فصل دوم: اصول سياست اسلامى
منظور از اصول، قانون و ميزان و ضابطهاى است كه بايد راهبرى و هدايت يك رفتار را موجب گردد تا همرنگى، همسانى و يگانگى را به وجود آورد. «1» به عبارت ديگر، «مجموع عقايدى است كه در ميان پيروان يك آيين مورد تصديق و اعتقاد باشد». «2»
از مهمترين اصول مورد پذيرش سياست اسلامى مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1) اصل امامت و رهبرى
امامت و رهبرى ضامن تحقق و تداوم اسلام ناب و آرمانهاى اين آيين، بلكه همهى اديان راستين الهى است و از اين ديدگاه، اين مسئله از اساسىترين اصول اعتقادى، سياسى و اجتماعى اسلام و رمز حيات و بالندگى همهى جوامع توحيدى است.
در متون اسلامى و در انديشه ى انديشمندان مسلمان، اساسا رهبرى جايگاه ويژه اى دارد. بر اين اساس اصل اوليه در حاكميت، اين است كه هيچكس بر ديگرى ولايت و برترى ندارد؛ زيرا خداوند انسانها را آزاد آفريده و همهى آنها در عبوديت با هم برابرند. پس كسى نمىتواند در امور مربوط به حكومت كه در حقيقت امور مربوط به زندگى ديگران است، بدون مجوز لازم دخالت و تصرف كند؛ بنابراين تمامى اقسام و مراحل ولايت، مختص خداوند متعال است.
الف) حاكميت و ولايت خداوند:
حاكميت و ولايت خداوند بر طبق اين اصل است كه خداوند خالق و آفريننده انسان است؛ پس تربيت، رشد و هدايت انسان هم با خداوند مىباشد.
خالق مىتواند در تمام شؤون مخلوقات خود تصرف كند. خداوند به مصالح دنيوى و اخروى انسان آگاه است و راههاى فلاح و رستگارى و همينطور بدبختى و گمراهى آنها را از هر كس ديگرى بهتر مىداند. خداوند مىتواند انسانها را به صلاح واقعى خودشان برساند و اطاعت انسان از فرامين و دستورهاى خداوند، با عقل و فطرت او سازگار است؛ زيرا خداوند انسان را خلق كرده و به او وجود بخشيده است. خداوند در قرآن كريم نيز بر حاكميت مطلق خود تصريح مىكند:
«ان الحكم الّا اللّه يقص الحق و هو خير الفاصلين» «3» فرمان تنها از آن خداوند است به حق فرمان مىراند و او بهترين حكمفرمايان است.
با توجه به اين آيه و آيه هاى ديگر، «4» مشخص مىشود كه حق حاكميت مخصوص ذات خداوند است و اگر غير از خداوند كسى حق حاكميت داشته باشد، اين حق بايد از طرف خداوند مشخص شود.
ب) ولايت پيامبر اسلام و ائمهى معصومين (ع):
ولايت در مقام تكوين و تشريع، منحصر به خداوند است؛ مگر آنكه در مقام تشريع و قانونگذارى مرتبهاى از ولايت خود را به ديگران واگذار نموده باشد كه اين ولايت به پيامبر اسلام و امامان معصوم رسيده است. در قرآن مجيد در مورد ولايت پيامبر و ائمهى معصومين (ع)، آيات متعددى وجود دارد «5» و مفسران و علما نيز در اين مورد اتفاق نظر دارند كه پيامبر در تمام امور مربوط به ادارهى جامعهى مسلمين، ولايت داشته و بر مسلمانان واجب بوده كه در اين امر از دستورات آن حضرت پيرو كنند. «6»
علاوه بر آيات، رواياتى نيز از پيامبر (ص) نقل شده كه از آنها چنين استنباط مىشود كه آن حضرت، ادارهى امور جامعهى مسلمين را حق خود دانسته و بر اين اساس از مردم خواسته است كه از دستورات وى پيروى كنند. همين طور از آيات قرآن «7» و احاديث فهميده مىشود كه امامت و ولايت پس از پيامبر اسلام به ائمه معصومين (ع) مىرسد. در دورهى غيبت نيز امر ولايت و رهبرى از طريق معرفى صفات و ويژگىهاى رهبرى از طرف شارع مقدس انجام مىشود تا مردم با توجه به آن شرايط و خصوصيات، رهبر را در دورهى غيبت تعيين كنند.
اهميت اين مسئله از آنجاست كه امامان شيعه در سختترين شرايط تقيه بودهاند و مخصوصا دربارهى حكومت و سياست در محدوديت كامل بوده اند. اما در عين حال امورى را كه براى هدايت و ادارهى جامعه از حيث سياسى لازم بوده است، بيان كرده اند.
بعد از تبيين اين مسئله كه ولايت و رهبرى بر عهده ى چه كسى مىباشد، مشخص خواهد شد كه چه كسى در سياست اسلامى مىتواند تدابيرى را براى ادارهى جامعهى انسانى اتخاذ نمايد. بايد گفت كه هر انسان عاقلى پس از قبول اصل توحيد، تصديق مىكند كه حتما از آفرينش اين جهان پهناور هدفى در كار بوده است كه آن هدف، هدايت به سوى تعالى و سير مراحل كمال است و روشن است كه براى تحقق اين امر، خداوند بايد يك سلسله آموزههاى صحيح را به انسانها بياموزد و براى تربيت آنان مربيان كامل و نمونه بفرستد. علاوه بر اين، بايد براى ادارهى صحيح زندگى، خصوصا در بعد اجتماعى، قوانينى را كه تضمينكننده سعادت آنهاست تشريع كند. اين امور از طريق فرستادن پيامبران و تبيين امامان معصوم (ع) انجام خواهد شد. نتيجه اين كه يكى از اصول سياست اسلامى، امامت و رهبرى است كه در اتخاذ تدابير لازم براى ادارهى جامعهى انسانى نقش عمدهاى ايفا مىكند.
2) اصل بسط عدالت اجتماعى
عدل به معناى درستى، برابرى و ايجاد مساوات (مساوى داشتن چيزى با چيز ديگر) به كار مىرود «8» و در اصطلاح عبارت است از حق و حقايقى كه هر انسانى به سبب آفرينش و كار و فعاليت خودش به دست آورده است يا به او داده شده باشد. «9» عدالت گاهى دربارهى رفتار شخص با ديگران مطرح مىشود كه صفتى اخلاقى به شمار مىآيد و همهى انسانها اعم از پيامبر و غير پيامبر، قدرتمند و ضعيف ملزم به رعايت آن هستند. گاهى دايرهى آن گستردهتر از افرادى است كه اجتماع و جامعه را تشكيل مىدهند. بنابراين، لازمهى ادارهى جامعه ى اسلامى وجود «عدالت اجتماعى» است؛ يعنى كسانى كه به دنبال اتخاذ تدابيرى براى ادارهى جامعه ى انسانى هستند، بايد برنامه ها و قوانين را به گونه اى تدوين و اجرا كنند كه حقوق همهى شهروندان رعايت و تضمين شده باشد. بر اين اساس، برقرارى عدالت اجتماعى جزء اهداف اساسى پيامبران و معصومين (ع) بوده و وظيفهى آنها علاوه بر دعوت به سوى خدا و مقابله با حاكمان جور، ايجاد حكومت پس از فروپاشى حكومتهاى جور مىباشد. «10» از نظر شهيد مطهرى، پيامبران دو هدف عمده داشته اند:
1) دعوت به توحيد
2) دعوت به عدالت
هدف اول، ارتباط صحيح ميان بنده و خالق را در بر مىگيرد و اين كه انسان نبايد جز خدا، هيچ موجود ديگرى را بپرستد؛ اما هدف دوم، از رابطه ى ميان افراد بشر با يكديگر سخن مىگويد و اين كه رفتارهاى اجتماعى آنها بايد عادلانه باشد؛ زيرا عدم وجود عدالت اجتماعى در جامعه، باعث به وجود آمدن نظام ناعادلانه مىشود و اين امر نيز سبب بدبين شدن افراد نسبت به زندگى شده و منشأ عقده هاى روانى مى گردد. «11»
بنابراين يكى از اصول مهم سياست اسلامى، اصل عدالت اجتماعى است كه آرمان انسان محسوب مىشود و تحقق آن نيز در جامعه، به آموزههاى آسمانى نياز دارد؛ زيرا حيات سياسى بايد براى رفاه عموم مردم تنظيم شود و براى برقرارى اين كار، جامعه نيازمند حاكم و قوانينى است كه عادلانه باشد. چون اگر انسانها به حال خود واگذارده شوند، به دنبال منافع شخصى خود رفته و تسليم هواها و خواسته هاى فردى مىشوند. نتيجه ى اين كار هم چيزى جز بىنظمى و فساد در جامعه نيست. پس بدون اصل عدالت كه منشأ نظم و ثبات است، سياست وجود خارجى پيدا نمىكند. «12»
3) اصل دفاع از حقوق انسانها
از آنجا كه بحث دربارهى «حق» هميشه با بحث از «عدالت» همراه است، براى روشن سدن اين مفاهيم، به طور جداگانه به بحث در مورد هريك از آنها خواهيم پرداخت.
حق عبارت از سلطه و اختيارى است كه فرد در برابر ديگران با اشياء دارد.
به بيان ديگر، حق امرى اعتبارى است كه به سبب آن فرد شايستگى بهرهبردارى از چيزى را مىيابد و ديگران نيز به رعايت آن موظف هستند؛ مانند حق پدر و مادر در برابر فرزندان يا حق زوجين در برابر يكديگر. «13»
انديشمندان، حق (حقوق) را به شرح زير تقسيم كرده اند:
1) حقوق اقتصادى
2) حقوق قضايى
3) حقوق سياسى «14» از مهمترين حقوق سياسى در عرصهى سياست اسلامى، چه در داخل و چه در خارج، مىتوان موارد زير را نام برد:
1- 3- حق احترام به انسان به علت كرامت و شرافت وى
در انديشه اسلامى انسان جانشين خدا «15» در زمين و رهرو راه طولانى و پر زحمت تكامل به سوى اللّه «16» شمرده مىشود و به علت اين كرامت و شرافت، كه هديهاى الهى بوده و از نخستين روزهاى تكوين و شروع رشد وى به او داده شده است، بايد احترام به وى در سياست اسلامى به صورت اصلى پذيرفته شده فرض گردد.
2- 3- حق برابرى انسانها در احراز حق و استيفاى آن
اصل مساوات و برابرى از مهمترين اصول سياست اسلامى به شمار مىرود و از شاخصه اى اين اصل مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1) همه ى انسانها از هر نژاد و با هر نوع ويژگى مادى و معنوى، در برابر خداوند به طور يكسان مسئولند و نيز نسبت به افراد ديگر و جامعه، وظايف مشتركى به عهده دارند؛ زيرا همگى آفريده خدا و عضو جامعه هستند.
2) هيچگونه معيارى جز تقوا نمىتواند ملاك برترى انسانها بر يكديگر باشد. اين معيار را نيز خداوند تشخيص مىدهد تا موج برترى دنيوى و بهانهاى براى تبعيض نباشد.
3) اسلام امتياز طلبىهاى مبتنى بر ثروت و قدرت را محكوم مىكند. «17»
4) برابرى مردم در داشتن معيشت عادلانه و امكان استفاده از بيت المال.
5) برابرى در احراز موقعيتهاى مختلف اجتماعى.
3- 3- حق امنيت
امنيت به معنى مصونيت از تعرض و تصرف اجبارى بدون رضايت است و در مورد افراد به اين معناست كه نسبت به حقوق و آزادىهاى مشروع خود از جانب سياست اسلامى بيم و هراسى نداشته باشند و سياست اسلامى به هيچ وجه حقوق آنان را به خطر نيندازد و هيچ عامل ديگرى نيز حقوق مشروع آنان را تهديد نكند.
4- 3- حق آزادى
محور اساسى بحث آزادى، رابطهى فرد و دولت و به تعبير ديگر، انسان و قانون است؛ يعنى فرد تا چه حد مىتواند در فكر، اعتقاد و بيان خود در فعاليتهاى سياسى- اجتماعى و اقتصادى از تعرض دولت و قانون مصون باشد.
در تفكر اسلامى وجود آزادى براى تكميل هدايتگرى الهى انسان است كه اين يك حق انسانى است.
5- 3- حق دفاع از مستضعفان در برابر مستكبران
مفهوم استضعاف و استكبار از ديدگاه اسلام، وجود نوعى سلطهگرى و سلطهجويى توسط اقليتى زورگو بر جمعيت بزرگ توده هاى محروم مىباشد.
اين عمل هم مىتواند داخلى باشد (يعنى حاكميت يك شخص ديكتاتور و زورگو بر يك ملت) و هم مىتواند خارجى باشد (يعنى يك دولت، جوامع و ملتهاى ديگر را استثمار كند). بنابراين، يكى از اصول سياست اسلامى، مبارزه با استكبار و استبداد و حمايت از مردم مستضعف دنيا در هر مكان با هر نژاد و زبان و مذهب، چه در داخل و چه در خارج، است.
جمع بندى
همانطور كه گفتيم، «اصول» به مجموع عقايدى گفته مىشود كه در ميان پيروان يك آيين مورد تصديق قرار مىگيرد تا جامعه به هماهنگى و وحدت برسد. از نظر اسلام نيز مهمترين اصول سياست اسلامى عبارتند از:
1) اصل امامت و رهبرى
2) اصل بسط عدالت اجتماعى
3) اصل دفاع از حقوق انسانها؛ مانند حق احترام به انسانها، حق آزادى، حق امنيت، حق برابرى انسانها در احراز حق و استيفاى آن و حق دفاع از مستضعفان در برابر مستكبران.
پی نوشت ها
(1). آقابخشى، على و ديگران، فرهنگ علوم سياسى، تهران؛ مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375، ص 266.
(2). همان، ص 114.
(3). سوره انعام، آيه 57.
(4). سوره كهف، آيه 26، سوره قصص، آيه 70.
(5). سوره احزاب، آيه 6؛ سوره مائده، آيه 55.
(6). سوره نساء، آيه 59.
(7). همان.
(8). فرهنگ دهخدا.
(9). اعطاى كل ذى حق حقه.
(10). قدردان قراملكى، محمد حسن، كاركرد دين در انسان و جامعه، پيشين، ص 167.
(11). يادداشتهاى استاد مطهرى، ج 6، ص 203، به نقل از عبد الله نصرى، قبسات، شماره 28، ص 215.
(12). فوزى مترى نجار، «سياست در فلسفه سياسى اسلام»، معارف، شماره 3، ص 89- 68، به نقل از اخوان كاظمى، بهرام، عدالت در نظام سياسى اسلام، ص 90.
(13). عبد اللّه نصرى، پيشين، ص 203.
(14). مطهرى، مرتضى، پيشين، ص 273، ج 3، به نقل از عبد اللّه نصرى، ص 205.
(15). سوره بقره، آيه 30.
(16). سوره انشقاق، آيه 6.
(17). سوره سبا، آيات 36- 35.