيل و شرح و گاه به اجمال پرداخته است و شاه ايران را برای شناخت اين اصول، به مطالعه تاريخِ مشاهير و پادشاهان پيشين ايران و جهان دعوت می كند، تا از برآيند اين مطالعه، علّت عظمت و انحطاط حكومت ها مشخص گردد.

آموزه های علامه نراقی در اين بخش به عنوان اصول و مبانی خدشه ناپذير، زنده و كارآمد در همه دوران و نظام های سياسی، در خور برابری و انطباق است. هيچ يك از نظام های سياسی بدون پذيرش و عمل به اين اصول، توان حلّ خواسته های مردم و بقای حكومت راندارند.
در اين فصل اصول و عوامل يادشده را مورد تجزيه و تحليل قرار خواهيم داد.

1. عدالتِ بنياد نظام سياسی

شماری از فقيهان و متفكران اسلامی، از جمله علامه نراقی با اشاره به حديث معروف:
«الملك يبقی بالعدل مع الكفر و لايبقی مع الظلم بالإيمان؛ پادشاهی به وسيله عدالت با كفر پاينده و با وجود ايمان و ظلم و ستم نمی ماند»(9)

اولين و مهم ترين عامل حيات كشور و حكومت را عدالت می دانند.

در انديشه سياسی اسلام، مشروعيّت حكومت،(10) بقا و دوام آن،(11) حيات دين و حدود الهی،(12) عمران و سازندگی،(13) اصلاحات،(14)عزّت دين و مسلمانان (15) و... در گرو اجرای عدالت است. در آيات و روايات بسيار و سيره عملی پيامبر گرامی اسلامی(ص) و امامان معصوم(ع) اجرای عدالت به عنوان اصلی بنيادين مطرح شده است:

«اُمرتُ لأعدل بينكم».(16) «قل أمَرَ ربّي بالقِسْط»(17)

به فرموده علی(ع) بهترين نوع حكومت، حكومتی است كه مبتنی بر عدل باشد.(18)
انتظام امور نظام سياسی و مردم بسته به عدالت است.(19) در سخنان گهربار علی(ع) كه علامه نراقی به برخی از آنها اشاره كرده، يكی از پيامدهای برپايی و اجرای عدالت، قوام دولت و حكومت دانسته شده است، از باب نمونه علی(ع) می فرمايد:

«مَن عمل بالعدل حصن اللَّه مُلْكه و مَن عمل بالجور عجّل اللَّه هلكه؛(20) كسی كه به عدل كار كند، خداوند حكومت او را نگه می دارد و كسی كه به ستم رفتار نمايد، خداوند در نابودی او تعجيل می كند».

در جای ديگر می فرمايد:
«هيچ چيزی همانند عدالت، دولت ها را محافظت نمی كند».(21)
با توجه به روايات يادشده عدالت رمز ماندگاری نظام سياسی و ضامن ثبات و امنيت است. جدايی قدرت از عدالت در اسلام به هيچ روی، پذيرفته نيست. بنابراين، عدالت برای قدرت و قدرت برای عدالت ضروری است.

عدالت از آن روی كه بنياد و ارزش است، فوق قدرت است، و از آن روی كه نيازمند قدرت است، يكی از ابزارهای آن است وهمراه آن می باشد.

علامه نراقی بحث های عميق و گسترده ای در اين باب دارد. شش فصل از كتاب گرانسنگ معراج السعاده را ويژه اين بحث كرده است. با اين كه اين كتاب تقريباً ترجمه جامع السعادات است، ولی در بحث عدالت اجتماعی اين قاعده رعايت نشده و بسيار مفصل و مشروح بيان شده است و بحث هايی را به عنوان فوايد عدالت و راه های دستيابی به آن افزوده است.

به نظر می رسد بحث های دقيق، عميق و گسترده آن بزرگوار در اين باره، بازتابی از بحرانی است كه جامعه اش درگير آن بوده، هم چنين راه حلّی برای آن است.

نراقی برای رويارويی با بحرانی كه در روزگار خويش شاهد آن بود، تنها راه حلّ آن را استوار ساختن روان و رفتار انسان و جامعه بر شيوه عدل و انصاف می داند.

نراقی در اين باب اصول و قواعدی را ارائه می كند كه همگان، اعم از حاكم و مردم می توانند با به كارگيری آن به وضع مطلوب و ميانه ای در خصال و رفتار دست يابند. مقصود از سخنان يادشده اين نيست كه سخنان نراقی درباره عدالت، محدود به همان زمان است و برای زمان ما كارآيی ندارد، چرا كه سخنان او هر چند در پاسخ به بحران روزگار خويش طراحی شده، ولی چون برگرفته از آيات و روايات است، در هر زمانی می تواند كارآيی داشته باشد و به ياری ما بشتابد.

نراقی به بر پايی عدالت دعوت می كند، بلكه راه های رسيدن به آن را نشان می دهد و از عمل نكردن به عدالت و پيامدهای آن سخن می گويد و اين مطالب در همه زمان ها كارآيی دارد. همان گونه كه اعتدال، به مزاج انسان شادی و نشاط و سلامتی می بخشد، افراد جامعه نيز در پرتو عدالت به زندگی بی دغدغه دست می يابند. اگر عدالت، بنيان زندگی آدمی قرار گيرد، قدرت سياسی مايه و قوام می پذيرد و شريعت اجرا می گردد.

علامه نراقی، پيش از آن كه به ابعاد اجتماعی و سياسی عدالت بپردازد، به جايگاه و ريشه های آن در ارتباط با نفس و قوای انسانی پرداخته است:

«پيش از اين دانستی كه قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارد چهارند: قوه عاقله و عامله و غضبيه و شهويه، و دانستی كه كمال قوه عامله، انقياد و اطاعت اوست از برای عاقله، از استعمال ساير قوا در اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است و نقص آن از عدم انقياد است. پس هر گاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند، عدالت خواهد بود و هرگاه ناقص باشند، عدالت منتفی خواهد بود، و تحقق و انتفای عدالت، تابع كمال و نقص ساير قوا است و عدالت امری است جامع جميع صفات كماليه.

پس از برای كسب عدالت به خصوص كيفيتی خاصّ و از برای ازاله ضدّش كه جور است، معالجه مخصوصه ای نيست».(22)

اهميت و فضيلت عدالت

نراقی در فصل نخست، در بيان جايگاه عدالت و ريشه يابی و خواص آن با عنوان «در بيان ملكه عدالت» می نويسد:

«بدان كه عدالت افضل فضايل و اشرف كمالات است، زيرا كه دانستی كه مستلزم جميع صفات كماليه است، بلكه عين آنهاست. هم چنان كه جور كه ضدّ آن است، مستلزم جميع رذايل بلكه خود آنهاست».(23)
آن گاه نراقی، پس از سخنان بسيار مهم و عرفانی در شرافت و فضيلت عدل، به اقسام آن (24) اشاره می كند و سپس به انواع عادل و جابر می پردازد.

پيش از آن كه به انواع عدل بپردازيم، اشاره ای به مفهوم عدالت مفيد و مناسب می نمايد:

تعريف عدالت

نراقی عدالت را چگونه تعريف می كند و چگونه با تعيين مصاديق آن به دغدغه های خود پاسخ می دهد؟

عدالت مفهومی گسترده دارد. دانشمندان مسلمان در كلام، فلسفه، اخلاق، تفسير، حديث و فقه از مفهوم عدالت سخن گفته و در هر يك از دانش های يادشده از زاويه خاصّ به بررسی آن پرداخته اند.

از باب نمونه: در علم اخلاق كتاب هايی چون تهذيب الاخلاق ابن مسكويه، اخلاق ناصری خواجه نصيرالدين طوسی (25)، جامع السعاداتِ ملا مهدی نراقی و معراج السعاده ملا احمد نراقی، هر چند در تفسير و تبيين قلمرو و مفهوم عدالت به نكته های نو و سودمندی اشاره كرده اند، ولی ريشه سخنان آنان به تعريفی كه ارسطو از عدالت داشته بر می گردد.(26)

گروهی از دانشمندان مسلمان از جمله ملا مهدی و ملا احمد نراقی، عدالت را به معنای رعايت حد وسط و پرهيز از هر گونه افراط و تفريط دانسته اند. آنان عدالت فردی را به معنای اعتدال و رعايت حد وسط در صفات و ويژگی های فردی معرفی كرده اند و همان معنی (پرهيز از افراط و تفريط) را در عدالت اجتماعی يعنی عدالتی كه حاكم و سلطان بايد به اجرای آن همت گمارند، تعميم داده اند. نراقی در معراج السعاده، پس از بيان شرافت اخلاق می نويسد:

«بدان كه عدالت يا در اخلاق است يا در افعال يا در عطاها و قسمت اموال يا در معاملات ميان مردمان و يا در حكمرانی و سياست ايشان و در هر يك از اينها عادل كسی است كه ميل به يك طرف روا ندارد و افراط و تفريط نكند، بلكه سعی در مساوات نمايد و هر امری را در حدّ وسط قرار دهد.

و شكّی نيست كه اين موقوف است بر شناختن وسط در اين امور و دانستن طرف افراط و تفريط و علم به آن در همه امور در نهايت اشكال است و كار هر كسی نيست، بلكه موقوف است به ميزانی عدل كه به واسطه آن زياده و نقصان شناخته شود. همچنان كه شناختن مقدار هر وزنی بی زياده و نقصان محتاج به ترازويی است كه به آن وزن نمايند. و ميزان عدل در حد وسطِ هر امری نيست.

مگر شريعت حقّه الهيه و طريقه سنيّه نبويه كه از سرچشمه وحدت حقيقيه صادر شده (است). پس آن ميزان عدل است در جميع چيزها و متكفل بيان جميع مراتب حكمت عمليه است. پس بر عادل واقعی واجب است كه حكيمی باشد دانا به قواعد شريعت الهيه و عالم به نواميس نبويه».(27)

نراقی در بخش های يادشده به اين مطلب اشاره دارد كه بر پايی عدالت كار هر كس نيست. كسی می تواند مجری عدالت باشد كه به شريعت آگاهی كامل داشته باشد، و او جز فقيه دارای شرايط نيست. در حقيقت نراقی در سخنان يادشده به تئوری ولايت فقيه اشاره كرده است.(28)

به عقيده ما عدالت از مفاهيمی است كه برای شناخت آن بايد ضدّ آن يعنی ظلم را بشناسيم. ظلم يعنی ستم و تجاوز از حدّ. برخی آن را نهادن چيزی در غير موضع شايسته اش دانسته اند: «وضع الشي ء في غير موضعه».(29)

بر اين اساس عدالت عبارت است از اين كه در مسائل فردی و اجتماعی ستم روا نداريم و هر چيزی را در موضع شايسته اش قرار دهيم: «وضع الشي ء في موضعه» سيد رضی در نهج البلاغه از علی(ع) نقل كرده است: العدل يضَع الأمور مواضعَها؛(30) عدالت، هر چيزی را در جای خود نهادن است. عدالت اجتماعی در برابر ظلم به اجتماع است.

ستم در اين عرصه عبارت است از: پايمال كردن حقوق و دست اندازی به حقوق ديگران و عدالت در برابر آن، رعايت حقوق ديگران است. اين سخن در همه عرصه های سياسی (قدرت)، اقتصادی (ثروت)، احترام اجتماعی (حيثيت) و چگونگی توزيع عادلانه آنها، همچنين برخورد قانون با مردم در خور مطابقت است و كاربرد دارد.

از اشارات نراقی در چند جای معراج السعاده می توان همين معنی را استفاده كرد.(31) درباره تعريف عدالت و مسائل مربوط به آن سخن بسيار است.(32)

انواع عادل

نراقی پس از تعريف عدالت، به انواع عادل و جابر پرداخته و هر كدام را به سه دسته تقسيم كرده است:
1. عادل اكبر كه شريعت الهی است كه از سوی خدا آمده تا از مساوات بين بندگان پاسداری نمايد.
2. عادل اوسط و او سلطان عادل است كه پيرو شريعت مصطفويه باشد، كه خليفه ملّت و جانشين شريعت است.
3. عادل اصغر و آن طلا و نقره است كه محافظتِ مساوات در معاملات را می نمايد.
نراقی با استناد به آيه:

«لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس؛(33) ما پيامبران خود را با دليل های روشن فرستاديم و كتاب و ميزان همراه آنها نازل كرديم تاآدميان به داد برخيزند، و آهن را فرو فرستاديم كه در آن قوّت شديد و منافعی برای مردم است.»

كتاب و قرآن را به شريعت پروردگار و ميزان را اشاره به درهم و دينار و آهن را اشاره به شمشير سلطان عادل كه مردم را به راه راست وا دارد و از جور و تعدی در همه امور محافظت نمايد، تفسير كرده است.

آن بزرگوار اشاره می كند كه ضدّ عادل كه جابر باشد، نيز بر سه قسم است:

1. جابر اعظم و او كسی است كه از حكم شريعت بيرون رود و از حكم صاحب شرع سر باز زند و پيروی شرع ننمايد و او را كافر دانند.
2. جابر اوسط و او شخصی است كه از اطاعت سلطان عادل و احكام او سرپيچد و او را ياغی و طاغی خوانند.
3. جابر اصغر و او كسی است كه به حكم درهم و دينار نايستد و مساوات را ملاحظه نكند، بلكه زيادتر از آن چه حقّ اوست، بردارد و آن چه حقّ ديگران است، كم تر بدهد و او را دزد خائن گويند.(34)
نراقی پس از بيان شرايط لازم برای حاكم عادل و تفاوت حاكم عادل با حاكم ستمگر، به پيامدهای مثبت حكومت عدل پرداخته و می نويسد:

«كسی كه قوا و صفات خود را اصلاح نكرده باشد و در مملكت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابليت اصلاح ديگران و اجرای حكم عدالت در ميان ساير مردمان را ندارد... پس هر كه قوا و صفات خود را به اصلاح آورد... و از افراط و تفريط دوری كرد و متابعت هوی و هوس را ننمود و بر جاده وسط ايستاد، چنين شخصی قابليت اصلاح ديگران را دارد و سزاوار سروری مردمان و خليفه خدا و سايه پروردگار است در روی زمين.

و چون چنين شخصی در ميان مردم حاكم و فرمانروا شد و زمام امور ايشان در قبضه اقتدار او درآمد، جميع مفاسد به اصلاح در می آيد و همه بلاد روشن و نورانی می شود و عالم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پرآب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زياد می شود و بركاتِ آسمان، زمين را فرو می گيرد و باران های نافعه نازل می شود، و از اين جهت است كه بالاترين اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سياست، عدالت پادشاه است، بلكه هر عدالتی نسبت به عدالت اوست و هر خير و نيكی منوط به خيريت او(ست) و اگر عدالت سلطان نباشد، احدی متمكن از اجرای احكام عدالت نخواهد بود».(35)

علامه نراقی در تحليل مطلب فوق اشاره می كند كه تهذيب و تحليل معارف و كسب علوم، تدبير امر منزل و خانه و تربيت فرزندان مبتنی بر فراغ بال و اطمينان خاطر و انتظام احوال است، ولی با وجود ستم پادشاه، احوال مردم مختل می شود و اوضاع ايشان پريشان می گردد و از هر سويی فتنه بر می خيزد و از در و ديوار رنج و بلا می ريزد و دل ها مرده و خاطره ها افسرده می شود و از هر گوشه ای كسی سر بر آورده و در كناری مانعی پيدا می شود.

عدالت در ميان مردم

از نگاه نراقی عدالت در ميان مردم عبارت است از بازداشتن خود از ستم به مردمان، دفع ستم از ديگران به اندازه امكان و نگه داشتن هر كس بر حقّ خود.(36)

در حقيقت نراقی، با تعريف فوق می خواهد بگويد عدالت اجتماعی سه پايه دارد، كه هر كدام گسسته و يا شكسته شود، پايه های حكومت سست خواهد شد. نراقی، پس از تعريف يادشده، اشاره می كند كه در بيش تر آيات و رواياتی كه از عدالت سخن به ميان آمده، مقصود همين معنا از عدل است.

وی در شرافت و ضرورت اين گونه عدالت مطالبی را آورده و يادآوری می كند كه خداوند سر رشته نظام امور هر جماعتی را در كف كفايت صاحب دولتی گذاشته كه شب و روز با ديده محبّت بيدار و نگاهبان اوضاع روزگار باشند و ستمگران را از ستم بازداشته و مفسدان را از فساد باز دارند:

«پس سلاطينِ عدالت شعار و خواقين معدلت آثار، از جانب حضرت مالك المُلك برای رفع ستم و پاسبانی عِرْض و مال اهل عالم معيّن گشته، از كافّه خلايق ممتاز(ند) و از اين جهت به شرف خطاب ظل اللّهی سرافراز گرديده، تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام و سلسله حياتشان را قوام بوده باشد».(37)
از اين روی در آيات و روايات فراوان به عدل و داد دستور داده و از مجريان عدالت ستايش و بدان تشويق كرده است:

«إن اللَّه يأمر بالْعَدل و الإحسان؛(38) خداوند به عدالت و نيكويی به يكديگر دستور داده است». «إنّ اللَّه يأمرُكم أنْ تُؤَدّوا الأمانات إلی اهلها و إذا حكمتم بين الناس أنْ تحكموا بالعدل؛(39) خداوند امر می كند امانت های مردم را به صاحبانش رد كنيد و چون ميان مردم حكم می كنيد، به عدل و راستی حكم كنيد».

علامه نراقی پس از دو آيه فوق، چندين روايت در اين باره آورده است كه به خاطر طولانی شدن بحث، از آوردن آن صرف نظر می كنيم.(40)

آثار و پيامدهای دنيوی عدالت

علامه نراقی پس از تبيين مفهوم عدالت اجتماعی و ستايش از فضيلت و شرافت انسانی كه به اين گونه از عدالت مزيّن گردد، آثار دنيوی آن را بی شمار دانسته و يادآور شده است كه ذكر همه آثار ممكن نيست. وی سپس به چند فايده اشارت كرده، در برخی از آثار به گونه ای مستقيم پيامد آن را بقای حكومت دانسته است، ولی با اندك دقتی می توان گفت كه همه آثار به گونه ای درباره بقا و پايداری حكومت است:

1. ايجاد اعتماد و همراهی

نخستن فايده دنيوی عدالت حاكم، ايجاد اعتماد و همراهی و محبت بين او و مردم است:
«عقل و نقل و تجربه و عيان، ظاهر و روشن است كه اين شيوه پسنديده مايه تحصيل دوستیِ نزديك و دور و باعث رسوخ محبّت پادشاه و فرمانفرما در دل های سپاهی و رعيّت است».(41)
شهر و سپاه را چو شَوی نيك خواه
نيك تو خواهد همه شهر و سپاه (42)

2. شهرت حاكمان

فايده ديگر عدالتِ حاكمان، شهرت ايشان در زمان حيات، و پس از آن به نيك نامی است:

«به اين صفت خجسته، نام نيك پادشاه در اطراف و اكناف عالم، مشهور (می شود) و تاصفحه قيامت به بلند نامی مَذكور می گردد و هر لحظه دعای خير، عايد روح بزرگوارش می شود».(43)

3. دوام و پايداری حكومت

فايده ديگری كه نراقی برای عدالت يادآور می شود، رابطه مستقيمی با بحث ما دارد و آن دوام و پايداری دولت و حكومت است:

«شيوه عدالت و دادخواهی باعث دوام و خلود سلطنت می گردد، چه دولت سرای پادشاهان راپاسبانی از اين هشيارتر و كاخ رفيع البنيان سلاطين را نگاهبانی ازاين بيدارترنيست».(44)

عدل باشد پاسبان نام ها
نی به شب چوبك زنان بر بام ها

نراقی اين پيامد و اثر را به روايات مأثوره از علی(ع) مستند ساخته و از قول آن بزرگوارنقل می كند:

«از ملوك و فرماندهان هر كس كه به عدل و داد عمل كند، خدای تعالی، دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد و هر كه جور و ستم نمايد، به زودی او را هلاك گرداند».(45)
نيز از سخنان آن بزرگوار است:

«حُسن السياسة يستديم الرّياسة؛(46) نگاهداری رعيّت بر وجه نيكو، باعث دوام رياست و بقای آن می گردد».

چو سلطان به فرمان داور بُوَد
خدايش نگهبان و ياور بُوَد
گزند كسانش نيايد پسند
كه ترسد كه در ملكش آيد گزند(47)

4. آبادانی كشور

اثر و فايده ديگر عدالتِ حاكم، آبادی و آبادانی كشور است:

«شيمه كريمه دادگری و صفت خجسته رعيّت پروری، سبب خوشی روزگار و باعث آبادی هر كشور و ديار است».(48)
به قومی كه نيكی پسندد خدای
دهد خسرو عادل نيك رای
چو خواهد كه ويران كند عالَمی
نهد مُلكْ در پنجه ظالمی (49)

5. اسوه شدن حكومت

فايده ديگری كه مرحوم نراقی در فوايد دنيوی عدالت بدان توجّه داشته، نمونه و اسوه شدن كشور و حكومتی است كه در آن عدالت بر پا شده است:

«آن كه پادشاه كشوری كه به عدالت مشهور گردد، بسا باشد كه پادشاهان ساير اقاليم را عِرْق حميت به حركت در آمده، ايشان نيز طريقه دادگستری و رعيّت پروری، پيشنهاد خاطر خود ساخته و او نيز در ثواب همه اينها شريك خواهد بود».(50)

6. افزايش حرمت حاكمان

افزون بر اين شأن و شوكت و احترام او در دل ها چه در داخل و چه خارج كشور بيش ترمی شود.(51)

7. رضايت مردم و بقای حكومت

بيان نوعی فلسفه تاريخ از زاويه ای ديگر در بقای حكومت به وسيله اجرای عدالت است. اجرای عدالت سبب رضايت مردم و جذب قلب های آنها می شود و اين خود پايداری حكومت را در پی دارد:
«عدالت و رعيّت پروری باعث بر تحصيل دعای دوام دولت و خلود سلطنت می گردد و همه رعايا و كافه برايا، شب و روز به دعای او اشتغال می دارند و بدين جهت از عمر و عزّت برخوردار می گردد. آری، آن چه از دعای رنگ زردان آيد، از شمشير شيرمردان نيايد و كاری كه از آه فقيران بر آيد، از نيزه دليران نيايد».(52)

8. الفت بين مردم و حكومت

حكمت ديگر اجرای عدالت، آسودگی و احساس رضايت مردم است و اين دل دادگی مردمان رشته الفت بين مردم و دولت را محكم تر می كند:

«چون پادشاه طريقه عدالت را پيشنهاد خود گردانيد، همه اصناف به فراغ بال به مكاسب و مقاصد خود اشتغال نمايند، و بازارِ علم و عمل را رونقی و گلستان شريعت را طراوتی بی اندازه حاصل گردد و به اين جهت صاحب شريعت، حفظ و حراست او را نمايد. همچنان كه مشاهده می شود كه هر فرمانروايی كه سعی در حفظ ناموس شريعت نمايد و آثار دين و ملّت را رواج دهد، دولت او دوام نمايد، بلكه روزگار دراز در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او ميوه درخت عدالت را بچينند».(53)

راههای دستيابی به عدالت

علامه نراقی در مقوله عدالت و رابطه آن با پايداری دولت و حكومت، به آنچه آمد، بسنده نمی كند. وی برای تقويت پايه های حكومت راه چاره انديشيده و با شرح و تفصيل به راه های دستيابی به عدالت پرداخته و بر آن است كه جلوی همه راه هايی را كه به سستی پايه های حكومت منتهی می شود بگيرد:

1. توكل و اعتماد به خدا

نراقی، شرط نخست برای دستيابی به عدالت را توكّل می داند تا به همه حاكمان و فرمانروايانی كه ادعای حقانيت و اجرای عدالت دارند، بفهماند در هر موقعيتی كه باشند، بدون در نظر گرفتن خداوند نمی توانند قدرتی و يا اقتداری داشته باشند:

«در هر حالی از احوال به ذات پاك ايزد متعال، متوكّل و به فضل و رحمت بی غايت خداوندِ لم يزل و لايزال، متوسل بوده، توفيق انجام هر مهمی را بر وجه صواب از درگاه ربّ الاَرباب مسألت نمايد و تمشيت هر امری را به مشيت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انكسار از دربار حضرتِ آفريدگار، سلوك راه درست را طلبد».(54)

علت تأكيد نراقی، بر اين مطلب آن است كه قدرت هميشه با طغيان و تكبر همراه است، چون نفس انسانی لحظه ای از شرّ نفس امّاره، خلاصی ندارد. كنترل درونی و مراقبه و محاسبه بايد بيش از همه در مورد صاحبان قدرت به كار رود.

2. پاسداری از شريعت

پس از آن كه قدرتمند و صاحب اقتدار فهميد كه قدرتمند حقيقی خداست و بايد تنها در برابر او تسليم باشد، نوبت به گام بعدی می رسد و آن پاسداری از شريعت و گردن نهادن به قوانين الهی است:

«در هر امری به قدر مقدور، پاس شريعت غرّا و حفظ احكام ملّت بيضا را مكنون ضمير منير وپيشنهاد خاطر حقّ پذير گرداند».(55)

چون حاكمان بر دين مواظبت كنند و در ترويج دين و اجرای حكم آن اهتمام نمايند، به حكم «الناس علی دين ملوكهم» هيچ يك از حاكمان و كارگزاران ديگر شهرها دست به سوی گناه دراز نخواهند كرد و مجالسی برای انحراف پديد نخواهد آمد و به بركت اجرای شريعت، خانه دين و دنيای خود و همه مردم آباد و معمور گردد.(56)

3. جلوگيری از ستم و تجاوز به حقوق مردم

آيا به همين اندازه كه حاكم به اجرای احكام و قوانين شريعت پای بندی داشت، كافی است و ديگر مسؤوليتی نخواهد داشت؟

علامه نراقی در اين جا نيز گامی به جلو نهاده و می نويسد:
«سوم به بازداشتن خود از ارتكاب ظلم اكتفا نكند، بلكه احدی از رعيّت و سپاهی و كاركنان و گماشتگان را مجال ارتكاب ظلم و ستم ندهد و به حُسن سياست بساط اَمن و امان را گسترده، ساحت، مملكت و ولايت را از خَس و خار گَزَند ظالمانِ مردم آزار، به جاروب معدلت بروبد، چه در هر ظلمی كه در ولايت فرمانروايی بر مظلومی شود، فی الحقيقه دامنگير او می شود».(57)

حاكم نبايد به اين بسنده كند، بلكه پاسداری كشور از شر دشمنان و امنيت راه ها و شهرها را نيز بر خود لازم شمرد. علامه نراقی، عوامل ديگری چون بهره گيری از افراد كاردان و شايسته و نظارت بر آنان، رسيدگی به مستضعفان و دوری از تجمل و رفاه گرايی را از راه های دستيابی به عدالت می داند. چون ما اين عناوين را به صورت جداگانه بحث خواهيم كرد، در اين جا به همين اندازه بسنده می كنيم.

2.امر به معروف و نهی از منكر

يكی ديگر از اصول و عواملی كه در بقا و زوال دولت نقش اساسی دارد، توجه يا بی توجهی به اصل امر به معروف و نهی از منكر است.

از نگاه اسلام، افرادی كه در اجتماع زندگی می كنند، همانند سرنشينان يك كشتی، سرنوشت واحدی دارند همان گونه كه كوچك ترين تخريبی در كشتی، زندگی به هم پيوند خورده آنان را در معرض خطر جدی قرار می دهد، در محيط زندگی انسان ها هم اگر گناهی صورت گيرد، با زندگی ديگران به گونه ای مستقيم ارتباط پيدا می كند.

بنابراين، عقل حكم می كند كه همگان از گناه و معصيت جلوگيری كنند.

امر به معروف و نهی از منكر، نظارت همگانی مردم در روابط و مسائل اجتماعی سياسی امّت اسلامی است، بنابراين مسلمانان حق ندارند در برابر رفتار ديگران در اجتماع بی اعتنا باشند، زيرا رفتار آنها در سرنوشت مشترك اجتماع تأثير گذار است. هيچ كار زشتی در اجتماع انسانی، در نقطه خاصی محدود نمی ماند، بلكه به همه جامعه سرايت می كند.

از اين رو، درانديشه سياسی اسلام بر عمل به اين واجب بزرگ الهی بسيار تأكيد شده است. علامه نراقی، چهار فصل از كتاب گرانسنگ «معراج السعادة» را با عناوين زير به اين بحث اختصاص داده است:

1. در بيان اهتمام به امر به معروف و نهی از منكر.
2. مراتب امر به معروف و نهی از منكر.
3. در بيان مجملی از محرمات شايع ميان مردم.
4. كوتاهی و مسامحه در امر به معروف و نهی از منكر.

اهميت بحث

در فصل نخست، در اهميت امر به معروف و نهی از منكر چنين می نويسد:
«و اين اعظم شعائر دين و اقوی علامت شريعت و آيين است و آن مقصد كلی است از بعثت انبيا و ائمه و اوصيا و نايب گردانيدن متدينين از علما، بلكه مدار گردش آسيای جميع اديان است و اختلال آن موجب بازماندن از دوران است و از اين جهت مدح و ترغيب به آن در آيات و روايات بی پايان رسيده».(58)

آن بزرگوار، پس از بيان بخش های ياد شده، آيات و رواياتی را كه بر اهميت امر به معروف و نهی از منكر دلالت دارد، آورده است.(59) نيز به پيامدهای مثبت و منفی عمل يا عمل نكردن اين واجب بزرگ اجتماعی اشاره كرده است. از اين آيات و روايات استفاده می شود كه روابط مردم مسلمان با يكديگر و نيز با حكومت و دولت خود، همچنين روابط حكومت اسلامی با مردم بر اساس «امر به معروف و نهی از منكر» پی ريزی شده است.

روابط مسلمانان با يكديگر براساس امر به معروف و نهی از منكر

اسلام برای پاكسازی محيط و كوتاه كردن دستان گناه آلود از پيكر جامعه به مسلمانان دستور داده است، كه با توجه به اين اصل بزرگ زشتی ها را ريشه كن و خوبی ها را رواج دهند و جامعه ای بر اساس خوبی ها بنيان نهند:

«والمؤمنون و المؤمنات بعضُهم أولياء بعضٍ يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر؛(60) مردان مؤمن و زنان مؤمنه، برخی از آنان، ولیّ بعضی ديگرند. به معروف فرمان می دهند و از منكر باز می دارند».

اسلام با وضع اين قانون مسؤوليت آفرين، مردم را به حضور در اجتماع و حاكميت ارزش ها و جلوگيری از گناه و فساد فراخوانده است.

پيامبر اسلام می فرمايد:
«به خدايی كه جان من در قبضه قدرت اوست كه شما را يكی از دو چيز البته خواهد بود: يا آن كه امر به معروف كنيد و اهل معاصی را از منكرات باز داريد، يا آن كه حق سبحانه و تعالی عذابی از نزد خود بر شما گمارد و هر چند دعا كنيد، اجابت نكند».(61)

آيات و روايات در اين باره فراوان است، علامه نراقی، پاره ای از اين روايات را گرد آورده است. يكی از رواياتی كه ايشان آورده روايت بسيار مهم زير است:

امام باقر(ع) می فرمايد:
«امر به معروف و نهی از منكر طريقه پيغمبران و شيوه نيكان است. فريضه عظمايی است كه ساير فرايض به واسطه آن به پای داشته می شود و به آن راه ها امن می گردد و مكاسب حلال می شود و مظلمه ها به صاحبانش رد می شود و زمين آباد می گردد و از دشمنان دين انتقام كشيده می شود.

امر شريعت استقامت به هم می رساند. پس به دل های خود بر معصيت و اهل آن انكار كنيد و انكار ايشان را به زبان آوريد و روهای ايشان بخراشيد و در راه خدا از ملامتِ ملامت كنندگان خوف و انديشه ننماييد. پس اگر قول شما را قبول كردند و از معصيت باز ايستادند و به حق رجوع كردند، ديگر راهی و تسلطی برايشان نيست.

به درستی كه تسلط بر كسانی است كه مردمان را ظلم می كنند و در زمين به ناحق سركشی می كنند و ايشانند كه عذاب دردناك از برای ايشان آماده است. و با اين كسان جهاد كنيد، با بدن های خود و دشمن داريد ايشان را به دل های خود»(62).

بر اساس روايت فوق اقامه دين و واجبات الهی، امنيت راه ها، كسب حلال، جلوگيری از تضييع حقوق ديگران، آبادانی كشور، دوام و پايداری شريعت و... همه در پرتو تكليف اجتماعی «امر به معروف و نهی از منكر» امكان پذير است. درمقابل، بی توجهی به اين اصل سبب از بين رفتن حرمت ها و حريم ها و ارزش های اخلاقی و هنجارهای اجتماعی شده و زمينه را برای رشد ضد ارزش ها و ناهنجاری ها در جامعه فراهم می نمايد.

در چنين وضعی فساد و تباهی سياسی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی چهره می نمايد و جامعه و افرادش را از مسير انسانيت دور كرده و در مسير هواهای نفسانی قرار می دهد. در نتيجه خداوند رفاه مادی و معنوی و گاه حيات جامعه را در معرض زوال و نابودی قرار می دهد چرا كه به گفته علی(ع):

«أيم اللَّه؛ ما كان قوم قطّ في غضّ نعمة مِن عيش فزال عنهم إلّا بذنوب اجْترحوها، «إنّ اللَّه ليس بظلّام للعبيد»؛(63) به خدا سوگند! رفاه و آسايش جز به خاطر گناه از ملتی زايل نشد، زيرا خداوند به كسی ستم نمی كند».

بنابراين، سستی در امر به معروف و نهی از منكر سبب رواج گناهان، باعث زوال نعمت و گاه عذاب و هلاكت جامعه می گردد.

بنابراين، برای بقای حكومت پاكسازی جامعه از عناصر بيماری زا و گناه، ضروری و اجتناب ناپذير است. به ديگر سخن: برای بقای دين، حكومت و جامعه، تداوم امر به معروف و نهی از منكر ضروری است. چون نراقی برای سستی و ترك امر به معروف، فصل جداگانای آورده است، ما نيز به گونه ای مستقل در اين باره سخن خواهيم گفت.

روابط مردم با حكومت ها براساس امر به معروف و نهی از منكر

برخورد مردم مسلمان همان گونه كه بايكديگر بر اساس انتقاد سازنده، و امر به معروف و نهی از منكر می باشد، با حاكمان اسلامی نيز، بر همين مبنا استوار است. هر نظام سياسی اجتماعی در مسير حركت خويش، احتمال لغزش و انحراف از هدف های اعلام شده را دارد. اين خطر گريبانگير بسياری از حكومت ها و تحولات اجتماعی بوده است.

اسلام به عنوان يك نظام همه سونگر با وضع قانون «نظارت همگانی» از اين خطر، پيش گيری نموده وحفظو سلامت نظام را از درون تضمين كرده است. اسلام با طرح تكاليف اجتماعی: امر به معروف،نهی از منكر، اهتمام به امور مسلمانان و... روش نوينی را برای استحكام بخشيدن به نظام و صيانت آن از آلودگی ها در نتيجه سستی و فروپاشی، پی ريخته است. امت اسلامی نمی تواند نسبت به مسائل سياسی كشور بی اعتنا باشد، چرا كه پيامبراسلام(ص) فرموده:

«هر كه اهتمام در امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست».(64)
دولت حاكم بر مسلمانان يا عادل است و يا ستمگر در صورت نخست، مردم بايد از دولتی كه شريعت اسلام را پياده می كند و با زشتی ها مبارزه می نمايد ومردم را از تجاوز به حقوق يكديگر باز می دارد، حمايت كنند و اگر لغزشی از آنان و يا كارگزاران مشاهده كردند، به ارشادبپردازند.

در صورت دوم، بر اساس مراحل و مراتب امر به معروف و نهی از منكر با دولت برخوردنمايند.

يكی از ياران رسول خدا(ص) عرض كرد: كدام يك از شهيدان نزد خدا گرامی ترند. فرمود:
«مردی كه پيش حاكم ظالمی سخن حق گويدو آن ظالم او را بكشد و اگر نكشد، ديگر گناه بر او نوشته نشود».(65)

علی(ع) در يكی از سخنان گهربار خود ضمن بر شمردن مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منكر درباره كسی كه در برابر حاكم ستمگر به حق سخن بگويد، می فرمايد:

«امر به معروف و نهی از منكر، اجل كسی را نزديك نمی كند و روزی كسی را كم نمی كند و بهتر از اين، كلام حقی است كه كسی در پيش حاكم جابری بگويد».(66)

روابط حكومت اسلامی با امت اسلامی

رابطه حكومت اسلامی با مردم بايد بر اساس امر به معروف و نهی از منكر باشد. حكومت اسلامی وظيفه دارد ارزش ها را رواج داده و از بدی ها و زشتی ها در جامعه جلوگيری نمايد. حكومت اسلامی می تواند برای انجام اين مهم نهادهای ويژه ای را بنيان نهد، چنان كه در گذشته چنين بوده است.
برخی از فقيهان، بعضی از مراتب امر به معروف و نهی از منكر را ويژه امام و حاكم اسلامی دانسته اند. علامه نراقی در اين باره می نويسد:

«مرتبه هفتم، شمشير كشيدن و سلاح داشتن و مجروح كردن (می باشد) و اين مرتبه در نزد اكثر علمای ما موقوف به اذن امام است و از برای رعيت بدون اذن امام جايز نمی دانند، ولی سيد مرتضی و جماعتی، از برای كسی كه متمكن باشد و موجب فساد نباشد، تجويز كرده اند، اگر چه اذن امام در آن بخصوص نباشد».(67)

در كتاب های فقهی اجرای حدود و تعزيرات پس از بحث امر به معروف و نهی از منكر آمده و اجرای آن به حاكم شرع و ولیّ فقيه واگذار شده است.

3. گزينش كارگزاران سالم و كار آمد

يكی از اصول پيشنهادی نراقی برای استواری نظام سياسی و بر پايی عدالت، گزينش كارگزاران سالم و كارآمد برای اداره كارهای حكومتی است:

«چون خواهد زمام اختيار جمعی از رعايا و فقرا را به دست كسی (بسپرد) و احدی را به تفويض شغلی و عملی ارجمند سازد، همين به كفايت و كاردانی او(68) در ضبط و ربط مخارج و مداخل ديوانيه اكتفا ننمايد، بلكه ابتدا نقد گوهر او را بر محك اعتبار زده، پاكی و ناپاكی او را امتحان فرمايد و انصاف و مروّت او را ملاحظه نمايد.

اگر رعيّت را به ظالمی سپارد، در امانتی كه خدا به او سپرده، خيانت كرده و ظلم و ستم را ديگری خواهد كرد و غبار بد نامی آن بر صفحات وجنات او خواهد ماند وادعای مظلومان نيز به او خواهد رسيد».(69)

رياست به دست كسانی خطاست
كه از دستشان دست ها بر خداست
كسی بايد از داور، انديشناك
نه از رفع ديوان و زجر و هلاك

در قسمت های ياد شده، علامه نراقی، از حاكم می خواهد كه در گزينش همكاران از انسان های ناپاك و ستمگر دوری گزيند، چرا كه اين گونه افراد بنده ثروت و جاه طلبی هستند. حضور اين افراد در حكومت باعث سستی پايه حكومت می گردد.

اين درد مزمن يكی از مشكلات ناگشودنی بشر امروز است. اين گونه افراد در هر كجا باشند، آن جا را آلوده می سازند و همان گونه كه آهن ربا جذب آهن می شود، اينان برای رسيدن به هدف های دنيوی خود در پی جذب ديگرانند؛ ديگرانی كه با آنان مشابهت داشته باشند تا به اهداف شوم خود دست يابند. چنين افرادی بی شك، پايداری نظام سياسی را متزلزل می سازند.

گفتارهايی كه از نراقی، در اين بخش نقل كرديم، برگرفته از عهدنامه مالك اشتر و كلمات قصار آن بزرگوار است. از باب نمونه علی(ع) درباره گزينش همكاران می فرمايد:

ثم انْظر في أمور عمّالك فاسْتعملْهم اخْتباراً و لا تولهم محاباة و أثرةً فإنهما جماع من شعب الجور و الخيانة؛(70) سپس در امور كارگزاران خود به درستی بينديش و آنها را بر اساس بررسی و آزمايش برگزين. بدون بررسی و يا به جهت دوستی های اختصاصی و تبعيض، كسی را به كار مگمار، كه اين عمل مجموعه ای از شاخه های ظلم و خيانت است».

علی(ع) در ادامه سخنان فوق از مالك اشتر می خواهد كه از افراد با تجربه و خانواده های پاك و صالح و سابقه دار در اسلام استفاده كندكه از نظر اخلاقی بهتر و آبرومندتر و طمعشان كمتر و دور انديش ترند.

علی(ع) در سخنانی ديگر اشاره می كند كه چند چيز حكومت را بر باد می دهد، از جمله:

«تقديم الأراذل و تأخير الأفاضل؛(71) جلو انداختن افراد دون مايه و بی كفايت و بی اصل و ريشه و عقب راندن افراد شايسته و لايق».

در جای ديگر با صراحت می فرمايد:

«تولی الأراذل و الأحداث الدّول دليل انْحلالها و إدبارها؛(72) روی كار آمدن افراد دون مايه و تازه به دوران رسيده، نشانه انحلال حكومت وانحطاطحكومت است».

چرا كه آنان به هيچ روی، درد و رنج ملت ها و مصلحت دين و دولت را نمی دانند. نمونه روشن سخنان امام علی(ع) روزگار خود آن بزرگوار و دوران امامت فرزندانش بود كه در نتيجه روی كار آمدن احزاب اموی و مروانی و عباسی و فرومايگان، امامان معصوم(ع) از صحنه رهبری كنار زده شدند و كار به دست نااهلان افتاد. افرادی بی هويت و تبهكار برجان و مال وناموس مردم مسلط شدند و هر آنچه خواستند كردند و مردان آزاده ای چون حجر بن عدی و ميثم تمار را سر و دست و زبان بريدند و به چوبه های دار سپردند و زندانها را از مردان خداپركردند.

4. نظارت بر كاركرد كارگزاران حكومتی

افزون بر نوع افرادی كه حاكم، آنان را به همكاری دعوت می كند، ميزان نظارتی كه بر كاركردشان دارد، در بقا و زوال حكومت نقش مؤثری دارد.

به گفته نراقی، به رغم گماردن اشخاصی كه «گوهر آنان را بر محك اعتبار زده»(73) باز نبايد جانب احتياط را رها كند و آنها را آسوده گذارد، بلكه، وظيفه دارد، كه در جريان چگونگی گردش امور و شيوه رفتار كارگزاران خود با مردم به وسيله بازرسان قرار گيرد، چرا كه به بيان نراقی «دامن تزوير دراز و دَرِ تلبيس و خدعه باز است».(74)

نكته مهم و اساسی اين است كه چه كسی و يا چه كسانی شايستگی دارند اين مهم را بر عهده گيرند، نراقی در اين باره می نويسد:

«از خبرداران خداترس و آگاهان قوی النّفس خالی از غرض، استفسار فرمايد، زيرا كه بسی باشد جمعی را كه مظنه عرض حال به خدمت صاحب اختيار به ايشان دارد، به رشوت و مال فريفته باشد، چه ظالم و شرير پيوسته در رضاجويی مقربان پادشاه يا امير، ساعی می باشند و به انواع خدمات، ايشان را از خود راضی می دارند.

و باشد طايفه ای كه رشوت قبول نكنند و از اهل تدين باشند، (اما) از ضعف نفس و انديشه عاقبت خود زبان در كام خموش كشيده باشند، يا از عاقبت انديشی از بيان واقع احتياط كنند، بر مكلفين مهام عباد لازم است همچنان كه از دقايق احوال خود باخبر می باشند، نظر اطلاع بر كيفيت اوضاع ساير ولايات دور دست نيز كه حضرت عزّت در زير نگين حشمت ايشان در آورده افكنند. الحاصل صاحبان اختيار را از چگونگی سلوك كاركنان خود در هر ناحيه و بلوك از نزديك و دور، هميشه مطلع بودن، لازم و ضرور(ی) است».(75)

تا بُوَد آگاه از احوال هر نزديك و دور
برفراز تخت از آن جا داده ايزد شاه را

تلاش نراقی، برای بستن راه های نفوذ و انحراف، تحسين برانگيز است. آن بزرگوار پس از ياد آوری و ضرورت شايستگی های لازم برای كارگزاران و همچنين ضرورت نظارت بر عملكرد كارگزاران، به سيره حاكمان عدل اشاره كرده و سيره آنان را برای همه حاكمان در خور پيروی می داند. يكی از حكومت های مورد نظر نراقی، حكومت عدل علی(ع) است.

امام علی برای نظارت بركار كارگزاران و مديران خود، نيروی اطلاعاتی می گماشت. حتی گاه برای ارزيابی و وارسی كار اين نيروها، نيروهای ديگری می گمارد و از اين راه كاركرد كارگزاران خود را زير نظر می گرفت.

در چندين جا از نهج البلاغه از حضرت جمله هايی چون: «به من خبر داده اند»،(76) «گزارشگران، گزارش داده اند»(77) خطاب به كارگزاران بازتاب يافته كه بيانگر حضور نيروهای امام، در جای جای سرزمين اسلامی برای رساندن اخبار به مركز است.

افزون بر اين، حضرت به كارگزاران برجسته خود سفارش می كرد: از اين شيوه بهره گيرند. در نهج البلاغه نمونه های فراوانی از اين گزارشها و برخورد علی(ع) گزارش شده است.(78) علامه نراقی نيز، در فرازهای زير به همين مطلب اشاره می كنند:

«از اين جهت «بازرسی» بود كه سلاطين معدلت شعار و حكام خير آثار جاسوسان و خبرگيران در اطراف و جوانب ولايات خود بوده تا ايشان را از احوال گماشتگان ايشان مخبر سازند و بسيار بود كه به كسی بر می خوردند و نام و نشان خود را از او پنهان كرده استفسار احوال مملكت را می نمودند»(79)

عوامل زوال دولت

برخی از اصول و عواملی كه سبب بقا و پايداری دولت بودند آورديم. در اين بخش به عواملی كه دولت را در معرض زوال و فروپاشی قرار می دهند خواهيم پرداخت. عالمان ومتفكران اسلامی شناسايی و پيش گيری از عوامل زوال دولت را امری لازم و ضروری می دانند. به عنوان نمونه، فارابی، اين كار را از وظايف علم مدنی دانسته ودراين باره می نويسد:

«علم مدنی، عوامل و شرايطی را در بيش تر اوقات سبب دگرگونی رياست های فاضله و ارزش های مدينه فاضله می گردد شناسايی می كند و به ريشه يابی چگونگی دگرگون شدن آنها به غير فاضله می پردازد.»(80)

از نگاه فارابی و بسياری از متفكران اسلامی از جمله نراقی، ستم و تجاوز به حقوق مردم، فساد و انحراف جامعه، تجمل گرايی، رعايت نشدن حقوق متقابل دولت و مردم، تفرقه، غفلت دولتمردان از اصول و سرگرم شدن آنها به كارهای فرعی و... موجب سستی و فروپاشی حكومت می گردد.

به پاره ای از عوامل ياد شده اشاره خواهيم كرد:

1. ستم و پيامد آن

از نگاه نراقی و بسياری از ديگر متفكران اسلامی،(81)يكی از عواملی كه به از بين رفتن دولت و آبادانی كشور كمك می كند و موجب فرسودگی و ضعف آن می شود، ظلم و ستم است. آن بزرگوار، بحث مشروحی را در اين باره ارائه كرده و از بين رفتن دولت و جامعه را به سبب ستم، طبيعی و اجتناب ناپذير دانسته است.

وی سخن را در اين باب، از تعريف ستم و نكوهش آن در منابع دينی آغاز می كند و با ريشه يابی و سپس پيامدهای زيانبار آن به ويژه سستی و زوال دولت به عنوان يكی از پيامدهای ستم، بحث را ادامه می دهد:

سستی و زوال حكومت

«ظلم در لغت به معنای كار بی جا كردن است وتعدی نمودن از حد وسط. ظلم به اين معنی، جامع همه رذائل و ارتكاب هر يك از قبايح شرعيه و عقليه را شامل است و اين ظلم به معنای اعم است. از برای ظلم معنای ديگری است كه عبارت است از: ضرر و اذيّت رسانيدن به غير، از كشتن و يا زدن و فحش دادن يا غيبت او كردن، يا مال او را به غير حق تصرف كردن و گرفتن و يا غير اينها از كردار و ياگفتاری كه باعث اذيت غير باشد.

و اين ظلم به معنای اخص است، و بيش تر آنچه در آيات و اخبار متعارف مردم ذكر می شود، اين معنی مراد است».(82)

آن بزرگوار سپس اشاره می كند كه همه مكاتب عالم چه مادی و چه غير مادی و همه اصناف بنی آدم، ظلم را قبيح شمرده اند، ولی هيچ مكتبی در گذشته و حال به اندازه اسلام در نكوهش ظلم و مبارزه با ظالم سخن نگفته است.

در بسياری از آيات قرآن كريم از ظلم نكوهش شده و ستمگران لعن و نفرين شده اند.(83) نيز روايات بی شماری در اين باره از پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده است.

نراقی با نقل برخی از آيات و روايات به ابعاد اين مسأله پرداخته و سپس به نقل از امام صادق(ع) روايت می كند كه خداوند به پيامبری از بنی اسرائيل كه در كشور پادشاه ستمگری زندگی می كرد، وحی فرستاد كه به نزد او رفته و به او بگويد:

«من تو را وانداشته ام از برای ريختن خون بی گناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تو را صاحب اختيار كردم، به جهت آن كه صدای مظلومان را از درگاه من باز داری و ناله های ايشان را كوتاه كنی. من نخواهم گذشت از ظلمی كه بر احدی شود، اگر چه از جمله كفار باشد. پادشاه حكم شبانی دارد كه آفريدگار عالم او را بر رعيت گماشته و از او محافظت ايشان را خواسته و چنان چه اندكی در حفظ و حراست ايشان اهمال و مسامحه نمايد، به زودی دست او را از شبانی ايشان كوتاه فرمايد».(84)

در روايت ياد شده به چند نكته اساسی اشاره شده است:
1. حاكم از دست درازی به اموال مردم و خون ريزی بناحق نهی شده است.
در نهج البلاغه نيز علی(ع) به مالك اشتر چنين توصيه می كند:

«إياك و الدماء و سفكها بغَير حلها فإنه ليس شي ء ادعی لنقمته، ولاأعظم لتبعته، ولا احری بزوال نعمةً وانْقطاع مدّة من سفك الدماء بغير حلها؛(85) مالك، از خون ريزی به ناحق بپرهيز، چرا كه هيچ چيزی در ايجاد نقمت و تيره روزی و بازتاب های زيانبار و زوال نعمت و انقطاع مدت حكومت، بيش از خون ريزی مؤثر نيست».

خداوند در روز قيامت نخستين چيزی كه درباره آن حكم می كند، مسأله خون ريزی بناحق است:
«بنابراين، ای مالك؛ حكومت خود را با ريختن خونی كه حرام است، تقويت نكن، كه اين عمل نه تنها حكومت را تقويت نمی كند كه آن را سست و تضعيف می كند و بلكه آن را نابود كرده و به ديگران انتقال می دهد».(86)

2. يكی از اهداف حكومت رسيدگی به ستمديدگان است.

3. ستم به مردم از سوی حكومت هر چند به كافران، كيفر دنيوی (از بين رفتن حكومت) و اخروی (عذاب آخرت) را در پی خواهد داشت.

4. پاسداری از مردم و حفظ حقوق آنان بر عهده حاكم است.

5. اگر حاكم به وظايف خود عمل نكند، خداوند حكومت او را در معرض زوال و نابودی قرار خواهد داد.

نراقی پس از يادآوری چند روايت ديگر به نصيحت قدرتمندان و حاكمان پرداخته، با اشارات بسيار دقيق و ظريف، آنان را از ستم و ستمگری بر حذر می دارد:

«ای كسانی كه زمام اختيار بندگان خدا را در دست داريد و خلعت مهتری و سروری در بر كرده ايد! ياد آوريد روزی را كه در ديوان اكبر ملوك و سلاطين عدالت گستر به خلعت زيبای آمرزش ارجمند و تاج وهّاج كرامت سربلند گردند، مبادا شما لباس يأس در بر، و خاك مصيبت بر سر و اشك حسرت از ديده بباريد و دست ندامت بر سرزنيد!».(87)

نراقی برای باز پس گيری قدرت از سوی خداوند به رواياتی از علی(ع) استناد كرده است. از باب نمونه، علی(ع) می فرمايد:

«هيچ سلطانی نيست كه خدای تعالی او را قوت و نعمتی داده باشد و او به دستياری آن قوّت و نعمت بر بندگان خدا ظلم كند، مگر اين كه بر خدای تعالی لازم است كه آن قوت و نعمت را باز گيرد. نمی بينی كه خدای تعالی فرمايد: إنّ اللَّه لايغيّر ما بقوم حتّی يغيروا ما بأنفسهم؛(88) به درستی كه خداوند تغيير نمی دهد آن چه با طايفه هست از شادی و ذلت و رنج و محنت، تا آن كه ايشان نيّات و اعمال خود را تغيير دهند».(89)

نيز آن حضرت می فرمايد:

«بالظلم تزول النّعم؛(90) به سبب ظلم، نعمت ها زايل می گردد و به نكبت مبدّل می شود».
پايداری به عدل و داد بُوَد
ظلم و شاهی چراغ باد بُوَد

علامه نراقی، همه ابعاد ستم را بررسی كرده و همه راه ها و توجيه هايی را كه ستمگران برای ستم به كار می برند، می بندد و تا آن جا پيش می رود كه آه مظلوم را در سستی و زوال حكومت مؤثر می داند. «آری، چه بسا، كه ستمكار ظالم، بيدادی بر بيچاره كند كه دَرِ چاره جويی اش از همه جا بسته و دست اميدش از همه جا گسسته می شود.

ناچار، شِكْوه و داد خواهی به درگاه پادشاهی برد كه ساحت رحمتش گريزگاه بی پناهان و غمخواری مرحمتش فريادرس دادخواهان است. مير ديوان عدلش به دادخواهی گدای بی سرو پايی، خسرو تاجداری را دست اقتدار در زير تيغ انتقام می نشاند و سرهنگ سياستش برای خاطرپريشانی سلطان والا شأنی را پالهنگ عجز در گردن افكنده و به پای دار مكافات می دواند. مظلومی از ضرب چوب ظالمی برخود نپيچد كه شحنه غضبش باوی در نپيچد و ستم كيشی اشگی از ديده درويشی فرو نريزد كه سيلاب عقوبتش بنيان دولت وی از هم بريزد».(91)

نخفته است مظلوم، زآهش بترس
ز دود دل صبح گاهش بترس
نترسی كه پاك اندرونی شبی
برآرد ز سوز جگر يا ربی
چراغی كه بيوه زنی برفروخت
بسی ديده باشی كه شهری بسوخت
پريشانی خاطر دادخواه
براندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداست
كه نتواند از پادشه دادخواست

افزون بر اين، ظلم و ستم باعث پريشانی رعيت و موجب ويرانی كشور است، همان گونه كه علی(ع) می فرمايد:

«آفة العمران من جور السلطان؛(92)
خرابی آبادی ها از جور و ستم پادشاه است».
نيز می فرمايد:
«مَن ظلم رعيته نصر أعدائه؛(93)
هر كس بر رعيت خود ستم كند، دشمنان خود را ياری كرده است».
فراخی در آن مرز و كشور مخواه
كه دل تنگ بينی رعيت زشاه
دگر كشور آباد بيند به خواب
كه بيند دل اهل كشور خراب (94)

نراقی نه تنها سلطان و رأس حكومت ستم را نشانه می رود كه ياوران ستمگران و يا كسانی را كه راضی به كارهای ستمگرانه آنها باشند و يا به ستمگران خدمت كنند، در گناه و عقوبت، آنان را، همانند ستمگران دانسته و با يادآوری چند حديث اين بحث را خاتمه می دهد:

امام صادق(ع) فرمود:
هر كه اعانت كند ظالمی را در ظلمی كه می كند، خدا ظالمی را بر او مسلط می سازد كه او را ظلم كند و او هر چه دعا كند، به اجابت نرسد و بر ظلمی كه بر او می شود، اجری نباشد».(95)
از پيامبر اسلام نيز نقل شده است:

«چون روز قيامت شود،منادی ندا كند كه كجايند ظالمان و كسانی كه شبيه و مانند ظالمانند؟ حتی آن كسی كه قلمی برای آنان تراشيده و يا دواتی به جهت ايشان ليقه كرده، پس همگی را در تابوتی از آهن جمع سازند و در آتش اندازند».(96)

نراقی در تفسير «شبيه ظالمان» می گويد: مقصود كسانی هستند كه به ظلم ايشان راضی باشند.(97)

راه علاج ستمگری

نراقی، افزون بر مطالب ياد شده فصلی گشوده است با عنوان «معالجه مرض ظلم» و مطالب بسيار مفيد و سودمندی را در آن جا گرد آورده است. در پايان اين بحث اشاره ای به برخی از نكته های آن مفيد و سودمند می نمايد:

نراقی بر اين باور است كه معالجه اين صفت ناپسند از دو راه علمی و عملی امكان پذير است: معالجه علمی ظلم به آن است كه انسان ظالم در آن چه از مفاسد دينی و دنيوی و فوائد و آثار عدل آورديم، تأمل كرده و همه را در دل خود جای دهد و بداند كه عدالت موجب نيك نامی و محبت دور و نزديك و دوام دولت و قوام سلطنت و آمرزش در آخرت می گردد.

همچنين بدنامی ظلم و ستم و نفرت طبع مردم را از ظالم بداند و بداند كه ظلم باعث تباهی دولت و ويرانی آن می شود، و نيز تأمل كند اگر كسی بر او ظلم كند و كسی به داد او نرسد، چه حالتی خواهد داشت، كه مظلوم همين حالت را دارد. همچنين از روز درماندگی خود ياد كند و به خاطر آورد كه زمانی را كه دسترسی به تلافی آن نداشته باشد.

همچنين به نظر عبرت در دنيا و دولت آن بنگرد و احوال گذشتگان را ياد آورد و بداند كه ظلم و ستم خواهد گذشت و به جز مظلمه و وبال و بدنامی و نكال از برای او نخواهد بود.(98)
خبر داری از خسروان عجم
كه كردند بر زيردستان ستم
نه آن شوكت و پادشاهی بماند
نه آن ظلم بر روستايی بماند
جهان، ای پسر!ملك جاويد نيست
زدنيا وفاداری اميد نيست
نه برباد رفتی سحرگاه و شام
سرير سليمان عليه السلام؟!
به آخر نديدی كه برباد رفت؟!
خنك آن كه با دانش و داد رفت
نكويی كن امروز چون ده تراست
كه سال دگر ديگری كدخداست (99)

دولتمرد به دولت و جاه و قدرت خود مغرور نشود و به قوت و شكوه، فريب نخورد، چند روزه دنيا ارزش ندارد كه به سبب آن مرتكب ظلم و ستم شود. لذت اين عاريت سرا را آن قدر نيست كه به جهت آن، دل بيچارگان را افسرده سازيد.

اما علاج عملی: آن كه پيوسته اخبار و آثاری را كه در نكوهش ستم و مفاسد آن، همچنين در مدح و ستايش عدل و فوايد آن رسيده، مطالعه و در آن دقت نمايد. همچنين آثار و حكايت های حاكمان عادل و چگونگی عدالت آنان را مرور نمايد و با اهل علم و فضل معاشرت و مجالست نمايد و خود را از ستم منع نمايد و دادرسی فقرا و مظلومان كند تا لذت عدالت را بيابد و شيرينی شهد عدل در كامش آيد و اين صفت در جان او جای گير شود.(100)

2. كوتاهی و يا ترك امر به معروف و نهی از منكر

همان گونه كه قوت و بقای نظام سياسی اسلام، وابسته به اين واجب بزرگ اجتماعی است، ضعف و آسيب پذيری آن نيز از همين موضع است. كوتاهی و يا ترك امر به معروف و نهی از منكر، تداوم حكومت را با دشواری های جدی روبه رو می سازد. به ديگر سخن: اين راهبرد، عامل سلامت جامعه ونظام اسلامی است و نبود آن، جامعه و نظام را دچار ضعف و آسيب پذيری می كند. در اين صورت ممكن است كوچك ترين آفت، جامعه و نظام ضعيف و از هم گسيخته را از پای درآورد.

علامه نراقی، آثار و پيامدهای زيانبار سهل انگاری در اقامه امر به معروف و نهی از منكر را چنين به تصوير می كشد:

«و آن (سستی در امر به معروف و نهی از منكر) از جمله مهلكات (می باشد) و ضرر آن عامّ و فساد آن تامّ است، چه اگر بساط امر به معروف ونهی از منكر پيچيده شود و اساس آن برچيده شود، آيات نبوت از ميان مردم برطرف (می شود) و احكام دين و ملت ضايع و تلف می گردد، و جهل و نادانی عالم را فرا می گيرد، و ضلالت و گمراهی آشكار می شود و آثار شريعت رب العالمين فراموش و چراغ آيين سيدالمرسلين خاموش (می شود) و فتنه و فساد شايع و ولايات و اهل آنها نابود و ضايع می گردند».(101)

آن بزرگوار سپس اشاره می كند در هر دوره ای كه عالمی صاحب نفوذ يا حاكمی قدرتمند اقدام به اين واجب كرده و در راه دين و آيين، از سرزنش هيچ كس انديشه نكرد، همه مردمان به طاعات و نيكی ها و تحصيل علم و عمل راغب شدند و بركات از آسمان برايشان نازل گشت و ذخيره دنيا و آخرت ايشان حاصل شد.

در هر زمانی كه عالم عاملی و يا سلطان عادلی همت بر اين امر خطير نگماشت و اين كار بزرگ را سهل انگاشت، امر مردم، فاسد و بازار علم و عمل كاسد گشته، مردم به لهو و لعب مشغول و به هوی و هوس گرفتار و خودسر شدند و ياد خدا و فكر روز جزا را فراموش نمودند واز باده معاصی مست و مدهوش گشتند.(102)

از اين روی، در آيات و روايات نكوهش بسيار بر ترك امر به معروف و نهی از منكر شده است. از باب نمونه به پاره ای از آيات و رواياتی كه نراقی در اين باب آورده، اشاره می كنيم:
خداوند در قرآن می فرمايد:

«لولا ينههم الربانيون و الأحبار عن قولهم الإثم و أكلهم السّحت لبئس ما كانوا يصنعون؛(103) چرا دانشمندان نصارا و علمای يهود، آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام نهی نمی كنند؟ چه زشت است عملی كه انجام می دادند!».

از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است:
«هيچ قومی نيست كه معصيت كنند و در ميان ايشان كسی باشد كه قدرت داشته باشد ايشان را منع كند و نكند، مگر بيم آن است كه خدای تعالی فروگيرد ايشان را به عذابی كه از نزد او نازل می گردد».(104)

نيز از آن بزرگوار نقل شده است:

«بايد البته امر به معروف و نهی از منكر نمايند والّا بَدان شما بر شما مسلط می شوند. پس خوبان شما دست به دعا برمی دارند و دعای ايشان به درجه اجابت نمی رسد».(105)
از علی(ع) همانند سخن فوق آمده است.(106)

پيامبر اسلام(ص) و علی(ع) در اين دو روايت، درباره تداوم حكومت و زوال آن سخن آخر را فرموده كه بر اساس سنت تغييرناپذير آفرينش، با ترك امر به معروف و نهی از منكر، هيچ چيز، حتی دعای خوبان نمی تواند جلوی سلطه زورگويان و اشرار را بر جامعه بگيرد و تداوم نظام اسلامی را تضمين نمايد.

باز از علی(ع) نقل شده است:
«به درستی كسانی كه پيش از شما به هلاكت رسيدند، بِدان واسطه بود كه مرتكب معاصی شدند و علمای ايشان، آنها را نهی نكردند. چون معصيت ايشان به طول انجاميد، عقوبات الهی برايشان نازل شد».(107)

يكی از علل دوری بنی اسرائيل از رحمت خداوند؛ ترك اين واجب الهی بود؛ يعنی يكديگر را از زشتی ها باز نمی داشتند، چنان كه قرآن می فرمايد:

«كانوا لايتناهون عن منكر فعلوهُ لبئس ما كانوا يفعلون؛(108) يكديگر را از ارتكاب منكرات نهی نمی كردند و چه بدكاری می كردند!».

در برخی از روايات آمده است كه حضرت موسی(ع) به خداوند عرض كرد: كدام يك از بندگان در نزد تو محبوب ترند. خطاب رسيد:

«آن كه در تحصيل رضای ما چنان كوشد كه ديگران در تحصيل آرزوهای خود، و كسی به پناه بندگان صالح ما در آيد و كسی كه چون معصيت مرا بيند، چنان غضبناك گردد كه پلنگ برای خود».(109)

سپس آن بزرگوار، در شرح روايت فوق اشاره می كند كه از اندك و بسياری خلق نينديشد و از كشتن باك ندارد و در برابر گناهان، تنها به جهت رضای خدا، غيرت دينی او چنان به جوش آيد كه از زيادی مخالفان نهراسد و به مهابت و سطوت ملوك و سلاطين التفاوت نكند و در ياری حق از مال و جان و آبرو مضايقه ننمايد.

علل ترك فريضه امر به معروف و نهی از منكر

علامه نراقی، تنها به بيان اهميت اين اصل و پيامدهای زيانبار سستی و ترك آن بسنده نمی كند، بلكه به تحليل جامعه ای كه به اين دو اصل مهم بی اعتناست و در انجام آن سستی می ورزد، پرداخته و علل آن را بازگو می كند.

راستی چرا با آن همه اهميتی كه اسلام برای اين واجب قائل است، گاه مردم مسلمان در انجام آن كوتاهی می كنند؟! جهل و نادانی، دنياگرايی و طمع، ترس و وحشت، عدم احساس مسؤوليت، سستی و بی حوصلگی، دوستی ها و رفاقت های افراطی و... از جمله عواملی هستند كه سبب ترك اين واجب می گردند، كه به شرح آن می پردازيم:

الف. دنيا گرايی

از نگاه نراقی يكی از عوامل سستی در امر به معروف ونهی از منكر، دنيا گرايی و طمع است.(110)طمع يعنی چشم داشتن به اموال مردم. آن بزرگوار با استناد به روايات، انسانی را كه گرفتار طمع است، بنده و اسير ديگران دانسته و می نويسد:

«بندگی و خادمی طامع، امری است ظاهر، همچنان كه مشاهده می شود كه صاحبان نعمت و مناعت طبع، نه كوچكی سلطان را می كنند و نه تملّق اميری را می گويند و نه وزير را. اما صاحبان طمع، در ركاب ارباب جاه و دولت می دوند و در برابر اهل دنيا دست بر سينه می نهند، و اگر به خدمتی سرافراز گرديدند، روز و شب نمی شناسند تا آن را به انجام برسانند، كه شايد از فضول اموال آنها چيزی بربايند، و اين به جز خادمی و بندگی چيست؟!».(111)

ب. ترس و وحشت

ترس و وحشت يكی ديگر از عوامل ترك امر به معروف و نهی از منكر است.(112)

در جامعه برخی از انسان ها به خاطر قدرت يا مكنت و يا امتياز صوری كه بر ديگران دارند، تحمل شنيدن امر به معروف و نهی از منكر را ندارند و چه بسا ممكن است در صدد لطمه زدن به آمران به معروف و ناهيان از منكر برآيند. به همين جهت برخی از افراد به خاطر حفظ جان و يا مال و يا آبروی خود ترجيح می دهند كه اين فريضه الهی را ترك كنند. البته ترس و وحشت، گاهی ناشی از علم و يقين و يا احتمال قوی به وجود چنين پيامدهايی است.

در اين صورت نراقی شرعاً تكليف امر به معروف و نهی از منكر را از انسان ساقط می داند. اما گاهی به دور از واقع و در عالم خيال ظاهر می شود كه انسان را وادار می كند به جهت فرار از دردسرهای احتمالی از زير بار مسؤوليت شانه خالی كند.

ج. سستی و بی حوصلگی و ضعف نفس

يكی ديگر از عوامل ترك اين فريضه الهی است. اين حالت نه تنها انسان را از انجام وظايف دينی اجتماعی باز می دارد، كه روحيه سستی و تنبلی و بی مسؤوليتی را در انسان ايجاد می كند. علامه نراقی در اين باره می نويسد:

«غالب اشخاص كه در خدمت سلطانی يا فرمانروايی، راه سخن می يابند و مجال تكلم دارند، چون به واسطه ضعف نفس و يا به جهت طمع و دوستی مال دنيا و يا از راه تشويش و خوف می خواهند كه او را از خود راضی نگه دارند و سخنی گويند كه باعث نشاط خاطر او باشد، درِ خوش آمدگويی می گشايند و او را به خوش سلوكی و عدالت می ستايند و ذكر عدل و داد می كنند و هر يك از عدل او حكايتی ادا می كنند».(113)

ضعف نفس باعث كمرنگ شدن غيرت دينی در انسان می گردد، به گونه ای كه در برابرمفاسد و ضدارزش ها كمتر از خود واكنش نشان می دهد و بيش تر نقش يك تماشاگر را بازی می كند.

3. تجمل گرايی

يكی از عواملی كه موجب سستی و ناپايداری حكومت می گردد، تجمل گرايی است. از نگاه نراقی به هر اندازه جامعه و رهبران آن بيش تر در ناز و نعمت و تجمل خواهی فرو روند، به همان ميزان از استحكام حكومت كاسته شده و به نابودی و زوال نزديك تر می شوند، چرا كه تجمل خواهی از پايداری انسان در برابر دشمنان و مشكلات می كاهد و حميّت و غيرت دينی را از بين می برد و در حقيقت سلاحی كه برای پيروزی بر دشمنان لازم است، كاهش يافته و آن وقت است كه در برابر تهاجم دشمنان مغلوب واقع خواهند شد.

علامه نراقی در اين باره می نويسد:
«مقصود از مملكت داری و فرمانفرمايی، استيفای حظوظ نفسانيه و پيروی لذات و شهوات جسمانيه نباشد و عنان نفس را از ملاهی ومناهی باز دارد و همه همت او بر آسايش و آرايش مصروف نباشد».(114)
سكندر كه او مُلك عالم گرفت
پی جستن كام خودكم گرفت (115)
سپس آن بزرگوار با استناد به سخن علی(ع):
«رأس الآفات الوله باللذات؛(116)
سر همه آفات ها شيفته شدن به لذت هاست».

همچنين در اشعار فارسی و عربی، مردم و حاكمان را از رو آوری به لذت ها و غفلت از امور مملكت برحذر می دارد، چرا كه تجمل در نهاد آدمی انواع بدی ها و فرومايگی ها و عادت های زشت را پديد آورده و صفات نيكی را كه نشانه و راهنمای كشور داری است، از ميان می برد.

شنيدم كه در وقت نزع روان
به هرمز چنين گفت نوشيروان
كه خاطرنگه دار و درويش باش
نه در بند آسايش خويش باش
نياسايد اندر ديار تو كس
چو آسايش خويش خواهی و بس؟!(117)
اذا غدا مَلِكٌ باللهو مشتغلاً
فاحْكم علی مُلْكه بالْوَيْل و الخرب؛(118)

چون پادشاه مشغول لهو ولعب و مفتون لذت های نفسانی گردد و اوقات خود را صرف آن سازد، پادشاهی او تباه و ويران خواهد شد.

مضمون شعر فوق در بسياری از آموزه های دينی آمده است. در آيات و روايات زيادی مسلمانان به كار و تلاش ساده زيستی فراخوانده شده و از راحت طلبی و تجمل گرايی برحذر داشته شده اند. برای اين كه كلام به درازا نكشد، از نقل همه آنهاخود داری كرده و تنها به نقل آيه ای بسنده می كنم:
«و كم أهلكنا من قريةٍ بطرتْ معيشتَها فتلك مساكنهم لم تُسكَنْ مِن بعدِهم إلا قليلاً و كنّا نحن الوارثين؛(119) چه بسيار از شهرها و آبادی هايی را كه بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم اين خانه های آنهاست كه ويران شده و پس از آنان جز اندك كسی در آنها سكونت نكردو ما وارث آنان بوديم».

ابن خلدون (120) و بسياری از متفكران اسلامی درباره آثار زيانبار تجمل گرايی، به تفصيل سخن گفته و به تحليل عزت و شوكت مسلمانان وعلل افول وسقوط آنان پرداخته اند و يكی از علت ها را تجمل گرايی برشمرده اند.

4. رواج گناه و فساد

از نگاه نراقی از بين رفتن رشد و رفاه و عظمت هر ملتی رابطه تنگاتنگ با گناه و بيماری های اجتماعی دارد.

حكومت دينی هنگامی می تواند بدون دغدغه به حيات خود ادامه دهد كه گناهان به ويژه گناهان بزرگ در جامعه ريشه كن گردد. نراقی با استشهاد به آيه:

«إن اللَّه لا يغيّر مابقومٍ حتی يغيّروا ما بأنفسهم؛(121) خدا حال هيچ قومی را دگرگون نخواهد كرد مگر زمانی كه خود آن قوم حالشان را تغيير دهند».

تغيير اوضاع جوامع را به تغييری كه مردم جامعه در خود ايجاد كنند، وابسته دانسته است. علامه طباطبايی (122)در ذيل آيه فوق اشاره می كند كه سنت خدا بر اين است كه وضع هيچ قومی را دگرگون نكند مگر آن كه خودشان حالات روحی خود را دگرگون سازند، مثلاً اگر شكرگزار بودند، به كفران مبدل سازند و يا اگر اهل اطاعت و پيروی از دستورهای الهی بودند، گناه و معصيت را پيشه خود سازند و يا اگر اهل ايمان و عمل صالح بودند، به شرك بگرايند. در اين صورت خداوند نعمت خود را به نقمت وهدايتش را به گمراهی و سعادت را به شقاوت مبدل می سازد.

علامه نراقی، با استناد به آيات اثبات می كند كه هر كس گناه كند، نتيجه آن را خواهد ديد:

«به واسطه معاصی، قومی بی شمار را خدا در دنيا به انواع عذاب ها معذب ساخت. خلقی را به طوفان غرق كرد و جماعتی را به صاعقه هلاك ساخت. آتش بر طايفه ای بارانيد و شهر گروهی را سرنگون ساخت. شمشير به دست حبيب خود داد كه «رحمة للعالمين» بود تا خلقی بی شمار را از دم تيغ آبدار گذرانيد و زن و اطفال ايشان را به اسيری داد».(123)

در قسمت های ياد شده علامه نراقی با بهره وری از قرآن، از سقوط و زوال ملل پيشين، چون قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدين و... سخن گفته و چگونگی سقوط و نابودی آنها را برای عبرت آيندگان آورده است. نمونه های ياد شده هر چند مربوط به مشركان و كافران است، ولی از برخی آيات و روايات بر می آيد كه اين يك قانون عام است و اختصاص به كافران و مشركان ندارد، بلكه همه امت ها مشمول اين قانونند. امام علی(ع) می فرمايد:

«إذا فسد الزّمان ساد اللئام؛(124) هر گاه زمانه فساد شود، فرومايگان، سيادت و آقايی می كنند و حكومت را به دست می گيرند».

فساد زمان چيزی، جز به معنای اهل زمان نيست. هر گاه مردم ميان علی(ع) ومعاويه تفاوت قائل نشوند و مردم بر اساس هوی و هوس در برابر علی(ع) بايستند و يا از ياری او تن زنند، در چنين زمانی حكومت های فاسد سركار می آيند. پيامبر اكرم(ص) می فرمايد:

«كما تكونون يولی عليكم؛(125) هر گونه باشيد، همان گونه بر شما ولايت و سلطه پيدا می شود».
اگر گوش به فرمان خدا و پيامبر(ص) و راهبران الهی باشيد، خوبان بر شما سلطه و ولايت پيدا خواهند كرد و اگر سخنان آن بزرگوار را نشنويد و از آنها پيروی نكنيد، به سلطه و ولايت اشرار گرفتار خواهيد شد.

اين يك قانون كلی است و اختصاص به امت اسلام ندارد، بلكه امت های گذشته نيز مشمول همين قانون بوده اند. هر امتی نسبت به دين و ارزشهای الهی بی اعتنايی كرد، گرفتار سلطه بدان شد. امام جواد(ع) می فرمايد:

«هر امتی نسبت به دين بی اعتنايی كرد، خداوند علم كتابش را از آن امت گرفت و هر گاه از خداوند روبرگردانيدند، خداوند دشمنان را بر آنها مسلط كرد».(126)

پيامبر اسلام(ص) می فرمايد:
«خداوند فرمود: «هر گاه خلق من كه مرا می شناسند، نافرمانی كنند، آن دسته از بندگانم را كه مرا نمی شناسند، برآنهامسلط می كنم».(127)

بنابراين، عمل و رفتار مردم در اين مقوله نقش اساسی دارد. اين مردم هستند كه در هر زمان با عمل درست سرنوشت خود را رقم می زنند، زيرا آنها هستند كه حكومت ها را سركار می آورند و اگر قصور كنند و به اشتباه بيفتند، ناگزير غرامت عمل خود را بايد بپردازند.

پی نوشت ها:

1 - در روزگار صفويه عبدالكريم بن محمد بن يحيی قزوينی، كلمات قصار علی(ع) را در رساله ای به نام «بقا و زوال دولت در كلمات سياسی امير مؤمنان(ع)» گردآوری كرد. اين رساله اينك به كوشش: رسول جعفريان، توسط كتابخانه آيةاللَّه مرعشی نجفی، چاپ و منتشر شده است.

2 - ابن خلدون، مقدمه، ص 294، چ دارالكتب العلميه، بيروت.
3 - ابونصر فارابی، الملّه، تحقيق دكتر رفيق العجم، ص 56 - 60، دار المشرق، بيروت.
ترجمه «الملّه» در فصلنامه «علوم سياسی» سال دوم، شماره ششم، ص 96 - 97 آمده است.
4 - روضة الانوار عبّاسی، سبزواری، با مقدمه و تحقيق و تصحيح اسماعيل چنگيزی اردهايی، ص 182 - 192، آيينه ميراث.
5 - ميزان الملوك و الطوائف و صراط المستقيم فی سلوك الخلائف، به كوشش عبدالوهاب فراتی؛ تحفة الملوك، ج 2، ص 210 - 212، چ كتابخانه آستانه حضرت معصومه(س)، شماره 5858 (مجموعه های نسخ خطی).
6 - رعد (13) آيه 11.
7 - احزاب(33) آيه 62؛ فاطر (35) آيه 43؛ فتح (48) آيه 23.
8 - بقا و زوال دولت، ص 35.
9 - معراج السعاده، ص 345؛ ميزان الملوك و الطوائف، ص 54، به كوشش عبدالوهاب فراتی، چ مركز مطالعات و تحقيقات اسلامی.
10 - تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 244، چ مؤسسه اعلمی، بيروت.
11 - غرر الحكم، عبدالواحد بن محمّد تميمی آمدی، با مقدمه و تصحيح جلال الدين حسينی ارموی، ج 3، ص 353، چ دانشگاه تهران.
12 - همان، ج 1، ص 64 و 104.
13 - همان، ج 6، ص 64.
14 - همان، ج 4، ص 196.
15 - تحف العقول، ص 278.
16 - شوری (42) آيه 15.
17 - اعراف (7) آيه 29.
18 - غرر الحكم، ج 3، ص 420. نيز فرمود: «خير السياسات العدل و العدل خير الحكم». ر.ك: همان، ص 81.
19 - همان، ج 2، ص 90. نيز: «العدل قوام الرعية و جمال الولاة و العدل نظام الامرة». ر.ك: همان، ج 1، ص 198.
20 - همان، ج 5، ص 355
21 - همان، ج 5، ص 70 و ج 2، ص 62 و 178؛ بقا و زوال دولت، ص 99 و 105 و...
22 - معراج السعاده، ص 44، چ انتشارات جاويدان.
23 - همان.
24 - همان، ص 47 - 49
25 - خواجه نصيرالدّين طوسی در اين كتاب از ابن مسكويه متأثر است. خود آن بزرگوار در مقدّمه به صراحت اين نكته را آورده است. ر.ك: اخلاق ناصری، ص 4 - 5، مقدّمه، چ انتشارات علميه.
26 - عالمان و متفكران مسلمان هر چند پاره ای از مطالب را از ارسطو گرفته، ولی مقلّد صرف نبوده اند، بلكه مطالبی بر آن افزوده اند و يا از آن كم كرده و آن را با ديدگاه های اسلامی مطابقت داده اند.
27 - معراج السعاده، ص 46
28 - با توجه به سخنان فوق می توان گفت كه ملا مهدی نراقی نيز به ولايت فقيه باور داشته است، چرا كه معراج السعاده، ترجمه جامع السعادات است. ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 79.
29 - عدل الهی، شهيد مطهری، ص 62، انتشارات صدرا؛ معراج السعاده، ص 340.
30 - نهج البلاغه، حكمت 429.
31 - معراج السعاده، ص 480 و 347 و 340.
32 - برخی از اين مباحث و مطالب را استاد شهيد مرتضی مطهری در كتاب هايش آورده است. ر.ك: عدل الهی، ص 59 - 63؛ بيست گفتار، ص 27 و 42 - 43؛ بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 170 - 172.
33 - حديد (57) آيه 25
34 - معراج السعاده، ص 47.
35 - همان، ص 51.
36 - همان، ص 347
37 - همان، ص 348.
38 - نحل (16) آيه 90.
39 - نساء (4) آيه 58.
40 - معراج السعاده، ص 349.
41 - همان، ص 350.
42 - همان، ص 351.
43 - همان.
44 - همان.
45 - همان.
46 - همان.
47 - همان.
48 - همان، ص 351.
49 - همان.
50 - همان.
51 - همان، ص 352.
52 - همان.
53 - همان.
54 - همان، ص 353.
55 - همان.
56 - همان، ص 353.
57 - همان.
58 - همان، ص 369.
59 - همان، ص 369 - 371.
60 - برائت (9) آيه 71.
61 - معراج السعاة، ص 370.
62 - همان، ص 370.
63 - نهج البلاغه، خطبه 178.
64 - معراج السعادة، ص 362؛ اصول كافی، ج 2، ص 164، كتاب الايمان و الكفر، حديث 5.
65 - معراج السعادة، ص 371.
66 - همان، ص 370؛ نهج البلاغه، حكمت 366.
67 - معراج السعاة، ص 375.
68 - اميرالمؤمنين علی(ع) در بسياری از كلمات قصار خود نبود اين شرط را سبب زوال حكومت دانسته است: «سوء التدبير سبب التدمير» و «سوء التدبير ضعف السياسة» و «من حسنت سياسته دامت رياسته» و «حسن السياسة قوام الرّعية»
69 - معراج السعادة، ص 354.
70 - نهج البلاغه، نامه 53.
71 - غررالحكم، ج 6، ص 450.
72 - همان، ج 3، ص 295 و 129.
73 - همان، ص 354.
74 - همان جا.
75 - همان.
76 - نهج البلاغه، نامه 40 و 43.
77 - همان، نامه 33.
78 - مجله «حوزه، شماره/182/99 به نمونه هايی از بازرسی حضرت اشاره شده است.
79 - معراج السعادة، 354.
80 - المله، ابونصرفارابی، 56 - 60.
81 - مقدمه، ابن خلدون، ج 2، ص 744.
82 - معراج السعادة، ص 340.
83 - در قرآن كريم حدود سيصد بار ماده «ظلم» در شكل های گوناگون مورد نكوهش قرار گرفته است. نراقی تنها به چند آيه اشاره كرده است.
84 - همان، ص 342.
85 - نهج البلاغه، نامه 53.
86 - همان، نامه 53.
87 - معراج السعادة، ص 344.
88 - رعد(13)آيه 11.
89 - معراج السعادة، ص 344 - 345.
90 - همان جا.
91 - همان، ص 345.
92 - همان .جا.
93 - همان، ص 346.
94 - همان جا.
95 - همان جا.
96 - همان، ص 347.
97 - همان جا.
98 - همان، ص 361.
99 - همان جا.
100 - همان، ص 362.
101 - همان، ص 367.
102 - همان، ص 367.
103 - مائده(5) آيه 63.
104 - معراج السعادة، ص 367.
105 - همان جا.
106 - نهج البلاغه، نامه 47.
107 - معراج السعادة، ص 367 - 368.
108 - مائده (5)آيه 79.
109 - معراج السعادة، ص 370 - 371.
110 - همان، ص 367 و 484.
111 - همان، ص 286.
112 - همان، ص 484.
113 - همان، ص 484.
114 - همان، ص 359.
115 - همان. جا.
116 - همان، ص 359.
117 - همان جا.
118 - همان. جا.
119 - قصص(28) آيه 58.
120 - مقدمه، ص 294، دارالكتب العلميه، بيروت، مقدمه ابن خلدون با ترجمه پروين گنابادی، ج 1، ص 320، انتشارات علمی و فرهنگی.
121 - رعد(12)آيه 11.
122 - الميزان، ذيل آيه شريفه.
123 - معراج السعادة، ص 472.
124-غررالحكم، ج 3، ص 129.
125 - كنزالعمان، ج 6، ص 89. روايت همانند روايت فوق در معراج السعادة، ص 353 آمده است.
126 - بحارالانوار، ج 78، ص 358،چ مؤسسه الوفاء.
127 - من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 289.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی
قرآن :  زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (سوره آل عمران، آیه 14)ترجمه: دوستىِ خواستنيها [ى گوناگون‏] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار [ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن‏] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه‏] فرجام نيكو نزد خداست. (آراستن لذات حرام دنیوی کار ظالمان و دشمنان جامعه اسلامی است)

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید