فصل پنجم حقوق متقابل مردم و حاكمان

فصل پنجم حقوق متقابل مردم و حاكمان

از آن جا كه حكمرانی مردم برعهده حاكمان اسلامی قرار داده شده، آن هارا حقوقی برعهده مردم است، هم چنان كه مردم حقوقی به گردن حاكمان اسلامی دارند.

به تعبير اميرالمؤمنين علی(ع)، حقوق و وظايف دوسويه ای ميان واليان و مردم وجود دارد كه اين حقوق از حقوق بزرگی است كه خدای متعال آن را واجب كرده است.

رعايت آن حقوق ازطرفين به برقراری پيوند مردم و حاكمان، بزرگ مقداری حق، ارجمندی دين و برقراری عدالت و سنن الهی در ميان آنان می انجامد و درنتيجه، دنيای آنان به صلاح و رستگاری، و دولتشان به پايداری نايل می شود.(1)

فيض كاشانی اين حقوق متقابل مردم و حاكمان اسلامی را مورد تأكيد قرار داده و در موارد متعددی به آن اشاره می كند. در فصل حاضر ابتدا به حقوق مردم بر حاكمان اسلامی و سپس به حقوق حاكمان بر مردم از ديدگاه ايشان می پردازيم.

1. حقوق مردم بر حاكمان اسلامی

در انديشه دينی، رياست و امامت بر مردمان يك مسئوليت بزرگ الهی است، نه مقام و منزلتی برتر نسبت به انسان های ديگر؛ از اين رو پذيرش اين مسئوليت، وظايف و حقوقی را برعهده امام و رهبر جامعه می گذارد و حقوقی را برای مردم نسبت به آنان ايجاد می كند كه آن ها بايد در احقاق اين حقوق تلاش نمايند.

چنان كه در بحث وظايف و اختيارات حاكم اسلامی از ديدگاه فيض كاشانی اشاره شد، حاكمان اسلامی موظف اند كه احكام و قوانين الهی را در ميان مردم تبيين و ترويج نموده و آن را به اجرا بگذارند و زندگی دنيوی آن ها را اصلاح و معيشت شان را فراهم سازند؛ بنابراين آن ها در رفتار با مردم تحت حاكميت خويش به رعايت وظايف و حقوقی موظف اند كه از جمله آن ها می توان به موارد زير اشاره كرد:

الف) عدالت ورزی در ميان مردمان

يكی از حقوق والای مردم از نظر فيض كاشانی، رفتار عادلانه حاكمان اسلامی با آنان و پرهيز از ظلم و ستم به آن ها می باشد.

به اعتقاد وی، رعايت اين حق به اندازه ای اهميت دارد كه خدای متعال از حقوق خود نسبت به بندگانش می گذرد، ولی هرگز از حقوق بندگانش نمی گذرد؛ لذا گفته شده كه: «الملك يبقی مع الكفر و لايبقی مع الظلم (2)؛ يعنی مُلك و پادشاهی با كفر دوام می يابد، ولی با ظلم و ستم هرگز».

در آيات و روايات متعدد نيز تأكيد شده كه خدای متعال به هيچ روی از ظلم و ستمی كه بر بندگانش روا داشته می شود، نمی گذرد؛ از اين رو فيض در لزوم عدالت ورزی حاكمان با مردم به روايات اهل بيت(ع) استناد جسته و می نويسد:

امام محمد باقر(ع) در پاسخ به اين كه «ماحق الناس علی الإمام؟» می فرمايد:
«يقسم بينهم بالسويّة و يعدل في الرعيّة...».(3) بنابراين از حقوق مردم بر حاكمان خود آن است كه آن چه به آن ها می دهد برابر باشد و عادلانه با آن ها رفتار كند.

امام زين العابدين(ع) نيز عدالت ورزی با امت را از وظايف امام و حاكم دانسته و می فرمايند:

وأمّا حقّ رعيّتك بالسلطان، فان تعلم أنّهم صاروا رعيّتك لضعفهم، و قوّتك، فيجب أن تعدل فيهم، و تكون لهم كالوالد الرحيم، و تغفر جهلهم، ولا تعاجلهم بالعقوبة، و تشكر اللَّه عزّ و جلّ علی ما آتاك من القوّة عليهم؛(4) حق رعيت بر سلطان آن است كه بداند آن ها به سبب ضعفشان و به خاطر قدرت سلطان، رعيت او شده اند.

پس واجب است كه در ميان آن ها به عدالت رفتار كند و برای آن ها مانند پدری رئوف باشد و نادانی آن ها را ببخشد و در عقوبت آن ها تعجيل نكند و خدا را بر اين كه به او قدرت و توانايی داده، شكر كند.

عدالت ورزی حاكمان با مردم از حقوق والايی است كه خدای متعال برعهده حاكمان نهاده است. به تعبير فيض كاشانی، خدای متعال حتی پيامبران خود را نيز «برای نشر عدل و داد برگماشت»(5) و جانشينان آن ها را ازميان عادل ترين مردمان قرار داد؛ از اين رو به اعتقاد ايشان، بدون چنين عدالت ورزی، هدف از انبعاث پيامبران كه خدمت عالم ملك بر عالم ملكوت و شهوات بر عقول است، ميسّر نمی گردد، و تنها زمانی اين هدف حاصل می شود كه عدل و عدالت در جامعه برپا شود، چنان كه فيض كاشانی می نويسد:

إذا قام العدل خدمت الشهوات للعقول، و إذا قام الجور خدمت العقول للشهوات.(6)

ب) تأمين رفاه و آسايش زندگی برای مردم

يكی ديگر از حقوق مردم برعهده حاكمان خود، تأمين معاش و رفاه و آسايش زندگی آنان است. فيض كاشانی در ضرورت آن می گويد: دنيا منزلی از منازل انسان در سير به سوی خداوند متعال است، و بدن او مركب اين راه است؛ پس انسانْ بی تدبير اين منزل (دنيا) و مركب (بدن) نمی تواند به سوی خدا سير كند، و مادامی كه امر معاش او در دنيا منتظم نگردد انقطاع الی اللَّه برای او ميسّر نمی شود، و انتظام معاش در دنيا به حفظ سلامتی بدن و دوام نسل انسان است؛

لذا خدای متعال اسباب آن را در زندگی دنيوی فراهم ساخت ولی چون انسان ها در دست يابی به اين اسباب اختلاف و نزاع می ورزند، قوانينی را وضع فرمود و به پيامبر(ص) مأموريت داد تا آن را در ميان مردم به اجرا بگذارد تا بدين وسيله معاش دنيوی انسان ها به بهترين وجه انتظام يابد.(7)

پيامبر نيز جانشينان خود را به تأمين معاش و رفاه و آسايش انسان ها توصيه كرده و فرمود:
أُذكر اللَّه الوالي من بعدي علی أُمّتي ... لم يفقرهم فيكفرهم، و لم يغلق بابه دونهم. فيأكل قويّهم ضعيفهم.
فيض كاشانی در توضيح اين فرمايش حضرت رسول(ص) می نويسد:

«لم يفقرهم»، يعنی اين كه مبادا حاكمان مردم را در فقر و تنگنا قرار دهند؛ زيرا چه بسا در اثر فقر آن ها به سوی كفر كشيده شوند، و «لم يغلق بابه دونهم»، يعنی اين كه حاكمان بايد به امور مردم اهتمام بورزند و نسبت به برطرف ساختن نيازهای آنان بی مبالات نباشند.(8)

نتيجه اين كه يكی از وظايف حاكمان اسلامی «تدبير معاش» و «رسيدگی به امور مختلف زندگی مردم» و سعی و تلاش در برطرف ساختن نيازهای زندگی آنان است.(9)

ج) تعليم و تربيت مردم

از ديگر حقوق مردم برعهده حاكمان، تعليم و تأديب آنان است تا از جهل و گمراهی نجات يابند؛ از اين رو خدای متعال واگذاری اين رسالت را برعهده انبيای الهی، امتنان بر خلقش معرفی كرده و می فرمايد:
(لقد مَنَّ اللَّهُ علی المؤمنين إذ بَعَث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب والحكمة و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبين)(10)

خداوند بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميانشان پيامبری را از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آن ها بخواند و پاكشان دارد و كتاب و فرزانگی به آن ها بياموزد، اگرچه پيش از آن در گمراهی آشكار بودند.

به تعبير فيض، پيامبران موظف بودند تا مردمان را تعليم نموده و به سوی مصالح و منافعشان راهنمايی كنند(11) و اخلاق و عادات و سنن و قوانينی را كه آن ها را به اعتدال رفتاری رهنمون می شود، به آنان بياموزند، زيرا تزكيه نفس و تأمين مصالح دنيوی انسان ها در سايه تعديل اخلاق و عادات به دست می آيد و ضرر و زيان مصالح دنيوی و تمدن انسانی در اثر افراط و تفريط در رذايل اخلاقی حاصل می شود.(12)

به اعتقاد ايشان، تعليم و آموزش مردم و زدودن جهل و غفلت از آن ها پس از پيامبران برعهده جانشينان آن ها نهاده شده است و يكی از وظايف مهم آن ها تعليم و آموزش مردم و زدودن جهل و خرافات از ميان آن ها است تا بدين وسيله به سعادت دنيوی و اخروی دست يابند.(13) مؤيد اين امر، فرمايش اميرالمؤمنين علی(ع) می باشد كه می فرمايند:

فأمّا حقّكم عليّ ... تعليمكم؛ كيلا تجهلوا، و تأديبكم كيما تعلموا...؛ يكی از حقوق شما برعهده من آن است كه شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد.(14)

به اعتقاد فيض كاشانی، در دوران غيبت امامان معصوم، تعليم و تربيت هم چنان ضروری می نمايد و نايبان عام آن ها موظف اند تا به افاده علم و تعليم حق و ارشاد در ميان مردم بپردازند. و آن ها را به اطاعت برانگيخته و از معاصی برحذر دارند.(15) وی حتی پادشاهان و سلاطين صفوی را نيز به اين مهم متوجه ساخته و در رساله آيينه شاهی كه برای شاه عباس ثانی نگاشته، می نويسد:

... حق تعالی روز به روز پادشاهی را كه رعيت را بر انقياد شرع داشته و خود نيز انقياد نمايد، نصرت و توفيق می بخشد و گاه باشد كه بدين سبب بر دل آن پادشاه از انوار ملكوت آن مقدار نازل می شود كه دلش به آن نشأت بينا می شود؛ لذا هم چنان كه در اين نشأت پادشاه هست در نشأت ديگر نيز پادشاه می گردد، چرا كه عمل او باعث هدايت جمعی كثير از رعيت می شود.(16)

د) مشورت خواهی از مردم

به تصريح كلام الهی، نظرخواهی از مردم و مشورت با آن ها از حقوق آنان برعهده حاكمان است و آن ها موظف اند به مشورت خواهی از مردم در امور مربوط به آن ها بپردازند، چنان كه در آيه مباركه (وشاورهم فی الأمر)، پيامبراكرم(ص) مأمور شده اند تا با مردم درباره امور آن ها، مانند جنگ و ساير مسائلی كه مشورت ايشان با مردم در آن مسئله صحيح بوده است، از آنان نظرخواهی كرده و با آنان مشورت كند.

نظرخواهی و مشورت پيامبر(ص) با مردم از نظر فيض كاشانی، برای استظهار نظر و رأی مردم، طيب نفس دادن به آنان و ترويج سنت و طريقه مشاوره در امور زندگی در ميان آن ها بوده است.(17) ضرورت اين امر درباره حاكمان ديگر مسلّم بوده وبه طريق اولی ثابت می شود.

2. حقوق حاكمان بر مردم

در قبال وظايفی كه حاكمان به منظور اصلاح امور دينی و دنيوی مردم برعهده می گيرند مردم نيز موظف به رعايت حقوق و وظايفی در برابر آن ها بوده و مسئوليت هايی را برعهده دارند. برخی از اين حقوق و وظايف عبارت اند از:

الف) شناخت حاكمان بر حق

يكی از وظايف مهم مردم در هر زمانی شناخت رهبران شايسته و لايق در اداره امور دينی و دنيوی آنان است؛ بنابراين حضرت رسول اكرم(ص) می فرمايند:

من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهليّة؛ اگر كسی امام زمان خود را نشناسد و امور دينی و دنيوی خود را به دست رهبرانی شايسته و لايق نسپارد مانند كسانی است كه در جاهليت می زيسته و اسلام را درك نكرده است.(18)

بنابراين يكی از اركان مهم مسلمانی هركس، شناخت امام و رهبر صالح زمان خود است تا صلاح دين و دنيای خود را از او اخذ كند.(19) در تأكيد بر اين اصل، فيض كاشانی شناختِ امام و رهبر صالح و برحق را در هر زمانی از نشانه های ايمان، و عدم شناخت او را از نشانه های ضلالت و گمراهی می داند.(20)

ب) اطاعت و پيروی از حاكمان

مردم پس از شناختِ امامان و رهبران صالح، بايد از آنان تبعيت كنند، زيرا از حقوق لازم حاكمان بر مردم است و عقل و نقل رعايت آن را لازم و واجب می شمارد.

از نظر عقلی، برای اين كه اگر حكم حاكمان در انتظام امور دينی و دنيوی مطاع مردم نباشد با فلسفه ضرورت وجود حكومت و حاكمان منافات خواهد داشت، زيرا اگر وجود حكومت و حاكمان عادل و عالم به احكام و قوانين الهی در انتظام زندگی دنيوی انسان ها ضروری باشد اطاعت از آن ها نيز لازم خواهد بود، و بدون پيروی و اطاعت، حكم آن ها فايده ای ندارد. اما ازنظر نقل، برای اين كه خدای متعال، اطاعت و پيروی از حاكمان برحق را بر مردم ضروری و واجب كرده و می فرمايد:

(يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه واطيعوا الرسول و اولی الامر منكم)(21) ای كسانی كه ايمان آورده ايد، خدا و پيامبر را اطاعت كرده و از اولوالامر فرمان بريد.

هم چنين در آيه ديگر می فرمايد:

(ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)؛(22)
آن چه را رسول خدا به شما داد بگيريد و از آن چه نهی كرد خودداری كنيد.

در حديث معصومين(ع) نيز چنين آمده است: «من يُطع الرسول فقد أطاع اللَّه»، يعنی كسی كه رسول خدا را اطاعت كند، پس خدای متعال را اطاعت كرده است، زيرا به تعبير فيض، ايشان در واقع مبلّغ هستند و آمر و ناهی اصلی، خدای متعال است؛ از اين رو حضرت رسول(ص) می فرمودند: «من أحبّني فقد أحبّ اللَّه، و من أطاعني فقد أطاع اللَّه...».(23)

بنابر تصريح قرآن كريم، اطاعت و پيروی مؤمنان اختصاص به پيامبر ندارد و ائمه جانشين ايشان و نايبان منصوب از سوی آن ها نيز بايد اطاعت و پيروی شوند؛ لذا در كتاب كافی از امام باقر(ع) روايت شده است كه «ذروة الأمر، و سنامه، و مفتاحه، و باب الأشياء، و رضا الرحمن الطاعة للإمام بعد معرفته».(24) طبق اين فرمايش امام، رضايت الهی از بندگان به معرفت آن ها از امام برحق و اطاعت از ايشان بستگی دارد.

به اعتقاد فيض كاشانی، «امام» در اين روايت، شامل رسول خدا(ص) و ساير ائمه(ع) می شود، و حكم او هم چون حكم رسول(ص) است، چرا كه امام خليفه و جانشين پيامبر(ص) بوده و مبلّغ همان چيزی است كه پيامبر(ص) مبلّغ آن بوده است؛(25)

بنابراين، هم چنان كه اطاعت و پيروی از رسول خدا(ص) اطاعت از خدای متعال است، اطاعت از امام نيز اطاعت از خدای متعال می باشد؛(26) از اين رو امام محمدباقر(ع) در پاسخ به اين سؤال كه «ما حقّ الإمام علی الناس؟» فرمود: «حقّه عليهم أن يسمعوا له و يطيعوه؛(27) حق امام بر مردم آن است كه به فرمان او گوش فرا داده و از او اطاعت و تبعيت كنند».

امام زين العابدين(ع) درباره اين حقوق حاكمان بر مردم می فرمايند:
وأما حقّ سائسك بالملك فأن تطيعه و لا يعصيه إلّا فيما يسخط اللَّه عزّوجلّ؛ فإنّه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.(28)

بنابر تأكيد امام(ع)، يكی از حقوق حاكمان بر مردم آن است كه از وی اطاعت كنند مگر در مواردی كه غضب و خشم الهی در آن نهفته باشد كه در آن موارد اطاعت از ايشان جايز نيست. فيض كاشانی با الهام از اين روايات و سيره ائمه(ع)، اطاعت و تبعيت از پادشاهان صفوی را به سبب حمايت آن ها از دين و دين داران جايز و لازم شمرده و عصيان و نافرمانی از آن ها را به علت به وجود آمدن فتنه در جامعه جايز نمی داند.

ج) خيرخواهی برای حاكمان

يكی ديگر از حقوق حاكمان برعهده مردم آن است كه در نهان و آشكار خيرخواه آنان باشند،(29) و در مواقع ضرورت از باب امر به معروف و نهی ازمنكر آن ها را از نظرخواهی و مشورت دهی و تذكّر و نصيحت بهره مند سازند.

البته امر به معروف و نهی از منكر بر شرايط و مراحلی مبتنی است كه تنها با رعايت آن شرايط و مراتب است كه می تواند ابزاری خيرخواهانه تلقی شده و مؤثر باشد و در جهت اصلاح جامعه به كار آيد.

در روايات وارده، امر به معروف و نهی از منكر طريق انبيا و صلحا شمرده شده و از فرائضی است كه به واسطه آن، فرائض ديگر محقق شده و مذهب ايمن می گردد، مكاسب حلال می گردند، ردّ مظالم می شود و زمينْ آباد و دشمنانْ دفع می گردند و همه امور انتظام می يابد.(30)

اگر افراد جامعه ای از اين مهم (امر به معروف و نهی از منكر) غافل شوند به تأييد آيات و روايات، ضرر و زيان ناشی از آن تنها متوجه ستمكاران و ظالمين نبوده، بلكه همه افراد جامعه را فرا خواهد گرفت؛

بنابراين فيض كاشانی در تفسير آيه شريف (واتقوا فتنةً لاتصيبنَّ الذين ظلموا منكم خاصة)(31)، می نويسد: از فتنه بپرهيزيد كه تنها به ستمكارانِ شما نمی رسد، بلكه شامل غير ستمكاران نيز می شود؛ مانند مداهنه و سستی در امر به معروف و نهی از منكر(32) كه سستی و غفلت از آن، باعث حاكم شدن افراد ظالم و جائر بر مردم می گردد.(33)

آن چه درباره امر به معروف و نهی از منكر حاكمان از سوی مردم قابل تأمل است، چگونگی آن می باشد. برای روشن شدن نظر فيض كاشانی در اين باره، ابتدا ديدگاه های امام محمد غزالی را بيان می كنيم و آن گاه پاسخ فيض را به آرای وی (امام محمد غزالی) مطرح می سازيم.

امام محمد غزالی درباره چگونگی امر به معروف و نهی از منكر معتقد است كه از ميان مراتب چهارگانه آن تنها دو مرحله نخست آن (تعريف و موعظه) درباره سلاطين جايز و لازم است. اما منع آن ها با قهر و خشونت برعهده رعيت نيست، زيرا موجب فتنه و شرارت می گردد و در نتيجه، محذورات ناشی از آن بيش تر از نفع آن می شود.

هم چنين به اعتقاد ايشان، درشت گويی با آنان، از قبيل «ای ظالم»، «ای از خدا نترس» و امثال اين ها نيز اگر باعث فتنه ای باشد كه دامنه آن افراد ديگر جامعه را فرا بگيرد جايز نيست، ولی اگر تنها موجب ترس شخص شود جايز بلكه مستحب است. اما فيض كاشانی نظريه های امام محمد غزالی را در اين باره قبول ندارد و در پاسخ به ايشان می نويسد:

قد دريت من القرآن و أخبار أهل البيت(ع) عدم جواز ذلك، و نهيهم عن أن يذلّ المؤمن نفسه و أن يتعرّض لما لا يطيق.

فيض كاشانی بنابر آن چه از قرآن و روايات اهل بيت استفاده كرده، چنين صورتی از امر به معروف و نهی از منكر را نيز در برابر حاكمان و سلاطين جايز نمی داند و به اعتقاد ايشان، حتی آيات و روايات مؤمنين را از به مذلّت انداختن خود نهی كرده و آن ها را از مبادرت به اموری كه در توان آن ها نيست برحذر می دارد.(34)

بدين جهت معتقد است در صورتی كه آمر و ناهی علم داشته باشد بر اين كه وعظ و انكار او در برابر سلاطين مؤثر نبوده و موجب هلاك او خواهد شد، در چنين صورتی امر به معروف و نهی از منكر جايز و لازم نيست.(35) در تأييد نظر خود به رواياتی از امام صادق(ع) استناد جسته و می نويسد: از امام صادق(ع) سؤال شد كه معنای حديث نبوی «إنّ أفضل الجهاد كلمة عدل عند إمام جائر» چيست؟

ايشان فرمودند: «هذا علی أن يأمره بعد معرفته، و هو مع ذلك يقبل منه».
به اعتقاد وی، امام در فرمايش خود به لزوم شرايطی برای امر به معروف و نهی از منكر اشاره كرده و آن را بر فاقد آن شرايط جايز نمی داند، و ايشان در اين روايات به دو شرط اساسی اشاره فرمودند: يكی: اين كه آمر و ناهی بايد علم به آن چه امر و نهی می كند داشته باشد و ديگر: اين كه حاكم امر و نهی را از آن ها قبول كند؛ يعنی آن ها احتمال تأثير و پذيرش امر و نهی را از سوی آن حاكم داشته باشند.

سپس حديث ديگری از امام صادق(ع) آورده و می نويسد:

و في حديث آخر عنه(ع): «إنّما يؤمر بالمعروف و ينهی عن المنكر مؤمن فيتّعظ أو جاهل، فيتعلّم، فإمّا صاحب سوط، أو سيف فلا». «وجوب امر به معروف و نهی از منكر تنها درباره مؤمنانی است كه به واسطه آن پند بگيرند و يا جاهلانی كه بواسطه آن علم پيدا كنند. امّا اين امر درباره صاحبان قدرت و زور صادق نيست چرا كه آن ها نه پند می گيرند و نه جهلشان برطرف می گردد». در روايت ديگری از آن حضرت چنين آمده است:

«من تعرضّ لسلطان جائر فأصابته بليّة لم يؤجر عليها، و لم يرزق الصبر عليها».(36) «كسی كه به واسطه اعتراض به سلطان جور، بلا دامنگيرش شود، اجر و پاداشی نخواهد داشت و از فايده صبر بر آن بی بهره خواهد ماند.»

نتيجه اين كه از نظر ايشان، اگر امر و نهی سلاطين بی تأثير بوده و به ضرر و زيان شخص آمر و ناهی و ديگران بينجامد، لازم نيست و اقدام به آن نوعی سفاهت است.

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدی، خطبه 16، ص 248.
2. الصافي، ج 2، ص 477.
3. الوافي، ج 3، ص 651 «اينكه (بيت المال را) ميان آن ها برابر تقسيم كند و با رعيت به عدالت رفتار كند.»
4. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 3، ص 450.
5. الحقائق، ص 79.

6. علم اليقين، ج 1، ص 349 «هنگامی كه عدالت برپا شود، شهوات در خدمت عقول قرار می گيرد و زمانی كه ظلم و جور حاكم گردد، عقول در خدمت شهوات قرار می گيرد».
7. همان، صص 338 و 339.
8. الوافي، ج 3، ص 652.
9. همان، ص 657.
10. آل عمران (3) آيه 164 و جمعه (62) آيه 2.
11. منهاج النجاة، ص 5 و المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 1، ص 224.
12. علم اليقين، ج 1، صص 341 - 346.
13. همان، ص 376 و منهاج النجاة، صص 7 و 8.
14. نهج البلاغة، ترجمه دكتر شهيدی، خطبه 34، ص 36.
15. الوافی، ج 1، ص 147.
16. آيينه شاهی، صص 160 و 161.
17. الصافی، ج 1، صص 364 و 365.
18. فيض كاشانی، رساله هشت بهشت يا ترجمه الصلاة، صص 23 و 24.
19. كلمات مكنونه، ص 205.
20. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 4، صص 183 و 184.
21. نساء (4) آيه 59.
22. حشر (59) آيه 7.
23. الصافي، ج 1، صص 437 و 438.
24. همان.
25. همان.
26. الوافي، ج 2، ص 90.
27. همان، ج 3، ص 651.
28. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 3، ص 450.
29. نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدی، خطبه 34، ص 36.
30. المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 4، ص 102.
31. انفال (8) آيه 25.
32. الصافي، ج 2، ص 289.
33. ر.ك: المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج 4، ص 103؛ و عن ابی الحسن(ع)، قال: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنكر أو ليستعلمنّ عليكم شراركم فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم».
34. همان، ص 112.
35. همان، ص 113.
36. همان، صص 107 و 108.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید