ضرورت تقویت "فرهنگ حل مساله" در جامعه
سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع طلاب حوزه های علمیه تهران، بخشی از دغدغه های ایشان در خصوص فضای مجازی را نمایان ساخت و تعبیر "میدان واقعی جنگ" را برای آن به کار بردند. از این رو "صراط مبین"، در پژوهش مرتبط به این موضوع تسریع نمود. که در بخشی از آن مصاحبه ای با حجت الاسلام و المسلمین علی مخدوم رئیس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی انجام شده است. بخش هایی از این مصاحبه را در ادامه ببینید.
در گذشته ستادی به نام "ستاد سازمان دهی مراکز پاسخگویی " وجود داشت؛ سرنوشت این ستاد چه شد؟
بر اساس مصوبۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسئولیت ساماندهی به مراکز پاسخگویی به دفتر تبلیغات سپرده و تا دو سال نیز بودجهای برای آن در نظر گرفته شد؛ اما پس از دو سال، پیگیری تصویب بودجه و سایر پشتیبانیها ضعیف شد. هنگامی که بودجۀ این ستاد قطع شد، تا مدتی دفتر تبلیغات کار را با هزینه خود ادامه داد تا اینکه مشکلات بودجهای جدی شد و به شورای عالی انقلاب فرهنگی گزارش داده شد که ادامۀ کار در توان نیست و تعطیل شد.
فعالیت اصلی ستاد، حمایت مالی از فعالان بود؟ یا کار دیگری هم انجام می داد؟
بالاخره هر کاری نیازهای مالی دارد. کارهای دیگری، از جمله رصد و حمایت مشورتی هم انجام می شد که آنها نیز به بودجه متکی بوده.
ثمرۀ فعالیتهای ستاد چه شد؟ آیا فعالیتهای آن مثل رصد از سوی مرکز دیگری پیگیری شد؟
خیر ادامۀ کارها پیگیری نشد و خروجیها و آثار فعالیت ستاد نیز به مجموعههای فعال موجود منتقل نشد.
در معرفی مرکز ملی، یکی از رسالتهای مرکز این گونه نوشته شده است: تحلیل جریان شناسانۀ پرسشها و شبهات به منظور اطلاعرسانی به مراکز علمی و پژوهشی حوزوی. آیا به واقع این کار انجام میشود؟
در حد وسع کارهایی انجام میشود و تلاش برای جمع آوری آمارهای اولیه صورت گرفته است تا به تحقیقات اولیه برسد.
هیچ برنامهای برای جلوگیری از موازیکاری وجود ندارد؟
لازمۀ جلوگیری از موازیکاری، بودن نهادی جداگانه و تصمیمگیر است که بر اساس برنامهای جامع و فراگیر عمل کند؛ اما فعلا ما سعی میکنیم بر اساس شناختمان در کارهایی که دیگران انجام میدهند، وارد نشویم. مثلا به حوزۀ کتاب، چون مرکز مطالعات و نهاد رهبری در دانشگاه ها کارهایی میکنند، وارد نمی شویم.
چه مشکلات جدیای بر سر راه پاسخگویی احساس میکنید؟
یک مسالۀ مهم اینکه غیر از ارتباط تعارفی و دوستانه، رابطه ای بین مراکز فرهنگی از جمله مراکز پاسخگویی وجود ندارد؛ در حالی که به ارتباط ستادی نیاز هست. لازم است فکر و برنامهریزی در یک ستاد مورد حمایت نهادی عالی (مثل شورای انقلاب فرهنگی یا دفتر رهبری) شکل بگیرد و گرنه بدون این ستاد و سامان دهی بودجه و امکانات، هر مرکزی احساس میکند خودش میتواند رصد کند یا مسیری را اضافه کند و ... بهواقع جای این ستاد بسیار خالی است.
تاکنون احساس کردهاید نبود ستاد سبب احالۀ مراکز به یکدیگر و پیش آمدن بعضی از کارها شده است؟
بله همین طور است. علاوه بر اینکه همافزایی و مسائلی نظیر یکسانسازی پاسخها، تعیین مبانی و ... نیز چالشی جدی است؛ چون این کاری نیست که یک مرکز بهتنهایی بتواند انجام دهد و به فرض انجام نیز معلوم نیست مراکز دیگر آن را بپذیرند. این کار دشواری است که آسیب نبودِ آن به وجهۀ کلی دین و دینداری در جامعه رسیده است.
غیر از بحث فقدان ارتباط ستادی، مشکلات بر سر راه را چه می بینید؟
مشکل اساسی دیگر، جدی نگرفتن مساله پاسخگویی است. کشور معضلات متنوعی دارد که دربارهی آنها برنامهریزی و سرمایهگذاری می شود. به محض رخ دادن مشکل، نهادهای آموزشی-پژوهشی اقتضائات را فراهم میکنند، اما این باور به وجود نیامده که پاسخدادن به دغدغههای مردم هم وظیفه است و علاوه بر آن سبب کاهش مشکلات و ناراحتیها و نابسامانیها می شود و برای کشور فرصتی است.
اگر فلان میوه در بازار نباشد، دولت و نهادهای مرتبط تلاش میکنند به هر شکل این نیاز را برآورده کنند و برای تولید داخلی، واردات یا ...برنامه ریزی می کنند؛ اما مسائلی نظیر پاسخگویی را ضروری نمیبینند و اهمیت آن روش نیست. این موضوع از بحث تشکیل ستاد نیز مهمتر است.
حتی حوزه نیز برای پاسخگویی اهمیت قائل نیست و گرنه پاسخگویی با ایمیل و چاپ بعضی از کتب چقدر با نیازسنجی واقعی تناسب دارد؟! میتوان با آمار از کتابها و ... به دست آورد که خروجی خاصی در کار نبوده است.
در حال حاضر حجم فراوانی از کتب ضاله منتشر میشود و میتوان گفت به اغلب آنها هیچ پاسخی داده نشده است. در بعضی موارد پس از چندین سال مثلا از یک کتاب هزارصفحهای به 30 صفحه پاسخ داده شده است! چرا در این قبیل مسائل احساس تکلیف دیده نمیشود؟
چه عرض کنم! به رغم این که پاسخگویی به شبهه سطح بالاتری در قیاس با پاسخگویی به سوال دارد، فکر میکنم اوضاع آن بدتر و شرایطش از آن هم محرومتر است. به عبارتی اگر ما دست کم مراکزی برای پاسخ به سؤالات داریم، جای خاصی نداریم که دربارۀ شبهه مطالعۀ زیربنایی داشته باشد، ظرفیتها و ریشههای آن را بشناسد و توان این را داشته باشد که بعد از این شناساییها راه حلی کارآمد ارائه کند.
غیر از مباحث مربوط به امکانات مشکل دیگری احساس میکنید؟ مثلا راهکارهایی که با فکر و طرٌاحی بتوان حل کرد؟
آنچه قبلا گفتم که اهمیت کار برای دستگاهها و نهادها جا نیفتاده، دربارۀ عموم مردم نیز مطرح است.
برای عموم مردم اهمیت سوال و لزوم پاسخ به آن روشن نشده است. اگر در خانواده نیاز به وسیلهای مثل کفش نو وجود داشته باشد، پدر و مادر خود را موظف به تهیۀ آن میدانند.
وقتی این نیاز به چیزی مثل کتاب برسد، اعتنا به آن خیلی کاهش پیدا میکند. جایگاه نیاز به رفع ابهام و پاسخ به سوالها بسیار پایینتر است و اساساً جدی تلقی نشده و مانند سایر نیازها دیده نمی شود. احساس نمی کنند این مسأله نیاز به سرمایهگذاری معنوی و فکری دارد که باید آن را در سبد نیاز خانواده بالا بیاوریم.
موضوع دیگر، اینکه فرهنگ پاسخگویی یا به عبارتی "فرهنگ حل مسأله " در جامعۀ ما ضعیف است. این موضوع در مباحث دینی ضرورتی فوق العاده است. باید بپذیریم که جواب دادن کافی نیست، بلکه باید ریشۀ شبهه شناسایی و حل شود. نه به این معنا که مثلاً در زمینۀ نیاز مادی ای که منجر به گناه فرد شده، به او پول بدهیم، بلکه از جنبۀ اندیشهای به مسأله بپردازیم و به وی نحوۀ مواجهه با مشکل را بیاموزیم. در واقع باید مهارتهای فردی را توسعه بدهیم. اهمیت این مسأله آنجا روشن میشود که بدانیم حدود بیست سال قبل، یونسکو پرداختن به مهارت حل مسأله را از موارد لازم برای سواد کف جامعه ذکر کرده است؛ در حالی که حتی در مراکز پاسخگویی نیز عمدتا نمیتوانیم راه حل پیدا کنیم و تمرکز ما بیشتر بر جواب دادن است.
نکتهای که دربارۀ ضعف فرهنگ پرسشگری فرمودید، در شرایطی است که در همان حدی که مردم احساس نیاز به پرسش میکنند، نمیدانند به کجا مراجعه کنند و مسیرهای پاسخگویی روشن نیست!
بله ما به دلیل کمبود امکانات نمیتوانیم همۀ نیازها را پوشش دهیم، اما اگر کسی بیمار شده باشد و بیماری او را آزار دهد، این پزشک نشد، به پزشکی دیگر یا شهری دیگر مراجعه می کند تا مشکلش را حل کند؛ چون نیازش را جدی میبیند. اما در بخش نیازهای فرهنگی و پرسشهای دینی نیاز هنوز جدی گرفته نشده است.
کمبود امکانات مادی بیشتر احساس می شود یا ضعف نیروی انسانی؟
هردو. اگر بخواهیم نیروی انسانی را افزایش دهیم، وابسته به امکاناتیم و البته نیروی انسانی کافی هم وجود ندارد. به رغم آنکه خروجی حوزه از نظر تحصیل کرده زیاد است، در این زمینه چندان نمیتوان از آنها بهره برد.
با تشکر از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
-*متن کامل این مصاحبه در پژوهشنامه افق مکث به چاپ خواهد رسید.
برای سفارش پژوهشنامه اینجا کلیک کنید.