• به نظر شما وضعیت دینداری در ایران در سه بُعد مناسک، باورها و اخلاق نسبت به یک دهه گذشته چگونه است؟
من معتقدم که دینداری و مقوله دین درواقع به اعتقاد بشر به غیب برمیگردد؛ یعنی هر چه شما در دیندارید، اگر به عناصر مطرح در دین دقت کنید، یک چهرهای از غیب عالم است. ما یک عالم شهود داریم که همین محسوساتی است که بشر با آنها سروکار دارد که درودیوار، سنگ، چوب، آسمان و زمین است. یک غیبی هست که محسوس نیست ولی دل انسان یا عقل و ضمیر انسان میگوید که پشت این محسوسات هم یک حقایقی هستند. این چیزی که من عرض میکنم مخصوص ما مسلمانان نیست و فقط در اسلام نیست. در مسیحیت و همینطور در یهودیت هم هست. شما در کل بشر در تمام جوامع میبینید که گویی اینها به یک پشتصحنهای معتقد هستند، اصل دین به همین برمیگردد. با مطالعات، درسها و تحقیقاتی که من داشتم و الهیات تطبیقی را زیاد تدریس کردم و برخی سفرهای تحقیقی و پژوهشی به کشورهای دیگر رفتم و از نزدیک دیدم و درصدد چنین مسائلی بودم. در کشورهای اروپایی، آمریکایی و آفریقایی، وقتی شما به همه جوامع بروید میبینید که آنها یک رفتارها و کنشهایی دارند که نشان میدهد اینها هم جهان را فقط در حد محسوسات نمیدانند و به چیزهایی معتقدند. من بین بودائیها رفتم و در مراسم مذهبیشان شرکت کردم، در مراسم عشاء ربّانی کلیساها و مسیحیان در ایتالیا رفتم و از ابتدا تا انتها نشستم و این مسئله را با دقت زیر نظر گرفتم که ببینم واقعیت و حقیقت چیست. من میبینم که اینها هم اعتقاداتی دارند و میگویند که همه عالم این مشاهدات و محسوسات نیست یا همه عالم، ماده و مادیات نیست. بالأخره یک پشتصحنهای وجود دارد. در کشور ما یعنی در اسلام هم همینطور است. شما ببینید اعتقادات ما مسلمانان و بهخصوص شیعیان چطور است. نمونه واضح آن بحث مهدویت است. ما قائل به امام زمان (عج) هستیم؛ درحالیکه امام زمان (عج) را غایب میدانیم. ما به روح، فرشته، خدا، بهشت و دوزخ معتقدیم که همه اینها مصادیق غیب هستند. اگر شما اینها را از دین بردارید، اصلاً ما دیگر دینی نداریم؛ بنابراین این مسئله رابطه دین با غیب یک نکته کلیدی است که باید در تمام مطالعات و تحقیقات و پژوهشهای جامعهشناختی مورد توجه ما قرار گیرد. این یک مسئله است. من بهصورت گذرا از این نکات عبور میکنم، چون فرصت بحث در اینجا نیست.
در کشور ما، این اعتقادات به عالم غیب - که ما نام آنها را تدیّن یا دینداری میگذاریم - به یکشکلی است و در کشورهای دیگر به اشکال دیگر است و الا بازهم جوهر اینها یکچیز است. مثل همین مراسمی که ما به مسجد میرویم و قرآن به سر میگذاریم و احیا میگیریم، من به کشورهای مسیحی هم رفتم و دیدم که آنها هم همه این مناسک ما رادارند، بودائیها هم دارند. من در مراسم عقد ازدواج دو پسر و دختر بودائی رفتم و شرکت کردم، روحانیون آنها آمدند، چیزهایی که میخوانند، کارهایی که انجام میدهند، وِردهایی که میخوانند و اذکاری که میخوانند را دیدم و میبینم که آنها هم به شکل دیگری همین اعتقاد به غیب ما رادارند و فقط الفاظ ما باهم متفاوت است. ما میگوییم الله و او میگوید نیروانا. در مسیحیت مثلاً فرد مسیحی میگوید عیسی مسیح (ع) پسر خدا است یا پدر، پسر و روحالقدس را میگویند و قائل به تجسد خدا هستند. آنها مراسم فدیه دارند و همه اینها به شکلی، همان اعتقاد به خدای ما است که آنها به فرم خاصی معتقد هستند.
نکته دیگری که مهم است نیاز بشر به دین است؛ یعنی همانطور که ما نیاز به آب، غذا و پوشاک داریم، نیاز به دین هم داریم. درواقع بشر هیچگاه از نیازمندی به دین و آموزههای دینی و آموزههای غیبی و الهیات خارج نبوده است. من کتابهای جامعهشناسی را خواندم، در جامعهشناسی ساموئل کینگ و در جامعهشناسیهای مختلف، من بحث توتم پرستی و توتمیسم را دیدم و همین اعتقاد به آموزههای دینی، عبادت، پرستش، مناسک و کرنش در برابر یکسری قدرتهای مافوق طبیعت در تمام جوامع بوده و خواهد بود. این مسئله نشان میدهد دین هم مثل یک نوع غذا است. ما غذای مادی داریم که آب و غذا است و غذای معنوی داریم که دین همان غذای معنوی است و بشر به آن نیاز دارد و وجود داشته، دارد و وجود خواهد داشت؛ اما باید دانست شکل این دینداری، متفاوت است. مثلاً در 500 سال قبل، دینداری به نحو دیگری بوده است و الآن تغییراتی کرده است و در آینده هم تغییراتی خواهد کرد. مسئله نذرونیاز، دعا، استمداد از غیب، تلهپاتی، ارتباط با ارواح، جنزدگی و شیطان در تمام جوامع به اشکال مختلف وجود دارد.
حالا این مسائل در شکل مناسک مذهبی و دینی در جوامع ظهور میکند. ما به مسجد میرویم، مسیحی به کلیسا میرود، دیگری به کنیسه میرود و دیگری به معبد میرود. ما نماز میخوانیم، دیگری سجده طولانی میکند، ما روزه میگیریم و دیگران به نحو دیگری ریاضت میکشند و تطهیر باطن و روح میکنند. مثلاً همین کارهایی که مرتاضان میکنند، ریاضت است، ریاضت و مرتاضی، یعنی شما یکسری رنجهایی به بدنتان بدهید و یکسری محرومیتهایی را تحملکنید تا دریچههایی به قلب شما باز شود و قدرتهای ماورائی پیدا کنید. کار مرتاضها همین است. آنها میگویند ما از خوردن و آشامیدن پرهیز میکنیم ولی یک قدرتهای باطنی در ما از قوّه به فعلیت درمیآید و بعد میتوانیم قطار را نگهداریم یا کارهای خارقالعاده بکنیم. همه اینها بر اساس یک انسانشناسی خاصی است که انسان انرژیهایی در درون خود دارد و میتواند این انرژیها را فعال و آزاد کند و کارهای بزرگ انجام دهد؛ البته باید دانست که انجام این امور، شرط و شروطی دارد. مناسک درواقع آن شرط و شروط و راهکارهایی است که دین به ما ارائه میدهد؛ مثلاً چلهنشینی کنیم یا مثلاً 40 شب به جمکران برویم یا نماز جعفر طیّار بخوانیم، نماز تراویح بخوانیم یا شبهای ماه رمضان را احیا بگیریم، همه اینها مناسک مذهبی است و با این هدف است که یکسری از انرژیهای معنوی و روحانی قوی در درون ما به فعلیت برسند و به تکامل برسیم و درنهایت در جنّت قرار گیریم، الهی گونه شویم و باخدا متحد شویم. اینها در عرفان و در تصوف و در مذاهب مختلف با تعابیر و اصطلاحات بسیار متنوعی بیانشده است؛ ولی حقیقت و جوهره همه اینها یکی است.
نکته بعدی این است که امروزه ما در جهانی زندگی میکنیم که امواجی درصحنه جهان میآیند و میروند. این امواج قابلکنترل 100 درصد برای یک حکومت و برای یک شخص و برای یک جامعه نیستند؛ همانطور که درباره پرندههای مهاجر مطرح میشود که قابلکنترل نیستند. من معتقدم که امواج دینی، فکری و مذهبی هم به همین شکل هستند؛ یعنی یکسری امواجی در شکل مکاتب مذهبی، دینی، الهیاتی و مناسک مختلف در دنیا شکل میگیرند و بعد این امواج حرکت میکنند و جوامع، جوانان و مردم را تحت تأثیر قرار میدهند. رسانهها این امواج را منتقل میکنند. کتاب، مجله، نوشته و فضای مجازی، همه و همه این کارها را میکنند. من، شما و دیگران چه بخواهیم و چه نخواهیم تحت تأثیر این امواج قرار میگیریم.
همچنین باید دانست هر انسان، جامعه و هر ملتی، دوست دارد که از آن اعتقادات و فرهنگهای جاافتاده خودش دفاع کند و در مقابل مخالفانش مقاومت کند تا بهنوعی تحت تأثیر این امواج قرار نگیرد ولی درنهایت همه تحت تأثیر قرار میگیرند. جامعه و مردم ما هم همینطور هستند. بالأخره چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه مردم از ماهواره و اینترنت استفاده میکنند یا از رسانههای مختلف استفاده میکنند و بالأخره تحت تأثیر قرار میگیرند. اینچنین نیست که کسی بتواند جلوی تأثیرگذاری این امواج دینی، مذهبی، الهیاتی و فلسفهها را بگیرد. البته ما تلاش میکنیم تا حداقل تأثیر را از آن امواج بپذیریم و زید درگیرش نشویم. در این سیل اخیری که آمد یک نکتهای بود، همه فکر میکردند که خانههایشان را محکم ساختهاند ولی یکدفعه یک سیلی آمد که حکومت و دولت و ساید دستگاهها را وارد میدان کرد ولی بازهم نتوانستند آنطور که دلشان میخواست جلوی تأثیر این سیل را بگیرند. وقتی سیل قوی باشد، همه آن محاسبات ما را به هم میریزد. در مسائل فرهنگی هم به نظر من ما چنین سیلهایی راداریم.
در حقیقت یکی از ایرادات ما این است که زیاد شعار میدهیم و میگوییم ما مقاوم و چنین و چنان هستیم؛ ولی وقتی خروجی را میبینیم، متوجه میشویم که اینطور نیست و بالأخره جامعه ما هم تحت تأثیر چنین مسائلی قرار میگیرد. من همین مثال استفاده از فنّاوری موبایل و چنین چیزهایی را میگویم. ابتدا که این موبایلهای تصویری آمد، برخی از مراجع برای رایتل و امثال اینها فتوا به حرمت دادند؛ ولی الآن نوهها و بچههای آنها جلوی خود آن مرجع تقلید با اینها بازی میکنند، عکس میگیرند و تصویر منتقل میکنند. این نشان میدهد آن مرجع تقلید در خانه خودش هم نتوانست در مقابل این اثرات مقاومت کند و شاهد نفوذ آن بود. اینها واقعیتهایی است که ما باید ببینیم. اینها امواج جهانی جریانهای فکری است و نمیتوان در برابر آنها مقاومت کرد. باوجوداین، همه ما دوست داریم که عقایدمان و سیستم فکری ما به هم نریزد، عقاید و سنتهای ما پابرجا بماند. گاهی اوقات من دیدم که آقایان تحت این عناوین صحبت میکنند که میگویند فلان مسئله ضد ارزش است و خلاف ارزشها است و بعد از مدتی میبینید که خود این موج تبدیل به ارزش میشود. اینها واقعیتها هستند. ما با پدیده تدیّن و دینداری مردم نمیتوانیم بهصورت شعاری مواجه شویم. من به این واقعیتها اعتقاددارم و معتقدم که این مسائل اتفاق افتاده و اتفاق میافتد.
نکته دیگر هم اینکه قرائتهای دینی، متفاوت است؛ البته اینها واقعیتهایی است که ما باید بپذیریم و به نظر من، همه اینها هم تدیّن است. این هم یک مسئله است که وقتی ما میخواهیم دینداری و تدیّن مردم را ارزیابی کنیم، باید به این مسائل توجه داشته باشیم.
من نمونههای زیادی از مردم را دیدهام، یکبار برای سخنرانی به شهرستانی رفته بودم و میخواستم برگردم و در فرودگاه آنجا نشسته بودم، یکی از این تیمهای مشهور والیبال که بازیکنان تیم ملی هم در آن تیم بودند هم در فرودگاه بودند و من معمم بودم و این بازیکنان هم لباس ورزشی داشتند، من با اینها تا هنگام پرواز کمی صحبت کردم. همینطور که من با این جوانان صحبت میکردم و به آنها میگفتم که ورزش چیز خوبی است و اینها هم من را شناخته بودند و در اطراف من جمع شده بودند. یک خانمی آمد درحالیکه بیشتر موهای او بیرون بود و آرایش خیلی زیادی داشت و بهظاهر، وضعیت خیلی خلاف مذهب و خلاف دین داشت، دیدم که او چند بسته پفک در دستش گرفته و تکتک به همه هم میدهد و نزد من آمد و گفت حاجآقا بفرمایید. گفتم خانم اینها چیست؟ گفت من اینها را نذر حضرت ابوالفضل (ع) کردهام و باید این پفکها را به مردم بدهم. من دیدم که این خانم با این وضعیت ظاهری که دارد ولی به حضرت ابوالفضل (ع) اعتقاد دارد و بعد میگوید نذر داشتم، شما دعا کنید که حاجتم برآورده شود. این نوعی دینداری است و نمیتوان نام دیگری بر آن گذاشت. درواقع تدیّن او اینطور است و بهنوعی فهم و درک او به همین مقدار است. هدفم از این مثال، گفتن این مطلب بود که دینداری مردم متنوع است و مراتب دارد و بستگی به میزان ادراک، استنباط و قلب او دارد. چنین فردی واقعاً قلباً حضرت ابوالفضل را دوست دارد. من در شمال و گیلان اقوام زیادی دارم که خیلی متدین هستند و اهل نماز، اهل روزه، اهل عبادت، اهل روضه، نذرونیاز هستند و همه اینها رادارند؛ ولی حجاب خیلی برای آنها مسئلهای نیست که مثلاً موهایشان بیرون نباشد. خیلی از آنها چادر نمیپوشند و لباسهای محلی خودشان رادارند؛ ولی به حضرت زهرا (س) و به حضرت امام حسین (ع) و به امام علی (ع) و بقیه ائمه اعتقاددارند. همچنین اهل فساد اخلاقی و روابط نامشروع هم نیستند و غیرت دارند؛ اما باوجوداین، مناسک ظاهری مذهبی و دینی را خیلی رعایت نمیکنند ولی بههرحال روحانی را دوست دارند و خیلی به ما احترام میگذارند، با اینکه میبینم در رعایت مناسک مذهبی آنطور که ما فکر میکنیم جدی نیستند؛ نه اینکه هدفشان، دهنکجی به دین باشد بلکه این امور را چندان جدی نمیگیرند و میگویند اینها خیلی مهم نیست و قلب ما صاف است و دلمان و نیتمان پاک است.
• درواقع شما معتقدید که دینداری در فرهنگها و زمانهای مختلف تنوعپذیر است؟
این هم یک نکته بود.
حالا به جامعه فعلی ایران برگردیم. من معتقدم که وقتی امام خمینی به رهبری رسید، دارای شاکله شخصیتی خاصی بودند. ایشان فیلسوف، فقیه، عارف، زاهد، سیاستمدار و ... بودند. شخصیت دینی و مذهبی امام خمینی باید با مشخصههای خاصی در نظر گرفته شود. وقتی مقام معظم رهبری آمدند، به نظرم ایشان شخصیت دیگر و متفاوت با امام خمینی دارند. ازنظر مجموعه عناصر شخصیتی و شاکله ساز، تفاوت میان این دو بزرگوار است؛ بهعنوانمثال امام خمینی بسیار معتقد به فلسفه در کنار فقه بودند و نگاه فلسفی و نگاه عرفانی به مسائل داشتند ولی مقام معظم رهبری به آن شکل نگاه نمیکنند. این مسئله امر طبیعی است؛ همانطور که امام خمینی با آیتالله خویی متفاوت بودند. همه اینها مجتهد هستند و همه اینها عالم هستند. به نظر من، هرکدام بر اساس آن نگاه، جهانبینی یا شاکله شخصیتی که دارند یک قرائت خاصی از دیندارند. میخواهم بگویم جامعه ایران ما، دستخوش این تحولات هم هست، مثلاینکه چه کسی با چه تفکری روی کار هست. این مسئله در سطح رؤسای جمهور هم هست؛ یعنی رئیسجمهور هم تأثیراتی در جامعه دارد، نگاه، دینشناسی، تدیّن، فکر و شخصیت مذهبی رؤسای جمهور هم باهم متفاوت است.
• یعنی شما معتقدید که اداره حاکمیت بر دینداری مردم تأثیر میگذارد؟
بله همینطور است؛ «الناس علی دین ملوکهم»، مردم بهطور غیرمستقیم و نامحسوس تحت تأثیر قرار میگیرند؛ چون کابینه و دولت که تشکیل میشود و رئیس دولتی که میآید، بالأخره او در بدنه مسئولان، نظام و کل تشکیلات بهمرور تأثیر خودش را میگذارد. بالأخره اینها بر یکدیگر تأثیر میگذارند و بهکل مردم کشیده میشود. اگر ما بخواهیم تدیّن مردم را بررسی کنیم باید به اینها نگاه کنیم. اینطور نیست که مردم مستقل از این تأثیر و تأثرات، دینداری و دینورزی داشته باشند. دین شناور است و مختلف میشود. این هم یک نکته مهمی است.
ولی آن نکتهای که من روی آن تأکیددارم این است که معتقدم همه اینها دینداری است و هیچکسی هم نمیتواند بگوید آنچه من میگویم دین است و آنچه شما میگویید دین نیست. بله، یک اصول مسلّم دینی داریم که مثلاً اگر کسی بگوید نماز چیست! خدا چیست! معاد چیست! پیامبر چیست! وحی و قرآن و همه اینها را دور بریزید! ما در اینجا میگوییم این حرفها دینی نیست و با دین سازگاری ندارد. منظور من از انواع دینداری این است که افرادی در چارچوب دین آمده و یک تفسیر و قرائتی از دین ارائه میدهند و معتقدند رضایت خداوند را در آن مسئله میبینند و دیگری تفسیر دیگری دارد. پس باید گفت قرائتها مختلف است و علمای ما هم هرکدام یک نگاهی دارند و مردم هم عدهای طرفدار اینیکی میشوند وعدهای طرفدار آنیکی میشوند. عدهای مرید اینیکی میشوند وعدهای هم مرید آن دیگری میشوند. به نظر من ما باید در مورد همه اینها بگوییم که اینها همسطحی از دینورزی است و مرتبهای از دینداری است و اشکالی هم ندارد.
• با توجه به صحبتهای شما، میتوان گفت شما وضعیت دینداری جامعه را خوب و مطلوب میدانید؟
منظور من از صحبتهایی که کردم این بود که اینها لازمه قهری است. این، همان امواجی است که در دنیا هست؛ هرچند برخی چیزها خلاف عرف جاافتاده هستند. اینها امواج و تحولاتی است که میآید و میرود و اصل، قلب مردم و اعتقاد به خداوند است و اینکه بالأخره حق و باطلی هست و عدالتی هست، باقی میماند. خود همین عدالتطلبی، دینورزی مردم به شمار میرود. مردم سخن از عدالت میزنند، خب عدالت همین دین است و درواقع دین برای همین مسائل آمده است.
بهطورکلی، بنده معتقدم، چه بخواهیم، چه نخواهیم، مقداری باید با تسامح و تساهل به دینداری مردم نگاه کنیم و این اقتضا یا مقتضیات زمان و مکان است که این مسئله را به ما میگوید.
• به نظر شما علل و عوامل افزایش دینداری یا افول و کاهش دینداری در این سه ساحت مناسک، اعتقادات و رفتار و اخلاق چیست؟
من مهمترین مورد را مسئله جهانیشدن و جهانیسازی میدانم؛ یعنی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم در یک جامعه جهانی زندگی میکنیم. پیشازاین اشاره کردم که نقل و انتقالات فکر، فلسفه، مکتب و اندیشه بهسرعت انجام میشود. این امر موجب شده که امروزه شاهد کانونهای فکر، کانونهای دین، کانونهای زیاد دیگری باشیم. یکزمانی دین مردم فقط در اختیار روحانیت بود، الآن اینطور نیست و خود روحانیت تحت تأثیر کانونهای فکری دیگری است؛ یعنی در بین خود طلاب، افکار و حرفهای جدیدی وجود دارد.
• به نظر شما، آیا این تنوع کانونها به سبب تغییر مرجعیت نبوده است؟
بله، مرجعیت دینی واقعاً دیگر آن مرجعیتی که ما فکر میکردیم نیست؛ خیلی کانونهای دیگر هستند که آنها همفکر ارائه میکنند. در حقیقت، افکار مختلف از کانونهای مختلف تولید میشود و در جهان پخش میشود و طلبهها و دانشجویان ما هم تحت تأثیر قرار میگیرند.
بههرحال، من معتقدم، این مسئله ردوبدل شدن و تبادل فکر و انتقال فکر، علت و عنصر اصلی افزایش یا کاهش دینداری در جامعه است. ما باید ببینیم که چقدر منطق یا حرف داریم و چقدر میتوانیم پشت عقایدمان منطق ارائه کنیم، در این صورت میتوانیم مریدان خودمان را حفظ کنیم؛ اما اگر منطق ما ضعیف شود، نمیتوانیم کاری کنیم و جوانان و مردم از دست ما خارج میشوند و به دنبال فکر دیگری میروند.
پس به نظر من تنها راه ما، دفاع عقلانی است؛ یعنی ما باید منطق عقلانی را ارائه کنیم تا بتوانیم عقاید مردم را حفظ کنیم.
• آینده دینداری از منظر شما چگونه خواهد بود؟
من آینده را در گروی اخلاقیات دینی میبینم. درواقع من به این نتیجه و باور رسیدم که اگر ما بتوانیم اخلاق و عدالت را در جامعه نگهداریم، میتوانیم خدا را هم نگهداریم. اگر نتوانیم عدالت را رعایت کنیم، خدا را هم از دست میدهیم؛ یعنی مردم اعتقادشان را به خدا هم از دست میدهند. عقاید مردم و عقاید دینی آنها با این مسئله پیوند خورده است. مهمترین عقیده در دینداری، عقیده به خدا است و مردم نیز نیازمند خدای عادل هستند. اگر قرار باشد که خدا ظالم باشد، او اصلاً خدا نیست؛ یعنی ما نیاز به عدالت داریم؛ بنابراین اگر بخواهید به اسم خدا و به اسم دین، ظلم و پارتیبازی و بیعدالتی کنید، ما اصلاً آن خدای شمارا هم قبول نداریم؛ یعنی ما آن خدایی که شما میگویید را قبول نداریم و ما یک خدای عادل قبول داریم که غیر از خدای شما است.
اگر بخواهم بهصراحت درباره آینده دینداری ایرانیان حرف بزنم، باید بگویم که من در مسئله اعتماد مردم به روحانیت، احساس خطر میکنم. این یکچیزی است که همه میگویند و ما هم میبینیم که اعتماد مردم به علما، اعتماد مردم به مرجعیت و اعتماد آنها به حکومت آخوندی و دینی در حال کاهش است. متأسفانه ما جامعهای ساختهایم که همه نسبت به هم کینهدارند و بدبین هستند. روحانیت در این مسائل بسیار ضعیف عمل نموده است و متأسفانه مردم نیز مشکلات را از چشم روحانیت و ولایتفقیه میبینند. همه اینها هم ناشی از همین است که آن عدالت، آن صفا و آن محبتی که مردم در دین جستجو میکردند، میبینند که در عمل نیست؛ یعنی چنین چیزهایی در عینیت جامعه وجود ندارد و میگویند که پس این حکومت و این نظام موفق نبوده است. این خطری است که من احساس میکنم و واقعاً مسئولان باید این را جدی بگیرند و باید کاری صورت بگیرد و الا مردم به سمت نظامهای دیگر فکری میروند.
• توصیه و راهکار شما در جهت تقویت دینداری جامعه ایران چیست؟
من واقعاً در خودم آن قابلیت را نمیبینم که بخواهم توصیهای بکنم ولی به یک نکته از باب پیشنهاد اشاره میکنم. پرسش شمارا بنده از آیتالله جوادی پرسیدیم و گفتم وضعیت جامعه خوب نیست، چه باید کرد؟ ایشان گفتند که کشور ما 500 نفر آقای بهجت لازم دارد. این حرف خیلی به دل من نشست. درواقع ما نیازمند الگوهایی هستیم که خود عامل هستند و اهل قدرت، مقام، شهرت، پول، ثروت و ... نیستند. مردم وقتی آقای بهجت را میدیدند آرام میشدند؛ یعنی چنین شخصیتهایی به مردم آرامش میدهند و مردم را به دین، خدا و اخلاق علاقهمند میکنند.
آیتالله محسن غرویان:الگوهای موفق دینی، راهکار تقویت دینداری جامعه
مرکز پژوهشی مبنا درباره وضعیت دین و دینداری چشمانداز آن در ایران، سراغ کارشناسان و صاحبنظران در حوزههای مختلف رفته است و علاوه بر ترسیم وضعیت دین و دینداری از زبان آنها، راهکارهای بهبود و ارتقای وضعیت دین و دینداری را جویا شده است. در این مصاحبه نظرات و دیدگاههای آیتالله محسن غرویان مدرس حوزه علمیه قم در این موضوع ارائه میشود.
1 نظر
-
پیوند نظر
سه شنبه, 21 آبان 1398 11:33
ارسال شده توسط بهنام ولی وند
خدا خیرت بده حاج آقا این پاسخ به دو سوال آخر خیلی دلچسب بودند.