بگفته مونتسكيو"همه پادشاهان ميل دارند مستبد و مطلق العنان باشند و بآنها گفته نشود بهترين وسيله برایرسيدن باين مقصود جلب محبت و علاقه ملت است و لكن بدبختانه آنها هميشه اين نصائح را مسخره تلقی میكنندزيرا نفع شخصی ايشان اين است كه ملت ضعيف و بيچاره باشد تا هيچوقت نتوانند در مقابل آنها مقاومتی ابرازدارند_114_"
و نيز حكومت اسلامی محدود بزمان معينی نيست، مانند آنچه در بسياری از ممالك جهان درعصر ما متداول استو ما بچشم خود میبينيم كه هر چند سال يك بار در اين ممالك چه خونهائی ريخته میشود و چه پولهائی مصرفمیگردد و چه مصيبتهائی بر ملل وارد میشود.
بلكه حاكم ماداميكه عمل بوظائف قانونی خود میكند و كوشا در برقرار نمودن نظام عادله هست و مصلحت مردمو امت اسلام را درنظر دارد و با خارجیها زد و بند غير مشروع نمیكند و كفار را بهر عنوانی ولو به عنوان مستشارمسلط بر ملت نمیكند در مقام حكومت باقی است ولی يك خلاف عمدی موجب سلب عدالت او میگردد و حاكمخود بخود از مقام حكومت عزل میشود و حاكم ديگری كه واجد شرائط باشد، بدون سروصدا و دست و بندی، برحسب جعل خدای تعالی جانشين او میشود.
بدون ترديد اين طريق بهترين طرق است و مفاسد نظامهای ديگر را ندارد و چنانچه حاكم خلاف كار از منصب كنارنرفت بر علماء اسلام و ملت مسلمان واجب است كه بهر نحوی كه صلاح بدانند او را بر كنار كنند، همان نحو كهمسلمانان با عثمان خليفه سوم نمودند.
زيرا بعد از آنكه عثمان ثروتهای عمومی ملت رابميل خود مصرف مینمود و نزديكان و خويشان خود را بمردممسلط ساخت و اموال مسلمين را چپاول كردند و به تجاوز و خود كامگی ادامه دادند و احكام اسلام را كنار نهادند ومردمان نيك و بزرگوار از او خواستند كنار رود و او قبول نكرد و در جواب گفت: لباسی كه خدا بمن پوشانده است از تنبيرون نمیكنم.! در حالی كه خدا اين لباس را باو نپوشانيده بود بلكه خليفه دوم و عبدالرحمن بن عوف پوشانده بودند،بعلاوه مسلمانان با او بيعت كردند به شرط آنكه به كتاب خدا و سنت پيغمبر عمل كند و او باين شرط عمل نكرد ومسلمانان مجبور شدند او را بزور از كار بر كنار كنند.
بهر حال حكومت اسلامی محدود است بعمل بكتاب و سنت.