فصل دوم جايگاه سياست در انديشه فيض كاشانى

فصل دوم جايگاه سياست در انديشه فيض كاشانی

مفهوم سياست

فيض كاشانی مانند ديگر متفكران اسلامی، مفهوم سياست را بيش تر در قالب معنای لغوی آن، مورد توجه قرار داده و آن را با توجه به مبانی هستی شناسی و انسان شناسی خود، تعريف كرده است.

بنابراين، وی با توجه به نگرش خود درباره انسان، سياست را عبارت از «تسويس و تربيت انسان ها در جهت رسيدن به صلاحيت كمالی آن ها» و «تدبير و كشاندن آن ها به طريق خير و سعادت»(1) دانسته و معتقد است كه انسان به تأييد آيات الهی (واللَّه أخرجكم من بطون أمّهاتكم لا تعلمون شيئاً) در ابتدای آفرينش خود از كمالی كه برای رسيدن به آن خلق شده، خالی است، هم چنين از غايتی كه برای او قرار داده به دور است.

در حالی كه فطرتاً چنان چه اسباب و شرايط فراهم باشد، قابليت رسيدن به آن را دارد. اما انسان به مقتضای جبلّت خود، از رسيدن به كمال و غايت مذكور، منع شده است، زيرا غالباً پيرو قوا، طينت و هواهايی است كه مزاج و طبيعتش اقتضا می كند؛

از اين رو واجب است انسان سياستی داشته باشد كه او را تسويس نموده و در رسيدن به صلاحيت كمالی اش تربيت كند، هم چنين او را تدبير كرده و در طريق خير و سعادت قرار دهد وگرنه در همان مرتبه حيوانی باقی مانده و از نعيم دايمی محروم خواهدبود.(2)

از سوی ديگر، وی با تأكيد بر ضرورت زندگی اجتماعی انسان ها بر آن است كه «انسان ها محتاج به تمدن و اجتماع و تعاون می باشند، زيرا كه نمی توانند به تنهايی زندگی كرده و تدبيرات مختلف زندگی را بدون هم كاری ديگر هم نوعان خود، متولّی شوند، بلكه نيازمند هم كاری و ياری ديگران هستند؛ از اين رو است كه تعدّد و تحزّب در ميان آن ها پديد می آيد و زندگی مدنی شكل می گيرد.

و در اين زندگی اجتماعی، آنان در معاملات و مناكحات و جنايات، نيازمند قانونی می شوند كه محل رجوع همگان باشد و عدل را در ميان همه آن ها حكمفرما سازد.»(3) اين قانون از نظر وی، همان شرع و عرف است كه اگر مشتمل بر سلطنت و قدرت باشد سياست ناميده می شود.(4)

بنابر آن چه گذشت، سياست از نظر فيض كاشانی، عبارت است از:
1. تسويس و تربيت انسان به منظور رسيدن به صلاحيت كمالی وجود.
2. قرار دادن انسان در طريق خير و سعادت (5).
3. اهتمام بر تدبير معاش و معاد انسان ها(6).
4. جمع آوری افراد بشر در نظامی شايسته جماعات بشری.
5. استعمال عقل عملی و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد، مثل سلطان و چه از داخل باشد، مثل حُسن تدابير نفس.(7)

انواع سياست

برای روشن تر شدن تعاريف ارائه شده فيض كاشانی از سياست، به انواع سياست از منظر ايشان می پردازيم. آن چنان كه از آثار وی استفاده می شود، وی سياست را به چند نوع تقسيم می كند:

1. ابتدايی ترين تقسيمی كه می توان آن را در انديشه فيض بر تقسيم های ديگرِ او از سياست، مقدم داشت، تقسيم سياست به شرعی و عرفی يا ضروريه غيرشرعی است.

به اعتقاد وی، سياست شرعی، سياستی است كه «عالم مُلك را در خدمت عالم ملكوت درآورده، انسان ها را به سوی خدای متعال سوق داده، شهوات را در خدمت عقول قرار داده، دنيا را به آخرت ارجاع نموده و انسان ها را به سوی اين امور برانگيخته و از عكس آن ها منع نمايد تا خلايق را از عذاب آخرت و وَبال و وخامت عاقبت و سوءالمآل نجات داده و آن ها را برحسب استعدادشان به سعادت قصوی رساند».(8)

فيض «سياست ضروريه» را در مقابل سياست شرعی كه غرض اصلی پيامبران الهی بوده، قرار می دهد و معتقد است سياست ضروريه، سياستی است كه تنها به «حفظ اجتماع ضروری»(9) انسان ها می پردازد، اگرچه منوط به تغلّب و جاری مجرای آن باشد. ايشان از اين سياست به «سياست دنيويه» نيزتعبير كرده و بر آن است «چنين سياستی نسبت به پيامبر، بالعرض لازم شده است».(10)

گويا سياست ضروريه يا دنيويه در تعبير فيض ملهم از نظريه های غزالی بوده است. غزالی چنان كه فيض آورده، در تعريف سياست چنين می گويد:

والسياسة: هي لتأليف، والاجتماع، والتعاون علی أسباب المعيشة، و ضبطها.(11)
فيض نيز در تعريف سياست ضروريه يا غيرشرعی می گويد:

السياسة: ... تحرّك الأشخاص البشريّة ليجمعهم علی نظام مصلح لجماعاتهم، و إنّما تصدر عن النفوس الجزئيّة.(12)

بنابر تعريف مزبور، سياست ضروريه يا غير شرعی «اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان می كند تا در دنيا باشند و بس، و آن از نفوس جزئيه صادر می شود كه خطا بر ايشان روا است».(13) ولی ايشان سياست شرعی را چنين بيان می كند:

تحرّك النفوس و قواها إلی ما وكلّت به فی عالم التركيب من مواصلة نظام الكلّ، و يذكر معادها إلی العالم الأعلی، و يزجرها من الانحطاط إلی الشهوة، والغضب، و ما يتركّب منهما، و يتفرّع عليها، و إنّما تصدر عن العقول الكلّيّة الكاملة.(14)

به اعتقاد وی، سياست شرعی «اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم، با بقای صلاح هر يك در هر يك (می كند)، پس ناچار به جماعت ياد دهد كه ايشان را بازگشت به عالمی بالاتر از اين عالم خواهد بود كه باقی و جاويد باشد و آن كه سعادت حقيقی آن است و آن كه آن حاصل نمی شود مگر به گردانيدن رغبت از شهوات و لذات اين جهان؛ پس تمييز كندميان كارهايی كه در آخرت سودمند باشند و كارهايی كه در آن جا سودندهند يا ضرر رسانند، و به مثوبات آن اميدوار گرداند و به عقوبات اين بيم كند و اين، صادر نمی شود مگر از عقول كليه كامله كه معصوم اند از خطا وزلل».(15)

2. فيض به تَبَع غزالی، سياست را از منظری ديگر به مراتب مختلفی تقسيم كرده و آن را به معنای استصلاح خلق و ارشاد آن ها به سوی طريق مستقيم می داند و به اعتقاد وی، منجی در دنيا و آخرت را می توان از حيث سائسين به چند نوع يا مرتبه تقسيم كرد:

الف) سياست انبيا: اين نوع سياست كه از نظر فيض سياست «انسان كامل»است، كامل ترين نوع سياست می باشد، زيرا هم اجتماع ضروری انسان ها را حفظ می كند و هم به تقويت جنبه عالی زندگی انسان می پردازد.(16)

ب) سياست ملوك و سلاطين: به اعتقاد فيض، اين نوع سياست تنها به اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت آن ها می پردازد تا در دنيا باشند و بس؛ از اين رو وی اين نوع سياست را سياست دنيويه و ضروريه ناميده و تنها حافظ اجتماع ضروری انسان ها می داند.(17)

ج) سياست علما: از نظر فيض، علما سه طايفه اند:

«(يكی) آنانند كه علم ظاهر دانند و بس و ايشان، مانند چراغند كه خود را سوزند و ديگران را افروزند (اين دسته از علما را) صلاحيت رهبری خلايق نيست اگرچه عوام بديشان مهتدی می شوند و بالعرض منتفع می گردند (ودوم) آنانند كه علم باطن دانند و بس و ايشان، مانند ستاره اند كه روشنايی او از حوالی خودش تجاوز نكند و از اين طايفه نيز رهبری نيايد مگر كم، چرا كه بيش از گليم خود از آب بيرون نتوانند كشيد، به جهت آن كه علم باطن بی ظاهر، سعت و احاطت نتواند داشت و به كمال نتواند رسيد (و دسته سوم علمايی هستند كه) هم علم ظاهر دانند و هم علم باطن، و مَثَلِ ايشان مَثَلِ آفتاب است كه عالَمی را روشن تواند داشت و ايشانند كه سزاوار راهنمايی و رهبری خلايقند، چه يكی از ايشان شرق و غرب عالم را فرا تواند رسيد و قطب وقت خويش تواند بود».(18)

3. فيض در ذيل عبارت «حُسن السياسه» كه در روايت امام صادق(ع)(19) نيز وارد شده، سياست را به دو نوع: سياست از خارج و سياست از داخل، تقسيم كرده و می گويد: «(حُسن السياسه؛ يعنی) استعمال عقل عملی و تهذيب اخلاق، چه سائس از خارج باشد، مثل سلطان و چه از داخل باشد؛ مثل حُسن تدابير نفس».(20)

تذكر اين نكته لازم است كه همه تقسيم های فيض را می توان در همان تقسيم ابتدايی وی خلاصه كرد؛ بدين معنا كه سياست از منظر وی، ياسياست شرعی است كه از سوی پيامبر(ص) و جانشينان معصوم وی ياعلمايی كه عالِم به ظاهر و باطن اند، اعمال می شود و يا سياست غيرشرعی است كه از سوی غير معصومين اعمال می شود اگرچه صلاحيت آن را نداشته و تنها از راه تغلب و زور به دست آورده باشند.

وی از اين نوع سياست، به سياست «دنيويه» يا «عرفيه» و «ضروريه» ياد می كند كه به اعتقاد وی، در صورت عدم دسترسی به سياست شرعی، از اين نوع سياست گريز و چاره ای نيست.

جايگاه سياست

براساس آن چه درباره تعريف و انواع سياست از منظر فيض آورده شد،می توان چنين نتيجه گرفت كه سياست از نظر وی، فعلی است كه به تسويس و تربيت انسان می پردازد تا او را به صلاحيت كمالی اش رسانده وزندگی او را تدبير كند و او را به سوی خير و سعادت رهنمون سازد؛

بنابراين، سياست هم چنان كه فيض از قول غزالی نيز نقل كرده، از اشرف افعال انسانی در تنظيم زندگی اجتماعی او است و به واسطه آن، تأليف واستصلاح خلق و ارشاد آن ها به سوی خير و سعادت دنيوی و اخروی حاصل می گردد.(21)

فيض، سياست را يكی از حُكّام پنجگانه حاكم بر انسان (عقل، شرع، عرف، طبع و عادت) دانسته و معتقد است سياست در ميان اين حكّام پايين تر از همه قرار دارد، ليكن بر همه آن ها حكم می راند و غالب و مستولی است.

به اعتقاد وی، از ميان اين حكّام جايگاه عقل از همه بالاتر است:

(عقل) هرگاه كامل باشد مقدم است بر ساير حكّام، تا او باشد، ديگری را حكم نمی رسد؛ پس اگر ديگری به خلاف او حكم كند نبايد شنيد، چرا كه او اشرف و افضل است از همه و با شرع موافق است و هميشه ساير حكّام تابع وی اند و هم چنين عقل احتياج به ترجيح و تمييز ندارد، چرا كه تعارض و اشتباه نزد او نمی باشد، ليكن اين عقل مختص به انبيا و اوليا است و كسی را كه اين عقل نباشد بايد كه شرع بر همه مقدم دارد، چرا كه شرع قائم مقام عقل كامل است برای كسی كه عقل كامل ندارد، پس صاحب عقل ناقص را بايد تابع شرع شود؛ يعنی كسی كه شرع را مخالف عقل خود يابد بايد كه عقل خود را به خطا منسوب دارد و طعن در شرع نكند.

و بعد از عقل و شرع، طبع و عادتست و چون اين هر دو را در بدن آدمی برای آن گذاشته اند كه آن را مدتی به پای دارد تاروح در آن كسب كمال كند و به منتهای كمالی كه لايق او است، برسد؛ پس هرگاه حكم ايشان با يك ديگر مختلف شود حكم هركدام كه در اين غرض بيش تر مدخليت دارد، مقدم بايد داشت، چرا كه در اين هنگام، بيش تر اطاعت خالق خود كرده و به مصلحتی كه از برای آن، مخلوق شده، بيش تر اقدام نموده تا آن ديگر، و اگر هر دو مساوی باشند در اين غرض، يا هيچ كدام را مدخليتی، نباشد هركدام را خواهد مقدم دارد، چه در اين هنگام اطاعت و عصيان ايشان يك سان است. و سياست، هرگاه، مدد عقل و شرع بيش تر كند از طبع و عادت، مقدم است بر طبع و عادت.(22)

بنابراين، سياست از نظر وی اخسّ و پائين تر از حكّام ديگر است، ولی در عين حال بر همه آن ها حكومت می كند و حكّام ديگر نيز مادامی كه سياست با قوانين عقل و شرع مخالفت نكند، به متابعت او امر می كنند،(23) چرا كه فرد در زندگی اجتماعی ناگزير از چنين سياستی است (24):

و اگر لجام و قيود آن (سياست ضروری) نبودی مركب بدن، خود، سركشی و اتباع شهوات آسان بودی و استغراق در لذات فانی كه منافی مقصد اصلی است روز به روز زياده شدی.(25)

رابطه دين و سياست

هم چنان كه در بيان انواع سياست از ديدگاه فيض آورديم، وی دو نوع سياست شرعی و ضروری را در زمان خود از هم باز شناخته و معتقد است كه سياست موجود و حاكم بر جامعه آن روز، از نوع سياست ضروری و دنيوی است؛ لذا تنها به «حفظ اجتماع ضروری» پرداخته و اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان می نمايد تا در دنيا باشند و بس، و اگرچه از طريق غلبه و سلطه حاكم شده اند، چاره ای از آن نيست.(26)

در حالی كه سياست شرعی: عبارت از «استخدام عالم مُلك در خدمت عالم ملكوت و سوق دادن خلق به سوی خداوند متعال و...»(27) است؛ از اين رو چنين سياستی اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم با بقای صلاح هر يك در هر يك می نمايد و جز از عقول كليه كامله كه معصوم از خطا و زلل اند، صادر نمی شود؛

بنابراين از نظر ايشان، سياست شرعی مطلوب ترين نوع سياست در جامعه است، زيرا غرض اصلی از ارسال رُسل و وضع شرايع می باشد. چنين سياستی از نظر فيض هيچ نوعی جدايی با شريعت ندارد، زيرا شريعت علاوه بر حفظ اجتماع ضروری به تدبير معاد و جنبه های عالی زندگی انسان می پردازد.

فيض درباره سياست ضروريه يا دنيويه كه آن را عرف مشتمل بر استيلاء و سلطنت معرفی كرده، چنين می گويد:

(سياست ضروريه يا دنيويه گاهی) شرع را فرمان می برد و احكام شرع را انقياد می نمايد (كه در اين صورت) ظاهر عالم كه مُلكست منقاد باطن عالم كه ملكوتست (می شود)، محسوسات در سايه معقولات درمی آيند، و اجزا به جانب كل حركت می نمايند، و رغبت در باقيات صالحات پديد می آيد، و زهد در فانيات هالكات به حصول می پيوندد، و راحت از مؤذيات حاصل می گردد، و خيرات به عادات مكتسب می گردد، و هر روز كه بر آدمی می گذرد، بهتر از روز پيش می باشد او را؛ پس حق تعالی روز به روز بندگان را هدايت می كند و نصرت می دهد و توفيق می بخشد، خصوصاً پادشاهی را كه رعيت را بر انقياد شرع داشته و خود نيز انقياد نموده و گاه باشد كه بر دل آن پادشاه از انوار ملكوت، آن مقدار نازل می شود كه دلش به آن نشأت بينا می شود و او را شوق تشبّه به روحانيت به درجات عاليه رسانده تا چنان كه در اين نشأت پادشاه است در آن نشأت نيز پادشاه باشد، چرا كه (عمل) او باعث هدايت جمعی كثير از رعيت شده؛

پس ناچار روحانيت او را از روحانيت هر يك از ايشان، پيوسته اثرها و مددها می رسد. (ولی گاهی نيز اين سياست (ضروريه يا دنيويه) فرمان شرع نمی برد كه در اين صورت) حواس، امير می شوند بر عقول، و ملكوت مسخر ملك می گردد و خشوع و انقياد سافل، عالی را روی در زوال می نهد، و رغبت در فانيات پديد می آيد، و زهد در باقيات صالحات به حصول می پيوندد، و شرور به عادات مكتسب می گردد، و هر روز كه بر آدمی می گذرد بدتر از روز پيش می باشد او را؛ پس حق تعالی روز به روز بندگان را فرو می گذارد و هدايت و نصرت از ايشان باز می گيرد.(28)

بنابراين فيض همانند استادش، صدرالمتألهين، معتقد است كه «نسبت سياست به شرع، به منزله جسد است به روح و عبد است به مولی ؛ پس گاهی از او فرمان می برد و گاه نه».(29) هنگامی كه با عقل و شرع موافقت نمايد اطاعت از آن سزاوار است، ولی چنان چه مخالفت با عقل و شرع كند از او اجتناب بايد كرد مگر آن كه از روی تقيّه و بيم ضرر همراهی بايد كرد؛ بنابراين به اعتقاد فيض، سياست بدون شرع ناتمام است و به شرع تمام می شود، چرا كه:

1. سياست تنها اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان می كند تا در دنيا باشند و بس. در حالی كه شرع اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم با بقای صلاح هر يك در هر يك می كند؛

2. سياست از نفوس جزئيه صادر می شود كه خطا بر ايشان روا است.

در حالی كه شرع از عقول كليه كامله كه معصوم از خطا و زلل اند، صادر می شود.

3. امور سياست فارق و خارج از ذات مأمور است. در حالی كه امور شرع در ذات او داخل است؛ برای مثال، سياست برای نظر ناظرانی كه از ذات متجمّل بيرون اند، امر به تجمل می كند، ولی شرع به نماز و روزه امر می فرمايد كه نفعش به نماز گزارنده و روزه دارنده می رسد.

از اين رو، سياست نسبت به شرع به منزله جسد است به روح (30)، و سياست مجرد از شرع به جسد بدون روح می ماند.(31) در حالی كه سياست توأم با شرع يا «سياست دينيه» از نظر فيض، اعظم در دين شمرده می شود و خداوند متعال انبيا را برای آن مبعوث كرده است؛

لذا چنين سياستی اگر ترك شود نبوت تعطيل و ديانت مضمحل می گردد، سستی و ضعف عموميت يافته و ضلالت و گمراهی گسترش می يابد و جهالت شيوع پيدا كرده و بلاد خراب گشته و عباد هلاك می گردند كه نعوذباللَّه من ذلك.(32)

نتيجه، اين كه از نظر فيض، سياست بدون شرع در اداره زندگی اجتماعی انسان ضروری است، ولی نمی تواند او را به غايت قصوی و سعادت آخرت نايل گرداند، و سياست با ياری عقل و شرع می تواند سعادت دنيا و آخرت رابرای انسان به ارمغان آورد.

سياست و اجتماع

در ديدگاه عرفانی فيض، دنيا منزلی از منازل انسان در حركت به سوی خداوند متعال است و سزاوار است كه نفس ناطقه او به تدريج ترقی كرده و به كمالی برسد كه لايق او است. بدن انسان در اين سير كمالی، مركب و آلتی است كه او را در تحصيل كمال ياری می رساند، و انسانْ بدون تدبير منزل و مركب نمی تواند در مسير كمال توفيق يابد.

به عبارت ديگر، مادامی كه امر معاش انسان در دنيا منتظم نگردد، تبتّل و انقطاع الی اللَّه برايش حاصل نمی شود. انتظام امر معاش انسان زمانی ممكن می گردد كه بدن او سالم و نسل او دايم باشد؛ لذا خداوند خوردن و آشاميدن را برای بقای بدن و ازدواج را برای بقای نسل همه انسان ها قرار داده و به بعضی از آن ها اختصاص نداده است.

بنابراين، انسان ها نيازمند تمدن، اجتماع و تعاون اند، زيرا هركدام از آن ها به تنهايی نمی تواند نيازهای خود را در اين زمينه ها برآورده سازد و بدون مشاركت هم نوعان خود قادر به تدبير امور مختلف زندگی نيست، بلكه در انجام كارها ناچارند به يك ديگر ياری كنند؛ برای مثال، فردی برای ديگری بار ببرد و ديگری گندم آسياب كند و غيره؛ از اين رو در ميان آن ها تعدد و تكثر و تحزّب پديد می آيد و گروه های مختلفی شكل گرفته و روستانشينی و شهرنشينی به وجود می آيد و افراد اين جوامع در معاملات، مناكحات و جنايات خود به قانونی نيازمند می شوند كه در بين آن ها مرجع قرار گرفته و به عدل حكم كند، اما بدون چنين قانونی، انسان ها به جان هم افتاده و به ستيز با يك ديگر می پردازند و از طريق كمال باز می مانند.

در نتيجه، به سوی هلاكت كشيده شده و نسل آن ها منقطع، و نظام زندگی شان مختل می شود.(33)

به اعتقاد فيض كاشانی، قانون لازم و ضروری زندگی اجتماعی انسان ها، شرع است كه اگر بدان عمل كنند به سعادت قُصوی و كمال مطلوب خود می رسند.(34)

اما برای اين كه انسان ها به اين شرع آگاهی يافته و بدان عمل كنند، شارعی لازم است تا اين قانون و روش آن را برای انسان ها معين كند و زندگی آن ها را در دنيا انتظام بخشد و طريقی به آن ها نشان دهد كه از آن طريق به خداوند برسند؛ بدين معنا كه ياد آخرت و حركت به سوی خداوند را به آن ها تذكر داده و از آن چه آن ها را باز می دارد بترساند و آن ها را به صراط مستقيم هدايت كند(35)؛

از اين رو خداوند متعال پيامبران خود را در ميان مردمان مبعوث كرد تا با وضع شريعت و اجرای آن، معاش و معاد آن ها را انتظام بخشيده تا به سعادت قُصوی رهنمون گردند.(36) اين همان سياست شرعی است كه از نظر فيض، علاوه بر حفظ اجتماع ضروری انسان ها، آن ها را به مرتبه عالی و كمال مطلوب نيز می رساند؛ بنابراين، مطلوب ترين نوع سياست است.

اما اگر چنين سياستی ممكن نباشد حتی از سياستی كه تنها حافظ اجتماع ضروری انسان ها است، گريزی نيست، زيرا حيات اجتماعی بدون چنين سياستی امكان ندارد؛ لذا سياست و تدبير اجتماع انسان ها حتی اگر از طريق تغلّب و زور هم باشد، ضروری است (37) و بدون سياست، حفظ اجتماع كه نياز فطری فرد است، ميسر نمی شود.

پی نوشت ها:

1. ملامحسن فيض كاشانی، علم اليقين، ج 1، ص 340.

2. همان.
3. همان، ص 338.
4. همان، آيينه شاهی، ص 160؛ و ضياءالقلب، ص 176.
5. علم اليقين، ص 340.
6. همان، الوافی، ج 3، ص 657.
7. همان، ج 1، ص 124؛ مراد از عقل عملی - آن چنان كه فيض خود بيان می كند - آن است كه انسان به واسطه آن صناعات انسانيه را استنباط می كند، برخلاف عقل نظری كه با آن انسان تصورات و تصديقات را درك می كند (علم اليقين، ج 1، ص 266).
8. علم اليقين، ج 1، ص 349.
9. همان.
10. همان.
11. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 1، ص 39.
12. ضياءالقلب، ص 175.
13. آيينه شاهی، ص 160.
14. ضياءالقلب، ص 175.
15. آيينه شاهی، صص 160 و 161.
16. علم اليقين، ج 1، ص 378.
17. آيينه شاهی، صص 160 و 161.
18. فيض كاشانی، كلمات مكنونه، صص 339 و 340؛ و رساله شرح صدر، ص 55.
19. (الكافی 1: ج 1، ص 28)، العدّة، عن سهل، عن الدهقان، عن أحمد بن عمر الحلبي، عن يحيی بن عمران، عن أبی عبداللَّه(ع) قال: «كان أميرالمؤمنين(ع) يقول بالعقل أستخرج غورالحكمة، و بالحكمة أستخرج غورالعقل، و بحُسن السياسة يكون الأدب الصالح، قال و كان يقول: «التفكر حياة القلب البصير كما يمشي الماشي فی الظلمات بالنور بحسن التخلّص و قلّة التربّص».
20. الوافي، ج 1، ص 124.
21. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 1، ص 39.
22. آيينه شاهی، ص 169 و 170؛ و ضياءالقلب، ص 178.
23. آيينه شاهی، ص 166؛ و ضياءالقلب، ص 178.
24. ضياءالقلب، ص 176.
25. آيينه شاهی، ص 168.
26. علم اليقين، ج 1، صص 349 و 378؛ و ضياءالقلب، صص 175 و 176.
27. علم اليقين، ج 1، صص 349 و 378.
28. آيينه شاهی، ص 165.
29. ضياءالقلب، صص 175 و 176.
30. آيينه شاهی، صص 160 و 161؛ و ضياءالقلب، صص 175 و 176.
31. علم اليقين، ج 1، ص 349.
32. فيض كاشانی، مفاتيح الشرائع، ج 2، ص 50.
33. علم اليقين، ج 1، صص 338 و 339.
34. ضياءالقلب، ص 175.
35. علم اليقين، ج 1، صص 338 و 339.
36. همان، ص 378.
37. ضياءالقلب، ص 176.
 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید