بخش سوم فلسفه و نظام سياسى فارابى _ فصل دوازدهم ساختار نظام سياسىِ فارابى

فصل دوازدهم ساختار نظام سياسیِ فارابی

ب) نهادهای حكومتی

فارابی در كتاب «فصول المدنی» اين نهادها را «اجزاء المدينه» ناميده است و می گويد: «المدينة الفاضلة اجزاؤها خمسة»(1)؛ يعنی نظام سياسیِ مدينه فاضله، پنج جزء دارد، كه تحت رياست رئيس و حاكم مدينه عمل می كنند. او سپس اين اجزا را به قوای بدن انسان تشبيه می كند و كارويژه های هر كدام را بيان می كند.
در رساله «فی اعضاء الحيوان» معلم ثانی قضيه را بر عكس گرفته است و سلسله مراتب اجزای مدينه را مفروض قطعی فرض كرده و قوای بدن ارگانيسم را به آن تشبيه می كند و می فرمايد: «علی مثال ما عليه حال المدينة الفاضلة التی قوامها برئاسة واحدة ترأس فقط ولا تخدم ولايرئس احد غيره و منها طوائف تخدم فقط ولاترأس اصلاً و طوائف متوسطه تخدم ذلك الواحد و ترأس من دونها و ذلك الواحد يرأس جميعها و يدبر امرها بقوه كثيره توجد مختلفه تعطی بها جميع اهل المدينه بقوة ملكه من تلك القوی الملكات جزء و بملكة اخری جزءً آخر و بملكه ثالثه يعطی كل قسم منها ...»(2)
در اين عبارت، معلم ثانی اجزای مدينه را به سه نوع تقسيم می كند و می فرمايد: وضعيت مدينه چنين است كه قوام آن به رياست واحدی است كه هيچ كس بر او رياست ندارد؛ و طايفه ای كه خدمتگزار در اين مدينه هستند و هيچ گونه نقش رياستی ندارند؛ و گروه سوم و به اصطلاح، «نهاد»هايی كه در وسط بين رؤسا و مرؤسان واقع شده اند و نسبت به رؤسا نقش خدمت گزاری و نسبت به توده مردم، رياست دارند. دو گروه اخير، زير نظر رئيس هستند و او به واسطه قدرتی كه در نهادهای حكومتی دارد، بخش های مختلف جامعه را رهبری می كند.
در «السياسة المدنيه» در اين باره آمده است: در سلسله مراتب جامعه، مراتبی وجود دارد كه نزديك به مرتبه رئيس اول است و هم مراتبی هست كه كمی دور از مرتبت او است و مراتبی نيز بسيار با مرتبه رئيس اول فاصله دارد. بدين صورت، مراتب رياست ها منظم است. بنابراين، به طور متنازلی از عالی ترين مرتبت متدرجاً فرود می آيد تا آن جا كه به مرتبه خدمت تنزل يابد.
هنگامی كه رئيس اول، اين مراتب را به نظام آورد و مشخص كرد و نهادها را سامان داد، هرگاه بخواهد درباره امری دستور و اندرزی بدهد كه مردم مدينه و يا گروهی از مردم، بدان عمل كنند و به انجام آن وادار شوند، از طريق اين نهادها عمل می كند و به نزديكترين مراتب به خود، دستور می دهد و القا می كند و سپس آنان به مرتبت نزديك تر به خود دستور می دهند و به همين ترتيب، تا برسد به آن گروهی كه برای آن، خدمت و وظيفه تربيت شده اند.(3)
فارابی از نهادهای مختلف در نظام سياسیِ خويش با عناوينی از قبيل «اجزاء»، «مراتب» و «رياسات» تعبير آورده است و گاهی هم آن ها را تحت عنوان عاملان و متوليان مربوطه ذكر كرده است؛ همان طور كه در اصل حكومت، با عنوان «رئيس اول» يا «رئيس سنت» تعبير آورده است. اگر چه صرف عنوان، مبيّن انديشه نيست، اما به نظر می رسد بيان عناوين نهادهای حكومتی، در تبيين مقصود وی مفيد باشد.
1. نهاد «افاضل» ؛؛ بخش فضايل و علوم
2. نهاد «ذوواالالسنه» ؛؛ بخش فرهنگ
3. نهاد «مقدرون» ؛؛ بخش كارگزاران
4. نهاد «ماليون» ؛؛ بخش اقتصاد
5. نهاد «مجاهدون» ؛؛ بخش جنگ و دفاع
در تشريح ماهيت اين نهادها و شرح وظايف و كارويژه های آن ها ما از اصطلاح وزارت استفاده خواهيم كرد.
1. بخش فضايل و علوم؛
فارابی از اين نهاد، با عنوان «افاضل» ياد كرده است و می گويد: «الافاضل هم الحكماء و المتعقلون و ذوواالاراء فی الامور العظام»؛(4) يعنی اهل فضايل، شامل حكيمان و متعقلان و صاحبان انديشه در امور مهم است. پيش از آشنايی با اين گروه های سه گانه، لازم است اشاره ای به مفهوم «افاضل» و فضيلت بشود. معلم ثانی در «فصول منتزعه» فضيلت و فضايل انسانی را چنين تعريف می كند: فضيلت خيری است كه مطلوبيت ذاتی دارد و در ارتباط با افعال خير و جميل است و در حقيقت، اين گونه هيئات نفسانی، كه بواسطه آن ها انسان خيرات و افعال جميل را انجام می دهد، به فضايل موسوم هستند.(5) بعد از آن، فضايل انسانی را به دو قسم تقسيم می كند:
1. فضايل خلقی:
كه مربوط به جزء نزوعیِ نفس (مانند عفت و شجاعت و سخاوت وعدالت) هستند و فاضلان متصف به فضايل خلقی، كسانی هستند كه همواره تمايل و شوق به غايات و خيرات حقيقی دارند.(6)
2. فضايل نطقی:
فضايل مربوط به جزء ناطق مثل حكمت، عقل، كياست، ذكاوت و خوش فهمی هستند و جزء ناطق به دو بخش تقسيم می شود: ناطق نظری، كه شامل عقل نظری و علم و حكمت است، و ناطق فكری، كه شامل عقل عملی و تعقل و ذهن و جودة الرأی و ... می شود.(7) بر اين اساس می فرمايد: اخلاق زيبا و قوّت ذهن، هر دو فضيلت انسانی هستند كه اگر برای انسان تحصيل شوند، جودت و كمال در ذات و افعال آدمی به وجود می آيد و به واسطه آن دو، انسان ارجمند و خيّر و فاضل می گردد.
او سپس فضايل را به چهار بخش نظری، فكری، خلقی و عملی تقسيم می كند و كتاب «تحصيل السعاده» را برای تبيين آن ها می نگارد و بر اين باور است كه فاضلان كامل و حقيقی، در درون نظام سياسی، همان رهبران و رؤسای آن هستند(8) و علاوه بر اين كه همين عنوان را بر همه انواع رهبری در نظام های فاضله خويش اطلاق می كند، نوعی از حكومت خويش را با عنوان «رؤساء الافاضل»(9) معرفی كرده است. اهميت اين گروه، از نظر فارابی، آن چنان بالا است كه در صورت فقدان آن ها «اذا مات الفاضل او قتل فلاينبغی ان يناح عليه بل يناح علی اهل المدينة»،(10) اگر فاضلی بميرد و يا كشته شود، بايد بر اهل مدينه در فراق او ماتم گرفت و نوحه خواند.
معلم ثانی در درون نهاد افاضل و به اصطلاح، وزارت علوم، نوعی سلسله مراتب قائل است؛ به اين معنا كه در رأس آن، رئيس و وزيری است كه در مقابل حاكم مدينه پاسخگو است؛ اما در ساختار داخلی، «لا رئيس فوقه من اهل تلك الطائفه»،(11) برتر از او كسی وجود ندارد. بعد از رئيس، گروهی از متوليان اداری هستند كه مديريت های داخلی و فضايل علمی را تحت نظر رئيس بر عهده دارند و گروهی پايين تر از آن ها وجود دارند كه صرفاً كارهای خدماتی را انجام می دهند. از اين عبارات، به خوبی روشن می شود كه دو گروه اخير، متصف به عنوان «فاضلان» با وصف عنوانی نيستند، بلكه آنان مجريانی هستند كه در يك نهاد وتشكيلات عمل می كنند. با اين مقدمه، گروه های افاضل را معرفی می كنيم:
1. حكيمان:
پيش از تعريف حكيمان، فارابی حكمت را تعريف می كند و آن را معرفت به وجود حق كه همانا واجب الوجود بذاته است، می داند.(12) به عبارت ديگر، حكمت را برترين علوم برای معرفتِ برترين موجودات معرفی می كند(13) و چون «فضايل نظری» از ديدگاه فارابی، «حكمة العظمی» «و امّ العلوم و حكمة الحكم و صناعة الصناعات» ناميده می شود،(14) بنابراين، حكيم واقعی تنها كسی است كه علم واجب الوجود در حد كمال آن، نزد او باشد و لذا «لاحكيم الا الاول لانه كامل المعرفة بذاته»؛(15) يعنی حكيم واقعی، تنها خدا است؛ چون او كامل ترين معرفت را به ذات خويش دارد؛ اما بعد از خداوند، به فيلسوفان و عالمان به علوم نظری هم حكيم گفته می شود و حتی برای كسانی كه در صناعات و علوم مختلف، متخصص شده اند و به كمال معرفت رسيده اند هم از اين عنوان استفاده شده است.(16)
در «الموسيقی الكبير» فارابی عنوان حكيم را از كسانی كه در صنايع عملی مهارت يافته اند و آن را به ديگران انتقال می دهند، نفی می كند،(17) و در «فصول المدنی» می گويد: «قوم من الناس يسمّون المتعقلين حكماء»؛(18) يعنی برخی از مردم متعقلان را حكيم دانسته اند، در حالی كه حوزه معرفت تعقلی، مختص امور انسانی است؛ ولی حكمت كه برترين علوم است، برای معرفت به برترين موجودات می باشد. لذا تعقل حكمت نيست و متعقل هم حكيم نمی باشد. پس حكيم از نظر فارابی، تنها شامل آن دسته از افراد می شود كه «حكماء المدينة الفاضلة هم الذين يعرفون هذه (الاشياء المشتركه) ببراهين و ببصائر انفسهم»؛(19) يعنی حكيمان كسانی هستند كه مشتركات نه گانه (20) مدينه فاضله را با برهان و بصيرت خويش دريافته اند. لذا از حيث قوه ناطقه و قوه متخيله، به حد كمال رسيده اند و به بالاترين مرتبه انسانی نايل گرديده اند و مورد افاضه عقل فعال هستند.
فارابی برترين حكيم را در بين انسان ها همان «رئيس اول» در يكی از سه نظام سياسیِ «مدينه فاضله»، «امت فاضله» و «معموره فاضله» می داند و حكمت ديگران هم در واقع، به تبع رئيس اول است: «و من يلی الحكماء يعرفون هذه علی ما هی عليه موجودة ببصائر الحكماء اتباعاً لهم و تصديقاً لهم وثقة بهم»؛(21) يعنی كسانی كه بعد از حكما هستند، امور مشترك را به وساطت آن ها و اعتماد به معرفت و بصيرت آن ها شناخت پيدا می كنند.
فارابی در جمع بندیِ نهايی، در آخرين اثر سياسیِ خويش، يعنی «آراء اهل المدينة الفاضله» حكيم را چنين تعريف می كند: «هر گاه اتصال با عقل فعال در هر دو جز قوه ناطقه (نظری و عملی) و قوه متخيله، حاصل شود، در اين صورت، اين انسان همان انسانی است كه به او وحی می شود. و خداوند - عزوجل - به واسطه عقل فعال، به او وحی می كند. پس هر آن چه از ناحيه خدای متعال به عقل فعال افاضه می شود، از ناحيه عقل فعال به واسطه عقل مستفاد، به عقل منفعل او افاضه می شود و سپس از آن، به قوه متخيله او افاضه می گردد. پس به واسطه فيوضاتی كه از عقل فعال به عقل منفعل او می شود، حكيم و فيلسوف و خردمند و متعقل كامل می گردد و به واسطه فيوضاتی كه به قوه متخيله اش افاضه می شود، نبی و منذر خواهد بود.»(22)
اهميت حكمت تا آن جا است كه اتصاف به آن را به طور «ترجيحی» برای همه مراتب رياست لازم می داند و در «آراء اهل المدينة الفاضله» معتقد است كه هر گاه شرط حكمت از رؤسای مدينه فاضله زايل گردد، مدينه رو به زوال می رود.(23)
2. متعقلان:
تعقل قوه ای است در وجود آدمی كه عوام مردم به آن عقل می گويند و انسان متصف به آن را عاقل يا متعقل نامند. در تعريف تعقل آمده است: «التعقل هو القدرة علی جودة الرؤيه و استنباط الاشياء التی هی اجود و اصلح فيما يعمل ليحصل بها للانسان خير عظيم فی الحقيقة و غاية شريفة فاضلة»؛(24) يعنی تعقل عبارت است از انديشه درست و استنباط اموری كه برای عمل، بهترين و شايسته ترين هستند تا به واسطه آن ها برای آدمی خير بزرگ واقعی و غايت شريف و فاضلی تحصيل گردد.
و چون متعقل به دنبال تحصيل غايات فاضله است، فارابی آن را در رديف «فاضلان» به فضايل اخلاقی قرار داده است (25) و بر اين باور است كه انسان متعقل، دارای استعداد طبيعی است كه بر آن خلق شده است و با كمك فضايل خلقی و ارادی، به تعقل تام می رسد و اگر متصف به رذايل گردد، «استحال و تغيّر فصال بدل التعقل ذادهاء و خبث و مكر»؛(26) يعنی تعقل او تبديل به حيله گری و خباثت و فريبكاری می شود.
پيش از اين گذشت كه حوزه تعقل در امور انسانی است لذا بين متعقل و حكيم تمايز وجود دارد زيرا حكيم، كسی است كه برترين علم برای معرفت به برترين موجودات، يعنی ذات واجب الوجود، را در اختيار دارد، مگر آن كه به طور نسبی بگوييم كه چون انسان، افضل موجودات در اين جهان است، به اين اعتبار، اطلاق حكمت بر تعقل جايز است.(27) بر اين اساس، در «آراء اهل المدينة الفاضله» تعقل را به دو قسم: «تعقل تام» و «تعقل ناقص» تقسيم می كند و تعقل تام را مختص حكيمان می داند.(28) به دليل همين تمايز، فارابی در شرايط «رئيس اول»، در نظام سياسیِ خويش، در كنار حكمت، شرط تعقل تام را هم بيان كرده است.(29)
بر خلاف حكمت، تعقل مختص رؤسای مدينه نيست، بلكه بر حسب موضوع و موارد آن و كميّت و كيفيت آن، همه انسان ها می توانند از تعقل برخوردار باشند، با اين تفاوت كه اگر موضوع تعقل، مهم و بزرگ باشد، نياز به تعقل اقوی و اتم دارد و اگر موضوع، كوچك و كم اهميت باشد، تعقل جزئی نيز كافی است. براين اساس، او تعقل و متعقلان را به سه نوع تقسيم می كند:(30)
1. تعقل منزلی: عبارت است از انديشه در اداره و تدبير امور منزل. بنابراين، مدبر منزل «متعقل منزل» ناميده می شود. در «تحصيل السعاده» از اين تعقل به «فضيلت فكریِ منزلی» ياد شده است.(31)
2. تعقل مدنی: تفكر و تعقل در تدبير مدن را كه به مراتب از تعقل منزلی برتر است، تعقل مدنی گويند و مدبران و رهبران سياسیِ مدينه، «متعقلان مدنی» هستند و از اين نوع تعقل، به «فضيلت فكریِ مدنی» هم ياد شده است.
3. تعقل برتر: فارابی بعد از تعقل مدنی، نوعی از تعقل را بيان می كند كه برتر و شايسته تر از آن است و برای رسيدن به بهترين معاش و خيرات انسانی، نظير ثروت و جلالت و كرامت، كه وسيله رسيدن به سعادت هستند، استفاده می شود. سپس فارابی به سه نمونه از اين تعقل اشاره می كند:
3/1. تعقل مشوری: اين تعقل كه به آن، «فضيلت فكریِ مشوری» هم گفته می شود، عبارت است از تعقلی كه آدمی در امور مربوط به ديگران به كار می برد، خواه در تدبير منزل باشد يا در تدبير نظام سياسی و يا غير آن.
3/2. تعقل خصومی: عبارت است از قدرت بر استنباط انديشه و رأی صحيح در مقابله با دشمن، چه در حالت تهاجمی و چه در حالت تدافعی.
3/3. تعقل جهادی: اين نوع تعقل را «فضيلت فكریِ جهادی» هم می نامند و در واقع، نوعی از تفكر و تعقل است كه سودمندترين و زيباترين امور مربوط به جهاد را استنباط می كند.
از آن چه گذشت، معلوم شد كه تعقل و متعقلان، عمدتاً در حوزه های اجتماعی مطرحند و شايد به همين دليل، در جمع بندیِ نهايی، فارابی در كتاب «الملّه»، تعقل را زير مجموعه «مهنةملكيه» و صناعت زمامداری می داند و با تفسيری كاملاً سياسی، تعقل را چنين بيان می كند: «القوة التی يقتدربها الانسان علی استنباط الشرائط التی يقدربها الافعال بحسب ما يشاهد فی جمع جمع او مدينة مدينة او طائفة طائفة او واحد واحد و بحسب عارض عارض فی مدينة او امة او فی واحد يسميها القدماء التعقل».(32)
يعنی قوتی كه آدمی را قادر بر استنباط شرايطی می كند تا به وسيله آن بتواند امور و كارها را بر حسب آن چه مشاهده می كند، در هر جمعی يا در هر گروهی و طايفه ای و يا در مورد هر فردی و به تناسب حالات و عوارضی كه در مدينه يا امت يا هر فردی است، تنظيم كند. اين قوّت را پيشينيان «تعقل» ناميده اند و اين تعقل، صرفاً از راه آگاهی بر كليات صناعت ملكيه تحصيل نمی شود، بلكه نياز به تجربه طولانی در افراد و موارد مختلف دارد.
3. صاحبان انديشه در امور مهم:
در فلسفه سياسیِ فارابی، اصطلاحی با عنوان «جودة الرأی» وجود دارد كه در اكثر آثار وی تكرار شده است و معمولاً در هرموردی كه بحث های انديشه ای و سياسی و به خصوص، موضوع رهبران و رؤسا مطرح شده، اين اصطلاح نيز مطرح گرديده است. در «فصول المدنی» درتعريف جودة الرأی آمده است: «جودة الرأی عبارت است از آن كه انسان، صاحب انديشه درست باشد». آن گاه درباره مفهوم برخورداری از انديشه درست می فرمايد: «هو ان يكون الانسان فاضلاً خيراً فی افعاله ثم ان يكون قد جرّبت اقاويله و آراؤه»؛(33) برخورداری از انديشه درست، اين است كه آدمی در امور و افعالش خيرخواه و با فضيلت باشد و گفتار و انديشه ها و مشورت هايش مجرّب و به طور مكرر، تجربه و به صورت آرای سديد و صحيح و مستحكم مقبول افتاده باشد، انديشه هايی كه با عمل به آن ها انسان ها به غايات پسنديده می رسند.
به همين دليل، اين گونه افراد صاحب انديشه مجرّب، «مقبول القول» هستند؛ زيرا به علت صدق و درستیِ مداومی كه از آنان مشاهده شده است، به فضيلت قضاوت و رأی و مشورت صحيح و سديد اشتهار يافته اند و در پذيرش اقوالشان نيازی به استدلال و دليل نيست. روشن است كه چنين رأی سديد و متقنی، متكی بر تعقل است و در حقيقت، «هذا اذاً نوع من التعقل»؛ يعنی جودة الرأی، نوعی از تعقل است. سپس در تشريح اصول اساسیِ انديشه اين دسته از فاضلان می گويد: مبانی و مبادیِ تفكر آن ها دو چيز است: اول، امور مشهوری كه مبتنی بر رأی همگان و يا دست كم بر رأی اكثريت انسان ها است. دوم، اموری كه بر اثر تجربه و مشاهده شخصی به دست آمده است.(34)
2. كارگزاران (مقدران)؛
مقدران در نظام سياسی فارابی، بخش متصدی سامان دادن و تنظيم و تقدير امور داخلیِ جامعه بر اساس عدالت هستند. به عبارت ديگر، مسؤوليت امور اجرايیِ جامعه، از سوی حاكم، بر عهده آنان گذاشته شده است.(35) در «فصول المدنی» اين بخش را چنين معرفی می كند: «المقدّرون هم الحسّاب و المهندسون و الاطباء و المنجمون و من يجری مجراهم.»(36)
خواجه نصير الدين طوسی اين عبارت فارابی را چنين معنا می كند: «جماعتی كه قوانين عدالت در ميان اهل مدينه نگاه می دارند و در اخذ و اعطا تقدير واجب رعايت می كنند و بر تساوی و تكافی تحريض می دهند و علوم حساب و استيفا و هندسه و طب و نجوم، صناعت ايشان بوده، و ايشان را مقدّران گويند.»(37)
در بين بخش های مختلف فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اين بخش از اهميت ويژه ای برخوردار است؛ زيرا كار ويژه آن، نه تنها در مدينه، بلكه ديگر بخش ها را نيز شامل می شود. در اين بخش است كه محوری ترين و بنيانی ترين عنصر اجتماعی، يعنی عدالت تحقق می يابد و بر اساس آن، «توزيع» خيرات مشترك و تقسيم مناصب و صناعات و «امنيت» شغلی و اجتماعی و محاسبه و تنظيم حقوق اجتماعی، صورت می گيرد. به همين دليل، برای محاسبات دقيق، حساب و هندسه را شرط كرده است و برای پيش بينیِ وضعيت گرما و سرما و حرارت كره زمين، علم نجوم را در مجموعه مقدران لازم می داند. برای بررسیِ وضعيت روانی و مزاجیِ شهروندان و كنترل امراض و تنظيم قوانين و مقررات مربوطه، اتصاف گروهی از مقدران به صناعت طب را ضروری دانسته است و در همه اين موارد، برای كار آمد كردن و بالابردن توان اجرايیِ همه اركان حكومت، به ويژه مقدران، سه شرط اساسی را توصيه كرده است.
الف) معرفت بركليات:
اجرای عدالت در بخش های توزيع و تقسيم خيرات مشترك و صناعات مدنی و ايجاد امنيت شغلی و اجتماعی، بدون آگاهی بر كليات صناعت، امری دشوار است. لذا فارابی با تأكيد بر آگاهی در زمينه های مديريت و عدالت می فرمايد: «القدرة علی معرفة الكليات التی هی اجزاء صناعته علی الاطلاق»؛(38) يعنی مجریِ حكومت و بخش های تابعه بايد قادر بر شناخت كليات مربوط به صناعت خويش باشند. او اين معرفت را در سه محور اساسی ارائه می كند:
1/1. شناخت عدالت: معلم ثانی معتقد است اجزای مختلف در هر نظام، به واسطه «محبت» با هم ارتباط و ائتلاف بر قرار می كنند و از طريق عدالت دوام می يابند.(39) سپس به بيان ماهيت عدالت می پردازد و می گويد: «العدل اولاً يكون فی قسمة الخيرات المشتركة التی لاهل المدينة علی جميعهم ثم من بعد ذلك فی حفظ ما قسم عليهم و تلك الخيرات هی السلامة و الاموال و الكرامت و المراتب و سائر الخيرات التی يمكن ان يشتركوا فيها»؛(40) يعنی عدل در مرحله اول، عبارت است از تقسيم خيرات مشترك شهروندان بين همه آنان، و در مرحله بعد، محافظت از حقوق تقسيم شده افراد است و اين خيرات، شامل سلامتی و مال و كرامت و مقام و مرتبه و ديگر خيراتی است كه همه شهروندان می توانند در آن ها سهم داشته باشند. در يك جامعه، همه افراد سهمی از خيرات دارند كه اگر در ادای آن، كم يا زياد بشود، «ظلم» است؛ زيرا در كاستن از آن، ظلم بر صاحب حق است و در زيادتش ظلم بر ديگر شهروندان.
فارابی می گويد: چه بسا كاستن از آن حق هم ظلم بر ديگر شهروندان باشد.
در «آراء اهل المدينة الفاضله» با رد آرای جاهله درباره مفهوم عدالت، می فرمايد: آرای جاهله، هر آن چه را كه مطابق طبع حيوانی باشد، عدل می نامند. «فما فی الطبع هو العدل، فالعدل اذاً التغالب و العدل هوان يقهر ما اتفق منها ... فاستعباد القاهر للمقهورهو ايضاً من العدل و ان يفعل المقهور ما هو الانفع للقاهر هو ايضاً عدل فهذه كلها هو العدل الطبيعی»؛(41) يعنی آن چه در طبع آدمی است، عدل می باشد. لذا غلبه بر ديگران عين عدل است و در واقع، اين است كه انسان بر ديگری بر هر صورتی كه می تواند، غالب شود و قاهر گردد. پس اگر قاهر، انسان مقهور و شكست خورده ای را عبد خود كند، اين هم عدل است و انسان مقهور، هر خدمتی كه به قاهر بكند، آن هم عدل است و اين ها همه، عدالت طبيعی هستند. سپس می فرمايد: اين ها عدالت ارادی را، كه همان «وضع كل شی ء فی محله» است، رد می كنند.
در مدينه فاضله فارابی، اين گونه عدالت به كلی مردود است و عدالت واقعی، امری ارادی است كه در يك مفهوم كلی، «استعمال الانسان افعال الفضيلة فيما بينه و بين غيره ایّ فضيلة كانت»؛(42) به كار بردن افعال فاضلانه، بين هر انسانی با انسان ديگر، اين عدالت است. بنابراين، توزيع خيرات مشترك و حفظ آن ها نوعی از اين عدالت خواهد بود.
در «الملّة» درباره تقدير افعال در جامعه، عدالت را به همين مفهوم عام گرفته است و می گويد: «تقدير افعالی كه به واسطه معاملات و تعاملات شهروندان صورت می گيرد، به دو گونه است: افعالی كه انسان در موردخودش انجام می دهد و افعالی كه در تعامل با ديگران انجام می دهد.» وتعريف «العدل فی شی ء شی ء من هذه الافعال»(43) در هر دو مورد مفهوم عدالت، صادق است.
1/2. شناخت حقوق شهروندان: در حوزه كار مقدّرون، همه شهروندان صاحب حق هستند. همه در جامعه سهم عادلانه دارند. «فان لكلّ واحد من اهل المدينة قسطاً من هذه الخيرات مساوياً لاستئهاله»؛(44) يعنی هر كس به تناسب شأن و مقام خودش حق دارد. همان طور كه گذشت، تعرض به حق هر فردی به مفهوم ظلم و خيانت به او، بلكه به همه اهل مدينه و شهروندان است و معلم ثانی با شرح ديدگاه های مختلف می فرمايد: بعضی معتقدند كه چون ظلم به فرد، ظلم به همه شهروندان است، اگر آن فرد مظلوم هم از حق خود صرف نظر كند، متجاوز به حق او بايد مجازات شود؛ زيرا حقوق ديگران را تضييع كرده است.
بنابراين، اجرای عدالت در اين حوزه، متضمن شناخت دقيق از حقوق شهروندان است. در مدينه فاضله فارابی، هر كس حق دارد دارای شغل و كار مناسب با شخصيت فردی و حيثيت اجتماعیِ خود باشد(45) و مناصب مختلف نبايد در اختيار يك فرد قرار گيرد؛ زيرا هر كسی معمولاً متخصص دريك مسؤوليت است و اشتغال او در آن، موجب كمال مسؤوليت می شود و از طرفی، توزيع مسؤوليت ها موجب انجام آن ها در زمان مقرر می شود. بنابراين، بيش از يك مسؤوليت نبايد به يك فرد واگذار گردد، مگر آن كه خللی به حقوق ديگران وارد نشود و يا ضرورتی در كار باشد.(46)
فارابی حقوق شهروندان را به طور گسترده می پذيرد؛(47) اما آن چه در حوزه كار مقدّران است، به چهار مورد از آن اشاره می كند:
1. حقوق اقتصادی و مالی.
2. حقوق بهزيستی و برخورداری از سلامت روحی و جسمی.
3. حقوق مربوط به شخصيت و كرامت و عزت انسانی.
4. حقوق مربوط به جايگاه و مرتبه اجتماعی و شغلی.(48)
1/3. شناخت اوضاع و احوال جامعه: مقدّران برای استيفای حقوق شهروندان بر اساس عدالت، نيازمند آن هستند كه شناخت دقيقی از اوضاع و احوال جامعه ای كه در آن هستند، داشته باشند؛ زيرا در محاسبات و تنظيمات كمّی و كيفی، امور هم جوار، به تناسب شرايط مدينه يا امت يا حتی يك فرد، انجام می گيرد و هم چنين حالاتی كه در زمان های مختلف ممكن در جامعه پديد آيد، منشأ اثر باشد، شناخت آن ها برای كارگزاران و مقدران ضروری است.(49)
در «احصاء العلوم» درباره معارف علمی و عملیِ مورد نياز در اداره جامعه آمده است. «القدرة علی جودة استنباط الشرائط التی تقدّر بها الافعال و السير و الملكات بحسب جمع جمع او مدينة مدينة او امة امة و بحسب حال حال و عارض عارض»؛(50) يعنی توانايی بر استنباط درست شرايطی كه افعال و سير و ملكات در جامعه به وسيله آن تنظيم می شوند گاهی به تناسب يك جمع است و يا يك مدينه و يك امت و يا به تناسب حالات و عوارضی كه در جامعه پديد آمده است.
ب) قدرت بر اجرا:
كارگزاری و تنظيم و تقدير امور جامعه از مسائلی است كه به صرف آگاهی و تخصص علمی در آن زمينه، به سامان نمی رسد، مگر آن كه كارگزاران آن از توان اجرايیِ كافی برخوردار باشند. برای كارآمد ساختن اين بخش در امور اجرايی، ابتدا لازم است ساختار درونیِ آن بر اساس سلسله مراتب (51) تنظيم و طراحی شود و سپس در سه زمينه ذيل فعاليت كند:
2/1. توزيع عادلانه حقوق، ارزش ها، ملكات ارادی و افعال و سير اجتماعی: يك نفر، گر چه حاكم جامعه باشد، نمی تواند همه موارد فوق را تحقق بخشد. «بل انما يمكن ان تستعمل و تظهر بالفعل بان تتوزع فی جماعة»؛(52) اجرا و تحقق اين ها با توزيع حقوق در بين همه افراد جامعه امكان پذير است.
2/2. تقسيم مشاغل و صناعات: يكی از خيرات اجتماعی، اشتغال در جايگاه و مرتبه اجتماعیِ شايسته آدمی است و در بحث گذشته، همين تقسيم مشاغل و صناعات، عين عدالت تعريف شد؛ زيرا هر كسی حق دارد در مراتب اجتماعی، به تناسب شخصيت و تخصص خويش سهمی داشته باشد. «لكل واحد من اهل المدينة قسطاً من هذه الخيرات مساوياً لاستئهاله»؛(53) يعنی برای هر كسی اين حق وجود دارد كه سهمی از خيرات مدينه، از جمله، مراتب و مقامات آن به تناسب اهليت و شايستگیِ خود، داشته باشد، و برای تأمين مساوات و عدالت، لازم است هر فردی بيش از يك شغل نداشته باشد.(54)
2/3. حفاظت از حقوق شهروندان: بعد از آن كه كارگزاران اجرايی، حقوق و مشاغل و صناعات را به صورت عادلانه توزيع و تقسيم كردند، لازم است از دستاوردهای آن نيز مراقبت كنند. لذا هر جا بحث از توزيع و تقسيم و «تمكّن فی المدينه» مطرح می شود، فارابی بلافاصله بحث «تحفظ» را نيز به ميان می آورد «و حفظها عليهم و حياطتها و احرازها عن ان يداخل شی ء من السير الجاهليّة»؛(55) يعنی تا حقوق شهروندان حفظ و نگهداری شود و از مداخله رفتارهای جاهلانه و غير فاضله در حريم آن جلو گيری گردد. طبيعی است حراست از اين حقوق، نياز به راه كارها و مكانيزم هايی دارد كه فارابی از آن ها به «افعال» تعبير می كند: «الافعال التی بها يحفظ عليهم ما مكن فيهم»؛(56) يعنی افعالی كه به واسطه آن حقوق تمكين شده، محافظت می شود.
ج) برخورداری از تجربه:
در كتاب «الملّة» يكی از شؤون اقتدار و رهبریِ جامعه، برخورداری از قوه «تعقل» بيان شده است. همين قوه را در«فصول المدنی» به «تعقل مدنی» تعبير كرده است و در تعريف آن می گويد: «جودة الروية فی ابلغ ما تدبر به المدن»؛(57) يعنی تعقل مدنی عبارت است از انديشه درست در مورد بهترين مكانيزمی كه مدينه را با آن می شود اداره كرد. او معتقد است كه اين قوه تعقل مدنی صرفاً با آگاهی و قدرت بر اجرا به دست نمی آيد:«ليست تحصل بمعرفة كلّيات الصناعة و استيفائها كلها لكن بطول التجربه فی الاشخاص»؛(58) يعنی تعقل مدنی از راه تجربه و مزاوله در مواردی جزئی به دست می آيد.
او سپس به مواردی از تجربه اشاره می كند و می فرمايد: تنظيم و تقدير امورجامعه از نظر «كمّيت» و «كيفيت» و «اقتضائات زمان» و ديگر موارد،بيش تر از طريق تجربه امكان پذير است. لذا در مديريت سياسیِ جامعه،متناسب با آن جامعه و حوزه عمل، بايد از تجربه و تعقل مدنی برخوردار بود. در «احصاء العلوم» می فرمايد: «مهنة ملكيه» و فن مملكت داری از دو قوه تشكيل شده است: يكی معرفت بر قوانين كلی درصناعت مدنی و ديگر، قوه ای كه انسان مدنی و مجری سياست، با طول تجربه در رفتارهای مدنی و ممارست و به كارگيریِ افعال در اخلاق و اشخاص، در جوامع جزئی به صورت تجربه و مشاهده طولانی به دست می آورد و به او قدرت تقدير و برنامه ريزی می دهد: «يمكنّها ان تقدّر الافعال بحسب عارض عارض و حال حال و مدينة مدينة، فی وقت وقت»؛(59) يعنی او را متمكن می كند تا بتواند امور را برحسب عوارض، حالات، جوامع مختلف، بر طبق مقتضيات زمان، كارگزاری كند.
بخش فرهنگ
فارابی اين نهاد را مشتمل بر گروه هايی از قبيل مفسران، خطيبان، شاعران، بلغا، خوانندگان، موسيقی دانان و نويسندگان می داند(60) كه حاكم مدينه را در بخش فرهنگی ياری می رسانند. در «تحصيل السعاده» بعد از آن كه برای رئيس اول مدينه، چهار فضيلت نظری، فكری، خلقی و عملی رابيان می كند، در مورد ترويج و توزيع اين فضايل و ارزش ها در جامعه به تناسب شهروندان، دو شيوه برهانی و اقناعی را مطرح می سازد درباره شيوه برهانی، آن را وظيفه رهبران و كسانی كه با علوم نظری سروكار دارند، می داند و در مورد شيوه اقناعی، كه بخش اعظم جامعه را دربرمی گيرد، می فرمايد: «ينبغی ان يكون الذی يستحفظ ما ينبغی ان يعلمه تلك الامة انسانٌ او قوم له او لهم ايضاً بالفعل و علی جودة تعليمه لتلك الامة ملتمساً بكل ذلك تتميم غرض الرئيس الاول»؛(61) يعنی لازم است در زمينه فضايل، عده ای مسؤوليت تعليم و ترويج آن را بر عهده بگيرند و برای اغراض و اهداف رئيس اول تلاش كنند و با شيوه های اقناعی و تمثيلی و تخييلی و خطابی، مردم را ارشاد نمايند.
فارابی مخاطبان اصلیِ «ذووا الالسنه» را «مؤمنان» می خواند(62) و معتقد است با ابزاری همانند شعر و خطابه و نويسندگی و ادبيات و فصاحت و بلاغت می توان در ايمان آن ها تأثير گذاشت. لذا در «فصول المدنی» اين بخش را چنين معرفی می كند: «حملة الدين و ذووا الالسنة و هم الخطباء و البلغاء و الشعراء و الملحّنون و الكتّاب و من يجری مجراهم و كان فی عدادهم».(63)
خواجه نصيرالدين طوسی در «اخلاق ناصری» در شرح اين تعريف می گويد: «جماعتی كه عوام و فروتران را به مراتب كمال اضافی می رسانند و عموم اهل مدينه را به آن چه معتقد طايفه اول (افاضل و حكما) بود، دعوت می كنند تا هر كه مستعد بود به مواعظ و نصايح ايشان از درجه خود ترقی می كند و علوم كلام و فقه و خطابت و بلاغت و شعر و كتابت صناعت ايشان بود، و ايشان را ذوی الالسنه خوانند.»(64) به جهت اختصار، اين گروه را در سه محور اساسیِ ذيل، خلاصه می كنيم و به تشريح كارويژه ها و جايگاه آن ها در ساختار بخش فرهنگی و ساختار نظام سياسی می پردازيم.
گروه اول، عالمان دين:
فارابی اين گروه را «حملةالدين» می نامد و آنان را در دو صنف «متكلمان» و «فقيهان» منحصر می كند و صنف «واضعان النواميس» و واضعان شريعت را كه در واقع، از بنيان گذاران مدينه فاضله و نظام سياسی هستند، داخل در عنوان «حملةالدين» نكرده است، بلكه آنان را مقدم بر حملةالدين می داند؛ همان طور كه فقه و كلام را فرع بر دين می داند. «ان صناعة الكلام و الفقه متأخرتان عن الملّة ... و الملّة تتقدم الكلام والفقه علی مثال ما يتقدم الرئيس المستعمل للخادم الخادم و المستعمل للآلة الآله»؛(65) يعنی صناعت كلام و فقه، متأخر از دين و ملة هستند و ملة مقدم بر كلام و فقه است؛ نظير تقدم رئيس بر خدمت گزار و تقدم به كار برنده آلت و ابزار برخود ابزار.
و اما درباره هر كدام می توان به تفصيل بحث كرد كه البته اين مقام، مجال آن را نمی دهد. لذا اقتصار بر اختصار می شود:
1. متكلمان: اينان نگهبانانی هستند كه همواره آماده دفاع از حريم دين و دفع شبهات از آن هستند. فارابی در «احصاء العلوم» آن ها را به پنح گروه تقسيم می كند:(66)
1/1. گروهی از متكلمان در موضوع، عقل و وحی، «براين باورند كه عقل آدمی قاصر از آن است كه به حريم وحی، معرفت حاصل كند. لذا مجال برای دفاع و تصحيح آرای دينی ندارد. صحت آرای دينی از دو طريق مقدور است: يكی معجزات خود دين و آورنده آن است: وديگر،شهادت اديان و پيامبران قبلی بر صدق آن. بنابراين، «ليس ينبغی ان يتفق بعد ذلك فی الاشياء و التی هولها مجال للعقول و لاتأمل و لارويه و لانظر»؛(67) يعنی بعد از معجزه و شهادت، جايی برای تأمل عقل و انديشه و نظر باقی نمی ماند. بنابراين، راه دفاع از دين، منحصر در آن دوطريق است.
1/2. گروه ديگر نصرت دين را در اين می دانند كه ابتدا به سراغ الفاظ و گفتارهای واضع ملّه و دين بروند و سپس از محسوسات و مشهورات و معقولات برای دفاع از دين كمك بگيرند كه اگر موافق با آرا و الفاظ متون دينی بود، از آن بهره می گيرند و اگر مخالف آن بود، به دنبال تأويل الفاظ متون دينی می روند. اگر با تأويل، تناقضات رفع شد، بر آن بسنده می كنند و اگر تأويل الفاظ امكان پذير نبود، به سراغ ابطال مناقض بايد رفت و آن را موافق با مضمون دينی ساخت. اگر محسوسات در امور قابل مشاهده، با مشهورات متناقض بودند، هر كدام از نظر مشاهده ای، قوی تر و موافق متون دينی بود، اخذ می شود و ديگری رها می گردد؛ اما اگر الفاظ متون دينی را نشود بر هيچ كدام حمل كرد و هيچ كدام از آن دو را هم نشود موافق با دين تأويل كرد و از طرفی، آن چه در محسوسات و مشهورات و معقولات هم وارد شده، قابل ابطال نباشد، در اين صورت، متكلم موظف است به دفاع از دين، در مقابل آن ها بايستد؛ زيرا دين حق است و كسی آن را آورده است كه هيچ گاه كذب و اشتباه در موردش روا نيست. پس شايسته است علم كلام را در دفاع از دين به كار گرفت.
1/3. گروهی از متكلمان، وظيفه خود را در دفاع از دين، در آن می بينند كه اشكال های مذاهب مخالف را كشف و در مقابل شبهات آن ها با طرح آن، با خصم مجادله كنند.
1/4. طايفه ای ديگر از متكلمان، چون به ضعف استدلال و ناكافی بودن اقوال در مقابل خصم، پی بردند، به اين فكر افتادند كه در مواجهه با آن ها به گونه ای رفتار كنند كه خصم در مقابل آن سكوت كند، خواه شرمگين و مجاب گردد و يا از عاقبت ناپسند آن خائف باشد.
1/5. گروهی از متكلمان، چون دين در نزد خودشان صحيح می نمايد، هيچ گاه در صحت آن ترديد نمی كنند. لذا در دفاع از آن، در مقابل ديگران، آن را زيبا جلوه می دهند و شبهه را از آن مرتفع ساخته، مخالف خويش را با هر شيوه و وسيله ای مغلوب می كنند و از اين كه دروغ و مغالطه و افترا و تحميل به كار برند، ابايی ندارند؛ زيرا مخالف خود را از دو حال خارج نمی دانند: يا دشمن است و دروغ و مغالطه در مورد او جايز است؛ همان طور كه در جنگ و جهاد جايز است. يا اين كه دشمن نيست، ولی نادان است و به خاطر ضعف عقل و تشخيص، بهره ای از دين ندارد. در اين صورت، برای وادار كردن او به توجه، به حظ و بهره خويش از دين، دروغ و مغالطه با او روا است؛ همان طور كه در اين مورد با زنان و كودكان روا است.
2. فقيهان: از نظر فارابی، فقيهان، عوامل پويايی و رشد و بالندگیِ دين هستند و برخلاف متكلمان، كه همواره مدافع وضع موجود هستند، با ابزار استنباط و اجتهاد مستمر، بر اساس مقتضيات زمان و مكان، به دين حيات و بقا می بخشند؛(68) زيرا در همه مواردی كه از طرف شارع مقدس حكم خاص وارد نشده است و يا مسائل مستحدثه ای پديد آمده است، آنان با مفروض گرفتن قواعد و اصول كلیِ دين، به استخراج نظر شارع می پردازند. معلم ثانی در «احصاء العلوم» صناعت فقه را چنين تعريف می كند: «صناعة الفقه هی التی بها يقتدر الانسان علی ان يستنبط تقدير شی ء ممالم يصرح واضع الشريعه بتحديده علی الاشياء التی صرح فيها بالتحديد و التقدير»؛(69) يعنی صناعت فقه، عبارت است از صناعتی كه انسان به وسيله آن می تواند حكم مواردی را كه شارع بدان تصريح نكرده، از طريق ديگر منصوصات، استنباط و استخراج كند.
در ادامه، تصريح شده است كه چون دين دو بخش «آرا» و «افعال» دارد، به تبع آن، فقه نيز دو بخش نظری و عملی دارد. بنابراين، «صناعة الفقه متأخرة عن الملّه»،(70) فقه همواره يك مرتبه، متأخر از دين است و در رديف «كلام» قرار می گيرد. فارابی در كتاب «الحروف»، بعد از آن كه می گويد: فقيه مبادی و مقدمات استنباطیِ خود را در احكام فرعی و جزئی از شارع اخذ می كند، تصريح می كند كه فقها جزء نخبگان فكری و خواص جامعه دينی هستند: «فلذلك صار الفقيه من الخواص بالاضافة الی ملّة ما»؛(71) چون كار فقيهان، همانند فيلسوفان است، آنان هم جزء خواص و نخبگان فكریِ جامعه دينی هستند.
فارابی خواص جامعه را به شش گروه فيلسوفان، جدليان، واضعان نواميس، سوفسطاييان، متكلمان و فقيهان (72) تقسيم می كند و برای فيلسوفان و فقيهان، علاوه بر منزلت علمی و نظری، نقش رهبری در نظام سياسیِ خود قائل است. فيلسوفان در مقام «رئيس اول» و فقيهان در مرتبه «رؤسای تابعه» (رئيس سنت، رؤسای سنت و رؤسای افاضل) قرار می گيرند و همان طور كه گذشت، او در ذيل شرايط فقيهان، فقاهت را از محدوده فقه مصطلح و رايج در عصر خويش خارج می كند و جامعيت آن را مشروط به هشت شرط اساسی می داند:
1. شناخت جامعيت شريعت.
2. شناخت مقتضيات زمان وضع شريعت.
3. شناخت ناسخ و منسوخ شريعت.
4. آشنايی با لغت و زبان واضع شريعت.
5. آشنايی با هنجارها و عادات زمان واضع شريعت.
6. آشنايی با استعمالات و استعارات زمان خطاب.
7. شناخت مشهورات زمان خطاب.
8. آشنايی با انواع روايت و درايت.(73)
و اگر فقيه در منصب «ولايت» و رهبریِ امت قرار گيرد، علاوه بر شرايطفوق، بايد از قدرت هدايت و ارشاد و رهبریِ همه شهروندان نيزبرخوردار باشد و از نظر جسمی، از توان كافی برای جنگيدن و جهاد با دشمنان، بهره مند باشد و برای اداره نظام سياسی و مديريت معقول، زمان شناس و حكيم باشد.(74)
گروه دوم، خطيبان:
معلم ثانی بر اين باور است كه حاكم وظيفه آموزش همگانی و بسط فضايل و ارزش های دينی و اخلاقی را در جامعه بر عهده دارد و چون به تنهايی قادر بر انجام اين وظيفه نيست، لذا مسؤوليت آن را به گروه هايی تفويض می كند تا در راه اهداف ملیِ مدينه، به آن قيام كنند.(75) يكی از اين گروه ها «خطيبان» و واعظان هستند كه معلم ثانی برای تبيين ماهيت اين گروه و مفهوم خطابه و شيوه های مختلف خطابی، كتاب «الخطابه» را نگاشت.(76) او در بخش های مختلف آثار سياسی و منطقی خويش، از اين صناعت بحث می كند و آن را صنايع قياسی (77) می داند كه به طور بسيار مؤثری مخاطبان را اقناع می كند.(78)
خطيبان در حقيقت، گروهی از عالمان هستند كه با تدبير و وعظ و اندرز، و به تعبير فارابی، با «جودة التخييل» و «جودة الاقناع» مردم را قانع می كنند(79) و فرهنگ عمومی و فضايل و ارزش های اخلاقی را در آنان ايجاد و ترويج می كنند. در كتاب «الملّة» با توجه به استدلال های برهانی در دين، می گويد: «و كانت الملّة الفاضلة ليست انما هی للفلاسفة فقط»؛(80) يعنی دين مخصوص فلاسفه و اهل استدلال برهانی نيست، بلكه كسانی كه طبعاً اهل استدلال نيستند و يا به اين عرصه وارد نشده اند هم دين دار و معتقد به دين هستند. و برای تقويت و تصحيح آرای دينی برای آنان می فرمايد: «صار الخطابة لذلك السبب عظيم الغنا فی ان تصحح به آراء الملّة عند المدينين و تنصر به و يدافع عنها و تمكّن فی نفوسهم و فی ان تنصر به تلك الآراء اذا ورد من يروم مغالطة اهلها بالقول و تضليلهم و معاندتها»؛(81) يعنی خطابه برای تصحيح آرای دينی نزد شهروندان و دفاع از اين آرا در قبال شبهات و مغالطه ها و گمراهی ها و دشمن ها و هم چنين برای تمكين معارف دينی در دل و جان آن ها است.
در اين عبارت، برای خطيبان نقش «متكلم» قائل شده است؛ يعنی خطيب تنها وظيفه القای خطابه ندارد، بلكه او با استشهاد به «سنت های مكتوب»(82) در مقام تقويت بنيان های دينی و ابطال شبهات مخالفان نيز بر می آيد. فارابی در يك جمع بندی، آثار خطابه را با اهميت تلقی می كند و دو جنبه غايی برای آن قائل می شود و می فرمايد: «خطابه عبارت است از قدرت بر گفتگوی قولی كه از طريق آن در همه اموری كه شأنيت تأثير و يا اجتناب دارند، سبب اقناع درست و پذيرش كامل مخاطب می شود كه البته انسان فاضل، آن را در خيرات، و انسان حيله گر آن را در شرور به كار می برد».(83)
گروه سوم، شاعران، خوانندگان، موسيقی دانان و نويسندگان:
فارابی به شعر و موسيقی و كتابت و حتی خوانندگی نگاه مثبتی دارد و بر اين باور است كه يكی از راه های مهم ترويج ارزش ها و فضايل اخلاقی و دينی در جامعه، «جودة التخييل» است. از اين راه است كه می توان بر عواطف و احساسات توده مردم تأثير گذاشت و اصولاً «حب و بغض» توده مردم، بر اساس تخيل است نه مبتنی بر انديشه و تفكر. بنابراين، از راه شعر و موسيقی و لحن می توان در آن نفوذ كرد.
در «فصول المدنی» آورده است: «كثير من الناس انما يحبون و يبغضون الشی ءو يؤثرونه و يجتنبونه بالتخيل دون الروّية امّا لانه لاروّية لهم بالطبع او ان يكونوا اطّرحوا فی امورهم و الاشعار كلها انما استخرجت ليجود بها تخييل الشی ء»؛(84) يعنی بسياری از مردم دوست دارند و بغض می ورزند و به امری نزديك می شوند و يا از آن دور می شوند تنها به واسطه تخيلی كه دارند، نه آن كه انديشه كنند؛ زيرا يا اصلاً طبعاً اهل انديشه نيستند و يا در امور وزندگیِ خود، انديشه را كنار گذاشته اند و اشعار برای تصحيح و درست شدن تخييل آدمی است.
البته جهت دهی به تخيلات عمومیِ جامعه، در وهله نخست وظيفه زمامدار جامعه است. فارابی در «تحصيل السعاده» وظيفه تعليمی و تبليغی و آموزشی حاكمان را به دو بخش نظری و عملی تقسيم می كند و مخاطبان هر دو بخش را يا خواص می داند، كه از راه تعقل و استدلال ادراك می كنند، و يا عوام الناس كه بايد آن ها را از طريق «جودة الاقناع» و «جودة التخييل» تعليم داد.
وی در بخش امور نظری می فرمايد: «فان تلك ينبغی ان يفهم العامه مثالاتها و تمكّن فی نفوسهم بطريق الاقناعات»؛(85) يعنی اين امور را عوام الناس بايد از راه تمثيل و تخييل و نمودار بفهمند تا از طريق اقناع شدن در جان و دلشان رسوخ كند. فارابی در «السياسة المدنيه» عوام را «مؤمنان» می نامد(86) و در «الملّة» وظيفه سنگين اقناع و تعليم آنان را توسط يك فرد، يعنی «رئيس مدينه»، غير ممكن می داند. لذا معتقد است اين وظيفه بايد توسط حاكم به يك گروه تفويض شود.(87) و در «فصول المدنی» آن گروه را «ذووا الالسنه» نام گذاری می كند و می گويد: «ذووا الالسنه و هم الخطباء و البلغاء والشعراء و الملحنّون و الكتّاب و من يجری مجراهم و كان فی عداد هم»؛(88) يعنی اهل لسان شامل خطيبان و بليغان و شاعران و خوانندگان و نويسندگان و كسانی است كه در سلك آن ها هستند. فارابی در كتاب «موسيقی كبير» بحث مفصلی درباره موسيقی و شعر و خوانندگی دارد كه خلاصه ای از آن را می آوريم:
«در صناعت شعر بيان شد(89) كه موضوع سخنان شاعرانه، به وجهی همه آن چيزهايی است كه ممكن است دانش انسان آن ها را فرا گيرد و اين چيزها برخی پيوسته به يك حالند و برخی پيوسته در حال تغييرند. اين دسته اخير به خصوص يا شامل چيزهايی است كه عمل آن ها در دست ما است و اين همان «اشيای ارادی» است كه می تواند «اشيای غير ارادی» را هم در اراده انسان درآورد و اين اشيا شامل هيئات و اخلاق و عادات و افعال و انفعالات و هيئات نفسانی يا احوال بدنی يا اشيای خارجی و همه چيزهايی كه می توانند برای انسان عنوان «خير و شر» داشته باشند، می شود.
اين امور، برخی منسوب به «نفس» و برخی مربوط به «بدن» و برخی خارج از آن دو هستند و اخص موضوعات سخنان شاعرانه، همين چيزهای منسوب به نفس و بدن هستند. اما اين كه چگونه اين چيزها موضوع سخنان شاعرانه اند و چگونه بايد آن ها را اخذ كرد، در صناعت شعر بيان می شود. اما الحان و آوازها بيش تر مقرون به قول های شاعرانه هستند، هر چند بسياری از مردم، هر سخن موزونی را شعر می نامند.»
سپس فارابی موضوع اقوال شاعرانه را به دوبخش تقسيم می كند:
الف) موضوعات جدی: همه چيزهايی كه برای رسيدن به كامل ترين مقاصد انسانی مفيد است؛ يعنی برای وصول به سعادت قصوای انسانی به كار می رود و تفريح و بازی هم اگر برای تحصيل آن اموری كه آدمی را به كارهای جدی می رساند، باشد، می تواند در انسانيت و كمال آدمی مؤثر باشد و سخنان شاعرانه هم بدين لحاظ نافع و سودمند هستند.
ب) موضوعات سرگرمی: بسياری از انسان ها اقوال شاعرانه را در سرگرمی های بازی گونه و لذت بخش كه در سعادت انسان هيچ تأثيری ندارند، به كار می برند و تفريح و بازی به صورت امور باطل و بی فايده و بلكه مضر و مانع از سعادت حقيقیِ انسان در آمده است. به همين دليل، الحان و اقوال شاعرانه، در نظر كسانی كه تخييل را مقصود خويش داشتند، خوار و پست شد و بسياری از اديان الهی، آن ها را نهی كردند.
فارابی در پايان اين بحث با ارجاعاتی كه به صناعت شعر می دهد، اين صناعت را جزء منطق می داند و می گويد: «وقوف بر فايده هر يك از اقسام شعر، در امور انسانی بر عهده صناعت مدنی است.»(90) و در «فصول المدنی» كه در خصوص تدبير مدن و آبادانیِ آن و اصلاح سيره شهروندان نگاشته شده است، می گويد: «غرض نهايیِ همه اشعار، بهتر كردن تخييل آدمی است و آن بر شش صنف است، سه صنفش محمود و سه صنف ديگرش مذموم است. و اما آن سه صنف محمودش عبارت است از:
1. صنفی كه مقصود از آن، اصلاح قوه ناطقه آدمی است تا افعال و افكارش را به سوی سعادت هدايت كند و هم چنين امور الهی و خيرات و فهم فضايل و نيكو دانستن و تعظيم آن ها و در مقابل، تقبيح بدی ها و نقايص و تحقير آن ها را بر عهده دارد.
2. صنفی كه مقصود از آن، اصلاح و تعديل عوارض منسوب به قوايی كه ناشی از عوارض نفسانی هستند و شكستن و تعديل افراط و تفريطها است و اين عوارض، مانند: غضب، خشونت نفس، قساوت، نخوت، بدخويی، دوست داشتن كرامت و غلبه و امثال ذلك و متصفان به اين عوارض را به سوی خيرات هدايت می كند.
3. صنفی كه مقصود از آن، اصلاح و تعديل عوارض منسوب به جنبه ضعف و ملايمت عوارض نفس است كه عبارتند از: شهوات و لذات پست و نرمی و لطافت نفس و دل سوزی و خوف و ناله و غم و حيا و آسايش و امثال ذلك و تعديل افراط و تفريطها است تا برسد به حد اعتدال و آن را در مسير به كار گرفتن خيرات هدايت كند.
سپس می فرمايد: سه نوع اشعار مذموم در مقابل اين ها می باشند كه تأثير فاسد كننده دارند و اعمال و رفتار آدمی را از اعتدال خارج می كنند و به افراط می كشانند و البته انواع لحن ها و آوازها تابع اصناف اشعار، و اقسام آن ها نيز مساوی با اقسام شش گانه شعر می باشد.(91)
بخش اقتصادی
بسياری از كسانی كه فارابی را به آرمان گرايی غيرواقعی و دور از دسترس متهم كرده اند، گويا نظام سياسیِ او را بهشت موعودی تصور كرده اند كه شهروندانش فرشته هايی هستند كه هيچ گاه خود را به مال و ثروت و دنيا آلوده نمی كنند. آنان رئيس مدينه فاضله را موجودی الهی می دانند كه دل در گرو درهم و دينار و حرص بر مأكولات و مشروبات و منكوحات ندارد، دنيا در نظرش پست و حقير است. بر اين اساس، اينان نيازی به طرح مسائل مالی و اقتصادی از ديدگاه معلم ثانی نمی بينند.
اما همان طور كه مكرر در فصول مختلف بيان شده، واقعيت اين است كه اين نوع نگرش به انديشه فارابی، ظلمی آشكار و جفايی نابخشودنی است و بدون شك، ناشی از عدم تعمق صاحبان آن است؛ زيرا آنان توجه نكرده اند كه بخش اعظم وصايای فارابی، درباره مسائل مالی است (92) و عمده وظايف حاكم مدينه، در بخش فضايل و صناعات فكری، خلقی و عملی، بر مباحث اقتصادی، نظير توليد،(93) مصرف،(94) توزيع اموال و خيرات مشترك،(95) مسائل خراج و زكات،(96) توجه به مكاسب و صناعات اقتصادی و تجاری،(97) مسائل بيت المال و چگونگیِ مصارف آن،(98) عدالت اقتصادی (99) و ... است.
بنابراين، علی رغم تصور ناصحيح فوق، با اندكی تأمل در منظومه سياسیِ فارابی، به خوبی جايگاه مسائل اقتصادی و اهميت آن، در نظر او روشن می شود. جالب است اشاره شود به اين كه يكی از معيارهای مهم در ترسيم نظام مطلوب و تمايز آن از ديگر نظام ها را مسائل مالی مشخص می كند نه صرفاً مسائل ارزشی و آرمانی. او مدينه ضروريه، نذاله و خست و ديگر جوامع را به دليل انحرافات اقتصادی، غير فاضله می داند و معتقد است: «هذه الرئاسات تشری شراءً بالمال»؛(100) يعنی همه اين جوامع و رياست های آن ها با مال، خريد و فروش می شوند.
با اين مقدمه به نظر می رسد ترسيم اجمالیِ جايگاه صحيح اقتصاد و مسائل مالی، در نظر فارابی، از ضرورت و اهميت بسياری برخوردار است. او در تعريف صناعت مالی در نظام سياسیِ خويش می فرمايد: «الصناعة التی ترأس الصناعة المالية فی المدينة هی الصناعة التی انما يبلغ غرضها من المال باستعمال الصنايع الجزئية فی اكتساب الاموال»؛(101) يعنی صناعتی كه مسؤوليت بخش مالیِ مدينه را بر عهده می گيرد، صناعتی است كه با بهره گيری از ديگر صنايع جزئی می تواند ثروت و درآمد برای مدينه تحصيل كند.
سپس فارابی به بيان اصناف و گروه ها و متوليان اقتصادی و مالیِ مدينه می پردازد و می گويد: «الماليون هم مكتسبوا الاموال فی المدينة مثل الفلاحين و الرعاة و الباعة و من جری مجراهم»؛(102) يعنی ماليون و متوليان مسائل مالی، كسانی هستند كه در مدينه، مال و سرمايه را كسب می كنند؛ مانند كشاورزان و دامپروران و تاجران و ديگر كسانی كه به مشاغل اقتصادی اشتغال دارند. بنابراين «ماليون» در انديشه فارابی، اصناف پراكنده و بدون سامان نيستند، بلكه با تشبيه و تنظيری كه به قوا و اعضای بدن انسان، به ويژه با قوه غاذيه آن می كند، بخش مالی در تكميل غرض نظام سياسی، از اهميت و جايگاه اساسی برخوردار است.
در رساله «فی اعضاء الحيوان» با مفروض گرفتن ساختار مدينه و جايگاه همه بخش های سياسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، ارگانيسم موجود زنده را به آن تشبيه كرده است و می گويد: «علی مثال ما عليه المدينة الفاضلة التی قوامها برئاسة واحدة ترأس فقط ولاتخدم اصلا ولايرئس احد غيره و منها طوائف تخدم فقط و لاترأس و طوائف متوسطة تخدم ذلك الواحد و ترأس من دونها»؛(103) يعنی در مدينه فاضله و نظام سياسی، سه طبقه وجود دارد:
1. طبقه رؤسا:
كسانی هستند كه فقط رياست می كنند و كسی بر آن ها رياست ندارد.
2. طبقه خدمت گزاران:
كسانی هستند كه فقط خدمت می كنند و هيچ نوع رياستی ندارند.
3. طبقه متوسط:
كسانی هستند كه زير دست رؤسا و رئيس مرؤوسان بعد از خود هستند.
فارابی در نظام سلسله مراتبیِ خود، بيش ترين مسؤوليت جامعه را بر دوش طبقه متوسط می گذارد و در حقيقت، حاكم و زمامدار جامعه، از طريق همين طبقه، همه تدابير حكومتی را در جامعه اعمال می كند و «الرئيس بعد ان يرتّب هذه مراتب فانه متی اراد بعد ذلك ان يحدّد وصية فی امر اراد ان يحمل عليه اهل المدينة او طائفة من اهل المدينة و ينهضهم نحوها او عز بذلك الی اقرب المراتب اليه»؛(104) يعنی رئيس بعد از آن كه اين مراتب سه گانه را در مدينه سامان بخشيد، هر گاه بخواهد دستور و توصيه ای را در هر موضوعی كه باشد، مطرح كند و همه شهروندان يا گروهی از آن ها را وادار به انجام آن سازد، از طريق نزديك ترين مرتبه، كه همان طبقه سوم است، دستورات خود را به اجرا می گذارد.
بنابراين، طبقه سوم دارای بخش های متنوعی است و رئيس مدينه، هر بخشی از جامعه را از مجرای آن تدبير می كند. «مثل ان يدبر امر الاموال التی يحتاجون اليها بالقوة الثالثة التی فيه»؛(105) يعنی تدبير و اداره مسائل اقتصادی، كه مدينه به آن نيازمند است، بر عهده يكی از قوايی است كه زير نظر رئيس، در طبقه متوسط فعاليت می كند. البته اين قوه، كه به اصطلاح، همان «ماليون» هستند، در درون خود، ساختاری شبيه ساختار مدينه فاضله دارد؛ به اين معنا كه در رأس آن، «رئيس بخش اقتصادی و در پايين آن، بخش های خدماتی صرف است و در وسط آن، بدنه اجرايی و اساسیِ اقتصادی قرار دارد.(106) در اين بخش است كه درآمد و توليدات و توزيع عادلانه، برنامه ريزی می شود(107) و تمام مجاریِ درآمد و هزينه، پيش بينی می شود و نهايت دقت و نظارت، در مورد راه های آن اعمال می شود و با حفظ اصول ارزشی، همه توان در جهت بالابردن توليد و بهره وری از همه استعدادهای بالقوه، برای منافع جامعه به كار گرفته می شود و انواع مشاغل و صناعات و تجارت ها كنترل می گردد تا راه های كسب و توليد صحيح مورد توجه قرار گيرد و از راه معقول، ثروت و درآمد تحصيل گردد. هم چنين در برنامه ها توجه به چگونگیِ مخارج و هزينه و موازنه بين در آمد و هزينه، لحاظ می شود.»(108)
بخش نظامی و انتظامی؛
در ساختار نظام سياسیِ فارابی، هم برای تحكيم و تثبيت فضايل و ترويج ارزش ها و تقسيم كارها و صنايع و توزيع قدرت و امكانات در داخل و هم حفاظت از كليّت نظام در مقابل دشمن خارجی، سپاه و قدرت نظامی پيش بينی شده است. او معتقد است در هر نظامی، حتی در مدينه فاضله، همه مردم به اوامر حكومتی و نظامات سياسی - اجتماعی پايبند و معتقد نيستند و به طور طبيعی، عده ای از شهروندان، حامی دولت هستند و در هر شرايطی از روی طوع و رغبت، دولت را در مسير سعادت ياری می رسانند و گروهی ديگر، «المتمردين المعتاصين من اهل المدن و الامم الذين ليسوا ينهضون للصواب طوعاً من تلقاء انفسهم و لا بالاقاويل»؛(109) يعنی كسانی از مردم اهل مدينه ها و امت ها، كه از دستورات حكومت و رهبری تمرد و سرپيچی می كنند و نه خودشان با رغبت به طريق صحيح عمل می كنند و نه به گفتار و دستورات حاكمان و مأموران آن ها گوش می دهند.
براين اساس، فارابی برای بالابردن بينش و تصحيح باورهای سياسی اهل مدينه و «مدنيون» موضوع آموزش همگانی را مطرح می كند و آن را در دو سطح، آموزش عالی و آموزش عمومی ارائه می دهد.
او در تعريف آموزش می گويد: «التعليم هو ايجاد الفضايل النظرية فی الامم و المدن»؛(110) يعنی آموزش عبارت است از ايجاد فضايل و ارزش های نظری، در بين امت ها و مدينه ها. اما در فلسفه سياسیِ فارابی، تعليم و آموزش به تنهايی كافی نيست، بلكه در كنار آن، همواره «تأديب» و پرورش هم وجود دارد. در مورد مفهوم تأديب آمده است: «التأديب هو طريق ايجاد الفضايل الخلقيه و الصناعات العمليه فی الامم ... و التأديب هو ان تعوّد الامم و المدنيون الافعال الكائنه عن الملكات العمليه و بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و ان تصير تلك و افعالها مسئولية علی نفوسهم و يجعلوا كالعاشقين لها»؛(111) يعنی تاديب عبارت است از راه ايجاد فضايل اخلاقی و صناعات عملی در بين امت ها و ... به عبارت ديگر، تأديب آن است كه در امت ها و مردم، عادت بر انجام افعال ناشی از ملكات عملی ايجاد كند به طوری كه خود، تمايل به انجام آن ها داشته باشند و بر دوش خود احساس مسؤوليت به آن افعال داشته باشند و به واسطه تربيت و تأديب، عاشق و مشتاق آن افعال گردند.
طبيعی است در بخش تأديب، همه مردم جامعه، واكنش مثبت و واحدی نخواهند داشت، ممكن است بعضی، از اوامر حكومتی سرپيچی كنند، و بعضی زير بار تأديب نروند. بر اين اساس، فارابی طريق تأديب را به دو بخش اقناعی و اجباری تقسيم می كند كه برای اجرای اين مسؤوليت در هر دو بخش، نياز به افرادی است كه اوامر حاكم مدينه را تحقق بخشند، «يلزم ضرورة ان يكون من يستعملهم من اهل الصنايع فی تأديب الامم و اهل المدن طائفتين اوليتين، طائفة يستعملهم فی تأديب من يتأدب منهم طوعاً و طائفة يستعملهم فی تأديب من سبيله ان يؤدب كرهاً ...»؛(112) يعنی ضرورت دارد كه افرادی از اهل فضايل و اهل صنايع، يعنی متخصصان نظری و فنی، امت ها و مدينه ها را تأديب كنند و مسؤوليت تأديب از طرف حاكم به آن ها واگذار شود. يك طائفه ديگر، مسؤوليت تأديب كسانی را كه جز با اجبار نمی پذيرند، بر عهده می گيرند.
فارابی تصريح می كند كه هر دو نوع تأديب، در جهت واحد و به خاطر غايت واحدی اعمال می شود. براساس اين فلسفه، او به ضرورت سپاه برای حفاظت و حراست ازمدينه می رسد.(113) برخی از محققان، توجه فارابی به بخش سپاه و جنگجويان را متأثر از شغل پدرشان دانسته اند كه منصب سپهسالاری داشته است.(114) اگر چه تأثير روانی آن در روحيه او قابل انكار نيست، اما واقعيت اين است كه فارابی بر اساس يك فرآيند منطقی، در فلسفه سياسیِ خويش، به ضرورت آن رسيده است. او در «تحصيل السعاده» بعد از آن كه فضايل فكری را در جامعه به سه بخش تقسيم می كند:
1. فضايل فكریِ منزلی.
2. فضايل فكریِ جهادی.
3. فضايل فكریِ مشهوری.
معتقد است رئيس و حاكم مدينه با كمك دستياران نظامیِ خويش، در «وزارت جنگ و دفاع»، با استفاده از فضيلت فكری، برای بخش جهادی، برنامه ريزیِ كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت و استراتژيك می كنند. لذا تأكيد می كند كه «قودالجيوش» و «صاحب الجيش»، يعنی فرماندهان سپاه، بايد از فضيلت فكری برخوردار باشند: «ان صاحب الجيش ينبغی ان تكون له فضيلة خلقية اذا اراد اَنْ يوفی فعلها استعمل الفضايل التی فی المجاهدين من جهة ما هم مجاهدون مثل ان تكون شجاعته شجاعة يستعمل بها افعال الشجاعات الجزئيه التی فی المجاهدين»؛(115) يعنی فرمانده سپاه لازم است از فضيلت اخلاقی برخوردار باشد تا هنگامی كه تصميم می گيرد كار اخلاقی انجام بدهد، بتواند فضايل را كه در مجاهدان، از آن جهت كه مجاهد هستند وجود دارد، نظير شجاعت، انجام بدهد، و آن را در اقسام شجاعت های جزئی كه در «مجاهدون» هست، به كار ببرد.
و چون فارابی برای حاكم مدينه، نقش فرماندهیِ سپاه قائل است، در همه نظام های سياسیِ خويش، يكی از شرايط اساسی او را برخورداری از سلامت جسمانی و قدرت بدنی برای جنگيدن و فرماندهی جنگجويان می داند(116) و مكرراً تصريح می كند كه رهبر فاضل بايد از قدرت بر جهاد برخوردار باشد: «القدره علی الجهاد ببدنه».(117) اما در مورد ماهيت اقتدار نظاميان بر اين باور است كه سه عامل، موجب قدرتمندیِ سربازان می شود:
1. قدرت سپاه در وهله نخست، وابسته به ميزان قدرت و اقتدار رهبران سياسی است.
2. داشتن استراتژی و تدابير و تاكتيك های نظامی در مورد چگونگیِ بهره برداری از تجيهزات جنگی و نيروی رزمی در برخورد با متجاوزان.
3. برخورداری از فضايل فكری، برای آن بخش از سربازان كه حراست و انتظامات و ايجاد نظم و برقراری قانون در جامعه را بر عهده دارند.
بنابراين، او بخش جهادی را به دو گروه تقسيم می كند: گروهی كه مسؤوليت جنگ و دفاع در برابر دشمن خارجی را بر عهده دارند و گروه ديگر، كه مسؤوليت حراست و حفاظت از نظم داخلی و برقراریِ قانون را برعهده دارند: «و المجاهدون هم المقاتلة والحفظة و من جری مجراهم و عد فيهم»؛(118) يعنی مجاهدان شامل جنگجويان و نگهبانان و همه كسانی كه مثل آن ها هستند و به نوعی جزء آن ها محسوب می شوند.
در «فصول المدنی» فارابی از بحث «مجاهدون» به بررسیِ پديده جنگ و جهاد می رسد و يازده نوع جنگ را بر می شمارد كه برای اختصار، تنها عناوين آن ها را ذكر می كنيم:
1. جنگ دفاعی در برابر دشمنانی كه از خارج، حمله كرده اند و وارد مملكت شده اند.
2. جنگ عادلانه برای باز پس گيری حقوق جامعه از متجاوزان.
3. جنگ با قومی برای وادار كردن آنان به انجام كاری كه خير و مصلحت آن ها در آن است، اما خودشان متوجه آن نيستند و به نصيحت ديگران هم گوش نمی دهند.
4. جنگ با بردگانی كه مقام بردگی دارند، ولی تن به خدمت و وظيفه نمی دهند.
5. جنگ با كسانی كه در خارج، از ادای حقوق اهل مدينه امتناع می كنند و اين به دو شكل است: يا برای به دست آوردن حقوق است و يا وادار كردن دشمن به رعايت عدل و انصاف.
6. جنگ برای مجازات عاملان جنايتی است تا جرأت بر انجام جنايتی مثل آن نكنند و برای ديگران هم عبرت باشد كه دست به تجاوز و جنايت نزنند.
7. جنگ با هدف نابودیِ كامل دشمنانی است كه بقای آن ها مضر به حال انسان ها است و برای اهل مدينه، مايه مزاحمت است.
همه موارد هفت گانه فوق، جنگ های عادلانه هستند. فارابی از چهار نوع جنگ ديگر ياد می كند كه اين ها را جنگ های جائرانه می نامند.
8. رئيس برای قدرت و جاه طلبیِ خود، با قومی وارد جنگ می شود تا آن ها را خوار و ذليل و منقاد خويش گرداند، به او اكرام و احترام كنند و اوامرش در ميانشان نافذ باشد و اطاعتشان از او بدون چون و چرا گردد: «فتلك حرب جور».(119)
9. جنگی كه صرفاً برای سلطه بر ديگران است و غايتش غلبه است.
10. جنگی كه صرفاً برای انتقام گرفتن و تشفیِ خاطر و فرونشاندن خشمی است كه دشمن در جنگجويان به وجود آورده است.
11 - جنگی كه غايتش غلبه جويی و لذت بردن از پيروزی برديگران است و نوعاً در اين نوع جنگ ها افراد بی گناه قربانی می شوند.
________________________________________
1. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
2. رسالة فی اعضاء الحيوان، پيشين، ص 83.
3. السياسة المدنيه، پيشين، ص 83 - 84.
4. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
5. همان، ص 24.
6. همان، ص 50.
7. همان، ص 30 و 50.
8. تحصيل السعاده، پيشين، ص 81.
9. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 130.
10. فصول منتزعه، پيشين، ص 85.
11. همان، ص 67؛ السياسة المدنيه، پيشين، ص 83 - 84.
12. تعليقات، پيشين، ص 136.
13. فصول منتزعه، پيشين، ص 61.
14. تحصيل السعاده، پيشين، ص 88.
15. فصول منتزعه، پيشين، ص 61.
16. همان، ص 54.
17. موسيقی كبير، پيشين، ص 40.
18. فصول منتزعه، پيشين، ص 61.
19. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 147.
20. همان، ص 146.
21. همان، ص 147.
22. همان، ص 125.
23. همان، ص 130.
24. فصول منتزعه، پيشين، ص 55.
25. همان، ص 55 و 57.
26. همان، ص 61.
27. همان، ص 61 - 62.
28. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 125.
29. فصول منتزعه، پيشين، ص 66.
30. همان، ص 57.
31. تحصيل السعاده، پيشين، ص 70.
32. الملّه، پيشين، ص 58 - 59.
33. فصول منتزعه، پيشين، ص 59.
34. الملّة، پيشين، ص 59؛ فصول منتزعه، پيشين، ص 59.
35. تحصيل السعاده، پيشين، ص 78 - 79.
36. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
37. طوسی خواجه نصيرالدين طوسی، اخلاق ناصری، به كوشش مجتبی مينوی و عليرضا حيدری، تهران: انتشارات خوارزمی، 1373، ص 286.
38. الملّة، پيشين، ص 58.
39. فصول منتزعه، پيشين، ص 70.
40. همان، ص 71 - 72.
41. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 157 - 159.
42. فصول منتزعه، پيشين، ص 74.
43. الملّة، پيشين، ص 46.
44. فصول منتزعه، پيشين، ص 71.
45. فصول منتزعه، پيشين، ص 74 - 75.
46. همان، ص 75؛ الملّة، پيشين، ص 53 - 56.
47. به موضوع جايگاه مردم در ساختار نظام سياسی مراجعه شود.
48. فصول منتزعه، پيشين، ص 71.
49. الملّة، پيشين، ص 58.
50. احصاء العلوم، پيشين، ص 66 - 68.
51. فصول منتزعه، پيشين، ص 67.
52. الملّة، پيشين، ص 53؛ احصاء العلوم، پيشين، ص 64 - 65.
53. فصول منتزعه، پيشين، ص 71.
54. همان، ص 74 - 75.
55. الملّة، پيشين، ص 56.
56. همان، ص 54 - 59.
57. فصول منتزعه، پيشين، ص 57.
58. الملّة، پيشين، ص 59.
59. احصاء العلوم، پيشين، ص 66 - 67.
60. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
61. تحصيل السعاده، پيشين، ص 84 - 85.
62. السياسة المدنيه، پيشين، ص 86.
63. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
64. اخلاق ناصری، پيشين، ص 286.
65. الحروف، پيشين، ص 132.
66. احصاء العلوم، پيشين، ص 71 - 77.
67. همان، ص 75.
68. الملّة، پيشين، ص 50 - 51.
69. احصاء العلوم، پيشين، ص 69 - 70.
70. الحروف، پيشين، ص 132.
71. همان، ص 134.
72. همان، ص 132 - 134.
73. الملّه، پيشين، ص 50 - 51.
74. تحصيل السعاده، پيشين، ص 77 - 83؛ آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 129؛ فصول منتزعه، پيشين، ص 31؛ الملّة، ص 50؛ احصاء العلوم، پيشين، ص 72-71.
75. الملّه، ص 53.
76. كتاب الخطابه، توسط دكتر محمد سليم سالم تحقيق و تعليق شده و در انتشارات الهيئة المصرية العامة للكتاب، در سال 1976 چاپ شده است.
77. توطئه، پيشين، ص 56.
78. الخطابه، پيشين، ص 7.
79. فارابی، ابونصر، تلخيص النواميس، تحقيق دكتر عبدالرحمن بدوی، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مك گيل كانادا با همكاری دانشگاه تهران 1353ش، ص 70؛ فصول منتزعه، پيشين، ص 63.
80. الملّة، پيشين، ص 47.
81. همان، ص 48؛ رسالة فی اعضاء الحيوان، پيشين، ص 83.
82. الخطابه، پيشين، ص 36.
83. فصول منتزعه، پيشين، ص 62 - 63.
84. فصول منتزعه، پيشين، ص 64.
85. تحصيل السعاده، پيشين، ص 79.
86. السياسة المدنيه، پيشين، ص 86.
87. الملّه، پيشين، ص 53.
88. فصول منتزعه، پيشين، ص 65.
89. فارابی رساله ای به نام جوامع الشعر دارد كه در سال 1971 توسط دكتر محمدسليم سالم تحقيق و تعليق شد و به ضميمه كتاب تلخيص كتاب ارسطوطاليس فی الشعر ابن رشد، از طرف انتشارات «احياء التراث الاسلامی» در امارات متحده عربی چاپ شد همين رساله توسط دكتر محمدتقی دانش پژوه تحقيق و در انتشارات كتابخانه عمومی آيةاللَّه مرعشی نجفی در قم در مجموعه ای با عنوان «المنطقيات عندالفارابی» به چاپ رسيده است.
90. موسيقی كبير، ترجمه دكتر آذرتاش آذرنوش، پيشين، ص 561 - 564.
91. فصول منتزعه، پيشين، ص 64 - 65.
92. رساله وصايا يعم نفعها...، با عنوان السياسه چاپ شده و توسط نگارنده، ترجمه گرديده است. ر.ك: فصلنامه علوم سياسی دانشگاه باقرالعلوم، سال دوم، شماره 9.
93. السياسه، پيشين، ص 26.
94. تحصيل السعاده، پيشين، ص 72 - 74.
95. احصاء العلوم، پيشين، ص 64 - 65.
96. شرح رساله زينون الكبير اليونانی، پيشين، ص 8؛ تلخيص النواميس، پيشين، ص 71 - 72.
97. فصول منتزعه، پيشين، ص 66.
98. همان، ص 76.
99. همان، ص 71 - 73.
100. السياسة المدنيه، پيشين، ص 101.
101. تحصيل السعاده، پيشين، ص 74.
102. فصول منتزعه، پيشين، ص 65 - 66.
103. رسالة فی اعضاء الحيوان، پيشين، ص 83.
104. السياسة المدنيه، پيشين، ص 85.
105. رسالة فی اعضاء الحيوان، پيشين، ص 83.
106. فصول منتزعه، پيشين، ص 67.
107. تحصيل السعاده، پيشين، ص 72 - 74.
108. السياسه، پيشين، ص 26.
109. تحصيل السعاده، پيشين، ص 80.
110. همان، ص 78.
111. همان، ص 78.
112. همان، ص 80.
113. همان .
114. ر.ك: دبور. ج. ت، پيشين.
115. همان، ص 73.
116. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 127 - 130.
117. فصول منتزعه، پيشين، ص 66.
118. همان، ص 65.
119. همان، ص 77.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی
قرآن :  زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (سوره آل عمران، آیه 14)ترجمه: دوستىِ خواستنيها [ى گوناگون‏] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و كشتزار [ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن‏] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه‏] فرجام نيكو نزد خداست. (آراستن لذات حرام دنیوی کار ظالمان و دشمنان جامعه اسلامی است)

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید