بررسیها نشان میدهد مطالعه و کتاب خوانی در ایران وضعیت مطلوبی ندارد و عمدتا مردم ایران از خرید و یا مطالعه کتاب گریزانند و اقدامات لازم و جدی جهت ترویج و اشاعه فرهنگ مطالعه صورت نگرفته است. از همین رو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین در خصوص ارتقای فرهنگ مطالعه در کشور با تأکید بر آموزش و نظام آموزشی در فرهنگسازی مطالعه، مصاحبهای را با جناب آقای محمد شریفینیا عضو هیئتعلمی جامعه المصطفی (ص) ترتیب داده تا از نظرات کارشناسی ایشان استفاده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
چگونه می توان رویکرد آموزش محوری صرف و عدم توجه جدی به مطالعه را در نظام آموزشی تغییر داد؟
اگر منظور شما از آموزش محور، آموزشهایی هست که بر محور متن متمرکز است و تلاش می کند که اطلاعات و دانش بیشتری را در زمان کوتاه تری ارائه دهد، باید عرض کنم که این موضوع به دو رویکرد مهم در آموزش، یعنی رویکردهای معلم محور و شاگرد محور بازمیگردد. البته باید توجه داشت که رویکرد معلم محور، لزوماً در مقابل رویکرد شاگرد محور نیست. بیش از 70 درصد مراکز آموزشی جهان از روش معلم محور استفاده می کنند. مخصوصاً زمانی که قرار است ما مطالبی را برای اولین بار به افراد بدهیم، این روش بسیار مؤثر و مفید است. ولی اگر هدف این باشد که نیازهای یادگیرنده موردنظر باشد و آموزش بر اساس استعداد و تواناییها و شرایط یادگیرنده تنظیم شود، عمدتاً رویکرد ما شاگردمحور خواهد بود.
منظور از آموزش محوری صرف، رویکردی در آموزش است که ارزش چندانی برای مطالعه غیر از کتب درسی قائل نیست.
از این رویکرد به رویکرد متن محور یاد می شود نه آموزش محور. یعنی متونی از قبل آماده شده و از معلم خواسته می شود که بر اساس متن ارائه شده، آموزش را تنظیم کند و از یادگیرنده، انتظار فراگیری همان متن را داشته باشد. این روشی است که در نظامهای متمرکز آموزشی مانند کشور ما، چاره ای جز انجام آن وجود ندارد. در این نظامها، در دوره نظام آموزش عمومی مانند پیش دبستانی و دبیرستان و در دوره نظام آموزش عالی مانند کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری از همه دستاندرکاران بهخصوص معلم خواسته می شود که متن و مطالب مصوب را تدریس کنند و بر اساس همان هم گزارش دهند. بهعبارتدیگر مدرسه موظف است اهدافی را که از او بر اساس کتب مصوب منتشر شده خواسته-اند، از معلم طلب کند و معلمین هم بر اساس پیشرفتی که در ارائه این مطالب دارند، سنجیده می شوند.
یعنی برای اضافه شدن مطالعه کتب غیردرسی باید تغییری در خواستها و اهداف نهادهای بالادستی ایجاد شود؟
لزوماً به معنای تغییر اهداف نیست. معمولاً همراه اهداف، راهبردها و روشها و ابزار نیز مشخص می شود و اینجاست که مشکلاتی ایجاد می شود. در کشورهایی که نظامهای غیرمتمرکز دارند، حتی در مدارس ابتدایی هم از بچه ها خواسته نمی شود که یک کتاب مشخص را که برای کل کشور تهیه شده را بخوانند!!
تا زمانی که ما بخواهیم هم اهداف و هم متون و ابزار و روشها را در قالب کتب راهنمای معلم و روش تدریس، مشخص کنیم و از افراد بخواهیم از آن حدودوثغور خارج نشوند و مدارس موظف باشند که در همان چارچوب حرکت کند، طبیعی است که وضع به همینگونه خواهد بود.
دغدغه اصلی ما تقویت فرهنگ مطالعه در نظام آموزشی است. در این جهت، چه باید کرد؟
فرهنگ مطالعه در این نظام آموزشی، تقویت نخواهد شد چون فرهنگ مطالعه چیزی نیست که بشود از طریق آیین نامه و بخشنامه، ایجاد شود. این موضوع نیاز به پیشینه و عقبه بیشتری دارد. سؤال شما درواقع به این سؤال برمی گردد که ما چطور می توانیم عادتی را در افراد به وجود بیاوریم که یکی از این عادات می تواند، عادت به مطالعه باشد و اینکه افراد علاقهمند به خواندن و نوشتن شوند.
نیاز به چه مؤلفه هایی برای ایجاد این عادتهاست؟
ایجاد این عادتها، عمدتاً به دوره ای برمی گردد که اساساً جزء نظام آموزشی رسمی محسوب نمی شود و دوره قبل از دبستان است. دوره ای که بچه ها باید در آن با مطالعه، خواندن و شناخت محیط خود، بهمرور به کتاب و مطالعه علاقهمند باشند و والدین باید به دنبال تربیت بچه هایی باشند که کتاب را دوست داشته باشند و مثل خیلی از اسباب بازی هایی که موردعلاقه بچه هست، کتاب هم موردعلاقه او باشد. باید ضرورت این موضوع برای پدر و مادرها روشن شده باشد. حال اینکه پدر و مادرها باید چه کنند، بحث مفصلی است که باید به آن بپردازیم. اما در گام بعدی، نظام مغفول دوره پیش دبستانی است که حتی بهعنوان یک دوره رسمی و ضروری هم در کشور به آن نگاه نمی شود درحالیکه این دوره، دوره بسیار مهم و تعیینکنندهای است چرا که عمده پی ریزی شخصیت افراد، در این زمان شکل می گیرد. پایه و مبنای خیلی از عادات افراد ازجمله مطالعه، در این دوره شکل می گیرد.
تاکنون چه راهکارهایی در این مسیر از سوی نظام آموزشی اجرا شده و چه نقاط قوت و ضعفی وجود داشته است؟
نظام آموزشی ما بهگونهای طراحی شده است که می خواهد دانش فراوانی را در اختیار دانش آموزان قرار دهد و بهعبارتیدیگر دانش آموزان ما تحت بمباران دانشی هستند. دانش آموزان ما هرقدر هم استعداد داشته باشند، اگر بتوانند از عهده یادگیری و دریافت میزان انبوهی از مطالب کتب درسی بربیایند، کار بسیار بزرگی کرده اند چه رسد به اینکه بخواهیم فراتر از آن یاد بگیرند.
بهطور مثال یکی از دروسی که از طریق آن قرار است خیلی کارها اتفاق بیفتد ولی در نظام آموزشی ما خیلی جدی گرفته نمی شود، درس انشاء است. متأسفانه اینطور تصور می شود که معلم انشاء، معلمی است که یک موضوعی را روی تخته می نویسد و بعد به دانش آموزان می گوید که درباره آن مطلب بنویسید و همین! معمولاً معلم این درس را هم فردی که در زمینه خاصی تخصص ندارد و یا تخصص او به انشاء ارتباطی ندارد، می گذارند! درحالیکه درس انشاء با چیزهای مهمی گره می خورد ازجمله با ابراز وجود، توانایی تبدیل خواسته ها در قالب نوشتار و ... . متأسفانه خیلی اوقات هم از عناوین کلیشه ای برای موضوع انشاء استفاده می شود مانند اینکه « تابستان خود را چگونه گذراندید؟». همچنین زمان بسیار کوتاه 1 یا 2 جلسه در هفته بهاندازه یک ساعت برای زنگ انشاء در نظر گرفته می شود. درحالیکه معلمان آگاه می دانند که برای نوشتن یک انشاء، دانش آموزان حداقل باید 3 یا 4 ساعت مطالعه کنند تا بتوانند یک صفحه بنویسند. یعنی باید 1 یا 2 ساعت را حداقل به 6 یا 7 ساعت تبدیل کنیم تا دانش آموز بتواند 5 یا 6 ساعت آن را با در اختیار داشتن کتب موردعلاقه خود، مطالعه کند و بعد بگوییم تا بنویسند. دلیل اینکه گاهی ما مطلبی را می دانیم ولی جرأت ابراز آن را در جمع نداریم، همین است که در همین درسهای انشاء به ما آموزش داده نشده است تا چطور حرف خود را درست بیان کنیم.
نکته دیگر فقدان توجه به مفهوم برنامه ریزی پنهان است. باید توجه داشت که بخش برنامه ریزی پنهان بر بخش برنامه ریزی آشکار و رسمی خیلی غلبه دارد. یعنی بچه ها بیشتر از معلمین، بچه های دیگر یا از درون جامعه مسائل را یاد می گیرند تا چیزی که آموزش رسمی به آنها می گوید و حاکمیت و نظام آموزشی باید به این موضوع توجه داشته باشند.
یکی از راهکارهایی که بعضی از اساتید پیشنهاد دادند، قرار دادن قفسه های کتاب در کلاس و اداره آن توسط خود دانشآموزان است. غیر از بمباران دانشی دانش آموزان، چه ضعفهای دیگری در نظام آموزشی وجود دارد؟
نظام آموزشی تصور روشنی از این مسائل ندارد. بهعبارتدیگر نمی داند یکی از اهداف مهم آموزشوپرورش، همین تقویت توانایی ابراز وجود در بچه هاست که یکی از اشکال آن می تواند بیان خواسته های افراد باشد. اینکه در کلاس قفسه های کتاب قرار دهیم، بحثهای بعدی است. نکته مهم این است که اصولاً چنین نگرشی نسبت به دانش آموز و اهداف آموزشی وجود داشته باشد. چون نظام ما یک نظام رسمی و موظفی است، اینگونه اهداف باید بهصورت موظفی اعلام شود و از معلمان خواسته شود. مثالی می زنم تا راهکارهای بنده روشنتر شود. کتابی به نام سفرنامه تربیتی که خانمی به نام سکینه توحیدی که معلم پرورشی هم هست نوشته است. وی سفرهایی به لندن داشته و گزارش هایی از مدارس دولتی، غیردولتی و ادیان و اقوام آنجا در این کتاب آورده است. در یکی از گزارش ها، وی کلاسی را توصیف می کند که 100مترمربع مساحت داشته و در بخشی از آن یک تعداد قفسه کتاب متناسب با سن و سال بچه ها، در بخشی میز و صندلی های خیلی کوچکی بهاندازه قد بچه ها اینطور نبود که مثل کلاسهای ما نیمکتها برای بچه های ابتدایی و دبیرستان، یکسان باشد و همه را یک یا دو شرکت تولید کند و در بخش دیگری هم میزی بود که میز کار، انواع قیچی، مقوا و ... بود. جالب است که وی می گوید در گوشه کلاس هم یک موکت و بالش بود تا وقتیکه بچه ها خسته می شوند، آنجا بروند و استراحت کنند و ضمناً جایی هم برای شستن دستها قرار داشت. نکته این است که بچه ها وقتی وارد کلاس می شوند، به آنها گفته نمی شود که چهکار کنید؟ البته می دانید که مطالعه لزوماً به معنای خواندن کتاب نیست بلکه مطالعه به معنای کشف جهانی است که در آن زندگی می کنیم یعنی بررسی آنچه مشاهده می کنیم. بنابراین در کلاس ممکن است هر وقتی کسی دوست داشته باشد، نقاشی کند، کاردستی درست کند و یا هر کار دیگری.
بنابراین اگر بتوانیم آموزش را محدود بر متن نکنیم و مطالعه با همان رویکرد اسلامی، یعنی بررسی آفاقوانفس باشد، شرایط خیلی بهتر خواهد بود اما آموزشوپرورش چنین فرصتهایی را برای معلمین فراهم نکرده است.
چه راهکارهایی برای بازنگری در متون درسی و دانشگاهی و ارتباط دادن آنها با واقعیات زندگی دارید؟
در دنیای امروز، آموزش برای آموزش نیست بلکه برای ورود به زندگی بهتر هست و بهعنوان یک وسیله مطرح است نه هدف. البته باید بین آموزش عمومی و آموزش عالی تفکیک کنیم. اگر واقعاً بخواهیم کاری انجام بدهیم باید خیلی چیزها مانند نیروی انسانی را در آموزش و پروش متحول کنیم.
سؤال بنده ناظر به متون درسی است!
نکته این است که اینها باهم یک سیستم را تشکیل می دهند؛ شما نمی توانید یک بخش از سیستم را تغییر دهید و انتظار داشته باشد که تغییر مناسبی باشد. فقط یک جزء از نظام آموزشی، متون است. اگر بخواهید یک جزء خوب مثل سیستم برق از ماشین بنز را بردارید و روی اتومبیل پراید بگذارید، اصلاً ماشین پراید را دچار اختلال می کند. پس باید سیستمی نگاه کنیم.
مثلاً در کتاب علوم اگر بخواهیم بچه ها را به خواندن و مطالعه بیشتر در زمینه نور تشویق کنیم، باید برای بچه ها، کتابهایی در زمینه نور آماده کرده و در دسترس آنها قرار دهیم. همچنین اگر بخواهیم بچه ها را به قرآن و مباحث دینی علاقهمند کنیم، یکی از دروس این کتاب، درس اخوت و بیداری است. برای آموزش این درس، باید شرایطی فراهم شود که بچه ها در مواجهه با یکدیگر قرار بگیرند و آنجا وحدت و برادری را بفهمند و در عمل ببینند که اگر باهم برادری کنند، موفقیت بسیار بیشتر خواهد بود. اگر بچه ها در موقعیت برادری و تعاون قرار نگیرند، عملاً چیزی یاد نخواهند گرفت. مشکل نظام آموزشوپرورش این است که همهچیز را می خواهد در کتاب بیاورد و مرتب می خواهد بخشهایی را به کتاب اضافه کند. مثلاً در همان موضوع نور، اگر می خواهیم علاقهمندی به مطالعه ایجاد شود باید یک آزمایشگاه وجود داشته باشد تا دانش آموز به دلیل سؤالاتی که در هنگام آموزش به آنها برمی خورد و به اطلاعات نیاز پیدا می کند، مجبور شود به سراغ مطالعه برود. بنابراین اینطور نباشد که برای تقویت فرهنگ مطالعه، دوباره بخشی را به کتب درسی اضافه کنیم.
در مورد آموزش عالی چطور؟
از یکطرف می گوییم که میزان مقالات منتشرشده ما در مراکز معتبر بالاست و از طرف دیگر این موضوع مطرح است که در چنین جامعه ای باید رشد مقالات علمی، یک نمود و ظهوری داشته باشد. در مورد علوم ریاضی و طبیعی، نمود آن در پیشرفت تکنولوژی و مهندسی است، درحالیکه این اتفاق، علی رغم بعضی پیشرفتها، عملاً نیفتاده است.
متأسفانه در علوم انسانی وضع فاجعه بار است که این وضعیت برخلاف شعار نظام و انقلاب ما که عمدتاً تأکید آن بر فرهنگ است، می باشد.
یکی از چیزهایی که کسی در آن تردید ندارد، لزوم ایجاد رابطه دانشگاه و بیرون دانشگاه هست. ما باید در دانشگاه های صنعتی این رابطه را با صنایع برقرار کنیم و دانشجو را با یک واحد تولیدی صنعتی وصل کنیم، در این صورت وی می تواند وقتی وارد صنایع بزرگ مانند صنعت اتومبیل می شود، راحت تر کار کند.
در حوزه علوم انسانی نیز معمولاً در کشورهای پیشرفته در کنار دانشکده های روانشناسی یا علوم تربیتی، یک واحد آموزشی یا مدرسه دارند که مدیریت آن بر عهده آنهاست تا ایده ها و نظرات خود را در آن پیاده کنند و نتایج نظریات خود را ببینند. در حال حاضر حتی دانشگاه های بزرگ و اصلی ما چنین مجموعه ای را در اختیار ندارند. اگر چنین ارتباطی در آموزش عالی به وجود بیاید، چون دانشجویان با واقعیتها و جامعه طبیعی روبرو خواهند شد و جامعه همواره در حال دگرگونی و نو شدگی است و از طرفی این نو شدگی و دگرگونی نیاز به مطالعه و تحقیق دارد، باعث می شود که فرد به مطالعه بپردازد.
چه راهکارهایی برای تأکید بر رویکرد پژوهش محور بهجای آموزش محور در نظام آموزشی دارید؟
معلمی که رویکرد متن محوری را بهعنوان رویکرد تدریس خود انتخاب کرده است، خودش را موظف می داند که متنی را که در اختیارش گذاشته اند، تدریس کند. این موضوع که ما پژوهش محور باشیم یا آموزش محور، یک رویکرد تدریسی است.
البته بخشی از این سؤال را پاسخ داده اید که دانش آموز تأثیر تحقیق و مطالعه را در زندگی خود ببیند.
بله. پژوهش محور بودن، خودش یک رویکرد است. ما رویکرد مدرن یا همان سازنده گرایی را داریم که در آن، دانش و اطلاعات و تجارب توسط خود شخص به دست می آید و به آن معنا داده می شود. بنابراین خود معلم هست که می تواند مبتنی بر روش های اکتشافی تدریس کند و فرد را وادار به معنابخشی به تجارب خود و کشف دنیای پیرامون خود کند.
بهعنوان نکته آخر اگر مطلبی هست بفرمایید.
فرهنگ سازی در موردمطالعه کتاب، بحثی مستقل از آموزشوپرورش است. البته این حرف به این معنا نیست که این دو حوزه به هم هیچ ربطی ندارند. در حال حاضر، درصد بسیاری از افراد در نظام آموزشی نیستند ولی چون عادت به مطالعه در عموم جامعه جا نیفتاده است، مطالعه نمی کنند. بنابراین باید به موضوع فرهنگ مطالعه بهصورت کلی تر هم پرداخت.
خلاصه راهکارها:
1-برای فرهنگ سازی در مطالعه، والدین باید از کودکی، فرزندان را به مطالعه و میل به کتابخوانی عادت دهند.
2- نظام آموزشی ما دانش آموز را بمباران دانشی می کند. این کار باید متوقف شود و اینطور نباشد که برای حل هر مشکلی در نظام آموزشوپرورش، مطلبی به کتابهای درسی اضافه شود. باید راهحل مشکل را دانش آموز پیدا کند و برای این کار مجبور شود به سراغ مطالعه رود.
3- توجه به درس انشا به دلیل لزوم مطالعه برای نوشتن آن، میتواند پایه فرهنگسازی برای مطالعه شود. ولی متأسفانه همچنین نباید معلمان بی کیفیت و بی دغدغه را برای این درس به کار گرفته شود.
4- معنای مطالعه لزوماً به معنای کتاب خواندن نیست بلکه به معنای کشف و بررسی جهان است. این اشتباه باید در اذهان معلمان و حتی خود دانشآموزان تصحیح و نهادینه شود.
5- یکی از مهمترین کارها برای گسترش پژوهش محوری بهجای آموزش محوری صرف، تغییر نظام متمرکز آموزشوپرورش به نظام غیرمتمرکز است.
6- یکی از مهمترین راهکارها برای ایجاد فرهنگ مطالعه در میان جامعه، تربیت کودکان جهت انس با کتاب قبل از سن دبستان است.
7- روش توصیفگری در دانشآموزان بر اساس مشاهدات و مطالعات میتواند نقش مؤثری در نهادینهسازی فرهنگ مطالعه داشته باشد.
تأسیس آزمایشگاه های کاربردی برای برقراری ارتباط میان متون و واقعیات زندگی پرسشگران
سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ارتقای فرهنگ مطالعه
با مرور تاریخ تحولات کشورها و تغییر نظامهای جهانی میتوان فهمید توسعه تمدنها، ریشه در رشد فکری و فرهنگی هر جامعه دارد و بی شک، بدون رشد فرهنگ، دانش و آگاهی، نمیتوان به خروج از توسعهیافتگی و رشد تمدنی دل خوش نمود. لذا میزان گرایش به مطالعه، از شاخصهای مهم توسعه به شمار میرود.