فصل هفتم: دولت در انديشه خواجه نصيرالدين طوسى(3)

سياست نظامى

مراتب برخورد با دشمن

همان‏طور كه گفته شد بايد در اخذ برخورد قهرآميز و قلع و قمع دشمنان مراتبى را طى كرد.

در وهله اول اگر اميدی به اصلاح دشمن از جانب خودش باشد، بايد آن‏را مقدم كرد و اگر اميدی به آن نباشد، بايد خود به اصلاح امور بپردازيم و با گفت‏گو و مذاكره به منازعات خاتمه دهيم. اگر اين طريق هم كارساز نشد و او از دشمنی خود دست برنداشت، با وی قطع رابطه كنيم و اگر آن‏هم فايده ‏ای نبخشيد و دشمن هم‏چنان به دسيسه ها و توطئه های خود ادامه داده و به دخالت‏های سياسی يا نظامی و تحركات مرزی پرداخت، با شش شرط تصميم به سركوبی آن بگيريم: اول آن‏كه شرارت، ذاتی او باشد و با هيچ طريقی نتوان وی را اصلاح كرد؛ دوم آن‏كه بعد از تدبير و تأمل فراوان و به كارگيری روش‏های ياد شده، راهی جز برخورد مستقيم و قهرآميز نيابيم؛ سوم آن‏كه علم به اين‏كه اگر پيروز شد، به آن‏ها ستم نمی‏كند و در حد مقابله به مثل اكتفا می‏كند، داشته باشيم؛ چهارم آن‏كه چون هدف از جنگ، اشاعه خيرات و دفع شرور است، بايد دو امر از سوی دشمن بر ما محرز شود: 1) او خود به ارتكاب شرور و رذايل و از بين بردن فضايل و خيرات اظهار كند و 2) در عمل هم اقدام كرده باشد؛ پنجم آن‏كه در قلع و قمع و سركوبی او نبايد اقدام به اعمالی كنيم كه قبيح تلقی شده و از رذايل هستند، مانند خيانت كردن و عهدشكنی كه اين امور از مروّت و انسانيت خارج است و ششم آن‏كه بدانيم كه با سركوبی دشمن نتايج نامطلوب و مذمومی، چه در امور دنيوی و چه اخروی، مثل تقويت بی‏دينی و رواج شرارت‏ها ندارد:
«دفع ضرر اعدا را سه مرتبه بود: اول اصلاح ايشان فی انفسهم اگر ميسّر باشد و الاّ اصلاح ذات‏البين و دوم احتراز از مخالطت ايشان به بُعد جوار يا سفری دور كه اختيار كند و سيّم قهر و قمع و اين آخرِ همه تدبيرها باشد و با وجود شش شرط بر آن اقدام توان نمود: اول آن‏كه دشمن شرير بود به ذات خويش و اصلاح او به هيچ طريقی صورت نبندد و دوم آن‏كه به هيچ وجه از وجوه جز قهر خويشتن را از تعرّض او خلاصی نبيند و سيّم آن‏كه داند كه اگر ظفر او را بُوَد، زيادت ازين كه اين كس ارتكاب خواهد كرد، استعمال كند و چهارم آن‏كه اظهار قصد و سعی در ازالت خيرات از او مشاهده كرده باشد و پنجم آن‏كه در قهر او به رذيلتی، مانند خيانت و غدر موسوم نشود و ششم آن‏كه آن‏را عاقبتی مذموم چه در دنيا و چه در آخرت متوقّع نبود».(1)
با رعايت موارد ياد شده و ضرورت جنگ، اگر در سركوبی دشمن بتوان از طريق دشمن ديگری به مقصود رسيد، بهتر از آن است كه خودْ با او درگير شويم، زيرا اولاً: فرصت‏ها را غنيمت شمرده‏ايم و ثانياً: لازمه دورانديشی و تدبر و تعقل در اين طريق است، چرا كه از عوارض بسيار سنگين آن دوری می‏جوييم. اگر ناگزير از اقدام به جنگ شديم بايد جز نيت خير و رواج دين در پی چيز ديگری نبوده و از تفوق و تغلّب بر ديگران دوری جوييم. به‏عبارت ديگر، هدف كشورگشايی و فتوحات و غلبه بر ديگران نداشته باشيم، زيرا چيزی جز رواج شرور و مفاسد و ايجاد هرج و مرج به ارمغان نمی‏آورد.
بعد از جنگ بايد خود را استوار و محكم گرداند و نسبت به دشمن سوء ظن حمله به خود را داشته باشيم و بر حمله و جنگ اقدام نكنيم، مگر آن‏كه به پيروزی بر او مطمئن باشيم. لشكری را كه در آن اختلاف وجود دارد؛ يعنی همگان در آن به مبارزه اعتقاد ندارند، نبايد به جنگ دعوت كرد. محقق طوسی برای يك لشكر و سپاه مفيد چهار شرط بيان می‏كنند:
«اول آن‏كه با يك‏ديگر متفق باشند؛ دوم آن‏كه با پادشاهان يك‏دل (باشند) سوم آن‏كه جز به فرمان پادشاه كار نكنند (و) چهارم آن‏كه مردان كار باشند و آداب سلاح آموخته و هركس كه در و اين چهار شرط نبود، لشكر را نشايد و اگر به ميان لشكر درآيد لشكر را به زيان برد».(2)

صفات فرماندهی

برای آن‏كه يك سپاه ويژگی‏های ياد شده را داشته باشد، بايد از نيروهای شجاع و افراد كارآزموده و ماهر در كاربرد سلاح‏های جنگی استفاده كند و فرماندهِ لايقی در رأس لشكرش باشد تا به دقيق‏ترين و مدبّرانه ‏ترين تدابير و سياست‏های جنگی دست يابد. محقق طوسی صفاتی را برمی‏شمارد كه يك فرمانده سپاه و لشكر بايد آن‏ها را داشته باشد كه عبارت‏اند از:
1) شجاعت: يكی از اجناس فضايل، شجاعت است. برای افراد سپاهی، بايد كسی را برگزيد كه شجاع باشد و شجاعت، به آن است كه قوه غضبيه خود را عاقلانه به ‏كار گيرد تا نه بترسد و نه جسورانه و بی‏باكانه وارد كارزار شود و طريق شناخت شجاعت او، شهرتی است كه وی در ميان افراد شجاع كسب كرده است.
2) تدبيرگری: فرماندهِ لشكر بايد از فكر صحيح و تدبير سليم برخوردار باشد تا بتواند از قوه دفاعی خود و ابزارهای آن در طريق صحيح و كارآمد استفاده كرده و به مقصود برسد و او را موصل به مطلوب باشد هم‏چنين بتواند انواع توطئه ها، حيله ها و دسيسه ها را عليه دشمن به كار گيرد.
3) تجربه: فرماندهِ لشكر بايد علاوه بر برخورداری از علوم و تدابير نظامی به كاربردهای فنون و تاكتيك‏های نظامی به اندازه كافی آشنا باشد تا با تكرار آن‏ها تجربه كافی را كسب كند.
«اول آن‏كه شجاع و قوی دل باشد و بدان صفت شهرتی تمام يافته و صيتی شايع اكتساب كرده و دوّم آن‏كه به رأی صايب و تدبير تمام متحلّی باشد و انواع حيل و خدايع استعمال تواند كرد و سيّم آن‏كه ممارست حروب كرده باشد و صاحب تجارب شده».(3)

زمان كاربرد سلاح جنگی

مادامی‏كه بتوان با تدابير درست سياسی - نظامی و به كارگيری حيله های متعدد، در ميان دشمن تفرقه ايجاد كرد و از درون آن‏را از هم پاشيد، نبايد دست به سلاح برد، زيرا اقتضای حكمت و دورانديشی چنين است. خواجه طوسی از قول اردشير بابك چنين بيان می‏كند:
«استعمال عصا نبايد كرد آن‏جا كه تازيانه كفايت بُوَد و استعمال شمشير نبايد كرد آن‏جا كه دبّوس به ‏كار توان داشت، و بايد كه آخر همه تدبيرها محاربت بُوَد كه آخرالدّواء الكیّ».(4)
يعنی مادامی‏كه بتوان از تازيانه برای تنبيه استفاده كرد، نبايد به عصا تمسك جُست و آن‏جا كه بتوان چماق را به ‏كار برد، نبايد از شمشير استفاده كرد و بايد جنگ، آخرين مرحله درمان بلا و دفع دشمن باشد. اگر بتوان در دور كردن خطر دشمن از انواع حيله ها، ترفندها و نامه ‏نگاری‏هایِ به دروغ استفاده كرد، بايد كه از جنگ و درگيری مستقيم دوری جُست. اما عهدشكنی و خيانت كردن به هيچ‏وجه و در هيچ شرايطی جايز نيست. بايد به آثار و پی‏آمدهای جنگ نيز توجه كرد؛ هم به آثار اقتصادی آن، نظير سود و ضرر تُجّار كه آنان نقش خاصی در اقتصاد يك كشور دارند و هم به از بين رفتن ابزار و آلات جنگی و تلفات انسانی توجه كافی داشت.

مكان و موقعيت جنگی

در انتخاب ميدان جنگ بايد به دو امر توجه داشت‏(5): يكی رعايت حفاظت، حتی آن‏جا كه دارای موقعيت و موانع طبيعی مناسب باشد؛ برای مثال در جايی‏كه اطراف آن كوه باشد و دشمن نتواند بر آن‏جا تسلط يابد، بايد به ايجاد موانع مصنوعی پرداخت تا تسلط دشمن را ناممكن يا بسيار مشكل كند. به نظر محقق طوسی يكی از اموری كه موجب موفقيت پادشاهان در امور كشورداری است و از آداب و رسوم آنان محسوب می‏شود، تدبير نيكو نسبت به جنگ و مردان جنگی و انتخاب جای مناسب برای حرب می‏باشد.(6)
نكته ديگری كه بايد در انتخاب ميدان اجتماع لشكر در نظر داشت، استفاده از خندق و حصار و ايجاد خط دفاعی است كه بايد آن دو را فقط در وقت اضطرار به كار برد، زيرا ممكن است چنين موانعی عليه خود استفاده شود و يا دست‏يابی دشمن بر آن‏ها، موجب سلطه يافتن دشمن بر خود شود.

اخلاق جنگی

اگر در جنگ، افرادی برجستگی خاصی از خود در به كارگيری فنون و ادوات جنگی و شجاعت نشان دادند، بايد آن‏ها را مورد تشويق‏های مادی و معنوی قرار داد؛ برای مثال به ايشان عطا و بخشش كرد و يا در ميان سپاهيان به ‏عنوان فردی شجاع و ممتاز معرفی شده و از آن‏ها قدردانی و تشكر شود تا هم تشويقی برای بروز بيش‏تر استعداد بوده، هم تكرار اين‏گونه شجاعت‏ها و لياقت‏ها از ايشان توقع باشد و هم ديگران در به ‏كارگيری از توانمندی‏هايشان تشويق شوند.
خواجه طوسی از جمله موارد خرج خاصه پادشاه را از اموال خود، عطايا و بخشش‏هايی می‏داند كه سلطان را به نوعی خدمت می‏كنند(7) و روشن است كه افرادی كه در جنگ و دفاع از مرز و بوم و حكومت از خود شجاعت نشان می‏دهند، برای سلطان و دولتی كه در آن زمان قدرتش بيش‏تر قدرت نظامی است، بسيار بااهميت است؛ از اين‏رو، پادشاهان موفق، در حكومت‏داری چنين می‏كردند.
خواجه در نصايح خود به «اباقاخان» پسر هولاكو، به دل‏جويی كاردانان و اميران لشكر و التفات و مهربانی كردن به افراد صاحب منصب و لزوم تهيه تداركات لشكر برای دل‏خوشی آن‏ها(8) سفارش می‏كند. هم‏چنين به وی می‏گويد كه افراد شايسته را بر رأس لشكر بگمارد، زيرا با وجود افراد شايسته بر مسند امور است كه پادشاهی قرار می‏گيرد و اموال بسياری به‏ دست می‏ آيد. بايد دارای ثبات رأی و نظر بود تا تزلزلی در دل سپاهيان راه نيابد و در عين حال از بی‏باكی و تهور و از ترس و بزدلی نيز پرهيز كرد تا تدابير نظامی حكيمانه هميشه جاری و سيره سران نظامی شود. دشمن را نبايد خوار و كوچك پنداشت، زيرا از دورانديشی به دور است. هميشه بايد نيروها را با ساز و برگ‏هايشان برای مقابله با دشمن آماده كرد تا نيروهای لشكر آن‏را خوار تلقی نكنند. چه بسا دشمن فی‏ الواقع قوی بوده و حمله خود را آغاز و ضربه ناخواسته را وارد كند.

آداب بعد از جنگ

زمان پيروزی بعد از جنگ، مهم‏تر از زمان جنگ و قبل از آن است، زيرا دشمنی كه زخم خورده، همواره به دنبال انتقام‏گيری است؛ از اين‏رو، در دفع حمله های احتمالی دشمن بعد از بازسازی خود و خنثی كردن توطئه های خطرناك او بايد تدبير كرد.

رفتار با اسرای جنگی

اگر در حين جنگ عده‏ای از سپاه دشمن به اسارت درآمدند، علاوه بر اين‏كه وجدان بشری اقتضا دارد كه آنان به قتل نرسند، منافع زيادی را برای كشور پيروز ممكن می‏سازد؛ نظير استفاده از توانايی‏های بدنی و فكری و مهارت‏های آنان و هم‏چنين مبادله آنان در ازای اخذ مال و يا امتيازات سياسی، فرهنگی و نظامی:
«و تا ممكن بُوَد كه كسی را زنده اسير توان گرفت، نكشد، چه در اَسْر منافع بسيار بود، مانند سَبْی كردن و رهينه داشتن و مال فدا كردن و منّت نهادن».(9)
همين‏طور نبايد با اُسرا با عداوت و تعصب برخورد كرد، زيرا بعد از پيروزی بر آنان، در حكم بندگان و رعيت‏اند و بايد با آنان خوش رفتاری كرد. خواجه طوسی از قول حكما نقل می‏كند كه به ارسطو خبر دادند اسكندر بعد از پيروزی بر دشمن دست از كشتار برنداشته و همه را از دم تيغ گذرانده است، وی به حالتی عتاب‏آميز به او نوشت:
«اگر پيش از ظَفَر معذور می‏بودی در قتل دشمنان خويش، بعد از ظَفَر چه عذر داری در قتل زير دستان خويش؟»(10)
از طرفی، شأن ملوك اقتضا دارد كه بر زيردستان، بندگان و رعايا عفو داشته باشد، زيرا عفو از ملوك شايسته‏تر است و اگر عفوی بعد از قدرت و غلبه يافتن صورت گيرد، قابل تحسين و ستايش است و از عفو قبل از قدرت شايسته‏ تر می‏باشد. شاعر نيز چنين گفته است:
سَاَكْرِمُ نَفْسیِ الصَّفْحَ عَنْ كُلِّ مُذْنِبٍ
وَ اِنْ كَثُرَتْ مِنْهُ عَلَیَّ الْجَرائِمُ
وَ مَاالنَّاسُ الاّ واحِدٌ مِنْ ثلثة
شَريفٌ و مَشْرُوفٌ وَ مِثْلٌ مُقاومٌ
فَاَمَّا الَّذی‏ فَوْقی‏ فَاَعْرِفُ قَدْرَهُ
وَاَتْبَعُ فيهِ الْحَقَّ والْحَقُّ لازِمٌ
وَاَمَّا الَّذی‏ دُونی‏ فَاِنْ قالَ صُنْتَ عَنْ
اِجابَتِهِ عِرْضی‏ وَ اِنْ لامَ لائِمٌ
وَاَمَّا الَّذی‏ مِثْلی‏ فَاِنْ زَلَّ اَوْ هَفا
تَفَضَّلْتُ اِنَّ الْفَضْلَ بِالْحَقِّ حاكِمٌ‏(11)

سياست دفاعی‏(12)

اگر در جنگ به‏جای حالت تهاجمی، حالت تدافعی بگيريم و جنگ را دشمن آغاز كند، و با داشتن تدابير و ابزارهای دفاعی لازم، بتوانيم مقاومت كنيم بايد با استفاده از انواع كمين‏ها و شبيخون‏ها دشمن را پشيمان كرد و به سرِ جای خودش نشاند، زيرا اكثر جنگ‏هايی كه در خود شهر اتفاق افتاده، به شكست منجر شده است. اما اگر توان مقاومت نباشد، بايد با ايجاد خندق و قلعه ها و هر مانع ديگری كه باعث عدم نفوذ دشمن شود، به تدبير پرداخت و نيز اگر زمينه صلح فراهم باشد بايد در طلب آن از بذل مال و صور گوناگون حيله ها دريغ نكرد.

نتيجه ‏گيری

در پايان نتيجه می‏گيريم كه آن‏چه يك دولتِ كارآمد در خط و مشی‏های سياسی، طرح و برنامه های كوتاه و بلند مدت و سياست‏گذاری‏های خُرد و كلان خود نياز دارد تا علاوه بر كارآمدی، دولتی پويا و با ثبات و با قوام بوده و هم ملتی را رهبری كند كه در بستر جامعه سياسی خود به انواع كمالات نظری و عملی دست يافته‏اند، اتخاذ سياست فاضله (امامت) است كه كارويژه آن «شيوع خيرات عامه» می‏باشد كه با جاری ساختن آن‏ها در جامعه، زمينه تخلق افراد به انواع كمالات نظری و عملی فراهم می‏شود.
استحقاق يك دولت در رهبری جامعه، امت و جامعه جهانی در رفتن به‏سوی كمالات و نيل به سعادات است و به منزله طبيبی می‏باشد كه هم توانايی علاج عالم را دارد اگر عالم به انواع امراض، ناهنجاری‏ها، گرفتاری‏هاو بحران‏ها مبتلا باشد و هم می‏تواند به عالم سلامتی ببخشد، اگر در مسائل فرهنگی، سياسی اجتماعی، اقتصادی و پيكره كلی جامعه صحت داشته باشد. دولتی می‏تواند چنين باشد كه سياست‏گذاری‏های اساسی و نظری خود را براساس حكمت انجام دهد، زيرا قوام جوامع به وجود قدرت فائقه دولت و سلطان بوده و قوام وی به سياست و تدابير سياسی است و قوام سياست به حكمت می‏باشد و سياست‏های عملی وی براساس نظم سيره عملی و عدالت و احسان به زيردستان و فرمانبران خود باشد و بدين منظور قوانين عدالت‏آور را در ميان اصناف مردم جاری كرده و بر احوال و افعال و تعيين شأن و جايگاه آن‏ها و احسانِ به زيردستان بپردازد و در رفتارهای خود با ديگران؛ چه با آنان كه بر وی تأثير می‏گذارند و چه آنان كه وی بر آنان تأثير می‏گذارد، اعم از اصناف مردم، مشاوران و معاونان، زنان و فرزندان خود، تمامی افراد حقيقی و حقوقی، نهادها، ارگان‏ها و مؤسسات فرهنگی، سياسی و اقتصادی، مدبرانه و حكيمانه عمل كند تا هم جامعه به ثبات برسد و از قوت و قوام لازم برخوردار شود و هم دشمنان نيّت سوء و تجاوز به خود راه ندهند.

خاتمه

محقق طوسی شناخت را ادراك حقايق اشيا می‏داند كه مدرك آن نفس ناطقه انسانی است و كمال چنين شناختی در اظهار آن در عمل و نظر به ادراك حقايق و تخلق به ملكات نفسانی و فضايل می‏باشد. چنين معرفتی در شخص حكيم الهی و امام جمع شده و ديگران به ميزان استعدادهايشان از آن دو بهره ‏مند می‏شوند. در نظريه معرفت‏ شناسی سياسی وی حس و قوای آن مبدأ اول ادراكات در علوم كلی و جزئی و از جمله سياست و پديده های سياسی می‏باشد و اگرچه ادراكات آن مفيد حكم كلی نيست، هيچ معرفتی بدون آن كسب نمی‏شود و عقل به ‏عنوان مدرك كليات اعم از قوانين نظری و عملی و سياسی و غيرسياسی می‏باشد. وحی نيز از ديگر منابع شناخت است كه معارف فراتر از حس و عقل را به‏ دست می‏دهد. هم‏چنين دل از ديگر منابع شناخت محسوب می‏شود كه اهلش از فيوضات الهی برخوردار می‏شوند.
هر يك از منابع ياد شده ابزارهای خاص خود را دارند؛ برای مثال استقراء، تجربه و تمثيل در معارف «تجربی» به ‏كار گرفته می‏شوند و قياس و استدلال در معرفت «عقلی» و نقل، استناد و استشهاد در معرفت «وحی‏ای» و تزكيه نفس در معرفت «اشراقی» به ‏كار می‏روند؛ بنابراين، خواجه طوسی قائل به معرفت‏های مختلف حسی، عقلی، وحی‏ای و اشراقی است كه هر كدام حوزه خاص خود را دارد.
خواجه طوسی حكمت الهی خود را بر اساس «دريافت‏های عقلی و وحی‏ای» بنيان نهاد و فلسفه سياسی را براساس اعتقاد به بنيادهای نظری پی‏ريزی كرد كه هر يك پايه‏ای از پايه های حكمت عملی و مدنی وی را تشكيل می‏دهند. وی قائل به وجود رابطه‏ای مستقيم بين «هست و نيست»ها و «بايد و نبايد»ها بوده و معتقد است كه آن‏چه از طريق عقل عملی به ‏عنوان مجموعه ارزش‏ها و «حسن و قبح»های عقلی عملی و مدنی و سياسی رسيده، در ارتباط با معارفی است كه حكيم الهی از طريق قوه عاقله و منبع وحی دريافت كرده است. وجود چنين بنيادهايی است كه حكيم الهی (امام) را وا می‏دارد كه برای رساندن انسان به كمالات خود و ارزش‏های انسانی در جامعه سياسی گام بردارد.
وی با اصل پذيرش واقعيتی برای جهان هستی، خداوند را مبدأالمبادی موجودات و علت‏العلل پديده های سياسی و غير سياسی می‏داند و لازمه آن قابليت قانون‏مندی پديده های عالم، از جمله پديده های سياسی است. و قائل است كه جعل قوانين تشريعی برای «انسانِ مختار» بوده و هست، و انسان با اختيار موجب می‏شود كه پديده های انسانی هم، اختياری شوند؛ مثل عدالت، حكومت، جنگ، صلح و... .
وجود پيامبران و امامان معصوم(ع) به ‏عنوان حلقه های اتصال عالم بالا به پايين، دريافت وحی و فرامين الهی و تشريع و تقنين جامعه بشری و انسانی، بنياد ديگری است كه وی فلسفه سياسی خود را بر آن نهاده است.
بنياد ديگر فلسفه سياسی خواجه طوسی، اصل عدالت است كه يكی از اصول محوری در سياست، قانون‏مندی و قانون‏مداری می‏باشد و حاصل آن تعادلی است كه جامعه مدنی را در بر می‏گيرد و سياست را به علت غايی خود؛ يعنی نيل به سعادت ابدی كه غايت الغايات (معاد) است، می‏رساند.
اصل ديگر، اصل لطف است كه براساس آن عالم بالا (معقولات) با عالم پايين(محسوسات) اتصال معنوی می‏يابد و شيوه آن چنين است كه اين حلقه اتصالی از بالا به نبی و امام می‏رسد و در محور نبوت و امامت، الطاف خداوند به بشر جاری و ساری می‏شود. چنين بشری با داشتن نفس حيوانی و انسانی، دو جهت مادی و معنوی، زمينی و آسمانی و در نهايت، شيطانی و الهی پيدا می‏كند و با برخورداری از چنين ماهيتی، استعدادهای كمالی می‏يابد كه در ابتدا به‏صورت قوه و استعدادند، اما با رشد، تربيت و سياست از قوه به فعل در می‏آيند و انسان واقعيت‏دار و هدفمند به اعتبار هدفش غايتی را برای خود منظور كرده است؛ چنين انسانی در رسيدن به غايتش نياز به زندگی جمعی دارد تا با همكاری و هم‏ياری به رفع نيازهای طبيعی و ضروری بپردازد و با رفع آن‏ها زمينه های بروز استعدادهای كمالی خود را فراهم سازد؛ بنابراين، انسان «مدنی بالطبع» است. لازمه چنين زيستی «تمدن» است كه از تعاون، همكاری، هم‏ياری و تشكيل نهادهای لازم به‏ دست می‏ آيد و جا و مكانی را كه چنين معاونت‏هايی صورت می‏گيرد، «مدينه» می‏گويند.
افراد چنين اجتماعی گرايش‏ها، بينش‏ها و دواعی گوناگونی دارند كه آنان را به سوی تجاوز به حقوق ديگران تحريك می‏كند و در صورت عدم وجود اهرم‏های تعديل كننده، تعاون و اجتماع آنان مملو از ظلم و فساد شده و در معرض خطر نابودی قرار می‏گيرد. راه پيش‏گيری از تجاوزها و ظلم و فسادها از طرفی و ادامه تعاون ميان افراد، گروه ها و طوايف مختلف اجتماع از طرف ديگر تدبيری است كه بايد صورت گيرد تا هركس و هر گروه و طايفه‏ای در جايی كه استحقاق آن را دارد، قرار گيرد. چنين تدبيری كه به جامعه نظم و امنيت بخشيده و آن را برای رشد و توسعه به‏منظور تعالی انسان آماده می‏كند، در انديشه سياسی خواجه طوسی «سياست» ناميده می‏شود و وجه روآوری به چنين تدبيری و ضرورت آن، خودِ انسان است؛ بنابراين، نه تنها كه انسان مدنی بالطبع است، روآوری به سياست نيز از طبع او برمی‏خيزد و بالطبع «سياسی» می‏باشد و چنين سياستی بايد در بستر اجتماع در جهت دادن به گرايش‏ها و بينش‏ها و رسيدن به معارف و مصالح عالیِ وی صورت گيرد و به تعديل كشاندن قوای شهويه و غضبيه و تحريكات آن‏ها، تحصيل معارف حقه و پی بردن به حقايق عالم هستی به قدر وسع بشری بيانجامد و او را در زمين خليفه خدا گرداند. پس مدنی بالطبع بودن انسان، انسان را به زندگی جمعی می‏كشاند و زندگی جمعی بدون تدبير و سياست محقق نمی‏شود و طبق اين‏كه چه اموری انسان را به زندگی جمعی و مدنی می‏كشاند، سياست آن نيز به همان منشأ می‏شود؛ بنابراين، اگر وجه گرايش طبعی انسان را به زندگی جمعی، رفع نيازهای اوليه و ضروری بدانيم، گرايش به سياست امور نيز از همين جا منشأ می‏شود.
محرك افعال و رفتارهای انسان در اين مرحله از حيات جمعی، غرايز و اميال آن‏ها است كه بايد با سياست به تنظيم و تعديل تحريكات آن‏ها پرداخت تا مانع ايجاد تعارض و تضاد منافع ميان افراد اجتماع سياسی شود و از تعدی و تجاوز به حقوق يك‏ديگر و مفاسد حاصل از آن پيش‏گيری كند و در عين حال بايد به ايجاد ارتباطات بيش‏تر و وابستگی‏ها و حتی هم‏بستگی‏های متقابل و مستمر و مستحكم پرداخت. از طرفی رفع نيازهای اوليه، استمرار ارتباطات، وابستگی‏ها و هم‏بستگی‏ها، نيازهای فراطبيعی و معنوی و رشد استعدادهای انسانی را به وجود می‏آورد و به تناسب چنين رشد و تحولی چنين نيازهايی خود، نيازهای اوليه ديگری در اين سطح از زندگی جمعی بشری محسوب می‏شود كه تدبير و سياست ديگری را می‏طلبد. نيازهای اين سطح از حيات جمعی برای رشد گرايش‏های معنوی غيرطبيعی و ماورايی، اعم از الهی يا شيطانی كه در حقيقت و ماهيت انسان به‏ طور قوه و استعداد نهاده شده، می‏باشد و با سياست (الهی يا شيطانی) در حيات جمعی به فعليت می‏رسد.
رسيدن به چنين سياستی، روابطِ افراد و گروه ها را پيچيده ‏تر كرده و وابستگی افراد را زيادتر كرده و نهادها، سازمان‏ها و مؤسسات برای تأمين نيازها، پيچيده‏تر و عميق‏تر شده و در نتيجه، سياست چنين اجتماعی عميق‏تر، دقيق‏تر و پيچيده‏تر می‏شود و بايد از استنباطات عقل عملی برای تنظيم قوانين كلی كمك گرفت تا حركت عمومی جامعه را به‏سوی حكمت عملی جهت داده و اجرای آن‏ها به رشد استعدادهای كمالی مجبول در انسان بيانجامد؛ چه آن دسته از استعدادهايی كه ماهيت بينشی و نگرشی دارند و دنبال كسب و كشف حقايق پديده های عالم هستی و معارف حقيقی‏اند و چه استعدادهايی كه ماهيت گرايشی و ارزشی دارند و به دنبال كسب فضايل معنوی و كمالی هستند.
چنين سياستی بايد با تعيين هدف و غايت برای خود كه اجرای عدالت براساس حكمت عملی است، با طراحی‏ها، برنامه‏ريزی‏ها و سياست‏گذاری‏های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به تأسيس نهادها، سازمان‏ها و مؤسسات و روابط ساختاری و سازماندهی آن‏ها پرداخته و چنين جامعه‏ای را ساماندهی كند تا محل بروز و ظهور كمالات و فضايل انسانی شود و جامعه را از روآوری به ناهنجاری‏های روحی، هم‏چون حرص، طمع، شهوت‏رانی، دنياگريزی، زهدطلبی، تن‏پروری، تجاوزطلبی، ظلم و ستيز، جُبْن، استظلام، نفاق، فتنه‏ انگيزی و غيره بازداشته و زمينه های روآوری به ارزش‏هايی، هم‏چون خيرخواهی، نوع خواهی، غيرخواهی، تعاون، محبت، صداقت و ... را فراهم كند و رويكرد تمام سياست‏های خود را امور ياد شده قرار دهد و راه‏كارهای عملی را برای تحقق آن‏ها در جامعه فراهم سازد.
آخرين مرحله‏ای كه سياست طی می‏كند، آن است كه سائس و حاكم علاوه بر برخورداری از قوه عاقله قوی در تدبير امور براساس حكمت، با اتصال به منبع وحی بتواند به تكميل استنباطات عقل عملی و تأييد ادراكات عقل نظری پرداخته تا بدين‏وسيله با به خدمتِ عقلِ نظری درآمدنِ ادراكاتِ عقل عملی و ايجاد شوق به ادراك معارف عالی و حقايق هستی، تمام سياست‏ها را در رويكردها، ره‏يافت‏ها، راه‏بردها و راه‏كارها و خط مشی و رفتارها و روابط سياسی را به‏سوی تجلی و تحقق تمامی‏ارزش‏های انسانی و الهی جهت دهد و حركت عمومی جامعه به سمت بروز تمام استعدادهای كمالی و معنوی رفته و آنان كه توانايی شأن خليفةاللهی را دارند، به چنين درجه‏ای از معرفت برسند. در نتيجه، افعال انسان در جهت انتظام بخشی به افكار و اعمالش در تحصيل مصالح زندگی دنيوی و اخروی آن‏طور پيش می‏رود كه هم شريعت اقتضا می‏كند و هم به حكمت می ‏انجامد.
سياست سه لايه پيدا می‏كند كه لايه اول آن سياست حيوانی و يا طبيعی است و لايه دوم و سوم آن تعقلی و الهی می‏باشد كه در هر لايه موضوع، شأن، هدف و غايت سياست و قانون حاكم بر آن متفاوت می‏شود. البته سياست به اعتبار ماهيت تدبيری خود و جهتی كه با آن اعتبار می‏يابد، ممكن است سياست فاضله شده و هدف و غايت خود را رواج فضايل و ملكات قرار دهد و ممكن است جهتِ سياست منفی شده و هدف و غايتش رواج رذايل و منكرات باشد كه در اين صورت، سياست آن غير فاضله شده و بسته به نوع و منشأ آن‏كه معارف موهومی و يا تركيبی از معارف موهومی و حقيقی است و اغراض متعددی كه از آن معارف حاصل می‏شود، سياست‏های مختلف جاهله، فاسقه و ضالّه شكل می‏گيرد و با چنين سياست‏هايی نظام‏های متعدد سياسی در شكل‏های خود پيدا می‏شود كه هر يك صورت و سيرتی خاص دارند و مردم در آن به همان سويی می‏روند كه در آن نظام‏ها، سياست آن‏را هدف خود قرار داده است.

 

پی نوشت ها

________________________________________
1 . همان.
2 . همان، رساله «رسم و آئين پادشاهان قديم راجع به ماليات و مصارف آن».
3 . همان، اخلاق ناصری، ص 312.
4 . همان.
5 . همان.
6 . همان، رساله «رسم و آئين پادشاهان قديم راجع به ماليات و مصارف آن».
7 . همان.
8 . همان، رساله نصيحت‏نامه.
9 . همان، ص 313.
10 . همان.
11 . «همواره سعی می‏كنم كه از خطاكاران درگذرم، گرچه جنايت‏های آن‏ها نسبت به من زياد باشد. مردم سه دسته‏ اند: 1) بالاتر از من؛ 2) پايين‏تر از من و 3) همانند من. و اما كسی كه از من بالاتر است، بايد قدر و منزلت او را بشناسم و از حقّ، در مورد او اطاعت كنم كه «حقّ» هميشه بايد اطاعت شود. و اما كسی كه پايين‏تر از من است و چيزی به من گفت، بايد برای حفظ آبروی خود از برخورد با او پرهيز كنم، اگرچه مورد سرزنش ملامت كنندگان قرار گيرم. و اما كسی كه مانند من است، اگر خطا و لغزشی از او سرزد به او تفضّل می‏كنم، زيرا فضل و احسان براساس حق، حاكميت دارد».(محمود ورّاق، بهجة المجالس، ص 604).
12 . همان، ص 313 - 314.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف گرایی بلای جامعه برانداز
قرآن : وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  (سوره سجده، آیه 21)ترجمه: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید باز گردند.توضیح : مصرف گرایی بدون تولید مناسب سبب می شود تا قیمت ها در جامعه افزایش پیدا کند و گرانی (که در احادیث به عنوان یکی از عذابهای دنیوی عنوان شده) در جامعه شایع شود.حدیث: وَ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِينُ مَنَاكِيرُ لا يَعِيشُونَ وَ لا يَعِيشُ النَّاسُ فِي أكْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِي عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا يَقَعُونَ عَلَي شَيْ‏ءٍ إلاّ أتَوْا عَلَيْهِ. (اصول کافی،...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید