سازمان حكومتي در صدر اسلام

  • سه شنبه, 30 مهر 1392 14:59
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3383 بار

مؤلف: محسن محمد عبدالحسن

 

دعوت اسلامي از آغاز، جهان شمول بود و ماهيتي انساني داشت دعوتي كه همهء قشرهاي جامعه را به پرستش خداي يگانه فرامي خواند.

آيين جديد، افراد جامعه را به بينش، خردورزي و تدبر در گذشتهء انسان ها و سير تحول جوامع و شناخت و دريافت قوانين الهي، كه براي تمامي ادوار زندگي بشر و سعادت او وضع شده بود، فرا مي خواند.

تعاليم اسلامي، برگرفته از واقعيت بود، از اين رو مي بايست با عادت ها و رسومي كه در جامعهء آن روز حاكم بود و با مباني و اصول اسلام مغايرت نداشت به نحوي كناربيايد.

با در نظر گرفتن اين امر و اين كه آيين جديد، در جامعهء عربي پا مي گرفت، زبان عربي زبان قرآن و زبان عبادت هاي اسلامي شد.

پيامبراكرم(ص) با رسوم و عادت ها و انديشه هاي آن روز جامعه عربي، دونوع برخورد داشت: با بعضي مبارزه كرد و پاره اي از آن ها را كه ارزش هاي اجتماعي و شايستگي بالايي داشت، ابقا كرد. اين بخش شامل عناصري بود كه مدنيت عربي را تشكيل مي داد و براي ديگر جوامع مفيد و كارآمد بود و لذا اسلام كوشيد تا اين بخش از روابط اجتماعي را به جهان عرضه كرده و آن را ميان مردم بگستراند.

اما عادت ها و رسومي كه با روح اسلام و جهان شمولي آن سازگاري نداشت به دليل فراهم نبودن شرايط و موقعيت مناسب، به سستي گراييد كه اين سير نزولي نسبت به متغيربودن شرايط زمان و مكان، متفاوت بود.

پيامبر(ص) چهل سال قبل از بعثت و سيزده سال دوران رسالت خود را در مكه سپري كرد و به نشر احكام الهي و رسالت خويش پرداخت. محوربودن مكه در امر فعاليت هاي بازرگاني، زمينه را فراهم كرد تا پيامبر(ص) پيش از بعثت در امور بازرگاني خبره شده و خود نيز بدان بپردازد.

هجرت پيامبر(ص) به مدينه، آن حضرت را وا مي داشت تا به مسائل و مشكلات مردم آن سامان ـ كه عمدتا كشاورز بودند - رسيدگي كند.

با توجه به اين كه مكه و مدينه دوشهر مهم بودند، پيامبر(ص) برآن شد تا تمام تلاش خود را مصروف رسيدگي به مسائلي كه با تمدن و شهرنشيني ارتباط داشت، كند. از اين رو مي توان اسلام را در تفكر و سازمان دهي اداري و حكومتي، دين تمدن و ترقي دانست.

سيستم حكومت پيامبر(ص) در مدينه

با هجرت پيامبر(ص) به مدينه، حكومت اسلامي تولد يافت. مسلمانان اين رخداد را آغاز تاريخ اسلامي قراردادند. قلمرو حكومت اسلامي در آغاز، به مدينه محدود بود و پيامبر گرامي اسلام در اين مرحله، شرط مسلمان شدن را در هجرت به مدينه و سكونت در آن مي دانست. اين شرط هم چنان پابرجا بود تا اين كه مكه، توسط مسلمانان فتح شد و از اين زمان بود كه شرط هجرت براي مسلمان شدن لغو شد.

پيامبر(ص) با پاره اي از قبايل ساكن حجاز و به ويژه ساكنان اطراف مدينه، پيمان هايي بست. اين پيمان ها، آنان را به بي طرفي و يا حمايت از آيين جديد ملزم مي ساخت. اين اقدام پيامبر در گسترش قلمرو اسلام موثر بود.

اما پيامبر از همان آغاز نسبت به اين پيمان ها با ديدهء ترديد وشك مي نگريست و اين امر از آيات ذيل، مشهود است:

((الاعراب اشد كفرا ونفاقا واجدر ان لايعلموا حدود ماانزل الله علي رسوله))1. ((وقالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا ولمايدخل الايمان في قلوبكم2.))

اسلام تنها به اقامهء فرايض و مراسم ديني اكتفا نكرده، بلكه توجه فراواني به مسائل زندگي افراد جامعه داشت و اين توجه، دربردارندهء انديشهء مشخص و موضع گيري خاصي(كه بر افعال و سلوك فرد تاثير مستقيم دارد) بود. از اين رو بود كه مسلمانان الزاما بايد گرد پيامبر جمع مي شدند تا آن حضرت، آنان را با رهنمودهاي اسلام، آشنا ساخته و از چشمهء زلال انديشهء اسلامي سيراب سازد.

در اين مرحله، مسلمانان درخطر بودند و مي بايست از اسلام و پيروان آن حمايت و در راه دفاع از دولت اسلامي توسعهء آن تلاش مي شد، از اين رو پيامبر(ص) سكونت مسلمانان را در مدينه الزامي دانست.

تلاش پيامبر(ص) پس از هجرت به مدينه براين بود كه دولت خود را نمونه و مبتني براساسي صحيح استوار سازد تا افراد جامعه توانايي آيين جديد را در ارائهء خوشبختي و سعادت دريابند و شخص پيامبر(ص) از استحكام اين پايگاه در نشر دعوت خويش اطمينان حاصل كند، چه اين كه اگر اين پايگاه سستي پذيرد، منشا تهديدي براي اين دعوت اجتماعي و سياسي خواهد بود.

سازمان دهي اداري ارائه شده توسط پيامبر(ص) بسيار ساده و روشن بود و نياز به گماردن افرادي ثابت براي ادارهء آن نداشت و توجه پيامبر(ص) ابتدائا به امور ديني و اخلاقي و ايجاد جامعه اي مرتبط با هم و متحدبود كه خود ايشان درراس آن قرارداشت و به دليل آشنايي كامل با اسلام و به عنوان پيامبري كه وحي بر او نازل مي شود و او تعاليم اسلام را به مردم مي رساند، پيشواي مطاع بود.

از اين رو لازم مي ديد كه قدرت را به تنهايي دردست گيرد. سيستم حكومتي جديد توجه خاصي به قدرت عالي مركزي ـ كه هنوز در مدينه به وجود نيامده و در مكه نيز سست بود - داشت و حاكميتSevereihty)) بر جامعهء اسلامي را از آن خدا مي دانست، زيرا خداوند فرموده است:((هو الاول والآخر والظاهر والباطن وهو بكل شي ء عليم.))3،((ولله ما في السموات وما في الارض.))4 ((وقل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشاء وتنزع الملك ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شيء قدير.))5 بر همين اساس، پيروي از فرمان الهي بر بندگان واجب است و كيفر نافرماني از او آتش دوزخ است.

قرآن كريم كه تجلي گاه اوامر و تعاليم الهي است، از طريق پيامبر(ص) براي مردم فرستاده شد پيامبري كه از جنس بشر است و به دليل ويژگي او، اين شايستگي را يافت تا پيام خدا را به مردم برساند و برگزيدهء خدا باشد، چه او آشناترين فرد به اوامر حق است و هم او مژده دهنده و هشداردهنده است، لذا خداوند در بيش از بيستآيه، اطاعت از پيامبر را واجب مي شمارد كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:

((ومن يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري من تحتهاالانهار.))6،((من يطع الرسول فقد اطاع الله.)) 7،((ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبينا))8 و ((ومن يعص الله ورسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا)).9

همان گونه كه گفتيم، حكومت در جامعهءاسلامي از آن خدا است، اما با توجه به اين كه تفكر اسلامي با تجسيد و شكل مادي دادن خدا مخالف است و آن را نمي پذيرد، لذا ادارهء نظام و حكومت عيني بر جامعهء آن(چيزي كه امروزهAuthority خوانده مي شود) بر عهدهء رسول خدا بود و قرآن كريم در آيات زيادي حكومت پيامبر را تثبيت و مردم را به اطاعت از او دعوت كرده و آن را اطاعت از خدا دانسته و شرط اساسي اسلام شمرده است:((فلا وربك لايومنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما فضيت ويسلموا تسليما.))10

مي بينيم كه پيامبر(ص) احكام قرآني را در امور حكومتي و اجرايي به كار مي گرفت، اما باتوجه به كلي بودن احكام و دستورهاي قرآن، شرح و تفسير احكام و اجراي آن به شخص پيامبر واگذاشته شده بود تا آن گونه كه او ضروري مي داند، اجرا كند و بدين ترتيب، پيامبر از قدرت اداري ـ اجرايي زيادي بهره مند بود.

سيستم اداري اي كه پيامبر(ص) وضع كرده بود، كارگران و عوامل اجرايي ثابت و دائمي زيادي نداشت. او كارها را به حسب نياز به افرادي وا مي گذارد و پس از انجام آن، آنان را از مسئوليت معاف مي داشت. در سيستم حكومتي او ـآن گونه كه امروز در سيستم هاي حكومتي رايج است ـ سلسلهء مراتب رايج نبود، بلكه پيامبر(ص) بنا به فرمان خدا:((وامرهم شوري بينهم))11 ((وشاورهم في الامر))12 در كارهاي حكومتي با ياران خويش مشورت مي كرد و آنان نظريات پيامبر(ص) را ناديده نمي گرفتند و پيامبر(ص) نيز مكان و اعضايي ثابت براي مشورت درنظر نگرفت و فرمان هاي صادره نيز با نام آن حضرت صادر مي شد.

چگونگي سيستم اداري و حكومتي پيامبر(ص) از منشوري كه در سال دوم هجري13 صادر كرده، نمايان است. آن حضرت در اين فرمان به ترسيم خطوط كلي و اصلي سازمان دهي حكومت، اجتماع و ايجاد هماهنگي ميان آن دو پرداخت. اين فرمان چگونگي اوضاع جامعهء نوين اسلامي را كه در آن مردم امتي واحد شده و معتقد به خداي يگانه و پيرو حاكمي واحد و دستورهاي ديني يك سان اند، روشن مي كند.

اسلام، امتي را به وجود ميآورد كه روابط آنان مبتني بر عقايد ديني بود، نه براساس خويشاوندي و روابط اقليمي. اين امت، قابليت فزوني گرفتن و يا كاهش يافتن داشت و اين تغيير جمعيت، ارتباط تنگاتنگي باشمار افرادي كه به آن مي پيوستند و يا آن را رها مي كردند، داشت و متكي بر ارتباطات معنوي و اخلاقي بود و سياستي كه در آن مطرح بود،آميخته به اخلاق اسلامي بود، و روابط قبيله اي تحت الشعاع روابط ديني قرارگرفته بود. اين امت با پيوندي كه با يكديگر دارند، از ديگر امت ها متمايزند.

در منشور پيامبر(ص) آمده است كه پيمان و عهد الهي يكي است و تنها مومنان بر يكديگر ولايت دارند و مسلمانان، كه مجموعه اي برتر از ديگر مجموعه ها است، با همدلي در برابر تمامي گروه ها مي ايستند و از افراد اين امت حمايت مي كنند. مسئوليت آنان در تمامي شرايط يكسان است. و ميان كوچك و بزرگ، نيازمند و ثروتمند تفاوتي نيست. هريك از افراد اين امت موظف است تا هركه را بخواهد درپناه خود بگيرد و تمامي مسلمانان در مورد فردي كه به نام اسلام از آنان حمايت و پناهندگي بخواهد، وظيفه دارند او را درپناه خود قراردهند. هرچند اين مورد، از رسوم و شيوه هايي است كه از روزگاران كهن درميان قبايل حاكم بود، اما اسلام براي حفظ اتحاد و يگانگي مسلمانان ـ كه اكنون جاي دسته بندي هاي قبيله اي را گرفته - آن را محور قرار داده است.

هم چنين در منشور ذكر شده، مومنان را جمعيت واحدي مي داند كه هر يك بايد از ديگري حمايت كند. آنان هم چنين بايد به كمك بينوايان از اهل ايمان شتافته و آن گونه كه درخور توان و شايسته است آنان را مدد رسانند و بايد عدالت و قسط در ميان آنان حاكم باشد و خون مسلمان تنها با خون يك مسلمان ديگر هم سنگ است. مورد اخير، خلاف رسم رايج جاهليت بود كه ديهء افراد، براساس جايگاه اجتماعي آنان تعيين مي شد.

در جاي ديگر منشور، به وحدت امت اسلامي و جهت گيري آن دربرابر جرايمي كه امنيت جامعهء اسلامي را مختل مي كند، اشاره شده است و مومنان پرهيزگار را موظف كرده تا دربرابر كسي كه درصدد تعدي و ستم كاري و ايجاد فتنه ميان مومنان است، برخورد قطعي كنند، هرچند اين متجاوز، فرزند يكي از آنان باشد. به بخشي از منشور كه به مسائل امنيتي اشاره دارد توجه كنيم:براي هيچ مومني كه متن اين منشور را پذيرفته و به خدا و قيامت ايمان آورده است جايز نيست كسي را كه مرتكب قتل شده ياري كند يا او را پناه دهد. و هركس كه چنين كسي را ياري كند و يا پناه دهد، لعنت خدا بر او باد و در روزقيامت مشمول غضب خداوند است و گواهي آنان پذيرفته نخواهدشد. و براساس اين پيام، مومنان از حمايت، دوستي و تلاش در راه آزادكردن جاني ـ اگرچه فرزند باشد ـ منع شده اند.

اين بخش از منشور پيامبر(ص) به روابط صحيح و سالم اجتماعي و وجوب همدستي و همكاري مسلمانان در حفظ امنيت جامعه و تحت پيگرد قراردادن مفسد، تاكيد شديد دارد، از اين رو قوهء اجرائيه تنها به دست مسلمانان ـ به عنوان يك جمعيت و امت واحد ـ و به صورت جمعيتي اداره مي شود و ديگر افراد كه از اجزاي اين امت نيستند در اين امر سهمي ندارند. حكومت پيامبراكرم(ص) ديگر مجموعه هاي عشايري را ناديده نگرفته و پاي بندي آنان به همكاري با يكديگر، حق سلطه بر غلامان، عاقله و ديگر حقوق را براي آنان محفوظ داشتند.

آن حضرت، برخي از سازمان دهي عشايري مانند سكونت در زمين مادري، پرداخت ديه براساس شيوهء رايج در عشاير قبل از پذيرفتن اسلام و كمك رساني به افراد قبيله اي را كه در مخمصه افتاده بودند، پذيرفت و دركنار اين مسائل، مسئوليت آنها را درقبال اسلام و مسلمانان گوشزد كرد.

آن حضرت در بخشي از منشور خود، با اشاره به اين موضوع مي فرمايد: ((...علي ربعهم، يتعاقلون معاقلهم الاولي وكل طائفه تفدي عانيها بالمعروف والقسط بين المومنين در سرزمين خود زندگي كنند و شيوهء پيشين خود را(در پرداخت ديه) دنبال كنند و هر طايفه اي به نحو شايسته اي با پرداخت فديه، اسيران را آزاد سازد و به عدل ميان مومنان عمل كنند))(3ـ10).

واژهء طايفه كه در منشور آمدهء بيانگر اين است كه هر عشيره از چندطايفه تشكيل شده، اگرچه دقيقا منظور از واژهء طايفه را نمي دانيم. در جاي ديگر اين منشور آمده است كه هيچ مومني نبايد با غلام مومن ديگري هم پيمان شود(12ـ ب). در جاي ديگر منشور آمده است: ((لايحالف مومن مولي مومن دونه)) هيچ مومني نبايد با افراد تحت پيمان مومن ديگري هم پيمان شود.

و بدين ترتيب، پيامبر(ص) هم پيماني افراد قبيله اي با بزرگان ديگر قبايل را ـ به دليل سابقهء ديرينه اي كه داشت ـمشروع دانست، مشروط كه اين هم پيماني، با موافقت و رضايت رئيس قبيلهء فرد متقاضي هم پيماني باشد، زيرا هم پيمان شدن، براي ميهمان و ميزبان مزايايي دربرداشت. فردي كه با اين شيوه به قبيلهء ميزبان مي پيوست، مي توانست در سايهء حمايت قبيلهء جديد، فعاليت آزادانه داشته باشد و نيز قبيلهء ميزبان از حضور هم پيمانان، سودهاي مادي و معنوي مي بردند.

البته بايد به اين توجه داشت كه رابطهء هم پيمان و ميزبان، همانند رابطهء خوني و خويشاوندي استوار نبود، اما قدر مسلم اين بود كه اين جا به جايي به تضعيف يك قبيله و تقويت قبيلهء ديگري مي انجاميد پيشآمدي كه عدم ثبات و ايجاد مشكلات اجتماعي و سياسي و اداري را درپي داشت. از اين رو پيامبراكرم(ص) براي جلوگيري از تمامي اين پيشآمدها، پذيرفتن عضوي به عنوان هم پيمان را، منوط به رضايت رئيس قبيلهء مقابل مي دانست.

دسته بندي هاي قبيله اي و عشايري، چنان در سراسر وجود و جايجاي زندگي آنان رسوخ كرده بود كه پيامبر(ص) بنا به مصالحي آن را ابقاكرد. بديهي است كه سيستم عشايري به تدريج و پس از نفوذ مباني آيين جديد درميان افراد آن، از بين خواهد رفت، زيرا اسلام براساس مسئوليت هاي فردي استوار گشته و مردم را به وسيلهء عقيده به يكديگر پيوندزده و معيارهاي برتري افراد امت بر يكديگر را در تقوا، ديانت و اخلاق فاضله دانسته است. از اين رو گروه گرايي عشايري جزئي از عوامل ارتباط امت اسلامي و تحت الشعاع آن مي باشد و با گذر زمان اين گروه گرايي محكوم به زوال و فروپاشي است، چه هركسي كه آيين جديد را پذيرد ارتباط محكم و گسترده تري با برادران ديني خود برقرارمي كند و در تمامي مراسم ديني از قبيل نماز، شادماني ها و مصالح عمومي جامعه همگام بوده و بدين ترتيب از كساني كه هم چنان با آيين هاي شركآميز پيوند داشتند، فاصله مي گرفت.

از ديگر مواردي كه پيامبر(ص) آن را در منشور خود گنجانده و بدان توجه نموده بود، عدالت و سيستم قضا بود كه آن حضرت قسمت هاي زيادي از منشور را به اين امر اختصاص داد، لذا مي توان دو اصل عدالت و قضا را از مهم ترين دستآوردهاي اين سند دانست كه نشان دهندهء درك دقيق پيامبر(ص) از اهميت و ضرورت دواصل يادشده براي هر جامعهء سالم است، چه اين كه فقدان اصول فوق، از برجسته ترين معايب جامعهء مكه و مدينه و مهم ترين عامل بروز ناامني به شمار مي رفت.

قوهءقضائيه در دست پيامبر(ص) قرارداشت و او با قضاوت خويش، نزاع و نابساماني هايي كه امنيت جامعه را تهديدمي كرد برطرف مي نمود. قضاوت پيامبر(ص) منحصر به نزاع هاي ميان مسلمانان يا مسلمانان و يهود نبود، بلكه براساس بند ذيل، منصب قضا فقط از آن پيامبر(ص) بود و همو صلاحيت اين كار را داشت:

((وانه ماكان بين اهل هذه الصحيفه من حدث او اشتجار يخاف فساده، فان مرده الي الله والي محمد رسول الله)) هر پيشآمد و نزاعي كه ميان مخاطبان اين منشور رخ دهد كه بيم فساد و فتنه از آن رود، به خدا و رسول باز گردانده شود.42 پيامبر(ص) براساس اين ماده، قوهء قضائيهء مركزي به وجود آورد كه تمامي افراد، در مخاصمات خود، بدان روي ميآوردند و از آن جا كه اين مهم، ماهيت الهي داشت و نيز خداوند فرمان پيامبر(ص) را فرمان خود و واجب الطاعه مي دانست ـ براساس آيات قرآن ـ تاثير بسزايي در ايجاد آرامش ونظم داشت.

سيستم قضايي تنها مسلمانان را در بر نمي گرفت، بلكه مشركان قريش، مردم يثرب و آنان كه از ايشان تبعيت كرده و در كنار ايشان به جهاد پرداخته اند را نيز شامل مي شد. چنين برميآيد كه عبارت: ((من تبعهم فلحق بهم وجاهد معهم هركس كه از آنان تبعيت كرد و در كنار آنان جهاد كرد)) كه در منشور آمده دربارهء افراد عشاير و قبايل مدينه بود كه به اسلام نگرويده بودند.

حضرت، آنان را بدون آن كه مجبور به پذيرفتن اسلام كند، مانند مسلمانان تحت پوشش قضاي اسلامي قرار داد. شايد اين اقدام پيامبر(ص) و نراندن آنان و نيز عدم اجبار آنان به پذيرش اسلام، پرهيزداشتن او از پراكندن عشاير و قبايل و در نتيجه درمعرض خطر قرار گرفتن اين دسته افراد بود كه خطرهاي زيادي آنان را تهديدمي كرد. هم چنين پيامبر(ص) اين موضوع را درنظر داشت كه اين افراد پس از مدتي و بعد از اين كه عمدهء افراد عشيره و قبيله مسلمان شده بودند، با درك صحيح از اسلام سرتسليم فرود آورده و به اسلام روي ميآوردند.

پيش از اين يادآوري كرديم كه مهم ترين و برجسته ترين نماي وحدت در مدينه، امنيت عمومي جامعه و سيستم قضايي مورد تاكيد منشور بود كه براساس بند (وان ماكان بين اهل هذه الصحيفه من حدث او اشتجاريخاف فساده فان مرده الي الله والي محمد رسول الله(ص))42 امر قضا در اختيار پيامبراكرم(ص) و مختص به او بود.

جاي ترديدي نيست احكام قضايي ـ با اين گستردگي ـ تنها مومنان را دربرنمي گيرد، بلكه يهوديان نيز مشمول احكام آن مي شوند و حضور يهود نزد پيامبر به منظور حكميت و قضاوت آن حضرت، به معناي پذيرفتن قدرت و حكومت پيامبر است و اين امر(قضاوت پيامبر) آنان را در درجهء دوم قرار مي دهد و پيامبر(ص) مرجع حل اختلافات امنيتي آنان مي شود.

آن چه بدان اشاره رفت، نشان آن است كه منشور يادشده پس از پيروزي بزرگ پيامبر(ص) در جنگ بدر ـ رخدادي كه براي مسلمانان شوكت و عظمت در پي داشت و دشمنان پيامبر را بيمناك كرده بود ـ تنظيم و منتشر شد.

مسئلهء امنيت عمومي جامعه، جنگ و صلح در اختيار پيامبر(ص) بود، اما مسائل شخصي مانند ازدواج، طلاق، ميراث ـ كه آن را قانون مدني مي خوانيم ـ چيزي نبود كه يهوديان در اين گونه امور به پيامبر(ص) مراجعه كنند و نيز پيامبر(ص) اين اختيار را داشت كه در دعاوي يهوديان درميان آنان قضاوت كند يا نپذيرد. آيهء: ((فان جاووك فاحكم بينهم او اعرض عنهم وان تعرض عنهم فلن يضروك شيئا وان حكمت فاحكم بينهم بالقسط ان الله يحب المقسطين))14 به اين حق انتخاب اشاره دارد. احكام قضائي پيامبر(ص) بر عرف توام با عدالت و مبادي اسلام استوار بود و آيهء ((فاحكم بينهم بما انزل الله ولاتتبع اهواء هم عما جاءك من الحق...))15

از ديگر مسائلي كه منشور، بدان اهميت داده و در چندين مورد بدان پرداخته، مسئلهء صلح وجنگ است. از آن جا كه اسلام، در آن روز محدود به مدينه بود و از هرسو در محاصرهء دشمنان بود و آنان درصدد نابودي اين آيين نوپا بودند، با راه اندازي جنگ ـ كه بر جزيره العرب حاكم بود ـ عليه اين آيين و كشتار پيروان آن، توجه داشتن و پرداختن به مسئلهء جنگ، امري طبيعي بود و تنها راه دفع دشمنان اسلام، جنگ بود.

جنگ وصلح از ديگر مواردي بود كه بايد مردم مدينه ـ چه مومن و مسلمان و چه كساني كه منشور پيامبر(ص) را پذيرفته بودند ـ برآن متفق باشند. در بند ديگري از اين منشور مي خوانيم: ((فسلم المومنين واحد، لايسالم مومن دون مومن في قتال في سبيل علي سواء وعدل بينهم)) مومنان در پذيرفتن صلح يك صدا هستند و در جنگ في سبيل الله همسو بوده و نغمهء اختلاف ـ يكي جنگ بخواهد و ديگري صلح ـ سرنمي دهند.17

حضور در صحنه هاي نبرد با دشمنان وظيفهء همه بود و كسي نمي توانست درحالي كه ديگران با دشمن در جنگ هستند، با دشمن رفتاري صلح آميز داشته باشد و بايد تمامي مسلمانان به كمك يكديگر، به خون خواهي شهيدان خود برخيزند و عبارت:((وان المومنين يبي ء بعضهم عن بعض بمانال دماوهم في سبيل الله مومنان به خون خواهي ديگر مومنان كه در راه خدا شهيد شده اند بپردازند)) به همين امر اشاره دارد.19

بدين ترتيب احكام و مقررات جنگ، تنها متوجه مسلمانان و وابستگان آنان نيست، بلكه يهوديان را نيز شامل مي شود. هم چنين منشور پيامبر(ص) با جملهء :((لليهود دينهم وللمسلمين دينهم، مواليهم وانفسهم الا من ظلم ان اثم فانه لايوقع الا نفسه واهل بيته)) يهوديان و مسلمانان، هركدام پيرو آيين خود هستند و جان و اموال و كسان آنان در امان اند، مگر كسي كه ستم(و يا فتنه اي) كرد كه در اين صورت خود و بستگان او در صورتي كه در جرم شريك باشند كيفر ببينند آزادي ديني يهود را تضمين كرده است. در جاي ديگر منشور مي خوانيم: ((من تبعنا من يهود فان له النصر و الاسوه غير مظلومين ولامتناصرين عليهم هريك از يهود به ما بپيوندد، از ياري ما بهره مند خواهد بود و با او همدردي مي كنيم و بر او ستم روا نمي داريم و ديگران را عليه او ياري نمي كنيم.))16

اما ديگران، به هنگام تهاجم دشمنان به مدينه، ملزم به ياري دادن به مسلمانان هستند:وان بينهم النصردهم يثرب آنان موظفند در جنگ هاي دفاعي از مدينه، شركت كنند.44

از ديگر موارد اين منشور است كه:((ان بينهم النصر علي من حارب اهل هذه الصحيفه وان بينهم النصح والنصيحه والبر دون الاثم ، بر آنان است كه به جنگ كساني كه با پذيرندگان منشور جنگ مي كنند بروند و براي آنان خيرخواهي كنند.))37

آن چه بيش تر جلب توجه مي كند اين است كه در زمان جنگ، يهوديان ملزم به حمايت مادي و معنوي از مسلمانان هستند و از رواداشتن خيانت در حق مسلمانان برحذر داشته شده اند. اما آن چه قابل قبول تر است اين كه پيامبر(ص) از آنان نخواسته كه در كنار مسلمانان بجنگد، بلكه بي طرفي آميخته به حمايت را از آنان خواسته است و هيچ دليلي مبني بر نبرد يهوديان دركنار مسلمانان در دست نيست و ملامت پيامبر(ص) نسبت به بني قريظه در جنگ خندق به دليل پيوستن آنان به قريش بود.

بخشي از منشور پيامبر(ص) به يهوديان اجازه مي دهد تا از شركت در جنگ هاي اسلامي خودداري كنند: ((واذ ادعوا الي صلح يصالحونه ويلبسونه، فانهم يصالحونه ويلبسونه وانهم اذ ادعوا الي مثل ذلك فان لهم علي المومنين الا من حارب في الدين)) و چون مسلمان به صلح و پاي بندي به آن دعوت كند آنان مي پذيرند و اگر آنان درخواست مشابهي داشته باشند بر مومنان است كه پاسخ مثبت دهند و اين حق براي آنان محفوظ است، مگر اين كه عليه مسلمانان جنگ ديني راه اندازند.

اين ماده، به دنبال مواد مربوط به دفاع از مدينه آمده و از اين رو، مي توان آن را مكمل و متمم مواد ديگر دانست و صلحي كه در اين ماده بدان اشاره شده، به خطرهايي كه مدينه را تهديد مي كند مرتبط است.

مادهء ديگر اين است كه هيچ يك از يهوديان نبايد بدون اجازهء پيامبر(ص) آتش جنگي را برفروزند، و بدين ترتيب اين ماده، محدوديت شديدي در پيمان بستن با قريش براي آنان قائل مي شد.

مادهء ديگر اين منشور فراتر از اين محدوديت است. در اين ماده مي خوانيم:((لاتجار قريش ولا من نصرها)) به قريش و كساني كه به ياري او شتافتند، پناه و امان داده نمي شود.43

اين منشور هم چنين مسائل اقتصادي غير منتظره را كه در دي بروز جنگ ها بروز مي كرد مدنظر قرارداد. هزينهء زندگي مسلمانان و يهوديان ـ كه دركنار هم به جنگ مهاجمان مي پرداختند بر عهدهء مسلمانان و يهوديان بود و آن چه در اين منشور مي خوانيم كه:

((ان اليهود ينفقون مع المومنين ماداموا محاربين))38 و ((ان علي اليهود نفقتهم وعلي المسلمين نفقتهم))37 يعني هرگاه جنگي پيشآيد و يهوديان در آن جنگ شركت كنند، يهوديان و مسلمانان، بايد نيازهاي آنان را تامين كنند، روشنگر اين موضوع است. روابط افراد امت اسلامي با رشتهء عقيده به يكديگر پيوند خورده و آنان در حقوق و واجباتي كه عامل وحدت و تقويت كنندهء اتحاد آنان است مشترك مي باشند و اين عقيده وسيلهء هماهنگي ميان آزادي فرد و مصالح جامعه است.

به وجود آمدن امت اسلامي، بدين معنا نيست كه فرد و جايگاه او را ديرنگ و سركوب كند، چه اين كه مسئوليت هاي اخلاقي، ديني و.... مسائل فردي است و قرآن كريم در آياتي چون:((كل نفس بما كسبت رهينه))16،((ولاتزر وازره وزر اخري)) و در آيه هايي چون:((لايجزي والد عن ولده ولامولود هو جاز عن والده شيئا))17 و ((فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ومن يعمل مثقال ذره شرا يره))18 به كيفر و پاداش اخروي اشاره دارد.

اسلام، آزادي فردي او را در انتخاب كار و پيشهء مورد علاقه و مسافرت به هرجا كه مدنظر او است مجاز دانسته است، ولي او را در اقدام به كارهايي كه به مصالح امت لطمه مي زند محدودكرده و نيز امت را از سلب آزادي افراد ـ در صورتي كه به مصلحت جامعه لطمه نزند برحذر داشته است. در زمينهء رعايت آزادي هاي فردي، رعايت عدالت مورد تاكيد قرار گرفته است. در منشور مي خوانيم: ((لايكسب كاسب الا علي نفسه هركس مرهون كردار خويش است))47 و ((لاياثم امرء بحليفه"هيچ فردي به جرم هم پيمانش كيفر نبيند.))47 ب.

اخلاق فاضله و نيكوكاري و پرهيزكاري از موضوعاتي است كه موردعنايت منشور قراردارد. در اين باره مي خوانيم:((ان الله جار لمن بر واتقي خداوند، پناه كسي است كه نيكي و پرهيزكاري را پيشه كند.))47 پيش از اين گفتيم كه منشور پيامبر(ص) بر ضرورت عدم حمايت از مفسدان و متجاوزان تاكيد دارد و مومنان را در اين زمينه به همكاري خوانده است كه ((المومنين المتقين ايديهم علي كل من بعض منهم او ابتغي دسيعه ظلم اواثم او عدوان او فساد بين المومنين وان ايديهم عليه جميعا ولوكان ولد احدهم ، مومنان پرهيزكار، بايد يك صدا عليه كسي كه دردي تعدي، ستم، ارتكاب گناه و قتل و ايجاد اختلاف بين آنان باشد قيام كنند هرچند كه فرزندشان باشد.))13 و هيچ مومني مجاز نيست كه مرتكب قتل را پناه دهد و يا ياري كند و هرگاه او را ياري دهد لعنت خدا بر او باد و در قيامت مورد خشم خدا قرار گيرد و نيز فديه اي از او پذيرفته نيست. 21ـ22.

بنابراين هدف پيامبر(ص) از ايجاد حكومتي متمركز و سيستماتيك در مدينه، به وجودآوردن امتي است با پيوندي محكم و برخوردار از آزادي عمل كه حق عدالت گستري، ايجاد امنيت، قضاوت و پرداختن به مسائل جنگ وصلح براي حكومت نيز محفوظ باشد، مشروط براين كه افراد اين جامعه ـ چه حاكمان و چه رعايا - تقوا و اخلاق اسلامي را سرلوحهء اعمال خود قرار دهند.

سازمان دهي اداري جزيره العرب

شرايطي كه پيامبر(ص) در آن قرارداشت چنين اقتضا مي كرد كه در سال هاي نخستين هجرت به مدينه، به سازمان دهي آن جا بپردازد. پيامبر(ص) در اين اقدام خود، پاره اي از عادت ها و رسوم حاكم بر جامعه را كه با روح اسلام مغايرت نداشت موردتوجه قرارداد و با مواردي از اين عادت ها كه به مدينه و مردم آن سرايت كرده بود مماشات مي كرد. اما توجه آن حضرت به قبايل بدوي كه خارج از مدينه مي زيستند، ريشه اي نبود، چه آنان در خارج شهر زندگي مي كردند و همين دوري، مشكلاتي را در راه شناساندن روح و الگوهاي اسلامي به آنان به وجودآورده بود كه در نتيجه، سلطهء پيامبر(ص) را بر آنان كم رنگ و امكان بهره بردن از آنان در دفاع از كيان حكومت اسلامي هنگام بروز خطرها كم تر بود.

خداوند در چند مورد، به عدم شناخت آنان از اسلام و محروميت ايشان از منبع فياض اين آيين اشاره فرموده، ازجمله:((اشد كفرا ونفاقا واجدر الا يعلموا حدود ماانزل الله))19 و ((قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبكم.))20

بزرگ ترين دشمني كه در آن روزگار دربرابر گسترش دامنهء حكومت اسلامي ايستادگي مي كرد، مشركان قريش بودند كه مكه را پايگاه مبارزاتي خود ساخته بودند، آنان سلطهء سياسي گسترده اي بر قبايل عربي ساكن سرزمين حجاز، به ويژه سرزمين هايي كه كاروان بازرگانان قريش از آن مي گذشتند، داشتند. اين قدرت قريش براساس معاهدات و پيمان هاي سياسي مبتني بود كه طي آن قريش، استقلال هريك از اين قبايل را پذيرفته بود و اين قبايل با قريش ارتباط داشتند ارتباطي كه براساس منافع و مصالح شخصي استواربوده نه برمبناي روابط ديپلماسي. از اين رو روابط سياسي و تجاري قريش و ديگر قبايل نمي توانست عميق و استوار و از جايگاه ويژه اي برخوردار باشد.

اما پيامبر(ص) توانست در نخستين سال هجرت، فعاليت سياسي ـ ديپلماسي خود را آغازكند كه در نتيجه، قبايل زيادي به اسلام گرويدند و گروهي ديگر بي طرفي را برگزيدند و اين امر به كم رنگ كردن استيلاي سياسي و حاكميت قريش انجاميد.

جنگ خندق آخرين عمليات بزرگي بود كه قريش به منظور از ميان برداشتن اسلام به راه انداخت. اين جنگ قريش را متزلزل كرد و مشركان مكه به دليل ضعف سياسي و نظامي، فعاليت خود را عليه پيامبر متوقف كردند و سرانجام تن به صلح دادند و پيمان معروف حديبيه را امضا كردند پيماني كه قريش براساس مفاد آن، آيين جديد را به رسميت شناختند و از مبارزهء با پيامبر(ص) خودداري كردند.

بدين ترتيب، قريش دستاويزهاي خود را در آزار و هم صدايي عليه پيامبر(ص) و اسلام از دست دادند. پيامبر(ص) موفق شد قبايل حجاز را جذب آيين اسلام كند و يا وادار به بي طرفي كند و با اين اقدام، حكومت اسلامي رو به گسترش نهاد و اين در حالي بود كه آن حضرت گرويدن به اسلام را مشروط به هجرت به مدينه كرد.

در سال هشتم هجرت پيامبر(ص) تمامي توان و امكانات و نيروهاي خود را، كه ده هزار تن بودند، بسيج كرد و بدون جنگ و خون ريزي وارد مكه شد و آن را ضميمهء قلمرو حكومت اسلامي كرد و با اين اقدام، جنگ ديرينه اي كه عمدهء توان پيامبر و ياران او را فرسوده،بود به پايان برد و خطر بزرگي كه حكومت اسلامي را تهديد مي كرد از بين برد و فتنه اي كه ساير قبايل را عليه اسلام مي شوراند، فرونشاند. با سست شدن دشمن و تقويت پيامبر(ص) هيئت هاي اعزامي از سوي قبايل گوناگون و از اطراف و اكناف به حضور پيامبر(ص) رسيدند و مسلمان شدن خود را به حضرتش نويد داده و پيوستن قبايلشان را به اسلام اعلام كردند. بدين ترتيب، گسترهء دولت اسلامي تقريبا سراسر جزيره العرب را فراگرفت.

پيامبر(ص) گرويدن نمايندگان قبايل را دليل بر اسلام قبايل شمرد. نامه هايي براي قبايل فرستاد كه براساس آن، به برخي از آنان زمين هايي واگذاردند و شرح وظايف آنان نسبت به آيين جديد از قبيل اقامهء نماز و پرداخت صدقه را به آنان متذكر شدند و نيز براي پاره اي ديگر از قبايل شروطي تعيين فرمودند.

آن حضرت افرادي را نزد عشاير و قبايل روانه كردند تا آنان را با مباني و تعاليم اسلام آشنا كنند و گاهي نيز كساني را براي گردآوري صدقات به سوي آنان گسيل مي داشتند.

روند سريع گسترش حكومت اسلامي، تمامي جزيره العرب را فرا گرفت از جمله سرزمين هايي كه به حكومت اسلامي پيوستند عمان بود كه حاكم اين سامان پيش از اين، آيين جديد را به رسميت شناخته بود. هم چنين يمن كه مردم آن اسلام را پذيرفته بودند و قبلا تحت الحمايهء دولت ها بود و لذا سيستم حكومتي سابق برآن حاكم بود، به حكومت اسلامي پيوست. كشورهايي نيز وجود داشتند كه با توجه به فعاليت اقتصادي و اجتماعي گونه كه مستلزم سازمان دهي مناسب بود، زير پرچم حكومت اسلامي در آمدند.

البته كشورهايي هم بودند كه به حكومت اسلامي پيوستند در حالي كه آييني غير از دين اسلام داشتند و از نظر سيستم اداري كاملا متفاوت و مستقل بودند. منابع تاريخي، سازمان دهي اداري و اقليمي و اجتماعي اي در پاره اي از مناطق، به شرح زير مشخص كردند:

1ـ پس از اين كه مناطق يهودي نشين خيبر،فدك و تيماء را با زور وادار به پيوستن به سرزمين هاي اسلامي كرد و مقرر داشت كه نيمي از محصولات كشاورزي خود را به دولت اسلامي بپردازند و حق تصرف در سرزمين هاي آنان از آن پيامبر(ص) شد، پيامبر(ص) كساني را براي برآورد و تعيين مقدار محصولي كه به دست ميآيد نزد آنان مي فرستاد و هنگام برداشت، كسي را مي فرستاد تا سهم حكومت را دريافت كند. قابل ذكر است كه فدك ملك شخص پيامبر(ص) به شمار مي رفت.

2ـ براي مردم نجران كه مسيحي و داراي استقلال و سازمان دهي اداري خاصي بودند، قراردادي تنظيم كرد كه براساس آن، بايد مقداري از محصول درآمد خود را ـ چه نقد و چه پارچه و پوشاك به حكومت اسلامي بدهند. آن گونه كه برميآيد پيامبر(ص) تغييري در سيستم حكومت آنان به وجود نياوردند.

3ـ سلسله مراتب اداري مربوط به حج از قبيل سقايت و كليد داري دارالندوه راپذيرفته و آن ها را در دست متوليان پيش از اسلام باقي گذارد تا براساس مفاد آيه، به اينآيه كه در همين زمينه نازل شده بود، عمل كرده باشد:((ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها))21 خداوند به شما فرمان مي دهد تا امانت ها را به صاحبانش بدهيد.

قابل ذكر است كه امرسقايت به عهدهء عباس و كليدداري به عهدهء بني عبدالدار بود.

آن گاه عتاب بن اسيد اموي را به ولايت مكه گمارد. اين احتمال وجود دارد كه مسئوليت هايي چون: برقراري امنيت، امور نظامي و منصب قضاوت را بدو سپرده باشد.

4ـ طائف را به عنوان مركزي اداري برگزيده و عثمان بن اديالعاص را برآن گمارد.

5 ـ يمن را به سه ايالت صنعاء، الجند و حضر موت تقسيم كردند.

6ـ جيفر و عباد آل الجلندي را در حكومت عمان ابقا كردند.

در منابع موجود، به تعيين واليان يا تغييرات اساسي در ديگر مناطق اشاره نشده است و آن چه رجحان دارد اين است كه آن حضرت سازمان دهي قبيله اي را آن گونه كه بوده بدون تغيير اساسي و يا تعيين رئيس ابقا فرمودند و به همين اندازه كه آنان به اسلام رويآوردند و به حكومت اسلامي ـ كه"الله" برآن حاكم است ـ گرويدند، اكتفاكردند. البته جاي ترديدي نيست كه گرويدن قبايل و عشاير به اسلام به معناي پذيرفتن سيستم حكومتي، تعليمات ديني، خواسته هاي اسلام، سيادت دولت اسلامي و حكومت مركزي است كه در راستاي اجراي يك هدف عمل كرده و الگوهاي يكساني را براي حكومت تعيين كرده است حكومتي كه خودباوري، مسئوليت فردي، مساوات بين افراد امت و مردمي بودن از مهم ترين اصول آن است.

سازمان دهي اداري پس از گسترش حكومت اسلامي

نيروهاي اسلامي، در جنگ هاي داخلي به پيروزي هايي دست يافتند، اما ابوبكر، پس از آن كه دو سال و اندي در منصب خلافت قرار داشت، درگذشت. پس از او، عمربن خطاب مدت ده سال خلافت كرد و در روزگار او، ارتش اسلامي توانست نيروهاي روم را به عقب رانده و سرزمين هاي شام، فلسطين، مصر و جزيرهء فرات را به دولت اسلام منضم كنند.

آنان هم چنين بر امپراتوري ساساني مسلط شدند و سرزمين اسلام، تا ارتفاعات مياني ايران گسترش يافت.

در روزگار عثمان بن عفان نيز سرزمين هاي اسلامي از شمال تاارمينيه، از جنوب تاسند، از غرب تا تونس و از شرق تا رود جيحون گسترش يافت.

در دورهء نخست حكومت امويان، قلمرو حكومت اسلامي، از غرب تا اقيانوس اطلس، از شرق تا اسپانيا و تركستان گسترش يافت و در جنوب، سند نيز ضميمهء اين قلمرو شد.

اهميت اداري و تشكيلاتي شهرها

عرب آن روز در دولت نوپاي اسلامي، از جايگاه ويژه اي برخوردار بود، زيرا حكومت جديد در سرزمين آنان مبعوث شده بود و به نشر احكام و اصول آيين جديد پرداخته بود.

آنان به اين آيين گرويده بودند. از كيان آن دفاع كرده و اركان حكومتي آن را استحكام بخشيده بودند، لذا دولت اسلامي توجه خاصي به آنان داشت.

گسترش قلمرو حكومت اسلامي ايجاب مي كرد تا جاهايي براي اسكان و استقرار آنان درنظر گرفته شود، لذا در فتوحات، از ساكنان شهرهاي فتح شده خواسته مي شد تا يك چهارم خانه هاي خود را به عرب ها واگذار كنند. البته از چگونگي و محل اسكان آنان اطلاعات يا نقشه اي كه محل دقيق اسكان آنان را تعيين كند در دست نيست و اگر هم باشد آن قدر نيست كه بتوانيم براساس آن، موضوع اسكان عرب ها را به طور قطع بپذيريم.

اوضاع در دمشق بدين ترتيب بود كه عده اي از بزرگان عرب در مناطق مختلف شهر سكني گزيدند و عرب ها در خارج حصار شهر، در اطراف و روستاهاي نزديك دمشق ساكن شدند.

چنين برميآيد كه وضعيت مشابهي نيز درمرو كه آن روز پايگاه بزرگ عرب ها در خراسان بود، پيشآمد. شايان ذكر است كه سازمان دهي اجتماعي ـاداري عرب ها فقط شامل خود آنان مي شد و جز در موارد امنيتي و داد و ستدها شامل ديگر مسلمانان نمي شد.

در مورد شهرهاي بزرگ اسلامي، كه مركزيت داشتند، وضع متفاوت بود اين شهرها در روزگار حكومت عمربن خطاب پايگاه سربازان حكومت اسلامي بود سربازاني كه مرزهاي اسلامي را پاسداري مي كردند و هميشه آمادهء فتح و گسترش قلمرو حكومت بودند.اين شهرها محل اسكان دائمي خانواده و بستگان سربازان بود و خود سربازان نيز در حال آرامش، در آن شهرها ساكن بودند.

شهرهايي كه مركز حكومتي به شمار مي رفت و والي در آن به رتق و فتق امور سرزمين هاي فتح شده مي پرداخت نيز همين حالت را داشت.اين شهرها عبارت بودند از:

مدينه،جابيه،جواثا،كوفه،بصره وفسطاط. سه شهر نخست از شهرهاي كهن به شمار مي رفت كه دو شهرجابيه و جواثا مركزيت خود را از دست دادند. در زمان معاويه شهر قيروان در شمال آفريقا احداث شد.

از آن پس شهرهايي كه در سرزمين شام قرار داشتند و نيز شهرهاي مشرق زمين مانند: قزوين، اردبيل، و بخارا كه محل اسكان نيروهاي مدافع عرب بود،"امصار" نام گرفت.

در اين شهرها، همانند شهرهايي كه صرفا از آن عرب ها بود، قوانين و مقررات عرب ها جاري و حاكم بود.

مدينه به دليل اين كه مركز پايگاه حكومت پيامبر(ص) و پايتخت اسلام در زمان خلفا بود از وضعيت خاصي برخوردار بود در اين اصول، حكومت اسلامي كه تاكيد بر حاكميت خدا و پيامبر(ص) داشت وضع شده بود. تمام تلاش ها مصروف ايجاد امنيت و گسترش سيستم قضائي و عدالت و طرح هاي جنگي مي شد. و افرادي كه تشكيلات اداري داشته باشند در آن ديده نمي شد. پيامبر(ص) براي شهر مدينه حريمي را مشخص كرده بود.

با توجه به اين كه نحوهء ادارهء مدينه بيانگر چگونگي حكومت پيامبر(ص) و الگوي برتري براي مسلمانان بود، ولي امكان اجراي آن در سرزمين هاي فتح شده وجود نداشت، زيرا سرزمين هايي كه ساكنان آن مسلمان بوده و در فتوحات اسلامي سهيم بودند و هرگز به اسارت و بندگي درنيامدند و داراي سازمان دهي پيچيده نبودند، از نظر اداري تابع مدينه بودند. مردم مدينه نيز داراي زمين هاي بزرگ بودند و عده اي از آنان ساكنان روستا بودند و افراد كم تري از اهل ذمه در آن مي زيستند. درآمد مالياتي مدينه عمدتا از ديگر شهرها فراهم ميآمد.

تمام اين عوامل دست به دست هم داده، روابط فرهنگي و اجتماعي مدينه با مناطق همجوار را استحكام بيش تري مي بخشيد و دست حاكم را در سازمان دهي ـ بدون ترس از برخورد با نظام هاي موروثي ـ بازمي گذاشت.

شهر كوفه را عرب ها در نزديكي حيره بنيان نهادند. بنا به شروطي كه عمربن خطاب براي ساختن اين شهر داشت، بايد آب وهواي بياباني(خشك) داشته باشد(در حالي كه كوفه در كنار مناطق مزروعي قرارداشت)، مانعي آبي آن را از خشكي جدانكند، زيرا رفت وآمد مردم و سربازان را مشكل مي سازد. او هم چنين خواسته بود تا معابري وسيع درنظر گرفته شود كه تردد سواران و اشتران دچار مشكل نشود.

واليان، مسجد جامع و در كنار آن، دارالاماره و بيت المال و ساختمان هاي حكومتي كه ميداني وسيع آن ها را احاطه مي كرد، ساختند. ولي اين بناها را با تزيينات و شكلها نياراسته و گردشگاه و محل تفريحي در اين شهر منظور نشد، زيرا ساكنان كوفه مردان جنگي بودند و شيفتهء بحث هاي سياسي و ادبي تا هنرهاي ديداري. و بدين ترتيب بازار شترفروشان در بصره و بازار گوسفندفروشان در كوفه به وجودآمد.

براي فعاليت هاي علمي جايي كه در كنار مسجد، كه پايگاه حركت فكري بود، درنظر گرفته شد. از آن جا كه ساكنان كوفه هميشه آمادهء نبرد و فتح و پيروزي بودند. اين شهر تا زمان ابوجعفر منصور بدون خندق و بارو بود.

ساكنان ديگر شهرها به اسلام گرويدند و به تدريج از چشمهء اين آيين سيراب شدند آييني كه بر مسئوليت اخلاقي و قانون مندي فردي استواربود. اسلام الگوهاي اخلاقي را عملا پياده مي كرد. از برجسته ترين اين الگوها، غنايم و درآمدهايي كه از سرزمين هاي فتح شده به اين شهر مي رسيد، سالانه، ميان مردم مسلمان تقسيم مي شد.

اين سهميه بين دويست تا دويست و پنجاه درهم بود. هم چنين گندم و ديگر مواد غذايي بين مردم آن سامان توزيع مي شد. اين اقدام، شهر را نسبت به ساير شهرهاي اسلامي متمايز مي كرد و موجب شكوفايي امور اقتصادي آن مي شد.

اين شكوفايي به حدي بود(كه به دليل بي نيازي) همهء مردم از حقوق و عطاياي دولتي استفاده نمي كردند و شهرها به تدريج عربيت خود را از دست دادند، زيرا غيرعرب ها به اين شهرها مي كوچيدند، هرچند كه هنوز عادت ها و رسوم بدوي هم چنان بر جامعه ح

اكم بود. در آغاز قرن اول اين شهرها به مراكز سياسي، اقتصادي و فكري حكومت اسلامي بدل شدند. گزاف نيست اگر بگوييم كه تاريخ عراق با تاريخ شهرهاي مهم اسلامي درآميخته است، زيرا عراق نقشي اساسي در رويدادهاي سياسي ايفاكرد و فقيهان مسلمان و بزرگي به جامعه عرضه كرد فقيهاني كه رخدادهاي جامعهء آن روز را با آراي خود از حقيقت اسلام برگرفته بودند و مشكلات روز را برطرف مي كردند. فقيهي كه به تدوين مسائل و ارائهء الگوهاي نمونه براي مسلمانان مي پرداخت، نيازها و اوضاع حاكم براين جوامع را كه نزد مسلمانان به عنوان جامعهء نمونه و برجسته شناخته شده بودند، درنظر مي گرفت و فتوامي داد.

نحوهء ادارهء سرزمين ها

بيش تر سرزمين هايي كه به حكومت نوپاي اسلامي منضم شدند، تحت سلطهء دوامپراتوري ساسانيان و بيزانس بودند كه از سيستم هاي اداري گوناگوني بهره مند بودند. گوناگوني در ادارهء اين سرزمين ها نتيجهء تجارب طولاني آنان در امر حكومت بود.

در اين سرزمين ها عادت ها و رسومي رايج بود كه منافع و مصالحشان را تامين مي كرد.

اين سرزمين ها با شمشير به قلمرو اسلامي پيوستند، لذا مسلمانان بدون هيچ قيدوشرطي برآن ها حاكم بودند. خليفه ـ كه در راس حكومت اسلامي قرارداشت ـ مسئول رسيدگي و اظهارنظر در مصالح و اجراي سياست مناسب كه به شكوفايي اين سرزمين ها مي انجاميد، بود و جز در مورد سرزمين هايي كه بدون خون ريزي و جنگ فتح مي شد آزادي عمل داشت، زيرا بايد در اين گونه موارد، امنيت حاكم شود. و زمينهء شكوفايي فراهم گردد.

اما مصالح عموم اقتضا مي كرد كه سازمان دهي اين سرزمين ها ـ كه طي ساليان درازي به دست آمده بود ـ هم چنان حاكم باشد، زيرا مردم آن جوامع به اين سازمان دهي آشنا و آن را پذيرفته بودند و رفاه و آسايش آنان، درگرو اجراي همان مقررات اداري سابق بود. در قلمرو حكومت اسلامي، شهرهايي وجودداشت كه مركز فعال اقتصادي و محور ادارهء مناطق مجاور بود.

بنابراين، واگذاشتن مسئوليت ادارهء شهرها به صاحبان آن، دستآوردهايي براي حكومت اسلامي داشت. اين اقدام، حاكمان اسلامي را از درگيرشدن در اختلافات مردم شهرهاي فتح شده رهامي ساخت. در نتيجه، اختلافات، ميان ساكنان اصلي آن سرزمين ها بروزمي كرد و آتش خشم حاكمان بومي آن جا بر آنان مي باريد تا جايي كه مردم را به عكس العمل وا مي داشت و آنان با گروه گرايي به مقابله برمي خاستند و در صورتي كه خشونتي بروز مي كرد متوجه حاكمان بومي بود نه عرب ها.

تقرير و ابقاي تقسيمات اداري و عنوان هايي مثل: استان، كوره(بخش) و طسوج(ناحيه) ـ كه نام هايي فارسي است ـ نشان عدم دخالت مسلمانان در تغييرنام يا تقسيمات اداري آن سامان ها است. در سرزمين هاي غردي نيز وضع به همين منوال بود و نام كوفه و بصره بر هيچ يك از استان ها، شهرها و ناحيه ها گذارده نشد و به همين ترتيب بغداد كه نام آن بر هيچ يك از تقسيمات اداري گذارده نشد و يك استان عالي مستقل بود كه به چهاربخش تقسيم شده بود.

حكومت اسلامي هيچ يك از غيرمسلمانان را مجبور به رفع دعوا در محاكم اسلامي نمي كرد، مگر اين كه نزاع بين مسلمان و ذمي باشد، از اين رو ضرورتي احساس نمي شد كه قاضي مسلمان به مراكز و شهرهاي غيراسلامي(تحت سلطهء حكومت اسلامي) گسيل شود. در نهايت اين كه دست يابي به اسامي تمام قضات و مدت فعاليت آنان ما را در شناختن مراكز مهم و گسترهء قلمرو اسلام ياري مي دهد.

دست خليفه در تعيين، تعديل و لغو كل يا بخشي از ماليات ها باز بود. قطعا در شهرها، ماليات هاي محلي گوناگوني وضع شده بود كه چگونگي آن بر ما روشن نيست، هرچند ما برآنيم كه مسلمانان، اين ماليات ها را لغو نكرده بلكه آن را جزئي از درآمدهاي عمومي شهر مي شمردند و تنها دخالتي كه مسلمانان در امر ماليات مي كردند، تعيين سرانهء مالياتي هر شهر بود كه اين خود بر جزئيات ماليات دريافتي از مردم تاثيرداشت.

آن چه منطقي تر است اين كه تعيين ماليات و طبقه بندي آن به عهدهء ديوان هاي محلي و كارگزاران مالياتي كه بر امر جمعآوري ماليات نظارت داشتند سپرده شده بود و هر تشكيلات مركزي، مسئول جمعآوري ماليات روستاهاي زيرمجموعهء آن مركز بود ديگر فرقي نمي كرد كه جمعآوري ماليات به عهدهء وظيفه داران باشد يا داوطلبان.

اكثر افرادي كه مسئوليت جمعآوري ماليات را به عهده داشتند، به ويژه افراد دون پايه، از مردم شهر و يا سازمان هاي محلي انتخاب مي شدند. اين كار، باعث مي شد تا مراكز مالياتي فعال باشند. اين اقدام باري از دوش حكومت مركزي برمي داشت و رابطهء ميان شهر وروستا تقويت مي شد و مركز حكومت اسلامي سازماني جداي از سرزمين هاي ديگر داشت و لذا سرزمين هاي تحت فرمان حكومت مركزي، تا اندازه اي از خودگرداني و استقلال بهره مند بودند.

پاورقيها:

12. آل عمران(3) آيهء159.

14. مائده(5) آيهء42.

16. مدثر(74) آيهء 38.

1.توبه (9) آيهء97.

11. شوري(42) آيهء38.

18. زلزله(99) آيهء 7.

19. توبه(9) آيهء197.

13. متن فرمان در سيرهء ابن هشام و برگزيده هايي از آن، در پاره اي از متون كهن آمده است و محمد حميداللهآن را در كتاب خود به نامالوثاق السياسيه في عهد الرسول(ص) والخلافه الراشده و در چندين بند آورده است.

17. لقمان(31) آيهء 33.

10. نساء(4) آيهء65.

15. همان، آيهءهاي 46ـ49.

20. حجرات(49) آيهء14.

21. توبه(9) آيهء97.

2. حجرات (49) آيه14.

3. حديد (57) آيهء13.

4. نساء (4) آيهء132. آيات زيادي در اين معنا و در جاي جاي قرآن آمده است، براي اطلاع ر.ك: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، محمدفواد عبدالباقي، مادهء:السموات.

5. آل عمران(3) آيهء26.

6. نساء(4) آيه13 فتح1(48) آيهء17.

7. همان، آيهء80.

8. احزاب(33) آيهء36.

9. جن(72) آيهء23 .

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید