توصیفهای مبالغهآمیز ممکن است درباره شخصیت و اوصاف ولی فقیه صورت گیرد. مانند اینکه بعضی اوصاف اختصاصی معصوم(ع) بر او تطبیق داده شود. مقام معظم رهبری بهطور مکرر به این قبیل توصیفها واکنش نشان داده و از آن گلایه کردهاند. ایشان در واکنش به یکی از این توصیفها اظهار داشتهاند:
«مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی كه متناسب با وجود ولیعصر (ارواحنا فداه) هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای كوچك و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر».[2]
ایشان همچنین در مناسبتی دیگر بیان فرمودهاند:
«وقتی كسانی اسم مبارك اميرالمؤمنين(ع) يا اسم مبارك ولیّعصر روحیفداه را میآورند، بعد اسم ما را هم دنبالش میآورند، بنده تنم میلرزد».[3]
مقصود نگارنده از توصیفهای مبالغهآمیز جملاتی نیست که از روی ارادت و با هدف تکریم ولیّ امر مسلمین بیان میشود. اظهار محبت درباره کسی که بار سنگین اداره جامعه اسلامی را در عصر غیبت بر دوش میکشد امری لازم و قابل ستایش است به ویژه وقتی دشمن در تلاش است تا جایگاه رهبری را تضعیف کند، لکن همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند، اظهار محبت نباید موجب بیان تعابیر و اوصاف مبالغهآمیز شود.[4]
توصیفهای مبالغهآمیز گاهی مربوط به اختیارات ولیّ فقیه است. در بعضی از این توصیفها، گوینده چنان غلوّ میکند و موقعیتی برای ولی فقیه تعریف مینماید که بر خلاف نصوص شرعی و حکم عقل سلیم است و عملاً به تضعیف ولایت فقیه منجر میشود، زیرا زمینه پذیرش آن را نزد بعضی مردم به ویژه جوانان تحصیلکرده از بین میبرد. این قبیل توصیفها متأسفانه گاهی از سوی بعضی موجّهین با سواد بیان میگردد که تبعات بیشتری دارد.
باری! نگارنده بیش از این در مقدمه نمیماند و بر مبنای وظیفه روشنگری و دفاع صحیح از نظریه ولایت فقیه، بعضی توصیفهای مبالغهآمیز را ذکر نموده و آن را مورد نقد قرار میدهد. انتظار میرود نوشتار کنونی بعضی سوء تفاهمها را رفع نماید و به روشن شدن حقیقت کمک کند. صاحب این قلم سرمایه علمی خود را ناچیز میداند و از نقد خوانندگان گرامی استقبال مینماید.
الف- ولایت بر شریعت یا مجری شریعت؟
بعضی به گونهای سخن میگویند که گویا شرع مقدس نیز تحت امر ولایت فقیه است و او همانطور که بر مردم و اموال آنان ولایت دارد، بر احکام شرعی نیز ولایت دارد و میتواند آن را تغییر دهد یا هر وقت که خواست آن را تعطیل نماید. این سخن مبالغهای بیش نیست و ولی فقیه فقط مجری شریعت است و ولایت او در چارچوب احکام شرع مقدس است. او یا هیچکس دیگر حتی رسول گرامی اسلام(ص) نمیتواند حکمی از احکام اسلام را تغییر دهد.[5] اصولاً حکومت در اسلام مطلوبیت ذاتی ندارد و وسیلهای برای اجرای احکام اسلام است.[6] به همین دلیل، حضرت علی(ع) حكومت و فرماندهی بر مسلمانان را از کفش وصلهدار خود بیارزشتر میداند، مگر آنکه از طریق آن بتواند حقی را برقرار و باطلی را بردارد.[7]
در همین بحث باید به مسأله تزاحم احکام شرعی در مقام اجرا اشاره شود. هر گاه اجرای همزمان دو يا چند دستور دينی امكان پذير نباشد و اجرای هر کدام، سبب ترك حکم ديگر گردد، چارهای جز ترجیح و تقدیم حکم اهمّ بر حکم مهمّ نیست. قاعده تقديم اهمّ بر مهم، یک قاعده عقلی مورد تأیید شرع مقدس است.[8] رفع تزاحم در مقام اجرای احكام اسلامی بر عهده ولی فقیه است. وقتی كه او دستورهای اسلام را در سطح جامعه پياده مینماید، به طور طبيعی با مواردی مواجه میشود كه لازم است بعضی از قوانين، به صورت موقت اجرا نگردند و به جای آن، قوانين مهمتر اجرا شود. اين مساله، مقتضای اصل تزاحم است و به تغيير یا تعطیل احكام اسلامی ارتباطی ندارد.[9]
ب- صاحباختیاری در حوزه امور خصوصی یا ولایت بر امور عمومی؟
مقصود از امور خصوصی آن بخشی از مسایل زندگی مردم است که کاملاً جنبه شخصی دارد و به اداره جامعه مربوط نمیشود. این امور از حوزه بحث ولایت فقیه خارج است و تسرّی ولایت فقیه به این امور نادرست است لکن بعضی به گونهای سخن میگویند که گویا ولی فقیه در امور خصوصی زندگی مردم نیز صاحب اختیار آنان است.[10]
امام خمینی در مقام تبیین ولایت عامّه یا مطلقه فقیه مینویسد:
«همه اختياراتی كه در خصوص ولايت و حكومت برای پيامبر (ص) و ائمّه(ع) معيّن شده است، عيناً برای فقيه نيز معيّن و ثابت است».[11]
ایشان سپس برای پیشگیری از برداشتهای ناروا مینویسد:
«اگر ولايتی، از جهت ديگر، غير از زمامداری و حكومت، برای ائمّه معيّن دانسته شود، در اين صورت، فقها از چنين ولايتی برخوردار نخواهند بود».[12]
ایشان سپس به بعضی مصادیق امور خصوصی اشاره کرده و مینویسند:
«اگر بگوييم امام معصوم راجع به طلاق دادن همسر يك مرد يا فروختن و گرفتن مال او- گرچه مصلحت عمومی هم اقتضا نكند- ولايت دارد، اين ديگر در مورد فقيه صادق نيست و او در اين امور ولايت ندارد».[13]
روشن است که مثالهای مذکور در این عبارت تا وقتی از حوزه ولایت فقیه خارج است که بهلحاظ ماهوی جنبه خصوصی داشته باشد؛ اما اگر مثلاً مردی به همسرش ستم کند و زن نزد حاکم دادخواهی کند، در این صورت مسأله دیگر خصوصی نخواهد بود و حاکم اسلامی به اقتضای ولایتی که دارد مداخله میکند. بنابراین، همسانی اختیارات ولی فقیه و معصومین(ع) مربوط به امور سیاسی و اجتماعی است و ربطی به امور خصوصی زندگی مردم ندارد.
ممکن است از آیه شریفه {النَّبِيُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...}[14] ولایتی برای پیامبر در امور خصوصی زندگی مردم اثبات شود،[15] لکن باید توجه داشت که ولایت پیامبر بر امور خصوصی زندگی مردم ناشی از سمت نبوت آن بزرگوار است و ربطی به مسأله سیاست و حکومت ندارد تا به حاکم اسلامی غیرمعصوم منتقل گردد و مقصود امام خمینی در عبارت سابق همین است.
از آنچه بیان شد به خوبی معلوم میشود که تشبیه و توصیف بعضی منتقدین و مخالفین از ولایت فقیه به «ولایت بر محجورین»[16] نیز صحیح نیست و این سخن اگر از سر غرضورزی نباشد، ناشی از فهم نادرست موضوع و متأثر از بعضی سخنان مبالغهآمیز است. زیرا ولایت فقیه ولایت بر جامعه خردمندان است و با ولایت بر محجوران تفاوت ماهوی دارد.[17]
ج- ولایت بر قانون اساسی یا ولایت قانونمند؟
بعضی میپندارند که قانون اساسی تحت ولایت فقیه قرار دارد و ولایت مطلقه به معنی فعّال ما یشاء بودن است و او ملزم نیست قوانین کشور را رعایت نماید. زیرا «این فقیه است که حاکم بر قانون اساسی است نه آنکه قانون اساسی حاکم بر ولایت فقیه باشد»[18] و «تشکیلات حکومتی و نظام آن از اراده و تصویب و اختیار او ناشی میشود، نه اینکه حدود اختیار او از تشکیلات و نظامی ناشی شود که او جزئی از آن است، [به عبارت دیگر] نظام از او است، نه اینکه او از نظام باشد».[19]
تلقی فوق از ولایت مطلقه فقیه اگر به معنای آن باشد که ولی فقیه التزامی به قانون اساسی ندارد بهلحاظ حقوقی نادرست و با مواضع صریح مقام معظم رهبری ناسازگار است. ایشان در سخنانی در این خصوص اظهار داشتهاند:
«بعضیها خیال میکنند که این ولایت مطلقهی فقیه که در قانون اساسی آمده، معنایش این است که رهبری مطلق العنان است و هر کار که دلش بخواهد، میتواند بکند. معنای ولایت مطلقه این نیست. رهبری بایستی مو به مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد».[20]
و در مناسبتی دیگر اظهار داشتهاند:
«مسئولان قوه مجريه، نمايندگان مجلس، مسئولان قوه قضاييه، با اختيارات كامل و قانوني، وظايف خود را انجام ميدهند و ممكن است تصميماتي بگيرند كه رهبري با آن مخالف باشد؛ اما رهبري نه حق دارد نه ميتواند و نه قادر است كه در اين مسائل دخالت كند مگر در جايي كه اتخاذ سياستي، به كج شدن راه انقلاب منجر ميشود كه طبعاً در اين هنگام به مسئوليتهاي خود عمل خواهد كرد».[21]
سخنان فوق از سر تواضع نیست. حقیقتاً قید مطلقه در قانون اساسی مجوّز قانونشکنی نمیدهد، بلکه یک ظرفیت حقوقی ویژهای ایجاد نموده است که رهبری بتواند با ساز و کار تعریف شده و قانونمند، معضلات غیرقابل پیشبینی را تدبیر نماید. در یک تحلیل حقوقی کوتاه، موارد اعمال ولایت به سه نوع تقسیم میگردد:
1) اموری که قانون اساسی آن را در ردیف اختیارات رهبری قرار داده است.
2) اموری که قانون اساسی نسبت به آن ساکت است و نفیاً و اثباتاً مطلبی ندارد. تصمیمات رهبری در این حوزه هیچ محذور حقوقی ندارد. زیرا آنچه در ردیف اختیارات رهبری در قانون اساسی ذکر شد، تمثیل است و تعیین نمیباشد. اگر مقصود کسانی که ولایت فقیه را فراقانونی میشمارند این معنی باشد، سخنی قابل قبول است.
3) اموری که در قانون اساسی ساز و کاری معیّنی دارد. ولایت مطلقه به معنی آن نیست که رهبری هر وقت که اراده کند میتواند آن ساز و کار را نقض کند. رهبری به نظم حقوقی کشور ملتزم است. با این همه، ممکن است نظام دچار معضلی شود که ساز و کار پیشبینی شده در قانون نتواند آن را حل نماید که در این صورت رهبری از ظرفیت بند 8 اصل 110 قانون اساسی برای تدبیر آن استفاده مینماید. لکن باید توجه شود که این اختیار و ظرفیت را قانون اساسی ایجاد کرده است و فراقانونی یا غیرقانونی شمرده نمیشود، و این از امتیازات قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که بهگونهای تنظیم شده که زمینهای برای نقض آن باقی نمیماند.
د- فقیه عادل یا فقیه معصوم؟
بعضی برای آنکه لزوم اطاعت مطلق از ولی فقیه را اثبات نمایند، میکوشند، به نوعی وی را خطاناپذیر و مصون از اشتباه بخوانند.[22] درباره این سخن مبالغهآمیز ملاحظاتی وجود دارد:
رهبری در اسلام و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،[23] فقیه عادلی است که سیاستورزی میداند و بر مبنای اصل رجوع به خبره و بهرهمندی از اصل مشورت تصمیمهائی میگیرد. احتمال خطا در تصمیمهای فقیه عادل و آگاه از فنون سیاست و مدیریت که و با بهرهگیری از عقل جمعی اخذ میکند، هر چند محتمل ولی بسیار ضعیف است و میتوان به آن اعتماد کرد. در عین حال، قابل اعتماد بودن تصمیمهای ولی فقیه هیچ ربطی به عصمت ندارد.
ب) وجوب اطاعت از فرامین ولی فقیه مشروط به نفی احتمال خطا نیست. هیچکس نمیتواند به بهانه اینکه فرمان رهبری اشتباه است یا ممکن است، اشتباه باشد از اطاعت وی شانه خالی کند زیرا اگر چنین باشد هرج و مرج و اختلال نظام لازم میآید. همه مردم از جمله نخبگان و صاحبنظران باید از اوامر رهبری اطاعت کنند. لزوم اطاعت از ولی فقیه نافی آن نیست که اشخاص صاحب نظر به طریقی مناسب نظر کارشناسی خود را در خصوص نظرات رهبری بیان کنند. هر کس میتواند ناقد قانون یا احکام و اوامر رهبری باشد، ولی نقد غیر از «نقض» است، همانطور که نقد با عیبجوئی تفاوت روشنی دارد.
[1] . هدایتنیا، فرجالله، پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای.
[2] . سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با نیروهای مسلح شمال كشور و خانوادههای آنان در نوشهر، ۱۳۹۱/۰۶/۲۸.
[3] . بيانات مقام معظم رهبری در ديدار جوانان استان اصفهان ۱۳۸۰/۰۸/۱۲.
[4] . بخش از سخنان مقام معظم رهبری در سفر به خراسان شمالی 20/1/1391.
[5] . در آیات 47- 44 سوره مبارکه الحاقه آمده است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ * فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ». و نیز در آیه 15 سوره مبارکه انعام آمده است: «قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍم.
[6] . امام خمینی، ولایت فقیه (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هشتم، تهران، 1378)، ص44.
[7] . «فَقَالَ علیهالسلام وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا»؛ نهج البلاغة، خطبه 33.
[8] . عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه (مرکز نشر اسراء، چاپ اول، قم، 1378)، ص245.
[9] . همان.
[10] . حجة الاسلام و المسلمین صدیقی امام جمعه موقت تهران در خطبهای که در ایام خانهنشینی رئیس جمهور ایراد نمود به نقل از بعضی وزرای کابینه اظهار داشتهاند: «ما معتقدیم اگر حضرت آقا همسر رئیس جمهور را طلاق بدهد، همسر رئیس جمهور برایش حرام میشود و رئیس جمهور نمیتواند به او دست بزند».
[11] . «فللفقيه العادل جميع ما للرسول و الأئمّة (عليهم السّلام)؛ ممّا يرجع إلی الحكومة و السياسة، و لا يعقل الفرق»؛ سيد روح الله موسوی خمینی، كتاب البيع (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی قدس سره، چاپ اول، تهران)، ج2، ص626. همین مطلب را پیش از امام خمینی (ره)، دیگران نیز نوشتهاند. مانند مرحوم نراقی که نوشته است: «كلّ ما كان للنّبي و الإمام- الذين هم سلاطين الأنام و حصون الإسلام- فيه الولاية و كان لهم، فللفقيه أيضا ذلك، إلّا ما أخرجه الدليل من إجماع أو نصّ أو غيرهما»؛ مولی احمد نراقی، عوائد الأيام في بيان قواعد الأحكام (انتشارات دفتر تبليغات اسلامی، چاپ اول، قم، 1417، ص536.
[12] . «إذا ثبتت لهم (ع) ولاية من غير هذه الناحية فلا»؛ سیدروح الله موسوی خمینی، کتاب البع، ج2، ص654.
[13] . «فلو قلنا: بأنّ المعصوم (ع) له الولاية علیٰ طلاق زوجة الرجل، أو بيع ماله، أو أخذه منه و لو لم تقتضه المصلحة العامّة، لم يثبت ذلك للفقيه، و لا دلالة للأدلّة المتقدّمة علیٰ ثبوتها له حتّی يكون الخروج القطعيّ من قبيل التخصيص»؛ همان.
[14] . احزاب (33): 6.
[15] . ناصر مکارم شيرازی، بحوث فقهية هامة (انتشارات مدرسة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام، چاپ اول، قم)، ص399.
[16] . محجور به کسانی اطلاق میگردد که به دلیل صغر سن یا جنون و سفاهت تحت ولایت پدر یا جد پدری هستند یا برای اداره امور آن قیّم تعیین میگردد.
[17] . نک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص125.
[18] . محمدتقی مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه (مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ نهم، قم، 1384)، ص117 و 118.
[19] . محمد مؤمن قمی، کلمات سدیدة (مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، قم، 1415)، ص11 و 12.
[20] . سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع استادان و دانشجویان قزوین، 26/9/1382.
[21] . سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع مردم کرمانشاه، مهر ماه 1390.
[22] . به نقل بعضی خبرگزاریها (رسا، 19/ 4/ 1390: کد خبر: 108448)، آیة الله محمد یزدی، گفته است: «ولی مطلق فقیه در تصمیمات خود هیچگاه اشتباه نمیکند؛ چرا که اگر بخواهد تصمیمی بگیرد و این تصمیم صد در صد به ضرر اسلام باشد، وظیفه لطف امام زمان (عج) ایجاب میکند که به هر نوعی وی را ارشاد کند».
[23] . اصل 109 قانون اساسی جمهوری اسلام ایران: «شرايط و صفات رهبر: 1) صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه. 2) عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام. 3) بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قويتر باشد مقدم است».
3-توصیفهای مبالغهآمیز از ولایت فقیه
3. توصیفهای مبالغهآمیز از ولایت فقیه[1]
مقدمه
ولایت فقیه یکی از مهمترین موضوعهای فقهی، حقوقی و سیاسی زمان ما به شمار میرود. از اینرو، طبیعی است که در کانون توجه قرار داشته باشد و پیرامون آن بحثهای زیادی صورت گیرد. بخشی از مباحثی که پیرامون مسایل ولایت فقیه مطرح میگردد، توصیفهای مبالغهآمیز از آن است. این توصیفها دلایل گوناگونی دارد: گاهی امر بر گوینده مشتبه شده و وی برداشت نادرستی از موضوع دارد؛ یا از روی محبت و ناتوانی در کنترل احساسات غلوّ میکند یا با هدف دفع تبلیغات و هجمههای دشمنان مبالغه میکند تا کوبنده و حماسی سخن بگوید. ولایت فقیه مایه قوام جامعه اسلامی و عمود خیمه انقلاب است و به همین دلیل مواجهه غیرعلمی و غلوّآمیز با مسایل آن پیامدهای زیادی دارد؛ دوستان را به اشتباه میاندازد، منتقدان را به موضعگیری غیرمنصفانه و انکار اصل موضوع وا میدارد و بهانهی خوبی به دست مخالفان میدهد.