جلسه چهلم: معارف دینی اسطوره، یا آیینه حقیقت نما

جلسه چهلم

معارف دينی اسطوره، يا آيينه حقيقت‌نما

1ـ مروری بر مطالب پيشين

بحث ما در زمينه «تبيين نظريه سياسی اسلام» به اينجا منتهی شد كه ما اگر بخواهيم قوانين و مقرّرات را بر اساس منابع اسلامی تنظيم كنيم و شيوه‌های اجرايی مان نيز در راستای اسلام و موافق ارزشهای اسلامی باشد، بايد شناخت عميق و قابل اعتمادی از كتاب و سنّت كه منابع اصلی اسلام هستند داشته باشيم، تا در مقام قانونگذاری بتوانيم ديدگاه اسلام را ملحوظ داريم و مقرّرات و قوانين موضوعه را در چارچوب قوانين كلّی اسلام تصويب كنيم.

همچنين در انتخاب شيوه‌های اجرايی از ارزشهای مطرح شده در كتاب و سنّت الهام بگيريم. با اين وصف، گاهی در برداشت و استنباط از آيات و روايات اختلاف نظرهايی پيش می‌آيد و از برخی آيات، تفاسير متفاوتی ارائه می‌گردد و استنباطهای متعددی از برخی روايات صورت می‌پذيرد.

برخی در اين جهت تا آنجا پيش رفته‌اند كه ارائه نظرهای متفاوت و اختلاف نظر در همه مسائل دينی را جايز می‌شمارند و معتقدند كه هر كسی می‌تواند قرائت خاصّی از اسلام داشته باشد و كسی نبايد نظر خود را بر ديگران تحميل كند.

چنانكه كراراً در روزنامه‌ها و مجلّات و سخنرانی‌ها اين شعار را مطرح كرده‌اند كه كسی نبايد رأی و نظر خود از دين را مطلق بداند، بلكه بايد توجه داشته باشد كه ديگران نيز آراء و نظراتی دارند و اسلام تنها يك قرائت ندارد و بايد همه قرائت هايی را كه از اسلام صورت گرفته، محترم دانست و اذعان داشت كه هر ديدگاه و قرائتی از دين معتبر و محترم است.

2ـ جايگاه زبانهای واقع نما و غير واقع نما

در جلسه گذشته درباره شعار مطلق نبودن نظر و ديدگاه افراد از دين و وجود قرائت‌های مختلف در دين بحث كرديم و در راستای بيان منشأ و خاستگاه شعار نسبيّت رأی و نظر و قرائت ها، به مسأله «نسبيّت معرفت» پرداختيم و گفتيم كه در نسبيّت معرفت سه رويكرد و سه نظريه وجود دارد.

در اين جلسه به دو خاستگاه ديگرِ شعار مطلق نبودن رأی و برداشت از دين و وجود قرائت‌های مختلف اشاره می‌كنيم كه عبارت‌اند از: مبحث «زبان دين» و مبحث «هرمنوتيك»1 و علم تفسير متون كه امروزه يكی از شاخه‌های مهمّ معرفتی قلمداد می‌گردد و در دانشگاههای بزرگ دنيا دپارتمان‌ها و گروههای علمی خاصّی را به خود مشغول كرده است. در اين جلسه درباره اين دو موضوع سخن می‌گوييم:

مبحث زبان دين و ارتباط آن با اين نظريه كه نظر و برداشت افراد از دين مطلق نيست، از آنجا ناشی شد كه طی چند قرن اخير، در اروپا، در فلسفه دين و كلام جديد بحث جديدی تحت اين عنوان مطرح شد كه آيا زبان دين واقع نماست و يا زبان دين سمبليك، رمزی و زبان اسطوره است.

توضيح اين كه: انسانها گاهی در مقام تفاهم با يكديگر، چه در محاورات شفاهی و عرفی و ساده و چه در محاورات علمی و فلسفی، الفاظ و تركيبات را به قصد نشان دادن واقعيت‌های خارجی به كار می‌برند.

گاهی نظرشان اين است كه افراد را متوجّه يك واقعيت عينی و خارجی كنند و گاهی در موضوعاتی چون منطق نظرشان اين است كه افراد را متوجه واقعيت‌های ذهنی كنند. مثلا وقتی كسی می‌گويد: «هوا روشن است» قصد او از به كار بردن اين جمله خبری و تركيب خاصّ ادبی اين است كه شنونده را متوجه اين حقيقت كند كه هوای محيط بر وجود آنها روشن است و نيازی به استفاده از چراغ نيست. بی ترديد اين زبان واقع نماست و عيناً از واقعيّت‌های خارجی حكايت می‌كند.

شبيه همين زبان در رياضيات، منطق و فلسفه نيز به كار می‌رود. البته در علوم دقيقه و علوم تجربی اين زبان با تصرّفاتی كاربرد دارد. بر اين اساس است كه گفته می‌شود زبان علم و زبان فلسفه واقع نماست و از واقعيت‌های خارجی و يا ذهنی حكايت دارند.

اما گاهی الفاظ و تركيبات زبانی به قصد ارائه واقعيت خارجی و يا ذهنی به كار نمی‌روند و گرچه الفاظ و تركيبات عيناً همان الفاظ و تركيباتی هستند كه در برخی علوم و ساحت‌ها واقع را نشان می‌دهند، اما در زمينه هايی گوينده و نويسنده نمی‌خواهد از طريق آنها واقع را نشان دهد.

1- Hermeneutics.

مثل زبان اسطوره و افسانه كه به هيچ وجه درصدد ارائه واقع نيست و از اين رو گفته می‌شود چنين زبانی واقع نما نيست. وقتی ما كتابهای داستانی مثل كتاب كليله و دمنه را می‌خوانيم، می‌نگريم كه جملات و تركيبات در آنها به گونه‌ای تنظيم شده‌اند كه به هيچ وجه از واقعيت خارجی حكايت نمی‌كنند.

اگر در آنها داستان حيوانات جنگل و رابطه شير و گرگ و پلنگ و روباه بيان شده، هدف نويسنده اين نيست كه به ما بفهماند كه در خارج چنين واقعيت هايی و روابط و گفتگوهايی بين حيوانات وجود دارد؛ بلكه هدف او اين است كه غير مستقيم و از طريق داستان و زبان حيوانات ما را متوجّه پيامها و مطالب ديگری كند. بنابراين، زبان افسانه و زبان اسطوره يكی از گونه‌های زبان غير واقع نماست.

از جمله زبانهای غير واقع نما، زبان سمبليك و رمزی است كه در بسياری از علوم از اين زبان استفاده می‌شود و همچنين در برخی از رشته‌ها و شاخه‌های معارف انسانی از اين زبان برای حكايت و بيان حقايقی استفاده می‌گردد.

نمونه آشكار آن، مثالها و فرمولهای هندسی و رياضی و علايم جبری، چون «x» و «y» می‌باشند. بی ترديد اين علايم، فرمولها و مثالها از واقعيت خارجی حكايت نمی‌كنند و تنها رموزی هستند برای يك سلسله حقايق علمی.

همچنين زبان شعر نيز از گونه‌های زبانهای غير واقع نماست. وقتی شاعر، در اين زبان، از می‌و مطرب و ساقی سخن می‌گويد، نمی‌خواهد از می‌و مطرب واقعی سخن بگويد، بلكه هدف شاعر و عارف از به كار بردن زبان شعر كه يك زبان كنايی است، بيان مطالب ديگری است كه در ذهن او وجود دارد.

3ـ انگيزه سمبليك و غير واقع نما معرفی كردن زبان دين

برخی گفته‌اند دين هم زبان خاصّ خود را دارد و زبان دين در زمره زبانهايی است كه واقع نما نيست. در ابتدا بحث درباره زبان دين در اروپا و پيرامون گزاره‌های آيين يهوديّت و مسحيّت مطرح شد و از اين رو، دين شناسان و متفكّران در مقام ارائه ديدگاه خود از مثالهايی كه در كتاب مقدّس يهوديان و مسيحيان ذكر شده بود، سود جستند و در نهايت چنين گفتند كه وقتی ما به كتاب مقدّس می‌نگريم و مطالبی را در آن می‌يابيم، نبايد تصوّر كنيم كه اين كتاب همانند يك كتاب علمی می‌خواهد ما را با واقعيت‌های خارجی آشنا سازد، بلكه زبانی كه در دين به كار رفته، مانند زبان اسطوره و زبان سمبليك واقع نما نيست.

به طور كلّی زبانها را به دو دسته تقسيم می‌كنند: زبانهای واقع نما و زبانهای غير واقع نما، و زبان دين را در شمار زبانهايی قرار می‌دهند كه واقع‌نما نيستند و از حقايق و واقعيت‌های خارجی سخن نمی‌گويند و شبيه زبان اسطوره هستند.

انگيزه و عامل طرح اين ديدگاه و نظريه در باب زبان دين اين بود كه پس از انقلاب علمی و صنعتی در اروپا و اكتشافات رو به تزايد علمی و نيز طرح فرضيه‌های جديد مربوط به ستارگان و وضعيت حركت خورشيد و زمين و ساير سيارگان، توسط كپلر، كپرنيك و گاليله، دانشمندان غربی دريافتند كه گزاره‌های علمی با گزاره هايی كه در كتاب مقدّس يهوديان و مسيحيان؛ يعنی، تورات و انجيل آمده‌اند سازگار نيستند و دريافتند كه پذيرش نظريات و تئوری‌های جديد علمی و فضايی موجب می‌گردد كه برخی از گزاره‌های دينی دروغ و بيگانه با واقعيت جلوه كنند و در اين صورت كاخ دين يهود و مسيحيّت فرو می‌ريزد.

چون وقتی مطالب انجيل و تورات نادرست و بی مبنا و بی ريشه باشد، اساسی برای آن دو دين، بخصوص مسيحيّت كه يكی از پر پيروترين اديان جهان است، باقی نمی‌ماند.

بخصوص پس از عهد رنسانس، برای اين‌كه كتاب مقدّس بكلّی از اعتبار نيفتد و اساس مسيحيّت و يهوديّت متزلزل نگردد، درصدد چاره انديشی بر آمدند و محصول تلاش آنها اين بود كه: در صورتی گزاره‌های دينی و مطالبی كه در انجيل و تورات آمده‌اند با دستاوردهای علمی و نظريات جديد علمی ناسازگار خواهند بود كه ما زبان دين را زبان واقع نما و حاكی از حقيقت‌ها و واقعيت‌های عينی و خارجی بدانيم؛ در اين صورت، گزاره‌های دينی با واقعيت‌های علمی ناسازگار است.

اما اگر زبان دين را در شمار زبانهای غير واقع نما قرار داديم و معتقد شديم كه زبان دين چون زبان شعر، زبان عرفان و زبان اسطوره به هيچ وجه درصدد حكايت از واقعيت‌های عينی و خارجی نيست و گزاره‌های موجود در كتاب مقدّس شبيه افسانه و اسطوره‌اند و برای اهداف خاصّی تنظيم شده‌اند و ما نبايد درصدد شناسايی واقعيت‌های علمی و خارجی از طريق كتاب مقدّس باشيم، هيچ گونه ناسازگاری و اختلافی بين گزاره‌های دينی و گزاره‌های علمی و واقعيت‌های خارجی پيش نخواهد آمد؛ چون اساساً رويكرد آنها متفاوت است.

حاصل اين نگرش اين است كه مطالب راجع به خدا، وحی، قيامت، بهشت و جهنم و ساير گزاره هايی كه در كتاب مقدّس آمده، صرفاً برای راهنمايی مردم به درك خوبی‌ها و فضيلت‌ها و شناخت كارهای بد و باور آنهاست، تا در نتيجه متدينان با شناخت و آگاهی، به انجام كارهای نيك و ترك كارهای ناپسند همّت گمارند.

دروغ نگويند، غيبت نكنند و به ديگران ستم روا ندارند. اگر گفته می‌شود: كسی كه به ديگران ظلم می‌كند در عالم آخرت گرفتار عذاب و شكنجه می‌گردد، در واقع با آن سخن تنها زشتی و بدی ظلم بيشتر مجسّم می‌گردد، نه اين‌كه حاكی از اين باشد كه بهشت و جهنّم واقعی در جهان ابدی وجود دارد؛ اصلا ما نبايد چنين تصوّر و برداشتی از گزاره‌های دينی داشته باشيم.

در قرائت عاميانه از كتاب مقدّس، گزاره‌های دينی حاكی و نمايانگر واقعيت‌های عينی و خارجی هستند، اما در قرائت عالمانه و روشنفكرانه، گزاره‌های دينی تنها در راستای تربيت مردم و تشويق آنان به انجام كارهای خوب و نيك و پرهيز از كارهای زشت بيان شده اند، و بيش از اين پيامی ندارند.

حتّی در قرائت اسطوره‌ای از دين، خداوند وجود عينی و واقعی ندارد و اگر در كتاب مقدّس آمده است كه خدا جهان را آفريد و به انبياء وحی فرستاد، تنها نُمادی افسانه‌ای و اسطوره‌ای از خداوند برای ما ترسيم می‌كند و الاّ، العياذ باللّه، نه خدايی وجود دارد و نه بهشت و جهنّمی و نه وحيی. اين نُمادهای اسطوره‌ای را حكيمانی در نوشتار اسطوره‌ای و افسانه‌های خود گرد آورده‌اند تا مردم را تشويق كنند كه كارهای نيك و خوب انجام دهند و ارزشهای انسانی را پاس دارند.

سعی كنند در همين دنيا زندگی شايسته‌ای داشته باشند و موجب رنجش و آزار ديگران نگردند؛ و الاّ كتاب مقدّس چون افسانه كليله و دمنه، افسانه‌ای بيش نيست كه در آن اسطوره پردازی شده است. همان طور كه در يونان قديم و ساير تمدّن‌های كهن مردم خدايگان و اسطوره هايی داشته‌اند و حتّی در برخی از افسانه‌ها و داستانهای اسطوره‌ای آنها آمده است كه خدايان با يكديگر ازدواج می‌كنند و گاهی با هم سازش و گاهی با هم قهر می‌كنند، كتابها و گزاره‌های دينی ساير اديان و از جمله تورات و انجيل نيز تنها نمادهای اسطوره‌ای را برای ما به تصوير می‌كشند كه هيچ واقعيت عينی و خارجی ندارند.

چنانكه گفتيم اين تئوری برای توجيه گزاره‌های غير واقعی انجيل و تورات و نجات دين يهود و مسيحيّت از زوال و سقوط حتمی مطرح شد و به تدريج در بين متديّنان مغرب زمين و علاقه مندان به دين نيز رواج يافت و به عنوان بهترين راه برای توجيه كتاب مقدّس تلقّی شد.

بر خلاف متديّنان مسيحی و يهودی قبل از رنسانس كه همه گزاره‌های دينی را صادق و حق و مطابق با واقعيت می‌شناختند و وقتی آنها را ناسازگار با كشفيّات و نظريه‌های جديد علمی يافتند، در قرون وسطی، به عنوان دفاع از كتاب مقدّس و دفع اتّهام دروغ و ناصواب بودن پاره‌ای از گزاره‌های آن، به تهديد و ارعاب و محاكمه دانشمندانی پرداختند كه نظراتشان با آموزه‌های دينی آنها مخالفت داشت و حتّی بسياری از آنها را اعدام كردند و برخی را زنده زنده سوزاندند.

همچنين برخی از دانشمندان از جمله گاليله را وادار به توبه و دست برداشتن از نظريات علمی خود كردند.

4ـ روشنفكر غربزده، مروّج نظريه نسبی گرايانه غرب از دين

بدين ترتيب در غرب نخست اين نظريه مطرح شد كه زبان دين با زبان علم متفاوت است و زبان دين به هيچ وجه در پی بيان حقايق و واقعيت‌های عينی و خارجی نيست و تنها ساختاری سمبليك و اسطوره‌ای دارد، اما بتدريج با گسترش روابط كشورهای شرقی با اروپا و داد و ستدهای علمی و اعزام دانشجويان به ديار غرب، اين تئوری به ديار شرق نيز راه يافت.

غربزدگان و شيفته گان فرهنگ غرب و برخی از دانشجويانی كه برای تحصيل به ديار فرنگ اعزام شدند و سخت فريفته و شيفته فرهنگ غرب گشتند و تحصيلات و آشنايی با فرهنگ و زبان فرنگی را از بزرگترين افتخارات و دستاوردهای خود به شمار آوردند، همچنين به فراگيری اين تئوری‌های الحادی به خود باليدند و آنها را به عنوان بهترين و كارسازترين و علمی ترين نظريه‌ها به جهان اسلام منتقل ساختند و گفتند: چنانكه در مغرب زمين پيروان انجيل و تورات زبان دين را در شمار زبانهای غير واقع نما و زبانهای اسطوره‌ای و سمبليك قرار داده‌اند كه به هيچ وجه حاكی از حقايق و واقعيت‌های عينی نيست، همچنين زبان قرآن نيز زبان اسطوره است كه به هيچ وجه در پی بيان حقيقت نيست.

در جهان اسلام، برخی از كشورهای عربی كه با معارف اهل بيت بيگانه بودند، از اين تئوری و نظريه استقبال كردند و برخی از نويسندگان عرب در اين زمينه كتابهايی نوشتند و برای ادّعای خود مؤيّدات و به اصطلاح مستنداتی از قرآن ذكر كردند.

وقتی آنها مواجه  شدند با آيات متشابه كه از درك محتوا و معنای واقعی آنها عاجز بودند و مفاد ظاهری برخی از آنها را ناسازگار با علم پنداشتند، به مانند پيروان تورات و انجيل كه به تفسير اسطوره‌ای گزاره‌های دينی خود پرداخته بودند، به تفسير اسطوره‌ای و سمبليك قرآن و آيات متشابه آن دست زدند، تا به گمان خود ناسازگاری آن گزاره‌ها با يافته‌های علمی را رفع سازند.

در طی سه دهه گذشته و بخصوص سالهای اخير برخی از تحصيلكردگان اروپا و آمريكا فعاليت و تلاش گسترده‌ای كرده‌اند تا اين تئوری و نظريه غربی را در جامعه ما نيز رواج دهند و زبان قرآن را زبان افسانه و اسطوره معرفی كنند و برای رسيدن به اين مقصود، در مواردی تفسير سمبليك از برخی از آيات قرآن ارائه داده اند:

5ـ برداشت التقاطی از داستان هابيل و قابيل

حدود سی سال پيش يكی از كسانی كه دارای افكار ماركسيستی و التقاطی بود، در سخنرانی خود تفسيری سمبليك از داستان هابيل و قابيل كه در قرآن آمده، ارائه كرد. اصل داستان كه در قرآن آمده از اين قرار است:

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُربَاناً فَتُقُبِّلِ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَْخَرِ قَالَ لاََقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.»

و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان: هنگامی كه هر كدام، كاری را برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از يكی پذيرفته شد و از ديگری پذيرفته نشد. (برادری كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت!» (برادر ديگر) گفت: (من چه گناهی دارم، زيرا) خدا تنها از پرهيزگاران می‌پذيرد.

طبق آنچه از روايات استفاده می‌شود، پسران حضرت آدم، هابيل و قابيل، می‌بايست به درگاه خداوند قربانی می‌كردند. قابيل گوسفندی را هديه و قربانی كرد و هابيل مقداری گندم هديه داد، هديه و قربانی هابيل پذيرفته شد و قربانی قابيل پذيرفته نشد.

از اينجا قابيل به برادر خود، هابيل، رشك و حسد ورزيد، تا آنجا كه او را به قتل رساند؛ اما از كرده خود پشيمان گشت. همچنين او نمی‌دانست كه با جنازه برادر خود چه كند اينجا بود كه خداوند كلاغی را فرستاد كه شيوه دفن كردن را به او بياموزد:

«فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِی سُوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتی أَعْجَزْتُ أَنْ أَكُوْنَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِی سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ.»1

پس خداوند زاغی را فرستاد كه در زمين كندوكاو كند، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند. او گفت: «وای بر من ! آيا من نتوانستم مثل اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم» و سرانجام (از ترس رسوايی و بر اثر عذاب وجدان، از كار خود) پشيمان شد.

كلاغ برای نگهداری خوراك و غذای خود با نوك خود زمين را می‌كند و غذای خود را در آن پنهان می‌سازد، وقتی به امر خداوند كلاغی آمد و در مقابل قابيل به جستجوی غذای خود در زير خاك پرداخت، قابيل كه فرزند بلافصل حضرت آدم بود و شيوه كندن زمين و دفن كردن مردگان را نمی‌دانست، از آن كلاغ ياد گرفت كه چگونه زمين را بكند و جسد برادرش را به خاك بسپارد.

آن گوينده و نويسنده، در تفسير سمبليك خود از اين داستان گفته بود: هابيل سمبل قشر زحمتكش و طبقه كارگر و كشاورز است كه حاصل تلاش و فعاليت طاقت فرسای آنها بسيار اندك است و چون خداوند طرفدار و دوستدار اين طبقه است، هديه اندك و ناچيز كشاورز فقير را پذيرفت.

اما قابيل سمبل سرمايه داران است و وقتی يكی از سرمايه داران گوسفندی را قربانی كرد، خداوند آن قربانی را نپذيرفت؛ چون خداوند مخالف و دشمن سرمايه داران است. آن گوينده نتيجه گرفته بود كه قابيل و هابيل و هديه گوسفند و گندم واقعيت عينی و خارجی نداشته‌اند و تنها جنبه نُمادين و سمبليك دارند و حاكی از طبقه كارگر و سرمايه دار و جنگ و اختلاف و كشمكش بين آن دو طبقه است.

(اين سؤال مطرح است كه در زمان حضرت آدم كه بجز حضرت آدم و همسر و دو پسرش شخص ديگری خلق نشده بود، چطور طبقه كارگر و سرمايه دار وجود داشت و اصلا اين تقسيم طبقاتی برای آن دوران چه مفهومی دارد. به هر حال، بر اثر رواج افكار ماركسيستی در آن دوران و طرفداران زيادی كه مكاتب الحادی داشتند، اين تفاسير سمبليك مورد استقبال قرار گرفت.)

گوينده مزبور از هابيل و قابيل تفسير سمبليك ارائه داد، اما نگفت كه زاغ سمبل چيست؛ تا اين‌كه يكی از شاگردان او اين رمز را كشف كرد و در مقاله خود زاغ سياه را به عنوان سمبل آخوندها معرفی كرد كه به روضه خوانی و عزاداری می‌پردازند و در روی منبر ترويج گر سياهی و تيره روزی هستند و به حمايت از فئودال‌ها و سرمايه داران می‌پردازند.

1ـ مائده/ 27، 31.

او با كشف اين رمز، به اصطلاح ضلع سوّم مثلّث زر و زور و تزوير را كامل كرد. جالب اين‌كه خداوند در مقام بيان اين داستان می‌فرمايد: «واتل عليهم نبأَ ابنی ءَادم بالحقّ...» يعنی حقيقت آن رخداد واقعی را برای مردم بگوييد؛

گويا خداوند خبر از آن می‌دهد كه روزی تفسير غير واقعی و غلطی از آن جريان و رخداد می‌شود و تأكيد دارد كه دخل و تصرّفی در آن داستان صورت نگيرد و حقيقت آن برای مردم بازگو شود.

آری، در طیّ دهه‌های اخير غربزدگان به تفسير غير واقعی و سمبليك قرآن پرداختند و بخصوص امروزه برداشت‌های سمبليك و نُمادين و اسطوره‌ای از قرآن فزونی گرفته است و از آن ترويج می‌گردد، تا آنجا كه برخی از كسانی كه تحصيلات اسلامی دارند و حتّی لباس روحانيت را بر تن دارند، اين گونه نغمه‌ها را ساز می‌كنند و ادّعا می‌كنند كه زبان قرآن واقع نما نيست و چنان نيست كه آيات قرآن حقايق و واقعيت‌های عينی و تغييرناپذيری را برای ما نمايان سازند و ما برای تفسير آيات قرآن، از مبانی قطعی و برهانی و چارچوب‌های ثابت و معيارهای تخلّف ناپذير و علمی برخوردار نيستيم، تا بتوانيم بر اساس آنها ادّعا كنيم كه از فلان آيه تنها يك تفسير و برداشت می‌توان داشت و برداشت‌های ديگر باطل است.

بلكه هر كسی بر اساس پندارها و پيش داوری‌ها و ذهنيّات خود می‌تواند تفسيری نمادين و سمبليك از آيات قرآن داشته باشد، گرچه تفسير او كاملا متضّاد و مغاير با ساير تفسيرها باشد!

6ـ واقع نما نبودن زبان دين يا ارائه تصويری مبهم از دين

برای آشنايی بيشتر با تئوری نُمادين بودن گزاره‌های دينی، و از جمله گزاره‌های قرآن، و جهت تقريب ذهن، عرض می‌كنيم كه در موزه‌های هنرهای مدرن، تابلوهايی از اَشكال هندسی و مبهمی نصب شده كه به طور مشخّص تصوير اشياء خاصّی را نشان نمی‌دهند و احتمالات فراوانی درباره آنها می‌توان داد و هر كسی بر اساس ذوق خود برداشت و تفسيری از آنها دارد و آنها را سمبل و نُماد شیء خاصّی معرفی می‌كند.

شايد طرّاح آن تابلوها توجّهی به برداشت‌ها و تفسيرهای ديگران از تابلوی خود نداشته است. همچنين در برخی از آزمايش‌های روان‌شناختی گاه مقداری مركّب روی كاغذ می‌ريزند و آن را روی كاغذ پخش می‌كنند و سپس از تك تك افراد می‌خواهند كه بگويد چه شكلی را بر روی كاغذ می‌بيند؟

هر يك از افراد پس از قدری انديشيدن و فكركردن و يافتن علايم خاصّی بر روی كاغذ كه به نظر او نشانگر شكل خاصّی هستند، تفسيری ارائه می‌دهد و مثلا می‌گويد آن قسمت تصوير موی زنی را نشان می‌دهد و قسمت ديگر آن دست او را نشان می‌دهد و در نهايت با تكاپوی ذهنی خويش آن شكل و نقش مبهم را تصوير زنی معرفی می‌كند.

با اين‌كه پديدآورنده آن نقش، هيچ در پی ارائه طرح مشخّص و هدفمندی نبوده است و نمی‌خواسته كار آگاهانه و منظّمی را انجام دهد. او تنها مقداری مركّب را بر روی كاغذ پراكنده كرد و در نتيجه شكل مبهمی پديد آمد كه هر كسی بر اساس ذهنيات خويش تفسير خاصّی از آن ارائه دهد.

ادّعا می‌كنند كه زبان قرآن واقع نما نيست و گزاره‌های قرآن به اين هدف بيان شده‌اند كه هر كس بر حسب تشخيص خود چيزی از آن درك و فهم كند و نبايد كسی فهم و برداشت خود را از قرآن مطلق كند و بگويد حتماً تفسيری كه من از قرآن دارم درست است و تفسير ديگران نادرست می‌باشد.

همان طور كه اگر انسان با هنرهای مدرن مواجه شد و تفسيری از آنها داشت، نمی‌تواند بگويد تفسيری كه من دارم حتماً درست است و برداشت ديگران غلط است؛ چون او بر اساس ذهنيات خود و شرايط خاصّی كه دارد برداشت و تفسير خاصّی از آن تابلو دارد، ديگران نيز بر اساس ذهنيات خود و شرايط خاصّ اجتماعی خويش تفاسير و برداشت‌های ديگری دارند و نمی‌شود برخی از تفاسير را درست انگاشت و ساير تفاسير را تخطئه كرد.

اصلا درستی و نادرستی در چنين مواردی امر واقعی و ثابتی نيست و نمی‌شود گفت فلان برداشت درست و فلان برداشت غلط است!

آيا، العياذ باللّه، قرآن مثل هنرهای مدرن است كه هر كسی بتواند تفسير و برداشتی از آن داشته باشد؟ كسانی كه چنين برداشتی از كتابهای آسمانی دارند، غالباً به وجود خداوند و وحی اعتقادی ندارند و اگر از زبان دين سخن می‌گويند، برای فريفتن ديگران است.

آنگاه پيروان نظريه اختلاف قرائت و تفسير از كتاب مقدّس می‌گويند: بر فرض كه خدايی باشد و وحيی نازل كرده باشد و پيامبر او نيز درست شنيده باشد ـ كه در اين نيز تأمل است ـ پيغمبر انسان است و دارای فهم انسانی می‌باشد و فهم انسانی خالی از اشتباه نيست؛

پس ممكن است او سخنان خداوند را درست نفهميده باشد. تازه اگر بپذيريم كه پيامبر در فهم و گرفتن آيات خداوند اشتباه نكرده است، نمی‌توان يك راه قطعی برای تفسير آيات قرآن ارائه داد، تا بر اساس آن بتوان تفسيری را قطعی و درست انگاشت و ساير برداشت‌ها را تخطئه كرد.

بلكه هر كسی می‌تواند تفسير و برداشتی از قرآن داشته باشد، و آن تفسير و برداشت برای خودش معتبر و صحيح است و كسی نبايد آن را رد كند. ما در مواجهه با كتاب مقدّس درست به مانند افرادی هستيم كه مورد آزمايش روان شناختی قرار گرفته‌اند و تصوير مبهمی را به آنان نشان می‌دهند و از آنها می‌خواهند كه برداشت خود را بيان كنند.

آنگاه هر كسی بر اساس ذهنيات خود تفسيری می‌كند: اين قسمت نقش شبيه موی معشوقه من است، ديگری می‌گويد اين نقش شكل رستم است و همين طور هر كسی برداشتی از آن دارد و بی شك برداشت و تفسير هر كسی برای خودش محترم است و نبايد به او خرده گرفت؛ گر چه ممكن است هيچ يك از آن تفاسير و برداشت‌ها در ذهن كسی كه با ريختن مركب بر روی كاغذ شكل مبهمی را ايجاد كرده، راه نيافته باشد. هدف او از ايجاد آن نقش تنها اين بود كه هر كسی چيزی از آن تصوّر و برداشت كند!

7ـ مقايسه قرآن با زبان شعر توجيهی بر برداشت‌های متكثّر

مثال ديگری كه برای تبيين مفهوم زبان دين در نزد معتقدان به نسبيت معرفت می‌توان مورد اشاره قرار داد، برداشت‌های متفاوتی است كه از اشعار عرفانی و عاشقانه و بخصوص از غزليات حافظ وجود دارد.

يكی از كتابهايی كه در اغلب منازل ايرانيان يافت می‌شود، ديوان حافظ است و بر اساس يك سنّت ديرين افراد با آن كتاب فال می‌گيرند. وقتی كسی مسافری دارد و دلش برای او تنگ شده است و می‌خواهد از او با خبر شود، ديوان حافظ را بر می‌دارد و با آن فال می‌گيرد، و از غزلی كه در برابرش هويدا می‌گردد، چنين برداشت می‌كند كه مسافرش سالم است و بزودی بر می‌گردد.

كس ديگری كه مريض دارد و با ديوان حافظ فال می‌گيرد، از همان شعر و غزل چنين برداشت می‌كند كه مريضش شفا می‌يابد؛ ممكن است شخص ديگری با ذهنيت خود تفسير و فال ناخوشايندی داشته باشد.

با اين‌كه اشعار و غزليات عاشقانه و عارفانه حافظ اصلا به هدف پرده برداشتن و بيان حاجت‌های اين چنينی افراد تدوين نشده است و اصلا مفهوم غزل حافظ اين نيست كه فلان مريض شفا می‌يابد، يا فلان مسافر از سفر بر می‌گردد و حاجت فلان كس روا می‌شود و يا روا نمی‌شود.

او در فضای عرفانی و شاعرانه خود شعری سروده است و هر كسی بر اساس ذهنيّت خود برداشتی از آن دارد كه فرسنگها با برداشت ديگران و هدف شاعر فاصله دارد؛ به قول مولانا:

هر كسی از ظنّ خود شد يار من *** از درون من نجست اسرار من
می گويند قرآن نيز چنين ساختاری دارد و مانند غزليات حافظ قابل تفسيرها و برداشت‌های متفاوت و حتّی متضّاد است و هر كسی با كاوش در ذهنيّت‌های خود و با پيش داوری هايی كه دارد می‌تواند برداشت و تفسيری از آيات آن داشته باشد و هيچ كس حق ندارد برداشت و قرائت خود را مطلق كند.

از اين جاست كه می‌توان ادعا كرد، و حداقل احتمال داد، كه ريشه و مبنای اين شعار كه كسی نبايد رأی و نظر و برداشت خود از دين را مطلق كند، اين تئوری و نظريه در باب زبان دين است كه بر اساس آن، چون زبان دين زبان افسانه‌ای و اسطوره‌ای و از سنخ زبانهای رمزی و غير واقع نماست، هر كس حق دارد كه با ذهنيّت‌های خود تفسير و قرائتی از گزاره‌های دينی داشته باشد و كسی حق ندارد كه تنها تفسير و قرائت خود را صحيح و درست قلمداد كند و ساير قرائت‌ها را رد كند !

راستی اگر نشر و ترويج اين نگرش الحادی گسترش يافت و واقعاً تلقّی افراد اين شد كه قرآن شبيه ديوان حافظ است كه هر كس می‌تواند مقصود و منظور خود را از لابلای آن برداشت كند، آيا در اين صورت قرآن كتاب هدايت خواهد بود؟ آيا قرآن با اين قرائت و برداشتی كه از آن ارائه می‌دهند، همان كتابی است كه پيامبر و ائمه اطهار، صلوات الله عليهم اجمعين، جانشان را برای ترويج آن به خطر انداختند و آن همه شهيد در راه آن فدا شدند؟

اگر بنا شد هر كسی بتواند برداشت و تفسير خاصّی از قرآن داشته باشد و فهم هر كس برای او حجت است، چرا آن همه بر تفسير صحيح از آيات قرآن تأكيد شده است و افراد از تفسير به رأی بر حذر داشته شده‌اند و آن همه از بدعت‌گذاری در دين بدگويی و نكوهش شده است؟

اگر تفسير و برداشت از قرآن دلبخواهی شد و هر كس می‌تواند هر چه دلش خواست از قرآن برداشت كند، چرا ما انقلاب كرديم و رژيم شاه را سرنگون ساختيم؟ شاه نيز رفتار و افكار خود را منطبق بر فهم و برداشت خود از دين و قرآن می‌دانست و حتّی ادعا می‌كرد آنچه من می‌گويم، با روح دين سازگارتر از آن چيزی است كه آخوندها می‌گويند !

او ادعا می‌كرد كه من بهتر از آخوندها قرآن را می‌شناسم و فهم می‌كنم، بی جهت آخوندها عليه من سخنرانی می‌كنند و مردم را وا می‌دارند كه عليه من شعار دهند! در اينجا شاه نيز قرائت خاصّی از دين داشت و نمی‌بايد كسی قرائت او را باطل قلمداد می‌كرد!

بر اساس آن نظريه، اگر كسی ادعا كرد كه قرائت و برداشت من از دين اين است كه خداوند وجود عينی و واقعی ندارد و اصلا قوام دين به اعتقاد به خداوند نيست، كسی نبايد به او اعتراض كند؛ چون او فهم و برداشت خود را مطرح ساخته است و دين نيز تحمّل چنين برداشتی را دارد، چنانكه اشعار حافظ نيز تحمّل و كشش تفاسير و برداشت‌های متفاوت را دارد. مثلا حافظ می‌گويد:

اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد *** من و ساقی به هم سازيم و بنيادش بر اندازيم

شخصی بر اساس ذهنيّت خود و پيش داوری‌ای كه دارد، از اين شعر برداشت می‌كند كه بيمارش بهبودی می‌يابد و يا حاجتش برآورده می‌شود و قرائتی از شعر برای برداشت خود ارائه می‌كند.

مثلا می‌گويد: منظور از «می و ساقی» پزشك و بيمار است و «بنيادش براندازيم»؛ يعنی، ريشه مرض را بركنيم. ممكن است ديگری كه برای خواسته و حاجت ديگری فال حافظ می‌گيرد، برداشت كاملا متفاوتی با تفسير فوق داشته باشد.

اگر قرآن حتّی تحمّل اين قرائت را داشته باشد كه اصلا خدايی وجود ندارد و دليلی بر اثبات آن نيست، ديگر چيزی از اسلام نمی‌ماند. وقتی بناست هر كسی قرائت مستقلّی از قرآن داشته باشد و همه قرائت‌ها محترم شمرده شود، اصلا دفاع از دين و تعصّب و حساسيّت نشان دادن در قبال ارزشها و باورهای دينی بی مبنا و بی معنا خواهد بود.

بايد همه اهل «تولرانس» و تحمّل افكار و رفتار ديگران باشند و نبايد بر نظرات و افكار ديگران خرده بگيرند. هر كس ملزم است به آنچه خود از دين می‌فهمد عمل كند، حال اگر برداشت او اين بود كه خدا يگانه و يكتاست، وظيفه‌ای دارد و اگر برداشت او اين بود كه هزاران خدا وجود دارد، وظيفه ديگری خواهد داشت؛

و اساساً چون فهم هر كسی برای خودش حجّت است، نبايد اختلافی رخ دهد و همه بايد در كمال صفا و صميميّت و مدارا با هم زندگی كنند و در برابر افكار و نظرات يكديگر واكنش منفی نشان ندهند.

به هر حال، در اين نظريه زبان دين زبانی سمبليك معرفی شده است كه هر كسی می‌تواند بر اساس ذهنيّت‌های خود راز و رمزهای آن را به گونه‌ای تفسير كند و بر اين اساس می‌گويند معرفت و شناخت دين نسبی و سيّال است و كسی نبايد رأی و نظر خود را مطلق بداند.

بی شك اعتقاد اصيل اسلامی و قرآنی چنين نظريه فاسدی را بر نمی‌تابد و چنين ديدگاهی اصلا با دين سازگار نيست. ما با ادّله عقلی اثبات می‌كنيم كه حكمت و لطف خداوند ايجاب می‌كند كه بندگانش را به مسير و هدف واحد و حقّ مطلق هدايت كند و در اين راستا، خداوند قرآن را فرستاه است كه بيان و حجّت و موعظه برای همه انسانها باشد و بيماری‌های روحی و روانی بشريت را درمان بخشد.

بر اساس آنچه ما از مكتب پيامبر و ائمّه دريافت كرده ايم، اين قرآن تنها يك قرائت و تفسير دارد و آن هم تفسير و قرائت پيامبر و اهل بيت است و تنها رأی و نظری كه از آبشخور زلال معرفت آنان سرچشمه گيرد صحيح و برحق است و اين قرائت با قرائت‌های مختلف از دين سازگار نيست و آنان را باطل می‌شمارد.

گرچه ممكن است در جهان اسلام نيز مارتين لوتری پيدا شود و دين جديدی بياورد كه بر اساس آن قرائت‌های گوناگون و متضاد توجيه‌پذير شوند و بر اساس نسبيّت معرفت همه قرائت‌ها صحيح جلوه كنند، اما روايات بی شماری كه از ناحيه اهل بيت وارد شده اند، بر دقّت و اهتمام در برداشت و تفسير صحيح از قرآن تأكيد دارند و شديداً مردم را از تفسير به رأی باز داشته اند.

تأكيد اوليای دين بر اين است كه افراد از پيش خود چيزی را به دين نسبت ندهند و اگر در مواردی ابهام و بيانات متشابهی ديدند كه تصريح به معنای پذيرفته شده‌ای نداشتند، توقف كنند و تفسير آن موارد را از درون اقيانوس بيكران معارف اهل بيت و سخنان هدايتگر آنان به دست آورند و مطلب و سخنی را به اسلام و خداوند نسبت دهند كه بر گرفته از فرموده خداوند و نصّ قرآن و سخنان پيامبر و ائمه اطهار(عليهم السلام)باشد.

8ـ تكثّر قرائات و سيلان معرفت در فلسفه هرمنوتيك

خاستگاه ديگر شعار تعدد قرائت‌ها و مطلق نبودن رأی و نظر، دانش هرمنوتيك و نظريه تفسير متون است. اين علم امروزه يكی از شاخه‌های معرفتی شناخته می‌شود كه گروههای علمی مختلفی در دنيا مشغول تحقيق در آن هستند.

زادگاه اين علم مغرب زمين است و ابتدا هرمنوتيك بخشی از تفاسير مربوط به كلام و حكمت مسيحيّت را شامل می‌شد كه موضوع آن كشف، تفسير و كاوش معانی و حقيقت روحانی كتاب مقدّس (عهد عتيق و عهد جديد) بود.

سپس معنای عام تری از آن به دست دادند و آن را عبارت دانستند از فن و مهارت (يا نظريه) تفسير و فهم اهميّت كردارها، گفتارها، آثار و نهادهای انسانی. در اين معنای اخير، هرمنوتيك از حوزه خداشناسی (الاهيات) به حوزه فلسفه كشانده شد و اشاره به حوزه يا رشته‌ای دارد كه موضوع آن روش‌های خاصّ مطالعات علوم انسانی يا علوم نفسانی است.

از جمله تئوری‌ها و نظريه هايی كه در اين علم مطرح كرده‌اند اين است كه اصولا الفاظ برای رساندن مراد و ما فی الضّمير گوينده و انتقال آن به ديگران نارسا و قاصر است و الفاظ به هيچ وجه نمی‌تواند خواننده را به فضايی منتقل كند كه مؤلّف و نويسنده در آن قرار داشته است و تحت تأثير آن مطالبی را ارائه كرده است.

پس وقتی كسی برای مفاهمه با ديگران الفاظ خاصّی را به كار می‌برد، شنونده نمی‌تواند منظور اصلی گوينده را درك كند. مثلا هر كسی احساسات درونی زيادی دارد؛ مثل محبّت، عشق، خشم، نفرت، شگفتی و تعجّب.

حال اگر او صحنه تعجّب برانگيزی را ديده باشد و بخواهد احساس تعجّب خود را به ديگری بگويد، مخاطب سخن او فقط متوجّه می‌شود كه او تعجّب كرده است، اما به هيچ وجه با سخن و الفاظی كه گوينده بر زبان آورده است، به حقيقت احساس شگفتی و تعجّبی كه در گوينده ايجاد شده پی نمی‌برد.

بواقع، الفاظ تنها از وجود احساسی خبر می‌دهند و از انتقال ماهيت و كيفيت آن احساس ناتوان اند. اگر شما به كسی بگوييد كه من به فلان چيز عشق دارم، مخاطب شما نمی‌فهمد كه آن احساسی كه در درون شماست و نام عشق را بر آن نهاده‌ايد  چيست، ممكن است با قرائنی كه از شما دريافت می‌كند، به نحوی به آن رهنمون گردد؛ اما شناخت و آگاهی تفصيلی و كامل از احساس درونی شما را دريافت نمی‌كند.

9ـ الفاظ و امكان رهيافت آنها به حقايق گوناگون

چنانكه اشاره شد از جمله مدّعيات آنها اين است كه الفاظ از بيان منظور و ما فی الضّميرمؤلّف و گوينده قاصر هستند و نارسايی و ناكافی بودن الفاظ در رساندن و انتقال مقصود مؤلّف يكی از محورهای مبحث هرمنوتيك متون و از جمله متون دينی شناخته شده است.

پاسخ ادّعای فوق اين است كه: اگر ما تاريخچه اقوام گوناگون از چند هزارسال پيش تاكنون را ملاحظه كنيم و ادبيات طرفداران و پيروان هر دين و مذهب و مسلكی را از نظر بگذرانيم، در می‌يابيم كه آنچه محور و رونق بخش ادبيات همه اقوام و پيروان مذاهب گوناگون می‌باشد، «عشق» است.

اين نكته حاكی از آن است كه عشق حالت و احساسی عمومی و همگانی همه انسانهاست كه برای همه قابل درك و فهم است. حال اگر يك نفر ژاپنی، يا چينی و يا يك عرب و يا يك ايرانی از عشق خود خبر داد، چگونه می‌توان ادعا كرد كه ما احساس او را درك نمی‌كنيم؟

چگونه می‌توان گفت كه داستانهای عاشقانه ليلی و مجنون و شيرين و فرهاد برای ما قابل درك نيست و ما نمی‌توانيم شناخت و آگاهی درستی از عشقی كه محور آن داستانهاست داشته باشيم؛ به اين بهانه كه الفاظ نمی‌توانند احساسات را منتقل سازند؟

اگر حالت و احساسی چون عشق قابل درك و فهم برای شنونده و گوينده نيست، چرا در بخش وسيعی از ادبيات اقوام گوناگون بدان پرداخته شده است و مقوله عشق سطح وسيعی از ادبيات را به خود اختصاص داده است؟

ما نيز می‌پذيريم كه انسان نمی‌تواند عيناً احساسات درونی خود را به ديگران منتقل كند، اما از طريق قرائن، آثار و لوازم می‌شود احساسات ديگران را درك كرد و شناخت. من نمی‌توانم احساس ترسی را كه در درون من ايجاد شده است، به ديگری منتقل كنم تا او عيناً احساس مرا درك كند؛ اما بدان جهت كه احساس ترس حالتی عمومی و همگانی است و مشابه آن در ديگران نيز وجود دارد، ديگران از طريق آثار و دگرگونی هايی كه در بدن من ايجاد می‌شود، می‌توانند به احساس ترس در من پی ببرند.

بله اگر كسی در درونش مشابه احساس ما نباشد، نمی‌تواند حتّی از طريق علايم و قرائن و حتّی بيان و سخن ما احساس ما را فهم و درك كند. به عنوان مثال اگر كسی در وجودش اثری از عشق و محبّت نباشد، هيچ فهم و دركی از داستانهای عاشقانه نخواهد داشت؛ اما بايد پذيرفت كه مشكل می‌توان نام انسان بر چنين كسی نهاد.

بالاخره در هر كسی لااقل مرتبه اندكی از محبّت وجود دارد، حال وقتی او از اين احساس درونی خويش خبر داشت و نيز می‌داند كه اين حالت شدّت پذير و افزايش يافتنی است، در می‌يابد كه وقتی اين حالت به سرحد كمال رسيد و كاملا شدّت يافت، بدان عشق می‌گويند.

پس چنان نيست كه ما نتوانيم احساسات باطنی خودمان را به ديگران منتقل سازيم و در نتيجه، الفاظ و كلماتْ نارسا و ناتوان از حكايت از مقصود درونی و احساسات نهانی ما باشند.

10ـ امكان كسب معرفت مطلق و واقعی از قرآن

بله ما نيز قبول داريم كه از راههای متعارف و تجربی و با شناخت‌های عادی نمی‌توان به كُنه حقايق ماورای طبيعی، مثل ماهيت ملك و فرشته، آگاه شد و شناخت جامع و كاملی از آنها كسب كرد و سخنانی كه درباره آنها گفته شده است، متشابه و ذو وجوه هستند و از اين رو، برخی از آيات قرآن كه از چنين موجوداتی سخن گفته‌اند متشابه اند.

برای شناخت آن حقايق راههای ويژه‌ای وجود دارد كه از دسترس افراد عادی خارج است و تنها افراد می‌توانند از طريق تهذيب نفس و سير و سلوك اخلاقی و عرفانی حقيقت برخی از آن موجودات را درك كنند.

اما عدم درك پاره‌ای از حقايقی كه در قرآن آمده، دليل نمی‌شود كه هرچه در قرآن آمده از اين قبيل است و هر چه در قرآن هست برای ما قابل فهم نيست و الفاظ و كلماتْ حقيقتی و واقعيتی را به ما نمی‌نمايانند و هر كسی با ذهنيّت‌های خود بايد آن كلمات را تأويل و تفسير كند.

تازه همان حقايق ماوراء طبيعی مثل ملك و فرشته، گرچه معرفت كامل آنها برای ما حاصل نمی‌گردد و ابزارهای عادی و شناخت‌های بشری نمی‌توانند آن حقايق را برای ما آشكار سازند، اما اوصاف و ويژگی‌ها و مفاهيمی كه از آنها در قرآن آمده، تا حدّی راه معرفت آنها را برای ما هموار می‌سازد.

يكی از دلايلی كه برای اسطوره‌ای بودن زبان قرآن و زبان دين آورده‌اند اين است كه در قرآن و كتابهای دينی استعارات، كنايات، تشبيهات و تمثيلاتی ذكر شده است، از جمله اين مثل در قرآن آمده است:

«وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّتِی نَقَضَت غَزْلَهَا مِنْ بَعِْد قُوَّة أَنْكَاثاً...»1

همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهای تابيده خود را پس از استحكام، وا می‌تابيد.
اين يك مثلی است كه در قرآن ذكر شده است و شايد چنين پيرزنی اصلا وجود خارجی نداشته است. همچنين مثل درازگوشی كه در قرآن آمده است:

1ـ نحل/ 92.

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التُّورَاتَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً...»1
كسانی كه مكلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشی هستند كه كتابهايی را حمل می‌كند، (آن را بر دوش می‌كشد اما چيزی از آن نمی‌فهمد) !

گفته اند: وقتی اين مثلها، افسانه‌ها و اسطوره‌ها در قرآن آمده است، از كجا كه ساير مطالب قرآن، از جمله خدا، قيامت، وحی، بهشت و جهنم نيزاسطوره و افسانه نباشند!

اين سخنان واهی و بی مبنا و الحادی را در قالب مقالات و نوشته هايی در اختيار دانشجويان دانشگاههای سراسر كشور قرار می‌دهند، تا به آنان گوشزد كنند قرآن سراسر افسانه و اسطوره پردازی است.

حتّی اين گستاخی‌ها را به آنجا رسانده‌اند كه دانشجويی در مقاله خودْ برداشت رمانتيكی از داستان حضرت يوسف در قرآن ارائه می‌دهد و آن داستان را در قالب رمانی خيالی مطرح می‌سازد و سپس آن را مورد نقد ادبی قرار می‌دهد و اشكالاتی را بر آن وارد می‌سازد. سپس نقد ادبی رمان حضرت يوسف را سر كلاس درس در حضور استاد می‌خواند و استاد نيز اشكالات جديدی بر آن داستان وارد می‌كند و نتيجه می‌گيرند كه نويسنده داستان و رمان حضرت يوسف اديب ماهری نبوده است و آن رمان را ناشيانه نوشته است!

11ـ دليل واهی نسبی گرايان بر واقع نما نبودن زبان قرآن

متأسفانه در پرتو آزادی بيان و مطبوعات و فضای باز سياسی كه در دانشگاهها و ساير مراكز وجود دارد و نيز به دليل ضعف فرهنگی آموزشگاههای رسمی و غير رسمی ما و نيز به دليل كوتاهی‌ها و بی توجهی هايی كه برنامه ريزان نظام آموزش و پرورشی ما، بخصوص در سطح دانشگاهها، در دوران پس از انقلاب داشته‌اند و هنوز هم اين كوتاهی‌ها تداوم دارد، تبليغات مسموم و گسترده‌ای عليه آموزه‌های دينی و ارزشهای اسلامی انجام می‌گيرد و كار به جايی رسيده است كه سؤال روز برخی از دانشجويان اين است كه وقتی در قرآن اسطوره ها، داستانها و استعارات و كناياتی آمده است كه معنای حقيقی آنها مراد نيست و معنای مجازی آنها اراده شده است، از كجا كه ساير مطالب قرآنی چنين نباشد؟

شايد از كلماتی چون خدا، وحی و قيامت نيز معنای مجازی و غير واقعی و غير حقيقی اراده شده باشد؟

1ـ جمعه/ 5.

آری دستاورد تئوری هايی چون نسبيّت معرفت و سمبليك بودن زبان دين و تفسير هرمنوتيك متون دينی حملات سيل آسا به ارزشها و اعتقادات ريشه دار و والايی است كه در گذر تاريخ به فرهنگ و جامعه ما غنا و عظمت بخشيده است و افتخارات ديروز و امروز ملّت ما در پرتو همين ارزشها و اعتقادات اصيل اسلامی پديد آمده‌اند و مسؤوليت پاسداری از امانت همه انبيا و اوليای خدا را به عهده گرفته اند.

در پرتو چنان نسبيّت‌گرايی و شكاكيّت است كه می‌گويند، كسی نبايد رأی و نظر خود را مطلق بداند و بايد به قرائت‌های مختلف از دين احترام نهاد و چون بيان و زبان قرآن واقع نما نيست و سمبليك است، هر كسی می‌تواند تفسير و قرائت مستقلّی از آيات قرآن داشته باشد. سخن ما اين است كه آنان به اين بهانه كه در قرآن مثلها، استعارات و داستانهايی ذكر شده، ادّعا می‌كنند كه اصلا قرآن درصدد بيان حقايق و واقعيت‌ها نيست و تنها درصدد ارائه يك سلسله افسانه‌ها و سخنان كنايی و استعارات می‌باشد.

آيا اگر در كتاب، مقاله و نوشته‌ای شعری و مَثَلی نيز ذكر شده بود، بايد آن كتاب را به عنوان كتاب شعر و مَثَل معرفی كرد؟ اگر گوينده‌ای در لابلای سخنان خود لطيفه و طنزی گفت، آيا بايد همه سخنان او را فكاهی و طنزآميز معرفی كرد؟

اگر كسی به مناسبتی در سخنان خود از مثل، شعر، استعاره، تشبيه و تعبير كنايی و مجازی استفاده می‌كند، به آن معنا نيست كه همه سخنان او شعر، اسطوره و مجموعه‌ای از استعارات و امثال و كنايات و تشبيهات است.

در اين صورت، هيچ نويسنده‌ای حق ندارد در كتاب علمی خود مثل، شعر و طنز ادبی ذكر كند والاّ كتاب او كتاب اشعار و طنز معرفی می‌شود. اگر خداوند در قرآن مَثَلی ذكر كرده است، آيا بايد اين سخن خداوند: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ...»1 را نيز افسانه و مَثَل تلقی كنيم؟ آيا اين فرموده خداوند: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ...»2[ و ما قرآن را بحق نازل كرديم و بحق نازل شد.] شعر و افسانه است؟

از جمله مستندات و دلايلی كه برای اعتبار نظريه هرمنوتيك و تأويل و تفسير متون ذكر می‌كنند اين است كه مسلمانان، در طول تاريخ، دست به تأويلات و تفسيراتی زده‌اند و عرفا كتابهايی در باب تأويل و تفسير نوشته اند؛ معلوم می‌شود كه قرآن نيز تأويلات گوناگونی دارد.

1ـ مائده/ 27.
2ـ اسراء/ 105.

همان طور كه عرفا تأويلات و تفسيراتی را ذكر كرده اند، ما نيز حق داريم تأويلات و تفسيرات جديدی ذكر كنيم؛ گرچه نتيجه و برايند تأويلات ما كاملا متفاوت و متضاد با تأويلات عرفا باشد.

بعلاوه، در روايات نيز به وجود تأويلات و بطون قرآن اشاره شده كه برخلاف معنايی است كه ظاهر آيات اقتضا می‌كند، و وجود بطنها و تأويلهای مختلف برای قرآن دليل آن است كه تفسيرها و تأويلات گونه گونی می‌توان برای آيات ارائه كرد؛ ما نيز به اين كار دست می‌زنيم و چون نمی‌توان تشخيص داد كه كدام تأويل صحيح و كدام تأويل نادرست است بايد همه آنها را معتبر بدانيم!

می‌گوييم: بله قرآن نيز بر وجود آيات متشابه و لزوم تفسير آنها بر اساس محكمات آيات اشاره دارد. در رواياتی نيز آمده است كه قرآن دارای بطون و لايه‌های گوناگونی است، اما در هيچ كجا نيامده است كه ظاهر آيات و كلمات و الفاظ حجّيت ندارند و حقايقی را برای ما آشكار نمی‌سازند.

فرق است بين اين‌كه بگوييم علاوه بر ظاهر آيات و اعتبار آنها، مطالب عميق تری در قرآن وجود دارد به نام بطون و تأويلات آيات، با اين‌كه ادعا شود كه اصلا ظواهر آيات اعتبار ندارند و تنها تاويلات و برداشت هايی كه ما می‌توانيم از آيات داشته باشيم معتبرند، آن هم برداشت‌ها و تأويلاتی كه بر اساس ذهنيّات تأويل كننده به دست می‌آيند و زاييده ذهن او هستند.

بدين ترتيب تأويلات متكثّر و متفاوت و متضادی به عنوان قرائت‌های گوناگون از دين معرفی می‌شوند و از ما می‌خواهند كه به آنها احترام بگذاريم!

12ـ اظهار نگرانی حضرت علی(عليه السلام) از نابسامانی‌های فرهنگی و تحريف دين

در پايان بحث خود لازم می‌دانم كه اشاره‌ای داشته باشم به كلمات نورانی امير مؤمنان، علی(عليه السلام)درباره شبهات و انحرافاتی كه پس از رسول خدا(صلی الله عليه وآله) در دين ايجاد شد و نتايج شوم و تأسّف باری در پی داشت. چنانكه همه می‌دانيم، حكومت امير مؤمنان پس از 25 سال از رحلت پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) بر پا گرديد و هنوز بودند كسانی كه تفسير و شأن نزول آيات قرآن را از زبان رسول خدا شنيده بودند و صحنه هايی كه آيات بر پيامبر نازل شده بود را به چشم خود ديده بودند؛ چون هنوز زمان چندانی از نزول قرآن نگذشته بود.

اما منافقان، دشمنان و كسانی كه با اقيانوس بی كران معارف اهل بيت بيگانه بودند و نيز هوی پرستان و جاه طلبان تحريفات و شبهاتی را در دين وارد كردند كه در نتيجه، موجب انحراف اسلام گرديد و كار به برادر كشی و مسلمان كشی انجاميد. حضرت می‌فرمايند:

«وَ لكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی الاِْسْلاَمِ عَلی مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الاِْعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّاْوِيِل...»1

ولی امروز با برادران مسلمان خود می‌جنگيم، كه دودلی و كجی و اشتباه و تأويل در اسلامشان راه يافته است.

همين شبهات و انحرافاتی كه امروزه با روش‌های علمی مطرح می‌شوند و نظام‌مند شده اند، در زمان حضرت علی(عليه السلام) كار را به جايی رساند كه مسلمانان رودرروی هم قرار گرفتند و در جنگ جمل و نهروان عده‌ای بر اثر پذيرش شبهات و تأويلات انحرافی در مقابل مفسر راستين قرآن، علی(عليه السلام)ايستادند و در نتيجه عده زيادی كشته شدند.

درخطبه 17 به خداوند از گمراهی و جهالت مردم شكايت كرده می‌فرمايد:
«إِلَی اللَّهِ أَشْكُوا مِنْ مَعْشَر يَعِيشُونَ جُهَّالا وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلا، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلی ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لاَ عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ.»2

به خدا شكايت می‌كنم از مردمی كه عمر خود را به نادانی سپری می‌سازند و با گمراهی از اين دنيا رخت بر می‌بندند. كالايی خوارتر و بی مقدارتر از كتاب خدا نزد آنان نيست، اگر آن را چنانكه بايد خوانده شود و تغييری در آن داده نشود، و متاعی پر سودتر و گران بهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معنای خويش برگردانند و در آن تغييراتی ايجاد كنند؛ و نزد ايشان چيزی زشت‌تر از معروف و نيكوتر از منكر نيست.

اين گله و شكوه حضرت در زمانی است كه هنوز بيش از 25 سال از رحلت پيامبر نگذشته است، امّا انحرافات و بدعت‌ها و شبهات چنان ضربه‌ای بر دين وارد ساخته بود كه حضرت در اوج تنهايی و بی توجهی مردم به سخنان هدايت بخش او دست به سوی آسمان بلند می‌كند و درد و اندوه خود را با خدا باز می‌گويد.

1ـ نهج البلاغه، خطبه 122.
2ـ همان، خطبه 17.

شبيه سخنان فوق را در خطبه 147 نيز می‌فرمايد:

«وَ إِنَّهُ سَيَأْتِی عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَیْءٌ أَخْفی مِنَ الْحَقِّ وَ لاَ أَظْهَرُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لاَ أَكْثَرُ مِنَ الْكَذِبِ عَلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ لاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لاَ فِی الْبِلاَدِ شَیْءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ...»

زود است كه پس از من بر شما روزگاری آيد كه چيزی پنهان‌تر از حق و آشكارتر از باطل نباشد و نيز چيزی از دروغ بستن بر خدا و رسول او بيشتر نباشد و نزد مردم آن زمان، كالايی كسادتر و بی قدرتر از قرآن كه از روی حق خوانده (و بدرستی تفسير و تأويل آن بيان) شود نيست، و نه رواج‌تر و پر سودتر از قرآن آنگاه كه در آن تحريف و تغيير دهند؛ و در شهرها چيزی زشت‌تر از كار شايسته و زيباتر از كار بد نمی‌باشد.

در ادامه می‌فرمايند:
«حاملان كتاب خدا آن را واگذارند، و حافظانش آن را به فراموشی بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و اهل آن از جمع مردمان دورند و رانده و مهجور، هر دو با هم در يك راه روانند و در بين مردم احترامیو پناهی ندارند.

پس در آن زمان قرآن و اهل قرآن در بين مردم هستند امّا با آنها نمی‌باشند، زيرا ضلالت و گمراهی با هدايت و رستگاری سازگاری ندارد؛ گر چه با هم گرد آيند. پس آن مردم در جدايی متّفق‌اند و از جمع گريزان، گويی آنان پيشوای قرآن اند، نه قرآن پيشوای آنان.

پس جز نامی از قرآن نزدشان نماند و نشناسند جز خط و نوشته آن؛ و از پيش چه كيفر و عذابی كه بر نيكان روا نداشته‌اند و سخن راستشان دروغ بر خدا خواندند و كار نيك را پاداش بد دادند.»

سپس می‌فرمايند:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذِی تَرَكَهُ وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتّی تَعْرِفُوا الَّذِی نَبَذَهُ...»

و بدانيد كه تا واگذارنده رستگاری را نشناسيد، رستگاری را نخواهيد شناخت و تا شكننده پيمان و عهد با قرآن را نشناسيد، با قرآن عهد و ميثاق نخواهيد بست و هرگز به قرآن چنگ نخواهيد زد، تا كسی را كه آن را واگذارده و دور انداخته بشناسيد.»

در پايان خطبه می‌فرمايند:
«پس رستگاری و وفای به عهد و ميثاق با قرآن را از اهل آن (خاندان پيامبر) در خواست كنيد، زيرا
ايشان زنده دارنده علم و دانش و ميراننده جهل و نادانی هستند. آنان كه حكمشان شما را از دانش آنها خبر دهد و خاموشی آنها از گفتارشان و نهان آنها از ظاهرشان پديدار شود.

نه با دين مخالفت دارند و نه در آن با يكديگر اختلاف دارند. پس دين در بين آنها گواهی است راستگو و خاموشی است گويا.»

ملاحظه می‌شود كه حضرت پس از هشدارهايی كه می‌دهند، در پايان از مردم می‌خواهند كه تنها دين را از مسير اهل بيت بشناسند، چون تنها برداشت و تفسير آنها از قرآن و دين، صحيح و حق است و ساير برداشت‌ها باطل و بيگانه با دين و قرآن و رهزن پويندگان راه خدا و جويندگان حق و حقيقت است و فرجامی جز گمراهی و سيه روزی نخواهد داشت.

بنابراين، از ديدگاه حضرت پذيرفته نيست كه هر كسی از پيش خود برداشت و قرائتی از دين داشته باشد و در عين حال همه اين قرائت‌ها صحيح و درست باشد، چون مطابق با سليقه افراد است. مگر در دين نيز می‌شود اعمال سليقه كرد؟ بايد تفسير صحيح دين را از اهل بيت بخواهيم، نه اين‌كه با اِعمال سليقه باعث انحراف در دين و گمراهی خود و مردم شويم.

13ـ لزوم طرد سلايق شخصی از ساحت دين

برخی به ما می‌گويند سليقه خود را بر ديگران تحميل نكنيد، اصلا مگر دين هم امری سليقه‌ای است و حد و حدود آن و تفسير آن با سليقه افراد مشخص می‌شود؟ سليقه مربوط به شيوه‌ها و روش هايی است كه انسانها در زندگی عادی خود دارند؛ مثل سليقه‌ای كه افراد در انتخاب جنس و رنگ لباس دارند، در اينجا كسی نبايد سليقه خود را بر ديگران تحميل كند.

اما اعتقادات سليقه بردار نيست كه كسی بگويد سليقه من اين است كه خدا يكی است و آن يكی، العياذ بالله، بگويد سليقه من اين است كه چندين خدا داريم همچنين شريعت و احكام الهی تابع سليقه‌ها و خواست‌های مردم نيست تا ما بگوييم بايد اين سليقه‌ها را تحمّل كرد و كسی نبايد سليقه ديگران را رد كند و در پی تحميل خواست و سليقه خود باشد.

پس مباحث اعتقادی، ضروريات اسلام، احكام اسلام، باورها و ارزشهای الهی سليقه بردار نيستند و در مورد آنها همه سليقه‌ها را بايد كنار گذاشت.

حاصل اين‌كه شعار مطلق نكردن رأی و نظر فقط در ارتباط با مسائل فرعی و ظنّی دين صحيح است. در آنجا نيز نظر كسانی پذيرفته است كه با پشتوانه و اندوخته فراوان علمی و آشنايی با دين و اجتهاد در مسائل دينی و فقهی و با اتخاذ روش صحيح اجتهادی و متد قابل قبول به استنباط می‌پردازند و فتوا و رأی خود را استخراج و بيان می‌كنند.

اصطلاحاً از كسی كه چنين شايستگی‌ای داشته باشد، به «فقيه» تعبير می‌شود و اينجاست كه گفته می‌شود كه نبايد فقيهی رأی و فتوای خود را بر فقيه ديگر تحميل كند. مسلماً دو فقيه اختلاف فتوا دارند و هيچ‌گاه يكی از آنها درصدد بر نمی‌آيد فتوای خود را بر ديگری تحميل كند.

اما در اعتقادات، اصول و قطعيّات اسلام نبايد انسان سليقه و نظر خود را اعمال كند. در اينجا تنها همان چيزی صحيح است كه 1400 سال پيش پيامبر و سپس ائمه اطهار، صلوات الله عليهم اجمعين، فرموده‌اند و همه علما و فقها نيز بر آن اتفاق داشته‌اند و در باب قطعيّات اسلام هر قرائتی جز قرائت پيامبر و ائمه اطهار ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ باطل است، و به هيچوجه پذيرفتنی نيست كه كسی بگويد من قرائت جديدی از دين دارم و در واقع چنين اظهاراتی از مصاديق بارز بدعت‌گذاری در دين است كه اسلام شناسان راستين بايد با جدّيت با آن مبارزه كنند تا مشمول لعن و نفرين خدا و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نگردند.

واژه نامه و فهرست موضوعی
آزادی 40، 77، 177، 192، 212، 218، 219، 220، 235، 244
آزادی اجتماعی 196، 197
آزادی انسان 11، 39، 182، 184، 185، 187، 195، 202
آزادی بی حد و مرز 79
آزادی تكوينی 178، 179، 181
آزادی ديگران 41
آزادی سياسی 196، 197
آزادی غربی 220
آزادی فردی 82
آزادی مشروط 237
آزادی مشروع 73، 237، 244
آزادی مطلق 187، 188، 189، 192، 237، 238
آزادی‌های معقول 86
آنارشيست 11، 28
اجازه خداوند 41
اجرای احكام 238
اجرای احكام اسلامی 100، 115
اجرای احكام الهی 200
اجرای حدود 100
اجرای قانون 15، 16، 24، 35، 40، 99، 135، 190
اجرای قانون اساسی 99
اجرای قوانين 32، 33، 44، 60، 73، 74، 75، 81، 82، 85، 96، 99، 115، 122، 189، 191، 199، 200
اجرای مصالح جامعه اسلامی 103
اجرای مقررات دولتی 111
احزاب سوسياليستی 65، 67
احزاب سوسيال دموكرات 67
احكام اجتماعی اسلام 63، 150، 154
احكام الزامی 155
احكام امضايی 140
احكام اوليه 161، 162، 163
احكام تأسيسی 140
احكام ثابت 104، 150، 151، 159، 160، 164
احكام ثانويه 148، 161، 162، 163، 164، 257
احكام جزايی 225، 226
احكام حكومتی 106
احكام سلطانی 160، 161
﴿ صفحه 288﴾
احكام سياسی اسلام 154
احكام غير الزامی 155
احكام قضايی 153
احكام قضايی اسلام 152
احكام كيفری 225
احكام متغير 106، 148، 150، 151، 159، 160، 164، 257
اختلاف فتواها 259، 260، 286
اختيار 40، 71، 77
اختيارات حكومتی 101
اداره جامعه 78، 99
اذن الهی 13، 39، 40، 41، 177، 189، 191، 193
اذن ولی فقيه 111
ارائه آموزش‌های عمومی دينی 86
اراده آزاد 71
اراده تشريعی الهی 157
اراده خدا 13
اراده مردم 36، 37
ارزش اخلاقی 52، 90
ارزش مطلق 218، 252، 255، 256
ارزش نسبی 254
ارزش ثابت 256، 257
ارزش‌های اسلامی 23، 75، 83
ارزش‌های انسانی 133
ارزش‌های دينی 52، 236
ارزش‌های غربی 235
ارزش‌های مطلق 254
استبداد دينی 145
استقلال قوا 120، 121، 122، 124
اصل نياز به حكومت 99
اصل همه يا هيچ 96، 97
اقامه شعاير اسلامی 100، 115
اكثريت مردم 37، 96، 97، 107، 193
امنيت 18، 32، 33
امنيت جامعه 239
امنيت خارجی 32، 44
امنيت داخلی 32، 44، 115
امور حكومتی 107
امور اجتماعی 51
امور اخروی 61
امور بين الملل 115
امور حسبيه 108، 110
امور دنيوی 61
امور دينی 61
امور مادی 63
امور معنوی 22، 61، 63
انتخاب آزاد 71، 82
انذار 184، 185
انزوای سياسی تفكر دينی 13
انسان درجه يك 53
انسجام درونی 169، 192، 193
﴿ صفحه 289﴾
انفال 85
انگيزه اخلاقی 28
اوامر و نواهی شرعی 183
اهانت به مقدسات اسلامی 62، 246
اهل بغی 207، 238
بخش خصوصی 68
برقراری امنيت 81
برقراری نظم 81
بغاة 238
بهره برداری از منابع و ثروت‌های عمومی 85
بيمه‌های اجتماعی 49
پوزيتويسم 255
پوزيتويسم اخلاقی 255
پيوستگی قوا 116
تئوری ولايت فقيه 102
تأمين امنيت 18، 20
تأمين امنيت داخلی 99
تأمين بودجه 64، 65
تأمين مصالح جامعه 77
تأمين مصالح معنوی 61
تأمين نيازمندی‌های جامعه 60، 63، 85، 99
تأمين نيازمندی‌های عمومی 44، 45، 46
تجزيه قدرت 120
تداخل قوا 125
تدوين مقررات 59
ترويج شعاير اسلامی 62
تساهل و تسامح 206، 216، 218
تشكيل حكومت 11
تشكيل دولت 11
تشكيل سازمان دفاعی 44
تصدی دولت 51، 66، 67، 68
تعصب دينی 216، 218
تفاوت درجه شهروندان 55
تفكر جامعه گرا 65
تفكر سوسياليستی 65، 67
تفكر كمونيستی 66
تفكر ليبرالی 66
تفكر ماترياليستی 65
تفكر مادی گرايانه 65
تفكيك دين از مسايل اجتماعی 17، 18
تفكيك دين از حكومت 18
تفكيك دين از سياست 61
تفكيك قوا 75، 114، 116، 117، 119، 121، 122، 123، 124، 125، 127، 144، 146، 169
تفكيك كامل وظايف 125
تفكيك وظايف 125
تقسيمات سه گانه قوای حكومتی 122
تقسيم قوا 119، 121، 126
تقسيم كار 120
تقوا 33، 34، 35
﴿ صفحه 290﴾
تقويت توان دفاعی 99
تقيه خوفی 241
تقيه مداراتی 241
توتاليتر 64
تولرانس 242، 244، 245، 275
جامعه مدنی 51، 52، 53، 54، 56، 57، 68، 70
جامعه مدنی اسلامی 56
جايگاه دولت 81، 86، 99
جايگاه قوه مجريه 99
جلوگيری از گسترش جرم 78
جمهوری 103، 104، 145
جمهوری اسلامی 13، 104، 145
جمهوری پارلمانی 104
جمهوری رياستی 104
جهاد 219، 223، 224، 238
حاكميت مردم 236
حاكميت خدا 156، 191
حاكميت غير خدا 13
حاكميت معصوم 96، 137
حداقل دخالت دولت 66، 67
حداكثر آزادی 69
حداكثر دخالت دولت 66، 67
حزب كارگر 67
حفظ آزادی 83
حفظ آزادی‌های فردی 18
حفظ امنيت 45، 66، 150، 226، 238
حفظ شعاير اسلامی 86
حق اجرای قوانين 191
حق حاكميت 197
حق حكومت 197، 200، 201
حق قانونگذاری 111، 191
حق ولايت 200
حكم ارشادی 157
حكم امضايی 140
حكم تأسيسی 140
حكم تعبدی 157
حكومت 11، 16، 17، 18، 25، 31، 35، 37، 40، 101، 102، 105، 111، 114، 143
حكومت آريستوكراسی 103
حكومت اسلامی 15، 51، 96، 103، 104، 105، 113، 119، 127، 139، 143، 146، 147، 207
حكومت اليگارشی 103
حكومت انبيا 95
حكومت پليسی 68
حكومت جهانی 148
حكومت حق 111
حكومت سلطنتی 103
حكومت صالح 16
حكومت طاغوت 111
حكومت مردم سالاری 191
﴿ صفحه 291﴾
حكومت‌های ابتدايی 24
حكومت‌های توتاليتر 48
حكومت‌های قبيله‌ای 24
حكومت‌های صالح 16
حكومت‌های متمركز دولتی 48
حكومت‌های يك بعدنگر 12
خدمات رايگان بيمه‌های درمانی 49
خشونت 83، 84، 150، 204، 205، 206، 208، 209، 210، 211، 214، 216، 217، 218، 219، 222، 223، 238، 239، 240، 241، 242، 243، 244، 245، 246
خمس 82
خواست اكثريت مردم 98
خواست مردم 36، 151، 236، 255
خير اخلاقی 90
دخالت دولت 67، 68، 69، 70
دخالت قوا 124، 168
درجه بندی شهروندان 55
دستگاه دادرسی 74
دستگاه قضاييه 74، 122
دستگاه‌های انتظامی 33، 68، 74
دموكراتيك 120
دموكراسی 36، 38، 103، 104، 116، 122، 123، 177، 189، 190، 191، 192، 197، 198، 199، 212، 213، 235، 236
دموكراسی غربی 96
دموكراسی ليبرال 143
دنيوی بودن حكومت 148
دولت 16، 20، 28، 30، 32، 45، 59، 61، 63، 64، 65، 66، 67، 71، 190
دولت اسلامی 20، 24، 51، 62، 69، 81، 82، 103، 241
دولت در دولت 107، 108
دولت سكولار 81
دولت لائيك 81
دولت‌های غير دينی 61
رئيس جمهور 146، 166
رئيس حكومت 137
رأی اكثريت 40، 190
رأی مردم 38، 41، 190، 191، 192، 193
ربوبيت تشريعی 113، 189
ربوبيت تكوينی 112، 113
رژيم رياستی 116
رژيم سلطنتی 36
رژيم سوسياليستی 48
رژيم كمونيستی 48
رشد اخلاقی 17، 31، 68
رشد فضايل انسانی 20
رشد معنوی 18، 20
رعايت عدالت اجتماعی 96
رنسانس 17، 256، 266
رويكرد اسلام در ارزش‌گذاری 91
﴿ صفحه 292﴾
رويكرد اسلام در وضع تكاليف 91
رياست جمهوری 144، 146
زبان اسطوره 265، 266، 268، 269، 274
زبان دين 264، 265، 266، 268، 272، 273، 274، 276، 279، 280، 281
زبان شعر 265، 273
زبان عرفان 266
زبان علم 268
زبان قرآن 248، 249، 271، 272، 279، 280، 281
زبان‌های غيرواقع نما 263، 265، 266، 268، 274
زبان‌های واقع نما 263، 266، 271، 272
زندگی آخرت 133، 134
زندگی اجتماعی 11، 31، 65، 67، 133، 192، 196
ساختار ثابت حكومت 146
ساختار حكومت 104، 146، 147، 148، 149، 159، 164، 165
سكولاريزم 41
سلب آزادی 40، 195
سلطنت مشروطه 104
سلمان رشدی 229، 230، 246، 261
سوسياليستی 21
سياست‌گذاری كلان 51
سيستم پادشاهی 36
سيستم سلطنتی 36
سيستم‌های حكومتی كلان 11
شايستگی رهبری 172
شأن دولت 75
شرايط زمامداری 89
شرايط مجری 86
شعاير اسلامی 61، 62، 63
شعاير الهی 63
شك گرايی 249
شكل حكومت 143، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 154
شناخت قانون 24، 87
شورای عالی اقتصاد 125
شورای عالی امنيت ملی 125
شورای عالی انقلاب فرهنگی 125
شورای نگهبان 161
شهروند درجه دو 56
شيوه اجرای قوانين 81، 85
شيوه متمركز دولتی 70، 71
صلاحيت مديريت 137
صلاحيت‌های اخلاقی 33، 34، 35، 78، 88، 89، 128، 135
صلاحيت‌های علمی 135
ضامن اجرا 16، 24، 31، 61، 79
ضامن اجرای بيرونی 182
ضامن اجرای درونی 171
﴿ صفحه 293﴾
ضامن اجرايی 41، 184
ضرورت حكومت 11، 16، 28، 196
ضرورت دولت 11، 43، 45، 46، 59، 288
ضمانت اجرای احكام اجتماعی 75، 192
ضمانت اجرای درونی 170
ضمانت اجرای بيرونی 170
ضمانت اجرای قوانين 73، 75، 81
ضمانت اجرايی 26، 31، 43، 45، 59، 63، 188، 337
ضمانت قوانين 32، 63
طرح ايده آل حكومت 94
عدالت اجتماعی 96
عقل عملی 180، 181، 183
عقل منفصل 200
علم تفسير متون 264
غيرت دينی 206
فساد اجتماعی 29
فضايل اخلاقی 17، 18
فضايل انسانی 17، 20
فضايل معنوی 20
فعاليت‌های اقتصادی 48، 79
فعاليت‌های بازرگانی 48
فعاليت‌های تجاری 48
فقيه جامع الشرايط 96، 114
فلسفه وجودی دولت 86
قانون اساسی 13، 237
قانونگذاری 15، 75، 111، 115، 122، 125، 159
قبض و بسط شريعت 248، 259
قدرت 24، 31، 32، 35
قدرت اجتماعی 35
قدرت اجرايی 35، 38، 123
قرائت جديد 286
قرائت دين 248، 285
قرائت‌های گوناگون 282
قرائت‌های مختلف 260، 261، 263، 264، 276
قرائت‌های مستقل 275
قرائت‌های نسبی 258
قرب الهی 12
قرب به خدا 19
قضاوت 122، 153
قوانين اسلامی 69، 104، 159، 207
قوانين اجتماعی اسلام 63
قوانين تغييرپذير 164
قوانين جزايی 225، 227
قوانين جزايی اسلام 69
قوانين عمومی 191
قوانين كيفری 168
قوانين مصوب 159
قوانين موضوعه 160
قوای حكومتی 115
﴿ صفحه 294﴾
قوای سه گانه 123
قوه قضاييه 74، 120، 121، 122، 123، 125، 126، 128، 144، 164
قوه قهريه 25، 29، 30، 32، 33، 39، 40، 74، 76، 77، 79، 189، 191، 207، 237، 238
قوه مجريه 15، 24، 37، 39، 43، 45، 60، 74، 75، 76، 116، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 126، 128، 144، 164، 165، 166، 167، 169، 188، 237
قوه مجريه اسلام 15، 39، 120
قوه مقننه 59، 74، 120، 121، 122، 123، 125، 144، 164، 165، 166، 167
كارگزاران 35
كاهش مشاركت مردم 51
كشورهای كمونيستی 65، 66
كشورهای سرمايه داری 65
كشورهای سوسياليستی 65، 69
كشورهای فاشيستی 68
كشورهای ليبرال 66، 67
كشورهای ماركسيستی 68
كشورهای بلوك شرق 48
كنترل درونی 171
گرايش سوسياليستی 67
گرايش ليبرال 67
گسترش بخش دولتی 71
لائيك 60، 61
ليبرال 22، 64
ليبرالی 21، 23
ليبراليسم 22، 244
ماركسيستی 21، 22
ماليات اسلامی 82
مبادلات تجاری كلان 48
مبارزه با مفاسد اخلاقی 80
متصدی اجرا 63
متصدی اجرای قانون 35
مجازات 69، 187، 188، 189، 198، 211، 238، 239
مجری قانون 34، 37، 39، 87، 88، 135، 177، 189
مديريت جامعه 96
مديريت حكومت اسلامی 15
مديريت كلان جامعه 102
مراكز عام المنفعه 49
مردم 28، 36، 68، 70، 79، 145، 189، 241
مردم سالاری 177
مسايل اجتماعی 70، 155
مسايل اخروی 133
مسايل اخلاقی 17، 19
مسايل بين المللی 29
مسايل حكومت 17، 148، 149
مسايل دنيوی 133
مشاركت مردم 37، 38
﴿ صفحه 295﴾
مشروطه غربی 236
مشروطه مطلقه 236
مشروطيت 143، 235
مشروعيت 13، 35، 36، 38، 39، 40، 111، 145، 160، 170، 197، 200، 201، 209
مشروعيت اجتماعی 26
مشروعيت اجرا 190
مشروعيت حكومت 35، 38، 41
مشروعيت دموكراسی 200
مصالح اجتماعی 73، 75، 84
مصالح اخروی 75، 133، 134، 135
مصالح جامعه اسلامی 103
مصالح جامعه 16، 34، 79، 80، 87، 137، 201، 245
مصالح دنيوی 75، 133، 134، 135
مصالح مادی 16، 19، 20، 23، 75، 83، 133، 134
مصالح معنوی 17، 18، 19، 20، 22، 61، 75، 81، 83، 133، 134
مصالح واقعی 12، 151، 173
نظام‌های دموكراسی 199
معرفت مطلق 248
معرفت نسبی 248
معيار صلاحيت 89
معيار قانون 75
مفاهيم ارزشی 253، 254، 256
مفسد فی الارض 237، 238، 239، 240
مقام رهبری 128
مقبوليت 38
مقبوليت اجتماعی 26
مقبوليت عمومی 26
مقبوليت مردمی 25، 38، 97
ملاك اسلامی بودن نظام 146
ملاك مشروعيت 36، 38، 40
ملاك مشروعيت قوه مجريه 40
منافع جامعه 137
منافع دنيوی 133
منافع شخصی 88
منافع فرد 67، 96
منافع گروهی 96
منافع مادی 133
منافع واقعی 12
موازين اسلامی 173
نيازهای متغير جامعه 160
نيروی نظامی 33
نسبی انگاری ارزش‌ها 247
نسبيت ارزش‌ها 250، 252، 254
نسبيت معرفت 248، 249، 250، 257، 259، 264، 273، 276
نسبيت معرفت دينی 257
نسبی گرايی 257، 281
نظارت بر دستگاه‌های خصوصی 67
﴿ صفحه 296﴾
نظارت بر فعاليت‌های اقتصادی 115
نظارت در اجرا 63، 65
نظام اسلامی 61، 86، 193، 216
نظام لائيك 75
نظام پارلمانی 116، 123، 143، 167
نظام حكومت اسلامی 83
نظام دموكراتيك 166، 169، 192
نظام دموكراسی 192، 198، 199، 200
نظام رياستی 116، 123
نظام كمونيستی 66
نظام ولايت فقيه 96
نظام‌های مردم سالاری 192
نظريه ولايت فقيه 38، 41
نظريه همه يا هيچ 92، 93
نقش دولت 67
نگرش اسلامی 70
نياز به حكومت 29، 99
نيازمندی‌های جامعه 70، 71، 102، 115
نيازمندی‌های عمومی 51، 59
نيازمندی‌های مادی 61، 68
نيازهای اجتماعی 50
وجدان 180، 181، 182، 183
وحدت قوا 166، 168
وحدت نظام 127
وضع قوانين 73، 75، 199
وظايف حكومت 17، 19، 99
وظايف دولت 43، 44، 47، 60، 63، 79، 80، 86
وظيفه دولت 60، 65
وظيفه دولت اسلامی 61، 62، 65، 86، 100، 189
ولايت 13، 101، 102
ولايت فقيه 13، 103، 106، 127، 145، 160، 168، 169
ولايت مطلقه 101، 102، 103، 110
ولايت مطلقه فقيه 109، 110، 111
ولايت مقيده 108، 109
ولی امر 102، 103، 148، 160، 162، 163، 164
ولی فقيه 106، 111، 113، 145، 146، 151، 162، 168، 209
ولی فقيه جامع الشرايط 98، 114
هدف حكومت 18، 20
هدف دولت 19
هدف قانون 16، 19، 86
هدف قوه مجريه 20
هدف حكومت اسلامی 23
هرم حكومت 126، 140، 164
هرم قدرت 115، 121، 127، 137، 146، 165
هرمنوتيك 264، 276، 277، 278، 280
هماهنگی قوا 167، 168

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

دوری از فساد
قرآن : ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ   (سوره روم ، آیه 41)ترجمه: فساد و پریشانی به کرده بد خود مردم در همه برّ و بحر زمین پدید آمد تا خدا هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که (از گنه پشیمان شده و به درگاه خدا) باز گردند.حدیث: امام صادق(ع) : سياتي علي النّاس زمان لا ينال الملك فيه الّا بالقتل و التّجبّر و لا الغني الّا بالغصب و البخل و لا المحبّه الّا باستخراج الدّين و اتباع الهوي؛... (اصول کافی ، ج2 - ص 91)ترجمه: به زودي زماني فرا مي رسد كه در آن به سلطنت رسيدن ممكن نيست، مگر با ...

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید