به نظر میرسد علت اصلی کم شدن حساسیت حاکمیت و مردم به فریضه امربهمعروف و نهی از منکر گسترش فرهنگ تساهل و تسامح غربی است چگونه می شود جلو گسترش این فرهنگ را گرفت؟
امربهمعروف و نهی از منکر آنگونه که انتظار میرفت، در جامعه ما اجرایی نشد؛ نه از سوی دولت اقدامات در حد مطلوب صورت گرفت، نه از جانب نهادهای مردمی و نه تکتک افراد در حد توانشان به این فریضه اقدام کردند. علت این سستی و تنبلی یا بیتفاوتی و سهلانگاری در یک نکته و در عواملی محدود خلاصه نمی شود. زمینهها و علل بسیاری موجب شد که این مسأله به این صورت درآید.
روزهای نخستین انقلاب این انگیزه در دل همه طرفداران انقلاب بود که برای اجراییشدن یکایک قوانین اسلام تلاش کنند، هزینه کنند، وقت بگذارند و فداکاری کنند. تقریباً همهی کسانی که به جمهوری اسلامی "آری" گفته بودند، این امید را داشتند که کمکم قوانین اسلام اجرایی شود؛ از مصادیقی که در اسلام "منکر" معرفی شده، جلوگیری خواهد شد و اهداف و آرمانهای اسلامی تحقق خواهد یافت. حال پرسش این است: چرا این قوانین اقامه نشد؟ و طبعاً مهمترین ضامن اقامه قوانین اسلام امربهمعروف و نهیازمنکر است. این مسأله علل بسیاری دارد که به برخی اشاره میشود: در بعد تاریخی، به ضعف شناخت عمومی از معروفها و منکرها برمی گردد و قدری هم به بیاعتقادی کسانی که در اوایل کار و طلیعة پیروزی انقلاب زمام امور را در دست گرفتند؛ چون از اسلام شناخت کافی نداشتند و به همه ابعاد آن اعتقاد نداشتند؛ برخی از ویژگیهای مثبت اسلام را دیده بودند و علاقهمند و شیفتۀ آن شده بودند و از برخی دیگر از قوانین، اندیشهها و مبانی اسلام آگاهی نداشتند! جهتگیری عمومی که امام راحل مشخص کرده بودند، همه را به این باور رسانده بود که نظام مطلوب این چهره نظامی محبوب و ایدهآل است، ولی تلقیهای همسانی از مبانی و اندیشه ها و اهداف امام وجود نداشت. جناحهای مختلفی که بعدها در کشور به وجود آمدند، آن روزها بر محور وحدت بودند. از یکسو اعتماد به امام، از سویی علاقة تاریخی به اسلام و از سوی دیگر ظلم و ستم تاریخ شاهانه، همه را در طلب اسلام متحد کرد؛ اما تلقی واحدی از اسلام در میان نبود. دستهای به دلیل تحجر و گروهی به دلیل التقاط دو بلای بزرگ بودند که همزمان با تولد انقلاب وجود داشت. تفکر التقاطی، اسلام را یا با اندیشة غرب و یا تفکر مارکسیستی آمیخته بود و طبعاً اسلام ناب میبایست میکوشید که این دو زایده را از خود دور کند. حزبالله باید تلاش میکرد که هم گرایش به چپ مارکسیستی را اصلاح کند و هم تداوم تفکر غربزده را کنترل نماید. یک عامل این شرایط، نبود تلقی روشن و شفاف از اسلام ناب بود که هر دو گروه میکوشیدند اسلام را با اندیشة خود هماهنگ کنند. با متلاشی شدن نظام شوروی، چون مرکزیت و پشتیبانی گروه چپ از هم پاشید، نیروهای چپ بهزودی بساط خود را جمع کردند و نتوانستند در برابر تفکر اسلامی به نزاع و ایجاد چالش بپردازند؛ ولی ازآنجاکه غربزدگی همچنان حامی داشت، درگیری اصلی انقلاب هم در عمل با غربزدهها بود؛ زیرا آنها نمایندگان تفکر سرمایهداری و صهیونیستی در ایران بودند که قبل انقلاب حاکم بودند. قدرت نظامی و اقتصادی و رسانه ای را سالیان سال در اختیار داشتند و بعد از پیروزی انقلاب هم از پشتیبانی ایدئولوژیکی خودشان برخوردار بودند؛ بهعلاوه اینکه در نهادهای فرهنگی و رسانهای و مطبوعات سازماندهی شدند. نشریاتی که برای فریب مردم با وجود گرایش به راست، شعار چپگرایانه سر میدادند. این بود که آنها در مجموعه ساختار فرهنگی کشور نفوذ کردند. برای نمونه تلویزیون ما در اوایل انقلاب نهتنها اسلامی نبود، بلکه در اختیار همین غربزدهها بود. نیروهای مذهبی نه از لحاظ فنی آشنایی داشتند، نه از نظر فکری آموزش دیده بودند و نه سازماندهی منظمی برای مقابله با بخش رسانهای دشمن داشتند. همه اینها سبب شد که فعالیت آنها سازمانیافتهتر باشد و با نفوذ در ارکان نظام و پشتیبانی رسانههای خارجی در صدد تضعیف، انحراف و تحریف باورهای دینی برآیند. خلاصه سعی کردند به هر شکلی که میتوانند، اسلام موردنظر امام خمینی رحمهالله را از میدان بیرون کنند: گاه تحریف کردند، گاهی متهم کردند و گاهی در مباحث فرهنگی بهگونهای تصمیم گرفتند که با منافعشان تناسب داشت.
عوامل را باید در این چند گزینه برشمرد: آگاهی نداشتن و آماده نبودن نیروهای مؤمن و انقلابی از یکسو، فعال شدن نیروهای غربزده و پشتیبانی دشمنان از سوی دیگر و اشتغال دلسوزان نظام به امور اجرایی و نداشتن فرصت برای آموزش فکری و فرهنگی جامعه. ما شخصیتهایی مانند شهید مطهری با آن اندیشههای ناب بسیار کم داشتیم، محصولات ناب فرهنگی هم برای فهم عموم طبعاً بسیار کم داشتیم و نیروهای فکری و فرهنگی هم سرگرم امور اجرایی و قانونگذاری و قضاوت شدند. این بود که نتوانستیم به مرزبانی فرهنگی درستی دربارة اندیشههای ناب اسلام بپردازیم. این یک بُعد ماجرا بود، ولی بیش از اینها از همان اول دشمن نقطهضعفی از ما شناسایی کرد که مسألة اقتصاد بود تا بتوانند از این طریق نظام ما را به سمت تباهی و شکست بکشانند. آنها دیدند اگر مستقیم به جنگ فرهنگ بیایند، با منطق و استدلال و عواطف مردمی روبهرو میشوند و شکست میخورند. ازاینرو با به دست گرفتن نهادها و مسئولیتهای سیاسی از یک سو و در اختیار گرفتن امکانات اقتصادی از سوی دیگر به جنگ فرهنگی با نظام آمدند. نکتة مهم اینجاست که ما برای یک شاهد یا امام جماعت "عدالت" را شرط میدانیم، ولی برای رؤسای بانکها آن را شرط نمیدانیم! آیا برای واگذاری بودجههای کلانی مثل تأمین اجتماعی هم عدالت را شرط دانستیم؟! آنها نهادهای اقتصادی ما را در دست گرفتند که طبعاً میتوانست معروف یا منکر را تقویت کند یا آنها را جابهجا کند. درست است که عدهای از مردم بر اساس فکر و فرهنگ حرکت میکنند، ولی بالاخره آنها هم در جامعه نیازهایی دارند که باید تأمین شود. در دوران جنگ امکانات باید صرف جنگ و رزمندگان می شد، اما آن ها برنامهریزی کردند که امکانات اقتصادی کشور در اختیارشان قرار بگیرد و سلطة مجدد بانکها و سیستم ربوی بر کشور شکل گرفت. در حالی که ربا امالفساد است. تا ربا باشد، نه میتوان با بیحجابی و بدحجابی مقابله کرد، نه با ماهواره! سیستم ربوی ساختاری است که برای کار و تولید ارزش قایل نیست و در آن پول بهتنهایی بهطور مضاعف پول تولید میکند. زمانیکه آنها اقتصاد را در اختیار بگیرند، کمکم در سیاست و فرهنگ هم نفوذ می کنند.
تساهل و تسامح می تواند تمام منکرات را گسترش دهد، چه راهکاری برای گسترش نیافتن این فرهنگ پیشنهاد میکنید؟
حرکت گامبهگام غربزدگان دارای ظاهر مذهبی که قانون را عین شرع معرفی میکنند نیز مؤثر است. مشکل اصلی ما این است که مجتهدانی در سطح امام و شهید مطهری نداشتهایم که در اقتصاد تخصص داشته و در مسائل اقتصادی قاطعانه نظر بدهند. در حال حاضر هم فقیه اقتصاددان انگشتشمار داریم. آنها هزاران متخصص غربی تحصیلکرده و آشنا به همۀ زوایا را در تمام ساختار وارد کردند و ما میخواستیم با شماری اندک اقتصاددان اسلامی به جنگ نظام غیرمعقول و غیرمنطقی برویم. در چنین شرایطی روشن است که نمیتوانستیم مقابله کنیم. ما دانش و زبان لازم برای تقابل با نظام سرمایهداری نداریم. در برابر قدرت نظامی دشمن با ایثار و فداکاری جوانانمان و کشته شدن این عزیزان پیروز شدیم، ولی در جنگ اقتصادی با آنها، جوانان ما بهاندازهی کافی با اصول فقهی و اسلامی آشنایی نداشتند و حتی حوزویان ما هم بهقدر کافی با اقتصاد دنیای غرب آشنا نبودند. در جنگ اقتصادی فاقد ارتش و سپاه و بسیج بودیم و نمی توانستیم از زاویة اقتصادی با فرهنگ غرب مبارزه کنیم.
با توجه به اینکه میخواهیم به راهکارها بپردازیم، چه راهکارهایی پیشنهاد میفرمایید؟
یک راهکار ایجاد "نهاد غربشناسی" در حوزه و دانشگاه است. حوزه و دانشگاه ما ماهیت پلید غرب را نمیشناسند، بلکه زیبایی ظاهری دنیای غرب چنان جلوهگر شده که از شناخت هویت و اهداف کثیف آنها غافل شدهایم. دشمنشناسی ضرورتی اساسی است و در حال حاضر بزرگترین دشمن ما فرهنگ غربی است. ما با دشمنی که نمیشناسیم یا دشمنی که خود را دوست جلوه می دهد، چگونه مقابله کنیم؟! رهبری می گوید: «دست آهنین دشمن را در دستکش مخملین می شناسیم»، اما حوزه و دانشگاه این مشت خشونتگرا را در دستکش زیبا به قدر کافی نمی شناسد. دلیل این سخن یمن و بحرین و سوریه و نیجریه و... است. کسانی که عمری شعار آزادی و استقلال و انسانیت و حقوق بشر دادند، اکنون همگی در برابر فلسطین متحد شدهاند. این هویت واقعی دشمنان اسلام است؛ ولی آنچه از رسانهها و نهادهای بهظاهر حامی حقوق بشر آنها تبلیغ می شود، چیز دیگری است. جامعة ما گاهی فریب تبلیغات آنها را می خورد که هویت واقعی دشمن شناخته نشده است. پیشنهاد میکنم نهادی برای غربشناسی و دشمنشناسی که مبانی فکری آلوده و هویت و انگیزههای غیرانسانی آنها و ساختارهای خائنانهای را که در دنیا به وجود آوردهاند، بازشناسی کند. یکی از این ساختارها سازمان ملل است که به گفته اقبال لاهوری:
من از این بیش ندانم که کفن دزدی چند بهـــر تقسیم قبــور انجمنـی ساختـهاند!
اینها مجموعهای هستند که آدمها را می کشند تا اگر دیگران آنها را دفن کردند، کفن آنها را هم به غارت برند. سازمان ملل کنونی مجموعه ای برای دفاع از امنیت و صلح و عدالت و اخلاق نیست، بلکه ابزار فریبی در دست سرمایهداران بینالمللی است تا از طریق آن به کشورهای دیگر فشار بیاورند که شما برخلاف قوانین جهانی عمل می کنید. در عضویت در این سازمانهای جهانی هم جای تردید هست! اگر همه کشورهای اسلامی بدون حضور کفار، خود مجموعهای تشکیل می دادند، هزار بار جای امیدواری بیشتری بود. البته درصورتی که نوکران غربی آنجا هم رخنه نمی کردند. اصلاً عضویت، همکاری، همفکری و پرداخت بودجه برای اینگونه تشکیلات که در خدمت اهداف غرب است، کاری معقول و مطابق معیارهای مکتبی ما نیست. اگر امام زمان (عج) بیایند، قطعاً به سازمان ملل نماینده نخواهند فرستاد! سازمانی که تصمیم گیران کلان آن نهادهای مبتنی بر کفر و شرک جهانی اند، عضویت در آن چه سودی به حال ما دارد! وقتی با اینها هماهنگ شدیم، بهتدریج معیارهای جهانی مطرح خواهد شد و ناچاریم تبعات آن را بپذیریم. آیا واقعاً بودجه ای که صرف هزینه ورزش می شود، صرف کشاورزی شده است؟!
بله ماهیت غرب را باید بشناسیم و نیز از طریق رسانهها و متون آموزشی ابتدایی تا دانشگاه هویت غرب آموزش داده شود. زمانی که "ویتکنگیها" با آمریکا مبارزه میکردند، به فرزندانشان در آموزش ریاضی می گفتند: "اگر هر ویتکنگ دو آمریکایی را بکشد، حساب کنید چهار ویتکنگی چند آمریکایی را خواهند کشت؟" مبارزه با استکبار را این طور به فرزندانشان آموزش می دادند. غربی ها سالهاست که در برنامهریزی متون آموزشی ما هم نفوذ کردهاند! چندین سال "واحد جمعیت" در کشور ما تدریس میشد؛ آنهم در همه رشتهها! کنترل نسل مسلمانان را اینگونه در دست گرفتند. این مطلب برخلاف مبانی دینی است که بعدها رهبری فرمود: این کار خلاف بوده و باید متوقف میشد. در نظام آموزش عالی، در نظام آموزشوپرورش و متون آموزشی و انتخاب استادان، نفوذ اتفاق افتاده است و سیاست هایشان را از طرق مختلف اعمال کردهاند. نخستین گام شناخت دشمن است. دشمن شماره یک اسلام و مسلمین تفکری است که امروزه به نام سکولار و لائیک شناخته می شود. اینها نهتنها مسلمانان را، بلکه هر جا صلابت، غیرت و احساس مسئولیت در برابر تفکر آنها باشد، آن را به خشونت متهم خواهند کرد. امربهمعروف و نهی از منکر یعنی احساس مسئولیت؛ یعنی مبارزه با حالت بیتفاوتی. غرب، تمام عالم را خنثی میپسندد تا هرطور بخواهد، دیگران را شکل بدهد. میخواهد ادیان، مذاهب و شخصیتها تبدیل به موجوداتی خنثی در برابر ارزشهای آنها شوند. به عبارتی مقلد محض غرب باشند. این ایده با آموزههای دینی، فطرت آدمی و شرافت انسانی سازگار نیست، ولی آنها میدانند برای غارت دنیا باید جهان را خنثی کنند.
دقیقاً همین تعریف تسامح و تساهل است که غرب خواهان آن بوده و تا حدود بسیاری هم نفوذ یافته است. نهادهای سیاستگذار آموزشی و تربیتی برای جلوگیری از این نفوذ و تدوین استراتژی و خطمشیهای لازم چگونه فعال شوند؟
ما در چند چیز کمبود داریم: انقلاب آموزشی در متون، در اساتید و نیز در مواد آموزشی؛ چون بیشترین تأثیر را دو مجموعه دارند: رسانه و نظام آموزشی. اگر این دو اصلاح شوند و خوراک فکری بشر سالم شود، انسان دارای منطق و تفکر الهی با هر انحراف چپ و راستی مقابله میکند. اصلاح گران این دو عرصه خود نباید غربزده باشند. جمعی از معتمدان متفکران اسلامی در وادی علوم انسانی باید در اصلاح این دو مقوله تلاش کنند؛ علوم انسانی مثل اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و سیاست، وگرنه مسائل فنی که مشکل بنیادی برای ما ایجاد نمیکند. برای نمونه فردی مثل آیتالله مصباح یزدی میتواند جریان فکری راه بیندازد. ما چهل، پنجاه نفر نظیر ایشان نیاز داریم تا پس از ساختارسازی و اصلاح سیستم آموزشی، یک نظام آموزشی اسلامی قوی داشته باشیم. این ساختار باید در مجموعۀ نظام و متناسب با سطوح کامل باشد. استادان هم باید طبق همین مبانی قدم بردارند. مسائل مدیریتی و ساختار قانونی هم بحث دیگری است که باید راه کار مناسب آن را نیز یافت. ساختار جاری کشور ما ساختاری اداری است؛ نه انقلابی! ساختار اداری روند روزمرگی دارد، ولی ساختار انقلابی همان است که امام رحمهالله انتظار داشت: انقلاب را در سطح جهانی مطرح کند، مبانی اسلام را در سطح جامعه اجرایی کند و جلو غربزدگی و سیاستهای انحرافی را بگیرد؛ ما به میزان قابل قبول موفق نشدیم! و عامل آن این است که سیاستگذاران ما با معارف اسلام آشنایی کافی نداشتند و از طرفی توطئههای غرب هم مانع شد. اگر ما اسلام و غرب را درست نشناسیم، نتیجه نخواهیم گرفت! اگر اسلام را بشناسیم، ولی غرب را نشناسیم، باز نمیتوانیم مقابله کنیم. اگر غرب را بشناسیم و اسلام را نشناسیم، معیار درستی برای اقدام هوشمندانه نخواهیم داشت. افرادی دارای این دو ویژگی نیاز است که بحمدالله در کشور چنین کسانی وجود دارند؛ هرچند به میزان کافی نیستند. در حال حاضر چنین افرادی هستند، ولی قدرت اجرایی و سیاسی ندارند. طیف مقابل آنها سمتها و جایگاههای رسمی را چنان گرفتهاند که این طیف انقلابی در شوراهای عالی هم در اقلیت قرار میگیرند. در شوراهایی هم که با حمایت رهبری و حوزه حضور می یابند، باز در قیاس با طیف غربگرا در اقلیتند. دغدغۀ اخیر رهبری دربارۀ انقلابی ماندن حوزه و دانشگاه و مجلس و... گواه این واقعیت است که بسیاری از اکثریت قاطع انقلابی که در کشور نیاز داریم نه این که ضدانقلاب بشوند خنثی شدهاند؛ یا به سبب دنیاگرایی و میل به مال و مقام یا به دلیل ناامیدی از تحقق اهداف انقلاب و یا... از اجرای جامع فرهنگ قرآن و اهلبیت علیهمالسلام ناامید شدهاند.
چطور باید این اتفاق رخ بدهد؟ انفعال نهادهای فرهنگی چگونه باید مرتفع شود؟
استانداردهای جهانی را بهقدری بزرگ کردهایم که دانشگاهها و دانش جویان ما خود را با آن معیارها میسنجند. حوزه علمیه هم بهاندازهای دانشگاهی شده است، که خود را با این معیارها می سنجد. سلطۀ استانداردهای غربی بر نظام آموزشی ما باعث شده تکیۀ ما بر موازین و معیارهای غربی باشد. امام خمینی رحمهالله و رهبری این استانداردها را نپذیرفتند. رهبری به صراحت فرمود: من انقلابی هستم! به واقع هم ایشان انقلابی است و به استانداردهای جهانی اعتنایی ندارد. نمونه آن جریانی بود که خواستند به ایشان مدرک دکترا بدهند؛ برای اینکه بفهماند ما وابسته به این القاب و عناوین غربی نیستیم، ضمن احترام به همه متخصصان آن را رد کرد. علامه طباطبایی هم در زمان شاه چنین کاری کرد. میخواستند ایشان را در هاضمه جهانی هضم کنند، اما ایشان نپذیرفت. البته بسیاری پذیرفتند! کسانی میتوانند انقلاب امام را تداوم بخشند که استانداردهای جهانی در پژوهش، آموزش، ارزیابی، روشها و... برایشان وحی منزل نباشد؛ اعتمادشان به قرآن و حدیث قطعی بیش از اعتقاد به آموزههای غربی باشد. برای این کار باید شورای انقلاب فرهنگی و نهادهای برنامهریزی فرهنگی را در حوزه و دانشگاه و رسانهها سامان داد و البته خودشان مرعوب نظام غرب نباشند. افرادی چون آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح یزدی و آقای رحیم پور ازغدی و اشخاصی با فهم و کمالات آیتالله جنتی معدودند؛ کسانی که هم دشمن را خوب بشناسند و هم معارف را. باید با حضور شخصیت های جامع، شورای انقلاب فرهنگی به وجود بیاوریم.
در حوزه فرهنگ عمومی چه راه کاری برای مقابله با فرهنگ تساهل و تسامح وجود دارد؟
کارهای مطلوبی در کشور وجود دارد که باید تقویت شود؛ ازجمله حلقههای صالحین بسیج، اردوهای جهادی طلاب و دانش جویان و... وقتی 14 میلیارد برای یک مربی ارمنی هزینه می شود، چرا برای جوانان مسلمان ما هزینه نشود؟! ما ورزش را بت کردهایم. واجبات کشور و بیماران روی زمینند، ولی برای اعزام شطرنجبازان کشور کمبود بودجه نیست. چند درصد فرصت و بودجۀ صداوسیما برای ورزش صرف می شود؟ آیا ورزش از اقتصاد مهمتر است؟ آیا ورزش از حرفهآموزی که ورزش هم می تواند در کنارش باشد، ضروریتر است؟ آنچنان ورزش بت شده است که علاوه بر مردان زنان را نیز به این وادی کشاندهایم؛ آنهم با ارتباطات خارجی که همۀ اثرپذیری ما از همین جاست. دختران و پسران جوان را بدون تجهیز فکری لازم به بهانه ورزش به اقصی نقاط عالم می فرستیم؛ آن هم تحت نظر مربی خارجی و غیرمسلمان که اگر افتخاری هم باشد، برای مسلمانان نمی ماند. این خود منکری بزرگ است! ما با ورزش کردن مخالف نیستیم، ولی با بودجۀ خودشان باشد؛ نه بیتالمال. "انما الصدقات للفقراء والمساکین وابن السبیل". بودجۀ کشور باید صرف این امور شود؛ نه اعزام شطرنجباز به مسابقات خارج! همیشه هم در ورزشها بداخلاقی صورت می گیرد؛ چون مال آن حرام است. مشکل این است که درصد بالایی از بودجه و نیروی ما بهجای اینکه صرف حرفههای مختلف شود، در ورزش هزینه می شود. میخواهیم فرهنگ عمومی اصلاح شود، ولی متأسفانه در صداوسیما ضد آن عمل می کنیم. انسانهای مغرضی هم نیستند، ولی برآیند مجموعۀ کار این است که اولویتها لحاظ نشده است. ما برای فهم فرهنگ قرآنی بهاندازه کافی هزینه نکردهایم تا جوان ما بداند ولایت کفار و ربا از منکرات بسیار بزرگند. باید متفکران و برجستهترین کارشناسان ما معارف قرآنی را بیان کنند. یک گام، جلسات قرآنی است و گام دیگر هیئات مذهبی. باید با هدایت استادان و بزرگانمان در اسلامشناسی، برای انتقال فرهنگ اسلامی به نسل جوان اعتماد شود. در همین شرایط که مشکلات فراوانی داریم، همانند نیروهای جهادی اوایل انقلاب، جوانان انقلابی و فداکاری هم داریم که آماده اند در صورت حمایتهای لازم، معارف ناب دین را به جهانیان منتقل کنند. البته این کار به هدایت و سازماندهی نیاز دارد و هدایت و سازماندهی نیازمند بودجه است. آیا اکنون بودجه در اختیار کسانی است که خواهان مبانی خالص اسلامی اند یا در دست افرادی خنثی که در مسیر تفکر غربی حرکت می کنند؟! بودجۀ تهاجم فرهنگی را در سال های گذشته به نام بودجۀ فرهنگی ورزشی صرف کردند، ولی "فرهنگی" فراموش شد و بودجه تنها در ورزش هزینه شد.
با فرض این که بودجه مقولۀ فرهنگی تأمین شود، انتقال ارزشها به جوانان چگونه صورت می گیرد؟
جهاد سازندگی در اوایل انقلاب چگونه به وجود آمد؟ یک طلبه یا دانشجو یا کاسب معمولی بازار، سه نفر نیروی متدین و باانگیزۀ مذهبی بودجه در اختیار گرفتند و با اعزام به نقاط مختلف کارهای شگرفی صورت گرفت. باید نیروهای پراکنده در سطح کشور را آموزش بدهیم تا هستههای فرهنگی شکل بگیرد و مثلاً چیزی شبیه "حلقههای صالحین" به وجود بیاید و با حمایتهای لازم به سمت کارهای فرهنگی گام برداریم. ما مساجد و فضاهای فرهنگی و حوزههای علمیه را در اختیارداریم. بسیاری از طلاب جوان و دانشجویان متدین در اختیارداریم که برای این کار مفیدند. فقط باید با برنامهریزی درست حرکت کنند. اشکال کار این است که در دورهای گزینشها بسیار سخت صورت می گرفت و در حال حاضر بهقدری سهل گرفته می شود که هر فردی وارد می شود. در هستههای اصلی این کار افرادی که از اخلاص و آگاهی و حرکت آنها بر اساس مبانی اصیل اسلامی آگاهیم، قرار گیرند و با مشخص شدن منطقهای خاص اقدام عملی صورت پذیرد. به نیروهای سپاه هم نباید اکتفا کرد. آنها می توانند در بحث آموزشهای مقدماتی مفید باشند، ولی اهداف باید بر مبنای استفاده از طلاب و دانشگاهیان و با آماده شدن متون لازم و دورههای آموزشی کوتاهمدت طراحی شود. باید یک "جهاد سازندگی" شبیه اوایل انقلاب شکل بگیرد. با این تفاوت که درگذشته روستاهای ما دستنخورده بود، ولی امروز روستاییان به شهرها آمده اند و تفکر آنها با تفکرات غیرانقلابی آلوده شده است که در برخورد با این طیف باید بهتر و جامعتر فکر کرد.
در حوزۀ قانونگذاری چه راه کاری برای مقابله با گسترش فرهنگ تساهل و تسامح پیشنهاد میشود؟
یکی از راههای بسیار مؤثر همین قانونگذاری است، در حالی که اکنون اثرگذاری ندارد. یکی از مشکلات نحوۀ تصویب لایحۀ بودجه است که شورای نگهبان و مجلس فرصت کافی برای بررسی آن ندارند که این لایحه چه معروف یا منکری را تقویت می کند. توان مجلس در دو زمینه است: عزل و نصبها و تصویب لایحۀ بودجه. گزینۀ اول عملاً در اختیار قوۀ مجریه است و لایحۀ بودجه هم هیچگاه مجلس و شورای نگهبان فرصت پرداختن به زوایای آن ندارند که برخی اولویتها اولاً در کجا اعمال شده و ثانیأ چرا اولویت شده است. هنگام بررسی بودجه گویی هجوم پیش می آید که هرکس زورش بیشتر است، برای منطقۀ خود امکانات بیشتری جذب کند؛ اما این دغدغه وجود ندارد که این بودجه به تسامح منجر نشود! در این سال ها چقدر بودجه صرف جهان گردی و میراث فرهنگی و بازسازی "ارگ بم" شده است! اگر پس از زلزلۀ بم، ارگ بازسازی هم نمی شد، هیچ مشکلی برای جهان اسلام پیش نمی آمد! اما اگر چندین جوان منحرف شوند، مسئولیت آن به عهدۀ کسانی است که بودجهها را صرف ارگ بم و امثال آن کردهاند. می گویند: حفظ آثار باستانی! اما ارگ بم که پس از ویرانی دوباره ساخته شود که دیگر آثار باستانی نیست! در ضمن مگر حفظ خانههای سلاطین و خوانین بر ما واجب است؟! حفظ یک مسلمان برای این که بتواند ازدواج کند و به انحراف کشیده نشود، واجب است، اما هیچ مجتهدی در طول تاریخ به وجوب حفظ منازل سلاطین فتوا نداده است.
جریانهای داخلی و خارجی برای تقویت فرهنگ تساهل و تسامح در جامعۀ ما نفوذ کردهاند. چگونه می توان در مقابل این جریانهای سازمان یافته ایستاد؟
این کار کاری تخصصی است که به شناخت نیروهای فعال در این عرصه نیاز دارد. فرقۀ بهائیت همان سمبل خواست صهیونیست جهانی، غربگرایی و خنثیسازی جامعة بشری است که به نام مذهب رشد کرده است. این مطلب را میدانیم، ولی شناسایی اشخاص و پایگاههای نفوذ این فرقه و روشهای کار آنها نیازمند کار نیروهای اطلاعاتی متدین است. جریان شیطانپرستی و یا دراویش با همین اهداف به وجود آمدهاند. شناخت فرق غربساخته و غربپرورده کاری سیاسی و امنیتی است که نهادهای مسئول باید آن را انجام بدهند. سران آنها و فریبخوردگان آنان و افراد تحت تأثیرشان را شناسایی کنند و شیوة برخورد با هریک را بررسی نمایند. در کل شناخت دشمن و ستون پنجم آنها در داخل ضروری است.
در ستاد امربهمعروف چه راه کاری برای مقابله با گسترش فرهنگ غربی پیشنهاد می کنید؟
یکی فعالیتهای پژوهشی در امربهمعروف و نهی از منکر است که تاکنون انجام نشده است و خود ستاد باید آن را پی گیری کند؛ چون در این زمینه به پژوهشهایی نیاز است که مراکز دیگر به آن دست نزدهاند. اولویت کار ستاد این است که از طریق خود یا بسیج و سپاه به آموزش و سازماندهی نیروهای پراکنده بپردازد. یکی دیگر از بسترهای فعالیت ستاد، نظارت قوی بر همه سازمانها و نهادهاست. ما از شورای امربهمعروف بانک انتظار نداریم که حدیث امربهمعروف نشر دهد. آنها اگر می توانستند، جلو منکرهای ادارة خود را می گرفتند. از شوراهای امربهمعروف در ادارات انتظار میرود که راه منکرات ادارۀ خود را سد کنند؛ نه اینکه در مناسبتهای مذهبی تابلویی نصب کنند و نام ستاد امربهمعروف زیر آن درج شود. باید شرح وظایف شوراها و نهادها و طلایهداران و واحدهای پراکندة مردمی آموزش داده و تشویق شوند.
خلاصه راهکارها
- شناخت عمومی از معروف ها و منکرها از طریق رسانه ها و متون آموزشی تقویت شود. که این امر مستلزم تحولی جدی در رسانه و نظام آموزشی است.
- موازین و معیارهای غربی را ملاک کار خود قرار نگیرند. و در حوزه و دانشگاه، نهادی برای غرب شناسی ایجاد شود.
- به شخصیت های جامع که اسلام و غرب را به خوبی می شناسند، در مناصب مهم سیاست گذاری و ... مجال بیشتری داده شود.
- با اولویت بندی صحیح در سیاست گذاری و بودجه و ... به ساماندهی و تقویت فعالیت هایی چون حلقههای صالحین، اردوهای جهادی جلسات قرآنی، هیئات مذهبی و ... پرداخته شود.
- نیروهای پراکنده با هدایت صحیح و تشکیل هسته های فرهنگی ساماندهی شوند.
- نیروهای مروج تساهل و تسامح شناسایی شوند و با هر قشر برخورد مناسبی صورت بگیرد.
- پژوهش های مورد نیاز در دستور کار قرار گیرند.
*استفاده با ذکر منبع مجاز است.