چاپ کردن این صفحه

صنعتی شدن جامعه و نقش جدید روحانیت

منزلت روحانیت متاثر از تحولات جهانی عصر جدید و شرایط پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است و احساس مساله بودگی در آن در چند سال اخیر زیاد شده است.
فارغ از ارزیابی های شتاب زده درباره کاهش آن و لزوم نگاه دقیق تر بدان، کشف عوامل موثر بر آن نیز بسیار قابل توجه است. موسسه صراط مبین در راستای توجه به این مساله کتابی با عنوان "بررسی وضعیت و راهکارهای ارتقاء منزلت روحانیت" به همت حجت الاسلام وحید نجفی منتشر نموده است. بخش هایی از این کتاب با رجوع به اندیشمندان حوزوی و مصاحبه با آنها تدوین شده است.
در ادامه بخشی از مصاحبه با حجت‌الاسلام و المسلمین مهراب صادق‌نیا استادیار دانشگاه و جامعه‌شناس ارائه می گردد که محتوای کامل آن در کتاب مزبور در دسترس است.

حوزه علمیه، بخشی از ساختار اجتماعی ایران است و بخشی از ساختار قدرت را تشکیل می‌دهد. ما نمی‌توانیم ساختار قدرت را نادیده بگیریم و بعد بگوییم برای اینکه منزلت روحانیت به‌ جایگاه سابق خود بازگردد، حوزه چه‌کاری باید انجام دهد.
ساختار جامعة ایران در صدسال یا هفتادسال اخیر عمیقاً رو به صنعتی شدن داشته است؛ صنعتی شدن جامعه یعنی تولید و انباشت ثروت، توجه عمیق به نیازمندی‌های بشر در جهان فعلی و تغییر مناسبات بین افراد و گروه‌های اجتماعی.
در جامعة پیشاصنعتیِ ایران، روحانیت در آیین‌هایی همچون ازدواج یا مرگ، نمایندة دین بود؛ اما اکنون در جامعة ما روحانیت، به‌ویژه در موضوع ازدواج، نمایندة دین نیست، بلکه نمایندة حکومت است؛ یعنی خطبه خواندن روحانی به‌منزلة قانونی اعلام کردن ازدواج است.
اگر روحانیت در این فضا به تقسیم کار تن بدهد و نقشی را بازی کند که در این جامعه بر عهدة وی گذاشته می‌شود (کما اینکه چاره‌ای جز این ندارد)، نه‌فقط منزلت او کم نمی‌شود، چه‌بسا بیشتر هم خواهد شد.
آن منزلتی که در این جهان صنعتی از روحانیت و حوزه انتظار می‌رود، منزلت معنا‌بخشی و معنویت‌بخشی است.
در چند دهة اخیر، تصور بر این بوده و هست که روحانیت نقشی در قدرت دارد؛ به همین دلیل، ازلحاظ طبیعی باید از ناحیة قدرت، توجیه‌کنندة وضعیتی باشد که در جامعه است؛ یعنی برای نمونه باید به‌طور طبیعی گرانی را موجه نشان بدهد.
این پدیده باعث می‌شود مردم در مواجهه با حاکمیت‌، احساس کنند روحانیتی که در طول تاریخ زبان گویای آنها بوده است، به‌جای آنکه از آنها حمایت کند و زبان آنها باشد، دقیقاً نقش عکس دارد و خواسته‌های حاکمیت را از آنها مطالبه می‌کند.
روحانیت زبان گویای جامعه و مردم است در برابر حاکمیت؛ نه به این معنا که روحانیت، مخالف حاکمیت عمل کند، حاکمیت را سست کند و علیه حاکمیت جریانی تشکیل دهد؛ بلکه به آن معنا که تکلیف شرعی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در قبال حاکمان را که بر عهده داشته است، انجام دهد.
طلبه‌ها باید همچنان مثل همیشه این تصور را داشته باشند که از نظر اقتصادی و مالی باید در وضعیتی زندگی کنند که وضعیت قشر فرودست و پایین جامعه است. مفهوم طلبگی، یعنی آمیختگی با نداری و فقر و ریاضت.
برخلاف آنچه می‌گویند، حوزه یک نهاد آموزشی نیست، حوزه در گذشته نهادی تربیتی بوده است. وقتی ساختار حوزه از یک نهاد تربیتی به یک نهاد آموزشی تبدیل می‌شود، آن‌وقت حوزه در معنا‌بخشی و معنویت‌بخشی ناتوان‌تر می‌شود.
برای طلبه‌ها در طول تاریخ، هیچ‌وقت تعلیم شرط نبوده است. تعلیم، همچون ابزاری محسوب می‌شده که در خدمت تربیت بوده، ولی امروزه دقیقاً عکس است؛ یعنی اکنون در حوزه، طلبه‌ها را در علمشان امتحان می‌کنیم و از لحاظ اخلاقی برای آنها پلیس هستیم.
طلبه‌ها احساس می‌کنند باید در وضعیت جامعه، در ساختار قدرت و در بخش دفاع مداخله کنند؛ دوست دارند کنشگر اجتماعی فعالی باشند که دیگر درس نمی‌خوانند؛ یعنی حتی آن شیفت پارادایم به آموزش هم ناقص مانده است.
هر نوع اصلاح‌گری در این جامعه از تربیت فردی آغاز می‌شود؛ یعنی انسان در وهلة نخست باید خود را اصلاح کند؛ سپس وقتی به‌عنوان مصلح اجتماعی درآمد، آنگاه می‌تواند جامعه را اصلاح کند.
من وقتی می‌روم به‌عنوان یک طلبة عادی، یک ساندویچ به دست انسان فقیری می‌دهم و کفش او را واکس می‌زنم، مردم می‌گویند این بین طلبه‌ها یک استثنا است، قاعدة طلبه‌ها آن کسی است که ریاست و زعامت فلان جا را دارد.
مردم به‌جای اینکه یک روحانی را که خطبة عقد را می‌خواند، کنش‌گر دینی قلمداد کنند، می‌گویند فلان کس یک روحانی است که خطبة عقد می‌خواند تا پولی به‌دست آورد.
وقتی ما همیشه این‌گونه وانمود می‌کنیم که روحانیت متخلق‌تر است، آگاه‌تر است، به مسائل دینی داناتر است و همیشه روحانیت را به‌عنوان الگو جلوی مردم می‌گذاریم، زمانی می‌شود که الگوی آرمانی مردم، همین روحانیت می‌شود؛ به همین دلیل این شکل از روحانیت نه‌فقط مردم را به سمت اخلاق بهتر نمی‌کشد، بلکه تبدیل به مانع می‌شود؛ یعنی مردم فکر می‌کنند قله همین است، ما که دیگر بهتر از روحانیت نمی‌توانیم بشویم و جلوتر از آنها نمی‌توانیم برویم!
امروزه در فضای جامعه ممکن است به فلان مرجع تقلید هم بگویند فاسد است و علیه وی شعار بدهند؛ اما چنین رفتاری هیچ کمکی به ارتقای منزلت اجتماعی طلبه‌ها نمی‌کند. شما باید دامن روحانیت را از فساد پاک کنید؛ به این معنا که بگویید فساد برای همه بد است و برای روحانیت بدتر.
منزلت چیزی نیست که بشود از بالا تحمیل کرد. منزلت اجتماعی، چیزی است که مردم به آدم می‌دهند؛ یعنی همین جامعه؛ یعنی همین مردم بودند که آقای بروجردی را آقای بروجردی کردند. همان هنگام که آقای بروجردی برای مردم آیت‌الله بروجردی شد، صدها روحانی دیگر در این جامعه زندگی می‌کردند که مردم پشت سر آنها نماز هم نمی‌خواندند.
مردم از روحانیت کسی را می‌بینند که در تلویزیون وجود دارد. نه آنی که در فیضیه یا حوزه‌های علمیه زندگی می‌کند. از روحانی، آن چیزی را می‌بینند که پشت میز حکومت نشسته است.
مردم تعمیم نمی‌دهند، مردم نقطة مقابل شما را تعمیم می‌دهند. شما وقتی زور می‌زنید یک روحانی خوب را تعمیم بدهید، آنها هم زور می‌زنند یک روحانی بد را تعمیم بدهند.
الآن نمی‌توان گفت شأن و منزلت اجتماعی‌ روحانیت پایین آمده است، بلکه منزلت اجتماعی‌ بعضی گروه‌های دیگر بالا رفته است؛ البته این هم درنهایت معنایش کم شدن منزلت اجتماعی روحانیون است، اما نه به این معنا که در این نهاد مشکلی است.
 در جامعه‌ای که مدعی جامعة دینی است، حتماً باید روحانیت و نهاد روحانیت، بالاترین منزلت اجتماعی را داشته باشد، چون جامعه، دینی است. به‌میزانی که منزلت روحانیت پایین بیاید، آن جامعه دیگر دینی نیست.
من نمی‌خواهم بگویم توطئه‌ای در کار نیست، ولی توطئه غالب نیست. توطئه‌ها این‌گونه شکل می‌گیرند که در پروسه‌ها (روال طبیعی) خودشان را نشان می‌دهند.
آن اندازه روحانی که لازم است داریم؛ این روحانی‌ها نمی‌روند. منظور از اینکه نمی‌روند، می‌گویند: «من آمده‌ام یک چیزی یاد بگیرم»، وقتی هم که یاد گرفتم، احساسی ندارم که بروم. می‌گویند: «می‌روم ارشد و دکترا می‌خوانم». به نظرتان کسی که سطح 4 حوزه را گرفت، می‌رود به مسجد یا می‌رود هیئت علمی دانشگاه می‌شود؟

این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)

موارد مرتبط