حاشیهنشینی پدیدهای است که ازلحاظ سیاسی، کیفی اجتماعی یا کالبدی و اقتصادی قابلیت تعریف را دارد. حاشیهنشینی سیاسی زمانی محقق میگردد که فرد حس کند نقشی در تعاملات سیاسی نداشته و در حاشیه امور سیاسی و مدیریتی کشور قرارگرفته است؛ اما حاشیهنشینی کیفی در نظام اجتماعی به مجموعه اثر فرد بر نظام اجتماعی و اثرپذیری جامعه از فرد، وابستگی جدی دارد که البته این مسئله ارتباط چندانی با مکان زندگی یا میزان درآمد افراد ندارد. بر طبق تعریف حاشیهنشینی کالبدی، اقتصادی و اجتماعی، افراد به دلیل فقر و محرومیت از امکانات رفاهی، با کوچ از مکانهای دیگر به حاشیه شهرها، سعی در نجات خود از فلاکت پیشین رادارند که احتمالاً همین قسم از حاشیهنشینان، متن را میگیرند. بهعبارتدیگر آن افراد که امروز به ایشان حاشیهنشین اطلاق میگردد، طردشده بیبرنامگی نظام مدیریت کشور هستند. نکته بعدی این است که هویت شخصی و حس عدم طردشدگی، به طرز جدی بر کنترل رفتارها و گفتارها و سکنات فرد اثر گذارده و قوام دهنده، کنترلکننده و هدایتکننده وی میباشد که این قوام و آرامش تأثیر بسزایی در نظام اجتماعی میگذارد. از طرفی با توجه به بحث جمهوریت در کشور ما، قوام حوزه سیاسی مستلزم شکلگیری احزاب و بستر واقعی مشارکت کل ملت در آن قالب معنادار میباشد. به دیگر معنا برای ممانعت از عصیان و شورش، حاکمیت باید در راستای شکلگیری مشارکت و هویت سیاسی جامعه تلاش کند؛ چراکه بهطورقطع با به حاشیه رفتن اکثریت ملت، اساساً آنها دیگر حاشیه نیستند، بلکه متن بوده و یک حاشیهای بر این متن غالب خواهد شد. نکته حائز اهمیت دیگر این است که با توجه به حجم عظیم پدیده مهاجرت به اطراف شهرهای بزرگ و افزایش حاشیهنشینی اجتماعی که منجر به فشار بر زیرساختها و طراحی نظامات شهری و اثرات مخرب بر نظام اقتصادی - اجتماعی کشور شده است، این مسئله ساحت سیاسی را نیز بهشدت تحت تأثیر قرار داده و بهمحض اینکه یک نارضایتی سیاسی پیش میآید، این نارضایتی سیاسی، انرژی و پتانسیلش را از همین حاشیهنشین شهری میگیرد. گرچه قالب اعتراض حاشیهنشینی سیاسی به دلیل حضور قشر متوسط و تحصیلکرده که دغدغه اظهارنظر در حوزه سیاسی رادارند، مانند اجتماعی – اقتصادی خشن نیست، اما اثر کیفی آن بر نظام اجتماعی بسیار بیشتر از آن اثر کمّی و خردکننده حاشیهنشینی اجتماعی است؛ زیرا وجود نارضایتی این گروه موجبات افزایش استهلاک سرمایههای انسانی و بهتبع آن هزینههای مالی و معنوی و درنتیجه یا منجر به شورش و یا سکوت اجباری و افسردگی عمیق حاصل از آن خواهد شد که در راستای حل این معضل نظام میتواند با ایجاد بحث تعادل منطقهای و توزیع عادلانه ثروت ملت در تمام کشور تا حدود زیادی مانع از افزایش این نارضایتیها در بین اقشار جامعه بگردد؛ بنابراین میتوان با مجموعهای از راهکارها بحث شورش حاشیه بر متن در جامعه را مهار کرد که به برخی از آنها در ذیل اشاره خواهد شد:
1.شایسته است نظام با برگرداندن برنامه مدیریت کشور به کشور، ملت را بازیگر اصلی در حل مسائل و در متن قرار دهند.
2.شایسته است حاکمیت در راستای توزیع عادلانه ثروت ملی و افزایش رضایت مردم به تجهیز زیرساختها در تمام نقاط کشور بپردازد.
بیبرنامگی مدیریت نظام مهمترین عامل حاشیهنشینی
یادداشتی برگرفته از مصاحبه آقای دکتر اردشیر گراوند جامعهشناس و کارشناس حوزه اجتماعی درباره بحث حاشیهنشینی