بخش دوم : مواضع امام خمينى (ره ) در برابر نظام سياسى پهلوى و نهادهاى آن

بخش دوم : مواضع امام خمينى (ره ) در برابر نظام سياسى پهلوى و نهادهاى آن

فصل اول : نهادهاى سياسى پهلوى و مواضع امام (ره )

در اين فصل بر آنيم تا عمده ترين نهادهاى سياسى دوره ى پهلوى دوم را در پرتو انديشه ها و مواضع امام خمينى (ره ) و با توجه به ماهيت هر يك از نهادها به بحث بگذاريم . اين نهادها به طور كلى عبارت اند از: سلطنت و دربار، قانون اساسى مشروطيت ، مجلس سنا و مجلس شوراى ملى ، سازمان هاى نظامى و امنيتى ، احزاب دولتى و مانند آن .

الف . سلطنت و دربار

با وقوع انقلاب مشروطيت در ايران ، انتظار می رفت نظام مشروطه ی سلطنتی در جامعه ی ايرانی استقرار يابد؛ ولی ريشه های استبداد قوی تر از آن بود كه با انقلاب مشروطيت خشك گردد و بار ديگر جوانه نزند. پس از گذشت مدت زمانی اندك ، با وجود ايجاد نهادهای سياسی جديد در جامعه ، از ميان غبار مشروطيت ، حاكم خودكامه ای برخاست كه به هيچ يك از اصول مشروطيت وقعی ننهاد و تا آن جا پيش رفت كه نظامی سلطنتی مبتنی بر استبداد فردی برقرار كرد. رضا خان بعد از تحكيم پايه های قدرت نظامی و سياسی خود، با حفظ ظواهر نهادهای قانونی مشروطه ، نظام سياسی ايران را از مشروطه ی سلطنتی به نظام ديكتاتوری فردی مبدل كرد. بنابراين مقوله ی سلطنت در ساختار نظام سياسی ايران در عصر پهلوی جايگاه ويژه ای را به خود اختصاص داده است . در اين دوره ، رضا خان با بلعيدن بخشی از ثروت زمين داران و متلاشی كردن نيروهای اقتصادی - اجتماعی ايلات و قبايل ، به نهاد سلطنت جايگاه مادی مستقلی بخشيد، به طوری كه رضا خان در پايان سلطنت خود در 1320 ه ش به يكی از بزرگ ترين و ثروتمندترين اشخاص جامعه مبدل شده بود و در بانك ملی ، موجودی های او از يك ميليون ريال در سال 1309 ه ش به 680 ميليون ريال در 1320 ه ش رسيد. او در ايران املاك وسيعی شامل 3 ميليون جريب از زمين های كشاورزی را تحت اختيار خود در آورده بود. (47)
با هجوم ارتش های متفقين ، ديكتاتوری سلطنتی شبه مدرن رضا خان از ميان رفت و اين پادشاه مستبد سقوط كرد، اما بنيان و اساس استبداد باز هم دست نخورده باقی ماند.
محمد رضا شاه با موافقت متفقين ، به تخت سلطنتی نشست . (48) از زمان سقوط رضا خان تا كودتای 28 مرداد 1332 ه ش ، در صحنه ی سياسی كشور، يك دوره ی دوازده ساله ی آزادی و دموكراسی را شاهديم . در اين دوره ، شاه و سلطنت محلی از اعراب نداشت و تصميم گيری با ديگران بود. با شكست نهضت ضد استعماری مردم ايران و وقوع كودتای ه ش ، محمد رضا شاه بار ديگر سلطنت استبدادی و ديكتاتوری را بر كشور حكمفرما كرد كه 25 سال طول كشيد. بعد از كودتا، محمد رضا شاه روز به روز به تحكيم و تثبيت پايه های حكومت خويش اقدام كرد و همانند حكومت های استبدادی گذشته ، ولی نعمت و حاكم مطلق شد، به طوری كه دستورهای وی برای تمام رعايا و امر لازم الاجرا بود. اگر چه در اين دوره ، مانند ساير دولت های دموكراتيك دارای هيئت دولت و مجلس قانون گذاری بود؛ ولی نخست وزير و وزيران و هم چنين مجلس قدرت چندانی نداشتند و تنها فرمان بردار او امر همايونی بودند. وزارت دربار زير نظر مستقيم شاه اداره می شد و هيچ ارتباطی هم با وزارتخانه های كابينه ی نخست وزيران نداشت . در اين وزارتخانه كسانی كار می كردند كه در خدمت شخص شاه و خانواده ی سلطنتی بودند. رياست اين نهاد بر عهده ی فردی بود كه وزير دربار خوانده می شد و از طرف شاه به اين مقام گماشته می شد. وزير دربار بر تمامی كاركنان دربار نظارت كامل داشت . وفاداری نسبت به شاه و سلطنت و جلب اعتماد شخص شاه ، مهم ترين شرايط برای احراز پست ها در وزارت دربار بود. (49)
اين وزارتخانه ، از واحدهای مختلفی تشكيل يافته بود كه برای نمونه می توان به اين بخش ها اشاره كرد:
- رييس دفتر ويژه ی سلطنتی
- رييس بازرسی شاهنشاهی
- رييس دفتر اطلاعات شاه
- رييس دفتر ويژه ی ملكه
- پزشك مخصوص شاه . (50)
در هر كدام از بخش های وزارت ، دربار، چند كارمند، منشی و دفتر دار، مشغول به كار بود. هر كدام از بخش های ياد شده ، در حقيقت ، ارتباط شاه با بخش های سياسی ، اقتصادی و نظامی جامعه را برقرار می نمود.

1. مقوله ی سلطنت ، نظام سلطنتی پهلوی و مواضع امام خمينی (ره )

با بررسی ديدگاه های امام خمينی (ره ) در خصوص مقوله ی سلطنت و نظام سلطنتی می توان اذعان كرد كه ايشان با نفس مقوله ی سلطنت و نظام سلطنتی مخالف بودند. امام (ره ) معتقد بودند كه سلطنت نه تنها هيچ مبنای دينی و شرعی ندارد، بلكه دين اسلام ، در اصل ، برای مبارزه با آن آمده است :
اين مواد قانون اساسی و متمم آن ، كه مربوط به سلطنت و ولايت عهدی و امثال آن است ، كجا از اسلام است ؟ اين ها همه ضد اسلامی است ؛ ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است . سلطنت و ولايت عهدی همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده ، و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقی و مصر و يمن برانداخته است . (51)
از نظر امام (ره )، رسول اكرم (ص ) و امامان معصوم (ع ) در مسير مبارزه با نظام سلطنتی و ريشه كنی آن و استقرار نظامی اسلامی تلاش كرده اند، ولی معاندين و دشمنان اسلام نخواستند و نگذاشتند كه نظام اسلامی به شكلی كامل شكل بگيرد. اينان اساس حكومت را تغيير دادند و بار ديگر آن را به نظام سلطنتی مبدل كردند:
سلطنت و ولايت عهدی ، همان طرز حكومت شوم و باطلی است كه حضرت سيدالشهدا (ع ) برای جلوگيری از برقراری آن قيام فرموده و شهيد شد. (52)
پس از رحلت رسول اكرم (ص )، معاندين و بنی اميه نگذاشتند حكومت اسلام با ولايت علی بن ابی طالب (ع ) مستقر شود. نگذاشتند حكومتی كه خدای تبارك و تعالی و رسول اكرم (ص ) می پسنديدند، وجود خارجی پيدا كند. در نتيجه ، اساس حكومت را دگرگون كردند. حكومت كاملا وارونه و سلطنتی شد و به صورت رژيم شاهنشاهان ايران و امپراتوران روم و فراعنه ی مصر در آمد و در ادوار بعد غالبا به همان شكل غير اسلامی ادامه پيدا كرد تا حال كه می بينيم . (53)
از منظر امام خمينی (ره )، نظام سلطنتی پهلوی به علت اين كه از ابتدای تاسيس ، با تكيه بر كودتايی نظامی به قدرت رسيده و قدرت خود را با توسل به قوه ی زور و اجبار تثبيت كرده بود و در اين راه از پشتيبانی و حمايت دولت بيگانه ی انگليس برخوردار بود و مردم هيچ نقشی در پيروزی كودتا نداشتند، نه تنها مشروعيت دينی و مردمی نداشت ، بلكه فاقد مشروعيت سياسی نيز بود. با استناد به اين دلايل ، امام (ره ) تاءكيد داشت كه نظام سلطنتی پهلوی ، نظامی غير مشروع و تحميلی است :
بيش از پنجاه سال است كه دولتهای خارجی ، پدر شاه و شاه را در ايران بر ما تحميل كرده اند. (54)
از اول دولت انگليس پدر اين شاه را بر ما تحميل كرده و بعد هم كه او خيانت به آنها كرد او را اخراج كردند. متفقين - كه يكی شان انگلستان بود - محمد رضا شاه را بر ما تحميل كردند. (55)
امام (ره ) علاوه بر اين كه نظام سلطنتی پهلوی را به علت نقش ، مداخله و مشاركت قدرت های بيگانه و خارجی در شكل گيری آن ، فاقد مشروعيت سياسی می دانست ، آن نظام را از اصل و اساس ، رژيمی غير قانونی معرفی می كرد:
اين سلطنت پهلوی از اول كه پايه گذاری شد برخلاف قوانين بود. آنهايی كه در سن من هستند می دانند و ديده اند كه مجلس مؤ سسان كه تاءسيس شد، با سرنيزه تاءسيس شد. ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس ‍ مؤ سسان . مجلس مؤ سسان را با زور سرنيزه تاءسيس كردند، و با زور وكلای آن را وادار كردند به اينكه به رضا شاه راءی سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلی بود. (56)
به عبارت ديگر، از آن جا كه نه تشكيل مجلس مؤ سسان و نه نحوه ی انتخاب نمايندگان آن مجلس ، بر اساس قانون اساسی مشروطيت بوده است ، امام (ره ) اقدام مجلس مؤ سسان را در تاءسيس نظام سلطنتی پهلوی ، غير قانونی می دانست .
از نظر امام (ره )، چون رژيم سلطنتی پهلوی ، تاءسيس و تثبيت نظام خود را از اراده ی سياسی مردم ايران كه بايد مظهر حاكميت می بودند، اخذ نكرده بود، چه در عصر پهلوی اول و چه در عصر پهلوی دوم ، خود را موظف به پاسخگويی به خواسته های مشروع مردم نمی دانست و اهميتی هم به لزوم تاءمين نيازهای اساسی ، اجتماعی و اقتصادی آنها نمی داد:
ملت ايران ، با رژيم سلطنتی مخالف است ، زيرا رژيمی است تحميلی كه هرگز متكی به آرای ملت نبوده و از اين جهت به شكل بنيادی ، مخالف با اراده و خواست مردم است ، و خود را موظف به تاءمين هدفها و خواسته های مردم نمی داند و حكومت چنين رژيمی ، حكومت طاغوتی است . (57)
پس به خوبی مشخص می گردد كه امام (ره )، نظام سلطنتی پهلوی را فاقد مشروعيت مردمی نيز معرفی می كرد و به دليل اين كه برای آن رژيم ، جايگاه مردمی نيز قابل نبود، در برابر آن نظام موضع گيری می كرد.

2. دربار رژيم سلطنتی پهلوی و مواضع امام خمينی (ره )

امام خمينی (ره ) با الهام گرفتن از تعاليم دينی و الهی ، همان طور كه نفس ‍ سلطنت و رژيم های سلطنتی را متضاد احكام و قوانين اسلامی و مخالف حاكميت ارزش های الهی معرفی می كردند و در مقابل آن موضع گيری می كردند، تشكيل دربار در رژيم های سلطنتی را هم گامی برای كمك به هيئت حاكم سلطنتی برای تسلط بيشتر و بهتر بر ابعاد مختلف اجتماعی ، سياسی ، اقتصادی و فرهنگی زندگی مردم جامعه قلمداد می كردند.
بنابراين با تكيه بر اين انديشه ، در مقابل تشكيل دربار، سازمان ها و بخش های تابع آن موضع گيری می نمودند:
حكومت اسلام ، سلطنتی هم نيست تا چه رسد به شاهنشاهی و امپراطوری . در اين نوع حكومت ها، حكام بر جان و مال مردم مسلط هستند و خودسرانه در آن دخل و تصرف می كنند... به همين جهت در حكومت اسلامی ، برخلاف رژيم سلطنت و شاهنشاهی و امپراطوری ، اثری از كاخ ‌های بزرگ ، عمارات كذايی ، خدم و حشم ، دفتر وليعهد و ديگر لوازم سلطنت كه نصف يا بسياری بودجه ی مملكت را از بين می برد، نيست . (58)
امام (ره ) تاءسيس وزارت دربار را در عصر پهلوی ، زمينه ساز بسياری از مفاسد مالی ، اقتصادی و اخلاقی می دانست و معتقد بود كه درباريان با برگزاری جشن های پر خرج ، خريد كاخ ‌ها و منازل مجلل و گران قيمت ايجاد قمار خانه ها و انواع و اقسام مراكز فساد و فحشا از محل درآمدهای ملی ، ميلياردها ريال از منابع مالی كشور را حيف و ميل می كنند و با اين كار، هم مردم و به خصوص نسل جوان جامعه را به سوی فساد و تباهی سوق می دهند و هم كشور را با كسری بودجه مواجه ساخته ، به طرف قرض ‍ خواهی می كشانند:
بسياری از اين مفاسد از همان هياءت حاكمه و خانواده ی حاكم مستبد و هوسران سرچشمه می گيرد. اين حكام هستند كه اماكن فساد درست می كنند؛ مراكز فحشا و ميگساری می سازند؛ و موقوفات را صرف ساختن سينما می كنند. اگر اين تشريفات پرخرج سلطنتی و اين ريخت و پاش ها و اختلاس ها نبود، بودجه ی مملكت كسر نمی آورد تا در برابر امريكا و انگليس خاضع شوند و تقاضای قرض و كمك كنند. (59)
فساد مالی نه تنها خود محمد رضا شاه ، بلكه به تدريج دربار و ساير ارگان های نظامی ، امنيتی و دولتی را در بر گرفت . خاندان پهلوی و درباريان وابسته به آن ، هر روز به بهانه ای ثروت ها و اموال جامعه را غارت كرده ، به جيب خود می ريختند. امام (ره ) در برابر غارت اموال ملی و منافع ملی و منابع كشور به وسيله خانواده ی سلطنتی و درباريان وابسته به آن ، ضمن خائن معرفی كردن آنها، اين چنين موضع گيری می كند:
حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كرده اند... آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانی كه از دار و دسته شاه بود، اين خائنها بردند. از هشتصد ميليون هر كدامشان دويست ميليون ، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند... از نظامی گرفته است تا درباری گرفته تا وزرا گرفته تا اجزای سازمان امنيت گرفته - همين هايی كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند. (60)

ب . قانون اساسی مشروطه و مواضع امام خمينی (ره )

امام خمينی (ره ) در زمينه ی وجوب استقرار و حاكميت قانون در جوامع بشری ، معتقد بود كه به حكم عقل و خرد خدادادی ، لازمه ی انسجام و پايداری هر اجتماعی از انسان ها برقراری قانون است :
از احكام روشن عقل كه هيچ كس انكار آن را نمی تواند بكند، آن است كه در ميانه ی بشر، قانون و حكومت لازم است و عائله ی بشر نيازمند به تشكيلات و نظام نامه ها و ولايت و حكومت های اساسی است . (61)
نكته ی مهم در آرای سياسی ايشان درباره ی وضع قوانين در جوامع بشری ، اعتقاد به عدم شايستگی و توانايی انسان برای وضع قوانين مناسب بود. امام (ره ) با تكيه بر دلايل شرعی و عقلی ، انسان و عقل بشری را فاقد صلاحيت لازم برای وضع قوانين معرفی می كند:
غير از حكم خدا و يا آن كه خدا تعيين كرده ، هيچ حكمی را بشر نبايد بپذيرد و جهت هم ندارد كه بپذيرد. حكم گذاران هم بشری هستند مثل خود او. شهوت و غضب دارند. شيطنت و خدعه دارند. جمله ی كلام آن ، آنها هم محتاج و گرفتار عوامل بسيار هستند و از چنين بشری كسی توقع ندارد كه احكامش به مصالح عامه باشد و خود را بر ديگران ترجيح ندهد و منافع ديگران را پايمال نكند. علاوه اين ها كه قانون گذاری می كنند نيز، چون ديگران احاطه به همه ی جهات و خصوصيات ندارند و از خطا كاری و غلط اندازی و اشتباه ماءمون نيستند؛ چه بسا حكمی كنند كه بر ضرر مردم تمام شود و بر خلاف مصالح كشور باشد. (62)
امام (ره ) بعد از رد صلاحيت انسان در وضع قوانين جامع و كافی برای اداره ی زندگی در جوامع بشری می نويسد:
اگر بخواهيم آياتی كه عموما حكم را مخصوص به خدا كرده و خصوصا آن جاها كه يكان يكان قوانين را به قانون خدايی منحصر كرده ، بشمريم ، سخن طولانی و دامنه دار می شود... قانون های او (خداوند) ناچار همه اش ‍ بر پايه ی عدل و حفظ نظام و حقوق بنا نهاده شده و البته در قانون های آسمانی ، جنبه های منافع شخصی و نظرهای خصوصی و عوامل گوناگون اين عالم به هيچ وجه دخالت ندارد، زيرا خدا از همه ی اين ها مقدس و بركنار است . اين قانون كه از جنبه های عمومی ممالك جهان گرفته تا خصوصيات عائله ی اشخاص و از زندگانی اجتماعی تمام بشر تا زندگانی شخصی انسانی كه تنها در يك غار زندگی می كند و از قبل از قرار نطفه ی آدمی در رحم تا پس از رفتن در تنگنای قبر هزارها قانون گذاشته ، عبارت است از دين خدا كه همان دين اسلام است . (63)
ايشان در جای ديگری تشريع قانون را مختص خداوند دانسته ، به حكم عقل انسانی ، صلاحيت انسان در وضع قانون را رد می كنند:
جمله كلام آن كه ، بشر چنين حقی ندارد و هر قانونی كه وضع كند، جز سياه مشقی نيست و به حكم خرد، احكام هيچ كس بر هيچ كس نافذ نيست ؛ مگر حكم خدای جهان كه چون همه ی جهان مخلوق و مملوك او است ، عقل ، حكم او را بر همه كس نافذ و لازم الاطاعه می داند... بايد بدانيد كه قانون گذار بايد كسی باشد كه از نفع بردن و شهوت رانی و هواهای نفسانی و ستمكاری بركنار باشد و درباره ی او احتمال اين گونه چيزها ندهيم و آن ، غير خدای عادل نيست . پس قانون گذار غير خدا نبايد باشد. (64)
از موضع گيری امام (ره ) درباره ی قوانين اساسی در كتاب كشف الاسرار، چنين بر می آيد كه ايشان ، دين را قانون بزرگ خداوند می دانستند كه برای اداره ی امور جوامع بشری و چرخاندن چرخ ‌های زندگی ملل آمده است و آن را تنها قانون رسمی و لازم الاطاعه معرفی می كردند.
امام (ره ) بعد از معرفی دين خدا به منزله ی مجموعه ی قوانين برای اصلاح و تنظيم امور جوامع ، مسئله ی چگونگی اجرای احكام و برقراری قوانين الهی در متن جامعه را بررسی می كند. ايشان در اين زمينه معتقد بودند برای اين كه قانون مايه ی اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه ی اجراييه و مجری نياز دارد؛ لذا پس از تشريع قانون ، بايد قوه ی مجريه ای به وجود آيد:
خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون ، يعنی احكام شرع ، يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است ... به همين جهت ، اسلام همان طور كه قانون گذاری كرده قوه مجريه هم قرار داده است . (65)
بدين ترتيب امام (ره ) لزوم تشكيل حكومت اسلامی در عصر غيبت را برای برقراری اجرای قوانين الهی ثابت می كنند. ايشان فرق اساسی حكومت اسلامی با حكومت های مشروطه ی سلطنتی و جمهوری را اين گونه بيان می كنند:
فرق اساسی حكومت اسلامی با حكومت های مشروطه سلطنتی و جمهوری در همين است ؛ در اين كه نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيم ها به قانون گذاری می پردازند، در صورتی كه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است . شارع مقدس ‍ اسلام ، يگانه قدرت مقننه است . (66)
قانون اساسی مشروطه ی ايران با 51 اصل در سال 1324 ق به تصويب مجلس شورای ملی رسيد كه پس از مدتی 101 اصل به عنوان متمم بدان افزوده شد.
امام (ره ) دو نوع موضع گيری در قبال قانون اساسی كشور عصر پهلوی اتخاذ كرده است . در يك مقطع طولانی كه از زمان تاءليف كشف الاسرار بروز و تا اواسط دهه ی چهل ادامه يافته است ، ايشان ضمن وارد كردن ايراداتی به ماهيت و محتوای قانون اساسی ايران ، به قانون ياد شده استناد می كند و آن را عاملی برای كاستن از فشار استبداد سلطنتی و مشروط نمودن حيطه ی اقتدار رژيم و وسيله ای برای انتقاد از دستگاه حاكم قلمداد می نمايد.
از ديدگاه امام (ره )، يكی از معايب اصلی قانون اساسی مشروطه ، بی توجهی و بی اعتنايی آن به لزوم وضع قانون اساسی بر اساس احكام و قوانين اسلامی و در چارچوب معيارهای دينی بود كه نه تنها با احكام و قوانين تشريعی اسلام و ارزش های دينی و نيازهای واقعی مردم تضاد داشت ، بلكه منجر به اقتباسی نادرست از مجموعه ی قوانين بعضی از كشورهای اروپايی شد:
وقتی كه می خواستند در اوائل مشروطه ، قانون بنويسند و قانون اساسی را تدوين كنند، مجموعه ی حقوقی بلژيكی ها را از سفارت بلژيك فرض ‍ كردند و چند نفری كه من اين جا نمی خواهم اسم ببرم ، قانون اساسی را از روی آن نوشتند و نقايص آن را از مجموعه های حقوقی فرانسه و انگليس به اصطلاح ترميم نمودند و برای گول زدن ملت ، بعضی از احكام اسلام را ضميمه كردند اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند. (67)
يكی ديگر از ايراداتی كه امام (ره ) به قانون اساسی مشروطه وارد می كرد، اين بود كه رضا خان و محمد رضا شاه در اصول آن دست برده تغييراتی به نفع خود در مواد قانونی آن ايجاد كرده بودند. چه ، ايشان رژيم پهلوی را نظامی كودتايی می دانستند كه به زور سرنيزه و اجبار، مجلس مؤ سسان را تاءسيس كرده ، در قانون اساسی مشروطه تغييراتی را به نفع خود انجام داده است :
مرحله ای بود كه پس از كودتای رضا شاه انجام گرفت و به قانون اساسی اضافه شد. در آن وقت رضا شاه كودتا كرد و به دنبال او قضايايی واقع شد و بالاخره به اين منتهی گرديد كه رضا شاه با قدرت سرنيزه و قلدری ، قانون اساسی را تغيير دهد و يك مجلس مؤ سسان با زور و قلدری تاءسيس كرد و ملت به هيچ وجه با او موافق نبود. در مجلسی كه ملت هيچ گونه دخالتی در آن نداشت ، موادی از قانون اساسی را تغيير داد، سلطنت قاجار را منقرض و سلطنت پهلوی را تصويب نمود. (68)
از اين رو امام (ره ) معتقد بود كه در عصر حاكميت پهلوی اول و پهلوی دوم ، قانون اساسی مشروطه در ايران اجرا نگرديده است و سران سلسله ی پهلوی قانون اساسی مشروطه را نقض كرده اند و مشروطيت در ايران ، هيچ گونه معنای واقعی پيدا نكرده است :
به حكم عقل و قانون اساسی ، هر قانونی برخلاف قوانين اسلام باشد در اين مملكت قانونيت ندارد. از اين جهت و جهات ديگر می گوييم اين مملكت تاكنون به مملكت مشروطه شناخته نشده ، زيرا هم مجلس ‍ برخلاف قانون است و هم انتخابات و هم قوانين آن . لكن با همه وصف ، مجتهدين با همين آش شله قلم كار هم ، مخالفت را جايز نمی دانند. (69)
با در نظر گرفتن اين معايب بود كه امام (ره )، در كتاب كشف الاسرار تشكيل مجلس مؤ سسانی متشكل از مجتهدين واجد الشرايط را برای وضع قانونی بر اساس دين اسلام و احكام الهی ضروری می داند:
همان طور كه يك مجلس شورا تشكيل می شود از يك عده اشخاص ‍ معلوم الحال و قوانين اروپايی يا خود دراری را بر يك مملكت كه هيچ چيز آنها مناسب با وضع اروپا نيست ، تحميل می كنند و همه ی شماها كوركورانه آن را مقدس می شمريد... اگر مجلس شورای اين مملكت ، از فقهای دين دار تشكيل شود يا نظارت آنها باشد، چنانچه قانون هم همين را می گويد به كجای عالم برخورد می كند.
چه شد كه از مجلس مؤ سسان كه با زور سر نيزه تشكيل شد و همه ديدند اكنون هم حكمش نافذ و درست است ولی اگر اين مجلس از اشخاص مطلع صحيح العمل تشكيل شود بر طبق قانون های خدايی باشد، عيب پيدا می كند؟
اين ها نيست جز اين كه با قانون خدايی طرف هستيد و می خواهيد از قانون های اروپايی پيروی كنيد و اين از بدبختی های بزرگ ما است و مخالف با حكم عقل است . (70)
امام (ره ) علاوه بر موضع گيری در برابر معايب قانون اساسی مشروطه و بر ملا نمودن دخالت ها و دست اندازی های صاحبان قدرت نظام سياسی پهلوی در متن قانون اساسی و تغيير آن به نفع خود، در آغاز دهه ی چهل در مقابل استبداد و خودكامگی رژيم و قانون گذاری دولت در غياب مجلس ، قانون اساسی را از آن جايی كه ميراث مجاهدات علما می دانستند و برای جلوگيری از ديكتاتوری های رژيم بهترين قرارداد بود، مورد استناد قرار می دادند. البته حضرت امام قانون اساسی را به عنوان اصل اوليه قبول نداشتند و تشريع را مخصوص خداوند می دانستند؛ ولی از باب قاعده ی الزام چون رژيم خود را تابع قانون اساسی می دانست و ثانيا بودن قانون اساسی از نبودن آن بهتر بود به آن استناد می كردند.
ايشان بر اين نظر بودند كه اگر ما، قانون اساسی مشروطه را ميثاق ملی در نظر بگيريم و آن را ميزان و محل استناد خود در برابر اقدامات و عملكرد مجموعه ی نهادهای نظام سلطنتی پهلوی قرار دهيم ، در آن صورت ، مشروعيت قانونی رژيم پهلوی زير سؤ ال می رود.
با اين ترتيب ، امام (ره ) در طول مبارزات سياسی خودشان به دفعات به قانون ياد شده استناد می نمودند و بر همان اساس از دستگاه های مختلف نظام سياسی پهلوی انتقاد می كردند.
به طور مثال لايحه ی انتخابات انجمن های ايالتی و ولايتی ، سلب آزادی بيان و مطبوعات ، عدم نظارت فقها بر قوانين و مصوبات مجلس يا مجلسين ، تبعيد ايشان از ايران ، محكوميت زندانيان سياسی ، عضويت اجباری در حزب فرمايشی رستاخيز، سلب آزادی ها اساسی و دخالت شاه در مديريت كشور را از جمله موارد نقض قانون اساسی بر می شمارند و به صراحت شاه و دستگاه حاكم را به اجرای قانون و عدم نقض آن دعوت می نمايند:
اين قانون اساسی ماست ... به قانون اساسی عمل كنيد، اگر ما حرفی زديم . (71)
بنابراين يكی از ابزارهای مهم و كار ساز امام (ره ) در مبارزه با رژيم پهلوی تمسك به لزوم عمل به قانون اساسی بوده است ، زيرا امام (ره ) معتقد بودند كه رژيم پهلوی اساس قانون اساسی مشروطه را هم نقض كرده است و به همين علت با استناد به قانون اساسی مشروطه ، سلطنت پهلوی را غير قانونی می دانستند. در سال 1356 ه ش كه نهضت دينی و سياسی مردم ايران به رهبری ايشان و روحانيون مبارز به انقلاب تبديل شد و سراسر ايران را فرا گرفت ، اركان مختلف نظام سياسی پهلوی و نهادهای آن ، از مجلسين گرفته تا دولت های ناموفق آن و حتی شخص شاه ، با بحران های همه جانبه مواجه شدند.
رژيم پهلوی برای مهار بحران های همه جانبه ، وعده ی بازگشت به قانون اساسی را سر داد. درست در هنگامی كه اين رژيم برای عمل به قانون اساسی سوگند می خورد، امام (ره ) به شدت با آن مخالفت نمودند و تمسك به اين شعار را تلاشی برای تداوم رژيم شاهنشاهی و حفظ محمد رضا شاه دانستند:
باز شاه به دو وسيله برای نجات خودش متوسل شد. يكی به وسيله فريب ، يكی به وسيله سرنيزه . وسيله فريب اين بود كه در نطقی كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتی كه كرده است ديگر همچو اشتباهاتی نمی شود، و از اين به بعد، ديگر به قانون اساسی به همه ی معنا عمل می شود. (72)
بدين ترتيب امام خمينی (ره ) زمينه ی سرنگونی رژيم سلطنتی را مناسب يافتند و كليه ی انقلابيون را از پذيرش يا طرح قانون اساسی منع كردند و در يك موضع گيری ، بنياد حكومت پهلوی و مؤ لفه های آن از جمله قانون اساسی را انكار كردند تا تشبثات رژيم پهلوی برای حفظ شاه و نظام سلطنتی پهلوی را بر ملا كرده و خنثی نمايند.

ج . مجالس ، انتخابات و مواضع امام خمينی (ره )

سابقه ی تاريخی مجلس به شكل جديد در ايران ، به انقلاب مشروطه باز می گردد.
اهميت مجلس بدان پايه بود كه همه ی رهبران مشروطه در تاءسيس آن ، اشتراك عقيده داشتند، يعنی برپايی نهادی مردمی كه بتواند قدرت دربار و شاه را محدود كرده ، بر عملكرد سياسی ، نظامی ، فرهنگی و اقتصادی هيئت حاكم نظارت كند.
قانون اساسی مشروطه ، ضمن موافقت با رژيم سلطنتی مشروطه ، تفكيك قوای سه گانه را پذيرفته ، شاه را هم در چارچوب قانون ، موظف به حفظ آن كرده بود. بر اساس قانون اساسی مشروطه ، قوه ی مقننه و قانون گذاری ايران از دو مجلس سنا و مجلس شورای ملی تشكيل می شد.
مجلس از زمان پايه گذاری در سال 1285 ه ش ، هميشه خاستگاه عمده ی تلاش های تقريبا همه ی گروه های سياسی برای تاءثير گذاری بر دولت بوده است . مجلس هر گاه بر اثر عدم تمركز قدرت ، فرصتی به دست می آورد، منشا تصميم گيری ها و قوانين مؤ ثری می گرديد. بر همين اساس است كه در زمان های معينی ، قدرت تصميم گيری قابل ملاحظه ای را به دست آورده بود.
از مجلس دوره ی ششم تا سيزدهم كه رضا شاه نتيجه ی انتخابات و مجموعه ی مجلس را از پيش تعيين می كرد، مجلس نقش مهر را برای شاه بازی می كرد و انتخابات هر دوره بدون هيچ مخالفتی برگزار می گرديد. (73)
مجلس شورای ملی در مسئله ملی كردن صنعت نفت ، قدرت واقعی خود را نشان داد، به طوری كه مهم ترين تاءييد رسمی را از مبارزات مردمی به عمل آورد.
پس از كودتای 28 مرداد 1332 ه ش ، شاه كوشيد قدرت سلطنتی خود را تثبيت نمايد و با اعمال نفوذ در انتخابات ، تحميل وكلای هواخواه رژيم سلطنتی و راه های ديگر، مجلس را زير نفوذ رژيم پهلوی در آورد.
دوره ی هجدهم مجلس شورا و دوره ی دوم مجلس سنا، با اعضايی يك دست و انتصابی (74) كه ياد آور مجالس دوره ی رضا شاهی بود به رياست سردار فاخر حكمت و تقی زاده كار خود را آغاز كرد.
نمايندگان اين دوره ، در زمينه ی مهم ترين مسئله سه دوره ی پيشين مجلس ، يعنی نفت ، موافقت نامه نفت و واگذاری استخراج و محل فروش آن به كنسرسيوم بين المللی را تصويب كردند و پس از آن ، به الغای تمام لوايح مصوب دكتر محمد مصدق با توجيه مخالفت آنها با قانون اساسی پرداختند. (75)
دوره ی نوزدهم مجلس در خرداد 1335 ه ش افتتاح شد. از تحولات اين دوره ، افزايش طول دوره ها از دو سال به چهار سال و تصويب قانون تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور بود.
دوره ی نوزدهم مجلس در خرداد 1339 ه ش به پايان رسيد و مبارزات انتخاباتی مجلس بيستم بين حزب مليون به رهبری نخست وزير وقت ، دكتر اقبال و حزب مردم به رهبری اسدالله علم شروع شد. اولين انتخاباتی كه با حضور دو حزب دولتی برگزار شد، عملا بدترين نوع انتخابات در تاريخ ايران از آب درآمد. (76)
اسدالله علم خود در خاطرات محرمانه اش به انتخابات مجلس شورای ملی اشاره كرده ، می گويد:
دولت ما از انتخابات مجلس گرفته تا انتخابات محلی و انجمن شهر، آزادی را از مردم سلب كرده و اراده ی خود را تحميل و نامزدهای خود را از صندوق بيرون می آورد. (77)
اين انتخابات كه با حضور دو حزب دولتی برگزار شده بود، به دنبال نارضايتی مردم و فشارهای موجود، با اعلام شاه ، باطل گرديد و مجلس پس ‍ از استعفای دولت اقبال و نخست وزيری شريف امامی برگزار گرديد. مجلس در دوم اسفند 1339 ه ش افتتاح شد؛ ولی عمر اين مجلس كوتاه بود، زيرا به دنبال استعفای كابينه ی شريف امامی ، مجلس بيستم نيز به فرمان شاه منحل گرديد. علی امينی در ارديبهشت 1340 ه ش به نخست وزيری منصوب شد. مهم ترين شرط وی برای قبول اين سمت ، ظاهرا انحلال مجلس بود. شاه نيز فورا اين موضوع را به مرحله ی اجرا در آورد و برای بيش از دو سال فرمان های قوه ی مجريه جای قوه ی مقننه را گرفت . (78)
انتخابات مجلس بيستم و يكم در شهريور 1342 ه ش به نحوی صورت گرفت كه ديگر هيچ جناح يا گروه ، مخالف يا متخاصمی در آن حضور نداشت .
از سال 1342 ه ش ، محمد رضا شاه مجلسی را ايجاد كرد كه خود آن را كاملا در اختيار داشت . مجالس بعد از دوره ی بيست و يكم ، همان نقشی را برای محمد رضا ايفا كرد كه مجالس دوره های ششم تا سيزدهم برای رضا خان ايفا نمودند؛ فقط اهداف متفاوت دو ديكتاتور سلطنتی ، سبب شد كه دو مجلس با چهره های متفاوت ليكن هر دو مطيع به وجود آيد. در هر دو دوره ، نمايندگان بايد حامی برنامه های شاه می بودند. (79)
پس از 15 خرداد 1342 ه ش ، شاه كنترل شخصی خود را بر جامعه حاكم ساخت و توانست انتخابات مجلس را به طور مستقيم كنترل نمايد، به گونه ای كه اين نهاد به او وفاداری كامل داشته باشد. محصول نمايندگان اين دوره از مجلس شورای ملی و سنا، عبارت بود از تصويب قوانينی به منظور وابستگی كشور به قدرت های استعماری ، از جمله قانون كاپيتولاسيون به نفع امريكايی های مقيم ايران ، هم چنين قانون لزوم تغيير در قانون اساسی به نفع شاهنشاه و تغيير اصول 38، 41 و 42 متمم قانون اساسی درباره ی نيابت سلطنت به وسيله ی مجلس مؤ سسان . در حقيقت وفاداری مجلس به شاه و رژيم سلطنتی پهلوی ، به سنتی مبدل شد كه در دوره های بعدی مجلس نيز ادامه يافت .
از سال 1342 ه ش به بعد، چهار دوره انتخابات برگزار شد كه عبارت بودند از: دوره های بيست و يكم ، بيست و دوم ، بيست و سوم و بيست و چهارم . مجالس ياد شده به قدری مطيع و بی سر و صدا بودند كه در طول سه دوره ی اول فقط يك بار دولت سيزده ساله ی هويدا مورد استيضاح قرار گرفت و در طول اين دوران ، رؤ سای دو مجلس ، بدون تغيير در پست های خود باقی ماندند. (80)
در انتخابات مجلس بيست و دوم كه در سال 1346 ه ش برگزار شد، تقريبا تمام افراد موجود در فهرست مصوب انتخاب شدند. درباره ی افراد منتخب ، واكنش های متفاوتی نشان داده شد؛ از جمله دو تن از استانداران ، شخصا به شاه اعتراض كردند كه علم كردن اين تعداد افراد ناشناخته در بخش هايشان مشكلاتی را پديد خواهد آورد. اكثر نمايندگان انتخاب شده ، تحت حمايت باندهايی از قدرت سياسی رسمی بودند كه قادر به تقلب در انتخابات بودند. اين باندها از آن چنان نفوذی در آن زمان برخوردار بودند كه توانايی سفارش نامزدهای خود به شخص شاه را هم داشتند. (81)
شاه نيز موفق شد مجلس جديدی را روی كار بياورد كه علاوه بر حمايت از برنامه هايش ، فاقد افراد مستقل يا دارای استعداد پديد آوردن استقلال برای خود باشد. (82)
انتخابات دوره ی بيست و چهارم مجلس ، اسف بارتر از دوره های بيست و دوم و بيست و سوم بود. در اين انتخابات كه در واقع اولين انتخاباتی بود كه با حضور حزب رستاخيز برگزار می شد، 900 نامزد حزبی معرفی شدند. دولت وقت تا جايی كه ممكن بود، ثبت نام و راءی گيری را اجباری كرد، حتی هويدا چندين بار اعلام نمود كه عدم ثبت نام و راءی گيری ، ايجاد زيان به حزب جديد محسوب خواهد شد و آنان كه شناسنامه هايشان عاری از اين نقش باشد، از خدمات اساسی مانند اجازه ی خروج محروم خواهند بود. (83)
در انتخابات مجلس بيست و چهارم ، چهره های جديدی پديد آمدند كه از حزب رستاخيز ملی و اصلاحيه های شاه حمايت كردند. شاه به طرز مؤ ثری تمام پايگاه های مستقلی را كه برای نمايندگان در نتيجه ی طولانی شدن مدت زمان عضويتشان در مجلس به وجود آمده بود، در هم شكست و تاءكيد نمود كه او تنها منبع قدرت و نفوذ در سطح ملی است . (84)

1. عدم آزادی مردم در گزينش و انتخابات نمايندگان مجالس

امام خمينی (ره ) معتقد بودند كه مردم نه تنها در گزينش و انتخابات نمايندگان واقعی خود برای تصدی پست نمايندگی در مجالس ، آزادی و استقلال عملی ندارند بلكه به نظر ايشان ، رژيم آنها را مجبور می كرد كه به نمايندگان گزينشی و از پيش انتخاب شده ی نظام حاكم راءی دهند. ايشان در اين زمينه می فرمايند:
بيايند ببينند كدام يك از اين مجالس ... كه حق ملت است كه سرنوشت خودشان را به وسيله اين مجالس تعيين كنند، مجلس ، شورای ملی به اصطلاح و مجلس سنا، بيايند ببينند كه از زمانی كه اين سلسله روی كار آمده است ، و من از همان اول زمان بودم و ديدم ؛ يعنی من از آن وقت درك كردم آن وقت را... و اين وكلا هم در مجالس دارند كار انجام می دهند، ببينند كه آيا در تمام آن دوره هايی كه اين دو نفر به قدرت رسيده اند، كدام روز ما يك انتخاب صحيح ، آزاد، كه مردم خودشان بروند در صندوق راءيشان را بيندازند (85) داشته ايم .
انتخابات كه در واقع نشانگر مشاركت مردم در زندگی سياسی جامعه ی خود است ، بايد در محيطی آزاد صورت بگيرد تا باعث ايجاد علاقه ی مستقيم مردم به حكومت و در نتيجه نزديكی مردم به نظام سياسی گردد؛ اما از ديدگاه امام (ره ) نظام سياسی پهلوی به علت دخالت در جريان انتخابات و تلاش برای تغيير مسير انتخابات طبق خواسته ی خود، هم انتخابات را از مسير درست و واقعی اش خارج می كرد و هم آزادی انتخاب را از مردم جامعه سلب می نمود:
از اساس دموكراسی اين است كه مردم آزاد باشند در اين آرای خودشان ، در (انتخاب ) وكلای خودشان كه به مجلس بفرستند؛ سرنوشت يك مملكتی به دست وكلا و اينها هست و بايد خود مردم سرنوشت شان در دست خودشان باشد. (86)
از سوی ديگر، امام (ره ) معتقد بودند كه رژيم پهلوی نه تنها با عدم ايجاد محيطی آزاد برای برگزاری انتخابات و اعمال فشار و زور و تهديد در جريان انتخابات حقوق مردم را در انتخابات مختلف زير پا گذاشته است ، بلكه از آن جا كه قانون اساسی اين حقوق را به مردم داده است ، رژيم با سلسله اقدامات خود، در واقع قانون اساسی را نيز نقض كرده است و با دست خود، مشروعيت قانونی خودش را سلب نموده است .

2. غير قانونی بودن انتخابات و عدم رسميت قانونی مجالس

امام (ره ) بر اين نكته تاءكيد داشتند كه رژيم پهلوی به علت زير پا گذاشتن يكی از مواد مهم قانون اساسی ، يعنی تشكيل شورای نظارتی فقها بر انتخابات و مصوبات مجالس موجود، نه تنها قانونی بودن انتخابات را زير سؤ ال برده است ، بلكه رسميت قانونی مجالس را نيز از آنها ستانده است :
متمم قانون اساسی با زحمت علما درست شد لكن عمل نكردند (به ) متمم قانون . الان اين دولت ايران رسمی نيست ، دولت رسمی نيست ، قانونی نيست .
الان اين وكلای ايرانی قانونی نيستند. اينها رسمی نيستند به حسب قوانين اساسی ، اين مجلس ايران الان رسمی نيست . مجلس ايران به حسب قانون اساسی بايد پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند؛ حالا يك نفرش هست ؟ اصلا نظارتی در كار هست ؟ اصلا وكالتی در كار هست ؟ يا نصب است ؟ (87)
ايشان از ديدگاه ديگری نيز، مجالس عصر حاكميت رژيم پهلوی را غير قانونی و غير مردمی معرفی می كردند، بدين ترتيب كه اصل تاءسيس و شكل گيری نظام سلطنتی پهلوی را بر خلاف قانون اساسی و اراده ی ملت ايران می دانستند. به اين دليل ، هم سلطنت پهلوی و هم نهادهای سياسی موجود در عصر پهلوی را غير مردمی و غير قانونی قلمداد می كردند:
اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگر، مثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعاتشان كم باشد، اينها هم همه می دانند خودشان كه اصل اساس ‍ سلطنت پهلوی برخلاف قانون است اصلا؛ مخالف قانون اساسی . اگر او مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پهلوی مخالف قانون اساسی بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسی است ... بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسی بود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسی . مجلس سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش را هم ملت ، ملت كه اطلاع نداشت ، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند... بای اينكه شاه قانونی نبود. (88)
با توجه به غير قانونی بودن مجلس های ايران مصوبات آنها نيز همين ويژگی را داشتند. امام (ره ) درباره ی مصوبات مجالس عصر پهلوی معتقد بودند كه به علت اين كه همه ی نمايندگان مجالس ، منتخب مردم و وكيل ملت نبودند، بلكه منتصبين نظام سياسی پهلوی بودند، بنابراين مجالس نيز در حقيقت مجالس نبودند، بلكه مجالسی بودند كه با فرمان شاه و بر خلاف قانون اساسی تشكيل شده بودند، در نتيجه نمايندگان مجالس ، نمايندگان رژيم پهلوی بودند كه مجبور بودند اراده و خواست حاكميت پهلوی را عملی كنند:
يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلای مجلسين می دانند كه وكيل ملت نيستند! اين ديگر يك چيزی نيست كه به خود اين وكلا مخفی باشد؛ همه می دانند كه اين مجلس ، مجلس ملی نيست ، و مجلسی است كه با فرمان شاه و با سر نيزه (تشكيل شده است )... و می دانستند آن وقتی كه وارد مجلس شدند به اينكه اينها وكلای ملت نيستند. (89)
بر اين اساس ، مصوبات نمايندگان اين مجالس در عين اين كه در راستای خواسته های نظام سلطنتی پهلوی بود، بر خلاف شريعت اسلام و اراده ی عمومی ملت ايران بود، از اين رو نمايندگان اين مجالس دست به تصويب مصوباتی غير قانونی و غير دينی مانند تغيير مبداء تاريخ كشور زدند:
تغيير تاريخ اسلام را (انجام ) دادند - يك همچو جنايت بزرگ ، يك همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اكرم . (90)
به دليل مصوبات دينی و ضد مردمی مجالس در عصر پهلوی ، امام (ره ) تشكيل اين مجالس را خيانتی بزرگ در حق ملت بزرگوار ايران قلمداد می كردند، چرا كه اين مجالس ماءمور بردن آبروی اسلام و ملت ايران بودند:
اگر مجلس ما يك مجلس صالحی بود و اين ابزار دست صلحا بود، اين قوانين را می گذاشتند بگذرد؟ مصونيت مستشارهای امريكايی كه ذلت ايران و ننگ ايران است و بود، اينها می گذاشتند تصويب بشود. مجلس ما نداريم . يك عده اشخاص ماءمورند. همان ماءمور سازمان امنيت ، اسمش را گذاشته در مجلس .
اينها ماءمورند همه شان . اگر اينها آزاد بودند و اگر مجلس ، ملی بود و مال مردم بود كه نمی گذاشتند اين همه اسلحه بخرند؛ نفت ما را بدهند و آهن بخرند. (91)

د. سازمان های نظامی و امنيتی و مواضع امام (ره )

در ماده ی سوم قرارداد 1919 ميلادی ايران و انگليس ، پيش بينی شده بود كه دولت بريتانيا به خرج دولت ايران ، افسر و تسليحات لازم برای تشكيل يك نيروی متحدالشكل را در اختيار ايران قرار دهد. برای عملی شدن اين تصميم و تهيه ی مقدمات ايجاد نيروی جديد، كميسيون نظام ايران و انگليس مركب از متخصصان ايرانی و انگليسی تشكيل گرديد. (92) ولی بعد از گذشت مدت زمان كوتاهی از مذاكرات و جلسات كميسيون ياد شده در سال 1920 ميلادی (1299 ه ش )، خودكشی كلنل فضل الله خان آق اولی در مخالفت با شرايط خفت باری چون محدوديت سطح ارتقای درجه ی افسران ايرانی و ارشديت نظاميان انگليسی بر ايرانيان ، نقطه ی عطفی در سرنوشت كميسيون نظام و كل قرارداد 1919 ميلادی شد (93) تا اين كه فكر ايجاد ارتش منظم و سازماندهی آن به سبك جديد، پس از كودتای اسفند 1299 ه ش قوت گرفت .
رضا خان سردار سپه كه دست يابی به قدرت و حفظ آن را در گرو قرار گرفتن نيروهای مسلح تحت فرمان خود می دانست ، برای عملی كردن طرح قشون متحدالشكل ، در سال 1300 ه ش ، فرمان تشكيل سازمان جديد قشون را صادر كرد. در تشكيل نيروی نظامی جديد ايران در سال 1300 ه ش ، اگر چه به دليل مخالفت گسترده ی بسياری از ايرانيان با قرارداد 1919، مسئله ی حضور و استخدام افسران انگليسی منتفی شد؛ ولی پاره ای از جوانب طرح قشون متحدالشكل قرارداد 1919 ميلادی بر نحوه ی تشكيل و تاءسيس ‍ ارتش ايران و تحولات اوليه ی آن تاءثيراتی نهاد. (94)
رضا خان بعد از سازماندهی ارتش جديد ايران ، ابتدا به خلع سلاح و جا به جايی عشاير و ايلات و سركوب ناراضيان اقدام كرد. جنگ هايی در آذربايجان ، كردستان و لرستان به وقوع پيوست و ارتش با ايجاد امنيت ، اعتبار خاصی به دست آورد و در عين حال به عنوان عامل اجرای مقاصد سردار سپه ، راه را برای پادشاهی او هموار ساخت . (95) سردار سپه در كنار ايجاد ارتش جديد ايران كه حاصل ادغام نيروهای نظامی موجود از قبيل ژاندارمری ، نيروی قزاق و غيره بود، دست به تاءسيس تشكيلاتی تحت عنوان اداره ی امنيه زد كه زير نظر وزارت جنگ قرار داشت . ارتشی كه پس از كودتا و به دست رضا خان و با كمك مشاوران انگليسی در ايران تاءسيس گرديد، به ستون اصلی نگهداری سلطنت پهلوی در ايران مبدل شد.
رضا خان با ادغام نيروهای قزاق و ژاندارمری ، ارتش 40 هزار نفری جديدی مركب از پنج لشگر تشكيل داد و با اين اقدام ، موقعيت نظامی سياسی خود را مستحكم تر نمود (96) و بعد از مدتی ، در سال 1304 ه ش در سايه ی ارتش به چنان قدرتی دست يافت كه از مجلس ، لقب فرماندهی كل قوا را گرفت .
از آن زمان به بعد بود كه قدرت نظامی تكيه گاه اصلی نظام سياسی پهلوی گرديد.
رضا شاه پس از رسيدن به سلطنت ، به ارتش جديد به منزله ی پايه ی اصلی رژيم پهلوی تكيه كرد. او كشور را به مناطق مختلف نظامی تقسيم كرد و در هر مرحله منطقه ، واحدهايی از ارتش متمركز شدند، سربازخانه ها به وجود آمدند و قدرت سياسی و اجرايی هر منطقه را فرمانده ی كل قوای مسلح كه به طور مستقيم از طرف شاه عزل و نصب می شد، به دست گرفت .
قدرت واقعی در شهرها و ايالات كشور در همه ی شئون اداری و اجتماعی در دست فرمانده ی نظامی منطقه بود كه به نمايندگی دربار و از طرف آن عمل می كرد. فرماندهان ارتش جديد، به تدريج به ثروتمندان و مالكين بزرگ زمين و مستغلات شهری تبديل شدند و در ارتش ، قشر افسران بزرگ زمين دار و مالك به وجود آمد. (97)
رضا شاه به طور منظم و حساب شده ای ، سران نظامی را به رژيم خود وابسته ساخت . وی در همه ی مراسم عمومی ، لباس نظامی پوشيد. سطح زندگی افسران را به سطحی بالاتر رسانيد. زمين های دولتی را به بهای ناچيزی به آنان فروخت و يك نظام فرماندهی سلسله مراتبی زنجيره ای ايجاد كرد كه از دفتر نظامی او در دربار به رؤ سای ستاد و سپس به فرماندهان نواحی می رسيد.
بدين ترتيب بيشتر نظاميانی كه در كودتای سوم اسفند 1299 ه ش و حمله به تهران ، رضا خان مير پنج را ياری كرده بودند و سپس مجری اوامر او در دوران وزارت جنگ و نخست وزيری و پادشاهی بودند، در شمار نخبگان كشور در آمدند و نقش اهرم های سلطنت استبدادی وی را ايفا كردند. (98)
رضا خان برای تقويت تسلط ارتش شاهنشاهی و برای سركوب بهتر اعتراضات اختصاصی در ارتش به وجود آمد. با وجود اين محاكم ، ارتش ‍ برای توقيف اشخاصی كه از نظر سياسی مضر و اخلال گر تشخيص داده می شدند، احتياج به حكومت نظامی يا اعلام حالت فوق العاده نداشت ، بلكه در حالت عادی نيز می توانست فعاليت های خود را بدون دخالت دادگستری يا هر سازمان ديگر ادامه دهد. محاكم اختصاصی زير نظر فرماندهی كل قوا قرار داشت و شخص شاه رئيس كل اين محاكم محسوب می شد. (99)
با حمله ی نيروهای انگليس و شوروی به مرزهای جنوب غرب و شمال ايران در شهريور 1320 ه ش و كناره گيری اجباری رضا شاه از سلطنت ، نيروهای نظامی ارتش ايران هم بدون هيچ گونه پايداری از هم پاشيد. فروپاشی سريع ارتش ايران نتيجه ی بی ثباتی رژيم استبدادی رضا شاه و پوشالی بودن سازمانی بود كه طی بيست سال ، بخش عمده ای از درآمدهای مملكت ، صرفه توسعه و تقويت آن شده بود. اين ارتش فاقد ساختار مردمی بود و ماءموريت اصلی آن ، حفظ تاج و تخت سلطنت بود. بعد از شهريور 1320 ه ش ، محمد رضا شاه به شكلی آرام ، اقداماتی برای تقويت روحيه ی وفاداری نيروهای ارتش و نظامی به رژيم پهلوی انجام داد. او ضمن نظارت بر مانورهای نظامی و بررسی ترفيع درجات افسران رده بالای نيروهای نظامی ، در صدد ايجاد بستری مناسب برای تثبيت كنترل دائمی خود بر نيروهای نظامی بر آمد و توانست به تدريج ارتش را به بزرگ ترين نهاد نظام سياسی پهلوی تبديل كند و آن را به ابزار اصلی اجبار قانونی و منظم ترين و منسجم ترين سازمان دولتی بدل نمود كه می توانست از سلطنت پشتيبانی نمايد. (100)
كودتای 28 مرداد 1332 ه ش ، حاصل همكاری ارتش و دربار بود. پس از آن تا مدتی ، نقش سياسی ارتش در ايران ادامه يافت . پس از كودتا، سپهبد زاهدی در راءس ارتش ، قدرت را در دست داشت و بر انتخابات دوره ی هجدهم نظارت كرد؛ اما در دهه ی پس از كودتای 28 مرداد 1332 ه ش ، شاه توانست قدرت سياسی را از دست نظاميان گرفته ، ارتش را در حد يكی از ابزارهای عمده ی قدرت دربار پهلوی نگه دارد، زيرا شاه با كسب تجاربی در طی دوران كوتاه پادشاهی اش ، به خوبی دريافته بود كه دوام قدرت و پادشاهی او در گرو قبضه كردن نيروهای مسلح كشور است .
از اين رو، نيروهای مسلح ايران در عصر پهلوی دوم ، يكی از منابع اصلی قدرت شاه به حساب می آمد. شاه در سمت فرمانده ی كل ، قوا، بر تاءسيسات نظامی و ارتقای درجات نظامی از افسر گرفته تا رتبه های پايين تر نظارت می كرد و در زمينه ی نحوه ی تاءمين سيستم های تسليحاتی و جنگ افزارهای نظامی به تنهايی تصميم می گرفت. (101)
با افزايش تصاعدی عوايد هنگفت نفت و با كمك نظامی 500 ميليون دلاری آمريكا در سال های 1332 تا 1342 ه ش ، شاه توانست شمار نيروی نظامی را از 120 هزار نفر به 200 هزار نفر برساند و بودجه ی سالانه ی نظامی را از 80 ميليون دلار در سال 1332 ه ش به 183 ميليون دلار در سال 1342 ه ش افزايش دهد. (102)
به طور كلی می توان گفت كه رژيم پهلوی در مقابل دادن امتيازات مادی و رفاهی فراوان به افسران و نيروهای مسلح ، تنها يك وظيفه بر عهده ی نيروها مسلح و به خصوص افسران آنها گذاشته بود كه عبارت بود از: تحقق بخشيدن به خواسته های شاه و وفاداری كامل نسبت به اوامر نظامی و سياسی او. رژيم پهلوی با هر گونه استقلال عمل در ميان نيروهای مسلح به شدت برخورد می كرد. در طی روند تحكيم قدرت شاه از 1339 ه ش به بعد، تعداد زيادی از افسران ارتش كه از نظر سياسی خطرناك يا مهم شناخته می شدند، بازداشت و يا از خدمت نظام اخراج شدند و علت اصلی اين برخوردها، تجاوز به حريم قانونی شاه قلمداد شد. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332 ه ش و شكست نهضت ضد استعماری مردم ايران ، تلاش كرد پايه های قدرت از دست رفته ی نظام سلطنتی خود را مستحكم تر كند.
بعد از ساقط شدن دولت دكتر مصدق ، تيمور بختيار كه نقش زيادی در كودتا داشت ، فرماندار نظامی تهران شد؛ ولی با وجود همكاری ارتش و شهربانی با فرمانداری نظامی تهران برای ايجاد امنيت و حفظ پايه های رژيم ، هنوز رابطه ای اساسی و سازمان يافته بين نيروهای ارگان های ضد مردمی و سركوب گر به وجود نيامده بود. (103) از اين رو وجود تشكيلاتی منسجم ، ضروری به نظر می رسيد. اين امر در 23 اسفند 1335 ه ش با تصويب قانون تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك ) تحقق يافت .
قدرت های بيگانه از جمله امريكا و انگليس كه منافع زيادی در ايران و منطقه داشتند، برای تثبيت حاكميت استبدادی و ديكتاتوری محمد رضا شاه به تاءمين امنيت در ايران و منطقه اقدام نمودند و رژيم را در تشكيل و تقويت نيروهای پليسی و امنيتی كمك كردند. ساواك ، اصلی ترين نهاد امنيتی و اطلاعاتی بود كه در 1335 ه ش با كمك امريكا، انگلستان و اسرائيل تاسيس شد.
از سال 1336 ه ش ، ساواك رسما كار خود را شروع كرد. علت اصلی تشكيل ساواك را می توان حفظ ثبات و امنيت رژيم پهلوی ، ياری اين رژيم در ايجاد يك قدرت خودكامه و با ثبات ، كشف و شناسايی توطئه های احتمالی طرح ريزی شده عليه رژيم پهلوی و حفظ پايه های رژيم با سركوب هر نوع مخالفت بر ضد حاكميت شاه دانست .
اهداف فرعی ديگری را هم می توان به منزله ی اهداف و وظايف ساواك به حساب آورد كه عبارت اند از:
- مقابله با كمونيسم
- تاءمين منافع هيئت حاكم در داخل و خارج از ايران و نيز حفظ منافع دربار و سرمايه داران وابسته به آن
- اشاعه ی فرهنگ استعماری و سركوب فرهنگ انقلابی و ضد امپرياليستی نياز به يك دستگاه منسجم اطلاعاتی - امنيتی . (104)
ايران به منزله ی يكی از پايگاه های اصلی امريكا در خاورميانه ، از نظر امريكايی ها نياز به يك سيستم اطلاعاتی و امنيتی قوی داشت . از طرفی شوروی رقيب اصلی امريكا و همسايه ی شمالی ايران ، تهديدی برای منافع امريكا به شمار می رفت . دخالت و نقش امريكا در تاءسيس و گسترش ‍ دستگاه های اطلاعاتی و امنيتی ايران به اين كشور امكان داد تا تسلط كاملی بر ايران و منطقه بيابد و نفوذ خود را در ايران تعميق ببخشد. (105)
امريكا گروه های متخصص جاسوسی را برای آموزش نيروهای ساواك ، به ايران فرستاد تا نيروهای اطلاعاتی ايران را آموزش دهند. مستشاران امريكايی در اواخر دهه ی سی ، در تمام سطوح ساواك و در اداره ی امور روزانه ی اطلاعات به طور مستقيم مداخله می كردند.
ساواك مانند هر پليسی سياسی ديگر در كشورهای ديكتاتوری ، همچون مهره ای در دست شاه و حاكم خودكامه ، وظيفه ی تاءمين امنيت حكومت ديكتاتوری را بر عهده گرفت. در حقيقت ، وظيفه ی اساسی ساواك ، شناسايی و نابود كردن كليه ی كسانی بود كه به نحوی با ديكتاتوری شاه به مخالفت بر می خاستند؛ ولی ساواك پا را از وظايف تعيين شده هم فراتر گذاشت ، زيرا شاه می خواست ساواك هم چون چشم و گوش باز او عمل كند و تمامی امور جامعه را تحت نظر داشته باشد. (106)
بخش امنيت داخلی ساواك ، مهم ترين بخش سازمانی اين دستگاه سركوب گر بود و گروه ها و سازمان های مخالف چون احزاب چپ ، گروه های ملی ، روحانيون و نيز افكار عمومی و نهادهای همگانی ، هم چون دانشگاه ها و آموزشگاه ها و غير را زير نظر داشت .
از طرف ديگر، ساواك با كنترل و زير نظر گرفتن دولت مردان ، كاركنان و كارمندان ادارات ، نمايندگان مجلس سنا و شورای ملی و احزاب دولتی سعی داشت تا از نفوذ نيروهای مخالف رژيم در بدنه ی جلوگيری به عمل آورد و هر مخالفتی را در نطفه خفه نمايد.
ساواك هم چنين بر آن بود تا با در دست گرفتن رسانه های گروهی ، از جمله راديو و تلويزيون و مطبوعات و نيز كنترل و نظارت بر چاپ كتاب ، افكار عمومی را به نفع رژيم تغيير دهد و به همين منظور سانسور شديدی درباره ی آنها اعمال می كرد. (107)
علاوه بر ساواك ، واحدهای پليس شهربانی ، ژاندارمری ، گارد شاهنشاهی و واحدهای اطلاعاتی و سری ركن 2 ارتش ، بازرسی شاهنشاهی و دفتر ويژه ی اطلاعات ، وظيفه ی ايجاد و حفظ امنيت در قلمرو حكومت شاهنشاهی ايران را بر عهده داشتند.
سازمان بازرسی شاهنشاهی در سال 1337 ه ش به دنبال كشف كودتای نافرجام سرلشكر قرنی و در پاسخ به اتهامات مختلفی كه از سوی امريكا درباره ی فساد در ايران مطرح می شد، ايجاد شد. اين سازمان وسيله ی خصوصی شاه برای نظارت بر نيروهای نظامی و جلوگيری از انعقاد توطئه های ديگر در ميان نيروهای مسلح بود. (108)
سازمان بازرسی ، علاوه بر نيروهای مسلح ، تمامی سازمان ها و ادارات دولتی را بازديد و بازرسی می كرد و گزارش اين بازرسی ها را به طور مستقيم به شاه تسليم می كرد. اين گزارش ها برای رسيدگی به دولت ارجاع می شد.
اين سازمان به وسيله ی شاه ايجاد شد و تحت نظر و رياست حسين فردوست فعاليت می كرد و وظيفه ی اصلی آن ، نظارت بر كار ساواك ، حفاظت در برابر توطئه های نظامی و گزارش اقدامات مالی خانواده های ثروتمند بود. (109)
دفتر ويژه ی اطلاعات ، در سال 1338 ه ش با هماهنگی شاپورجی و به دستور انگليسی ها تاءسيس گرديد. حسين فردوست ، ماءمور تشكيل دفتر ياد شده گرديد. برای آموزش و اداره ی چنين دفتری از سوی M16 يك دوره ی آموزشی در لندن ترتيب داده شد و در آن ، مباحثی از قبيل مسائل اطلاعاتی و نيز كمونيسم و اقتصاد ايران به نيروهای آن دفتر ارائه شد. (110)
اين دفتر، در واقع ، مغز و بانك اطلاعاتی كشور به شمار می رفت . اين دفتر مسائل از تمامی نهادهای دولتی و حتی امنيتی فعاليت می كرد تا شاه را به طور مستمر از تمامی تحولات سياسی اقتصادی و اجتماعی جامعه آگاه سازد و نتايج روشنی از گزارش ها و اخبار اطلاعاتی و نيز صحت و سقم آنها را در اختيار وی بگذارد.
مهم ترين محورهای موضع گيری امام (ره ) در برابر نهادهای نظامی و امنيتی رژيم پهلوی عبارت بودند از:

1. تحكيم استبداد داخلی

رژيم پهلوی هم مانند ساير نظام های سياسی اقتدار طلب سنتی ، به علت نامشروع دانستن تقاضای افراد و گروه های مختلف اجتماعی و سياسی ، در جستجوی مشاركت و اثر گذاری دچار بحران مشاركت و مشروعيت شده بود و به همين علت هيئت حاكم پهلوی كه مشروعيت مردمی خود را از دست رفته می ديد، تلاش می كرد تا مشروعيت خود را از منابع مستقل از متن جامعه به دست بياورد.
در اواخر دهه ی سی ، شاه در عمل نشان دادن كه نمی تواند سهيم بودن ساير گروه ها و نهادهای اجتماعی و سياسی را در قدرت بپذيرد و خواست شخصا در نقش فرمانده ای نظامی ظاهر شود.
نيروهای نظامی و امنيتی ، يكی از نهادهای اصلی و حياتی حاكميت پهلوی به شمار می رفت و شاه و دربار از وجود آنها برای تحكيم هر چه بيشتر پايه های سلطنت اقتدار طلب پهلوی استفاده می كردند. در واقع ، نيروی نظامی و امنيتی يكی از ابزارهای حفظ نظام سلطنتی و تثبيت پايه های آن بود. امام (ره ) در اين مورد می فرمايند:
اينها (سران رژيم پهلوی ) به جهت خيانتی كه كرده اند، از ملت خودشان می ترسيدند و برای صيانت و حفاظت خود، ارتش را طوری بار می آوردند كه در مقابل ملت بايستد. ملت و ارتش در آن نظامها هميشه در برابر هم بودند و ارتش در ميان مردم ايجاد رعب می كرد و مردم هم تا جايی كه می توانستند، كارشكنی می كردند. ارتش و سازمان امنيت در رژيم طاغوتی را (شاه ) برای حفاظت خودش آنها را يك طور خاصی تربيت می كردند كه با ملت به طور خشونت رفتار كنند. (111)
از ديدگاه امام (ره )، شاه به دليل از دست دادن مشروعيت مردمی خود و احساس اين خلاء و جدايی بين حاكميت خود و مردم ، سعی می كرد تا به خدمت گرفتن ارتش و نيروهای امنيتی آن خلاء را پر كند و با كمك آنها به مقاصد خود برسد و بر مردم ، اعمال قدرت نمايد:
هيچ كشور بی نياز از نيروی نظامی و ارتش نيست ولی ارتش بايد پاسدار استقلال و امنيت كشور باشد نه حافظ يك ديكتاتوری مستبد، و مطرود تمامی ملت و ماءمور قتل عام فرزندان كشور. (112)
نيروهای نظامی و امنيتی ، در عصر حاكميت پهلوی دوم ابزار قدرت شاه در برابر مردم به حساب می آمد كه وظيفه اش نه دفاع از قلمرو كشور در برابر تجاوزات خارجی و حفظ استقلال و تماميت ايران ، كه حفظ نظام سلطنتی پهلوی و دفاع از آن در برابر مردم بود. در يك نتيجه گيری می توان گفت كه شاه ، نيروی نظامی و امنيتی را طوری بار آورده بود كه موجوديت و فلسفه ی وجودی خود را در حفظ نهاد سلطنتی پهلوی ببينند و هدف اساسی خود راد تحكيم پايه های رژيم پهلوی قرار دهند:
من تعجب می كنم از ارتش ... برای اينكه يك ارتشی را ايشان - اين شاه - برای مقاصد خودش و برای مقاصد اربابهای خودش بد نام كرده است . الان در بين مردم ارتش بد نام است ؛ برای اينكه هر كاری كه اين می خواهد بكند، به وسيله اينها می كند؛ يا به وسيله ارتش می كند... اين تعجب دارد كه يك كسی كه اهل همين ملت است ، با ملت برای خاطر يك آدم كه خائن است بر اين ، و خودشان هم می دانند كه اين آدم خائن است ، يك ارتش ، خودش را ننگين كند، بد نام كند برای خاطر مقاصد يك آدم خائن كه می خواهد چند روز ديگر زندگی خيانت كار خودش را ادامه بدهد! اين تعجب دارد برای من . (113)
شاه به خوبی می دانست كه قدرتش نه از اراده ی عمومی ملت ، بلكه از نيروهای نظامی و امنيتی اش برخاسته است ، بنابراين او نه تنها ظاهرا فرمانده ی كل قوا به شمار می رفت ، بلكه در تمامی ابعاد و به معنای واقعی ، در ميان نيروهای انتظامی و امنيتی اعمال قدرت می كرد و فرمان های وی نه تنها دربرگيرنده ی سياست ها، بلكه شامل مسئوليت هايی بود كه در نظام های ديگر در اختيار رده های پايين تر قرار می گيرد. (114)
وظيفه ی فرماندهان نظامی نيز در تحقق بخشيدن خواست های شاه خلاصه می شد:
رژيم طاغوتی چون مبنايش بر استفاده های شخصی و رساندن انتفاع به كسانی كه ارتباطات خارجی با آنها دارد و می خواهد حفظ كند او را، ناچار آن رژيم به ملت خيانت می كند. می خواهد از چنگ ملت بربايد و به جيب خودش و اربابهايش بكند، چنانچه مشاهده كرديد و كرديم . از اين جهت ، آن رژيم می خواهد كه قوای انتظامی ، جوری تربيت بشود كه حفظ همان منافع او را بكند. و چون خيانتكار است ، از ملت می ترسد، و چون می ترسد، می خواهد كه يك قوايی درست كند كه ملت را بترساند. (115)

2. وابستگی نيروهای نظامی و امنيتی به اجانب و قدرت های استعماری

يكی از مسائلی كه امام (ره ) درباره ی نيروهای نظامی و امنيتی مد نظر داشته نيز درباره ی آن موضع گيری كرده اند، مسئله عدم استقلال اين نيروها و وابستگی آنها به اجانب بود. امام (ره ) بر اين باور بودند كه حاكميت پهلوی به لحاظ اين كه رژيم خود را فاقد استقلال سياسی می ديد و تثبيت و تحكيم پايه های قدرت سياسی خود را مديون قدرت های بيگانه و در راءس آنها امريكا می دانست ، تلاش می كرد سازمان های نظامی و امنيتی خود را نيز با كمك ، حمايت و دخالت آنها سازماندهی نمايد:
الان كدام دستگاه اساسی دولت ايران استقلال دارد؟ مهمتر از همه ، كه ايشان (شاه ) خيلی به آن می نازند، ارتش است كه ايشان تعريف می كند به اين كه ما در مقابل همه ی ابر قدرت ها، خودمان قدرت ديگری هستيم .
يكی چيزهايی كه در يك مملكتی اصلا بايد مستقل باشد، دنباله ی غير نباشد، دست غير در آن نباشد، عبارت از ارتش است . استقلال ارتش اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد و اجانب و كسانی كه خارج از مملكت هستند، در او دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد.
ارتش مستقل است ؟ يعنی تحت نفوذ نيست ؟ يا ارتش ما را الان به قولی چهل و پنج هزار مستشار امريكايی در ايران دارند اداره می كنند. الان ما يك ارتشی داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشد؟ ما حالا يك حكومت مستقل داريم ؟ ارتش ايران جوری است كه مال خود ايران است و برای خود ايران است ؟ برای اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است ، ارتش مال ملت است ؟ يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است ... .
ارتش يك ارتش وابسته به امريكا است و تحت فرمان مستشاران امريكايی است . اين ارتش كه در راءس همه ی چيزها است ، نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش می نازد، اين ارتش كه اين طور است نه اين كه در خدمت مردم و ملت است ، بلكه در خدمت امريكاست ، برای اين كه می كشد ملت خودش را برای اين كه منافع امريكا تحقق پيدا كند. (116)
بنابراين ايشان بر اين نكته تاءكيد داشتند كه شاه ، سازمان های نظامی و امنيتی كشور را به منظور تحقق اهداف حاكميت خود و حفظ منافع قدرت های بيگانه به كار می گيرد و از آنها به منزله ی ابزاری برای رويارويی با مردم ، حفظ نظام سلطنتی پهلوی و تثبيت پايه های تسلط قدرت های خارجی در ايران استفاده می كند؛ بر اين اساس ، ارتش و نيروهای نظامی ايران حكم دست نشانده آنها را داشتند و دارای هيچ نوع استقلال عملی نبودند:
اگر ما يك ارتش انگلی نداشتيم و يك ارتش مستقل داشتيم ، اجازه نمی داد كه اجازه مستشارها بيايند همه چيزها در تحت دستور آنها باشد؛ و اينها صاحب منصبهايشان جز آلت هيچ چيز نباشند. برای اينكه ارتش ما هم يك ارتشی (مستقل ) نيست ؛ همه اش در تحت نظر يك آدم است . (117)
بايد ارتشيان را آگاه گردانيد كه شاه و عمال سرسپرده او، شما را در راه مقاصد شوم خود و ابر قدرتها و (غارتگران ضعفا)، به خدمت می گيرند، كه حفظ منافع اجانب و همدستی با اسرائيل نمونه آن است . و كشته دادن و ننگ از آن شماست ، و حفظ مقام و ادامه ستمگری و غارتگری از آن او و ستمگران است . (118)
امام (ره ) با موضع گيری در زمينه ی وابستگی ارتش و نيروهای نظامی به بيگانگان و مستشاران امريكايی ، بر اين نكته كه بايد استقلال نيروهای نظامی را به آنها برگرداند، پافشاری می نمودند:
من به ارتش می گويم كه ما صلاح شما را می خواهيم . ما (نمی گوييم :) نمی خواهيم كه ارتش در دنيا باشد؛ ما می گوييم به شما نوكر نباشيد شما! مستشار امريكايی بر شما حكومت نكند، صاحب منصبهای اسرائيلی به شما حكومت نكند... ما فرياد می كنيم كه استقلال می خواهيم ، استقلال ارتشی می خواهيم ، ارتش ما استقلال ندارد. (119)
يكی از موارد ديگر كه امام (ره ) در آن مورد، از نيروهای نظامی و امنيتی انتقاد شديد می كردند، مسئله ی حضور، نفوذ و دخالت مستشاران نظامی خارجی از جمله امريكايی در ميان نيروهای نظامی و امنيتی بود كه امام (ره ) آن را يكی از بزرگ ترين معايب آن سازمان ها معرفی می كردند:
الان وضع نظامی ما و وضع ارتش ما يك وضع ارتش انگلی است ؛ ارتشی است كه تحت نظام امريكا و به نفع امريكا دارد اداره می شود و چهل و پنج هزار، پنجاه هزار - بعضی می گويند شصت هزار - از مستشاران امريكا و نفتخورهای امريكا ريخته اند به جان ما و در مملكت ما هستند. آنهمه پايگاهها برای خودشان در اينجا درست كرده اند؛ اشغال نظامی است مملكت ما، در اشغال امريكايی است . (120)
ايشان حضور مستشاران خارجی و بيگانه در ميان نيروهای نظامی ايران را امری مخالف احكام و دستورهای دينی قلمداد می نمودند و آن را زمينه ای برای تسلط عناصر استعماری و بيگانه بر مردم مسلمان ايران می دانستند و از طرف ديگر، اين مسئله را توهين به شخصيت خود افسران و درجه داران نظامی ايران را تعبير می كردند:
حضور مستشاران نظامی امريكايی در ايران به دنبال سياستهای ضد اسلامی و ضد ملی رژيم ايران است ، كه علاوه بر هزينه هنگفت آن ، كه بر ملت سنگينی می كند، آنان را چنان تسلطی بر ارتش و مقدرات كشور داده است كه شرف و حيثيت صاحب منصبان و درجه داران ارتش را به دست آنان لكه دار و نابود كرده است . (121)
امام (ره ) معتقد بود كه با آمدن مستشاران خارجی به ايران و حضور آنان در ارتش ، رژيم تلاش می كند كه استقلال عمل را از نيروهای ايرانی بگيرد و با گرفتن استقلال عمل از آنها و دادن رشته ی امور نظامی ايران به دست مستشاران خارجی ، غرور افسران و درجه داران ايرانی را بشكند و آنها را وابسته ی بيگانگان نمايد و حيثيت ارتش را از بين ببرد و آن را به يك ارتش ‍ مطيع و دست نشانده و تحت تسلط بيگانگان مبدل كند:
مستشارها آمدند برای اينكه در اينجا باشند؛ هم نظام ما را نظام انگل بار بياورند كه هست ، و هم اينجا مطالعات بكنند كه چه جور بهتر می شود اين لقمه چرب را خورد. (122)
ما اين همه مستشار می خواهيم چه كنيم ؟ اين مستشارها همه برای اين است كه حفظ كنند او را، غارت كنند ما را. حفظ اين ، برای غارت . خودشان هم می خواهند غارت بكنند. (123)

3. ساواك سازمانی برای اختناق

يكی از اقدامات ساواك ، ايجاد اختناق در كشور بوده است . به اين منظور حتی سخنرانی های روحانيون نيز مورد توجه و كنترل ساواك قرار داشت . امام خمينی (ره ) به اين عمل ساواك به شدت اعتراض می كنند:
امروز به من اطلاع دادند كه بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه می خواهيد بگوييد، يكی شاه را كار نداشته باشيد؛ يكی هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكی هم نگوييد دين در خطر است . اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه می خواهيد بگوييد.
خوب ، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم ، ديگر چه بگوييم ؟! ما هر چه گرفتاری داريم از اين سه تاست . (124)
يكی ديگر از وجوه اختناق در كشور، كنترل مطبوعات از سوی ساواك بوده است ، كه امام خمينی (ره ) در اين باره نيز به عملكرد ساواك اعتراض ‍ می كنند:
اين است وضع كشور مترقی ! اين است معيار دموكراسی شاه ! اين است حال مملكت آزاد مردان و آزاد زنان ! تاءسف از وضع مطبوعات ايران كه مستقيما زير نظر سازمان (امنيت ) اداره می شوند، و هر چه ديكته كنند می نويسند و هر تهمتی خواستند به هر مقامی می زنند. (125)

4. ساواك سازمانی برای سلب امنيت مردم

امام خمينی (ره ) ساواك را سازمانی معرفی می كند كه بر خلاف وظيفه ی قانونی خود، نه تنها به منظور حفظ آرامش و اقتدار ملی انجام وظيفه نمی كند، بلكه به منزله ی بر هم زننده ی امنيت جامعه عمل می كند. ايشان بر اين نكته تاءكيد كردند كه سازمان ياد شده آلت دست رژيم سلطنتی است و برای تثبيت و تحكيم پايه های استبداد فردی شاه حركت می كند و برای رسيدن به اين هدف خود و حفظ نظام سلطنتی حاضر است دست به هر اقدامی غير انسانی و خلاف قانون بزند:
اين سازمانهايی كه به گوش ما می رسد، سازمان مثلا چه و كذا. همه اش ‍ بازی است ؛ امنيت در كار نيست كه سازمان امنيت ايجاد باشد يا امنيت عمومی باشد. اينها همه باری بازی دادن مردم است . (126)

5. ساواك و انحراف افكار عمومی

به دنبال دستگيری حضرت امام و قيام مردم ايران در 15 خرداد سال 1342 ه ش سازمان اطلاعات و امنيت كشور، امام (ره ) را در پادگان عشرت آباد تهران زندانی كرد. در 11 مرداد 1342 ه ش ، سرلشگر پاكروان ، رييس وقت ساواك به ديدار امام (ره ) رفته ، از ايشان درخواست كردند كه از سياست دوری كند و از دخالت در امور سياسی پرهيز نمايند. بعد از اين ديدار، ساواك با تبليغات وسيعی اين گونه شايعه كرد كه امام عدم دخالت در سياست را پذيرفته است . امام (ره ) در اين باره موضع گيری كردند:
پاكروان به من گفت ، در همان روز آخری كه ديگر از حبس به حصر ما را آوردند، گفت كه سياست دروغ گفتن است . خدعه است . فريب است و (آخرين ) كلمه اش هم اين بود كه پدر سوختگی است . همين جا می خواست پدر سوختگی كند، يعنی می خواست كلاه سر من بگذارد. به او گفتم به اين معنا كه شما می گوييد ما هيچ وقت همچو سياستی را نخواستيم ، خدعه و فريب و از اين چيزها، بعد آمد بيرون و منتشر كرد در روزنامه كه ما تفاهم كرديم و فلان و اين كه دخالت در سياست نكند. من هم بالای منبر گفتم كه ايشان اين را گفت ، من هم اين را گفتم كه بيخود گفته . آنها می خواهند كه ماها با همين خدعه و فريب كه سياست خدعه است ، شما از سياست كنار برويد. سياست خدعه نيست ، سياست يك حقيقتی است . سياست يك چيزی است كه مملكت را اداره می كند. خدعه و فريب و اين ها نيست ، اين ها همه اش خطاست . (127)
يكی ديگر از اقداماتی كه سازمان امنيت به منظور انحراف افكار عمومی انجام می داد، دامن زدن به گرايش های چپ گرايانه در ميان جوانان بود تا بدين وسيله ، حركت مردم از اعتراض به اصل رژيم ، به مسائل فرعی منحرف شود. در اين باره نيز، امام خمينی (ره ) فريب كاری های ساواك را افشا كرده اند:
يك دسته از جوان های ما الان آلت دست واقع شدند؛ آلت (دست ) بعض بزرگترهايشان . آن هايی كه اين ها را به كار وا می دارند؛ آن ها از همان دستگاه سازمان امنيت و دستگاه اين ها هستند. اين ها كمونيست نيستند، اين ها كمونيست ساز هستند؛ يعنی آن ها اين جوان های ما را وادار می كنند به اين مطالبی به نفع شاه و به نفع امريكا، و اين ها خيال می كنند نه ، اين قضيه ، قضيه ی كمونيست است و قضيه ی توده ای است و اين ها. (128)

6. اعمال شكنجه از سوی ساواك

از نظر امام خمينی (ره )، كشورهای استكباری جهان و رژيم سلطنتی پهلوی ، ساواك را برای ايجاد اختناق در جامعه ، سلب آزادی های قانونی مردم و دستگيری و شكنجه ی آزادی خواهان و روحانيون مبارز در كشور ايجاد كرده اند. امام (ره ) در مقابل اقدامات ساواك در دستگيری ، حبس ، شكنجه و به شهادت رساندن نيروهای انقلابی مردم ايران ، اين چنين موضع گيری می كند:
چه می كشيدند ملت ما. سران ملت ، طبقات مختلف ، روحانيون ، روشنفكرها، دانشگاهيها، بازاريها، همه در رنج و عذاب بودند. و چه اشخاصی كه در زندانهای اينها كشته شد، با يك شكنجه های بسيار فجيع كه ما الان نمی توانيم تصور كنيم آن شكنجه ها را بكنيم . متخصص شكنجه از اسرائيل آورده بودند كه اسرائيلی ها تربيت كنند اشخاص شكنجه چی را و آنها شكنجه بكنند! بعض از روحانيون را آنطوری كه برای ما نقل كرده اند - پايش را اره كرده اند؛ و بعضيها را روی تاوه گذاشتند و برق را متصل كرده اند. (129)

ه . احزاب دولتی و نظام تك حزبی رژيم پهلوی و مواضع امام (ره )

به دنبال سقوط ديكتاتوری رضا خان و تبعيد وی از ايران و انتقال قدرت به محمد رضا شاه و باز شدن و باز شدن فضای سياسی كشور، زمينه برای شكل گيری و توسعه ی احزاب سياسی فراهم شد. در چنين فضايی بود كه احزابی هم چون حزب توده ، حزب وطن ،اتحاد ملی ، ايران و غيره پديدار شدند و در صحنه ی سياسی ايران تا كودتای 28 مرداد 1332 ه ش به فعاليت های خود ادامه دادند.
رژيم پهلوی ، بعد از كودتای 28 مرداد 1332 ه ش ، نظام سلطنتی خود را از حالت نظام اقتدار طلب نه چندان قوی ، به صورت نظام ديكتاتوری فراگيری درآورد. در اين ميان ، شاه تلاش نمود با دست زدن به اقداماتی در صحنه ی سياسی كشور خود را با عنوان رهبری مترقی و حاكميت پهلوی را به صورت رژيمی دمكراتيك و طرفدار فعاليت های آزاد سياسی مطرح نمايد. يكی از اقدامات نظام سياسی پهلوی در همين زمينه ، ايجاد احزاب سياسی بود. شاه در سال 1337 ه ش دستور تشكيل دو حزب مليون و مردم را صادر كرد. از نظر شاه ، با تشكيل و فعاليت اين احزاب ، ايران از نظر مجامع بين المللی نظامی دو حزبی تلقی می شد كه اين امر در آينده ، ثبات سياسی و اجتماعی ايران و دودمان پهلوی را تضمين می كرد. (130)
حزب مردم ، به رهبری اسدالله علم ، زمين دار بزرگ ايران و از سرشناس ترين خانواده های ايرانی ، هوادار انگليس و دوست دوران كودكی محمد رضا و حزب مليون به رياست دكتر منوچهر اقبال كه با افتخار، خود را نوكر شاه معرفی می كرد، تشكيل گرديد.
اين دو حزب ، هم چون احزابی سلطنت طلب مطرح شدند كه نقش ‍ مخالفان وفادار به نظام پهلوی را ايفا می نمودند.
رژيم پهلوی در ايجاد اين نظام دو حزبی ، از نظام سلطنتی انگلستان تقليد می كرد و اين طور برنامه ريزی كرده بود كه حزب مليون به منزله ی حزبی محافظه كار مطرح شده ، دولت را در دست بگيرد و در مقابل ، حزب مردم به صورت حزبی مترقی و ليبرال ظاهر شود و با استفاده از رقابت های حزبی ، سياست های دولت و حزب به اصطلاح رقيب را نقد كند و زير سؤ ال ببرد؛ اما اين دو حزب در مجموع به احزاب بله قربان و چشم قربان معروف شده بودند، (131) زيرا اين حزب آن قدر ساختگی بودند كه مردم به قلابی بودن آنها به طور كامل پی برده ، معتقد بودند كه برای شاه همان بهتر كه به كنترل ديكتاتورمآبانه خود ادامه داده ، ديكتاتوری اش را زير پوشش اين احزاب ساختگی مخفی ننمايد. (132)
سران نظام سياسی پهلوی ، با ايجاد اين دو حزب و با راه انداختن تبليغات وسيع داخلی و خارجی ، ايران را دارای نظام پارلمانی مبتنی بر رقابت های آزادانه ی حزبی معرفی می كردند كه در آن مردم در انتخاب نمايندگان واقعی خود آزاد گذاشته شده اند.
اما مردم ايران كه به خوبی به اين نكته پی برده بودند كه آزادی اين احزاب ، در چارچوب محدوده ای است كه خود شاه برای آنها تعيين كرده است . در حقيقت ، تصميمات اصلی اين احزاب از طرف شاه و درباريان وابسته اتخاذ می گرديد. در نتيجه نظام دو حزبی نه تنها بحران مشروعيت سياسی و مردم نظام پهلوی را از ميان بر نداشت و موجب جذب و جلب حمايت مردمی برای رژيم نشد، بلكه بدبينی بيشتر مردم به نظام را هم در پی داشت .
وقتی كه بعضی از اعضای حزب مردم ، در نقش حزب مخالف دولت در دوره ی نخست وزيری حسنعلی منصور، سياست هايی را نقد كردند كه دقيقا به خود شاه مربوط می شد، واكنش شاه كاملا روشن بود. يكی از منتقدان سياست های شاه و دولت ، ناصر عامری ، دبير كل اجرايی حزب مردم بود. بعد از مدتی ، ناصر عامری از دبير كل حزب بركنار شد و پس از چندی ، در حادثه ی تصادف رانندگی جان سپرد؛ (133) اما هيچ كس طبيعی بودن مرگ وی را باور نكرد.
بنابراين نظامی دو حزبی به وجود آمده به وسيله ی رژيم پهلوی ، چيزی جز انسان های بله قربان گو به بار نياورد. اين دو حزب سلطنت طلب ، در انتخابات مجلس بيستم كه در خرداد 1339 ه ش برگزار گرديد، صحنه ی انتخابات را به صحنه ی كشمكش مبتنی بر فريب كاری و تقلب در انتخابات مبدل كردند. اتهامات و شكايات مناطق مختلف ، به حدی زياد بود كه شاه با دست پاچگی انتخابات را متوقف و شريف امامی را به جای اقبال (رهبر حزب مليون ) به نخست وزيری منصوب كرد. (134)
اما در حقيقت هيچ يك از احزاب وفادار سلطنتی ، نتوانستند در انتخابات استقلال عملی از خود نشان دهند، زيرا هر دو، كاملا از شاه و فرمان های وی اطاعت می كردند و شخصيت مستقلی نداشتند. در واقع استبداد فراگير شاه ، حزب ايران نوين را جايگزين حزب مليون نمود و حسنعلی منصور، دبير كل حزب ايران را به نخست وزيری انتخاب كرد.
حزب ايران نوين ، در واقع برآمده از كانون يا مركز مترقی بود كه در اواخر دهه ی سی و اوايل دهه ی چهل به منظور تحقيق در مشكلات اقتصادی و اجتماعی ايران تشكيل شده بود و اعضای آن شامل تعدادی مهندس ، استاد دانشگاه و كارمند دولتی تحصيل كرده بودند. شاه اين حزب را تا حد يك وسيله ی سياسی برای پيشبرد مقاصد سياسی و اجتماعی رژيم خود تاءكيد مرد و موجبات ترقی آن را فراهم نمود تا در پرتو آن ، برنامه ها و اهداف خويش را به كرسی نشاند و به همين علت ، در سال 1340 ه ش اعلام كرد كه آن مركز مترقی تحت حمايت اوست . در همين سال بود كه مركز به حزب نوين ايران تغيير نام داد. (135)
در سال 1342 ه ش ، حسنعلی منصور، دبير كل حزب ايران نوين ، نخست وزيری را به دست گرفت و به سرعت ساير اعضای حزب ايران نوين به وزارت و مقام های مهم سياسی و اقتصادی دست يافتند؛ ولی نخست وزيری منصور مدت چندانی طول نكشيد، زيرا در بهمن 1343 ه ش ترور شد. بعد از ترور منصور، شاه بی درنگ نخست وزيری را به امير عباس ‍ هويدا سپرد كه دبير كل حزب ايران نوين بود. در همان حال ، حزب ايران نوين به رهبری خواجه نوری اكثريت را در مجلس به دست گرفت . (136)
در سال 1348 ه ش ، هويدا به سمت رييس اجرايی و رييس دفتر سياسی حزب انتخاب شد. اين امر باعث نزديكی هر چه بيشتر حزب دولت ايران نوين به دولت گرديد.
در همان سال ، حزب ياد شده ، شعب خود را در سراسر كشور گسترش داد و در انتخابات ساختگی انجمن های شهری ، اكثريت كرسی های شهرستان را از آن خود كرد.
بالاخره با اعلام دستور شاه مبنی بر تاءسيس حزب رستاخيز ملت ايران در يازدهم اسفند 1353 ه ش ، حزب ايران نوين به همراه حزب مردم ، در حزب واحد رستاخيز ادغام شدند.
اعتقاد به نظام شاهنشاهی و اجرای اصول انقلاب شاه و ملت ، از اهداف حزب رستاخيز بود. (137)
در توجيه علل تشكيل حزب رستاخيز، شاه استدلال نمود كه چون تعداد احزاب و گروه های سياسی ، موجب از دست رفتن فرصت های مساوی برای اشخاص لايق در احراز مقام ها و انحصار حزب اكثريت در احراز آنها گرديده است ؛ از اين رو به جای احزاب موجود، حزب واحدی تشكيل شد كه فرصت های مساوی را برای خدمت به مملكت در اختيار همگان بگذارد. (138)
محمد رضا شاه كه قبل از صدور دستور خود مبنی بر تاءسيس حزب رستاخيز، خود را طرفدار و حامی نظام دو حزبی معرفی می كرد و نظام تك حزبی را معادل ديكتاتوری می دانست ، (139) اعلام كرد:
من امروز اين پيشنهاد را می كنم كه رودربايستی در بين نباشد. يك كسی از قيافه يك نفر خوشش نمی آيد يا از يك كسی خوشش می آيد، برای اين كه هيچ كدام از اينها نباشد، ما امروز يك تشكيلات جديد سياسی را پايه گذاری می كنيم و اسمش را هم بد نيست بگذاريم يا رستاخيز ايران يا رستاخيز ملی . (140)
راهبرد تاءسيس احزاب دولتی و در نهايت ايجاد نظام تك حزبی راهی برای پر كردن خلاء ناشی از وجود بحران مشاركت مردمی بود. شاه با توسل به اين راهبرد، به كنترل همه جانبه ای دست می يافت كه كمتر خودكامه ی سنتی جامعه ای در عصر وی می توانست به آن دست يابد. در دوره ی نخست وزيری منوچهر اقبال ، نظام دو حزبی مليون و مردم تاءسيس شد. در دوره ی منصور، حزب ايران نوين بر پا گرديد و پس از كشته شدن او، امير عباس ‍ هويدا به رياست حزب ايران نوين رسيد؛ ولی هيچ يك نتوانستند كاری برای حل بحران مشاركت مردمی نظام سياسی پهلوی انجام دهند. حزب رستاخيز، در حقيقت محصول دوره ی رخوتی بود كه تا پانزدهم اسفند 1353 ه ش ادامه داشت . در اين روز، شاه در جلسه ای كه در كاخ نياوران در حضور هويدا، علم و معينيان ، رييس دفتر مخصوص شاه برگزار شد، هويدا را به دبير كلی حزب واحد رستاخيز منصوب و اساس نامه و مرام نامه حزب جديد را خود تدوين و اعلام كرد. اين حزب ، بر پايه ی سه اصل وفاداری به نظام شاهنشاهی و قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت استوار است . (141)
شاه با وجود ادعای ايجاد فرصت برای اكثريت مردم برای مشاركت در امور و قدرت سياسی ، مردم را به نام نويسی در حزب رستاخيز تهييج و تطميع می كرد:
كسی كه وارد حزب جديد سياسی نشود، دو راه در پيش دارد؛ چنين شخصی يا وابسته به يك سازمان غير رسمی است يا به حزب غير قانونی توده و به بيان ديگر يك خائن است . اين چنين فردی جايش در يكی از زندان های ايران است يا اگر مايل باشد می تواند همين فردا كشور را ترك كند، بی آن كه كه عوارض خروج بدهد و هر جا بخواهد برود. زيرا ايرانی نيست ، جزء ملت نيست و فعاليت های او، طبق قانون غير قانونی و مستوجب مجازات است . (142)
به طور خلاصه می توان گفت كه هدف نظام سلطنتی پهلوی از تشكيل و تاءسيس احزاب دولتی و فرمايشی ، استوار سازی پايه های ايدئولوژيكی رژيم و جلب پشتيبانی و حمايت مردمی برای كسب مشروعيت مردمی بود؛ از همين روی بود كه اين احزاب ، هيچ خطری برای نظام حاكم نداشتند. هيچ يك از احزاب موجود نمی توانند كشور را به انهدام بكشانند، زيرا اقدامات آنها تنها در سايه سلطنت انجام می گيرد. با پادشاه همه چيز را می توان كنترل كرد. (143)
در حزب رستاخيز، دبير كل ، بالاترين مقام اجرايی بود. نكته ی جالب توجه در حزب تازه تاءسيس ، اين بود كه رياست دفتر سياسی با نخست وزير بود و نخست وزير می توانست به غير از خود، تعدادی از وزيران كابينه را به تشخيص خود به عضويت دفتر ياد شده در آورد. بنابراين می توان به اين نتيجه رسيد كه در نظام تك حزبی جديد، هيچ گونه دوگانگی و جدايی بين حزب و دولت وجود نداشت . انتصاب نخست وزير به سمت اولين دبير كل حزب رستاخيز، نشانه ی آشكاری از وحدت حزب و دولت بود. (144)
در سال 1354 ه ش ، بعد از تشكيل كانون های حزبی و توسعه ی تشكيلاتی حزب در مراكز استان ها و شهرستان ها، حزب فعاليت های انتخاباتی خود را آغاز كرد. دولت وقت تا جايی كه ممكن بود ثبت نام و راءی گيری را اجباری كرد. حتی هويدا چندين بار اعلام نمود كه عدم ثبت نام و راءی گيری ، ايجاد زيان به حزب جديد محسوب خواهد شد و آنان كه شناسنامه هايشان عاری از اين نقش باشد، از خدمات اساسی مانند اجازه ی خروج محروم خواهند بود. شمارش نهايی انتخابات اين دوره مجلس آشكار ساخت كه با وجود بيشترين تعداد ثبت نام كنندگان در تاريخ انتخابات ايران (8/6 ميليون نفر)، تعداد شركت كنندگان (واقعی ) از نصف ثبت نام كنندگان كمتر بود. (145)
كثرت آرای باطله ، راءی گيری اجباری و سرانجام نحوه ی انتخابات اين دوره ی مجلس ، معلول رابطه ی حزب جديد با مجلس بود. داريوش ‍ همايون كه يكی از معاونان دبير كل حزب و از مؤ سسان آن بود، در اين زمينه چنين می گويد:
آنچه مجلس بيست و چهارم را از گذشتگانش جدا می كند، گذشته از شرايط انتخاب نمايندگان آن در شورا و سنا، آن است كه اين مجلس بايد در درون حزب رستاخيز كار كند... ميان مجلس و حزب و دولت تفاوتی نيست ... اصل آن است كه خط حزبی در هر حال نگه داشته شود. (146)
مجلس و دولت هر دو زير رهبری حزب رستاخيز و در راءس آن شاه قرار داشتند.
فراگيرندگی حزب به همين معنا بود، يعنی مجلس نقشی جز مهر زدن بر تصميم حزب نداشت . به عبارت ديگر، در مجلس ديگر موافق يا مخالف وجود نداشت كه مثل سابق توهم دو حزبی بودن را القا كند. نمايندگان به تعريف و تمجيد از رهبری های خردمندانه ی شاه و به تذكرات مبهم بسنده می كردند. شاه به كسانی كه از او انتقاد می كردند، می گفت كه حزب به دو جناح ليبرال ترقی خواه و ليبرال سازنده تقسيم شده است كه نماينده ی طرز فكر جامعه هستند. در انتخابات نمايندگان مجلس در هر حوزه ی انتخاباتی ، حزب رستاخيز به منظور احتراز از انتقاد يك نامزدی بودن انتخابات ، سه نامزد انتخاباتی معرفی كرد. پيش از آن ، هر مرد يا زنی كه مايل بود به نمايندگی مجلس انتخاب شود، بايد نامه ای به دفتر حزب می فرستاد. سپس اين نامه ها برای رسيدگی در اختيار ساواك گذاشته می شد و ساواك روی نامه ی نامزدهای نامطمئن قلم می كشيد. پس از آن ، حزب رستاخيز فهرست رسمی نامزدهای انتخاباتی را منتشر می كرد. هر نماينده ی مجلس ، كرسی نمايندگی اش را مديون ساواك بود و مجلس در نهايت امر چيزی نبود جز امتداد ساواك در دستگاه دولت . (147)
مواضع امام (ره ) در برابر احزاب دولتی و نظام تك حزبی را می توان بدين گونه تبيين نمود كه از ديدگاه امام (ره ) يكی از نقاط ضعف اساسی احزاب و تشكيل سياسی معاصر از زمان مشروطيت تا عصر حاكميت پهلوی دوم ، ريشه نداشتن آنها در بطن مردم جامعه ی ايران بود، يعنی اين احزاب بر اساس نيازها، انتظارات و ارزش های دينی و سياسی واقعی مردم ايران پايه ريزی نشده بودند تا در سايه ی آن بتوانند به خواسته های واقعی مردم ، جامه ی عمل بپوشانند. ايشان يكی از معايب اصلی احزاب و گروه های سياسی ايران را به شكل گيری آنها بر اساس خواسته ها و منافع قدرت های استعماری و به منظور ايجاد اختلاف ، تفرقه و چنددستگی بين مردم می دانستند. امام (ره ) در اين زمينه می گويند:
اين احزابی كه از اول مثلا شايد از مشروطه به اين طرف ، اين احزاب پيدا شده باشد، اين احزاب مختلفه خيال نكنيد كه من باب اتفاق يك دسته ای با هم جمع شدند و حزبی تشكيل دادند، اين با يك نقشه شيطانی (بوده )؛ قدرتهای بزرگ برای اينكه ايران را نگذارند با هم (متحد) بشوند، يك حزب درست كرده اسمش را اين گذاشته ، يك حزب درست كرده اسمش را آن گذاشته ؛ اين حزب با آن دشمن است ، آن حزب با اين دشمن است . احزاب (را) در بطن اين جامعه درست كرده اند، جبهه های مختلف درست كرده اند، و اين احزاب ... هم ، اينطور نيست كه آن كار خودش را بكند و راه خودش را برود به آن كار نداشته باشد؛ آن هم كار خودش را بكند به اين كار (نداشته باشد)؛ نه خير، با هم مختلفند. (148)
احزاب سياسی شكل گرفته در ايران ، از همان دوران انقلاب مشروطه به بعد، به جای تضمين مشاركت مردم ، با شكل دهی و جهت بخشی به افكار عمومی و حفظ روابط متقابل بين افراد جامعه و رهبران آن ، تا حد زيادی در زمينه ی تحقق منافع و اهداف قدرت های استعماری و عوامل آنها در داخل كشور عمل می كردند. احزاب در ايران به جای اين كه نقش تحقق مشاركت مردمی ، برآورده كردن انتظارات و خواسته های سياسی مردم را ايفا كنند، به منظور از بين بردن وحدت ملی و ايجاد اختلاف بين مردم حركت می كردند و قدرت های خارجی نيز از اين موقعيت به دست آمده نهايت استفاده را می بردند.
امام (ره ) درباره ی احزاب دولتی و فرمايشی تاءسيس شده در عصر حاكميت پهلوی دوم هم موضع گيری كردند و بر اين نظر بودند كه اين احزاب ، احزابی واقعی نيستند، زيرا كه به هيچ وجه به وسيله ی مردم جامعه و برای جلب مشاركت مردم و گروه های اجتماعی در تصميم گيری های سياسی جامعه شكل نگرفته اند. اين احزاب را خودسران نظام سياسی پهلوی ، برای پنهان كردن تشديد بحران های مشروعيت و مشاركت مردمی در جامعه و كاستن از آن علم كرده بودند. امام (ره ) اين گونه احزاب را احزابی دروغين و تحميلی تعبير می نمودند كه به زور به مردم جامعه تحميل می شد:
دولتها می آيند و می روند؛ هر دولتی هم می آيد يك حزبی درست می كند - هر دولتی . شما از آن وقت تا حالا هر چه ديديد، يكی حزب مردم درست می كند.
يكی حزب چی درست می كند، يكی حزب ايران نوين درست می كند، يكی حزب چه . هی حزب درست می كنند. اصلا در ايران حزب معنا ندارد... حزب زوری معنا ندارد. سجلهای مردم را از دهات می گيرند؛ رجوع كنيد به اين دهات ببينيد سجلهايشان را می گيرند و نامنويسی می كنند در حزب . اين بيچاره نمی داند ايران نوين اصلا يعنی چه ! اطلاع از اين ندارند، فضلا از اينكه آن اساسنامه را بفهمد؛ اصلا نمی فهمد اين بيچاره اساسنامه چيست . اين بيچاره ها را، اين بی دينها می خواهند جمع كنند در يك محيطی زنده باد بگويند؛ فقط همين . از اين جمعيت بدبخت بيچاره اين معنا را می خواهند كه اجتماع كنند، يك اجتماع انبوهی از جمعيتها بشود. (149)
امام (ره ) با انتقاد شديد از دولت های نظام سياسی پهلوی در زمينه ی تاءسيس احزاب دولتی و فرمايشی به منظور ايجاد مشروعيت مردمی ساختگی برای سرپوش گذاشتن به اعمال و عملكردهايشان ، اين احزاب دولتی را احزابی غير مردمی و آلتی در دست دولت مردان برای رسيدن به اغراض و اهداف سياسی خودشان معرفی می كند، كه اين مساءله فرق اساسی آن رژيم را با رژيم های حزبی و نمايشی بودن آن را نشان می دهد؛ به اين معنی كه در رژيمهای حزبی ، احزاب سياسی دولت ها و كابينه ها را تشكيل می دهند، ولی در رژيم شاه ، دولت ها بودند كه احزاب سياسی را به وجود می آوردند:
اول دولت تشكيل می شود؛ بعد كه دولت تشكيل شد و سرنيزه دستش ‍ آمد، شروع می كند حزب درست می كند. آن وقت هم يك حزبی است كه دولت از حزب پيدا شده ! دولت ما حزبی است ! دولت آقايان حزبی است ! آقا! اين را برای كی (چه كسی ) می گويی ؟! من آخوند می فهمم . (150)
امام (ره ) درباره ی حزب رستاخيز ملی هم از همان ابتدای تاءسيس و تبليغاتش ، موضع گيری كرده ، شكل گيری آن را از اساس كاری خلاف شرع و تشديد خفقان سياسی و استبدادی فردی و اغفال مردم دانستند و اعلام نمودند كه حاكميت پهلوی در سايه ی آن می خواهد بحران مشروعيت نظام سلطنتی خود را جبران نمايد. ايشان شركت مردم در آن حزب را بر ملت مسلمان ايران حرام اعلام كرد و در مقام يك مرجع تقليد و عالم دينی در برابر آن حزب ، از موضع شرعی برخورد نمود ود آن را از اساس ، مخالف اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران معرفی كرد و مخالفت با آن يكی از بارزترين موارد فريضه ی امر به معروف و نهی از منكر معرفی نمود:
نظر به مخالفت اين حزب (رستاخيز) با اسلام و مصالح ملت مسلمان ، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است ؛ و مخالفت با آن از روشن ترين موارد نهی از منكر است . و چون اين نغمه تازه كه به دستور كارشناسان يغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی ، از حلقوم شاه برخاسته تا كشور را بيش از پيش خفقان زده كند و راه را برای مسائلی كه در نظر دارند باز نمايند، و قوه مقاومت را بكلی از ملت سلب نموده و نفس را در سينه ها حبس سازند. (151)
امام (ره ) به خوبی اين نكته واقف بودند كه رژيم پهلوی ، مشروعيت سياسی و مشاركت مردمی خود را از دست داده ، دچار بحران گشته است . بنابراين برای كاستن از تشديد هر چه بيشتر اين بحران ها به زور و اجبار روی آورده ، می خواهد با تشكيل اين حزب ، زمينه را برای سركوب بيشتر مخالفان نظام و مردمی جلوه دادن اقدامات خود آماده كند:
قبلا بايد گفت شاه در اين پيشنهاد غير مشروع ، به شكست فاحش طرح استعماری ، به اصطلاح - انقلاب ششم بهمن و برخوردار نبودن آن از پشتيبانی ملت اعتراف نموده است . كسی كه بيش از ده سال است فرياد می زند كه ملت ايران موافق با اين انقلاب است و اسم آن را انقلاب شاه و ملت گذاشته ، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسيم كرده و می خواهد با زور سرنيزه برای خود موافق درست كند. اگر اين - به اصطلاح - انقلاب از شاه و ملت می باشد، ديگر چه احتياجی به حزب تحميلی است . (152)
امام (ره ) بعد از اين كه تشكيل و شركت در آن حزب را با توسل به ادله ی دينی و شرعی تحريم نمودند، در گام بعدی ، آن را مخالف قانون اساسی و موازين بين المللی معرفی كردند، زيرا می خواستند مردم را با زور سرنيزه و اجبار عضو آن نمايند:
درباره اين حزب - به اصطلاح - رستاخيز ملی ايران بايد گفت اين عمل - با اين شكل تحميلی - مخالف قانون اساسی و موازين بين المللی است و در هيچ يك از كشورهای عالم نظير ندارد. ايران تنها كشوری است كه حزبی به امر ملكونه تاءسيس كرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر كس از اين امر تخلف كند سرنوشت او يا حبس و شكنجه و تبعيد و يا از حقوق اجتماعی محروم شدن است . مردم محروم اين كشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام كنند. (153)
ايشان تاءسيس حزب فرمايشی رستاخيز، آن هم به فرمان و دستور شاه را ناقض قانون اساسی مشروطه و زايل كننده ی مقبوليت نظام سياسی ايران می دانست و معتقد بود اين امر ضمن تجاوز به حقوق و آزادی های قانونی مردم و ملت ايران ، زمينه را برای پايمال كردن ساير آزادی های مشروع مردم فراهم خواهد كرد:
شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می زند، در صورتی كه خود او در راءس مخالفين قانون اساسی و مشروطيت ، اساس مشروطه را از بين برده است ؛ كه نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخير است ... اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پايكوبی و جنجال در امری كه مخالف خواسته آنهاست نقض ‍ قانون اساسی است . (154)
امام (ره ) در نهايت ، حزب به اصطلاح فراگير رستاخيز ملی را با تمام تبليغاتش حزبی تو خالی و بی محتوا می دانستند كه در بطن مردم هيچ جايگاهی ندارد و بر خلاف الفاظ زيبای ظاهری اش ، حزبی تحميلی ، ضد مردمی و غير قانونی است .
وضع ما اينطوری است كه الفاظ خيلی جالب ... مثل حزب رستاخيز ديگر، حزب رستاخيز فراگير! كه در آنجا هم همان اولی كه اين حزب را به پا كردند، ما حرفهايمان را زده ايم ... حالا راجع به اين است كه اين فراگير بودنش محتوا نداشت . با زور يك عده ای از خودشان ، از سازمانی (ها) و اينها بودند. كه مردم قبول نكردند، بله نگفتند. آنها هم كه گفته بودند، معلوم شد همه زور بوده ... حالا شده يك حزبی كه ساير حزبها را به حزبيت می شناسند، اين را به حزبيت - اصلا - نمی شناسند! اين حزب فراگير! خوب شما ديديد كه راجع به اين حزب چقدر حرف زد اين آقا، چقدر! يكی از حرفهايش اين بود كه هر كه اين حزب را... قبول كند، قبول كرده ، هر كه قبول نكند، تذكره اش را بگيرد و برود! اينكه اهل اين مملكت نيست ! تمام اهل اين مملكت آنهايی هستند كه داخل اين حزب هستند! فراگير! اما محتوايش ‍ چه بود؟ محتوايش هيچ چيز. (155)

و. نهاد دولت و مواضع امام خمينی در برابر آن

مواضع امام خمينی در برابر دولت های رژيم پهلوی ، به گونه ای طرح شده است كه تحت دو عنوان عدم مشروعيت و مقبوليت مردمی و نا كارآمدی دولت شايسته ی بررسی است :

1. عدم مشروعيت و مقبوليت مردمی دولت ها

1 - 1 غير قانونی بودن دولت

يكی از دلايل مهم مخالفت حضرت امام با دولت های رژيم پهلوی ، غير قانونی دانستن آنها از سوی امام و عدم اتكای آنها به آرای ملت بوده است كه طبق قانون اساسی می بايست تمامی دولت ها مستند به رای ملت شده ، و نخست وزيران نيز از سوی مجلس انتخاب شوند؛ بر اين اساس چون مجلسين نمايندگان و سنا نيز به خاطر اين كه متكی به رای ملت نبود و شاه در آن ها اعمال نفوذ می كرد، انتخاب آنها نيز غير قانونی محسوب می شد:
دولت بختيار غير قانونی است ؛ برای اينكه شاه و مجلسين هر دو غير قانونی هستند. اما شاه ؛ برای خاطر رفراندم ملت در تاسوعا و عاشورا؛ و اما مجلسين ؛ برای اينكه به ملت اتكا ندارد و مجلسی بود كه شاه وكلای او را تعيين كرده است . (156)

2 - 1. عدم مقبوليت مردمی دولت ها

مقبوليت مردمی زمانی ايجاد می شود كه خواسته ها و تمايلات ملت در تصميم گيری های دولت ها تعيين كننده باشد. از نظر حضرت امام (ره )، دولت های رژيم پهلوی توجهی به مقبوليت و حمايت مردمی نداشته ، تصميماتی برخلاف خواسته های ملت اتخاذ می كردند كه اين امر منجر به جدايی ملت از آنها می گرديد، به گونه ای كه با شكست آنها دولت شاد می شد:
چرا از مرگ يك عالم ، عالم متشنج می شود، ولی از شكست دولت ، مردم چراغان می كنند؟! دولت بايد طوری باشد كه اگر شكست خورد، مردم عزا بگيرند و برای حفظش قيام كنند. (157)
در جای ديگر نيز می فرمايند:
ما می گوييم دولت ها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خير خواه ملت است ؛ ولی اگر ديدند اينطور نيست ، می گويند: كی باشد از بين برود؟ ای دولتها، ای بيچاره ها! فتح مملكت كه چيزی نيست - آن را هم كه الحمدلله نداريد - فتح قلوب مهم است . اگر می خواهيد بكنيد، اگر نخواستيد نكنيد؛ والامر اليكم . (158)

3 - 1. خيانت دولت ها

سو استفاده از نفوذ و قدرت سياسی به وفور در دولت های رژيم پهلوی به چشم می خورد. ميزان اين امر به اندازه ای شدت گرفته بود كه اقدامات دولت ها مستند به هيچ مجوز قانونی (حتی طبق موازين حكومت نبود. به همين خاطر اقدامات دولت ها به شدت از سوی حضرت امام انتقاد می شد و انواع خيانت ها و اعمال غير قانونی آنها را افشا می كرد:
اكنون كه مرجع صلاحيتداری برای شكايت در ايران نيست و اداره اين مملكت به طور جنون آميز در جريان است ، من به نام ملت از آقای علم ، شاغل نخست وزيری ، استيضاح می كنم : با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گرديد، و علمای اعلام و ساير مسلمين را مصدوم و مضروب نموديد؟ با چه مجوز علما و ساير طبقات را به حبس كشيديد كه جمع كثيری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجه مملكت را خرج رفراندم معلوم الحال كرديد؟ در صورتی كه رفراندم از شخص شاه بود - و بحمدالله ايشان از غنی ترين افراد بشر هستند.... (159)
نمونه ی ديگر سو استفاده از قدرت ، وضع قوانينی بود كه منافع مردم و كشور را در نظر نمی گرفت . در جايی كه در ظاهر قانون اعمال می گرديد، اين بار محتوا و موضع گيری قوانين بود كه باعث تضييع حقوق مردم و تقويت بنياد بی عدالتی می شد. در اين زمينه قانون معروف كاپيتولاسيون ، اين گونه با واكنش صريح امام (ره ) مواجه می شود:
آيا ملت ايران می داند در اين روزها در مجلس چه گذشت ؟ می داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنايتی واقع شد؟.... حيثيت دادگاههای ايران را پايمال كرد؟ به ننگين ترين تصويب نامه دولت سابق ، با پيشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت ، با چند ساعت صحبتهای سری ، راءی مثبت داد؟ ملت ايران را در تحت اسارت امريكايی ها قرار داد؟ اكنون مستشاران نظامی و غير نظامی امريكا با جميع خانواده و مستخدمين آنها آزادند هر جنايتی بكنند... پليس ايران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاههای ايران حق رسيدگی ندارند. چرا؟ برای آنكه امريكا مملكت دلار است ، و دولت ايران محتاج به دلار... (160)
امام خمينی در نامه ای به هويدا چهره ی واقعی دولت را كه با نام مشروطيت و اسلام سعی در ابقای خود داشت ، اين گونه تصوير می كند:
حكومت پليسی غير قانونی شما و اسلاف شما به خواست آنان كه می خواهند ملل شرق به حال عقب افتادگی باشند، حكومت قرون وسطايی ، حكومت سرنيزه و زجر و حبس ، حكومت اختناق و سلب آزادی ، حكومت وحشت و قلدری است . با اسم مشروطيت ، بدترين قرآن كريم و احكام آسمانی است ... (161)
اين موضع گيری قاطعانه ی امام در مقابل دولت پهلوی به جايی می رسد كه با اتكا به قدرت نهضت اسلامی ، خيانت شخص اول مملكت را با استناد به وقايع چنين بيان می كند:
نهضت اسلامی ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفايی را دارد طی می كند. شاه انواع تشبثات را می كند و كرده است . يك سنخ تشبثات او اين بود كه يك دولتی پيش آورد، يك دولت آشتی ! و دولت آشتی همان بود كه از زمان انعقادش تا حالا هزارها از جوانهای ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند، و می خواستند كه با صورت آشتی مردم را اغفال كنند... (162)

4 - 1. تعويض دولت ها برای حفظ رژيم

اقدامات پيش گيرانه ی حكومت پهلوی در اواخر عمر خود، برای بقای بيشتر، از چشم رهبر انقلاب اسلامی دور نماند.
اين اقدام با موضع گيری صريح امام توام شد، به گونه ای كه در مقابل تمام دولت هايی كه اعمالشان را مغاير اسلام و منافع ملت تشخيص می دادند، قاطعانه ايستادگی كردند:
آمد گفت به من كه خوب ، آن دولت كه با شما چه بود و چه بود و چه كرد و چه كرد. ما متاءسفيم ؛ خوب ، آن كه رفت . بحمدالله ، حالا يك دولتی آمده است كه اين اشخاصش بسياری شان ، پدرانشان روحانی بوده اند و متدينند و كذا و كذا و كذا. گفتم كه آقا، نه ما دشمنی با آن دولت داشتيم و نه عقد اخوتی با شما خوانديم ؛ ما به اعمالتان نگاه می كنيم ؛ ما اينجا مراقبيم ؛ اگر اعمال شما تكرار اعمال آنهاست ، همان طور كه با او مخالف بوديم و هستيم الی يوم القيامه و رويشان سياه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهيد شد. ما همانيم و مخالفت می كنيم . (163)
اين موضع گيری در مواردی چند تكرار گرديد:
تغيير دولتها تاءثيری در نهضت عمومی مردم ايران ندارد. دولتها، چه دولت نظامی باشند و چه دولتهای ديگر، نمی توانند مسائل را حل كنند؛ يعنی قيامی كه از مردم صادر شده ، اين قيام را بشكنند. (164)
توطئه جديد شاه ، يعنی انتصاب دولت نظامی برای كشتار بيشتر و تسليم مردم ايران است ، كه نه تنها راه برای شاه نيست ، بلكه هم شاه و هم حاميان وی را در بن بست بدتری قرار می دهد. (165)

2. نا كارآمدی دولت

منظور از نا كارآمدی دولت ، عدم توانايی آن در رفع معضلات اقتصادی و سياسی و بهبود اوضاع كشور و مردم است كه امام خمينی نسبت به آنها واكنش نشان داده اند.

1 - 2. نا كارآمدی اقتصادی

امام با استفاده از بيان مستقيم و صريح ، اين نقصان را متذكر شده اند؛ نقصانی كه ريشه در عدم تاءسيس صنايع اساسی و توليدی ، راه اندازی كارخانجات مونتاژ، صدور منابع اوليه و ترويج فرهنگ مصرف داشت :
جناب آقای هويدا، لازم است نصايحی به شماها بكنم و بعضی از گفتنيها را تذكر دهم ... شما در كاخهای مجللی كه در هر چند سال تغيير مكان داده و با ميليونها تومان خرجهای گزاف كه تصورش برای ملت ممكن نيست ، نشسته ايد و مخارج آن را از كيسه اين ملت بدبخت اخاذی نموده ايد و ناظر فقر و گرسنگی ملت ، ورشكستگی بازار، بيكاری جوانان فارغ التحصيل هستيد؛ ناظر اختلال وضع فلاحت و زراعت ،... (166)

2 - 2. نا كارآمدی دولت در حل مسايل روزمره

در اين زمينه اعتراض امام منتهی می شد به معضلاتی كه به نيازهای اوليه مردم مربوط بود. عدم توزيع صحيح نفت كه سوخت اصلی گرمايی در زمستان بود، اوضاع نامطلوبی را در كشور ايجاد كرده بود؛ آن هم برای كشوری كه خود از عمده ترين توليد كنندگان و صادر كنندگان نفت و گاز در جهان محسوب می شد.
اين بيچاره های گدا، اين مملكت مترقی ، كه امسال زمستانش ‍ دل ما را خون كرد؛ آن اصفهانش ، آن همدانش ، آن تهرانش ، آن قمش ، آن جاهای ديگرش . اين سرمای كشنده ، هيچ فكری كرديد برای اين بيچاره ها. (167)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

دوری از فساد
قرآن : ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ   (سوره روم ، آیه 41)ترجمه: فساد و پریشانی به کرده بد خود مردم در همه برّ و بحر زمین پدید آمد تا خدا هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که (از گنه پشیمان شده و به درگاه خدا) باز گردند.حدیث: امام صادق(ع) : سياتي علي النّاس زمان لا ينال الملك فيه الّا بالقتل و التّجبّر و لا الغني الّا بالغصب و البخل و لا المحبّه الّا باستخراج الدّين و اتباع الهوي؛... (اصول کافی ، ج2 - ص 91)ترجمه: به زودي زماني فرا مي رسد كه در آن به سلطنت رسيدن ممكن نيست، مگر با ...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید