بخش دوم اصول و مبانى فلسفه سياسى فارابى _ فصل هفتم غايت شناسى

فصل هفتم غايت شناسی

فارابی فيلسوفی غايتگرا است و جهت گيریِ منظومه فكریِ او و همه اجزای فلسفه وی بر اساس غايات استوار شده است.

او در كنار اهميتی كه به علت فاعلی، برای مبدأ شناسی و سبب شناسی و هم چنين به علت صوری و علت مادی می دهد و آن ها را جزء شرايط يقين می شمارد،(1)

به علت غايی توجه ويژه ای دارد و در ورای ظواهر مادیِ اين عالم، به حقايقی مانند «كمال»، «سعادت قصوی»، «خير افضل» و «فضيلت» اعتقاد دارد و در نظام هستی، همه چيز را هدفمند می بيند كه به سوی غايتی در حركت است. «الطبيعة لاتفعل شيئاً باطلاً»؛(2) همه چيز به صورت فطری و يا ارادی، با شوق و رغبت به سوی غايت مطلق و كمال شايسته خود در حركت است.

او در «فصوص الحكم» با تأكيد بر اين كه خداوند «معشوق لذاته» است، می گويد: «آسمان به دوران و زمين به چرخش (يا سنگينی) و آب به جريانش و باران به ريزشش ثناگوی حق تعالی هستند.»(3)

صدرالمتالهين شيرازی در بحث علت غايی، با استناد به اين تعبير زيبای فارابی می گويد: «چگونه چنين نباشد در حالی كه هيچ چيزی نيست مگر آن كه در آن، طبعاً و يا ارادتاً شوق به محبوب و اشتياق رسيدن به معشوق وجود دارد.»(4)

معلم ثانی با استناد به آيه 43 سوره نجم، كه خدا را منتهی اليه و غايت همه چيز می داند، می گويد: «خداوند كه ذات واجب است، به خاطر ذاتش غايت همه چيز است؛ زيرا همه چيز به آن منتهی می شود؛ همان طور كه خودش فرمود: «ان الی ربك المنتهی». و چون هر غايتی خير است، پس خدا خير مطلق است.»(5)

و بر اين اساس، فلسفه فارابی غايت خويش را بر معرفت خالق بنا نهاده است و بر اين مهم تأكيد می كند: «الغاية التی يقصد اليها فی تعلم الفلسفة فهی معرفة الخالق تعالی»؛(6) يعنی غايت مقصود، در يادگيریِ فلسفه، شناخت خالق هستی است.

و علاوه بر دستگاه فلسفی، غايت دين را نيز در اين جهت می بيند و تصريح می كند كه «دين، مقدمات و مبادیِ نهايیِ موجودات و معرفت به مبدأ اول و سبب نخست همه موجودات را، كه همان سعادت قصوی است، ارائه می دهد.»(7)

اين غايت انگاری در همه منظومه فكری، به ويژه در بخش «سياسيات»، از شكل گيریِ اجتماعات تا استقرار نظام سياسی، همه جا ديده می شود. در مورد نظام سياسیِ مدينه می گويد: «فالخير الافضل و الكمال الاقصی انما ينال اولاً بالمدينه»؛(8)

قبل از نظام سياسیِ «امت» و نظام جهانیِ معموره ارض، به واسطه حكومت «مدينه» می توان به خير برتر و كمال نهايی نايل شد. در خصوص غايت رهبری هم آمده است كه «رهبر كسی است كه غرض و مقصودش در اعمال حاكميت و تدبير مدن، به سعادت رساندن خود و اهل مدينه است.»(9)

آن چه تا اين جا بيان شد، نشان می دهد كه فارابی در همه جا غايت قصوی و كمال مطلق را، كه همانا در وجود خداوند است، در نظر می گيرد و هر جا كه اين غايت و جهت گيری، به سمت آن منحرف شود و در قالب ظواهر دنيوی و مادی متجلی گردد، فارابی آن را مردود می شمارد.

لذا او با كسانی كه غايت «تدبير مدن» و «رهبریِ» سياسی را در رسيدن به جاه و جلال، كرامت، سلطه، نفوذ ثروت، لذت و ديگر خيرات ظنی و موهوم می پندارند، به شدت برخورد می كند(10) و منجمانی را كه هدف از علم نجوم را رسيدن به ماديات و تعيش و تكسب گرفته اند، طرد می كند.(11)

با اين مقدمه، به بررسیِ چهار عنصر غايی در فلسفه سياسیِ فارابی می پردازيم:
الف) كمال.
ب) سعادت.
ج) فضيلت.
د) خير.

الف) كمال

بر اساس آن چه گذشت، كمال در فلسفه سياسی و عمومیِ فارابی، از جايگاه ويژه ای برخوردار است. وی در شرح ماهيت آن می گويد: «كمال چيزی است كه بذاته مطلوب باشد، نه برای رسيدن به امر ديگر.»(12)

واضح است كه اين تعريف، از كمال بر اساس همان مشی «مطلق گرايیِ» فارابی است كه كمال مطلق را در «سبب اول» موجودات می داند كه مطلوبيت ذاتی دارد و الا هر كمالی بالضروره، مطلوبيت ذاتی ممكن است نداشته باشد.

فارابی با توجه به اين امر است كه در رساله قيّمه «تعليقات» آورده است: «حكما چيزی را كه در وجود و بقايش به او نياز است، كمال اول ناميده اند و آن چه را در وجود و بقايش به او نيازی نيست، كمال دوم گفته اند.»(13)

و بر همين اساس است كه كمالات مطلوب انسان را به دو قسم معيشتی و اخروی تقسيم كرده اند كه در كمال معيشتی، انسان به واسطه تأمين معاش و احتياجات ضروری زندگی و هم چنين كسب فضايل اخلاقی و معنوی، بدان نايل می شود و در كمال اخروی، كه همانا «سعادت قصوی» است و در عالم آخرت محقق می شود، از مجرای كمال معيشتی و كمال نخست می توان آن را تحصيل كرد. از اين جهت است كه فارابی هر دو جنبه كمال انسانی را مرتبط با هم تصور می كند:

«فان الانسان له كمالان: اول و اخير ... بهذا الكمال (اول) يحصل لنا الكمال الاخير و ذلك هو السعادة القصوی و هو الخير علی الاطلاق»؛(14) يعنی انسان دو كمال دارد: كمال اول و كمال اخير... به واسطه كمال اول، كمال اخير، كه همانا سعادت قصوی و خير مطلق است، تحصيل می شود.

با اين توضيح معلوم می شود كه كمال انسانی امری نسبی است و تكوين هر موجودی، برای رسيدن به كمال نسبی خود است و به تعبير معلم ثانی، «تكوين هر موجودی برای رسيدن به نهايت كمال شايسته مقام و مرتبه وجودیِ آن است.»(15)

و تحصيل اين كمال نسبی، امری اكتسابی است و انسان ها، اگر چه بر فطرت كمال خواهی خلق شده اند، اما كمال بالفعل ندارند. فطرت آدمی (مصنوعة من متضادات) هم ميل به كمال دارد و هم گرايش به هبوط.

«لايكاد يوجد انسان مفطوراً من اول امره علی الكمال».(16) «رسيدن به كمال لايق هر انسانی، امری اختياری است كه با اراده خود از طريق كمال اول، از مقارنت با ماده مبرا شده و از جمله جواهر مفارق می گردد.»(17)

در منظومه فكریِ فارابی برای رسيدن به كمال، راه ها و مكانيزم های متعددی بيان شده كه با اشاره به برخی از آن ها تفصيل بيش تر را در بحث سعادت خواهيم آورد.

1. عقل فعال؛

اين عقل كه در آخرين مرتبه عقول عشره است، فيوضات خويش را از عالم مافوق قمر به مادون قمر افاضه می كند و موجودات را از قوه به فعل می رساند و انسان ها را به مفارقت از ماده و وصول به كمال و سعادت قصوی رهنمون می شود.(18)

2. علوم و معارف؛

فارابی همه علوم و معارف را در «تحصيل السعاده» در چهار بخش، فضايل نظری، فضايل فكری، فضايل خلقی و فضايل عملی منحصر كرده است و معتقد است تحصيل آن ها موجب وصول به كمال است: «يحتوی كل منها علی جميع الاشياء التی تكمل بها تلك الامة و تسعد»؛ يعنی هر كدام از اين علوم و فضايل، مشتمل بر چيزهايی است كه موجب می شود يك امت به كمال و سعادت برسد.(19)

همان طور كه از فضايل عملی پيدا است، علم و عمل، در كنار هم برای رسيدن به كمال مؤثر هستند.(20)

3. اجتماعات مدنی؛

فارابی معتقد است انسان از انواعی است كه به طور مطلق، نه به حوايج اوليه و ضروریِ زندگیِ خود (كمال معيشتی) می رسد و نه به حالات برتر و (كمال اخروی) مگر از راه زيست گروهی و اجتماع گروه های بسيار كه در جايگاه و مكان واحد و مرتبط به هم باشند.(21)

4. تعاون؛

معلم ثانی محور تسالم افراد را تعاون و همكاری می داند و مدينه را چنين تعريف می كند كه «يتعاونون اهلها علی بلوغ الكمال الاخير»؛(22) يعنی مردم آن برای رسيدن به كمال اخروی، با هم تعاون و همكاری دارند.

ب) سعادت

در «السياسة المدنيه» آمده است:
«چون هدف از آفرينش وجود انسان، اين است كه به سعادت نهايی برسد، ناچار در راه رسيدن به آن، نخست بايد معنای سعادت را بشناسد و آن را غايت كار و نصب العين خود قرار دهد و سپس اعمالی را كه لازم است انجام دهد تا به وسيله آن، به سعادت برسد، به خوبی بشناسد و به دنبال آن انجام دهد.

و بيان شد كه مردم در فطرت های شخصیِ خود، گوناگونند. بنابراين، هيچ انسانی فطرتاً نمی تواند از پيش خود، سعادت را بشناسد.»(23)

با توجه به عبارت مذكور، سؤال هايی مطرح می شود؛ از جمله اين كه آيا سعادت مطلق حقيقی وجود دارد و آن هم فقط در آخرت است و يا در دنيا هم تحقق سعادت امكان پذير است؟ و آيا سعادت امری صرفاً مطلق است يا به نسبت افراد، متفاضل و ذو مراتب است؟ و آيا در فطرت و طبيعت انسان ها سعادت و كمال وجود دارد و يا امری ارادی و اكتسابی است؟

اين ها بحث هايی است كه جايگاه سعادت را در فلسفه فارابی بيان می كند و ما برای رعايت اختصار، موضوعات سعادت را در پنج محور ذيل ارائه می كنيم:

الف) مفهوم سعادت.
ب) انواع سعادت.
ج) تحصيل سعادت فطری است يا ارادی؟
د) نسبيت در سعادت.
ه) عناصر مؤثر در وصول به سعادت.

الف) مفهوم سعادت؛

معلم ثانی در تعريف سعادت می گويد: «غايت مطلوبی است كه همه انسان ها مشتاقانه خواهان آن هستند و با تلاششان به سوی آن حركت می كنند؛ زيرا سعادت، كمال و برترين خيرات است و همه انسان ها خيرخواه و كمال طلبند. بنابراين، فطرت كمال طلبی، آن ها را به سوی سعادت می كشاند.»

او با توصيف سعادت به عنوان برترين خير، خيرات را به دوبخش خيرات ذاتی و خيرات توصلی تقسيم می كند و براين باور است كه خيرات ذاتی، كامل تر و مؤثرتر هستند و مقبوليت ذاتی دارند(24) و نهايت كمال انسانی هستند.(25)

بر اين اساس كه سعادت، خير مطلق و ذاتی و هميشگی است، همه خيرات، در راستای سعادت معنا پيدا می كنند و آن چه در نهايت، به سعادت ختم نشود، «شر» است.(26)

وی در «آراء اهل المدينة الفاضله» آورده است: «سعادت انسان عبارت از نيل به كمال است و آن عبارت است از صيرورت و انتقال و تحول نفس در كمال وجودیِ خود، بدان مرتبتی كه در قوام خود محتاج به ماده نباشد تا از جمله موجودات مفارق و مبرای از ماده گردد و از جمله جواهر مفارق شود.»(27)

ب) انواع سعادت؛

فارابی اولين وظيفه «علم مدنی» را سعادت شناسی می داند. در اين علم است كه فهميده می شود سعادت به دوگونه است:

1. سعادت حقيقی، كه به جهت ذاتش طلب می شود و هيچ گاه برای توصل به غير نيست و همه چيز به كار گرفته می شود تا بتوان به سعادت دست يافت و چون انسان به اين سعادت برسد، دست از طلب بدارد. و اين سعادت، در اين دنيا نيست، بلكه در آخرت است كه به سعادت قصوی نيز موسوم است.(28)

2. سعادت ظنی، به اين سعادت، كه در حقيقت، سعادت نيست، «سعادت موهوم» نيز گفته شده است و اگر جنبه مثبت داشته باشد، به خيرات مشترك هم موسوم است؛ نظير ثروت، لذت، كرامت و جاه و مقام.

در واقع، فارابی نوع دوم را سعادت نمی داند، بلكه آن را خيراتی می داند كه برای وصول به سعادت به كار می رود كه اگر «غايت» عمل قرار گيرد و به عنوان سعادت طلب شود، از نظر فارابی مردود است: «هذه سعادة عند اهل الجاهليه.»(29)

ج) فطری يا ارادی بودن سعادت؛

فارابی در فصول المدنی می گويد: «لايكاد يوجد انسان مفطوراً من اول امره علی الكمال ... لان الفطرة مصنوعة من متضادات»؛(30) يعنی در فطرت هيچ انسانی از ابتدای خلقتش كمال وجود ندارد؛ چون فطرت، تركيبی از امور متضاده است و در عين حال كه به سمت كمال گرايش دارد، به ضد آن نيز متمايل است.

بنابراين، نه كمال و نه سعادت، برای انسان فطری و طبيعی نيست، بلكه «وصول به آن، تنها به واسطه افعال ارادی ميسر است، چه افعال ارادیِ فكری و چه افعال ارادیِ بدنی.

البته به واسطه هر فعل ارادی هم حاصل نمی شود، بلكه به افعال محدود و مقدر خاصی كه ناشی از هيآت و ملكات مقدر و محدود هستند. و آن افعال ارادی، كه آدمی را در وصول به سعادت سود می رسانند، عبارتند از افعال زيبا. و هيآت و ملكاتی كه اين گونه افعال از آن ها صادر می شود، فضايل می باشند.»(31)

فارابی در جای ديگر، درباره افعال جميل و زيبا معتقد است كه اين افعال ممكن است گاهی به صورت اتفاقی و تصادفی و گاهی با اكراه و اجبار ايجاد شوند. هيچ كدام از اين افعال جميل، موجب سعادت نيست. «والسعادة ليست تنال بالافعال الجميلة متی كانت عن الانسان بهذه الحال».(32) تنها افعال جميلی موجب سعادتند كه از روی اختيار و اراده تحقق يابند.

د) نسبيت در سعادت؛

پيش از اين گذشت كه سعادت از مختصات انسان است و حقيقتی مطلوب لذاته است و غايتی است كه «يتشوق كل انسان»(33) و منطبق بر قيامت كبری و «المنتهی هو السعاده»(34) كمال اخروی «الكمال الاخير هو السعاده»(35) و هدف شريعت الهی است؛(36) اما دست يابی به اين سعادت، امری نسبی است؛ زيرا انسان ها طبعاً در مراتب انسانی، متفاضل و ذومراتب هستند، بعضی «اهل الطبايع العظيمة الفائقه» هستند و برخی در مراتب پايين قرار دارند.

و چون سعادت، فطریِ هيچ كس نيست، لذا فارابی در «السياسة المدنيه» تصريح می كند كه «سعادت های حاصله برای مردم مدينه فاضله، هم از لحاظ كمّی و هم از لحاظ كيفی متفاوت است و اين تفاوت و تفاضل، ناشی از تفاوت در كمالات حاصله است. آن كمالاتی كه مردم مدينه به واسطه انجام افعال مدنی به دست می آورند.»(37)

بر اين اساس است كه هر انسانی تصور خاصی از سعادت دارد و هر كسی تلقیِ خود را عين سعادت مطلق می پندارد: «و كل واحد يعتقد فی الذی يری انه سعادة علی الاطلاق انه آثر و اعظم و اكمل».(38)

كسی ثروت را سعادت می پندارد و ديگری لذت يا كرامت و جلالت را و گروهی سياست را كامل ترين سعادت می دانند و ديگران، همه سعادت را در علم و معرفت می بينند. بنابراين اگر چه كمال و سعادت حقيقی در عالم آخرت است، اما هر كسی به نسبت بهره وجودیِ خود، از آن، سهمی می تواند داشته باشد.

ه) عناصر مؤثر در وصول به سعادت؛

همان طور كه در مقدمه اين بحث بيان شد، فارابی فيلسوفی است غايتگرا. لذا طبعاً جهت گيریِ همه عناصر منظومه فكریِ وی، به سوی سعادت است و همه اجزای فلسفه وی، در وصول به سعادت تأثير دارند؛ اما او نقش بعضی از عناصر را مؤثرتر از ديگر عناصر می بيند و از طرفی تأكيد می كند كه انسان ها برای شناخت و عمل به سعادت، نياز به مرشد و راهنما دارند.(39)

اين راهنما گاهی عقل فعال است و گاهی رئيس اول در مدينه فاضله و زمانی ممكن است عوامل ديگری باشد كه به برخی از آن ها اشاره می شود:

1. عقل فعال: همان طور كه در بحث هستی شناسی گذشت، در مرتبه آخر از عقول عشره، عقل فعال قرار دارد كه نقش آن، وساطت از «سبب اول» در ايصال فيوضات الهی به انسان ها است تا آن ها را از قوه به فعليت برساند و عقل بالفعل آن ها را به عقل منفعل و در نهايت، به عقل مستفاد برساند و متصل به عقل فعال كند و زمينه وصول به سعادت قصوی را فراهم سازد.(40)

2. كمال قوه ناطقه: اين قوه، كه به تعبير فارابی مقوم انسان است: «القوة الناطقة التی بها الانسان انسان»، حلقه اتصال انسان با عنصر ما فوق قمریِ «عقل فعال» است كه اگر به كمال خود برسد، می تواند با همكاری عقل فعال، انسان را به سعادت برساند.

3. تعقل: فارابی در «فصول منتزعه» درباره نقش تعقل، در سعادت آدمی می گويد: «تعقل، همان قدرت بر انديشه و استنباط امور شايسته و نيكو، كه انسان را در حقيقت به خير عظيم و غايت شريف و فاضل، كه همان سعادت است، می رساند».(41)

4. دين: غايت دين و شريعت و هدف از تشريع آن برای انسان ها رسيدن به سعادت است.(42) دين است كه غايت قصوايی را كه تكوين انسان به خاطر آن است، ارائه می دهد: «الغاية القصوی التی لاجلها كوّن الانسان و هی السعادة القصوی»(43).

5. فلسفه: فارابی غايت فلسفه و حكمت را معرفت به واحد می داند و معتقد است اين صناعت، هم در بخش نظری و هم در بخش عملی، هدايتگر انسان به سوی سعادت است: «الفلسفة هی التی بها ننال السعاده»(44).

6. زوال شرور: در «السياسة المدنيه» آمده است: «و بلوغ السعادة انما يكون بزوال الشرور عن المدن و عن الامم ليست الارادة منها فقط بل و الطبيعيه»(45)؛ يعنی همانا وصول به سعادت از راه برطرف شدن شرور و بدی های ارادی و طبيعی از بين ملت ها و مدينه ها حاصل می شود به شرطی كه به جای آن ها خيرات ارادی و طبيعی جايگزين گردد.

7. هنر: فارابی همه علوم وصنايع را به دو بخش تقسيم می كند: «الصنايع صنفان، صنف مقصوده تحصيل الجميل و صنف مقصوده تحصيل النافع»(46)؛ يك صنف غايتشان تحصيل زيبايی است و صنف ديگر، هدفشان تحصيل سودمندی است.

سپس می فرمايد: به واسطه صنايع جميله می توان به سعادت نايل شد. او درباره اشعار و موسيقی در غير لهو و لعب می گويد: اين ها برای رسيدن به اكمل مقاصد انسانی، كه همانا سعادت قصوی است، مؤثر هستند.(47)

8. اجتماع: فارابی معتقد است انسان ها برای تأمين ضروريات زندگی و دست يابی به برترين احوال انسانی و كمالات شايسته خود، به طور فطری گرايش به اجتماع دارند و تصريح می كند كه انسان نمی تواند به كمال برسد مگر به واسطه اجتماعات، جماعت بسياری كه برای رسيدن به سعادت، با هم تعاون داشته باشند.

او بلافاصله اجتماع را مقيد می كند و می گويد: «الاجتماع الذی به يتعاون علی نيل السعادة، هو الاجتماع الفاضل»(48)؛ اجتماعی كه تعاون در آن موجب نيل به سعادت است، همانا اجتماع فاضل می باشد.

9. حكومت: همان طور كه در بخش سوم خواهد آمد، حكومت و نظام سياسیِ مورد نظر فارابی، شامل سه سطح «مدينه فاضله»، «امت فاضله» و «معموره فاضله» می شود. وی معتقد است كه هر سه سطح، نقش بسياری در تحصيل و وصول به سعادت دارند.

او می گويد: «المدينة التی يقصد بالاجتماع فيها التعاون علی الاشياء التی تنال بها السعادة فی الحقيقة هی المدينة الفاضلة و الامة التی تتعاون مدنها كلها علی ما تنال به السعادة هی الامة الفاضلة و كذلك المعمورة الفاضلة اذا كانت الامم التی فيها تتعاون علی بلوغ السعاده»(49)؛

آن مدينه ای كه مقصود حقيقی از اجتماع در آن، تعاون بر اموری است كه موجب حصول سعادت آدمی است، مدينه فاضله است و امتی كه همه مدينه های آن برای رسيدن به سعادت تعاون كنند، امت فاضله است و معموره فاضله آن هنگام تحقق پذيرد كه همه امت هايی كه در آن زندگی می كنند، برای رسيدن به سعادت تعاون نمايند.

10. رئيس فاضل: در بحث رهبری آورده ايم كه رئيس در نظام سياسیِ فارابی، در پنج سطح، «رئيس اول»، «رئيس مماثل»، «رئيس سنت»، «رؤسای سنت» و «رؤسای افاضل» مطرح شده است كه همه آن ها با اتصاف به «فضيلت» مشروط هستند به «جودة الارشاد الی السعاده»؛ يعنی دارای قدرتی باشند كه مردم را به خوبی به سعادت و به اعمالی كه به واسطه آن ها می توان به سعادت و خوشبختی رسيد، ارشاد و رهبری كنند.

فارابی در «فصول المدنی» می گويد: «ملك در حقيقت كسی است كه غرض و مقصود از صناعت زمامداری اش، كه با آن تدبير مدينه ها را می كند، اين است كه خود و اهل مدينه را به سعادت حقيقی برساند و اين، غايت «مهنة ملكيه» و مقام زعامت است.

بنابراين، ضروری است كه رهبر مدينه فاضله، «اكملهم سعادة اذا كان هو السبب فی ان يسعد اهل المدينه»(50). چون او موجب تحصيل و وصول اهل مدينه به سعادت است، خودش بايد از كامل ترين سعادت برخوردار باشد.

ج) فضيلت

مفهوم فضيلت:

فضيلت يكی از مفاهيم اساسی در فلسفه فارابی است كه در تعريف آن گفته شده است: «هيئات طبيعی و استعدادهايی كه در وجود آدمی گرايش به صفات نيكو دارند.»(51)

در بدو نظر، اين تعريف مختص به فضايل اخلاقی به نظر می آيد و ممكن است شامل فضايل ديگر نشود. فارابی در تعريف ديگری می گويد:

«متی كان استعداد طبيعی نحو افعال فصيله و كررت تلك الافعال و اعتيدت و تمكنت بالعادة هيئة فی النفس و صدر عنها تلك الافعال باعيانها كانت الهيئة المتمكنة عن العادة هی التی يقال لها فضيلة»(52)؛

هر گاه استعداد طبيعی گرايش به سوی افعال نيكو داشته باشد و آن افعال تكرار شوند و عادی شوند و به واسطه عادت، در نفس هيئتی به وجود آيد كه از آن هيئات اين افعال صادر شود كه مستحق مدح و ذم باشند، آن هيئت ايجاد شده به واسطه عادت را فضيلت می گويند.

بنابراين، خود «هيئات طبيعی» به فضيلت و يا به نقيصه موسوم نيستند، اگر چه افعال واحدی از آن ها صادر بشود. و برخی آن ها را به واسطه اشتراك لفظی، فضيلت يا نقيصه ناميده اند؛ ولی حق آن است كه آن ها افعال طبيعی منسلخ از وصف فضيلت و نقيصه می باشند و استحقاق مدح و ذم ندارند.

فارابی در تعريف ديگری كه به نظر می رسد جامع همه اقسام فضيلت باشد، می گويد: فضيلت خيری است كه مطلوبيت ذاتی دارد نه آن كه برای رسيدن به چيز ديگری مطلوب باشد: «الفضيلة هو الخير الذی يراد لنفسه لا شی ء آخر غيره.»(53)

بنابراين، فضيلت در رابطه با افعال خير و جميل است و در مقابل آن، هم رذيلت می تواند باشد كه وابسته به افعال شر و قبيح است و هم نقصان قرار می گيرد كه فارابی در «فصول المدنی» به هر دو اشاره دارد، آن جا كه می گويد: «هيئات نفسانی كه به واسطه آن ها انسان خيرات و افعال جميل را انجام می دهد، به فضايل موسوم هستند و هيئاتی را كه از طريق آن ها شرور و افعال قبيح را مرتكب می شود، آن ها رذايل و نقايص می باشند.»(54)

افعال جميله از نظر فارابی، همان افعال ارادی هستند كه برای وصول به سعادت به كار گرفته می شوند و فضايل هم ناشی از همين افعالند؛ چون او معتقد است كه همه فضايل فطری و طبعی نيستند. هر كس ممكن است استعداد گرايش به نوعی از فضايل را داشته باشد.(55)

بنابراين، افعال ارادی كه برای رسيدن به سعادت به كار می روند، افعال جميل می باشند و هيئات و ملكاتی كه اين افعال از آن ها صادر می شود، فضايلند و در مقابل، افعالی كه مانع از رسيدن به سعادتند، شر و قبيح هستند و هيئات و ملكاتی كه اين افعال از آن ها صادر شده، نقايص و رذايل و خسايس هستند.»(56)

د) اقسام فضايل

بنابر آن چه گذشت، فضيلت واحد است؛ اما فضايل متنوعند. فارابی در «فصول المدنی» فضايل را به دو نوع تقسيم كرده است و در «تحصيل السعاده» آن ها را به چهار نوع تقسيم می كند. در بدو نظر، ممكن است بين آن دو تعارض به نظر برسد؛ اما با كمی تأمل معلوم می شود كه جوهر آن دو تقسيم به يك تقسيم ثنايی به سبك ارسطو بر می گردد.

فارابی در تقسيم اول می گويد: «فضايل بر دو صنفند: خُلقی و نُطقی. پس نطقی عبارت است از فضايل جزء ناطق؛ مثل حكمت، عقل، كياست، ذكاوت و خوش فهمی.

و خُلقی هم عبارت است از فضايل جزء نزوعی؛ مثل عفت، شجاعت، سخاوت و عدالت. و در مقابل اين ها رذايل نيز به دو قسم خلقی و نطقی تقسيم می شوند.»(57) و تا زمانی كه فضايل خلقی، مرتبط با قوه نزوعی نفس هستند، به ناچار برای توجيه قوه ناطقه به كار می روند؛

زيرا عقل قوه نزوعی را كنترل و جهت می دهد و قوه ناطقه هم عبارت است از قوه ای كه انسان به واسطه آن، بين زشت و زيبايیِ افعال و اخلاق تمايز قائل می شود و به واسطه آن می انديشد كه چه چيز شايسته عمل است و چه چيز شايسته عمل نيست و به واسطه آن می توان نافع و ضار و لذت بخش و موذی را ادراك و تشخيص داد.(58)

اما فارابی در تقسيم دوم، در «تحصيل السعاده» آورده است كه فضايل بر چهار جنس هستند: فضايل نظری، فضايل فكری، فضايل خلقی و صناعات عملی. قسم اول از فضايل، مربوط به فلسفه و حكمت نظری و سه قسم بعدی، در حكمت عملیِ فارابی بحث می شوند. هر كدام از اين فضايل را جداگانه بررسی می كنيم.

الف) فضايل نظری؛

اين فضايل عبارتند از علوم و مبادیِ اوليه معرفت. «علومی هستند كه بعضی از آن ها برای انسان از آغاز حاصل شده، به طوری كه اصلاً به آن ها توجه ندارد و نمی داند چگونه و از كجا حاصل شده اند. اين ها علوم الاول هستند و بعضی هم با تأمل و از روی تحقيق و استنباط و تعليم و تعلم به دست آمده اند.»(59)

و اما آن كه بدون بحث و تحقيق به دست می آيند، مانند معقولات اُولی نظير اين كه «كل بزرگ تر از جزء است» و «مقادير مساوی از يك شی ء، مساوی هستند». و اما علومی كه نياز به تأمل و تحقيق دارند، مانند منطق و علومی كه از مبادی و اصول موجودات بحث می كنند.

ب) فضايل فكری؛

اين فضايل ارتباط تنگاتنگی با فضايل نظری دارند؛ زيرا موجب تمايز معقولاتی اند كه از راه فضايل نظری حاصل می شوند. فارابی اين فضايل را چنين تعريف می كند: «فضائلی هستند كه نافع ترين غايت فاضله را استنباط می كنند.»(60) و قدرت بر وضع قوانين و اصول را ايجاد می كنند. او اين فضايل را به دو بخش تقسيم می كند:

بخش اول: فضايلی هستند كه مدت زمان طولانی، دوام دارند و منحصراً مربوط به نظام سياسیِ «مدينه فاضله»، «امت فاضله» و «معموره فاضله» هستند: «الفضيلة الفكرية التی انما تستنبط الانفع الاجمل المشترك لامم او لامة او لمدينة اذا كان شأن ما يستنبط ان يبقی عليهم مدة طويلة او تكون متبدلة فی مدة قصيره فهی فضيلة فكرية مدنية... كانت اشبه ان تكون قدرة علی وضع النواميس»؛(61)

فضيلت فكری، كه امور سودمند و زيبای بين امت ها يا امت يا مدينه را استنباط می كند، آن چه را استنباط می كند، اگر شأنيت دوام در زمانی طولانی را دارد و يا در زمان كوتاه متحول می شود آن را فضيلت فكریِ مدنی می گويند و با اين قوّت فكری، قدرت بر وضع نواميس ايجاد می شود.

بخش دوم: فضايلی هستند كه دوام زيادی ندارند. اين ها هم در نظام سياسی و هم مربوط به افراد هستند و آن ها را به سه نوع تقسيم می كند:

1. فضيلت فكری منزلی: قوه ای كه نافع ترين و زيباترين غايت اهل منزل را استنباط می كند.
2. فضيلت فكریِ جهادی: قوه ای كه نافع ترين و زيباترين غايت مربوط به جهاد را استنباط می كند.
3. فضيلت فكریِ مشوری: قوه ای كه نافع ترين و زيباترين غايت مربوط به ديگران را استنباط می كند.(62)

ج) فضايل خلقی؛

در حكمت عملیِ فارابی، فضايل خلقی مهم ترين جايگاه را دارند و در تعريف آن می گويند: «هيئات و استعدادهای طبيعی كه بر اثر تكرار خيرات و افعال جميله ايجاد شده است و بر اساس فضايل فكری، در پیِ خير و سعادت است.»(63)

اين فضيلت را معلم ثانی «فضيلت رئيسه» می نامد؛ زيرا در تحقق افعال فاضلانه ديگر فضايل حضور دارد: «فهذه الفضيلة هی الفضيلة الرئيسة التی فضيلة اشدّ تقدماً منها فی الرياسة»؛(64) همان طور كه مراعات فضايل اخلاقی، در تحقق ديگر فضايل ضروری است.

فارابی فضايل خلقی را مربوط به جزء نزوعیِ نفس می داند و هم چون پيشينيان خود، فضيلت اخلاقی را به چهار بخش اخلاقی، عفت، شجاعت، سخاوت و عدالت تقسيم می كند.(65)

او معتقد است كه هيچ كس به طور فطری، نه صاحب فضيلت اخلاقی است و نه صاحب رذيلت اخلاقی، بلكه فطرت و طبع آدمی مستعد برای هر دو طرف است، اگر چه ممكن است در افراد، گرايش و استعداد به يك طرف و يا نوعی از افعال خاص، بيش تر و آسان تر باشد.(66) از اين جهت است كه او به فضايل اخلاقیِ ناشی از افعال ارادی، بيش از افعال طبيعی بها می دهد.

د) فضايل عملی؛

اين فضايل عبارتند از تحقق بخشيدن به فضايل و عمل به امور نافع و خير و ايجاد فضايل جزئی در بين اصناف و صنايع و اقشار مختلف، در يكی از نظام های سياسیِ «معموره فاضله»، «امت فاضله» و «مدينه فاضله»(67).

به عبارت ديگر، اين فضايل علاوه بر تعيين و تقدير خير و سودمندی، به تحقق عملیِ آن نيز می پردازند. از ويژگیِ اين فضايل آن است كه همسو و هماهنگ و مترتب بر يكديگر هستند.

فضايل عملی، به تعبير فارابی، «علوم منتزعه» از ديگر فضايل سه گانه قبلی هستند: «ثم بعدها العلوم المنتزعة عن هذه الثلاثة لامة امه فتكون تلك العلوم المنتزعة علی عدد الامم يحتوی كل علم منها علی جميع الاشياء التی تكمل بها تلك الامة و تسعد»(68).

نقش قوه اجرايی در ايجاد و توزيع و تقسيم همه خيرات و فضايل در جامعه را به عهده دارد و هر آن چه به سرنوشت سياسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامیِ جامعه مرتبط است و در كمال و خوشبختی آن مؤثر است، در حوزه وظيفه فضايل عملی است.(69)

ارتباط تنگاتنگ فلسفه نظری و عملیِ فارابی تا آن جا است كه معتقد است: تحصيل علوم و فضايل نظریِ محض كافی نيست و اگر كسی به آن اكتفا كند، فلسفه اش ناقص و خود به فيلسوف ناقص، بلكه «فيلسوف باطل» موسوم است: «الفيلسوف الذی اقتنی الفضائل النظرية فانّ ما اقتناه من ذلك يكون باطلاً اذا لم تكن له قدرة علی ايجادها فی كل من سواه بالوجه الممكن فيه»؛(70)

يعنی فيلسوفی كه فضايل نظری را تحصيل كند، اگر قدرت بر ايجاد و تحقق آن از راه مناسب در غير را نداشته باشد، فلسفه اش باطل است.

بنابراين، در اين جا فارابی می خواهد بين «فيلسوف» و «رئيس اول» نظام سياسیِ خود، ارتباط برقرار كند. لذا می فرمايد: فيلسوف مطلق كسی است كه فضايل و علوم نظری را تحصيل كرده باشد و دارای قدرت ايجاد آن از طرق مناسب در ديگران هم باشد.

پس اگر تأمل بشود، فيلسوف مطلق بارئيس اول هيچ فرقی ندارد و آن كس كه قدرت بر تحقق و ايجاد فضايل نظری را دارد، او هم می تواند آن ها را «معقول» كند و هم امور ارادیِ آن ها را «بالفعل» محقق سازد.

بنابراين، هر مقدار قوّت و قدرتش بيش تر باشد، فلسفه اش كامل تر است. پس كامل علی الاطلاق كسی است كه همه فضايل نظری را تحصيل كرده باشد.

سپس با بصيرت و يقين، «فضايل عملی» برايش حاصل گرديده و در مرحله بعد، قدرت بر ايجاد همه آن ها را در ميان امت ها و مدينه، به وجه مناسب و مقدار ممكن داشته باشد و چون قدرت برايجاد آن ها ممكن نيست، مگر با بهره گيری از براهين يقينی و شيوه های اقناعی و تخييلی، چه به صورت اختياری و آزادانه و چه به صورت تحميلی و اجباری، پس براين اساس، «صارالفيلسوف علی الاطلاق هو الرئيس الاول»(71)، فيلسوف مطلق، همان رئيس اول می شود.

همان رئيسی كه همه فضايل چهارگانه را فارابی به آن ختم می كند و رويكرد نظری و عملیِ آن را طوری ترسيم می كند كه محل اجتماع «ملوك»، «واضعان نواميس»، «امامان هدايت» و «رهبران سياسی» می شود: «فتبيّن ان معنی الفيلسوف و الرئيس الاول و واضع النواميس و الامام، معنی كله واحد»(72)؛

يعنی از آن چه گذشت، معلوم شد كه معنای فيلسوف و رئيس اول و واضع نواميس و امام، واحد است؛ زيرا اجتماع همه فضايل، حقيقت واحدی را شكل می دهد كه بخشی از آن، در قالب برهان ريخته می شود به نام فلسفه، كه در حوزه وظايف فيلسوفان است و بخشی در قالب «اقناع» است كه به آن، دين و شريعت می گويند و در حوزه وظايف واضعان نواميس است كه از مجاریِ خاصی آن را وضع كرده اند و ايجاد و تحقق همه آن ها در بين جامعه و امت، در حوزه اقتدار «رئيس اول»و «امام» است.

ه) خير

در تعريف خير گفته شده: هر آن چه است كه در آن، صلاح و سود و لذت باشد، در مقابل شر كه واجد اين اوصاف نيست.

فارابی می گويد: «الخير ما يتشوّقه كل شی ء فی حدّه»؛(73) يعنی خير غايتی است كه هر چيزی شوق حركت به سوی آن را دارد و خواهان آن است و با كمك آن به مرتبه و حقيقت وجودیِ خود می رسد و در حقيقت، خير آخرين مرحله از كمال وجود است؛ همان طور كه شر در مقابل آن نقصان وجود است.

بنابراين، خير و وجود كامل، منطبق بر يكديگر می شوند. فارابی شر را به نداشتن كمال معنا می كند نه به مفهوم «عدم الوجود»، اگر چه در نتيجه، تفاوتی به وجود نمی آيد. او در كتاب «التحليل» تصريح می كند كه خير و شر ضدان هستند نه نقيضان. پس شر، عدم الوجود نيست، بلكه ممكن است امر وجودی باشد.(74)

بنابراين، خير مقصود به ذات است؛ ولی شر ملحق به اموری است كه وجودشان ضروری نيست و به طور عارضی هستند.(75)

خير جوهر همه موجودات است و بر همه جهان غالب است؛ اما شر موجودی بالعرض است. شر مربوط به عالم كون و فساد و عالم ما تحت قمر است.

از اين جا فارابی با نظر عارفانه می گويد: «شر هم در جوهره خود، خير است و شرش بالعرض است؛ زيرا همه عالم، سراسر خيراست و هر چه خارج از اراده انسان باشد، خير است. سبب اول و هر آن چه از آن لازم آيد و آن چه وجودش با واسطه لازم می شود، تا آخر لوازم وجود، به اين ترتيب، هر چه باشد جايگاه نظم و عدل خود هستند و هر چه حصولش در جايگاه شايسته و عادلانه باشد، خير است و الا شر خواهد بود.(76)

فارابی در «عيون المسائل» معتقد است: «عنايت الهی بر همه اشيا احاطه دارد و با هركسی و هر موجودی با قضا و قدرتش مرتبط است و شرور هم تحت قضا و قدر الهی هستند و شرور تابع اشيايی هستند كه بالضروره شر هستند؛ و در نهايت منتهی به موجودات فاسد خواهند شد اين شرور بالعرض پسنديده هستند زيرا اگر اين شرور نباشند، خيرات زيادی دوام نخواهند داشت.»(77)

با اين مقدمات، معلم ثانی به اين نتيجه می رسد كه اصلاً در جهان شر وجود ندارد و تا آن جا كه خارج از اراده انسان است، همه اش خير است و با ورود اراده انسانی است كه پديده شر مطرح می شود: «الشر غير موجود اصلاً ولا فی شی ء من هذه العوالم و بالجمله فيما وجوده لابارادة الانسان اصلاً بل كلها خير.»(78)

با اين بيان، معلم ثانی در «تعليقات»، معنای خير را از راه قياس منطقی با كبرای كلی اين كه هر غايتی خير است، خير مطلق را بر خداوند منطبق می كند و می گويد:

خداوند واجب الوجود، غايت است؛ زيرا همه چيز به او ختم می شود؛ همان طور كه در قرآن آمده كه «ان الی ربك المنتهی» (صغری)، و هر غايتی خير است (كبری)، پس خداوند خير است (79) (نتيجه). فارابی از خداوند، تعبير به خير مطلق دارد كه منطبق بر كمال مطلق است.

همين خير مطلق است كه غايت دوران آسمان و چرخش زمين و جريان آب و ريزش باران است.(80) همان است كه همه تعقلات بشری (81) و فعاليت های ارادیِ انسان، در ادامه حيات فردی و اجتماعی و تدبير زندگی و تدبير مدن (82) و تحصيل علوم و فضايل (83) و غيره، در تعقيب آن است.

و) انواع خيرات

همان طور كه در تعريف خير بيان شد، خير آن است كه مطلوبيت ذاتی داشته باشد. اشاره معلم ثانی به گونه هايی از خير در غير خير ذاتی، می طلبد كه همه انواع خير را از منظر ايشان بررسی كنيم.

الف) خير ذاتی؛

فارابی در «التنبيه علی سبيل السعاده» می گويد: بعضی از خيرات، هميشه مطلوبيت ذاتی دارند و هيچ گاه مقدمه وصول به خيرات ديگری نيستند؛ نظير سعادت كه همواره «تؤثر لاجل ذاتها و لا تؤثر فی وقت من الاوقات لاجل غيرها»(84) بالذات مطلوب است و بلكه مطلوب ترين و بزرگ ترين و كامل ترين خيرات است، به طوری كه اگر انسان به آن دست يابد، از همه چيز بی نياز می شود.

گرايش به همان خير ذاتی است كه هر انسانی بر اساس اعتقاد خود و با همه امكانات در طلب آن تلاش می كند؛(85) زيرا خير، كمال وجود است (86) و انسان ها بر اساس كمال طلبیِ فطریِ خود، به دنبال آن هستند.

اين نوع از خير، در مقابل شر واقع نمی شود؛ زيرا كمال الوجود است و به تعبير فارابی، «كل ما له ضد فهو ناقص الوجود»؛(87) يعنی هر چه ضد داشته باشد، ناقص الوجود است؛ زيرا هر كدام از ضدين، در هنگام اجتماع والتقا، در مقام ابطال ديگری است و در ادامه وجودش نيازمند به زوال ضد خودش است.

پس در قوام وجودی اش به تنهايی كافی نيست و هر ضدی قابل معدوم شدن است. بر اين اساس، فارابی «سبب اول» را خير عوالم می داند كه هيچ گاه در مقابل شر واقع نمی شود: «لايقابله شر اصلاً».(88)

ب) خير طبيعی؛

فارابی در «فصول المدنی» به نوعی از خير اشاره می كند كه خير بودن آن ذاتی نيست و اراده آدمی هم در آن نقشی ندارد: «انما الكلام هاهنا فيما كان طبيعياً محضاً لايشاركه ارادیّ اصلاً».(89)

جمله عالم و موجودات جهان هستی، در سلسله مراتب صعودی، كه از هيولی و ماده نخستين شروع می شود و به معدنيات، نباتات، حيوانات و انسان در عالم مادون قمر، ختم می شود و در قالب ماده، صورت و نفس متجلی می شود و هم چنين سلسله مراتب وجود ممكنات ما فوق قمر، كه بعد از وجود نخستين آغاز می شود و تا عقل دهم، يعنی «عقل فعال» می رسد و موجب پيدايش آسمان اول، كره كواكب ثابته، زحل، مشتری، مريخ، شمس، زهره، عطارد و قمر می گردد،(90)

همه اين ها خير طبيعی هستند و به تعبير معلم ثانی، همه اين عوالم، كه در سلسله مراتب صعودی و نزولی، كه از سبب اول ناشی شده اند و خارج از اراده انسان هستند، تماماً خير طبيعی اند.(91)

ج) خير ارادی؛

معلم ثانی در كتاب «السياسة المدنيه» آورده است: «الخير الارادی و الشر الارادی و هما الجميل و القبيح فانهما يحدثان عن الانسان خاصه»؛(92) يعنی خير و شر ارادی، كه همانا زيبايی و زشتی هستند، مخصوص انسانند؛ زيرا اين نوع از خير، نه ذاتی است و نه طبيعی، بلكه از طريق «افعال» انسان تحقق می پذيرند كه از اتصال قوه ناطقه با عقل فعال، «افعال فاضله» شكل می گيرد و «اخص الخيرات»(93) ارادی به وجود می آيد.

فارابی علم مدنی را متكفل بيان اين نوع از خيرات می داند(94) و برای اين علم، چند نوع وظيفه قائل است. يكی وظيفه محض و تحقيق است كه در «تحصيل السعادة»(95)، «الملّة»(96)، «احصاء العلوم»(97) اولين وظيفه آن «سعادت شناسی» معرفی شده است كه از انواع «سعادت حقيقی»، كه همان خير اعظم است و «سعادت ظنی»، كه همان خيرات ارادی و ابزاری است، تحقيق به عمل می آورد.

وظيفه دوم اين علم، تعريف و تبيين است كه در واقع، بحث «غايت شناسی»، كه ماهيت سعادت و خيرات را تبيين می كند. وظيفه سوم اين علم، بيان چگونگیِ توزيع «خيرات مشتركه»(98) است كه توسط رئيس مدينه فاضله انجام می گيرد. خيرات مشتركه عبارتند از: ثروت بسيار، لذت، قدرت، رياست، كرامت و عظمت، و به تعبير فارابی، هر آن چه انسان را در راه رسيدن به سعادت ياری می رساند: «الامورالتی بها يمكن الوصول اليها.»(99)

پی نوشت ها:

1. فارابی، ابونصر، رسالة فی الرد علی جالينوس، تحقيق دكتر عبدالرحمن بدوی، بيروت: دارالاندلس، بی تا، ص 39.

2. السياسه، پيشين، ص 13.
3. فصوص الحكم، پيشين، ص 144.
4. شيرازی صدرالدين، الحكمة المتعاليه فی الاسفار الاربعه، تهران: انتشارات حكمت، 1374، ج 2، ص 278.
5. تعليقات، پيشين، ص 46.
6. فارابی، ابونصر، ما ينبغی ان يقدم قبل تعلم الفلسفه، تحقيق محمدامين الخانجی، مصر: مطبعة السعاده، 1325ق، ص 62.
7. تحصيل السعاده، پيشين، ص 90.
8. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
9. فصول منتزعه، پيشين، ص 47.
10. همان، ص 47.
11. ما يصح و ما لا يصح من احكام النجوم، پيشين، ص 63؛ فضيلة العلوم، پيشين، ص 17.
12. فصول منتزعه، پيشين، ص 46.
13. تعليقات، پيشين، ص 38.
14. فصول منتزعه، پيشين، ص 45 - 46.
15. تحصيل السعاده، پيشين، ص 81.
16. فصول منتزعه، پيشين، ص 100.
17. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 105 و 135.
18. السياسة المدنيه، پيشين، ص 55.
19. تحصيل السعاده، پيشين، ص 84؛ فصول منتزعه، پيشين، ص 95 - 97.
20. الدعاوی القلبيه، پيشين، ص 11.
21. السياسة المدنيه، پيشين، ص 69.
22. فصول منتزعه، پيشين، ص 46.
23. السياسة المدنيه، پيشين، ص 78.
24. تحصيل السعاده، پيشين، ص 52.
25. التنبيه عل سبيل السعاده، پيشين، ص 37 - 39.
26. السياسة المدنيه، پيشين، ص 72.
27. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 105.
28. الملّه، پيشين، ص 52.
29. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 131.
30. فصول منتزعه، پيشين، ص 100.
31. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 105 - 106.
32. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 41.
33. همان، ص 37.
34. فصول منتزعه، پيشين، ص 71.
35. همان، ص 100.
36. الملّة، پيشين، ص 43؛ تحصيل السعاده، پيشين، ص 90.
37. السياسة المدنيه، پيشين، ص 81.
38. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 39.
39. السياسة المدنيه، پيشين، ص 78.
40. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 123 - 124.
41. فصول منتزعه، پيشين، ص 55.
42. الملّة، پيشين، ص 43.
43. تحصيل السعاده، پيشين، ص 90.
44. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 67.
45. السياسة المدنيه، پيشين، ص 84.
46. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 65.
47. الموسيقی الكبير، ترجمه آذرنوش، پيشين، ص 562.
48. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 117 - 118.
49. همان، ص 118.
50. فصول منتزعه، پيشين، ص 47.
51. همان، ص 32.
52. همان، ص 31.
53. فصول منتزعه، پيشين، ص 101.
54. همان، ص 24.
55. تحصيل السعاده، پيشين، ص 76؛ فصول منتزعه، پيشين، ص 32.
56. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 106.
57. فصول منتزعه، پيشين، ص 30.
58. السياسة المدنيه، پيشين، ص 32 - 33.
59. تحصيل السعاده، پيشين، ص 49.
60. همان، ص 70.
61. همان، ص 69 - 70.
62. همان، ص 70.
63. فصول منتزعه، پيشين، ص 30 - 33.
64. تحصيل السعاده، پيشين، ص 73.
65. فصول منتزعه، پيشين، ص 30.
66. همان، ص 31؛ تحصيل السعاده، پيشين، ص 76 - 77.
67. تحصيل السعاده، پيشين، ص 84.
68. همان، ص 92-84.
69. الملّة، پيشين، ص 54 - 56؛ احصاء العلوم، پيشين، ص 64 - 65.
70. تحصيل السعاده، پيشين، ص 89 و 99.
71. تحصيل السعاده، پيشين، ص 90.
72. همان، ص 93.
73. تعليقات، پيشين، ص 50.
74. فارابی، ابونصر، التحليل، تحقيق دكتر رفيق العجم، بيروت: دارالمشرق، 1986م. ص 118 - 120.
75. الدعاوی القلبيه، پيشين، ص 11.
76. فصول منتزعه، پيشين، ص 80 - 81.
77. عيون المسائل، پيشين، ص 75.
78. فصول منتزعه، پيشين، ص 80.
79. تعليقات، پيشين، ص 46.
80. فصول الحكم، پيشين، ص 144.
81. فصول منتزعه، پيشين، ص 55.
82. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 118.
83. تحصيل السعاده، پيشين، ص 68.
84. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 48.
85. همان، ص 38 - 39؛ آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 106.
86. تعليقات، پيشين، ص 49.
87. فصول منتزعه، پيشين، ص 80.
88. همان، ص 80.
89. همان، ص 81.
90. آراء اهل المدينة الفاضله، پيشين، ص 61 - 62.
91. فصول منتزعه، پيشين، ص 80.
92. السياسة المدنيه، پيشين، ص 72.
93. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 68.
94. احصاء العلوم، پيشين، ص 64.
95. تحصيل السعاده، پيشين، ص 63.
96. الملّه، پيشين، ص 52.
97. احصاء العلوم، پيشين، ص 64 - 68.
98. المله، پيشين، ص 54 - 56.
99. التنبيه علی سبيل السعاده، پيشين، ص 39.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

قانون شکنی
آیه شریفه : إِنَّمَا ﭐلسَّبِيلُ عَلَى ﭐلَّذِينَ يَظْلِمُونَ ﭐلنَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي ﭐلْأَرْضِ بِغَيْرِ ﭐلْحَقِّ أُوْلَـٰئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ  (سوره مبارکه شوری ، آیه 42)ترجمه : گناه بر کساني است که به مردم ظلم مي‏کنند ، و بدون داشتن بهانه‏اي و حقي مي‏خواهند در زمين فساد و ظلم کنند ، آنان عذابي دردناک دارند. روایت : قال علی( ع ): من تعدی الحق ، ضاق مذهبه.  (بحار الانوار ، ج 77 ، ص 211 )ترجمه : امام علی(ع) مي‌فرمايد: هر کس از حق (قانون) تجاوز کند ، در تنگنا گرفتار می آید.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید