معجزات و كرامتهاى امامان (ع )

معجزات و كرامتهاى امامان (ع )

معجزات امامان

تديّن به يكى از اديان آسمانى ، ملازم با قبول و ايمان به معجزه است . بنابراين مسلمان مؤ من و مـعـتـقـد به قرآن نمى تواند منكر معجزه و خرق عادت باشد. معجزه ، مظهرى از ولايت تكوينى اسـت . بـه صـاحـب مـعـجـزه از طـرف خـداوند، نوعى قدرت و اراده داده شده كه مى تواند به اذن پـروردگـار، در جـهـان تـصـرّف كند، عصايى را اژدها نمايد، كورى را بينا سازد يا مرده اى را زنده كند و ... اين قدرت تنها از طريق پيمودن راه بندگى و نزديك شدن به كانون هستى پيدا مى شود و هيچ گاه زمين از حجّتى كه حامل چنين معنويّت و قدرتى باشد، خالى نيست .

 

تعريف معجزه و كرامت

معجزه آن است كه مدّعی رسالت يا امامت برای اثبات ادعای خود و ارتباطش با جهان غيب كار خارق عـادت انـجام دهد و ديگران را به مقابله با آن دعوت كند و همه مردم جهان از مقابله با آن ناتوان باشند و در عين حال ، عمل او مطابق ادعايش باشد.

هـرگـاه هـمـان كـار شـگـفت انگيز به دست كسی انجام شود كه مدعی رسالت و امامت نيست و آن را برای مقابله و معارضه با مردم نمی آورد، آن كار را كرامت گويند.(241)

وجـه مـشترك معجزه و كرامت اين است كه هر دو از امور خارق عادت هستند و صاحب هر دو از بندگان مقرّب و برگزيده خدا می باشند.

سؤ ال ـ آيا اعتقاد به ربوبيّت خداوند با اعتقاد به معجزه امامان منافات دارد؟

پاسخ : اگر كسی معتقد باشد كه امام بطور مستقلّ و بدون اذن خداوند می تواند معجزه بياورد، البـتـّه ايـن شرك است ؛ زيرا غير خدا را شريك خداوند در تصرّف در جهان قرار داده است . ليكن اعتقاد به اينكه امام به اذن خداوند معجزه می آورد و روی مصالحی خداوند معجزه را به دست آنان جـاری مـی كـند، منافاتی با اعتقاد به توحيد و ربوبيّت خداوند ندارد، همان طور كه خداوند از قول عيسی (ع ) نقل می كند كه فرمود:

مـن كـور مـادرزاد و مبتلايان به برص را بهبودی می بخشم و مردگان رابه اذن خداوند زنده می كنم .(242)

نمونه هايی از معجزات و كرامتهای امامان

بـا مـطـالعـه زنـدگـی امامان به معجزات و كرامتهای فراوانی برمی خوريم كه همگی بيانگر ارتباط آنان با جهان غيب است . به عنوان نمونه مواردی از آن را ذكر می كنيم :

الف ـ آنـان بـدون ايـنـكـه بـه مكتب رفته باشند، دارای علمی سرشار به معارف قرآن بودند، حـتّی بعضی مانند امام جواد و امام زمان (ع ) كه در كودكی به امامت رسيدند، آن دانش ‍ سرشار را داشتند.

بـه روايـت امـام بـاقـر(ع ) از حـضـرت عـلی (ع ) در مـورد عـلم پـيـامـبـر(ص ) سـؤ ال شد. آن حضرت در پاسخ فرمود:

عـلم پـيـامـبـر(ص ) علم همه پيامبران و علم گذشته و آينده است تا روز قيامت . سپس فرمود: قسم به كسی كه جانم به دست اوست ، من علم پيامبر(ص ) را می دانم و دارای علم به گذشته و آينده تا روز قيامت هستم .(243)

ب ـ شـهـادت حـجـرالاسود به امامت امام زين العابدين (ع ). چون امام حسين (ع ) به شهادت رسيد، محمد حنفيّه خدمت امام زين العابدين آمده و عرض كرد:

ای بـرادر زاده ، مـی دانـی كـه پيامبر(ص ) بعد از خود، امامت را به علی بن ابی طالب واگذار كـرد و بـعـد از او امـام حـسـن (ع ) و پس از آن امام حسين (ع ) بود. اكنون كه پدرت شهيد شده ، من سزاوارتر از تو هستم و مقصودم آن است كه تو در امر امامت با من نزاع نكنی .

امام چهارم فرمود:

ای عـمـو، از خـدا بـترس و درباره چيزی كه سزاوارش نيستی ، فكر نكن . تو را پند می دهم كه جـزو نـادانـهـا قـرار نـگـيـری . ای عـمـو، پـدرم قـبـل از رفـتـن بـه عـراق بـه مـن وصـيـت كـرد و قـبـل از شهادتش با من عهد و پيمان امامت استوار كرد و اكنون اسلحه پيامبر(ص ) نزد من است پس دور ايـن كـار نـگـرد كـه می ترسم عمرت كوتاه شود و زندگانی ات مختلّ گردد. خداوند امتناع كـرده جـز ايـنـكـه امامت را در نسل حسين قرار دهد و اگر می خواهی اين مطلب را خوب بدانی ، بيا نزد حجرالاسود رويم و از او بخواهيم كه در اين مورد حقيقت را بيان كند.

امام باقر(ع ) فرمود: اين گفتگو ميان آن دو، در مكه واقع شد. پس به طرف حجرالاسود رفتند. حضرت امام زين العابدين رو به محمد حنفيه كرد و فرمود:

تو شروع كن وبا تضرع و زاری از خدا بخواه تا حجرالاسود را برای تو به سخن درآورد، آن گاه از او پرسش كن .

پـس مـحـمـد حـنـفـيـه بـا تـضـرع و ابتهال خدا را خواند، آن گاه حجرالاسود را خواند، ولی از آن جوابی نيامد. حضرت فرمود:

ای عمو، اگر تو وصی و امام بودی ، حجرالاسود به تو جواب می داد.

مـحـمـد گـفـت ای بـرادرزاده ، اكـنـون تـو حـجـر را بـخـوان و سـؤ ال كن . پس حضرت زين العابدين دعا كرده و فرمود:

از تو سؤ ال می كنم ، به حق خداوندی كه عهد و پيمان پيامبران و اوصيا و تمامی مردمان را در تو قرار داد، به ما خبر ده كه وصی و امام بعد از امام حسين (ع ) كيست ؟

پـس حـجـرالاسـود چنان جنبيد كه نزديك بود از جايش كنده شود و به زبان عربی روشن گفت : وصـايـت و امـامـت پـس از حـسـيـن بـن عـلی پسر فاطمه دختر پيامبر(ص )، مخصوص توست . پس محمدبن حنفيه منصرف شد، در حالی كه امام سجّاد (ع ) را دوست می داشت .(244)

خوارج كنار نهر آب كشته می شوند، حتّی از آنان ده نفر باقی نمی ماند، از شما هم ده نفر كشته نمی شود و جنگ همان طوری كه حضرت فرموده بود، به وقوع پيوست .(245)

د ـ امام صادق (ع ) فرمود:

پـس از صـلح امـام حـسن (ع ) با معاويه ، روزی آن حضرت در نخلستانی با معاويه نشسته بود مـعـاويه گفت : شنيده ام كه پيامبر(ص ) خرما را در درخت تخمين می زد و درست در می آمد، آيا شما آن علم را داری ؟ شيعيان شما می گويند كه علم هيچ چيز از زمين و آسمان از شما پنهان نيست . آن گـاه مـعـاويه اشاره به درختی كرد گفت : بفرما كه اين درخت چند دانه خرما دارد؟ امام مجتبی (ع ) جـواب داد: چـهـار هـزار و چـهـار دانـه . معاويه دستور داد تا خرماها را چيدند و شمردند. پس چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: من دروغ نگفته ام و خبر دروغ از جانب خداوند به من نرسيده است . پـس از آنـكـه بـا دقـّت تـفـحّص كردند، معلوم شد كه يك دانه در دست عبداللّه بن عامر باقی مانده و شمارش نشده است .

آن گاه امام مجتبی (ع ) فرمود:

بـه خـدا قسم معاويه ، اگر نبود كه تو كفر می ورزی و ايمان نمی آوری ، به تو خبر می دادم آنـچـه را بـعـد از ايـن خـواهی كرد. به خدا قسم كه زياد را به پدر خود ملحق می كنی و حجربن عدی را می كشی و سرهای شيعيان را از شهرها به دستورت خواهند آورد.(246)

ه‍‍ـ امام صادق (ع ) فرمود:

زنـی طواف به جا می آورد و مردی هم در عقب او بود. ناگهان بازوی آن زن نمايان شد و آن مرد دسـت خـود را بـر بـازوی او نـهـاد پـس خـداوند دست آن مرد را به ذراع آن زن چسبانيد و كار به جـايـی رسيد كه مردم طواف را قطع كردند و امير مكه حاضر شد و چاره اين كار را خواست . به فقها مراجعه كردند، آنان گفتند: دست مرد را بايد قطع كنند؛ زيرا جنايت از او سر زده است . پس آن مـرد گـفـت : آيـا كـسـی از فـرزندان رسول خدا(ص ) در اينجا هست ؟ صدای مردم بلند شد كه ((حـسـيـن بـن عـلی )) حاضر است . امام حسين (ع ) را حاضر كردند. آن حضرت رو به كعبه كرد و دست به دعا برداشت ، ناگهان دست آن مرد از بازوی آن زن جدا شد.(247)

و ـ هشام بن سالم می گويد:

مـن و مـحـمـد بـن نـعمان بعد از شهادت امام صادق (ع ) در مدينه بوديم و مردم می گفتند: عبداللّه فـرزنـد امـام صـادق ، امـام اسـت . مـن و مـحـمـد بـن نعمان بر او وارد شديم و مسائلی چند از احكام شـرعی از او سؤ ال كرديم كه ندانست . پس از نزدش بيرون آمديم و در كوچه های مدينه حيران و سـرگـردان بـوديـم و مـی گـفـتـيـم : به سوی مرجئه رويم يا قدريّه يا زيديّه يا معتزله ... ناگهان پيرمردی ناشناس را ديديم كه با دستش به ما اشاره می كرد كه به سوی او برويم مـا تـرسـيـديـم كه مبادا جاسوسی از طرف منصور باشد؛ زيرا او جاسوسانی گمارده بود كه شـيـعيان بر هر كس اتفاق كنند، او را گردن زند. از اين رو، به محمد بن نعمان گفتم : تو از من كناره گير و دور باش كه من ، هم بر جان خود و هم بر جان شما ترسانم . می روم ببينم چه می شود. پس با آن پيرمرد رفتم ، مرا به خانه حضرت موسی بن جعفر(ع ) برد خادمی كه بر در سرای آن حضرت بود گفت : داخل شويد. پس از سلام ، امام موسی بن جعفر آغاز به سخنی كرد و فـرمـود: نـه بـه سـوی مـرجـئه برويد و نه به سوی قدريّه و نه زيديّه و نه معتزله . به سـوی مـن ، و بـه سوی من آييد. گفتم : فدايت شوم ، عبد اللّه گمان می كند كه بعد از پدرت ، امام مسلمانان است . آن حضرت فرمود: عبد اللّه می خواهد خدا عبادت نشود. پس چندان هيبت و عظمت از آن حـضـرت يـافـتم كه جز خدا نداند... پس پرسشهايی از او كردم و او را دريايی بی كران و اقيانوسی از علم و حلم يافتم .(248)

ز ـ عـلی بـن بـابويه قمی (پدر شيخ صدوق ) نامه ای توسط علی بن جعفر اسود برای حسين بـن روح (از نـايـبـان خـاص دوران غـيـبـت صـغـری ) فـرستاد و از وی خواست كه نامه اش را به حـضـرت مهدی ((عج )) برساند. علی بن بابويه در نامه خود از آن حضرت فرزندی درخواست كرده بود. امام زمان ((عج )) در جواب نوشت :

ما، در اين خصوص برايت دعا كرديم و بزودی خداوند دو پسر نيكو به تو خواهد داد.

پس محمد، معروف به شيخ صدوق و حسين برادر او، از كنيزی متولد شدند. ابن غضايری گفت : از شيخ صدوق شنيدم كه می گفت : من با دعای حضرت صاحب الامر متولد شده ام و موجب افتخار من است .(249)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید